صهیونیسم مسیحی و اشغال فلسطین
صهیونیستها از طریق تبلیغات انبوه و گستردهی خود تأکید میکنند که تأسیس یک دولت یهودی در حساسترین نقطهی جهان و مطلوبترین سرزمین، یعنی فلسطین، محصول نبوغ و درایت و استعدادهای ذاتی یهودیان (1) است.
آنان اقتدار اقتصادی خود را در سراسر گیتی، و تبحّر و تسلّط سران یهود را بر اصول سیاست، و نفوذ در کانونهای قدرت جهانی و برقراری ارتباط و انسجام میان یهودیان سراسر عالم، و قوّت مدیریت، سازماندهی و ... عناصری از این دست را، عوامل اصلی دستیابی به خواستههای موردنظر خویش میشمارند.
ولی با وجود تأثیر احتمالی پارهای از امور یاد شده در تحقّق اهداف صهیونیسم، باید توجه داشت که ادّعای مزبور، صرفنظر از این که برخاسته از ویژگی خودبرتربینی و نژادپرستانهی این طایفه بوده و مصرف تبلیغاتی دارد، هرگز نمیتواند به تنهایی بسیاری از حوادث و وقایعی را که عملاً موجب تأسیس رژیم صهیونیستی شد، تحلیل و تفسیر نماید.
حقیقت آن است که بدون توجه و بررسی ریشههای مسیحی حمایت از اندیشهی صهیونیستی، تحلیل واقعگرایانهی علل اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس دولت یهود، امکانپذیر نیست.
نگاهی به میزان دخالتها، برنامهریزیها و فعالیتهای پیوسته غیر یهودیان، در تأسیس رژیم صهیونیستی، میتواند گزافه بودن ادعای مزبور را آشکار سازد.
نظر به این که عمدهترین و مؤثرترین ریشههای دینی تأسیس رژیم صهیونیستی، در جنبش «صهیونیسم مسیحی(2)» نهفته و بسیاری از حمایتهای بیدریغ و آشکار و پنهانی که در طول سدههای گذشته تا امروز، در کشورهای غربی، و به ویژه طی بیش از نیم قرن اخیر، در ایالات متحده آمریکا، به عمل آمده است، از همین جا نشئت میگیرد، مقتضی است که این موضوع، با تأمل بیشتری مورد بررسی واقع شود.
«صهیونیسم مسیحی» عبارت است از: مجموعهای باورهای دینی که در زمینهی تحقق اهداف صهیونیسم، در میان عدهای از مسیحیان، به ویژه رهبران و اتباع کلیسای پروتستاتی، شایع است.
نخستین کسی که اصطلاح صهیونیسم مسیحی را به کار برد، تئودور هرتزل بود. او این تعبیر را در گفتوگوی خود با هنری دونانت (Henry Dunant)، مؤسس صلیبسرخ جهانی، به کار برد. دونانت از جمله ثروتمندانی بود که دست یاری به سوی جنبش صهیونیسم سیاسی دراز کرد و در شمار معدود شخصیتهای مسیحی بود که از آنها برای شرکت در نخستین کنفرانس صهیونیستی شهر بال در سال 1897/م، دعوت به عمل آمد.
در آن زمان، «صهیونیست مسیحی» تنها به معنای مسیحیای بود که صهیونیسم را مورد حمایت قرار میداد، اما در دورههای بعد، این اصطلاح رنگ دینی به خود گرفت و به معنای «انسانی که به کمک خداوند در راه تحقّق پیشگویی الهی در شکلگیری رژیم صهیونیستی، میکوشد» به کار رفت.(3)
این جنبش، تأسیس دولت صهیونیستی را در فلسطین، یک حقّ تاریخی و دینی برای یهودیان دانسته و آشکار و پنهان و مستقیم و غیر مستقیم، آن را مورد حمایت و تأیید خود قرار میدهد. زیرا بر این باور است که «بازگشت» (!) یهود به سرزمین موعود (فلسطین)، دلیل بر حقّانیت تورات و شرط ظهور مجدّد مسیح به شمار میآید. اساس و بنیاد حمایت این مسیحیان از رژیم صهیونیستی، به دلیل پیوندی است که میان «اسرائیل امروز» با «اسرائیل تورات» می بینند.(4)
در این جا این توضیح لازم مینماید که اصطلاح «صهیونیسم مسیحی» به معنای وجود پیوندی ضروری میان صهیونیسم و مسیحیت نیست؛ «زیرا صهیونیسم مسیحی در شرق وجود ندارد، سهل است، عربهای مسیحی، نخستین دشمنان صهیونیسم در میان عربهای فلسطینی بودهاند. همچنین دو کلیسای کاتولیک و ارتدوکس، بر اساس دین مسیحیت، با صهیونیسم مخالفت می ورزند. دهها اندیشمند مسیحی در غرب مسیحی پروتستان نیز وجود دارند که بر مبنای اصول مسیحیت، با صهیونیسم مخالفت میورزند».(5)
اسقف اکرام لمعی در مخالفت با اندیشه و عملکرد مسیحیان صهیونیست، میگوید:
صهیونیستهای مسیحی، کارهای نیک و عبادی را به سیاست آلودهاند، رسانههای گروهی ایالات متحده، هر از چند گاه، از انجام نماز و روزه به خاطر اسرائیل دم میزنند... و اعلام میدارند که نماز و روزهی مسیحیان نزد خداوند پذیرفته نیست مگر با پرهیز از انتقاد سیاسی نسبت به اسرائیل.(6)
وی می افزاید:
واپسین وصیّت عیسای مسیح به شاگردانش آن بود که- به سراسر دنیا بروید و پیغام انجیل را به مردم برسانید؛(7) اما صهیونیست های مسیحی با تقدیم رایگان انجیل به یهودیان، نه تنها این توصیه را زیر پا نهادند، بلکه همواره بر خلاف آن عمل میکنند. آنان یهودیان را ترغیب به عدم پذیرش انجیل میکنند تا به گمان خویش در ظهور مجدّد مسیح ترسیع نموده باشند. ایشان بر این باورند که عرضهی انجیل به یهودیان، عمل خلاف کتاب مقدّس و غیرقانونی است. از این رو، با تشویق جنبش صهیونیسم مسیحی، پارلمان اسرائیل در 25 دسامبر 1977/م، قانونی را از تصویب گذراند که به موجب آن هر کس یهودیان را دعوت به تعالیم انجیل نماید، محکوم به حبس خواهد بود.(8)
از سوی دیگر، در کنفرانسی که نمایندگان جامعهی کلیسایی خاورمیانه، در اکتبر 2002/م در لبنان برگزار کردند، شرکتکنندگان تأکید نمودند: نظر به این که اطلاق اصطلاح «صهیونیسم مسیحی» بر مسیحیت راستگرای افراطی آمریکا، جوهرهی ایمان مسیحی را مورد اهانت قرار میدهد، باید از به کارگیری و تکرار آن اجتناب ورزید.
آنان پیشنهاد کردند که این تعبیر به «انجمنهای مسیحی حامی صهیونیسم» تغییر یابد.
«بابا شنوده سوم»، اسقف اسکندریه نیز آن چه را که به عنوان صهیونیسم مسیحی نامیده میشود، یک بدعت آمریکایی دانسته و تأکید میکند که چنین چیزی در دنیای عرب وجود ندارد... و از سوی تمام طوایف و مذاهب مسیحی رسمی و معروف جهان، مردود شمرده میشود.(9)
از این رو، صحیحتر آن است که گفته شود: «صهیونیسم مسیحی» پیوندی ناگسستنی با نوعی «بنیادگرایی دینی» در مسیحیت دارد.
معمولاً بنیادگرایی(10) به معنای جمود دینی و موضعگیری خشک و انعطافناپذیر در برابر عقیده و اخلاق به کار میرود.
بنیادگرایان انجیلی، متّکی به معنای ظاهری کتاب مقدّس، یعنی عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) بوده و معتقدند که این کتاب، اجمالاً واجد رهنمودهای کلی زندگی و از جمله شئون سیاسی، و نیز شامل پیشگوییهایی نسبت به حوادث آینده، هم چون «باز پسگیری اسرائیل» و «بازگشت مجدّد مسیح» میباشد.
این بنیادگرایان، در قرائت و فهم «عهد قدیم»، بر یک موضوع اساسی و محوری که در سراسر تورات (اسفار خمسه، کتب ملوک، تواریخ و انبیا) پراکنده است، تأکید میورزند، و آن عبارت است از: «اسرائیل» و ملت مقدّس و برگزیدهی آن و ضرورت دفاع از این طایفه و تعلق ابدی سرزمین موعود، یعنی فلسطین به این قوم.
تمسّک ظاهری و کلمه به کلمهی بنیادگرایان انجیلی به متن کتاب مقدّس، ایشان را بر آن داشته است تا واژهی «اسرائیل» در متون عهد قدیم را به معنای رژیم فعلی اسرائیل تفسیر کنند.
ایجاد پیوندی تاریخی و لاهوتی میان اسرائیل مذکور در تورات، با رژیم صهیونیستی اسرائیل، به نوبهی خود، باورهای تازهای را بدین شرح موجب گردیده است:
1. آن چه در گذشته واقع شده، عبارت است از:
الف) خداوند، یهودیان را به عنوان ملت برتر، برگزیده است.
ب) خداوند، فلسطین را سرزمینی برای عبادت خود و نیز میهن قوم یهود، قرار داده است.
ج) یهودیان به خاطر مخالفت با تعالیم الهی، مورد کیفر قرار گرفتند.
د) (در عین حال) خداوند هرگز از وعده خود نسبت به ملت برگزیدهاش، تخلّف نکرده و نمیکند.
ه) خداوند، عیسای مسیح را برای نجات جهانیان فرستاد، اما یهودیان به او ایمان نیاوردند.
2. آن چه در آینده واقع خواهد شد:
الف) تقدیر الهی متضمّن بازگشت مجدّد مسیح است.
ب) بازگشت ملت یهود به سرزمین موعود (فلسطین)، شرط ظهور مجدّد عیسای مسیح است.
ج) تأسیس اسرائیل در سال 1948/م در فلسطین، و سیطرهی کامل یهود بر اورشلیم، پس از دو هزار سال، بارزترین نشانهی قریبالوقوع بودن بازگشت مسیح مقدّس است.
د) همهی افراد، گروهها و دولتهایی که با اسرائیل مخالفت و یا عداوت میورزند، دشمنان خدا به شمار میآیند؛ زیرا موجب تأخیر در تحقّق پیش گوییهای تورات میشوند.(11)
خانم باربارا تاچمن، تاریخنگار یهودی، در کتاب انجیل و شمشیر(12) گفته است:
اگر مسیحیت، ریشهها و بنیادهای پیوند یهودیان با اراضی مقدّسه (فلسطین) را تبیین نمیکرد... اسرائیل هرگز به وجود نمیآمد.(13)
در این جا باید به این نکته توجه داشت که مسیحیان، هر دو بخش کتاب مقدّس، یعنی عهد قدیم و عهد جدید را مقدس و معتبّر میشناسند. به عبارت دیگر، کتاب مقدّس مسیحیان، شامل دو بخش کلی است:
بخش نخست به نام عهد قدیم (تورات)(14) نام دارد و دارای 39 سفر، شامل اسفار پنجگانهی موسی، اسفار تاریخی، اسفار منظوم و اسفار انبیا میباشد.
بخش دوم که عهد جدید (انجیل)(15) نامیده میشود، شامل انجیلهای چهارگانه، اعمال رسولان، رسائل رسولان (پولس، پطرس، یوحنّا و یهودا) و بالاخره مکاشفه ی یوحنّای رسول است.
در نظر مسیحیان، انجیل مقدسترین، کلمه خداست و ایشان معارف لاهوتی خود را از آن میگیرند؛ اما در عین حال، از نگاه آنان، انجیل ناسخ تورات نیست، بلکه مکمّل آن است و به همین جهت در موارد بسیار هر دو بخش در یک مجلّد با عنوان کتاب مقدس(16) به چاپ میرسد و مسیحیان متدیّن، خود را موظّف به مطالعهی هر دو قسمت میدانند.
پی نوشت ها :
1- این ادّعای صهیونیستی که «یهودیان به لحاظ ژنتیکی از دیگر نژادها برترند»، ریشه در آموزهی توراتی «قوم برگزیده» داشته و طی نیم قرن اخیر، یکی از محورهای اصلی تبلیغات صهیونیسم در سراسر جهان قرار گرفته است. حتی تنی چند از یهودیان، برای دفاع از این ادعا، در زمرهی نامآوران علم ژنتیک قرار گرفتند و بر نشر این توهم، دامن زدند.
دیوید دیوک، در آخرین فصل کتاب خود، این ادّعا را به تفصیل مورد نقد و بررسی قرارداده است (ر.ک: دیوید دیوک، الصحوة النفوذ الیهودی فی الولایات المتحدة الامریکیه، ص 442- 478).
2- Christian Zionism
3- محمد السماک، الدین فی القرار الامریکی، ص 16.
4- در نگاه صهیونیسم مسیحی، «اسرائیل» تنها یک امر دنیوی و انسانی و حتی سیاسی، نیست؛ بلکه آن تحقق «قضای الهی» است. از این رو، مخالفت با سیاستهای اسرائیل، گناهی نابخشودنی و تمرد از مشیّت الهی به شمار میآید.
اما از سوی دیگر، حمایت و تأیید آن، جلب خشنودی خداوند بوده و تقویت نظامی و اقتصادی و کمکهای مالی و بازاریابی برای محصولات تولیدی و فروش اوراق قرضهی آن و راهاندازی مؤسّسات سرمایهگذاری به سود این رژیم و ساخت شهرکهای صهیونیستی در اراضی اشغالی و تنظیم و توسعهی سفرهای توریستی به این سرزمین و … همه از التزامات دینی و تکالیف شرعی است.
5- عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمهی لواء رودباری، ص 2.
6- القس اکرام لمعی، الاختراق الصهیونی للمسیحیه، ص 142.
7- انجیل مرقس، باب 16، جملهی 15.
8- القس اکرام لمعی، الاختراق الصهیونی للمسیحیه، ص 143.
9- محمد الحسینی اسماعیل، المؤامرة، معرکة الارماجدون … و صراع الحضارات، ص 73.
10- Fundamentalism
11- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 10-12.
12- «Bible & Sword» بنا به نقل روزنامهی نیویورک تایمز، ماندل، معاون رئیس جمهور آمریکا، پس از مطالعهی این کتاب که آن را بسیار جالب و در تشریح ریشههای بحران خاورمیانه، بسی سودمند یافت، یک نسخه از آن را به ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا تقدیم کرده، گفت: این همان کتابی است که شما باید آن را مطالعه کنید. (یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 37).
13- یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 37.
14- The Old Testament (Torah)
دربارهی تاریخ نگارش و نویسندگان بخشهای مختلف تورات، ر.ک: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، یهودیت، ص 185-193.
15- The New Testament (Gospel)
16- The Holy Bible
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}