نویسنده: محمد کاوه




 

(Defensive Mechanisms)
مکانیسم های دفاعی یا سازگاری عبارتند از: «طرح ها یا شیوه های رفتاری که شخص به طور ناخودآگاه برای محافظت خویش در مقابل ناکامی ها و اضطراب ها به کار می برد» (نوابی نژاد، 1381: 134). به طور مثال، هنگامی که یک کودک در مقابل محرومیت ها قرار می گیرد، معمولاً از 3 راه برای برطرف کردن یا کاستن شدت محرومیتش، عمل می کند. اول اینکه ممکن است با پرخاشگری حمله کرده، یا بترسد و فرار کند؛ راه دوم اینکه برای حل آن مسئله محروم کننده، راه حلی منطقی بیابد و شیوه سوم اینکه در مقام سازگاری با آن برآید. گاهی نیز هیچ کدام از این راه حل ها ممکن نیست و کودک تنها می تواند پاسخی احساسی نسبت به موقعیت ناکام کننده نشان دهد. به ویژه اگر این موقعیت بیشتر روانی باشد تا جسمانی. روان شناسان، این پاسخ های احساسی را مکانیسم های دفاعی می نامند. اولین دانشمندی که نظریه مکانیسم های دفاعی را ارائه داد، فروید بود. البته این نظریه بعدها مورد قبول روان شناسان و روشن فکرانی که پیرو مکتب فروید نبودند نیز قرار گرفت (شاملو، 1382: 87). فروید اصطلاح مکانیسم های دفاعی را برای آن دسته از تدابیر ناهوشیار مطرح کرد که افراد برای حل و فصل هیجان های منفی به کار می برند. البته این تدابیر، موقعیت های تنش را تغییر نمی دهند؛ بلکه فقط شیوه دریافت یا اندیشیدن شخص را به آن موقعیت ها عوض می کنند. به این ترتیب در همه مکانیسم های دفاعی عنصر «خود فریبی» به چشم می خورد (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 510). معمولاً در افراد معمولی استفاده از این نوع مکانیسم ها طبیعی است؛ اما در افراد غیر عادی و یا حساس، استفاده از آن بسیار شدید و حتی افراطی می باشد؛ به طوری که اغلب افراد دچار ناکامی (Frustration) می شوند. در واقع شناخت انواع مکانیسم های دفاعی برای پی بردن به علل و انگیزه های بسیاری از رفتارهای انسان ها ضروری است (کاظمی گرجی، 1384: 11).
نتیجه یک مطالعه (1384) نشان می دهد پسران بزهکار نسبت به پسران غیر بزهکار در همه زمینه ها از سازگاری گسترده تری بهره می برند و دختران بزهکار بیش از دختران غیر بزهکار در حل مشکلاتشان از سبک هایی بهره می گیرند که کم تر به حل مشکل می انجامد و بیش تر به نیازهای هیجانی درونی خود می پردازند و شاید همین الگوی نامؤثر سازگاری باشد که دختران را بیش تر پذیرای آسیب های اجتماعی کرده است (رحیم نیا و رسولیان، 1385: 34-29).
مازلو نیازهای انسان را به 5 گروه دسته بندی کرده است:
اول- نیازهای اساسی یا فیزیولوژیکی مانند: غذا، آب، خواب و پوشاک
دوم- نیاز به امنیت و احساس ایمنی
سوم- نیاز به عشق و تعلق
چهارم- نیاز به عزت نفس یا احترام به خود و
پنجم- نیاز به خودشکوفایی یا تحقق خود.
او معتقد بود که نیازها به صورت سلسله مراتب هستند؛ یعنی اینکه نیازهای رده پایین باید تا حدی ارضاء شوند تا این که فرصت برای ارضای نیازهای سطح بالاتر فراهم آید و زمانی که تمام نیازها برآورده شوند، فرد به فکر خودشکوفایی می افتد. یعنی می کوشد تا توانایی ها و استعدادهای خود را کشف کند و آرزوهایش را برآورده سازد. به عقیده او، این دسته از نیازها فقط در انسان هایی که شخصیت سالمی دارند یافت می شود و البته تنها 2 درصد از مردم به آن دست پیدا می کنند (شی هی، 1385: 183 و 182). به اعتقاد روان شناسان، فردی که نیازهایش با مانعی برخورد کرده است، احساس ناراحتی و تنش می کند. او در یک حالت عدم تعادل به سر می برد و برای کاهش این حالت خویش، باید اقداماتی سازگارانه انجام دهد تا موقعیت را برای خود قابل تحمل تر کند. بنابراین برای اجتناب از تنش ها و اضطراب ها، سیستم روانی فرد از مکانیسم های دفاعی یا رفتارهای جبرانی استفاده می کند. این مکانیسم های دفاعی که با درجات مختلفی به کار برده می شوند عبارتند از: پرخاشگری، جبران، تصعید یا والایش، درون فکنی یا همانند سازی، دلیل تراشی، فرافکنی یا برون فکنی، واکنش سازی یا عکس العمل سازی، سرکوبی، خودمداری، منفی گرایی، عقب نشینی، رجعت یا بازگشت به عقب، جابه جایی (نوابی نژاد، 1381: 135 و 134)، انکار، خیال بافی (شاملو، 1382: 92 و 91)، تجزیه، جدا سازی، واپس زدن و ابطال.

* ابطال (Disproof):

ابطال مکانیسمی است که یک فرد توسط آن به طور نمادین به کشش نهادی معکوس با چیزی نامقبول که قبلاً صورت گرفته یا لازم است «من» در مقابل آن دفاع کند می پردازد.

* انکار (Denial):

مکانیسمی است که در آن یک واقعیت ناخوشایند رد می شود (اکبری، 1385: 46 و 45). یا به بیانی دیگر، عبارت است از: «نفی واقعیت درونی یا بیرونی». مثلاً فردی که از خشم خود نگران است و نمی تواند آن را تحمل یا قبول کند، وجود خشم را منکر می شود. یا دانشجویی که به شدت از گرفتن نمره بد در درس خود هراس دارد، ممکن است به کلی نیازش را برای گرفتن نمره انکار کند. انکار واقعیت ممکن است مربوط به بیرون باشد. مثل وقتی که گفته می شود: «من باور نمی کنم فلان شخص محمد باشد». حتی ممکن است فرد منکر وضع جسمانی و روانی خود شود. مثلاً بعضی افراد ممکن است سال ها از قبول این که ناراحتی جسمی یا روانی دارند، بگریزند. بنابراین، انکار کوششی است برای کاستن تأثیر عوامل آزار دهنده گذشته، حال و یا آینده. انکار با مکانیسم عقب نشینی ارتباط نزدیکی دارد (شاملو، 1382: 92). گاهی ممکن است انکار واقعیت بهتر از روبه رو شدن با آن باشد. هنگام گرفتار آمدن در موقعیت بحرانی وخیم، آدمی از راه انکار آنها فرصتی فراهم می آورد تا به تدریج با واقعیت های دردناک روبه رو شود (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 512).

* پرخاشگری (Aggression):

پرخاشگری یک واکنش کلی نسبت به ناکامی است؛ گرچه افراد همیشه پاسخ های پرخاشگرانه آشکار از خود نشان نمی دهند و آنها را در وجود خود سرکوب می کنند. کارن هورنای (Karen Hurney 1885-1925) معتقد است که سرکوب همه احساسات پرخاشگرانه و خصمانه، از نقطه نظر سلامت روان بسیار بد و گاهی نیز خطرناک است؛ زیرا سرکوب این احساسات سرانجام به اضطراب و واکنش های عصبی می انجامد. بنابراین او پیشنهاد می کند که انسان باید گاهی احساسات خصمانه خود را ابراز کند تا از شدت فشار انفجار درونی جلوگیری به عمل آید. با این حال پرخاشگری در اکثر موارد با شیوه های غیر مستقیم ابراز می شود. مثلاً شخصی که به وسیله فرد دیگری مورد تحقیر قرار گرفته است، احتمالاً به او پیشنهاد دعوا نمی کند؛ ولی احساسات خصمانه اش را نسبت به او با انتقاد شدید بیان می کند (نوابی نژاد، 1381: 136 و 135).

* پسرفت = رجعت = بازگشت به عقب (Regression):

پسرفت مکانیسمی است که به وسیله آن شخص به طور نسبی یا کامل به الگوهای انطباق پیشین، عقب نشینی می کند (اکبری، 1385: 46). در حقیقت این مکانیسم، بازگشت فرد به سطح پایین تری از رشد یا سازگاری، به منظور حفظ یگانگی و موجودیت خویش می باشد. برای مثال، فرد بزرگسالی که قادر به حل مشکلات خویش نیست، ممکن است با توسل به شیوه ها و تاکتیک های کودکانه به آن چه که می خواهد، دست پیدا کند. گاهی نیز دیده می شود بزرگسالانی با گریه کردن و یا عصبانیت و پا بر زمین کوبیدن، سعی می کنند به آنچه می خواهند برسند و یا دختران و پسران در سنین نوجوانی گاهی با زبان کودکانه با بزرگسالان صحبت می کنند و به این ترتیب توجه و محبت آنان را به خود جلب می کنند. زندگی کردن در گذشته نیز نوعی رجعت است و به وسیله افرادی که موفقیت های زمان حال، آن ها را ارضاء نمی کند به ذکر عبارتی هم چون: «یاد ایام گذشته به خیر»، «خوش به حال آن وقت ها» یا «سال به سال دریغ از پارسال» به کار می رود. این مکانیسم هنگامی که به طور مکرر استفاده شود می تواند نشانه ای از اختلالات رفتاری آینده فرد به عنوان بیماری اسکیزوفرنی باشد (نوابی نژاد، 1381: 147 و 146).

* تجزیه (Analysis):

تجزیه، به جدایی گروهی از فرآیندهای روانی و رفتاری از بقیه فعالیت های روانی مشخص گفته می شود (اکبری، 1385: 45).

* جبران (Compensation):

همه افراد نیاز دارند تا احساس مهم بودن بکنند. برای رسیدن به این هدف، اگر در یک راه موفق نشوند، تلاش خود را به راه های دیگر معطوف می کنند. به چنین واکنشی جبران می گویند. به طور مثال، پسری که به علت فلج شدن در دوره کودکی نمی تواند به فعالیت های ورزشی بپردازد، احتمالاً در نویسندگی فرد برجسته ای می شود. اصطلاح جبران در این مثال در واقع مترادف با جایگزینی است. به این معنا که هدف های قابل دسترسی، جایگزین هدف های غیر قابل دسترس یا دشوار می شود که بی شک یکی از بهترین روش ها برای مقابله با کمبودها و ضعف های فردی است. علاوه بر این، اصطلاح جبران در مورد موقعیتی به کار می رود که فرد کوشش کند تا به طور دقیق در همان زمینه ای که عقب ماندگی دارد به موفقیت های نائل شود. مثلاً کودکی که دارای نقص کلامی است، بر اثر کوشش زیاد، یک سخن ران مشهور می شود. روان شناسان اتفاق نظر دارند که مکانیسم جبران، از احساس حقارت سرچشمه می گیرد و از آن جا که هر فردی گهگاه احساس حقارت می کند، استفاده از این مکانیسم اجتناب ناپذیر است. بدون شک افرادی که احساس ناامنی می کنند به مراتب بیشتر از افراد دارای امنیت خاطر از این مکانیسم استفاده می کنند. البته لازم به ذکر است که مکانیسم جبران، در سازگاری افراد می تواند کمک ارزشمندی باشد؛ زیرا احساسات مضطربانه و پر تنش را کاهش می دهد و در بسیاری از موارد، سلامت روان فرد را تأمین می کند (نوابی نژاد، 1381: 137 و 136).

* تصعید یا والایش (Sublimation):

تصعید یا والایش نوعی مکانیسم دفاعی است که از طریق آن، فرد اَعمال ناخوشایند خودش را با اَعمال مفید اجتماعی جایگزین می سازد (شی هی، 1385: 124). تصعید در واقع نوعی جبران است که فروید آن را «جایگزین ساختن یک هدف اجتماع پسند برای هدفی که دارای ماهیت جنسی می باشد» تعریف کرده است. مثلاً فردی که در مسائل یا روابط جنسی دچار مشکل شده است، به احتمال زیاد ناکامی خود را در پرورش استعدادها و رغبت های خویش در زمینه هنر، ورزش، خدمات اجتماعی و غیره جبران می کند. در سنین نوجوانی که رشد جنسی به اوج خود می رسد، برای رهایی از تنش های ناشی از نیاز جنسی، باید راه ها و کانال هایی را در نظر گرفت. مدارس با برنامه های ورزشی، هنری و کارهای دستی دقیقاً می توانند در این جهت فعالیت کنند. کودک یا نوجوانی که در چنین راه هایی سرگرم فعالیت است، بدون شک کم تر برای فعالیت های جنسی و یا خیال بافی در این زمینه انرژی کافی خواهد داشت (نوابی نژاد، 1381: 139 و 138). از نظر اجتماعی،‌ این مکانیسم سالم ترین نوع مکانیسم دفاعی است. بنابراین والایش به این دلیل در بین سایر مکانیسم ها معتبر است که جنبه اجتماعی دارد و بر اساس معیارهای جامعه تعریف می شود (شاملو، 1382: 90).

* جابه جایی (Displacement):

مکانیسم دفاعی جابه جایی عبارت است از: «کیفیتی که در آن یک شیء و یا هدف اصلی و مورد انتظار فرد، به وسیله جایگزین کردن هدف دیگر، تغییر شکل می یابد». به طور مثال، کارمندی که از دست رییس اداره خود سخت عصبانی است و نمی تواند خشم خود را نسبت به او ابراز کند، در خانه همسر و فرزندش را مورد پرخاش قرار می دهد. یا کودکی که برادر جدیدش را کانون توجه در درون خانواده می بیند و بر اثر حسادت می خواهد به او آسیب برساند، چون این کار به وسیله مربیان و والدین منع شده است، یک شیء را جایگزین برادرش می سازد و سعی در از بین بردن آن می کند (نوابی نژاد، 1381: 146 و 145). در حقیقت می توان گفت هنگامی که انگیزه ای از راه معینی ارضاء نشود، به کمک مکانیسم جابه جایی به مجرایی تازه رانده می شود؛ یا اینکه وقتی نمی توان خشم را متوجه خاستگاه ناکامی کرد، می توان آن را به سمت و سوی کم خطرتری به پیش راند (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 513). بنابراین، مکانیسم جا به جایی زمانی رخ می دهد که فرد، احساساتی را از موضوعی به موضوع دیگر که قابل قبول تر است، تغییر می دهد (شی هی، 1385: 124).

* جداسازی (Separating):

در روان کاوی، جداسازی به انفکاک یک عقیده یا خاطره از احساس مداوم آن گفته می شود (اکبری، 1385: 46).

* خود مداری (Self-Centeredness):

فردی که دچار احساس ناامنی می باشد، اغلب تلاش می کند تا خود را مرکز و کانون توجه دیگران قرار دهد و این کار را با وسایل گوناگون از جمله: تظاهر، پرسیدن سؤال های متعدد، بلند حرف زدن، کوشش در لطیفه گویی و شوخ و با مزه جلوه دادن خویش و بالاخره انواع شگردهای تفریحی دیگر انجام می دهد که به این کار خود مداری می گویند (نوابی نژاد، 1381: 149).

* خیال بافی (Fantasy):

رؤیاهای روز، خیال بافی ها و تصورات تخیل آمیز گذشته، تا حدی خواسته های محروم شده فرد را ارضاء می کند. با خیال بافی، او خود را تا حدی در مقابل ضربات ناشی از ناکامی های زندگی مصون نگه می دارد. در حقیقت خیال بافی مکانیسمی است بسیار متداول که همه افراد از آن به نحوی و تا اندازه ای استفاده می کنند؛ اما این خیال بافی با خیال بافی های بیماران تفاوت دارد. افراد سالم و حتی نِوروتیک قادرند خود را از دنیای تخیل بیرون بیاورند و به جهان واقعیت منتقل شوند. اما برای افراد پسیکوتیک، این تغییر اگر محال نباشد، حداقل بسیار دشوار و ناممکن است. مایه اصلی در خیال بافی، عواطف و خواسته ها هستند که غیر مستقیم ارضاء می شوند. مثلاً در اغلب تخیلات، فرد خشم و پرخاشگری خود را نسبت به کسانی که در واقعیت قادر به مقابله با آنها نیست، نشان می دهد. یا اینکه موفقیت هایی کسب می کند که تقریباً هیچ وقت امکان دسترسی به آنها در زندگی واقعی برایش مقدور نیست. در تخیل، انسان بدون اینکه واقعاً مسئولیتی بر عهده داشته باشد، به قهرمانی می رسد؛ مشکلات عدیده زندگی را رفع می کند و یا با مسائل روبه رو می شود. نتیجه این حالت فقط نوعی ارضای عاطفی است؛ زیرا در واقعیت، هیچ مسئله ای را در جهان بیرون حل نمی کند.

* درون فکنی (Introjection) یا همانندسازی (Identification):

این دو اصطلاح را گاهی مترادف هم به کار می برند و معنای آن عبارت است از: «درونی ساختن معیارها، ارزش ها و خصوصیات بیرونی» (شاملو، 1382: 93-91) که در آن وجوهی از خصوصیات یک شخص دیگر، از طریق یک فرآیند مجازی نمادین، با «وجود» خود فرد ترکیب می یابد (اکبری، 1385: 45). از آن جایی که انسان دارای محدودیت های شخصی بسیاری می باشد، در نتیجه ممکن است در رسیدن به اهداف خویش موفق نباشد؛ ولی او قادر است با ایجاد همبستگی فکری و ذهنی با افراد و یا نهادهای موفق، احتمالاً بازتاب شکوه مندی دریافت کند که به آن همانندسازی می گویند. در واقع، همانندسازی مکانیسمی است که به وسیله آن، فرد پاره ای از نیازهای اساسی خود را ارضاء می کند. به طور مثال، کودکان معمولاً با والدین خویش، یک عضو فامیل و یا شخصیتی داستانی، خود را شبیه و همانند می سازند. در خلال این جریان ممکن است حوادثی روی دهد و تمایل به قدرت و پایگاه اجتماعی تا حدودی ارضاء شود. به طور کلی، افراد می خواهند مهم باشند و اگر نتوانند یا در این راه موفق نشوند، حداقل با افراد مهمی که می شناسند، خود را شبیه و همانند می سازند. با استفاده از این مکانیسم دفاعی، کودک تمایلات دیگران را به خودش نسبت می دهد و کوشش می کند تا از آنها تقلید کند. همانندسازی یکی از مهم ترین و نیرومندترین عوامل در تشکیل و رشد شخصیت است و به این ترتیب کودک می تواند ارزش ها، اعتقادات، رفتار و کردار والدین خود را فرا بگیرد. بدیهی است کودکی که با شخصیت ها و افراد منتسب به گروه های بزهکار و قمار باز و منحرف، همانندسازی و درون فکنی می کند، در بزرگسالی فردی کاملاً متفاوت و از لحاظ شخصیتی مغایر با کسی است که با افراد ارزشمند و قابل احترام همانندسازی کرده است.

* دلیل تراشی (Rationalization):

از میان انواع مکانیسم های دفاعی، دلیل تراشی کم آزارترین آنهاست و در ضمن کاربرد فراوان دارد. دلیل تراشی در واقع برای خوب جلوه دادن رفتار آدمی به کار می رود. به وسیله این مکانیسم، فرد می کوشد تا مجوزهای مناسبی برای توجیه اعمال و رفتار خود عرضه کند و به این ترتیب از مسئولیت خویش بکاهد. به بیان دیگر، فرد رفتار خود را به گونه ای توجیه می کند که انگیزه اصلی را پنهان و رفتارش را به انگیزه های دیگری نسبت دهد. به عنوان نمونه، دانش آموزی که در کار مدرسه خود با شکست مواجه است، احتمالاً اصرار می کند که معلمانش با او منصفانه برخورد نکرده اند؛ یا بیماری اخیرش مبنای این مشکل بوده است. اما چنانچه فرد در تمام موارد از این روش برای مقابله با مشکلات و ناکامی ها استفاده کند، نشانه ای از دور بودن فرد از واقعیت است که احتمالاً به ناکامی و تعارض شدیدی در او می انجامد (نوابی نژاد، 1381: 141-139). دلیل تراشی به دو منظور صورت می گیرد: اول، کاستن از ناامیدی ناشی از دست نیافتن به هدف و دوم تراشیدن انگیزه های پذیرفتنی برای رفتار خویش (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 511).

* سرکوبی (Repression):

سرکوبی عبارت است از: «جریانی که فرد کوشش می کند تا افکار و تجارب دردناک و نامطبوع یا متعارض با معیارهای اخلاقی را به ضمیر ناخودآگاه خویش بفرستد». به این ترتیب، سرکوبی ظاهراً سبب فراموشی فرد خواهد شد. معمولاً کودکان به سبب ضعف و ناتوانی و آسیب پذیری، بیشتر از بزرگسالان از مکانیسم دفاعی سرکوبی استفاده می کنند. مثلاً ترس از دست دادن محبت والدین باعث می شود تا کودک انگیزه های نامطلوب و مطرود از نظر والدین را سرکوب کند و به تدریج ترس نه تنها رفتار کودک را تحت نفوذ قرار می دهد، بلکه افکار و تصورات او را نیز دربر می گیرد (نوابی نژاد، 1381: 143 و 142). از جهاتی می توان گفت که مکانیسم سرکوبی مهم ترین و اساسی ترین مکانیسم دفاعی بشر است؛ زیرا بخشی از آن، در بسیاری از مکانیسم های دفاعی دیگر نیز وجود دارد (شاملو، 1382: 88).

* عقب نشینی = انزواطلبی = فرار (Withdrawal):

در مواجهه با موقعیت های ناراحت کننده و شکست زا، برخی از افراد ساده ترین و آسان ترین راه را که عقب نشینی یا فرار است انتخاب می کنند؛ زیرا مکانیسم عقب نشینی، مانند دیگر مکانیسم های دفاعی هم چون پرخاشگری و جبران، انرژی زیادی از فرد نمی گیرد. از بین انواع مختلف عقب نشینی، در خواب و خیال و رؤیا به سر بردن، چرت زدن و خواب آلود بودن، فرار به طرف کارهای سخت و خسته کننده و استفاده از مشروبات الکلی یا مواد مخدر را می توان نام برد. توسل به الکل و دیگر مواد مخدر، از شیوه های فرار از موقعیت های نگرانی زا و دشوار است. عده ای از افراد که حتی در ساعات فراغت، خود را به کارهای سخت مشغول می کنند، این کار را به عنوان فرار از مشکلات شخصی انجام می دهند. پاره ای از این طرح های عقب نشینی از جمله اعتیاد، برای شخص به مراتب خطرناک تر از طرح های مشابه است. همگی آنها نیز به علت آن است که از منبع و ریشه واقعی مشکل به دور هستند و دارای ماهیت ناسازگارانه ای می باشند (نوابی نژاد، 1381: 149-147).

* فرافکنی (Projection) یا برون فکنی:

در همه انسان ها ویژگی ها و صفات ناخوشایندی وجود دارد که آنها را حتی از خودشان هم پنهان می کنند و به کمک مکانیسمی ناهوشیار به نام فرافکنی آنها را با شکل اغراق آمیزی به دیگران نسبت می دهند تا به وجود آنها در خودشان اذعان نکنند (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 512). این مکانیسم دفاعی کاملاً در جهت عکس درون فکنی می باشد و اساس آن از این قرار است که فرد تلاش می کند تا تمایلات نامناسب و ناپسند خود را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و از احساس گناه برهاند. با این مکانیسم دفاعی، فرد در برابر دیگران با مقیاس خودش قضاوت می کند. مثلاً فرد خسیس، دیگران را به خسیس بودن متهم می کند و یا فرد نادرست فرض می کند که همه افراد نادرست هستند. انتقاد و سرزنش مداوم از دیگران و نسبت دادن صفات و خصوصیاتی به افراد دیگر اغلب ناشی از وجود این کیفیات در فرد نسبت دهنده است. مثلاً در تصادف اتومبیل با عابر پیاده، معمولاً راننده اظهار می دارد که عابر پیاده ناگهان به وسط خیابان پریده است (نوابی نژاد، 1381: 142 و 141). بنابراین فرافکنی مکانیسمی است که باعث می شود تا افراد مشکلات، کوتاهی ها و شکست های خود را به دیگران نسبت دهند (شی هی، 1385: 124).

* فلسفه بافی (Intellectualization):

سعی در گسستن و بریدن عاطفی از موقعیت تهدید کننده، از راه مواجهه انتزاعی و توجیهی با آن، فلسفه بافی نام دارد. برای مردمی که شغلشان ایجاب می کند با مرگ و زندگی دیگران سر و کار داشته باشند، این شیوه دفاعی بسیار ضروری است. به طور مثال، یک پزشک که پیوسته با مردم سر و کار دارد نمی تواند با همه بیماران خود ارتباط عاطفی داشته باشد. در واقع اگر پزشک بخواهد کارش را درست انجام دهد چاره ای جز بریدن عاطفی از بیماران خود ندارد. این قبیل فلسفه بافی ها فقط هنگامی به صورت مسئله درمی آید که به طرزی فراگیر تبدیل به راه و رسم زندگی شخص شود و راه را بر همه تجربه های هیجانی ببندد (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 512).

* منفی گرایی (Negativism):

وسیله و طرح دیگری برای جلب توجه و بالا بردن خود را منفی گرایی می نامند. در این وضعیت، فرد احتمالاً با همه چیز مخالف است و مخالفت خویش را نیز ابراز می کند. به طور نمونه، در مدرسه هنگامی که گروهی از بچه ها تصمیم به انجام کاری می گیرند، کودک منفی گرا با سرسختی با تصمیم گروه مخالفت می کند. چنین فردی اغلب از اطاعت بزرگسالان و تبعیت قانون و مقررات نیز سرباز می زند. همچنین در محیط خانه، رفتار منفی گرایانه واکنش مکرر کودکانی است که احساس ناامنی و شکست می کنند. این گونه کودکان معمولاً از خوردن، حرف زدن و پیروی از نظرات والدین یا خواهر و برادرشان سرباز می زنند (نوابی نژاد، 1381: 150).

* واپس زدن (To Recoil):

واپس زدن مکانیسمی است که به وسیله آن، محتوای ذهنی نامقبول از هوشیاری دور نگه داشته می شود (اکبری، 1385: 46). واپس زنی، فرد را به طور آگاهانه از متجلی ساختن سائق هایی (حالت ناآرامی یا ناراحتی که رفتارها را یکی پس از دیگری نیرومند می سازد تا این که یکی از این رفتارها ناراحتی را برطرف کند) که باعث اضطراب دردآور می شوند دور می سازد. لذا خاطراتی هم چون: احساسات و آرزوها که به نوعی در ارتباط با آسیب روانی یا اضطراب هستند، به ناخودآگاه رانده می شوند (شی هی، 138: 124). فروید این مکانیسم را مهم ترین مکانیسم دفاعی و مکانیسمی بنیادی به شمار می آورد. در واپس زدن، خاطره هایی که تهدیدی سخت یا رنج فراوان در بر دارند از میدان هوشیاری بیرون رانده می شوند. به این معنا که خاطره هایی که شرم و احساس گناه و بیزاری از خویشتن را برمی انگیزند اغلب واپس رانده می شوند (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 510).

* واکنش سازی یا عکس العمل سازی (Reaction Formation):

این مکانیسم که در واقع به توان 2 بوده و هدف آن ارضای مستقیم «من برتر» و ارضای غیر مستقیم «نهاد» می باشد (شاملو، 1382: 90) عبارت است از: «کیفیتی که فرد به وسیله آن، رفتاری برخلاف احساس واقعی خود را آشکار می سازد». البته در این شرایط، فرد هیچ گونه خُدعه و نیرنگی به کار نمی برد؛ بلکه این فعالیت صرفاً ناخودآگاه صورت می گیرد. مثلاً مادری که نمی خواهد فرزند دیگری داشته باشد، حامله می شود و فرزندش نیز به دنیا می آید؛ اما مادر به او علاقه ای ندارد و از نظر او کودک طرد شده است. این گونه واکنش در او احساس گناه به وجود می آورد؛ زیرا به طور طبیعی همه مادران فرزندان خود را دوست دارند. او احساس نفرت خویش را نسبت به کودک در خود سرکوب می کند و به جای آن، کار مراقبت و محافظت بیش از حد از کودک را در پیش می گیرد. توجه و دقت بیش از اندازه و ناشی از وسواس مادر در تغذیه و نظافت و تربیت، حتی بازی با کودک که در نتیجه مکانیسم دفاعی عکس العمل سازی در او به وجود آمده است، عملاً موجب می شود تا کودک احساس ناامنی کند و به تدریج به دام ناسازگاری اجتماعی بیافتد (نوابی نژاد، 1381: 144). اینکه بعضی از مردم علیه هرگونه تخطی از اخلاقیات و مشروب خواری و قمار با شور و حرارتی تعصب آمیز مبارزه می کنند ممکن است ناشی از واکنش وارونه باشد. این گونه افراد اغلب خودشان سابقه درگیری با همین مسائل را دارند و مبارزه پر شر و شور آنها می تواند وسیله ای دفاعی برای حفظ و حراست خودشان از بازگشت به راه و روش گذشته باشد (اتکینسون، اتکینسون و همکاران، 1385: 512).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.