نویسنده: محمد کاوه




 

تحقیقات وسیعی به منظور ارزیابی اثرات برنامه های رسانه های جمعی انجام شده که بیشتر این پژوهش ها درباره تأثیرات تلویزیون، به کودکان مربوط بوده و نتایج متفاوتی از آن به دست آمده است. به عبارتی دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد:

الف- کارکردهای مثبت:

برنامه های تلویزیونی می توانند اثرات مثبتی بر زندگی مخاطبان خود بر جای بگذارند که مهم ترین آنها عبارتند از:
• یادگیری:
ممکن است مردم به تلویزیون به عنوان منبعی برای یادگیری نگاه کنند. اما انگیزه های یادگیری، بینندگان را تنها به سوی برنامه های به طور مطلق اطلاعاتی سوق نمی دهند. گاهی برنامه های تلویزیونی می توانند راهنمای مفیدی درباره نحوه انجام کاری که تاکنون انجام نشده است در اختیار افراد قرار دهند.
• دوستی:
تماشای تلویزیون می تواند عاملی برای ایجاد دوستی باشد؛ چه از طریق جمع آوری اعضای خانواده دور هم و لذت بردن از برنامه ها و چه با در اختیار گذاشتن مجموعه ای از دوستان خیالی که می تواند به طور غیر مستقیم با آنها درگیر و مشغول شود. زمانی که کودکان ادعا می کنند که تلویزیون دوست و هم صحبت به آنها می دهد، منظورشان می باید همین دوستان خیالی باشد.
• مشاوره و راهنمایی:
تلویزیون می تواند منبعی برای مشاوره باشد؛ چرا که برخی برنامه های ویژه تلویزیونی می توانند با توجه به بعضی مشکلات خاص که یک فرد باید در زندگی با آنها مواجه شود، راهنمای مفیدی برای تصمیم گیری یا حل آن مسائل باشند.
• بحث و گفت و گو:
معمولاً افراد و گاهی اوقات برخی از کودکان و بزرگسالان، تلویزیون را به عنوان منبع اصلی ایجاد موضوعاتی برای بحث و گفت و گو می دانند. چون برنامه های تلویزیونی به عنوان یک تجربه مشترک، برای گفت و گوهای روز بعد زمینه مساعدی را فراهم می آورند.
• سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت:
تلویزیون شکل های مختلفی از سرگرمی ها را ارایه می کند. مانند: مسابقه، فیلم، داستان های علمی - تخیلی، سریال های رمانتیک، فیلم های کمدی، موسیقی و نمایش نامه های متنوع؛ که این برنامه ها می توانند افراد را از مشکلات و خستگی های زندگی واقعی و روزمره تا حدودی دور نگه دارند.
• گریز از مشکلات:
تلویزیون می تواند دنیایی خیالی عرضه کند تا جانشین لذت های دیگر در بینندگان شود؛ به طوری که بتوانند به واسطه آن، از مشکلات یا خستگی روزانه دور شوند و از تلویزیون به عنوان روشی برای غلبه بر ناراحتی ها استفاده کنند.
• الگوبرداری:
برخی بررسی های انجام شده نشان می دهد که کودکان به ندرت بی سر و صدا جلوی تلویزیون می نشینند و در تمام مدتی که برنامه ای را می بینند با دقت به آن خیره می شوند. به همین دلیل عده ای توجه کودکان را به تلویزیون پدیده ای فعال می دانند. در کنار این موضوع، تلویزیون منبعی است که یادگیری اجتماعی را امکان پذیر می سازد. شخصیت های تلویزیونی می توانند نمونه نقش هایی را به کودکان معرفی کنند که ممکن است کودکان تلاش کنند تا آنها را سرمشق خود قرار دهند. کودکان حتی اگر به طور مستقیم از شخصیت های مورد علاقه خود کپی برداری نکنند، ممکن است دیدگاه ها، قواعد و ارزش های خاصی را از آنها کسب کنند (گونتر و مک آلر، 1380: 57-42).
• توسعه اقتصادی:
یکی دیگر از کارکردهای تلویزیون، پخش آگهی های تجاری و بازرگانی است. در خصوص آگهی های تبلیغاتی تلویزیون نیز ثابت شده است که تبلیغات تلویزیونی می تواند مخاطبان بسیاری را از سنین مختلف به سوی خود جلب کند. برخی، آگهی های تلویزیونی را عاملی مؤثر برای اطلاع رسانی در سطح جامعه و به دنبال آن آگاهی آحاد مردم از تولیدات داخلی و نیز پاسخ گویی به نیاز و خواست آنان می دانند که بدیهی است این ویژگی در دراز مدت در رشد و شکوفایی بخش تولیدی و صنعتی کشور و در پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی تأثیر به سزایی بر جای خواهد گذاشت (دیباجی، 1380: 230).
• تعالی فرد و جامعه:
این نکته غیر قابل انکار است که تلویزیون به واسطه کششی که دارد، اثر عمیق روحی و تربیتی بر افراد می گذارد. بنابراین اگر برنامه های تلویزیونی حاوی مطالب مفید اجتماعی و تربیتی باشد، فرد را از همان سال های اولیه زندگی به سوی هدف های عالی و انسانی رهبری خواهند کرد و از آنها عناصر مفیدی برای خدمت به اجتماع و هم نوعان خود به وجود خواهد آورد (زاهد و الماسی، 1386: 86).
• آشنایی با فرهنگ های گوناگون:
تلویزیون مرزهای سیاسی بین کشورها را برای بینندگان از بین برده و آشنایی با ملل، عقاید و افکار گوناگون، شیوه های زندگی و فرهنگ های مختلف را با هزینه بسیار کم در مدتی کوتاه فراهم می کند (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 186 و 185).
• آموزش دروس:
یکی دیگر از کاربردهای تلویزیون، آموزش می باشد. یک معلم خوب از طریق تلویزیون می تواند به نحو مؤثر و مطلوب تدریس کند و به همین خاطر امروزه مبحث تلویزیون آموزشی مطرح شده است و در کنار بقیه رسانه های آموزشی دارای جایگاه ویژه ای است. تلویزیون آموزشی می تواند فقدان معلم خوب و متخصص مثلاً در زمینه آموزش زبان خارجی برای دوره ابتدایی را جبران کند و به آموزش نوجوانان در محیط خانواده و در نقاط دور یا پراکنده کشور کمک مؤثر و قابل ملاحظه ای انجام دهد.
• آموزش رفتارهای بهنجار:
از سویی دیگر، مدارک روز افزون بسیاری نشان می دهد که نمونه رفتار خوبی که در تلویزیون به نمایش در می آید می تواند کودکان را تشویق کند تا رفتار بهتری نسبت به گذشته در پیش گیرند. پژوهش ها نشان داده اند که بینندگان جوان می توانند یاد بگیرند که چگونه به شیوه مطلوب تر یا پذیرفته شده تر اجتماعی رفتار کنند. عده ای از پژوهش گران نیز با استفاده از روش های آزمایشگاهی و میدانی متفاوت درباره قابلیت تلویزیون، برای تأثیرگذاری بر کودکان در راستای نشان دادن سخاوت، عدم خودخواهی، بروز رفتار دوستانه و اندیشیدن به خرسندی نهایی به جای طلب سریع پاداش برای انجام هر کاری، تحقیق کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که رفتار نیکوکارانه کودکان می تواند با تماشای نمونه های به تصویر کشیده شده مردمی که بذل و بخشش می کنند، تحت تأثیر قرار گیرد و آنها را به سخاوت تشویق کند. همچنین باعث بهتر شدن روابط دوستانه با دیگران و ابراز محبت بیشتر شود.

ب- کارکردهای منفی:

در کنار خصوصیات مثبتی که برای برنامه های تلویزیونی ذکر شد، منتقدان و مخالفان برنامه های تلویزیونی به مواردی اشاره می کنند که حاکی از تأثیرات منفی و ناخوشایند این برنامه ها بر نگرش و رفتار افراد است. برخی از عواقب منفی این برنامه ها عبارتند از:
• محدودیت در امر آموزش:
عده ای اعتقاد دارند که استفاده از تلویزیون برای آموزش، محدودیت هایی را ایجاد می کند. از جمله: به تفاوت های فردی توجهی نمی شود؛ ارتباط تلویزیونی ارتباطی یک جانبه است و کسی که بیننده برنامه تلویزیونی است نمی تواند دخل و تصرفی در جریان آموزش داشته باشد؛ به دلیل محدودیت زمانی، محتوای برنامه ها اکثراً فشرده و ناقص تحویل داده می شوند و در صورت استفاده زیاد از تلویزیون در آموزش، از نقش فعال معلمان در فرآیند تدریس و یادگیری کاسته می شود (گونتر و مک آلر، 1380: 172-170).
• کاهش حرکت:
توجه وسیع و عمیق به وسایل ارتباط جمعی، به خصوص تلویزیون موجب می شود که افراد ساعت ها در برابر آن بنشینند و از هر حرکتی باز بمانند. این در حالی است که امروزه تمامی مربیان بر لزوم تحرک جسمی برای همه انسان ها به خصوص کودکان به عنوان عاملی در راه تأمین سلامت تأکید دارند.
• تأثیرپذیری مفرط:
وسایل ارتباط جمعی مانند تلویزیون به دلیل قدرت نفوذ کننده ای که دارند، در برابر انسان هایی که ذهن ساخته و پرداخته شده ای دارند، کم تر توان رسوخ دارند؛ زیرا شخص از مکانیسم های دفاعی خاص خود برخوردار است. اما این امر در مورد کودکان مصداق ندارد؛ چون ذهن کودکان، ساده و فاقد شبکه به هم پیوسته ای متشکل از اندیشه ها و باورهاست. او هنوز رموز تحلیل عقاید، سنجش و سپس پذیرش یا طرد منطقی آنان را نیافته است. از این رو وقتی کودکان بدون هیچ پناه یا حفاظ در برابر این وسایل قرار می گیرند، سخت تأثیرپذیر هستند و به همین دلیل به سختی آسیب پذیر می باشند.
• تشعب در اندیشه:
کودک تمایل بسیاری دارد تا یک توجیه برای یک واقعه بیابد و این در حالی است که در شرایط پیچیده جامعه صنعتی، اصل بر تنوع عقاید است و باید هر کس خود از خلال این اندیشه ها، راه خود را پیدا کند و کودک در این میان سخت سرگردان می شود. او هنوز قدرت اندیشیدن و استنتاج از بین عقاید گوناگون را پیدا نکرده است و از این که درباره یک موضوع، هرکس نظری متمایز از دیگری ارائه می دهد. تعجب می کند و نمی داند چه کار باید بکند و کدام گفته را باید طرد کند یا بپذیرد.
• تعدی به حریم آموزش:
از آن جا که تلویزیون، فراغت جذابی را با پخش فیلم و کارتون برای کودکان فراهم می کند، لذا کار اساسی مدرسه ممکن است قربانی آن شده و چون کودکان با اجبار به انجام تکالیف درسی می پردازند، با ذهنی مشغول یا مکدر با آن رو به رو می شوند و این در آینده می تواند موجب بیزاری آنان از درس و مدرسه شود.
• اختلال فیلم و واقعیت:
معمولاً کودکان، دنیای فیلم را با دنیای واقعیت یکسان می پندارند و در صدد پیاده کردن آن در واقعیت برمی آیند و گاه از این رهگذر برای خود و اطرافیانشان مسائلی جبران ناپذیر می آفرینند. حادثه سال 1355 که در آن، کودکی با دیدن فیلمی از چتربازان و فرود آرام و زیبایشان، چتر پدرش را برداشت و با آن از پشت بام به پایین پرید این واقعیت را تأیید می کند (ساروخانی، 1380: 195-185). اکثر تصاویر تلویزیونی، ساحرانه به تخدیر بیننده پرداخته و او را مجذوب توانایی های خارق العاده شخصیت های واهی و غیر واقعی کرده و تصاویری را ارائه می دهند که در زندگی عادی واقعیت ندارند (شامبیاتی، 1385: 243).
• اعتیاد به تماشای تلویزیون:
یکی دیگر از اثرات منفی وسایل ارتباط جمعی به خصوص تلویزیون، معتاد شدن به تماشای آن به معنای عام کلمه است (ستوده، 1386: 59 و 58).
• شست و شوی مغزی:
تحقیقات گوناگون انجام شده نشان می دهد که کودکان از همان سال های اولیه زندگی خود به تلویزیون توجه می کنند. با وجود این، یکی از مشاجره های اصلی بین پژوهش گران این بوده که آیا توجه کودکان به تلویزیون به طور اساسی پدیده ای فعال است یا منفعل. طرفداران نظریه منفعل بودن تماشای تلویزیون معتقدند که بیشتر برنامه های تلویزیون، باعث شست و شوی مغزی کودکان می شوند و افکارشان را از قیود آزاد می کنند. به طوری که تنها کاری که لازم است بکنند تلاشی سطحی برای دنبال کردن وقایعی است که در برنامه ها رخ می دهد (گونتر و مک آلر، 138: 407 و 57).
• تقلید:
به اعتقاد ساترلند (1942)، جوانان در فرآیند یادگیری اجتماعی به تقلید از رفتار دیگران می پردازند و از طریق رسانه ها برخی از رفتارهای بزهکارانه نظیر: پرخاشگری و خشونت را می آموزند. جوانانی که در معرض تماشای فیلم های خشونت آمیز و سکسی قرار می گیرند، در یک فرآیند همانند سازی با بازیگران فیلم ها، رفتار بزهکارانه را از طریق پیوستگی با رسانه ها یاد می گیرند. رفتارهایی که رسانه ها به تصویر می کشند، بر چگونگی رفتار مخاطبان اثر می گذارد. به علاوه، هنگامی که بازیگران فیلم ها و سریال های خشن در رسانه های تصویری به عنوان گروه های مرجع جوانان عمل می کنند، جوانان از بزهکاری ملایم نظیر: تخریب اموال مدرسه، به سمت بزهکاری شدید نظیر: ضرب و جرح گرایش پیدا می کنند. به این معنا که با تقلید از بازیگران فیلم های خشن پلیسی، ابزارها و روش های قدیم تر رفتارهای خشونت آمیز را کنار گذاشته و از ابزارها و روش های جدیدتری که بازیگران فیلم ها به کار می برند استفاده می کنند (احمدی، 1384: 143).
• اختلال در جامعه پذیری و نقش پذیری:
نیل پستمن (Nil Postman) معتقد است که در جوامع مدرن که پدر و مادر دارای اشتغال هستند، روند جامعه پذیری فرزندان به دست رسانه هاست و فرزندان دوره کودکی خود را آن چنان که باید، درک نمی کنند؛ به گونه ای که شبکه های تلویزیونی، بازیگران، هنرپیشه ها، شخصیت های فیلم ها و کارتون ها، تبلیغات و دیگر برنامه های تلویزیونی عهده دار نقش پذیری فرزندان هستند (ابراهیمی، 1387: 127).
• تضعیف روابط بین اعضای خانواده:
برخی از منتقدان نیز اعتقاد دارند که تلویزیون هم به دلیل حضورش در خانواده ها و هم به دلیل برنامه هایی که پخش می کند، تأثیر مخربی در بستر خانواده دارد. همچنین تلویزیون می تواند تأثیر زیان باری بر تعامل خانوادگی داشته باشد. مثلاً وقتی اعضای خانواده در اثر تماشای تلویزیون با یکدیگر حرف نمی زنند یا کم صحبت می کنند، این امر می تواند منجر به قطع روابط بنیادین اعضای خانواده شود. روابطی که برای حفظ یک محیط خانوادگی با ثبات و پرورش کودکانی مسئول در برابر اجتماع ضروری به شمار می رود (گونتر و مک آلر، 1380: 15 و 14).
• مصرف گرایی و ایجاد نیازهای کاذب:
برخی از صاحب نظران، تبلیغات تلویزیونی را عاملی در راستای ایجاد نیازهای کاذب و مصرف گرایی در سطح جامعه به شمار می آورند (دیباجی، 1380: 230).
• خشونت و پرخاشگری:
اگر چه رسانه ها از جمله تلویزیون بسیار آموزنده هستند؛ اما می توانند بسیار مخرب نیز باشند، بزرگ ترین تأثیر مخرب رسانه ها به ویژه تلویزیون ایجاد پرخاشگری است و نتیجه تحلیل برنامه های تلویزیونی نشان می دهد که اَعمال خشونت آمیز اغلب به صورت اعمالی مجاز، موفق و نسبتاً مقبول جلوه داده می شوند. همچنین توجیه خشونت در برنامه های نمایشی بیشتر بر راه حل های خشونت آمیز صحه می گذارد تا بر راه حل های جانشین خشونت (ساروخانی، 1380: 195-185). گربنر بر این باور است که وجود خشونت باعث بروز تأثیرات سوء پرورشی می شود؛ چرا که خشونت را برای بینندگان به عنوان امری پذیرفته شده و روزمره درمی آورد (بیات و همکاران، 1387: 109). یافته های پژوهشی نیز این امر را تأیید می کنند که نمایش اعمال خشونت بار، کشتار، جنایت، خون آشامی و صحنه های هیجان انگیز در فزونی و تشدید کجرفتاری ها اثر به سزایی دارند (ستوده، 1386: 60). به طور مثال، باندورا (1973) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که تلویزیون پرنفوذترین رسانه برای جوانان است و می تواند در آموزش رفتار پرخاشگرانه، کاستن ممانعت ها از پرخاشگری و حساسیت زدایی (Desensitization) و عادت به خشونت مؤثر باشد. همچنین مطالعات فیلیپس (Philips-1983) نشان داد که میزان کشتارها و دیگر رفتارهای مجرمانه و بزهکارانه در آمریکا در روزهای بعد از مسابقات بوکس سنگین وزن ها به گونه معناداری افزایش یافته است (احمدی، 1384: 144). در ارزیابی برنامه های 3 شبکه اصلی تلویزیون آمریکا یعنی (NBC،ABC و CBS) نیز معلوم شده است که این شبکه ها در برنامه های خود در هفته 92 مورد حمله با اسلحه گرم، 113 صحنه تجاوز به عنف، 9 فقره خفه کردن، 168 فقره مورد حمله با اسلحه گرم و 179 مورد تخلف از قانون را نمایش می دهند. از سوی دیگر، هر کودک تا رسیدن به سن 14 سالگی جمعاً 13000 مورد قتل و تجاوز را مشاهده می کند. در آمریکا با وجود 440 هزار پلیس فدرال، در هر ساعت 2 مورد قتل، 194 دزدی مسلحانه، 10 مورد تجاوز جنسی به کودکان و زنان و 600 مورد سرقت از منازل رخ می دهد که برخی از کارشناسان مسائل اجتماعی آمریکا معتقدند یکی از علل وقوع این حوادث، بدآموزی های تلویزیون است (نیکونژاد، 1385: 31). به طور کلی، روان شناسان اجتماعی در تأثیر رسانه ها بر رفتار خشونت آمیز فرآیندهای زیر را بیان کرده اند:
1- نمایش خشونت رسانه ای ممکن است موانع بینندگان برای مشارکت در رفتار خشونت آمیز را تضعیف کند. پس از مشاهده رفتار خشن قهرمانان فیلم ها، به نظر می رسد که جوانان بیننده چنین برداشت کنند که: «اگر آنها بتوانند این کار را انجام دهند، ما نیز می توانیم».
2- نمایش خشونت رسانه ای ممکن است بینندگان را با فنون نوینی از حمله و آزار به دیگران آشنا کند که قبل از مشاهده چنین فیلم هایی درباره فنون به کارگیری این نوع خشونت آگاهی نداشتند. افزون بر این، اگر آنان این فنون را بیاموزند، ممکن است در شرایط و موقعیت های بعدی نیز از آنها استفاده کنند.
3- تماشای اشتغال قهرمانان فیلم ها در کنش های خشونت آمیز می تواند تأثیر شدیدی به شناخت بینندگان در مورد خشونت و پرخاشگری داشته باشد. به عبارت دیگر، مشاهده خشونت و پرخاشگری ممکن است باورهای بینندگان را در مورد چنین کنش هایی تغییر دهد و نتیجه گیری کنند که دنیای اجتماعی پیرامون آنان از رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه لبریز است و چون تمام جوامع این نوع رفتار را تجربه می کنند، بنابراین خشونت و پرخاشگری توجیه پذیر و پذیرفته شده است.
4- نمایش مداوم خشونت رسانه ای ممکن است حساسیت عاطفی (Emotional Sensitivity) بینندگان را نسبت به خشونت و پرخاشگری و پی آمدهای مضرش کاهش دهد. اما اگرچه بیشتر پژوهش ها نشان می دهد که واکنش های جوانان به نمایشی ویژه، دقیقاً بعد از تماشای نمایش مورد نظر رخ می دهد، با این حال نمی توان رابطه علت و معلولی مستقیمی بین برنامه های تلویزیونی و بزهکاری فرض کرد. بلکه رفتار را باید در زمینه های اجتماعی و اقتصادی کلی تر و تحت تأثیر متغیرهای مختلف نظیر: جنس، تجارب خانوادگی و روابط جوانان با دوستان و هم سالان جستجو کرد. گواه این ادعا آن است که زنان نسبت به مردان بیشتر تلویزیون تماشا می کنند؛ اما با این حال، نرخ بزهکاری در میان مردان بالاتر از زنان است. لذا در ارتکاب رفتار بزهکارانه، غیر از وسایل ارتباط جمعی و رسانه های تصویری، عوامل دیگری نیز درگیر می باشند. بنابراین مسئله مهم تعیین متغیرهایی است که در تبیین واکنش ها به خشونت رسانه ای درگیر می شود؛ زیرا بخشی از تأثیرات محتوای تلویزیون به گستره ای از شرایط اجتماعی و اقتصادی بستگی دارد تا پیام های دریافتی از تلویزیون، فهم و درک شده و فرد را به واکنش برانگیزد (احمدی، 1384: 145 و 144). از سوی دیگر، با وجود اینکه تلویزیون بر روی نگرش ها، باورها، ارزش ها و رفتار بینندگان خود تأثیر می گذارد؛ اما این تأثیر برای همه یکسان نیست. تأثیر آن با زمانی که افراد وقت صرف تماشای تلویزیون می کنند و محتوای برنامه ها نسبت مستقیم دارد. سطح آموزش بیننده و محیط اجتماعی او از جمله عواملی هستند که به طور عمیق میزان تأثیر بر بیننده را تعیین می کنند. در این خصوص تحقیقات بلومر و هوزر (Blumer & Hauser) نشان داده است که همه تماشاگران به یک اندازه تحت تأثیر فیلم های خوب و بد قرار نمی گیرند؛ بلکه با توجه به آموخته ها و تجارب پیشین که الزاماً از فیلم سینمایی حاصل نشده است برداشت های گوناگونی پیدا می کنند. افراد پیام های فیلم ها را پس از دریافت با محک تجارب و آموخته های پیشین از یک سو و نیازمندی های شخصی خود از سوی دیگر می آزمایند و سپس درباره آن داوری و یا پیروی می کنند. بنابراین واکنش در برابر صحنه های فیلم های سینمایی مربوط به ساخت اولیه شخصیت جمعی و فردی تماشاگران است و نقش فیلم ها در بزهکاری جرم و جنایت بیشتر از این امر ناشی می شود که فیلم ها صحنه های پرخاشگرانه مانند: تندخویی، سخت دلی، بی رحمی و آدم کشی را با تمام فنون رنگی، حرکتی و صوتی مربوط نمایش می دهند (شیخاوندی، 1379: 348 و 347).

مهم ترین اقدامات و راه کارهای مناسب:

برخی از نکاتی که در خصوص عملکرد وسایل ارتباط جمعی متصور است را می توان چنین عنوان کرد:
• آموزش راه های مناسب برای حفظ و مراقبت نوجوانان در برابر مفاسد محیط خانوادگی و اجتماعی به اقشار جامعه (نظری هنزایی، 1380: 6).
• تهیه و نمایش فیلم های آموزشی درباره اثرات انواع روش های نادرست تربیتی از جمله: محدودیت زیاد یا آزادی زیاد برای اطلاع والدین به ویژه والدین کم سواد.
• مقابله با توزیع و انتشار تولیدات فرهنگی خارجی مثل سی. دی های مبتذل. برخی از مطالعات (1385) نشان می دهد که استفاده از تولیدات فرهنگی خارجی مثل سی دی های مبتذل باعث تقویت و فراهم شدن زمینه های گرایش نوجوانان و جوانان به رفتارهای بزهکارانه و انحرافات جنسی می شود.
• تولید و پخش برنامه های آموزشی سرگرم کننده در راستای پیشگیری از گرایش به بزهکاری از طریق رسانه های گروهی به ویژه تلویزیون (زاهد و الماسی، 1386: 87 و 86).
• افزایش ارتباط دو سویه بین دست اندرکاران تهیه فیلم و کارشناسان حوزه آسیب های اجتماعی. زیرا هرچه شناخت از آسیب های اجتماعی بیشتر باشد، برنامه ریزی برای تدوین یک برنامه رادیویی و تلویزیونی می تواند متناسب با نیاز و شرایط جامعه باشد.
• در نظر گرفتن و مورد توجه قرار دادن همه سطوح آسیب های اجتماعی (کلان، میانی و خرد) و ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ساخت فیلم ها.
• مبنا قرار دادن رویکرد سلامت نگری و سلامت محوری در ساخت برنامه های تلویزیونی و ارائه به موقع و صحیح اطلاعات.
• حل کردن مشکلات از طریق سازمان های اجتماعی و مردم به جای استفاده از پلیس.
• پرهیز از برچسب زنی به افراد.
• پر رنگ کردن مداخلات روانی - اجتماعی برای کسانی که درگیر آسیب های اجتماعی شده اند.
استفاده از کارشناسان اجتماعی به جای استفاده از کارشناسان انتظامی در ساخت و تهیه فیلم های اجتماعی (موسوی چلک، 1388: 23-18).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.