منظور از سلامت روانی چیست؟
تاکنون تعاریف متفاوتی از سلامت روانی (Mental Health) ارائه شده است. مثلاً گفته شده است که سلامت روانی یعنی: داشتن تعادل عاطفی و سازش اجتماعی، احساس راحتی و آسایش، فقدان بیماری روانی (Mental Illess)،
نویسنده: محمد کاوه
من تصور می کنم که اختلالات روانی، خیلی خطرناک تر از بیماری های واگیر دار یا زلزله هستند...
(کارل گوستاو یونگ)
عصر روز یکشنبه 19 مهرماه، چند بیمار روانی در زمان غفلت نگهبانان، یکی از بیماران روانی را در یکی از اتاق های بیمارستان روانی، زنده زنده سوزاندند.
(به نقل از ماه نامه سپیده دانایی شماره 29).
تاکنون تعاریف متفاوتی از سلامت روانی (Mental Health) ارائه شده است. مثلاً گفته شده است که سلامت روانی یعنی: داشتن تعادل عاطفی و سازش اجتماعی، احساس راحتی و آسایش، فقدان بیماری روانی (Mental Illess)، یکپارچگی شخصیت و شناخت خود و محیط. برخی از دانشمندان نیز به جنبه سالم طبیعت آدمی پرداخته و معتقدند سلامت روانی بسیار بیشتر از روان نژند (Psychopath) یا روان پریش (Psychotic) نبودن است. اما گروه دیگری از روان شناسان در تعریف سلامت روانی به تعریف رفتار نابهنجار یا بیماری روانی می پردازند و سپس نتیجه می گیرند که سلامت روانی در واقع مساوی با عدم بیماری روانی است. در این دیدگاه ابتدا برای بیماری روانی ملاک هایی در نظر گرفته می شود که داشتن هر یک از این ملاک ها به تنهایی و یا به صورت جمعی می تواند نشانگر اختلال روانی باشد. این ملاک ها عبارتند از: داشتن رفتار غیر انطباقی، انحراف از متوسط، پریشانی شخصی، انحراف از هنجارهای اجتماعی و اختلال در کارکرد اجتماعی. به این ترتیب، سلامت روانی با عواطف، تفکر و رفتار آدمی ارتباط دارد. یعنی فردی که از سلامت روانی خوبی برخوردار است، می تواند با حوادث روز افزون و مشکلات زندگی مقابله کند؛ اهداف خود را در زندگی دنبال کند و عملکرد مؤثری در جامعه داشته باشد. سلامت روان زمینه رشد مهارت های فکری و ارتباطی را فراهم می کند و باعث رشد عاطفی، انعطاف پذیری و عزت نفس می شود. عملکرد موفقیت آمیز کارکردهای ذهنی و در نتیجه انجام فعالیت های سازنده، داشتن روابط مناسب با دیگران، توانایی سازگاری با تغییرات و رویارویی مؤثر با حوادث ناگوار زندگی همه از پی آمدهای داشتن سلامت روانی محسوب می شود (بیابانگرد و جوادی، 1383). البته باید متذکر شد که واژه سلامت روان، مفهومی بسیار وسیع دارد و شامل: رفاه ذهنی، احساس خود توانمندی، کفایت، درک همبستگی بین نسلی و توانایی تشخیص استعدادهای بالقوه هوشی و عاطفی در فرد می باشد؛ به گونه ای که فرد بتواند توانایی هایش را شناخته، با استرس های معمول زندگی تطابق حاصل کند و از نظر شغلی سازنده و مفید باشد (امام هادی و همکاران، 1385: 153). با توجه به مطالب بیان شده می توان گفت هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود ناتوان نشود و خود را به وسیله جامعه مطرود نسازد دارای سلامت روانی است (صادقی موحد و همکاران، 1387: 262).
سازمان جهانی بهداشت، سلامت روان را ترکیبی از دو بُعد می داند: بُعد منفی یا سلامت روان منفی که بر عدم وجود اختلالات، نشانه ها و مشکلات روانی دلالت دارد و بُعد مثبت یا سلامت روان مثبت که در برگیرنده هیجانات و خصوصیات شخصیتی مثبت از قبیل: عزت نفس، غلبه بر محیط، حس یکپارچگی و خود - کارآمدی است. بر این اساس، برنامه های ارتقای سلامت روان نیز نباید تنها بر جنبه پیشگیری از بیماری های روانی تکیه کنند؛ بلکه طبق تعریف داوین (Dowine-1996) این برنامه ها علاوه بر تلاش در جهت کاهش خطر بروز بیماری در جامعه، باید در برگیرنده اقداماتی باشند که به منظور افزایش شاخص های مثبت سلامت روان و میزان آسایش روان شناختی در افراد صورت می گیرد. مطالعات نشان داده اند که ارتقای سلامت روان کودکان و نوجوانان علاوه بر مزایای بالقوه آن در حوزه سلامت، یکی از روش های شناخته شده در راستای پیشگیری از رفتارهای پر خطر نیز می باشد (سلیمانی نیا و همکاران، 1384: 81 و 80). طبق تعریف زاکرمن (Zukherman-1994)، خطر «احتمال ارزیابی شده از پی آمد منفی یک رفتار» می باشد. بر این اساس، رفتارهای پر خطر به اَعمال ارادی، هدفمند و مبتنی بر منظور گفته می شود که بالقوه آسیب و صدمه را برای فرد به دنبال داشته (سلیمانی نیا، 1386: 75) و سلامت و بهزیستی نوجوانان، جوانان و افراد جامعه را در معرض خطر قرار می دهد. این گونه رفتارها به دو گروه تقسیم می شوند. گروه اول رفتارهایی که بروز آنها سلامت خود فرد را تهدید می کند و گروه دوم رفتارهایی را شامل می شود که به تهدید سلامت و آرامش افراد دیگر منجر می شود (اسماعیلی، 1385). برخی عناصر از جمله: گرایش های هیجان خواهی بالا، تمایل طبیعی رشدی به خطر پذیری، تکانشی بودن، خود محوری، پرخاشگری، عدم آگاهی نسبت به پی آمدهای رفتار، جنسیت، سن، تأثیرات هورمونی، عزت نفس، تغییرات اجتماعی، نژاد و قومیت، وضعیت اقتصادی - اجتماعی، عوامل خانوادگی، تأثیرات گروه هم سالان و متغیرهای مربوط به محله و محیط زندگی در برگیرنده عوامل زیستی، روانی، اجتماعی و عوامل محیطی هستند که می توان آنها را به عنوان عوامل زمینه ساز رفتارهای پر خطر به حساب آورد (سلیمانی نیا، 1386: 76).
با توجه به نقش سازنده ای که سلامت روان دارد، ارتقای آن ضروری به شمار می آید. در مورد کودکان، نوجوانان و جوانان، روابط سالم والدین با فرزندان می تواند زمینه رشد و سلامت روانی فرزندان را فراهم کند و باعث شود تا فرزندان بتوانند عواطف و احساسات خود را تعدیل کنند. والدینی که با فرزندان خود روابط محبت آمیز دارند، شرایط را برای سازندگی بیشتر آنها فراهم می کنند. محبت، عامل سلامت جسم و روان است و نبود آن سبب ظهور نابهنجاری های رفتاری می شود (حسینی، 1387: 157). برای سلامت روانی یک کودک، رفع نیازهای اولیه لازم است. این نیازها عبارت است از: خانواده با محبت و حامی، داشتن فرصت برای صحبت کردن با خانواده، فرصت برای بازی با کودکان دیگر، امنیت، آرامش، راهنمایی و انضباط مناسب. برای پدر و مادر شناخت این نیازها و نیازهای جسمی فرزندشان مثل: تغذیه، لباس گرم به هنگام سرما و زمان خواب در ساعت مناسب آسان است؛ ولی نیازهای روحی و اساسی او که نقش مؤثری در سلامت روانی وی دارد ممکن است مشخص نباشد. در حالی که سلامت روانی فرزند باعث می شود تا او خوب تفکر کند، پیشرفت اجتماعی داشته باشد و مهارت های جدید را به خوبی یاد بگیرد (نشریه انجمن سلامت روانی ملی، 1385: 80-78). یکی دیگر از عوامل مؤصر در ارتقای سلامت روان، نماز و آموزه های دینی است. نماز مهم ترین عامل و اصولی ترین روش تربیت در جلوگیری از انحرافات اخلاقی و مؤثرترین روش درمانی در اصلاح انحرافات و اختلالات رفتاری می باشد. پولوم و پندلتون (Poloma & Pendleton-1991) در مطالعه خود نشان دادند که بهترین عامل تأمین کننده سلامت روانی افراد، پرداختن به عبادت است. آقایی، چاوشی و همکاران (1387) نیز در تحقیقی که به بررسی رابطه نماز با جهت گیری مذهبی و سلامت روانی پرداخته اند، نشان دادند افراد مذهبی و کسانی که مذهب در آنها درونی شده است و در ذات آنها ریشه دارد در مقایسه با افرادی که مذهب را وسیله ای برای دستیابی به اهداف می دانند از سلامت روانی بیشتری برخوردارند. در این میان، مطالعات (1388) نشان می دهد والدینی که خودشان نماز می خوانند تأثیر بیشتری در جذب فرزندشان به ادای نماز دارند (آقا محمدی و همکاران، 1389: 87-79). در میان آموزه های دینی، عبادت و ذکر خدا از جایگاه ویژه ای برخوردار است و در ایجاد بهداشت روانی (Hygiene Mental) و آرامش افراد نقش اساسی دارد. چنان که بعضی از بزرگان معتقدند تا زمانی که سلامت و بهنجاری اعتقادی حاصل نشود، سلامت روانی هم حاصل نمی شود. از نظر روان شناسان، بیشتر بیماری های روانی که از فشارهای روانی و ناکامی های زندگی برمی خیزد، در میان افراد غیر مذهبی دیده می شود. در این خصوص کارل گاستاو یونگ (Carl Gustave Jung 1875-1961) می گوید: «در طول سال ها درمان بیماری های روانی، حتی یک بیمار را ندیدم که مشکل اساسی او نیاز به گرایش دینی در زندگی نباشد. به جرأت می توان گفت همه بیماران روانی به این علت بیمار شده اند که از درون مایه های دینی در زندگی بی بهره بوده اند و تنها وقتی به طور کامل درمان شده اند که به دین و دیدگاه های دینی بازگشته اند». بنابراین، افراد مذهبی به هر نسبت که ایمان محکمی داشته باشند از بیماری روانی دورتر هستند. از این رو یکی از پی آمدهای زندگی در عصر حاضر که برآمده از ضعف ایمان مذهبی است، افزایش بیماری های روانی می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: آنها که به خدا ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامش بخش دل هاست. از جمله آثار یاد خدا آرامش خاطر است و این اثر در اقامه نماز آشکار است. از آنجا که انسان در نماز با تمام اعضای بدن و حواس خود متوجه خدا می شود و از همه اشتغالات و مشکلات زندگی روی برمی گرداند و به هیچ چیز جز خدا فکر نمی کند، همین روی گردانی از مشکلات موجب آرامش و سلامت روان وی می شود. توماس هاسلیوپ (1995) در این باره می گوید: «مهم ترین جواب آرامش بخش که من در طول سال های متمادی تجربه و مهارتم در مسائل روانی به آن پی بردم، همین نماز است. من به عنوان یک پزشک می گویم مهم ترین وسیله در آرامش روان که ضامن از بین بردن تنش ها، اضطراب ها و افسردگی های روزمره است و من تاکنون شناخته ام نماز است». در حقیقت تأثیر مهم نماز در کاهش اضطراب و افسردگی بیماران روانی و ایجاد سلامت روانی شبیه تأثیر روان درمانی برخی از روان درمانگران معاصر برای درمان اضطراب و افسردگی بیماران روانی است. انسان بلافاصله پس از نماز به ذکر دعا و تسبیح می پردازد که این تداوم همان حالت آرامش روانی را موجب می شود. اصولاً انسان در دعا با خدای خود به مناجات می پردازد و از مشکلاتی که او را در زندگی مضطرب و افسرده می کند به او پناه می برد و با بازگو کردن مشکلات اضطراب انگیز در چنین حالتی از سلامت روانی برخوردار می شود. به طور کلی، تحقیقات متعدد روان شناسان نشان می دهد که حالت روانی انسان با آشکار کردن مشکلات در حضور یک دوست صمیمی یا درمانگر، رو به بهبود می رود. رسیدن به آرامش از رکن های مهم سلامت روان است که در سایه دین داری و بندگی خالصانه خداوند نصیب انسان می شود. در میان عبادت ها نماز جایگاهی والا و ارزشمند دارد و نقش مهمی در ایجاد آرامش روح و روان ایفا می کند (میرزا زاده، 1388: 141-136). یکی دیگر از عوامل مؤثر در ارتقای سلامت روانی، رعایت حجاب به خصوص توسط زنان است. بعضی از آثاری که حجاب در سلامت و آرامش روانی زنان دارد عبارتند از: امنیت، رشد روانی و عاطفی، ارزشمند شدن زن، تعدیل کننده غریزه خودنمایی، افزایش احساس خود ارزشمندی، محافظت از عواطف انسانی زن، پای بندی به اصول اخلاقی انسانی و حفظ استواری (رجبی، 1388: 7). عامل مؤثر دیگری که در این رابطه می توان به آن اشاره کرد، «بخشش» است. مطالعات حاکی از آن است که بخشایش با سلامت روان همبستگی مثبتی دارد و بخشایش، شخصیت، سازگاری و سلامت روان به طور مؤثر با یکدیگر آمیخته اند (مالتبی و همکاران، 1384: 77). یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در ارتقای سلامت روانی، آموزش بهداشت روانی می باشد. بهداشت روانی از دیدگاه رفتارگرایی «به رفتاری گفته می شود که با محیط معینی یا نوع بهنجاری از رفتار سازگاری دارد» (ماه نامه زنان ایران، ش 49: 61). عده ای از متخصصان نیز بهداشت روانی را مجموعه عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت جریان وخامت اختلالات شناختی، عاطفی و رفتاری در انسان نقش مؤثر دارند تعریف کرده اند (دوستی، 1384: 11 و 10). اما سازمان بهداشت جهانی، بهداشت روانی را این گونه تعریف کرده است: «بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی». بهداشت روانی و بهزیستی تمام زوایای زندگی از محیط گرفته تا مدرسه، دانشگاه، محیط کار و نظایر آن را دربر می گیرند (کجباف و همکاران، 1386: 126) و شامل: حالت توازن بین شخص و دنیای اطراف او، سازگاری شخص با خود و دیگران و هم زیستی بین فرد و محیط زیست می باشد. در واقع بهداشت روانی، «داشتن تعادل شخصی و سازگاری میان فرد و محیط است» (محسنی تبریزی و راضی، 1386: 84). به طور کلی، بهداشت روانی شاخه ای از طب است که روش های خاص حفظ تندرستی روانی را مورد توجه قرار می دهد و فعالیت های آن عبارت است از:
الف- شناخت علل اختلالات روانی، ارثی، اجتماعی، فرهنگی و خصوصی.
ب- دادن اطلاعات به گروه هایی از مردم از طریق تشکیل کنفرانس ها و مباحثات دسته جمعی و انتشار بروشورها و جزوه ها درباره موضوعات مختلف.
پ- انجام اقدامات پیشگیرانه در مورد ضایعات شخصیتی و سایر نابهنجاری ها و ناسازگاری ها توسط جلسات مشاوره طبی - روانی (بنی فاطمی و همکاران، 1385: 13).
برخی مطالعات نقش مثبت آموزش بهداشت روانی در ارتقای سلامت روانی را تأیید می کنند. به طور مثال، عرفانی خانقاهی (1380) در مطالعه ای ثابت کرد که آموزش بهداشت روانی می تواند باعث ارتقای آگاهی، ایجاد نگرش مثبت و تغییر در خودپنداره افراد شود و در پیشگیری اولیه از مشکلات روانی، یک استراتژی خوب به شمار آید (صادقی موحد و همکاران، 1387: 262). بنابراین برای ارایه خدمات اساسی بهداشت روان به افراد، باید برنامه ریزی صورت گیرد که این امر نیازمند آگاهی از وضعیت موجود بیماران مبتلا به اختلالات روانی در جامعه است (محمدی،... و شرافتی، 1383: 55).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}