نویسنده: محمد کاوه




 

اجتماعی شدن یا جامعه پذیری (Socialization):

اجتماعی شدن یا جامعه پذیری مفهومی است که به توصیف و تبیین چگونگی رفتارهایی می پردازد که فرد را قادر می سازد تا با فرهنگ جامعه خودش سازش یابد. در واقع، جامعه پذیری «فرآیندی است که بر اساس آن، فرد به اکتساب قوانین، رفتار و نظام باورها و بازخوردهای جامعه یا گروه مشخصی دست می یابد تا بتواند در درون آن جامعه زندگی کند» (دادستان، 1386: 179). در جامعه پذیری، جامعه به القای ارزش ها و هنجارهای خویش به افراد نائل می آید (منطقی، 1383: 58). از طریق اجتماعی شدن، فرد شیوه های زندگی جامعه خود را فرا می گیرد؛ شخصیتی کسب می کند و آمادگی رفتار به عنوان عضوی از یک جامعه را پیدا می کند. او یاد می گیرد خودش را با سیستم جدید انطباق داده و رفتاری مطابق با انتظارهای جامعه انجام دهد (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 100). در واقع، انسان در فرآیند جامعه پذیری است که از طریق کنش های متقابل اجتماعی، شیوه راه رفتن و گفتن را می آموزد و به تدریج به کسب تجربه های مختلف می پردازد (ستوده، 1386: 49). در این میان، جامعه نه تنها برای بقای خود، افراد جامعه را به شیوه های گوناگون آموزش می دهد تا آنها نمادها، الگوها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را در روابط متقابل خود به کار بگیرند، بلکه در تلاش است تا با دگرگونی هایی که در نظام اجتماعی و ترکیب افراد جامعه به علت مرگ و میر، زاد و ولد و مهاجرت رخ می دهد، به خودسازی و نوسازی خویش بپردازد تا از این طریق، درونی شدن عناصر اجتماعی در افراد جامعه امکان پذیر شود. برای اینکه جامعه دارای انسجام و دوامی معقول باشد، باید دارای اجماع و وفاق کافی باشد. انسجام و دوام بیشتر جامعه بستگی به میزان جامعه پذیری افراد دارد. اگر جامعه عناصر اجتماعی و فرهنگی خود را در مسیر خواسته های اجتماعی - اقتصادی افراد جامعه قرار دهد و با نیازهای آنها هم گامی کند، آموزش و جامعه پذیری افراد به سهولت انجام می شود. در غیر این صورت، ناسازگاری ها و ناکامی ها بروز خواهند کرد (سیف الهی، 1386: 129).
به طور کلی، روند اجتماعی شدن، چنین مطرح می کند که بین شخص و جامعه نه تنها تضاد و جدایی نیست، بلکه تداوم و تداخل وجود دارد و مجازات ها بخشی از روند اجتماعی شدن هستند. به این شکل که عوامل اجتماعی کردن برای آنکه بر درونی کردن هنجارها تأکید کنند، از مجازات ها استفاده می کنند. به عبارت دیگر، آثار اجتماعی شدن با تأکید بر مجازات ها گسترش و دوام می یابد و اجتماعی شدن باعث می شود تا نقش ها و مجازات ها بخش جدایی ناپذیری از شخصیت فرد شوند؛ به نحوی که ارتباط رفتار با هنجارها نه تنها پذیرفته شود، بلکه به وسیله خود فرد جست و جو شود (روشه، 1387: 61-59).
هولینگ شید (Holling Shead) سه اصل اولیه را در اجتماعی شدن هر فرد به شرح زیر اعلام کرده است:
1- فرد، رفتار اجتماعی را در ایجاد رابطه و تأثیرپذیری از دیگران در اجتماع یاد می گیرد.
2- فرهنگی که فرد در آن به دنیا آمده و بزرگ می شود، مشخص می کند که او چه کاری باید فراگیرد و چه عملی از خود نشان دهد.
3- تکامل فراگیری و آموزش پذیری فرد در جامعه زمانی محقق می شود که وی بتواند به طور مؤثر در اجتماعی شدن و نقش پذیرفتن در گروه ایفای نقش کند (یاووزار، 1382، 40).
جریان اجتماعی شدن فرد را باید از دو بُعد بررسی کرد. بعد فردی و بعد اجتماعی. بُعد فردی اجتماعی شدن عبارت است از: فرآیند یادگیری که از طریق آن، فرد هویت اجتماعی خود را پیدا می کند و نحوه زندگی در جمع را فرا می گیرد و بُعد اجتماعی آن نیز فرآیندی است که جامعه از طریق آن به آموزش اعضای خود به تنظیم امور اجتماعی و تداوم زندگی اجتماعی می پردازد (سیف الهی، 1386: 128). البته جامعه پذیری موقعی مطرح می شود که اِشکال در تعامل اجتماعی وجود داشته باشد. وقتی صحبت از این مفهوم و دیگر مسائل اجتماعی می شود، لازم است به مسائل زیستی، انسان شناسی، روان شناسی و گروه های مشکل دار نیز توجه شود. به هر حال همه اینها یک تفکر و بینش درمانی را می طلبد. بررسی این مسائل می تواند به شناخت عوامل بیماری زا و همه گیر اجتماعی کمک کند؛ چرا که این پدیده ها خود به خود می توانند به صورت گسترده همه حوزه ها را درگیرند (ربانی، 1383: 67). بنابراین فرد جامعه پذیر کسی است که بر اثر هم نوا شدن با هنجارهای گروهی،‌ وظایف گروهی را پذیرفته و راه های همکاری را شناخته و به این ترتیب دارای رفتارهای گروه پسند شده است. جریان جامعه پذیری به دو صورت پیش می رود. یعنی گاهی اوقات گروه عمداً به جامعه پذیر کردن فرد می پردازد، مانند زمانی که خانواده و مدرسه آگاهانه هنجارهای زندگی گروهی را به کودک آموزش می دهند و گاهی نیز زندگی گروهی، خود به خود فرد را جامعه پذیر می کند. مثل وقتی که رفتار پدران و مادران بی آنکه خود آنها متوجه باشند سرمشق کودکان قرار می گیرد (شمس اسفند آباد، 1384: 159 و 158).
جامعه پذیری دارای هدف هایی است که به مهم ترین آنها اشاره می شود:
• یکی از مقاصد جامعه پذیری فرد در جامعه این است که او آداب و رسوم، سنت ها، عقاید و رفتارهای جامعه را بپذیرد و به آنها عمل کند تا امکان زندگی اجتماعی میسر شود (سیف الهی، 1386: 131).
• جامعه پذیری به همان میزان که عادات و رفتار فرد را مطابق هنجارهای اجتماعی تحت نظم و انضباط درمی آورد، به او امید و آرزو هم می دهد.
• فراگرد جامعه پذیری از طریق برآورده کردن خواسته ها، آرزوها، امیدها و سوداهای فردی یا ممانعت از دستیابی به آنها، برای فرد هویت می آفریند.
• این فراگرد، نقش های اجتماعی و نگرش ها، انتظارات و گرایش های مربوط به آن نقش ها را به فرد می آموزد.
• یکی دیگر از هدف های جامعه پذیری، آموزش مهارت ها به افراد است تا با اکتساب و یادگیری این مهارت ها بتوانند در جامعه منشأ اثر واقع شوند (علاقه بند، 1380: 94 و 93).
• هدف دیگر اجتماعی شدن، قانون پذیری است. در واقع روند قانون پذیری از دوره کودکی و طی فرآیند اجتماعی شدن فرد به دست می آید که با ویژگی های شخصیتی، فرهنگ عمومی جامعه، ساختارهای عمومی و سازمان افکار و شخصیت افراد مرتبط است و دو شکل اصلی دارد که عبارت است از:

1- قانون پذیری اجباری:

اغلب در حکومت های استبدادی مشاهده می شود؛ چون بدون کنترل اجتماعی، به قوانین عمل نمی شود.

2- قانون پذیری ارادی:

در جوامع آزاد و قانونمند و به دلیل درونی شدن در فرآیند جامعه پذیری صورت می گیرد (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 100).
جامعه شناسان، مهم ترین عوامل جامعه پذیری را خانواده، گروه هم سالان، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی می دانند (صداقتی فرد، 1388: 133-128).
در خصوص کودکان، آگاهی آنها از وضعیت روحی و احساسی دیگران در رشد اجتماعیشان بسیار اهمیت دارد. معمولاً بین 4 تا 5 ماهگی با وجود آن که کودکان در این دوره سنی از ور رفتن اشیاء توسط خودشان و دیدن اتفاقات اطراف لذت می برند، اما در برقراری ارتباط با دیگران مشتاق تر می شوند. آنها دوست دارند در صحبت هایی که در پیرامونشان می شود شرکت کنند. این برقراری ارتباط این احساس را به آنها می دهد که جزیی از خانواده هستند و این احساس برای آنها امنیت عاطفی را به ارمغان می آورد که به رشد اجتماعیشان کمک می کند (هالند، 1386: 58 و 42). در 18 ماهگی نیز رابطه عاطفی کودکان با اطرافیانشان به خصوص مادر نقش تعیین کننده ای در رشد اجتماعی آنها دارد. یعنی نحوه ارضای نیازهای اولیه کودک از جمله: گرسنگی و تشنگی، سازنده نگرش او نسبت به دیگران است. کودک برای آن که مورد پذیرش دیگران واقع شود، به تدریج باید توقعات آنان را برآورده کند؛‌ قوانین و مقررات را رعایت کند؛ آهسته و بی صدا غذا بخورد و ادرار و مدفوعش را کنترل کند. اما چنان چه توقعات اطرافیان از کودک نامناسب و خارج از توان او باشد، کودک نگران و ناراحت شده و رشد اجتماعی وی دچار اختلال می شود. بنابراین در این دوره، والدین باید با توجه به سن کودک از او انتظار معقول داشته باشند (محمدی، 1387: 14). هم چنین در آغاز سال دوم، کودک مهارت های خود را بیش از پیش افزایش می دهد. او در این زمان از کودک کوچکی که برای رفع همه نیازهایش به مادر متکی بود به یک شخصیت منحصر به فرد با مهارت های عاطفی، ذهنی و جسمی جدید و در حال پیشرفت تبدیل می شود. وی در طول سال دوم حیاتش از کلیه حواس خود برای تجربه و شناخت محیط استفاده می کند. مهارت های جسمی کودک با تحرک او افزایش می یابد و تحرکش هم از طریق رشد و تمرین مهارت های جسمی بیش تر می شود. در نتیجه شناخت یا مهارت های یادگیری کودک تحت تأثیر دیدگاه جدید او از پیرامونش قرار می گیرد و چون از این مهارت های جدید برای تعامل با دیگران استفاده می کند، رشد عاطفی او نیز بیش تر می شود و یاد می گیرد اجتماعی تر باشد (گریفی، 1386: 38).

نهادهای اجتماعی (Socical Institutions):

به «مجموعه ثابتی از ارزش ها، هنجارها، پایگاه ها، نقش ها و گروه هایی که حول محور یک نیاز اجتماعی باشند»، نهادهای اجتماعی گفته می شود که می توان آن را آمیزه ای از چهار مؤلفه: جمعیت، فرهنگ، فرآورده های مادی و سازمان اجتماعی به شمار آورد (قنادان و همکاران، 1384: 63 و 31). نهادهای اجتماعی، کلیه پندارها، گفتارها و کردارهای اجتماعی را نیز در بر می گیرند (محمد اصل، 1386: 118). از انواع نهادهای اجتماعی می توان: خانواده، اقتصاد، دین، سیاست، فرهنگ، آموزش، هنر، وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی را نام برد (گلشن فومنی، 1379: 33). در واقع، هر جامعه برای ادامه حیات و ماندگاری خویش و رفع نیازهای اعضای خود، اَعمال و رفتارهای پراکنده افراد جامعه را به نظم در آورده و سامان می دهد. همچنین در هر جامعه، نسل پیشین از بین می رود و نسل جدید باید جایگزین آنها شده و جامعه پذیر شود. از طرفی، تمامی جوامع به نظم، اجرای قانون، حفظ امنیت، تدبیر مصالح ملی خود و تولید و توزیع نیازمندند. به همه اینها باید انتقال فرهنگ، دانش و تجربه نسل قدیم به نسل جدید را نیز افزود. تحقق همه موارد یاد شده توسط نهادهای اجتماعی صورت می گیرد. نهادهای اجتماعی ویژگی های خاصی دارند که مهم ترین آنها عبارتند از:
• دارای میزان ماندگاری و دوام بالایی در جامعه هستند؛
• به شدت و قاطعیت در برابر دگرگونی های درونی مقاومت نشان می دهند؛
• نیازهای متعدد و اساسی افراد جامعه را مرتفع می سازند و
• در شبکه ای از ارتباطات متقابل با سایر نهادها در تعامل با یکدیگر هستند (صداقتی فرد، 1388: 169-165).

کنترل اجتماعی (Socical Control):

به «مجموع مجازات های مثبت و منفی که به منظور حفظ هم نوایی و سازش رفتارها به کار می رود» کنترل اجتماعی، نظارت اجتماعی یا تسلط اجتماعی گفته می شود (روشه، 1387: 56). مجازات های مثبت از تکان دادن سر به نشانه تأیید تا مراسم تشویق در انظار عمومی را شامل می شود. مجازات های منفی نیز ممکن است به صورت عدم تأیید ملایم تا مجازات های جسمانی بروز کند (صداقتی فرد، 1388: 114). بنابراین، ساخت کارهایی که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری به کار می برد، کنترل اجتماعی نامیده می شود (ستوده، 1386: 133). کنترل اجتماعی با جریان جامعه پذیری که تأمین کننده هم نوایی در جامعه است آغاز می شود (صدیق سروستانی، 1386: 22). به این معنا که ابتدا در جامعه پذیری، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی به فرد آموخته می شود و سپس به وسیله کنترل اجتماعی، رفتار او تحت نظارت قرار می گیرد (قنادان و همکاران، 1384: 208). فرآیند کنترل اجتماعی که یکی از مهم ترین کارکردهای نهادهای اجتماعی است (علاقه بند، 1380: 114) به 3 صورت می باشد:

الف- کنترل رسمی (Formal Control):

این نوع کنترل مبتنی بر عناصر حقوقی و قانونی جامعه است. در این جا قوانینی برای هدایت رفتار وجود دارد که ضمانت اجرای آنها توسط برخی گروه ها و سازمان های جامعه تأمین می شود. در نتیجه افراد نا هم نوا با هنجارهای اجتماعی به وسیله پلیس دستگیر و به دادگاه فرستاده می شوند (مور، 1385، 93). علاوه بر این قوانین، مدرسه و اداره نیز دارای معیارها و مقرراتی برای کنترل اجتماعی می باشند.

ب- کنترل غیر رسمی (Informal Control):

کنترل غیر رسمی شکلی از کنترل اجتماعی است که در عرصه رویارویی اجتماعی اعضای جامعه در خانواده، مدرسه، محل کار و غیره تحقق می یابد. ترس از بی آبرویی یا بی احترامی و بی اعتباری، بسیاری از افراد جامعه را وامی دارد تا از انجام کارهای ضد اجتماعی سرباز زنند. همچنین پیش بینی اینکه عملی ممکن است مورد قبول خانواده، دوستان، معلمان و دیگر اعضای جامعه قرار نگیرد، از بسیاری از کجروی های اجتماعی جلوگیری می کند.

ت- کنترل اجتماعی مثبت و منفی (Socical Control Positive & Negative):

تشویق ها، آفرین ها، قدردانی ها و اَعمال شوق انگیز دیگر، از جمله ساخت کارهای مثبت بوده و برای هم نوا ساختن با هنجارها و ارزش های اجتماعی لازم هستند. برعکس آن یعنی تنبیه، توبیخ، تهدید، بی اعتنایی، ریشخند، جریمه و زندان در زمره ساخت کارهای منفی هستند. این تدابیر به منظور انصراف افراد از رفتارها و گرایش های ضد اجتماعی به کار گرفته می شود (ستوده، 1386: 136 و 135).

نظم اجتماعی (Social Verse):

نظم اجتماعی از نظر آلبرت کوهن (Albert Cohen- 1955) معانی متفاوتی دارد. به طور مثال، گاهی ممکن است ناظر به وجود کنترل دقیق و مهار در جامعه باشد؛ به گونه ای که از هر گونه رفتار و کنش آنی و ناگهانی و یا هر حرکت خشونت آمیز در زندگی اجتماعی ممانعت به عمل آمده و از بروز آن جلوگیری شود. در این اصطلاح، آنگاه که کلمه نظم به کار می رود نمایانگر آن است که دستگاه کنترل اجتماعی، کنش های اعضای جامعه را به دقت زیر نظر گرفته و با روش ها و شیوه های خاصی مانع از بروز رفتارهای نابهنجار می شود. بنابراین، وقتی از نظم اجتماعی سخن گفته می شود، منظور آن است که کنش های اعضای جامعه به صورت خاصی در تعامل با یکدیگر شکل می گیرد، بر یکدیگر تأثیر متقابل می گذارد و در این فرآیند، یکدیگر را تکمیل می کنند. از طرفی دیگر، نظم اجتماعی گاهی به این معنا است که حیات اجتماعی به گونه ای است که امکان پیش بینی در زندگی اجتماعی را فراهم می سازد؛ زیرا انسان ها وقتی وارد تعامل با دیگران می شوند که انتظاراتشان از یکدیگر مشخص باشد. وقتی انتظارات مشخص باشد، تا حد زیادی می توان انتظار داشت که چه رفتارهایی در برابر هم خواهند داشت و در نتیجه، امکان پیش بینی در زندگی اجتماعی فراهم می شود. هم چنین نظم اجتماعی گاهی ممکن است اشاره به مفهوم «سازگاری» داشته باشد. به این معنا که اعضا در تعامل متعادل و سازگار با هم و عاری از تضادها و تنش های اجتماعی در کنار یکدیگر زندگی مسالمت آمیز داشته باشند. «ثبات و دوام» نیز معنای دیگری است که با نظم اجتماعی هم سنخ و همراه است. بیرو در مورد نظم معتقد است: «نظم به وسیله اطاعت و تبعیت همگان از هنجارها، قوانین و ارزش هایی که اساس و قوام جامعه به آنها بستگی دارد حاصل می شود و اصولاً نظم در این نگاه، حاصل همان تبعیت و فرمان بُرداری است. پس نظم می تواند اشاره به مشخص بودن همه نهادها و کارکردهای لازم آنها داشته باشد که در راستای حیات و مناسبات اجتماعی شکل گرفته اند. بنابراین در یک تعریف کلی می توان گفت: «نظم اجتماعی نتیجه نفوذ متقابل مجموعه های مشترک آرمانی و هنجاری با شبکه های فرصتی و تعاملی کنش گران فردی و جمعی است» (حسامی، 1388: 31-12). به اعتقاد تالکوت پارسونز (Talcottparsons 1902-1979)، افراد هر جامعه معمولاً دارای هنجارهای اخلاقی مشترکی هستند و انتظار دارند همگی نسبت به این معیارها وفادار بمانند. اگر تمام افراد جامعه این معیارهای اخلاقی مشترک را پذیرفته و آن را حفظ کنند، آن جامعه دارای نظم خواهد شد (محمدی اصل، 1387: 90). بنابراین، برای اینکه جامعه استوار و پایدار بماند باید از نظم اجتماعی برخوردار باشد و نظم اجتماعی نیز مستلزم کنترل اجتماعی است. اینکه چگونه یک جامعه یا گروه اعضای خود را وادار می کند تا طبق انتظارات گروه یا جامعه رفتار کنند، این امر از طریق راه های مختلفی صورت می گیرد. راه های اصلی که جامعه به وسیله آنها کنترل و نظارت بر اعضای خود ازعمال کرده و اسباب نظم اجتماعی را فراهم می سازد عبارتند از:
• اجتماعی کردن افراد به طوری که آنها بخواهند مطابق انتظارات جامعه رفتار کنند.
• اِعمال فشار گروهی بر افراد، به طوری که آنها ناچار شوند تا با گروه هم نوایی و سازگاری کنند.
• کنترل از راه اِعمال زور و قدرت؛ که اغلب زمانی مورد استفاده قرار می گیرد که اقدام از دو راه پیشین با مانع یا شکست مواجه شود (علاقه بند، 1380: 111).
در ایجاد نظم اجتماعی چند عامل دخیل هستند که عبارتند از: همبستگی، مشارکت افراد در گروه ها و نظام های اجتماعی برای رسیدن به منافع مشترک و انسجام اجتماعی و مقاومت در برابر تجزیه و تفکیک. برای تقویت نظم، در متون دینی به مواردی اشاره شده است. از جمله:
الف- ایمان به خداوند مهم ترین اصل و اساسی ترین عامل برای تقویت نظم و انضباط اجتماعی است.
ب- وجود قانون یک ضرورت اجتماعی و اجتناب ناپذیر است که هم عامل ایجاد نظم و هم حافظ نظم اجتماعی و توسعه آن است.
پ- برای برقراری نظم اجتماعی و اجرای قانون، باید حکومت و حاکمیت تشکیل شود تا بتواند ضامن و مجری قانون و مقررات باشد.
ت- امنیت اجتماعی باید برقرار شود؛ زیرا بدون امنیت، تعاملات مختلف اجتماعی سمت و سوی دیگری به خود خواهد گرفت.
ث- تشکیل خانواده و تحکیم مبانی و اصول آن یکی دیگر از راه های ایجاد نظم در جامعه است.
ج- اجتماعی شدن اعضای جامعه که توسط نهادهای اجتماعی هم چون خانواده و آموزش و پرورش صورت می گیرد.
چ- پای بند به عهد و پیمان یکی دیگر از عوامل نظم اجتماعی است و اگر عدم اعتماد عمومی نسبت به توافق ها به وجود بیاید، این امر موجب ایجاد هرج و مرج و بی نظمی خواهد شد.
ح- مبارزه با دنیاپرستی؛ زیرا دنیاپرستی سرچشمه شکل گیری فتنه ها و بحران های اجتماعی است. در اثر فتنه ها، شرایط بی هنجاری به وجود می آید و هنجارهای اجتماعی تضعیف می شوند.
خ- رعایت اعتدال در امور، یکی دیگر از عوامل مؤثر در برقراری نظم اجتماعی است که باید در تمام زمینه ها لحاظ شود.
د- فقرزدایی از طریق مالیات های شرعی و دینی و پرداخت های واجب و مستحب مثل: خمس و زکات.
ذ- برگزاری مناسک عبادی و دینی به شکل جمعی و منظم.
ر- تقویت نظام کنترل اجتماعی از طریق ساز و کارهایی مانند زندان و استفاده از مجازات و تنبیه برای پیشگیری از انحرافات.
ز- برقراری عدالت اجتماعی در جامعه و توزیع عادلانه امتیازها و فرصت ها.
ژ- تقویت سازمان ها و مؤسسات دینی به منظور اشاعه آموزه های دینی به افراد جامعه.
س- ممانعت از ایجاد تسلط و سلطه بیگانگان بر مسلمانان.
ش- ایجاد و تقویت همبستگی اجتماعی از طریق روابط خانوادگی و خویشاوندی.
ص- هر چه میزان پای بندی اعضای جامعه به قواعد و الگوهایی هم چون: امر به معروف و نهی از منکر بیش تر باشد، باعث ایجاد یا افزایش نظم اجتماعی می شود (حسامی، 1388: 31-12).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.