نویسنده: محمد کاوه




 

گروه هم سالان «گروهی است که اعضای آن عمدتاً سن مشابه داشته، اغلب از یک جنس بوده، با یکدیگر یک جرگه اجتماعی تشکیل داده و افراد با عضویت در آن، در کنش متقابل با دیگر اعضای گروه قرار گرفته و با ایفای نقش خود در گروه از حمایت گروهی برخوردار می شوند» (احمدی، 1384: 139). مهم ترین ویژگی های این گروه عبارت است از: داشتن مسائل و مشکلات نبستاً مشابه، احساس هم دلی و صمیمیت و آسیب پذیری (احمدی، 1387: 51-49). معمولاً بعد از خانواده، از گروه هم سالان به عنوان دومین عامل جامعه پذیری نام برده می شود. با افزایش نفوذ گروه هم سالان، نفوذ والدین رو به کاهش می رود. اکثر نوجوانان ترجیح می دهند بیشتر اوقات فراغت خود را با هم سالان بگذرانند؛ زیرا گروه هم سالان برخلاف خانواده و مدرسه، کاملاً حول محور منافع و علایق اعضاء قرار دارد. اعضای این گروه می توانند به دنبال روابط و موضوع هایی بپردازند که در خانواده و مدرسه با تحریم مواجه هستند و به این ترتیب سعی می کنند از نفوذ این دو نهاد مهم بر خود جلوگیری کرده و نقش ها و هویت های متفاوتی را مستقر سازند. تأثیر این گروه در دوران بلوغ به اوج خود می رسد؛ زیرا در این دوره، این گروه سنی طبق سلیقه ها، نحوه پوشش، اصطلاحات، نهادها، ارزش ها و قهرمانان خود آماده شکل بخشیدن به یک خرده فرهنگ متمایز می شوند (ستوده، 1386: 58). مطالعات جونز و کورت (Johens & Court-1987) نشان می دهد که نوجوانان و جوانان با والدین خود در ارزش هایی همبستگی دارند؛ اما این همبستگی اغلب ضعیف است. به این معنا که فرزندان، معمولاً از زیر گروه های فرهنگی تأثیر می پذیرند تا از خانواده های هسته ای و لزوماً آنچه والدین پذیرفته اند و علاقه مند به انتقال آنها به فرزندان هستند، مورد پذیرش نوجوانان قرار نمی گیرد. همچنین خوشفر (1374) با بهره گیری از نظریه اجتماعی شدن مبتنی بر دیدگاه های مید، کولی و رایزمن نشان داد که خانواده و مدرسه به ترتیب بیشترین اهمیت را برای ارزش های اجتماعی قائل هستند؛ اما گروه هم سالان کم ترین اهمیت را به این ارزش ها می دهند. کاشانی (1377) نیز در زمینه نقش جامعه در تعیین و تغییر ارزش های اجتماعی و تأثیر بی شائبه آن بر نهاد تعلیم و تربیت به بررسی تضاد ارزش های اجتماعی خانه و مدرسه و تأثیر آن بر هم نوایی دانش آموزان پرداخت. او در این پژوهش از دانش آموزان دختر خواست تا نظر خود، پدر و مادر، دوستان و امور تربیتی را حول 4 محور: پوشش و آرایش ظاهر، ارتباط با جنس مخالف، گذراندن اوقات فراغت و فعالیت های اخلاقی و دینی بیان کنند. یافته های این پژوهش بیانگر آن بود که بین ارزش های اجتماعی خانه و مدرسه تضاد بالایی وجود دارد. به این معنا که دانش آموزان بیشترین گرایش را به ارزش های اجتماعی گروه هم سالان خود و سپس خانواده نشان می دهند و کم ترین میزان تضاد ارزشی را با دوستان صمیمی خود دارند (منشی، 1384: 146 و 145). در یک نگاه کلی، گروه هم سالان را می توان به دو دسته تقسیم کرد: گروه اول کسانی که روح حاکم بر آن جمع را اخلاق، شادابی و تلاش در جهت شناسایی استعدادها و موفقیت در امور تشکیل می دهد و دسته دوم نیز گروهی هستند که خوب هستند؛ اما به دلیل سطحی نگری و عدم آموزش صحیح، آینده کاملاً روشنی را نمی توان برای آنها پیش بینی کرد. زیرا این افراد در دوست یابی ظاهر افراد را ملاک انتخاب خود قرار می دهند. یعنی در عمل آنان نقاط ضعف و منفی رفتار خود و یا دیگران را به خوبی نمی بینند و یا حتی اگر هم ببینند، به سادگی از کنار آن می گذرند. از این رو در دسته اول اگر یکی از اعضای گروه در حضور دیگران مرتکب رفتاری شود که آن رفتار منطبق با قوانین، مقررات، اخلاق و قواعد اجتماعی نباشد، سایر اعضای گروه نظر خود را در این مورد با صراحت به او می گویند و اگر وی برخلاف و رفتار ناصواب خود اصرار کند، به طور حتم آنها در ادامه دوستی خود با او تجدید نظر خواهند کرد (کاظمی گرجی، 1384: 83). اما در مورد گروه دوم، با شکل گیری گروه هم سال بزهکار از طریق گرد هم آمدن افرادی با مشکلات اجتماعی مشابه، هنجارهایی به شرح زیر در این گروه به رسمیت شناخته می شود که اعضاء موظف به پذیرش این هنجارها هستند:
1- تمایل مشترک به فعالیت هایی که از طرف جامعه غیر مجاز شناخته شده و مستوجب مجازات است.
2- کناره گیری از دنیای افراد مقبول جامعه و پیوستن به دنیای افراد مشابه خود و وفاداری به الگوهای رفتاری گروه هم سالانی که عضو آن هستند.
3- حمایت از هم سالان بزهکار که عضویت در آن را پذیرفته اند و انتخاب آن به عنوان گروه مرجع (Reference Group) خود و در نتیجه، کاهش وابستگی به جامعه درست کاران و افراد بهنجار.
4- مشارکت با اعضای گروه در زمینه پدید آوردن خرده فرهنگی که مبنای رفتارهای گروهی باشد. یعنی رفتارهایی که جامعه به آن برچسب انحرافات اجتماعی زده است.
5- همکاری فعال با دیگر اعضای گروه به منظور پدید آوردن نظامی از روابط اجتماعی که بتواند تأمین گروهی را برای افرادی پدید آورد که این تأمین را در ارتباط با جامعه درست کاران و افراد بهنجار از دست داده اند.
6- مشارکت فعال با دیگر اعضای گروه به منظور خنثی کردن محدودیت هایی که جامعه برای رفتارهای بزهکارانه گروه فراهم می کند (احمدی، 1384: 141 و 140).

کارکردهای گروه هم سالان:

گروه هم سالان نیز مانند عوامل ذکر شده قبلی می توانند نقش مثبت یا منفی داشته باشند:

الف- کارکردهای مثبت:

از دیدگاه روان شناسی اجتماعی، تشکیل گروه نقش مهمی در رشد اجتماعی کودکان و نوجوانان و ارایه الگو به آنها دارد که یکی از مهم ترین الگوها، گروه هم سالان است. مطالعات مختلف نشان داده است که 3 عامل موجب تشکیل گروه هم سالان می شوند: هم سنی،‌ هم کلاسی و هم سایگی. یعنی گروه های دوستی حول این 3 خصوصیت تشکیل می شوند و اگر این سه خصوصیت در گروهی با هم یافت شوند آن گروه بسیار پایدار و با ثبات خواهد بود. به اعتقاد اریکسون، در دوره نوجوانی، نوجوان با یک بحران روانی - اجتماعی روبه رو می شود؛ زیرا این دوران، دوره انتقال از خانواده به اجتماع است. نوجوان در روابط خود با دیگران دچار نوعی نگرانی و عدم تعادل و ابهام می شود. در این دوره که نوجوان احساس تنهایی زیادی می کند، گروه هم سالان تسلط و نفوذ زیادی در او به دست می آورند و نوجوان در گروه هم سالان برای اولین بار قادر به ایجاد ارتباطی بر پایه برابری با سایرین می شود (شارع پور، 1383: 312). البته گروه هم سالان که نوجوان و جوان آن را به عنوان مرجع اندیشه و رفتار خود برمی گزیند، می تواند سهم شایان توجهی نیز در هم نوایی یا ناهم نوایی (احمدی، 1382: 97 و 96) و جامعه پذیری نوجوان و جوان داشته باشد که البته این نقش در جوامع مدرن که نقش خانواده کم رنگ تر است، اساسی تر می باشد (بیات و همکاران، 1387: 111). از دیگر کارکردهای بسیار مهم و مثبت گروه هم سالان این است که در این گروه فرصتی فراهم می شود تا نوجوان و جوان مهارت های اجتماعی جدید را امتحان کند؛ دایره ارتباطاتش با افراد مختلف را گسترش دهد و راه کنار آمدن با آدم ها را یاد بگیرد. هم چنین نوجوان و جوان تشویق می شود تا برای یادگیری یک مهارت یا مطالعه مواد درسی، بیشتر تلاش کند. در گروه هم سالان، نوجوانان و جوانان با یکدیگر هم دردی می کنند و تجربیات مشترکشان را در زمینه های خاص به هم انتقال می دهند (آل علی، 1385: 21). علاوه بر این، گروه موجب افزایش روحیه همکاری و اعتماد به نفس در بین اعضاء می شود و آنها درک می کنند که برای تثبیت موقعیت خویش باید تلاش کنند و راه های بهتر روابط اجتماعی را بیاموزند. در واقع می توان گفت گروه هم سالان بهترین مکان برای رشد شخصیت در بزرگسالی است (یاووزار، 1382: 227). از طرفی، گروه هم سالان از طریق اعطای پاداش یا انتقاد و تحریم، در قبال هم نوایی یا نا هم نوایی اعضاء با هنجارهای گروه، تأثیر بسیار نیرومندی را بر رفتار و شخصیت اجتماعی آنان اِعمال می کنند (ستوده، 1386: 58). بسیاری از مطالعات نیز بیانگر نقش مثبت گروه هم سالان می باشد. به طور مثال، مطالعات هانسن، نانگل و مییر (Hansen, Nangle & Meyer-1998) و لاگرکا و لوپز (Lagreca & Lopez-1998) نشان دادند که روابط با هم سالان نقش مهمی در رشد مهارت های اجتماعی و احساسات شخصی زیر بنایی برای سازگاری در طول زندگی دارد (شکری و همکاران، 1387: 317). ریان و پاتریک (Ryan & Patrick-1996)، هاوز و تونیان (Howes & Tonyan-2000) و روبین (Rubin-2000) نیز متوجه شدند که یکی از مهم ترین کارکردهای گروه هم سالان این است که به عنوان منبعی از اطلاعات و مقایسه برای شناخت دنیای خارج به حساب می آیند و روابط خوب با هم سالان یک عنصر فردی برای رشد است (سنتراک، 1385: 133). بنابراین هدایت درست این گروه ها می تواند رشد اندیشه و افکار را در پی داشته و باعث رقابت بین گروهی و درون گروهی اعضاء شود (ماه نامه مسجد، 1384: 71).

ب- کارکردهای منفی:

به اعتقاد مرتن، برخی از جوانان قشرهای محروم جامعه با تشکیل این نوع گروه ها، به رفتار بزهکارانه مشغول می شوند؛ زیرا بعضی از نیازها به ویژه نیازهای عاطفی آنان تنها در بیرون از خانواده و مدرسه می تواند ارضاء شود (بیات و همکاران، 1387: 112 و 111). به عبارتی دیگر، جوانان به علت نیاز به برقراری روابط اجتماعی خاص با دیگران و نیاز به مورد توجه و علاقه دیگران واقع شدن و از سوی دیگران مورد تحسین و احترام قرار گرفتن، جایی که خانواده و مدرسه نتواند این نیازها را ارضاء کند، جذب گروه هم سالان می شوند. یکی از متداول ترین تنبیه ها برای بزهکاری جوانان که نظریه پردازان نظریه های خرده فرهنگی نظیر: کوهن (1955) و ماتزا (1964) بر آن تأکید کرده اند، کاربرد مستقیم الگوهای بزهکاری است که در گروه هم سالان به جوانان منتقل می شود. الگوهای بزهکاری هنگامی به جوانان منتقل می شوند که ارضای نیازهای اساسی جوانان برای پذیرفته شدن، دوستی و احترام جوانان دیگر از طریق مشارکت با گروه های غیر بزهکار، رسمی و قراردادی دشوار باشد. در چنین شرایطی که فرد از طریق خانواده و مدرسه نیز حمایت نمی شود، ارضای نیازها به شیوه های بزهکارانه با مشارکت افرادی که شبیه خود وی می باشند به آسانی قابل وصول است (احمدی، 1384: 140 و 139). البته همه بزهکاران از نظر شخصی و عاطفی ناسازگار نیستند؛ بلکه عده ای از آنها جوانان خوب و سازگار هستند؛ اما به منظور ارضای نیازهای عادی و بهنجار خود، با گروه های ضد اجتماعی همانند می شوند. ولی به علت فشارهای گروهی، خود را با آنچه که از آنان انتظار می رود تطبیق می دهند و در نهایت خود را در مخمصه و تنگنا می یابند (نوابی نژاد، 1381: 122). از طرفی دیگر، نوجوانان کم سن و سال می خواهند با دوستان خود همانندسازی کنند؛ به همین دلیل امکان دارد فشار زیادی را برای انجام کارهای مخاطره آمیز احساس کنند. فشار گروه هم سالان، قضاوت ضعیف ناشی از تفکر عینی، فقدان تجربه و حس شکست ناپذیری، همگی از جمله عواملی هستند که ممکن است مانع تشخیص عواقب اَعمالشان شود. معمولاً نوجوانان بزرگ تر به احساس خود مختاری و جدایی از خانواده نیاز دارند. در این مرحله، اقدام برای عمل و کسب مهارت های تسلط یابی می تواند فرد را به سوی رفتارهای خطرناک سوق دهد. در مورد دختران، آنهایی که زود بالغ می شوند، اغلب از عزت نفس ضعیفی برخوردارند؛ لذا احتمال دارد مجبور به انجام کارهایی شوند که به نوجوانان بزرگ تر شبیه باشند. در این صورت ممکن است به طرف گروه های مسن تر سوق یابند و این احتمال نیز وجود دارد که مهارت های شناختی لازم را برای دوری از رفتارهای مخاطره آمیز نداشته باشند و به مصرف مواد مخدر روی بیاورند. در خصوص پسران نیز، آنهایی که دیرتر به بلوغ می رسند کم تر از هم سن و سال های خود عضلانی به نظر می رسند و از عزت نفس پایین تری برخوردارند. این عده شاید سرکش شود و زود برانگیخته شوند؛ لذا آمادگی زیاد برای انجام رفتارهای مخاطره آمیز دارند (مددی و نوغانی، 1384: 58).
با توجه به اینکه اعتیاد در ایران یکی از مشکلات عمده به شمار می رود، محققان نیز به منظور روشن شدن ابعاد این معضل، به عنوان زمینه ای برای محدود کردن بحران اعتیاد، اقدام به بررسی یکی از عوامل گرایش به اعتیاد کرده اند. عاملی که در مطالعه های متعدد روی دخالت آن در این زمینه صحه گذاشته است، موضوع دوستان ناباب است (محمد زاده و قنبران، 1388: 22). دوستان ناباب ویژگی هایی دارند که عبارتند از: عدم تقید به مبانی دینی و دوری از انجام واجبات و ترک نکردن محرمات، ارتباط مستمر با دیگر افراد فاسد و بی بند و بار، وجود افکار منفی و وسوسه برای گرایش به رفتارهای پر خطر با هدف خوش گذرانی، عدم تقید به مبانی اخلاقی، عدم صداقت و راست گویی، بروز رفتارهای پرخاشگرانه و ستیزه جویانه، برقراری ارتباط به ظاهر دوستانه و ایجاد باورهای غلط در افراد سالم با هدف گمراه کردن آنان (صرامی، 1388: 5 و 4). در خصوص تأثیر هم سالان بر اعتیاد، نتایج یک بررسی (1365) که بر روی 100 معتاد بستری شده انجام گرفت نشان داد که 60 درصد آنان توسط دوستان خود با مواد مخدر آشنا شده اند (ماه نامه مسجد، 1384: 71). در تحقیق عدالتی (1377) نیز معلوم شد که 60 درصد معتادان مورد بررسی توسط دوستانشان با مواد مخدر آشنا شده اند. همچنین 61 درصد نمونه مورد بررسی زرگر (1388) دوستان یا همکاران را اولین پیشنهاد دهنده مصرف مواد مخدر عنوان کرده اند (محمد زاده و قنبران، 1388: 22). از آن جایی که تأثیر گروه هم سالان و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تأثیر خانواده نیست؛ بنابراین فرد پس از خانواده منحصراً زیر نفوذ گروه قرار می گیرد. در این صورت اگر فردی با گروهی از معتادان رابطه برقرار کند و با آنها دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار می گیرد و معتاد می شود. زیرا از یک سو ملاک پذیرش و قبول فرد توسط گروه، پذیرفتن فرهنگ آنهاست و از سوی دیگر، معتادان علاقه مند هستند که مواد مخدر را به طور دسته جمعی استعمال کنند که هم در موقع استعمال هم صحبتی داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند. به همین خاطر معتادان علاقه مند هستند که دوستان و هم سالان خود را به جرگه اعتیاد بکشانند. در چنین شرایطی، اگر یک نوجوان و جوان از تربیت صحیح خانوادگی محروم مانده باشد و خانواده، او را از مضرات اعتیاد مطلع نکرده باشد و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد احتمال اینکه معتاد شود زیاد می باشد. این فرآیند تأثیر گروه بر فرد، در سایر انواع بزهکاری ها نیز صادق است (میری، 1387: 145) و هر چه ارتباط و معاشرت فرد با کجرفتاران نسبت به هم نوایان بیشتر باشد، به همان میزان احتمال انحراف او بیشتر خواهد شد. تحقیقات گوناگون این گفته را تأیید کرده اند. به طور مثال، در یک پژوهش، 50 درصد بزهکاران و سارقان اظهار کردند که دوستانشان توسط پلیس دستگیر شده اند و حدود 47 درصد از آنان نیز تیپ دوستانشان افراد خلاف کار بوده اند. 87 درصد این افراد اعلام کردند که دوستان ناباب نقش زیادی در سارق شدن آنها دارند و 53 درصد از همین افراد اظهار کردند که به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده اند (میری، 1387: 146). مطالعات رالف، سلز و گُلدن (Roff, Sells & Golden-1972) نیز ثابت کرد که بین روابط هم سالان در کودکی با گرفتاری در دامن بزهکاری در نوجوانی ارتباط وجود دارد. همچنین هایتور (1990) نشان داد که روابط هماهنگ هم سالان در نوجوانی با سلامت روانی آنها در میان سالی رابطه دارد (سنتراک، 1385: 133). به همین دلیل است که لرد آویبوری نوشته است: «باید در انتخاب دوستان دقت کرد. اغلب مصیبت های ما در نتیجه معاشرت های بی جا پدید می آید. انسان وقتی از گهواره قدم به معرکه حیات می نهد، در جولانگاه اجتماع با طبقات مردم آشنا می شود و برحسب تصادف با گروهی از آنها آمیزش می کند. چه بسا می شود در نتیجه آشنایی با فرومایگان، در پرتگاه سفالت و رذالت می افتد. ممکن است اشخاص فرومایه نسبت به آشنایان خود منظور بدی نداشته باشند، ولی مانند عقرب فقط به اقتضای طبیعت، دائم به دیگران نیش می زنند و اخلاق زهرآلود را در روح آنان تزریق می کنند. بعضی اشخاص چنان به عفت و فضیلت خود اعتماد دارند که گمان می کنند از معاشرت افراد بد، ضرری نخواهند برد. شخصیت خود را بالاتر از آن می دانند که اخلاق نکوهیده بتواند در آنها اثر کند. غافل از آن که پنبه در مجاورت آتش مشتعل می شود و شیشه در برخورد سنگ به طور حتم می شکند. بدبختانه انسان طوری ساخته شده است که فساد و رذالت، خیلی زود در روحش اثر می کند. مانند توده باروت که به یک جرقه مشتعل می شود و از شراره خود می سوزد. کسی که به فضیلت خود مغرور است و از معاشرت مردم سُفله پرهیز نمی کند، مانند کسی است که خانه خود را در گذرگاه سیل استوار می کند؛ به این خیال که قدرت سیل در اساس خانه اش رخنه نخواهد کرد» دین اسلام نیز راجع به هم نشینی با افراد بد و گروه هم سال بزهکار توصیه های فراوانی کرده است. به طور مثال، قرآن کریم در سوره مدثر، رفاقت و هم نشینی با انسان های فاسد را از علل جهنمی شدن اهل دوزخ می داند (سهراب پور، 1386: 77-75). امیرمؤمنان حضرت علی (ع) نیز می فرمایند: «از رفاقت با کسانی که افکارشان خطاست و اَعمالشان ناپسند است بر حذر باش» (حائریان، 1381: 162). همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است که: «با افراد منحرف هم نشینی و معاشرت نداشته باش؛ چون مردم شما را یکی از آنها به حساب می آورند». بنابراین، معیار اثرپذیری فرد از گروه با امور سه گانه زیر مرتبط می باشد:
الف- شدت تماس با دیگران؛ یعنی هر چه رابطه قوی تر و نزدیک تر باشد یادگیری بیشتر است.
ب- سن فرد؛ یعنی هرچه به زمان کودکی و نوجوانی نزدیک تر باشد یادگیری سریع تر است.
پ- نسبت تماس با هم نوایان؛ به این معنا که هرچه تماس بیشتر باشد، هم نوایی و یادگیری بیشتر است (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 285).
در خصوص علل گرایش نوجوانان و جوانان به گروه های هم سال بزهکار نیز بررسی ها و مطالعات گوناگونی صورت گرفته و نتایج مختلفی به دست آمده است. به طور مثال، در تحقیقی که الیوت و همکارانش (Eliott et Al-1985) در سطح ملی در آمریکا انجام دادند، مشخص شد که مشکلات خانوادگی مهم ترین پیش بینی کننده عضویت جوانان در گروه های هم سال بزهکار به شمار می رود (احمدی، 1384: 142). همچنین وقتی نوجوانان در گروه هم سالان قرار می گیرند، از مزایای گمنامی استفاده کرده و احساس خطر کمتری می کنند؛ زیرا در درون گروه نوعی پخش مسئولیت رخ می دهد که فشار مسئولیت فردی را بر دوش همه اعضای گروه می گذارد و همین امتیاز باعث می شود که شخص جرأت بیشتری در گرفتن تصمیم های حادتر داشته باشد (ماه نامه مسجد، 1384: 71). اما در خصوص روش های مقابله با فشار هم سالان، روش های مختلفی برای کاهش فشار ناشی از شرایط گروهی دوستان و هم سالان وجود دارد که همگی روی آموزش تأکید دارند. از جمله این روش ها می توان به: واکسیناسیون ذهنی، آموزش قاطعیت و آموزش مهارت های زندگی اشاره کرد. از زمان کشف عوامل میکروبی ایجاد بیماری های واگیردار توسط پاستور، ایجاد مصونیت در برابر عوامل بیماری زا از طریق واکسینه کردن افراد یکی از طرق مهم پیشگیری از بیماری های عفونی به شمار رفته است. هر چند در مورد مشکلات اجتماعی نظیر اعتیاد امکان واکسیناسیون به معنای دقیق آن وجود ندارد، اما فرض بر آن است که با هشدار دادن به افراد، نوعی آمادگی برای مقابله با شرایط سوق دهنده به سوی مصرف مواد در آنها به وجود می آید. با تشخیص دقیق روش های اِعمال فشار گروهی می توان فرد را برای مقابله با این شرایط آماده کرد. درست همان طور که گویی او برای مقابله با یک میکروب آماده می شود (محمدزاده و قنبران، 1388: 25 و 24). البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که مقاومت در برابر فشارهای منفی دوستان راحت نیست؛ اما وقتی این کار صورت گیرد، بعد از آن حس خوبی به فرد دست می دهد و حتی گاهی او می تواند روی دوستانش تأثیر مثبت بگذارد. به این معنا که اگر فرد جرأت بیان مسائل متفاوت از دوستان را داشته باشد و بتواند در مقابل درخواست آنها مقاومت کند، این آنها هستند که دنباله رو فرد می شوند (آل علی، 1385: 21).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.