نویسنده: محمد کاوه




 

به اعتقاد بلوم، حدود 50 درصد از رشد هوش کودک از بدو تولد تا 4 سالگی، حدود 30 درصد از 4 سالگی تا 8 سالگی و 20 درصد باقی مانده نیز در فاصله 8 تا 17 سالگی شکل می گیرد. نتیجه پژوهش ها در مورد رشد هوش کودک نشان می دهد همان طور که بهبود شرایط بهداشتی و تغذیه ای می تواند بر روی رشد جسمانی فرد نافذ بوده و آن را روز به روز بهتر کند، بهبود شرایط محیطی نیز امکان رشد هوش کودک را هر چه بیشتر فراهم می کند. به این معنا که شرایط محیطی مساعدتر، امکان استفاده از توانایی های بالقوه وراثتی را افزون تر و ساده تر می سازد. در این راستا، بازی یکی از عواملی است که باید مورد توجه قرار گیرد. بررسی فرآیند بازی و در نظر گرفتن آن به منزله یکی از فعالیت های انسان به خصوص فعالیت های کودکان، از مسائلی است که روان شناسان همواره به آن توجه کرده اند. بازی مانند کنش های روانی دیگر در شمار فعالیت های اساسی سازمان روانی انسان قرار دارد. در ضمن بازی می توان به کودک درس اخلاق داد؛ ضوابط و مقررات را به او تفهیم کرد؛ قواعد و راه و رسم زندگی را به او آموخت و از او عملاً خواست که رعایت حال جمع را کرده و اصول و ضوابط مورد قبول جامعه را پذیرا شود (اکبری، 1388: 45 و 44). در واقع، بازی مجموعه فعالیت هایی است که کودکان به منظور سرگرمی، تفریح، فرار از غم و کدورت و کشف مجهولات به آن روی می آورند و در حین آن، هیجان های فراوان خود را تخلیه می کنند. بازی کودک نشانه سلامت روانی اوست و امروزه ثابت شده است کودکانی که به اندازه و به درستی بازی نمی کنند، از رشد ذهنی کمتری برخوردارند. اما هرگاه از دیدگاه ارزش های رایج جامعه بزرگسالان و عدم توجه به شرایط روحی خاص کودک، فعالیت هایی که تحت عنوان بازی از کودک سر می زند، سرکوب شوند، کودک به شیطنت، خراب کاری و دروغ گویی متوسل می شود که این اَعمال طرد بیشتری را از جانب والدین به دنبال خواهد داشت و همان طور که کارن هورنای اعتقاد دارد، زمینه را برای پیدایش اضطراب اساسی فراهم می کند (نوش آبادی، 1388: 83-81). در حالی که والدین به کمک بازی، کودکان خود را در معرض تجربه هایی قرار می دهند که به تنهایی نمی توانند آنها را خلق کنند. آنها به رفتارهای فرزندان خود شکل می دهند تا بتوانند در رفتارهای اجتماعی، رفتار مناسب از خود بروز دهند. هر نوع سهل انگاری در ایجاد محرک های مناسب و در نظر نگرفتن مرحله رشد شناختی کودک، می تواند خطراتی به همراه داشته باشد. خطر اول اینکه توانایی های شناختی کودک متناسب با سن او و متناسب با کودکان دیگر رشد نمی کند و کندی های شناختی مختلف را به همراه خواهد داشت. خطر دوم اینکه بی اطلاعی از رشد شناختی کودک و انتظارهای بی مورد می تواند اعتماد به نفس، عزت نفس، هویت و خویشتن پنداری کودک را تضعیف کرده و بهداشت روانی او را به خطر اندازد (باقری یزدی، 1385: 9). از طرفی، کودک بدون انجام بازی، به خصوص بازی با کودکان دیگر، فردی خودخواه، خودبین و فرمانده بار می آید؛ در حالی که از راه بازی کردن با دیگران، روش همکاری، ‌داد و ستد کردن و وارد ساختن شخصیت خود در گروه را می آموزد. درست است که کودک رفتار اجتماعی را در برخوردهای خود با دانش آموزان دیگر در مدرسه یاد می گیرد، ولی بازی های مفید مدرسه، در مقایسه با بازی های آزاد خارج از مدرسه، فرصت کمی برای رفتار اجتماعی و درک فراهم می آورد. کودک به وسیله بازی یاد می گیرد که چگونه با دیگران ارتباط برقرار سازد و مشکلات مربوط به روابط اجتماعی خود را حل کند. همچنین بازی به کودک کمک می کند تا مانند یک شخص اجتماعی مطلوب، رشد و تکامل پیدا کند. ضمن آنکه بازی وسیله مهمی است که به کودک امکان می دهد خود را مهار کند، قبل از آنکه از طرف بزرگسالان مهار شود یا اینکه خود را از نگرانی هایی که فشار محیط در او ایجاد می کند، رها سازد. کودک می تواند امیال و نیازهای ارضاء نشده خود را از راه بازی های گوناگون برآورده کند و نقشه هایی برای حل مسائل خود طرح کند (مدیریت مراکز راهنمایی و مشاوره خانواده، 1388: 64). همچنین کودک باید از طریق بازی، نمونه های متعدد و پیچیده و ظریف زندگی انسان ها و روابط مابین آنها را تمرین و تکرار کند تا آنها را فرابگیرد؛ زیرا او باید در بزرگسالی در زندگی اجتماعی شرکت داشته و نقش محوله را به خوبی انجام دهد (ماه نامه پیام زن، ش 212: 47). از نگاه ملانی کلاین (Melani Klein)، کودکان از طریق بازی، اضطراب ها و تعارض های عاطفی خود را ابراز می کنند. وی در مطالعات خود به این نتیجه رسید که می توان بسیاری از مشکلات کودکان را از طریق تشویق آنان به بازی و هدایت کردن بازی هایشان حل و فصل کرد. جرُم برونر (Jerom Bruner) نیز معتقد است که کودکان برای شکوفایی عقاید و تفکرات خود نیازمند فعالیت های جسمانی و تجربیات جدید هستند و بازی، فرصت های زیادی را برای این کار در اختیار کودکان قرار می دهد. همچنین فردریک فروبل (Freidrich Froebel 1782-1852) چنین می پنداشت که کودکان از طریق بازی های فعال به یادگیری می پردازند و مؤثرترین یادگیری های کودکان زمانی است که سرگرم بازی های سازنده و تخیلی می شوند؛ یعنی بازی هایی که آنها را به تفکرات عمیق وادار می کند. او بیشتر برای فعالیت های خارج از خانه ارزش قائل بود؛ زیرا اعتقاد داشت که محیط آزاد، حرکات آزادانه را در کودک برمی انگیزد و کودک به این وسیله به کشف محیط اطرافش می پردازد. او فعالیت های هنری مانند: موسیقی و کتاب را برای رشد کودکان مفید می دانست. سوزان آیزاکس (Susan Issacs) نیز بازی را وسیله ای برای ابراز احساسات کودکان می دانست (شرایدن، 1387: 26-24). علاوه بر مواردی که ذکر شد، بازی به کودکان امکان فکر کردن می دهد، موجب کسب تجربه می شود، خلاقیت کودک را زیاد می کند، او را اجتماعی می کند، به قبول واقعیت های زندگی عادت می دهد و همکاری را به کودک آموزش می دهد (حائریان، 1381: 161). کودک از طریق بازی کردن، به مهارت های خاصی دست پیدا می کند و همین امر باعث می شود که او به راحتی بتواند در خصوص انواع بازی ها با دیگران رقابت کند. از طرفی دیگر، بازی تجارب خاصی به کودک می دهد. به طور مثال، علاوه بر اینکه قدرت درک و شناخت او را هم چنان بالا نگه می دارد، موجب افزایش حساسیت و فعالیت او نیز می شود. بنابراین، محدود نکردن زمان بازی در سال های ابتدایی زندگی کودک، مهارت های اجتماعی و شخصیتی کودک را تا حد زیادی بالا می برد. هنگامی که کودک بازی می کند، خود را در موقعیتی می بیند که در دنیای بزرگسالان قرار دارد و باید با آن آشنا شود. شاید کودک در طول بازی با مسائلی مواجه شود که احساسات او را تحت تأثیر قرار دهد؛ اما او از مسائل خاصی که ممکن است در اثر بازی روزگار حاصل شود، آگاه می شود. بازی، همچنین استرس را از کودک گرفته و او را به شاد زیستن تشویق می کند؛ به طوری که او در دوران بزرگسالی بسیاری از ناراحتی ها را با خنده پوشش می دهد. کودک از طریق بازی، بسیاری از مسائل را یاد می گیرد و با مراحل دیگری نیز آشنا می شود. حس کنجکاوی او تقویت و با محیطی که در آن زندگی می کند آشنا می شود و مهارت های مقابله با مشکلات را می آموزد و در نهایت به نقش خود در اجتماع پی می برد (رزموند، 1387: 211 و 210). از مزایای دیگر بازی کردن آن است که بازی وسیله ای برای کشف دنیای پنهان کودک و شناخت دنیای وجودی او است. چه بسیارند رفتارها، حُب و بغض ها، کینه ها و مهرها که در کودک پنهان هستند و مربی به شناخت آنها دسترسی ندارد؛ مگر زمانی که او را به بازی وادار می کند و یا بازی او را با خود و دیگران مشاهده می کند. در سایه این کشف هاست که می توان به اصلاح کودک پرداخت و عوارض و نابسامانی ها را در وی اصلاح کرد و یا جنبه های مثبت او را تقویت کرد. حتی در اصلاح و درمان نابسامانی های کودک یکی از راه ها و روش ها، شیوه بازی درمانی است و در سایه آن می توان بسیاری از اختلالات را از بین برد. شاید به همین دلایل باشد که از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است: «بگذارید فرزندانتان تا هفت سالگی بازی کنند» (نوش آبادی، 1388: 83).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.