رؤسای جمهور آمریکا در چنبره ی لابی صهیونیستی (1)
با توجه به عملکرد پیچیده و نافذ لابی یهودی در آمریکا، و اقتدار گستردهی آن بر مراکز تصمیمگیری ایالات متحده و امکانات عظیمی که در این راه به کار میگیرد، طبیعی است که سیطره بر کاخ سفید و شخص رئیس جمهور، از اهداف عمده این تشکیلات باشد.
از سوی دیگر از آن جا که یهودیان آمریکا از مقتدرترین و سازمانیافتهترین تشکّلهای سیاسی ایالات متحده به شمار میآیند، و زمام اقتصاد کلان کشور را نیز در اختیار دارند، نامزدهای ریاست جمهوری در فعالیتهای انتخاباتی خود، به طور جدّی و اساسی به این قوم نظر داشته و آنها را در محاسبات انتخاباتی خویش وارد میکنند و پس از ایستادن بر سکوی پیروزی و ورود به کاخ سفید، خود را مدیون این جماعت میشمارند.
گرچه یهودیان آمریکا، بیش از 5 /2 تا 3% از کل جمعیت این کشور نیستند، اما به موجب آمار، حدود 90 % آنان در امر انتخابات شرکت میجویند. در حالی که میانگین مشارکت غیریهودیان در انتخابات، تنها 40-50% است.
به همین جهت، صرفنظر از فشارهای سیاسی و اموال فراوانی که از سوی یهودیان در این مورد هزینه میشود، نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، به لحاظ تعداد آرا نیز به این طایفه نظر دارند.
اما شاید علّت اصلی انعطاف و حساسیت رؤسای جمهور آمریکا را نسبت به یهود و صهیونیسم،(1) باید در ورای این عوامل جستوجو کرد.
لابی صهیونیستی با بهرهگیری از مخوفترین شیوهها و مؤثرترین ابزارها، یوغ سلطهی خود را بر گُردهی شخصیتهای مورد نظر میافکند.
رسواگری، بدنام کردن، تهدید و تطمیع، تهمتزدن به شخصیتهای سیاسی، سندسازی و یا جمعآوری اسناد و مدارک بر ضدّ چهرههای سرشناس، به منظور استفاده در موقعیتهای حساس، از سلاحهای رایج و متعارف لابی صهیونیستی برای سرکوبی مخالفان است.
هر گاه ایشان یکی از کارگزاران خود را در انجام وظایف محوّله دچار تعلل ببینند و مزدوران خویش را از مسیر تعیین شده، منحرف احساس نمایند، با اهرمهای نامرئی و پیشبینی شدهای که در اختیار دارند، کوس رسوایی او را بر بام جهان مینوازند. چنان که برای بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق آمریکا اتفاق افتاد و روابط نامشروع و محرمانهی او را با یک دختر یهودی به نام مونیکا لوینسکی مطرح و منتشر ساختند!
به هر حال، سرسپردگی رؤسای جمهور آمریکا، به ویژه طی نیم قرن اخیر، نسبت به یهود و صهیونیسم چندان روشن و آشکار است که نیاز به بحث و استدلال ندارد. تنها به منظور تکمیل مباحث پیشین، این موضوع را در فاصلهی زمانی جنگ جهانی دوم تاکنون، اجمالاً مورد بررسی قرار میدهیم.
فرانکلین روزولت، (Roosevelt, Franklin)(2) تنها رئیس جمهور آمریکاست که برای چهار نوبت متوالی به این مقام برگزیده شد. در آن زمان، اوضاع و شرایط جنگ جهانی دوم، آمریکا را بر آن میداشت تا برای حفظ موقعیت نظامی خویش در منطقهی خاورمیانه و جلب رضایت اعراب، آشکارا و رسمی از جنبش صهیونیسم حمایت نکند. به همین جهت، روزولت به منظور حفظ روابط دوستانهی خویش با رهبران عرب، به ملک عبدالعزیز بن سعود، پادشاه سعودی، قاطعانه قول داد که هرگز از هیچ حرکتی که منجر به واگذاری فلسطین به یهودیان شود، حمایت نکند.
امّا در واقع تعصّب و تعلّق خاطر روزولت به یهود و فرهنگ توراتی، و تأثیر تعالیم عهد قدیم بر اندیشه و شخصیت او، امری آشکار بود. بنا به دستور وی، علامت ستاره داود کاربرد فراوانی یافت، به عنوان آرم رسمی تشکیلات پست آمریکا، بر روی کلاههای جنگی سربازان لشکر ششم، بر مُهر نیروی دریایی آمریکا، بر اسکناسهای دلار و مدال ریاست جمهوری … مورد استفاده قرار گرفت.
از آن جا که روزولت میکوشید تا میان احساسات و تمایلات صهیونیستی خود از یک سو، و ضرورت پنهانکاری در امور سیاسی و نظامی که شرایط آن روز جنگ جهانی دوم، اقتضا می کرد، همآهنگی و وفاق ایجاد کند، سیاست وی در برابر فلسطین، چندان روشن و آشکار نبود.
اما با پیروزی متّفقین و رفع موانع سیاسی، تمایلات صهیونیستی خود را آشکار ساخت، به گونهای که درجریان انتخابات مجدّد خود در ژانویهی 1945/م، آشکارا به یهودیان اعلام کرد که کوشش خود را برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین به کار خواهد گرفت.
در زمانی که یهودیان آمریکا تنها 3% از جمعیت این کشور بودند، 15% از عوامل اداری دستگاه ریاست جمهوری روزولت را تشکیل میدادند.
خدمات روزولت به یهودیان، چندان گسترده و فراوان بود که گوان گُلدشتاین، از قاضیان یهودی آمریکا می گفت: یهودیان را سه جهان است: عالَم دنیا، عالَم آخرت و روزولت.(3)
مهمترین خدمتی که روزولت نسبت به یهودیان به عمل آورد، اعمال فشار سیاسی به انگلیس(4) برای عدول از کتاب سفید منتشره در سال 1939/م بود؛ زیرا در این کتاب، دولت بریتانیا برای مهاجرت یهودیان به فلسطین، محدودیت قائل شده بود.
روزولت در سال 1944/م، ضمن تبلیغات انتخاباتی خویش اعلام کرد که «از گشودن دروازههای فلسطین برای مهاجرت بیقید و شرط یهودیان و استقرار در آن سرزمین استقبال میکنم و از هر سیاستی که منجر به تأسیس یک دولت یهودی دموکراتیک آزاد … شود، حمایت کرده و یقین دارم که این امر مورد تأیید ملت آمریکاست. از این رو، چنان چه بار دیگر به ریاست جمهوری برگزیده شوم، در تحقق این هدف، خواهم کوشید».(5)
با مرگ روزولت، معاون وی هری ترومن به مقام ریاست جمهوری ایالات متحده به شمار میآید، یهودیان را به خود نزدیک ساخت و پستهای مهمّی را به آنان واگذار کرد. دیوید نیلز که یک صهیونیست تمام عیار بود، سمت معاونت ترومن را احراز کرد. کلارک کلیفورد را که پیوندی تنگاتنگ با تشکیلات صهیونیستی داشت، به عنوان دادستان واشنگتن تعیین کرد.(6) از سوی دیگر، ترومن نقش بسیار عمدهای در سال 1947/م در صدور قطعنامهی سازمان ملل متحد نسبت به طرح تقسیم فلسطین بر عهده گرفت و با فشار بر دولتهای ضعیف و کسب آرای موافق آنان، حدّ نصاب لازم رأی را برای تصویب این قطعنامه، حاصل کرد.
ترومن در تاریخ 13 /8/ 1947/م، اتلی، نخستوزیر وقت انگلیس را بر آن داشت تا مجوز کوچ یک صد هزار یهودی را به فلسطین صادر کند. این امر موجب میشد تا پس از پایان دورهی قیمومیت انگلیس، با افزایش تعداد یهودیان در فلسطین، زمینهی تأسیس دولت یهود فراهم آید.
در سال 1948/م که ترومن با نگرانی تمام در آستانهی انتخابات مجدّد ریاست جمهوری به سر میبرد، تحت فشار یهودیان آمریکا، بلافاصله پس از چند ساعت از اعلان تأسیس رژیم اشغالگر فلسطین، این رژیم را به رسمیت شناخت.
در پاسخ به این اقدام سریع و وظیفهشناسی، رئیس جامعهی حاخامی اسرائیل، به دیدار ترومن شتافت و طی گفتوگویی در کاخ سفید واشنگتن، به او گفت: «خدا تو را در شکم مادرت قرار داد تا پس از دو هزار سال، اسرائیل به دستت متولد شود».(7)
هنوز چندی از اعلان رسمی تأسیس رژیم اشغالگر نگذشته بود که ایالات متحدهی آمریکا، علاوه بر اعطای 35 میلیون دلار کمکهای نقدی بلاعوض، وامی به میزان یک صد میلیون دلار، به منظور اجرای طرحهای توسعه، در اختیار این رژیم قرارداد.
پس از شکلگیری دولت صهیونیستی، ترومن بزرگترین مشکل آن را مرتفع ساخت، و آن زمانی بود که نیروهای نظامی متعلّق به هفت کشور عربی در پانزدهم مه 1948/م وارد سرزمین فلسطین شده و با آزادسازی بخشهای وسیعی از اراضی اشغالی، عرصه را بر ارتش اسرائیل تنگ کرده و اوضاع این رژیم را بحرانی ساخت.
همین که ترومن احساس کرد که ادامهی این جنگ به زیان رژیم صهیونیستی پایان خواهد یافت، بلافاصله فشارهای خود را متوجه نمایندگان شورای امنیت سازمان ملل ساخت تا از هر طریق ممکن، با صدور قطعنامهای، آتشبس را برقرار نمایند.
بالاخره پس از اقدامات و فشارها و تماسهای شخص ترومن، و پیشنهاد مسترداگلاس نمایندهی بریتانیا، در 29 ماه مه، شورای امنیّت موافقت خود را با اجرای آتشبس در فلسطین اعلام کرد و به دنبال آن، کنت برنادوت، به عنوان نماینده و ناظر سازمان ملل انتخاب و به مدت چهار هفته، آتش بس برقرار شد.
پیماننامهی آتش بس مقرّر میداشت که هر یک از دو طرف درگیری، باید در همان منطقهای که قرار دارد، هم چنان باقی مانده و از هر گونه پیشروی خودداری کند و در طول مدت آتش بس، از هر اقدامی در جهت تقویت نیرو و یا جمعآوری سلاح امتناع ورزد.
اما در این فاصله، اسرائیل با زیر پا نهادن مفاد پیماننامه آتشبس، با کمکهای محرمانهی آمریکا و انگلیس و جذب رزمندگان داوطلب آموزش دیده و دریافت سلاحهای متنوع مدرن، به تقویت بنیهی نظامی خویش پرداخت.
این همه در حالی بود که نیروهای نظامی عرب خط مقدّم، در محاصره و ممنوعیت کامل نسبت به دریافت هر گونه کمک قرار داشتند.
چنین بود که پس از انقضای مهلت این آتشبس، رژیم صهیونیستی دارای نود هزار نیروی جنگنده و مجهز به مقدار معتنابهی تانک و توپ و هواپیما گردید و توانست با سازماندهی جدید ارتش خود، اراضی بیشتری از سرزمینهای عرب را به اشغال خود درآورد.
مناخیم بگین در یادداشتهای خود، شگفتی و حیرت خود را از پذیرش آتشبس از سوی اعراب که در شرایطی کاملاً برتر قرار داشتند، ابراز داشته است.
موشه دایان نیز که در آن زمان از افسران ارشد اسرائیل به حساب میآمد، گفت: «این آتشبس، هم چون باران رحمتی بود که از آسمان بر ما فرو ریخت».
پیش از به پایان رسیدن مهلت آتشبس مزبور، برنادوت، نماینده سازمان ملل، برای مدت نامحدودی پیشنهاد تمدید آتشبس داد؛ اما با آن که دول عرب آن را پذیرا شدند، اسرائیل زیر بار نرفت و بخشهای دیگری از زمینهای اعراب را ضمیمهی اراضی اشغالی خود نمود و گروههای دیگری از اعراب بومی را از سرزمینشان آواراه ساخت و سپس دولتهای عرب را دعوت به برقراری آتشبس دائمی نمود!
شاید توضیحات فوق بتواند حجم خدماتی را که ترومن به صهیونیستها ارائه کرده است، ارزیابی کند.
ترومن سیاستهای صهیونیستی خود را گاه با وجود مخالفت بسیاری از مستشاران بلند پایهی دولت آمریکا، به اجرا میگذارد. به گونهای که تصمیمات وی، احیایناً با خطمشی و دیدگاههای وزارت خارجه و مستشاران کاخ سفید، در تضاد و تعارض قرار میگرفت، یک بار نمایندهی دائمی ایالات متحده در سازمان ملل، با تأکید، خواستار قرار گرفتن مجدد فلسطین تحت قیمومیت شد، در حالی که نمیدانست ترومن اندکی پیش، موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخته بوده است.
ترومن بر این باور بود که خدمات عظیم وی به یهودیان، او را در نظر این قوم، در مقامی مشابه کورش، شاه ایران که بنیاسرائیل را از تبعیدگاهشان، بابِل، به فلسطین کوچاند، قرار میدهد.(8)
در طول هفت سال دوران ریاست ترومن (1945- 1952/م)، صهیونیستها توانستند علاوه بر سلطهای که از پیش بر حزب جمهوری خواه داشتند، بر حزب دموکرات نیز- که ترومن منسوب بدان بود- کاملاً سیطره یابند.
اما دستیابی دوایت آیزنهاور به ریاستجمهوری در بیستم ژانویه 1953/م، افقهای تازهای از انتظار و امید را برای استقرار صلح در خاورمیانه گشود؛ زیرا برخلاف حمایتها و تأییدهای یکپارچهی یهودیان نسبت به رقیب وی، ادلای ستی ونسن (Stevenson)، او با اکثریت قاطع آرا به این سِمَت برگزیده شد و به همین جهت هیچگونه احساس دِین و وظیفهای در قبال صهیونیستها احساس نمیکرد و در برابر گروههای فشار داخلی که ترومن را احاطه کرده و تحت تأثیر قرار میداد، خود را آزاد و مستقل میدانست.
در عین حال، جان فاستر دالس، وزیر خارجهی دولت وی در هشتم ماه مه 1958/م، طی نطقی در برابر انجمن صهیونیستی «بنای برث» اظهار داشت: تمدّن مغرب زمین در ماهیت اومانیستی خود، بر اساس عقاید یهود بنا شده است، از این رو، دولتهای غربی باید متوجّه باشند که بر آنان لازم است با عزم جازم از این تمدّن که پشتوانهاش اسرائیل است، دفاع کنند.(9)
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1960/م، جان. اف. کندی از حزب دموکرات به پیروزی رسید. وی که 82% از آرای یهودیان را به خود اختصاص داده بود، بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید، برای نخستین بار اجازهی فروش سلاحهای آمریکایی به اسرائیل را صادر کرد.(10)
«در نخستین دیداری که میان کندی و بنگوریون در بهار سال 1961/م در هتل (والدورف استوریا) در نیویورک صورت پذیرفت، کندی گفت: برای من به خوبی روشن است که انتخاب شدنم، محصول آرای یهودیان آمریکا بوده است، و من در این پیروزی، مدیون ایشان هستم. شما فقط به من بگویید که برای ملت یهود، چه کاری باید انجام دهم؟»(11)
در طول تاریخ آمریکا، کندی تنها رئیس جمهوری بود که از مذهب کاتولیک تبعیت میکرد و تمایلات و گرایشهای توراتی بر اندیشهی وی غالب نبود و این امر، از نگاه یهودیان، نقص عمدهای به شمار میآمد؛ زیرا این طایفه، کاتولیکها را دارای گرایش یهودستیزی(12) میشناسند، به ویژه که پدر کندی، یعنی ژوزف کندی در اواخر دههی سی سدهی گذشتهی میلادی، زمانی که سفیر ایالات متحده در انگلیس بود، سیاست چمبرلن، نخست وزیر بریتانیا را در اعلام آتشبس به نازیها، مورد حمایت قرار داده بود.
اما چنان که تیفنان، نویسندهی آمریکایی کتاب لابی، سیطرهی سیاسی یهود اشاره کرده است، جان کندی نشان داد که از پدرش سیاستمدارتر است؛ زیرا زمانی که خود را کاندیدای ریاست جمهوری ایالات متحده نمود، عشق ملتهب خود را نسبت به یهودیان آشکار ساخت.
تیفنان در کتاب خود، جریان درسی را که در سال 1985/م، کلوتزنیک از رهبران یهود آمریکا به سناتور جوان، کندی داده و او را در عشق و خدمت، نه به ایالات متحده و نه به ملت آمریکا، بلکه به دولت اسرائیل مورد سفارش و تأکید قرار داده است، نقل میکند.(13)
پس از ترور کندی در 22 نوامبر 1963/م، لیندون جانسون به عنوان سی و ششمین رئیس جمهوری آمریکا سوگند یاد کرد. وی از دههی پنجاه میلادی، زمانی که یکی از نمایندگان کنگرهی آمریکا به شمار میآمد. در عداوت و کینهتوزی نسبت به جنبشهای آزادیبخش عرب و داشتن روابط بسیار نزدیک با صهیونیستها، معروف بود. جانسون پس از ادای سوگند ریاست جمهوری، بلافاصله با کلیهی درخواستها و انتظارات رژیم صهیونیستی و لابی یهودی آمریکا موافقت کرد و جمع زیادی از یهودیان متنفّذ را در پستهای حسّاس گمارد.
عشق و اخلاص جانسون نسبت به جنبش صهیونیسم، دیپلماسی اسرائیل را بر آن داشت تا پس از ورود وی به کاخ سفید، اعلام نماید: «ما دوست بزرگی را از دست دادهایم؛ ولی در عوض دوست بزرگتری را یافتهایم … جانسون بهترین دوستی است که دولت یهودی اسرائیل تا کنون در کاخ سفید برای خود یافته است». (14)
در عین حال، فشار لابی یهودی آمریکا و سیطرهی رژیم صهیونیستی بر شخص و دولت جانسون، چنان نیرومند بود که در جریان حملهی هوایی و دریایی اسرائیل به ناو جاسوسی «لیبرتی» آمریکا، که در هشتم ژوئن 1967/م صورت پذیرفت و منجر به قتل 34 نظامی آمریکایی و 171 مجروح شد، رئیس جمهور، اجازهی هیچ اعتراضی به خود نداد.
در این عملیّات، هواپیماهای جنگندهی اسرائیلی به مدت شش ساعت بر فراز کشتی مزبور به پرواز درآمدند و در مدت هفتاد دقیقه، آن را به شدت بمباران کردند تا مانع از افشای نقشه حمله به ارتفاعات جولان شوند. به دنبال آن، دولت صهیونیستی اعلام کرد که اتفاق مزبور، تنها یک اشتباه بوده است.
تحقیقات دربارهی این حادثه تا سال 1980/م متوقف ماند. تا این که در این سال، یکی از شاهدان عینی حادثه، یعنی جیمز اینز، افسر کشتی بمباران شده، پرده از حقیقت واقعه برداشت و بیاساس بودن گزارش رسمی کمیتهی تحقیق را که به ریاست دریادار ایزاک کید تشکیل یافته و عملیات مذکور را تنها یک اشتباه اعلام کرده بود، اثبات کرد.
اینز اثبات نمود که اقدام اسرائیل کاملاً آگاهانه و یک کشتار عمدی بوده است. وی این حمله را اقدامی از سوی نیروهای فشار صهیونیستی اعلام داشت، در حالی که دریادار توماس مورر گفت که علت سکوت در برابر این جنایت، شخص جانسون، رئیس جمهوری آمریکا بود که از عکسالعمل یهودیان واهمه داشت. وی همچنین گفت: اگر ملت آمریکا حقیقت امر را دریابد، عقل از سرش میپرد!(15)
در جریان جنگ ژوئن 1967/م و اشغال بخشهای وسیعی از سرزمینهای عربی از سوی رژیم اشغالگر، نه تنها دولت آمریکا کمترین اعتراضی نکرد، بلکه قطعنامهی 242 شورای امنیت سازمان ملل، مبنی بر عقبنشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی و استقرار آتش بس را با استفاده از حق وتو، نقض کرد (16) تا این رژیم بتواند در فرصت به دست آمده به اهداف توسعه طلبانه خود دست یابد.
در پی جنگ مزبور، دوگل رئیس جمهور فرانسه ارسال هرگونه سلاح را به اسرائیل ممنوع اعلام کرد. کنگرهی آمریکا نیز مصوبهای در همین مورد گذراند؛ اما جانسون تحت فشار سازمان آیپاک، با ارسال هواپیماهای جنگنده فانتوم به اسرائیل، این رژیم را مورد حمایت خویش قرار داد.(17)
در جریان همین جنگ، بنا به درخواست جانسون، وزارت دفاع آمریکا، تعداد 250 دستگاه تانک و پنجاه فروند از هواپیماهای جدید «سکای هوک» و انواع تجهیزات مدرن نظامی در اختیار اسرائیل قرار داد. در همین روزها، رابرت ماکنمارا، وزیر دفاع ایالات متحده نیز حجم عظیمی از اطلاعات طبقهبندی شده و محرمانهی مورد نیاز را برای رژیم صهیونیستی ارسال داشت. همچنین جانسون، پیش از پایان دورهی ریاستش، در سال 1968/م تعداد پنجاه فروند هواپیمای فانتوم جدید با قابلیت حمل موشکهای دارای کلاهک هستهای در اختیار اسرائیل قرار داد.(18)
جانسون در سپتامبر 1968/م، طی نطقی که در انجمن صهیونیستی «بنای برث» ایراد کرد، گفت:
به یقین برخی از شما، اگر نگویم همهی شما، تعلّق خاطر عمیقی نسبت به سرزمین اسرائیل دارید، درست مانند من؛ زیرا ایمان مسیحی من از شما مایه میگیرد و داستانهای تورات، عیناً مانند حماسه آفرینیهای یهودیان امروز در رهایی از ظلم و زور، در حافظه و دل من نقش بسته است.(19)
پس از جانسون، ریچارد نیکسون زمام امور ایالات متحده را در دست گرفت.
وی با تأثیرپذیری از فرهنگ توراتی، روابط نزدیک و گرمی با عدهای از رجال دینی معروف به حمایت از اسرائیل داشت. علاقه و احساسات او نسبت به اسرائیل چندان بود که میگفت:
«آمادگی من برای انتحار سیاسی، بیش از ایجاد خسارت برای اسرائیل است».(20)
نیکسون که در سالهای 1953- 1961/م، معاون آیزنهاور بود، و به تبعیت از وی، در برابر لابی یهودی ایالات متحده، از خود مقاومتی نشان میداد، پس از آن که در سال 1968/م به عنوان سی و هفتمین رئیس جمهوری آمریکا برگزیده شد، خود را در برابر فشار همه جانبه و نیرومند یهودیان کشورش ناتوان یافت و به سرعت تسلیم خواستههای آنان گردید و برای جلب خشنودی آنان، هنری کیسینجر را که برجستهترین سیاستمدار یهودی صهیونیست، پس از جنگ جهانی دوم به حساب میآمد، در سال 1969/م در مقام مشاور امنیت ملی و در سال 1971/م در سِمَت وزیر خارجه ایالات متحده گمارد.
نیکسون در جهت ارضای خاطر صهیونیستها چندان جلو رفت که به قول جرج و داگلاس پل، در کتاب آمریکا و اسرائیل … مناسباتی گرم، بیش از هر رئیس جمهور دیگر آمریکا، خود را در خدمت رژیم اسرائیل قرار داد.
در دسامبر 1971/م، ضمن دیدار گلدامایر، نخستوزیر رژیم صهیونیستی از واشنگتن، بزرگترین قرارداد نظامی آمریکا- اسرائیل، به منظور ارسال نامحدود سلاحهای آمریکایی به اسرائیل بسته شد و از سال مالی 1970-1971/م میزان کمکهای نظامی ایالات متحده از سی میلیون دلار به 545 میلیون دلار رسید. هم چنین یک معاهدهی سرّی میان ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در زمینهی تبادل اطلاعات نظامی منعقد شد که در سال 1983/م افشا گردید.
پیش از انتخاب مجدّد نیکسون در دورهی دوم ریاستش به سال 1972/م و بروز رسوایی واترگیت، عناصر لابی یهودی، از طریق کیسینجر که در آن زمان مهمترین ارکان مدیریت ایالات متحده، یعنی وزارت خارجه و امنیت ملی را در اختیار داشت، در حساسترین و مهمترین مشاغل دولت نیکسون نفوذ کرده بودند. به همین جهت نیکسون پس از پیروزی مجدّد در انتخابات 1972/م، به عنوان ادای دینی که به یهودیان احساس میکرد، پیش از حملهی نظامی مصر علیه اسرائیل، 124 فروند از انواع هواپیماهای آمریکایی در اختیار اسرائیل قرار داد و در بحبوحهی جنگ مزبور نیز درهای کارخانجات نظامی کشورش را به روی اسرائیل گشود و پیشنهاد یک کمک مالی فوری به میزان 200/ 2 میلیون دلار برای اسرائیل را تسلیم کنگره کرد.(21)
خدمات بیدریغ نیکسون به جامعهی یهود و رژیم صهیونیستی نشان داد که هنری کیسینجر در قضاوت خود نسبت به نیکسون اشتباه نمیکرد که ایستادن او را در کنار اسرائیل، محکمتر از همهی رؤسای جمهور پس از ترومن ارزیابی کرد و گلدامایر نیز در رأی خود صایب بود که یک ساعت پس از انتخاب وی به ریاست جمهوری، بر خلاف انتظار کسانی که از پیش نیکسون را میشناختند، اعلام کرد که رئیس جمهور جدید یک دوست قدیمی مردم یهودی است.(22)
پس از افشا و اثبات رسوایی واترگیت (Watergate) و برکناری نیکسون از ریاست جمهوری آمریکا، معاون وی، جرالد فورد در فاصله سالهای 1974- 1976/م قدم به کاخ سفید نهاد.
در 21 ماه مه 1975/م، سازمان آیپاک با تهیّهی نامهای به امضای 67 تن از نمایندگان مجلس سنا، خطاب به فورد، از وی خواست تا در حمایت و تقویت اسرائیل تلاشهای لازم را معمول دارد.
وی در دوران ریاست خود، هنری کیسینجر را در مقام خویش و یهودی دیگری به نام ادوارد لِوی (Edvard Levi) را در سِمَت دادستان کل ابقا کرد و آلنگرینسپان (Alan Greenspan) یهودی را نیز به عنوان مستشار اقتصادی خود برگزید.
پی نوشت ها :
1- رؤسای جمهور آمریکا، چنان خود را تسلیم ارادهی صهیونیستها ساختهاند که چوینی، نویسندهی آمریکایی گفته است: چنان در برابر یهودیان خم میشوند که بتپرست در برابر بُت!
از سوی دیگر، کثرت حضور این یهودیان در کاخ سفید واشنگتن چنان است که عدهای آن را به «معبد یهودی» تشبیه کردهاند (ر.ک: هنری فورد، الیهودی العالمی، ترجمهی علی الجوهری، ذیل صفحات 106 و 108).
2- وی از سال 1933/م تا زمان مرگش (12 /4/ 1945/م) در این مقام ماند.
3- محمد السماک، الدین فی القرار الامریکی، ص 81.
4- گفتنی است در آن زمان، نقطهی ثقل قدرت و سیاست جهان از بریتانیا به ایالات متحده منتقل شده بود.
بن گوریون در خلال جنگ جهانی دوم، احساس کرد که به زودی کانون قدرت جهان به آمریکا منتقل خواهد شد؛ زیرا جنگ مزبور به هر نتیجهای منجر شود، بریتانیا نخواهد توانست به این زودی از زیر بار خسارتهای سنگین آن خارج شود. به همین جهت وی به آمریکا رفت و در طول دوران جنگ (1938- 1945/م) سعی کرد موافقت و تأیید دولت آمریکا را برای تشکیل یک ارتش یهودی در فلسطین به دست آورد، تا هم در خدمت اهداف عمومی صهیونیسم باشد و هم با فعالیت در میان گروههای مختلف یهودی، آنان را برای تأسیس یک دولت یهودی، پس از پایان جنگ آماده سازد.
5- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 104.
6- وی که همچنین مستشار ترومن در کاخ سفید و بعدها وزیر دفاع دولت کندی بود، دربارهی ترومن گفته است: ترومن تحت تأثیر مطالعات شخصی خود از تورات، برخوردار از تفکر توراتی و بر همین اساس، قائل به توجیه تاریخی تشکیل کشور ملی یهود و تحقق وعده بالفور بود (ر.ک: رضا هلال المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 105.)
7- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 33.
8- ر.ک: یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 75-79.
9- همان، ص 82.
10- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 41.
11- روژهگارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمهی محمد هشام، ص 260؛ نیز ر.ک: دیوید شون بام، ایالات متحده و اسرائیل، ترجمهی محمد رضا ملکی، ص 249.
برای دیدن شرح ماجرای این دیدار و گفت و گوهای بن گوریون و کندی و نیز تعهدات و التزامات کندی نسبت به صهیونیستها، ر.ک: محمد عیسی داود، اسرائیکا امریکائیل، ص 144- 148.
12- Anti Semitism
13- محمد عیسی داود، اسرائیکا امریکائیل، ص 144- 145.
14- روژهگارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمهی محمد هشام، ص 261.
15- همان، ص 278- 279.
16- هر گاه شورای امنیت سازمان ملل خواسته است با صدور قطعنامهای، اقدامات تجاوزکارانه و یا ترور و کشتار فلسطینیان توسط رژیم اشغالگر قدس را محکوم سازد، ایالات متحده با استفاده از حق وتو، آن را نقض کرده است. «آمریکا از سال 1972/م تا سالهای پایانی قرن بیستم، تعداد 192 مورد قطعنامهی شورای امنیت (در محکومیت اسرائیل) را وتو نموده است.» (ر.ک: روژهگارودی، محاکمة الصهیونیة الاسرائیلیه، ص 173 و 176.) سازمان ملل متحد، طی عمر قریب شصت سالهی خود نشان داده است که چیزی جز اهرم فشار دولتهای بزرگ، بر ضد کشورهای ضعیف جهان نیست و نسبت به عملکرد خودسرانهی قدرتهای متجاوز، از انجام هر اقدامی عاجز است. به خصوص پس از اشغال عراق توسط نیروهای نظامی آمریکا و انگلیس، نشان داد که شورای امنیت این سازمان، حتّی در حدّ یک مترسک بینالمللی نیز از بهره و اثر لازم برخوردار نیست؛ اما التزام ایالات متحده به حفظ منافع و مصالح رژیم صهیونیستی چنان است که حتّی اجازهی صدور چنین قطعنامههای بلا اثر را نیز بر ضدّ این رژیم نمیدهد! نوام چامسکی، منتقد بزرگ سیاست خارجی آمریکا مینویسد:
«از سالهای دههی 1960/م، آمریکا پیشرو در وتو کردن قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، … اصل کلیتر مورد قبول آمریکا این است که چنان چه سازمانی بینالمللی به منافع حاکم بر سیاست آمریکا خدمت نکند، دلیلی وجود ندارد که به آن اجازهی حیات داده شود» (ر.ک: نوام چامسکی، دولتهای سرکش "حکومت زور در امور جهان"،ترجمهی مهرداد وحدتی دانشمند، ص 13).
17- روژه گارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمهی محمد هشام، ص 261.
18- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 43.
19- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 83.
20- همان، ص 85.
21- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 43- 46.
22- دیوید شون بام، ایالات متحده و اسرائیل، ترجمهی محمد رضا ملکی، ص 314.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}