نویسنده: احمد کریمیان




 

پس از ظهور جنبش اصلاحی لوتر و گسترش آیین پروتستان و استقبال و رویکرد پیروان این مذهب نسبت به زبان عبری، به عنوان معتبرترین و ضروری‌ترین ابزار فهم تورات، این زبان جای خود را در کنار زبان‌های انگلیسی، فرانسه، یونانی و لاتین، در اروپا گشود. در اواخر سده‌ی شانزدهم، حروف عبری به چاپ خانه‌ها راه یافت و این زبان، نه تنها در میان رجال و پیروان کلیسای پروتستانی، بلکه در میان ارباب معرفت و به ویژه هیئت‌های قضایی و حقوقی نیز رواج یافت.
سرانجام با تدریس زبان عبری در دانشگاه‌های انگلیس و دولت‌های اروپای غربی، باب تازه‌ای از مطالعات آکادمیک، درباره‌ی این زبان گشوده شد و در عرصه‌ی فرهنگ و جامعه گسترش یافت.
رواج زبان و فرهنگ عبری در دانشگاه‌ها و جوامع اروپایی، آثار مهمّی از خود بر جای نهاد، از جمله:
1- ایجاد زمینه‌ی پذیرش تفسیر یهودی از عهد قدیم، به ویژه مسئله‌ی بازگشت یهودیان به فلسطین در آینده.
2- اقناع دانشجویان و پژوهش‌گران به این که منظور از واژه‌ی «اسرائیل» در متون عهد قدیم، همه طوایف یهودی موجود در جهانند.
3- پذیرش تفسیر توراتی ظهور مسیح، پیش از به پایان رسیدن عمر جهان، و بازگشت یهودیان به فلسطین، به عنوان شرط ضروری این ظهور.(1)
در سده‌ی هفدهم، برخی از نویسندگان مسیحی اروپا، در نوشته‌های خود از قریب‌الوقوع بودن ظهور عیسای مسیح و استقرار یهودیان در فلسطین، سخن گفتند.(2)
سر هنری فینچ نخستین کسی بود که در سال 1621/م، در این باره کتابی با عنوان رجعت بزرگ جهانی نوشت و در آن از نزدیک بودن زمان بازگشت یهودیان خبر داد.
در سال 1642/م، یک نویسنده‌ی دیگر به نام جان آرثر جزوه‌ی دیگری منتشر کرد و طی آن، سال 1661/م را زمان ظهور عیسای مسیح اعلام داشت.
در سال 1774/م یک افسر انگلیسی کتابی انتشار داد و سال 1795/م را زمان ظهور مسیح رهایی بخش شمرد و یهودیان را دعوت به مهاجرت به فلسطین نمود. این نویسنده، انگلستان را از جمله تازیانه‌های در دست یهود شمرد!(3)
در سده‌ی نوزدهم، کشیش دیگری به نام ژوزف میلر (Joseph Miller) گامی بلندتر برداشت و با تعیین روز و ماه و سال ظهور عیسای مسیح، شماره‌ی معکوس زمان ظهور مجدّد را به گمان خود به حرکت در آورد و تاریخ آن را روز 21 مارس 1843/م اعلام کرد.(4)
اما در آمریکا،(5) نخستین کتابی که در این سرزمین به چاپ رسید، بخش مزامیر تورات بود که با عنوان Pay Psalm منتشر گردید. زبان عبری و مطالعات یهودی در برنامه‌ی درسی دانشگاه هاروارد که در سال 1636/م تأسیس شده بود، راه یافت و کم‌کم این زبان از جمله دروس اجباری آن قرار گرفت، به گونه‌ای که هیچ دانشجویی نمی‌توانست فارغ‌التحصیل شود، مگر آن که بتواند متن تورات عبری را به لاتین ترجمه کند.
موضوع «پایان‌نامه‌ی تحصیلی» نخستین فارغ‌التحصیل دانشگاه «هاروارد» در سال 1642/م، عبارت بود از: «عبری، زبان مادر است».(6)
در سده‌ی هفدهم، حرکت اصلاح دینی با ظهور جنبش ‍«پیوریتانیسم» (Puritanism) (7) در انگلستان، به اوج خود رسید. این جنبش که به «حرکت تطهیر» نیز معروف است، زبان عبری را محور کار خود قرار داد و مقرّر داشت که فارغ‌التحصیلان دانشکده‌ی امانوئل دانشگاه کمبریج، باید بر آن مسلط باشند. در سایه‌ی این حرکت، اندیشه‌ها و اصول اعتقادی یهودیان به یک باور سیاسی تبدیل شد و مهاجرت یهودیان به فلسطین و استقرار و حاکمیت ایشان در آن سرزمین، از جمله عناصر مورد تأکید آن گردید.
از این دوره، توجه و اهتمام تازه‌ای نسبت به عهد قدیم (تورات) صورت پذیرفت و این کتاب، تنها منبع اخذ فلسفه و اندیشه و اعتقاد و شیوه‌ی رفتاری این دسته از مسیحیان قرار گرفت. زبان عبری چندان مورد عنایت واقع شد که حتّی برخی از ایشان، آن را زبان دعا و عبادت و تلاوت کتاب مقدّس قرار دادند و عده‌ای دیگر نیز تدریس این زبان را در مدارس متوسّطه، توصیه و تأکید کردند. رفته رفته میل به انصراف از مبانی اخلاق مسیحیت و گرایش به عادات و اخلاق یهودی در میان آنان قوّت گرفت. این امر تا آن جا ادامه یافت که یکی از گروه‌های تندرو و افراطی این جنبش، از دولت بریتانیا خواست تا تورات را به عنوان مبنای قانون اساسی کشور اعلام نماید. و بالاخره گروه‌های دیگری پا را فراتر نهاده و رسماً آیین یهود را گردن نهادند!
اما آن دسته از مسیحیان که بر دین خویش باقی ماندند، نسبت به کسانی که خود را «ملت برگزیده‌ی خدا» می‌خواندند، نگاهی عاطفی و ملاطفت‌آمیز یافتند.(8)
از سوی دیگر، هنوز سده‌ی هفدهم میلادی آغاز نشده بود که پدیده‌ای به نام «احیای قوم سامی»- به تعبیر تاریخ نگار یهودی، سیسیل راث- ظاهر شد و در محافل رسمی و مردمی، جای خود را گشود.
این پدیده واجد سه ویژگی عمده بود:
1- لزوم لطف و عنایت نسبت به قوم یهود.
2- احساس شرم و گناه نسبت به آلام و مصایب پیشین یهودیان.
3- اقدام در جهت تحقق مهاجرت و استقرار یهودیان در فلسطین.
تا پیش از این دوره، فلسطین در نگاه مسیحیان، یک سرزمین مسیحی به شمار می‌آمد که طی دو قرن جنگ‌های صلیبی بر ضدّ مسلمانان، تلاش به عمل آمد که بدان دست یابند؛ اما از این زمان، با انتشار کتاب‌ها و تألیفات و نشریّه‌های مختلف، از موضوعاتی چون ملت قدیمی خداوند، اسرائیل، اورشلیم و تشکیل کشور اسرائیل به عنوان تمهید مقدّمات ظهور مسیح، بحث و گفت‌و‌گو می‌شد.
از جمله آثاری که محصول اوضاع فرهنگی و اعتقادی آن عصر به شمار می‌آید، کتابی است که سرهنری فینچ (Henry Finch)، مستشار حقوقی پادشاه انگلیس، در سال 1621/م با عنوان رجعت بزرگ جهانی(9) منتشر ساخت و طی آن از زمامداران مسیحی خواست تا نیروی خود را برای تجدید بنای امپراتوری ملت یهود به کار گیرند.(10)
وی از جمله مسیحیانی بود که می‌گفت: با ظهور مجدّد عیسای مسیح، مملکت خداوند در فلسطین برپا شده و یک هزار سال دوام خواهد یافت؛ اما وقوع این امر منوط به بازگشت یهود به سرزمین فلسطین است.(11)
در سده‌ی هجدهم، گرایش‌های صهیونیستی قوّت بیش‌تری یافت و در حوزه‌ی پروتستانی اروپا، توجه و عنایت به یهودیان افزوده شد. این امر، محصول عواملی چند بود. از جمله‌ی این عوامل، انقلاب آمریکا و آغاز ظهور انقلاب کبیر فرانسه و اوج‌گیری انقلاب صنعتی در اروپا بود که منجر به توسعه‌ی اندیشه‌های روشن فکری و تفکر آزاد شد. و نیز تشدید شتاب تجارت‌های خارجی و فزونی یافتن جهان‌گردان و ظهور باستان‌شناسان و سفر بسیاری از اروپاییان برای زیارت مکان‌های مقدّس فلسطین و انتشار سفرنامه‌هایی درباره‌ی این سرزمین و نشر داستان‌هایی از دوران باستان بنی‌اسرائیل، مانند کتاب دو سفر به اورشلیم(12) از ناتانیال کروچ (Nathanial Crouch) که در سال 1704/م منتشر شد.
در دو سده‌ی 17 و 18 میلادی، شاهد تأثیر روزافزون گرایش صهیونیسم مسیحی(13) در ادبیات اروپایی، به ویژه در کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان هستیم. در این دوره، تنی چند از شاعران و نویسندگان اروپا در آثار ادبی خویش، زمزمه‌ی لزوم مهاجرت یهودیان را به سرزمین فلسطین، برای ایجاد یک کشور یهودی‌ساز کردند.
جان میلتون (John Milton 1674-1608/م) شاعر انگلیسی، در قطعه‌ی معروف ادبی خویش، با نام «بهشت گم‌شده»(14) چنین سرود:
خداوند به زودی راه دریا را برای یهودیان خواهد گشود، تا شاد و خرّم به سرزمین خویش بازگردند. هم چنان که پیش از این، برای اجدادشان، دریای سرخ و رود اردن را شکافت تا به سرزمین موعود وارد شوند. ایشان را به لطف خدا می‌سپارم و به زمانی که او برای بازگشتشان مقدّر نموده است.
ویلیام بلیک (William Blacke، 1757-1827/م) شاعر دیگر انگلیسی، در اشعار خود، یهودیان را مورد خطاب قرار داده و ضمن آن گفت:
ای انگلیس! بیدار شو … بیدار شو، بیدار شو. خواهرت اورشلیم، تو را صدا می‌زند. چرا این مؤمنان، هم چون مردگان خفته‌اند و دروازه‌های باستانی تو را بسته‌اند؟(15)
اما شعر صهیونیستی، در میان شاعران غیریهود، بیش از همه، مدیون و مرهون لرد بایرون (Lord Bayron، 1788-1824/م) است. شعر نغمه‌های یهودی(16) تاکنون بارها به عبری ترجمه شده و بیت‌ زیر از این قطعه، از شهرت بسیاری برخوردار است:

کبوتر وحشی از برای خود آشیانه‌ای
و روباه نیز برای خود لانه‌ای دارد
انسانها برای خود میهنی دارند
و یهودیان جز گور، هیچ ندارند.

بایرون در جای دیگر، برای القای ستمدیدگی و سرکوب قوم یهود، این گونه اظهار می‌دارد:
تاریخ قوم یهود، داستان انسان‌هایی است که از سرزمین خود بیرون رانده شده و به اقصی نقاط جهان پناه برده‌اند و دریافته‌اند که همه برای نابودی آن‌ها اتفاق نظر دارند. یهودیان، قربانی فجایع بی‌شمار بوده‌اند و زندگی آن‌ها چیزی جز عذاب پایدار نبوده است».(17)
هم‌چنین، شاعر رابرت براونینگ با قصیده‌ی «روز صلیب مقدّس» در سال 1850/م و داستان‌سرای معروف، ژرژ الیوت، با سرودن داستان بلند «دانیال دروندا» (Danial Deronda) در سال 1874/م، قدم به این میدان نهادند.
دائرة المعارف صهیونیسم و اسرائیل، این اثر اخیر را زمینه‌ساز ادبی وعده‌ی بالفور معرفی کرده است.
به جز افراد یاد شده، در قطعه‌ها و آثار ادبی شاعران و نویسندگانی چون ژان راسین (Jean Racine 1639- 1699/م)، ژاک بوسوئه (Jacque Bussuet 1627-1704/م)، الکساندر پوپ (Alexander Pope 1688-1744/م)، ساموئل تایلر کالریچ (Samuel Taylor Colridge 1772-1834/م) و … جلوه‌هایی از ادبیات توراتی را که در بردارنده‌ی رؤیای تأسیس دولت یهودی است، می‌توان مشاهده کرد.
علاوه بر نویسندگان و شعرا، گروهی از دانشمندان و فلاسفه‌ی اروپا نیز فارغ از تمایلات صهیونیستی نبودند.
جان لاک، فیلسوف تجربی انگلیسی و بنیان‌گذار اندیشه‌ی لیبرالیسم، در کتاب تعلیقاتی بر رسائل پولس مقدّس نوشت:
به یقین خداوند قادر است که یهودیان را در مجموعه‌ی واحدی گرد آورده … و آنان را در کشورشان، در وضعی مطلوب قرار دهد.
اسحاق نیوتن، کاشف قانون جاذبه، در کتاب تأمّلاتی در پیش‌گویی‌های دانیال و مکاشفات قدّیس یوحنّا که پنج سال پس از وفاتش منتشر گردید، اظهارداشته است که «یهودیان به زودی به وطن خویش باز می‌گردند … امّا من به درستی نمی‌دانم که این امر چگونه تحقق می‌یابد. باید گذشت زمان، آن را روشن سازد». وی حتّی از این حد نیز جلوتر رفته و کوشیده بود تا جدول زمانی حوادثی را که مقّدمه‌ی این امر خواهد بود، ارائه کند. او پیش‌بینی کرده بود که یک قدرت مادی زمینی، آنان را در این بازگشت یاری خواهد کرد.
ژوزف پریستلی، شیمی‌دان معروف و کاشف گاز اکسیژن نیز نسبت به رسالت مسیحی قوم یهود، اعتقادی ژرف داشت و می‌گفت که یهودیت و مسیحیت، هر کدام دیگری را تکمیل می‌سازد. از این رو، از یهودیان خواست تا به عیسی بن‌مریم، به عنوان مسیح منتظّر ایمان آورند. وی این طایفه را مورد خطاب قرار داده و گفت:
من از خداوند آسمان، خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب که ما مسیحیان و شما یهودیان او را می‌پرستید، خواسته‌ام که رنج‌ها و آلامتان را پایان بخشد و شما مشهورترین ملت روی زمین را در سرزمینی گرد آورد.
ژان‌ژاک روسو، فیلسوف قراردادهای اجتماعی، در کتاب امیل که به سال 1762/م منتشر گردید، آورده است:
ما هرگز به انگیزه‌های درونی قوم یهود پی نخواهیم برد، مگر آن که آنان واجد دولتی آزاد و مدارس و دانشگاه‌هایی شوند.
بلز پاسکال، فیزیک‌دان معروف نیز بنی‌اسرائیل را بشارت دهنده‌ی ظهور مجدّد مسیح منتظَر دانسته و احترام ویژه‌ای برای قوم یهود، به عنوان برترین امتی که دیانتی صادقانه دارند، قائل بود.
امانوئل کانت، فیلسوف نقّاد آلمانی، یهودیان را «فلسطینیانی که در میان ما به سر می‌برند» توصیف کرده است.(18)
در این جا یادآوری یک نکته خالی از فایده نیست، و آن این که در زمانی که اندیشه صهیونیستی از سوی بسیاری از رجال پروتستان مسیحی، تعقیب و ترویج می‌شد، یهودیان از گردونه‌ی این فعّالیت‌ها به دور بودند و اکثراً در برابر این پدیده، از خود مقاومت و مخالفت نشان می‌دادند. از این رو، دور از واقعیّت نیست چنان چه گفته شود که یهودیان، خود، آخرین کسانی بودند که به اندیشه‌ی صهیونیستی گردن نهادند.
در توضیح موضع‌گیری سلبی این دسته از یهودیان در برابر جنبش صهیونیسم، باید گفت:
اصولاً یهودیان متدیّن، آمال و آرزوهای خود را بر اساس حوادث گذشته ترسیم می‌کنند و در تفسیر تورات می‌گویند: بنی‌اسرائیل در گذشته به سبب جرایمی که بر ضدّ دیگران مرتکب شدند و از خداوند خویش روی برتافته و به پرستش خدایان دیگر پرداختند، سرزمین مقدّس خود را از دست دادند، یهودیت در جوهره‌ی خود، دین عهد و میثاق است. گرچه این عهد در میان نسل‌ها مختلف است، اما میان قوم یهود و خدای یهوه، همواره این پیمان برقرار می‌باشد. خداوند به یهودیان وعده‌ی سرزمین مقدّس و زندگی آسوده همراه با نیک بختی را داده است، اما مشروط به این که آنان نیز اخلاق و مقتضیات پیمانی را که پیامبران الهی در اعصار گوناگون بیان داشته‌اند، به گوش گرفته و رعایت کنند.
خداوند، تنها کسی است که نسبت به روش و سلوک فرزندان یهودی خود، حکم می‌کند، و تنها اوست که می‌داند یهودیان در چه زمان به رشد اخلاقی و صلاحیت لازم خواهند رسید، تا پیمان خود را با آنان تصحیح نموده و با ارسال «ما شیَّح» (مسیح منتظر)، یهودیان را از آوارگی و سرگردانی نجات بخشد و در سرزمین مقدّس، اسکان دهد.
طی اعصار و قرون متمادی، یعنی از دومین مرحله‌ی تخریب هیکل سلیمان تا اوایل سده‌ی نوزدهم میلادی، این اندیشه‌ها در میان یهودیان رایج بود و هیچ‌گونه تلاش و اقدامی برای استقرار در فلسطین به عمل نمی‌آوردند، بلکه تنها در انتظار ظهور مسیح رهایی‌بخش به سر می‌بردند تا به معجزه‌ی الهی، مقدّمات استقرار آنان را در فلسطین فراهم آورد.
به همین دلیل، هر کس آنان را بدون ظهور و حضور مسیح منتظَر، دعوت به مهاجرت به فلسطین می‌کرد، محکوم به کفر و الحاد می‌شد؛ زیرا بازگشت اگر مقرون به اراده و مشیّت الهی و آمدن مسیح نباشد، بازگشتی بی‌فرجام و شوم است.(19)
پیش از به پایان بردن این مبحث، توجّه به یک نکته ضروری است، و آن این که به یقین یکی از عرصه‌های ظهور و گسترش اندیشه‌ی صهیونیسم مسیحی، ایالات متحده‌ی آمریکاست. در این جا تنها به ذکر یک نمونه، بسنده می‌کنیم.
بنیامین فرانکلین (1706-1790/م) دانشمند و سیاستمدار نامی آمریکایی، و توماس جفرسون، سومین رئیس جمهور ایالات متحده (1801-1809/م)، هر دو بر این امر تأکید داشته‌اند که «خروج بنی‌اسرائیل» از مصر به سوی کنعان، به عنوان الگوی اعلای مبارزات آزادی‌خواهی ملت آمریکا تلقّی شود.
از سوی دیگر در چهارم ژولای 1776/م، در عید استقلال آمریکا، کنگره‌ی این کشور از آنان خواست تا هر کدام، طرحی برای آرم ایالات متحده، ارائه کنند.
پیشنهاد فرانکلین عبارت بود از: تصویری که در آن حضرت موسی دستان خود را به دعا گشوده و فرعون، سوار بر ارّابه، در حال غرق شدن در دریا، و امواج دریا از هم شکافته و راهی در آن پدیدار شده بود. در زیر این تصویر نیز شعار رایج آن روز که «مخالفت با سرکشان، فرمانبرداری از خداست» به چشم می‌خورد.
اما پیشنهاد جفرسون، تصویری از بنی‌اسرائیل در دوره‌ی سرگردانی بود که در روز، پاره ابری آنان را هدایت می‌کرد و در شب، ستونی از آتش.(20)
گفتنی است پیشنهاد جفرسون، عیناً برگرفته از نصّ تورات، در سفر خروج، فصل 13، جمله‌ی 21 بود که می‌گوید: «در این سفر، خداوند ایشان را در روز به وسیله‌ی ستونی از ابر و در شب به وسیله‌ی ستونی از آتش هدایت می‌کرد.از این جهت هم در روز می‌توانستند سفر کنند و هم در شب».

پی نوشت ها :

1- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 23-24.
2- برای دیدن نمونه‌ای از این گونه کارهای ناموفّق و بی‌فرجام در جهان اسلام، و پیش‌بینی زمان ظهور امام مهدی (عج)، ر.ک: امین محمد جمال‌الدین، هرمجدون آخر بیان … یا امة الاسلام،المکتبة التوفیقیة، القاهره، بی‌تا.
3- محمد وجدی الدباغ، الایدیولوجیة الصهیونیة الاسرائیلیه، ص 77.
4- محمد السماک، الدین فی القرار الامریکی، ص 26.
5- پیشینه‌ی حضور یهودیان در آمریکا به زمان کشف این قارّه به دست کریستف کلمب در سال 1492/م می‌رسد. در سفر اکتشافی کلمب، شماری از یهودیان سرشناس اروپا، وی را همراهی کردند و چون این سرزمین را محیطی امن و راحت و بکر و زرخیز یافتند، کم‌کم بدان جا مهاجرت کرده و بساط زندگی و فعالیت‌های اقتصادی خود را در آن خطّه گستردند و چنان مجذوبش شدند که بهشت یهودش خواندند.
6- همان، ص 37-38.
7- نوعی گرایش مذهبی است که در اواخر سده‌ی شانزدهم میلادی در انگلیس و ایالات متحده‌ی آمریکا، تحت تأثیر تفکر کالونی (Calvinism) از دل کلیسای پروتستانی زاده شد. پیروان این مکتب، افرادی جزم‌اندیش، متعصب و جبری مسلکند.
8- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 29-30.
9- The Worls's Great Restoration.
10- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 24-25.
11- وقتی به مناخیم بگین گفته شد که حمایت مسیحیان بنیادگرای آمریکایی از اسرائیل، ناشی از این باور است که تأسیس دولت یهود، زمینه‌ساز ظهور مسیح می‌باشد، با شوق و هیجان گفت: «اگر امروز بنیادگرایان مسیحی در کنگره، ما را مورد حمایت خود قرار دهند، من هم آنان را در زمان ظهور مسیح، مورد حمایت قرار خواهم داد» (جورج. و. بول، دو غلاس. ب. بول، امیرکا و اسرائیل علاقة حمیمه، ص 234).
12- Two Jouneys To Jerusalem.
13- گریس هالس روزنامه‌نگار آمریکایی و نویسنده‌ی لیندون جانسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در کتاب پیش‌گویی و سیاست (Priphecy and Politics) گفته است که صهیونیسم دو قسم است: نخستین و اصلی‌ترین آن صهیونیسم مسیحی است و دیگری صهیونیسم یهودی.
وی در کتاب دیگر خود، با عنوان دست خدا (God Hand)، یهودستیزی (آنتی سمی‌تیسم=Anty Semitism) را نیز دو نوع معرفی کرده است. یکی آن که از یهود نفرت دارد و می‌خواهد به هر طریق ممکن از آن خلاص شود. دیگری نیز از یهود نفرت دارد، اما تمایل دارد که آنان در سرزمین فلسطین گرد آیند تا زمینه‌ی ظهور مجدّد عیسای مسیح فراهم آید (ر.ک: غریس هالسل، یدالله، ترجمه‌ی محمد السماک، ص 8).
14- Paradise Lost.
15- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 69.
16- (Hebrew Melodies) «ترانه‌های عبری».
17- علیرضا سلطانشاهی، مقاله‌ی «واقعیت یهودستیزی» مندرج در پژوهه‌ی صهیونیّت، دفتر دوم، ص 205.
18- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 36-37.
19- لازم به توضیح است که این باورها چندان نپایید و در سده‌ی نوزدهم میلادی، با ظهور اندیشه‌های اصلاحی یهودیانی چون حاخام زیفی هیرش کالیشر (1795-1874/م) مورد مخالفت و تجدیدنظر قرار گرفت.
کالیشر در سال 1832/م اعلام کرد که باز پس‌گیری صهیون، باید با اقدام عملیِ خود یهودیان انجام پذیرد، و معجزه‌ای که به دست مسیح منتظر صورت می‌گیرد، در پی این اقدام خواهد بود.
حاخام کالیشر از هم‌کیشان خود خواست تا به خویشتن اعتماد کنند؛ زیرا نجات بنی‌اسرائیل از راه وقوع معجزه امکان‌پذیر نیست. «خداوند برای رهبریِ ملت خویش، نازل نمی‌شود و هرگز مسیح را از آسمان فرو نمی‌فرستد تا با دمیدن در شیپور خود، یهودیان پراکنده در جهان را در اورشلیم گردآورد.»
کالیشر اندیشه‌های خود را در دو جلد کتابی که با عنوان عقیده راستین در سال 1843/م منتشر ساخت، مطرح کرد. سپس در کتاب مشهور دیگری که به سال 1862/م، تحت عنوان در جست‌و‌جوی صهیون انتشار داد، نظرهای پیشین خود را پخته و کامل کرد (ر.ک: عبدالفتّاح محمد ماضی، الدین و السیاسة فی اسرائیل، ص 222-224).
20- سمیر مرقس، رسالة فی الاصولیة الپروتستانتیة و السیاسة الخارجیة الامریکیه، ص 10؛ نیز ر.ک: یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 65.

منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.