ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری




 
به مدت شش سال در اواخر قرن گذشته‌ی میلادی خشک‌سالی مهلکی افریقای شرقی را فراگرفت. اگرچه این خشک‌سالی بر بسیاری از کشورها اثر گذاشت اما اتیوپی، سودان، و موزامبیک بیش از همه از آن آسیب دیدند. گزارش‌های تلویزیونی درمورد مصیبتی که مردم این کشورها بدان دچار شده بودند تکان دهنده بود. در پی آن انواع کمک و امداد به مناطقی که بیش از همه آسیب دیده بودند سرازیر شد. اما درک علت این وضعیت نیز همانند تصاویر تلویزیونی، پریشان کننده بود. به نظر می‌رسید که غالب مفسران بر این باور بودند که ساکنان محلی به نوعی خود مسئول این بدبختی خود بودند. بادیه نشین‌ها و اعراب بدوی این سرزمین‌های تفته، برای نابودی محیط زیست خویش سرزنش می‌شوند: استفاده‌ی نادرست از زمین، قطع درختان برای سوخت، و چرای بیش از حد چارپایان، سرزمین آن‌ها را به صحرا تبدیل کرده است.
کسانی که حافظه‌شان یاری می‌داد به یاد داشتند که آن‌چه در افریقای شرقی روی داد بی‌سابقه نبود و حدود یک دهه قبل‌تر از آن، کشورهای ناحیه‌ی ساحل افریقا، که نواری از سرزمین‌های نیمه خشک از سومالی در شرق تا سنگال در افریقای غربی را دربرمی‌گیرد، دچار بی‌نوایی و قحطی عمومی شدند. گزارشگران باز هم خشک‌سالی ناحیه‌ی ساحل را ناشی از پیش‌روی صحرا دانستند که درنتیجه‌ی استفاده‌ی نادرست از زمین به وسیله‌ی ساکنان بومی، پیش آمده بود. این اشتباه مکرر یکی از رایج‌ترین تصورات غلط دوران کنونی را به وجود آورده است، این فکر که مردم صحراها را ایجاد می‌کنند. این نمونه‌ای از علت‌یابی ساده اندیشانه‌ی تمام بدبختی‌های روی زمین در فعالیت‌های انسان است. این فکر بدان مفهوم است که مردمی که در سرزمین‌های خشک زندگی می‌کنند، چون اهمیت محیط زندگی خود را درک نمی‌کنند، آن را نابود می‌کنند! متهم ساختن ساکنان سرزمین‌های خشک به جهل نسبت به محیط زندگی‌شان، دستِ کم گرفتن هزاران سال تجربه‌ی چگونگی زندگی بر صحراست. نمونه‌های فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد مردمی که در این محیط‌های سخت زندگی می‌کنند بسیار بیش‌تر از آن‌چه بیگانگان باور دارند، درباره‌ی محیط زندگی خود می‌دانند.
از نظر تعریف، صحراها مناطقی هستند که سالانه کم‌تر از بیست و پنج سانتیمتر باران دارند. فقط تعداد محدودی جانور در آن‌ها زندگی می‌کنند که به طور خاصی با این شرایط وفق یافته‌اند. گیاهان اندکی نیز در این صحراها وجود دارند. صحراهای سرد، واقع در نزدیکی قطب‌های زمین، همیشه پوشیده از برف و یخ هستند. صحراهای داغ درحدودِ بیست درصد از خشکی زمین را در دو کمربند بین بیست تا سی درجه در شمال و جنوب خط استوا، تشکیل می‌دهند. این مناطق توسط کمربندهای نیمه خشک احاطه شده‌اند که روی هم یک سوم از سطح کل خشکی‌های زمین را تشکیل داده و زیست‌گاه بیش از یک و نیم میلیارد نفر هستند. مونیک منگوئه، جغرافی‌دانی از دانشگاه ریمس در فرانسه، زمانی در سواحل دریاچه‌ی چاد ایستاده و از یک بومی قبیله‌ی تیبو درباره‌ی منشأ ماسه‌ی اطراف دریاچه می‌پرسید. او انتظار پاسخ معتبری را از یک مرد ساده نداشت. بنابراین وقتی این پاسخ را شنید که «پدرم می‌گفت ماسه‌ها از مصر می‌آیند» در ذهنش آن را باور نکرد. یک دهه بعد منگوئه و فاروق الباز قرار بود تصویرهای فضایی از افریقا را بررسی کنند. او وقتی فهمید که ماسه‌های دریاچه‌ی چاد از طریق خطوط شن به دریای بزرگ شن در صحرای غربی مصر، یعنی حدود دوهزار و چهارصد کیلومتر دورتر، مربوط می‌شد بسیار متعجب گردید.
مسأله‌ی تثبیت حجم عظیمی از شن‌ها که در صحراهای شنی حرکت می‌کنند، بسیاری از ذهن‌ها را گیج کرده است. اویغورهای آسیای مرکزی برای این مسأله پاسخ ساده و مؤثری یافته‌اند. آنان بدون دست‌کاریِ پستی و بلندی‌های طبیعی شن‌ها، سطح آن را با مربع‌هایی به ضلع تقریباً یک متر از کاه به شکل شطرنج درمی‌آورند. شکل تور مانندِ حاصله، به آرامی نیروی باد را درهم می‌شکند و حرکت شن‌ها را به داخل مربع‌ها محدود می‌کند، و بدین ترتیب، حرکت توده‌ی عظیم شنی متوقف می‌گردد. بدوی‌های صحرای عربستان هم مانند سایر ساکنان صحراها نسبت به محیط خودشان حساس شده‌اند. آنان می‌توانند حتی در طوفان‌های شن، که آسمان نیز مانند پاهایشان دیده نمی‌شود، جهت خود را تعیین کرده و راه خود را بیابند. یک آدم سال‌خورده در کویت توضیح می‌داد: «ما همیشه می‌توانیم بدون قطب نما راه خود را پیدا کرده و .برای نماز رو به کعبه سجده کنیم. ما سنگ‌های روی زمین را لمس می‌کنیم. سطح گود شده‌ی آن‌ها همیشه رو به شمال است، زیرا باد شمال از آن جهت می‌وزد.» پژوهشگران، چنین الگوی مشخصی را که از سایش دانه‌های حمل شده توسط باد به وجود می‌آید امروزه در شن‌های صحرا و پیشینه‌ی زمین شناسی این مناطق تشخیص داده‌اند.
طی هزاران سال، همین بدوی‌ها مقررات سختی را هم برای چرای احشام تعیین کرده‌اند. آنان علاقه و حق ویژه‌ای در حفظ مراتع دارند، زیرا می‌دانند که ممکن است روزی زندگی آنان را نجات دهد. طولانی‌ترین جنگ در تاریخ عربستان در قرن پنجم میلادی شروع شد. در آن زمان یک شتر متعلق به یک قبیله در مرتعی به چرا پرداخت که ورود به آن، به منظور بازسازی و تقویت مرتع، از جانب قبیله‌ی دیگری ممنوع اعلام شده بود. کشتن آن شتر سبب شروع جنگ با سوس شد که چهل سال به طول انجامید.
این نظریه که مردم، سرزمین‌های خشک را به وجود می‌آورند هم‌چنین بر این فرض مبتنی است که کارشناسان بیگانه، صحرا را بهتر از ساکنان بومی می‌شناسند، و به طور غیر مستقیم این مفهوم را می‌رساند که چون «بومیان جاهل» باعث ایجاد صحرا می‌شوند، ما می‌توانیم با کاربرد علم و تکنولوژیِ امروزی «آن را درست کنیم». تعداد بسیاری از طرح‌های امدادی که با علاقه و توجه واقعی آغاز می‌گردند و با هدف «توسعه‌ی اقتصادی» از نظر مالی تأمین می‌شوند، به همین دام می‌افتند.
پس از خشک‌سالی ناحیه‌ی ساحل در سال‌های 1968 تا 1973، طرح‌هایی از جانب برنامه‌ی زیست محیطی سازمان ملل، بانک جهانی، و آژانس توسعه‌ی بین‌المللی ایالات متحده آغاز شد تا در کشورهایی نظیر موریتانی به حفر چاه‌های عمیق در نزدیکی شهرها بپردازد. نتیجه‌ی این عمل، چند برابر شدن جمعیت شهرها، به ویژه نواکشوت، بود، زیرا افراد قبایل در اطراف چاه‌ها ساکن شدند. این افراد و احشامشان در منطقه‌ای به زندگی پرداختند که نمی‌توانست امکانات کافی در اختیار این تعداد زیاد مردم قرار دهد، و بدین ترتیب نابودی واقعی محیط زیست آغاز گردید.
در بعضی موارد، مسائل از عملکرد نامناسب ناشی می‌شود. در طرح‌های احیای صحراها در واحه‌ی دخله، در صحرای غربی مصر، غالباً وجود شالیزارهای برنج جلب توجه می‌کرد. برنج محصولی است که هرگز نباید در چنان مناطقی کشت شود، زیرا برداشت موفقیت آمیز نیازمند آب زیاد، یعنی شش هزار برابرِ وزن خودش است. هم‌چنین در یک ناحیه‌ی پست صحرا مانند واحه، آب مصرف شده را نمی‌توان از منطقه بیرون کشید و این آب در قسمت‌های پست‌تر می‌ماند و منبعی برای پرورش مگس و دیگر حشرات موذی می‌گردد. آبیاری بیش از حد هم نهایتاً خاک را نابود می‌سازد: به سبب میزان بالای تبخیر، پس از هر بار آب دادن، شوری خاک افزایش می‌یابد و به زودی با لایه‌ای از نمک پوشانده می‌شود. به همین ترتیب، اندوکورانت از موزه‌ی تاریخ طبیعی لندن، در منطقه‌ی مورد بازدید خویش با چنان خطاکاری‌هایی مواجه گردید. او در منطقه‌ی صحرای جنوبی به مزارع گندم برخورد کرد. گندم هم مانند برنج، ذخیره‌ی اندک آب زیرزمینی را می‌بلعد.
یک مسأله‌ی مستقیم‌تر در زوال محیط زیست در افریقای مرکزی بروز کرد. عکس‌های فضایی تهیه شده در سال 1975 در نزدیکی سواحل شمالی دریاچه‌ی چاد، منطقه‌ی روشنی را نشان می‌داد که غیرعادی بود. این روشنی علامت فرسایش خاک بود، زیرا نشان می‌داد که گیاهان منطقه از بین رفته و شن‌ها بالا آمده بودند و امکان داشت به حرکت درآیند. گروهی پژوهشی که برای بررسی قضیه به این ناحیه رفتند دریافتند که فرسایش قابل رؤیت از فضا، ناشی از جای لاستیک رفت و آمدهای فراوان اتوموبیل‌های نمایندگان آژانس‌های امداد بین‌المللی بود که به این محل دیدنی می‌آمدند. گرچه پذیرش این امر برای کسانی که مسئولیت آن را به گردن دارند مشکل است، در برخی موارد، بخش اعظم آسیب به محیط زیست از برنامه‌های طرح‌ریزی شده توسط «کارشناسان» ناشی می‌شود. این مسائل از نبود درک لازم در مورد چگونگی تشکیل صحراها و تکامل آن‌ها در هر زمان و مکان پیش می‌آید. برنامه‌ی زیست محیطی سازمان ملل اعلام کرد که فقط در افریقا، به دلیل فعالیت انسانی، صحرا سالانه شصت و دو هزار کیلومتر مربع از زمین‌های حاصل‌خیز را می‌بلعد. معنای این گفته آن است که منطقه‌ی صحرا، که هم‌اکنون حدود نُه میلیون کیلومتر مربع از خشک‌ترین زمین‌های روی کره‌ی زمین را دربر گرفته است در عرض صد و چهل و پنج سال دو برابر خواهد شد، نتیجه‌گیری‌ای که از نظر عملی غیرممکن است!
منطقه‌ی صحرای افریقا، مانند دیگر صحراهای داغ کره‌ی زمین به دلیل کمبود یا نبود باران شکل گرفته است. در سراسر دوران‌های زمین شناسی، آب و هوای خشک و مرطوب به طور دوره‌ای جای‌گزین یک‌دیگر می‌شوند. زمانی صحراها باران‌های بسیار تندی داشتند که گیاهان فراوانی از آن به وجود می‌آمد، حیوانات و انسان‌ها نیز در این سرزمین زندگی می‌کردند. زمانی که آب و هوا تغییر می‌یافت و زمین خشک می‌شد، گیاهان، جانوران، و انسان‌ها به تدریج آن‌جا را ترک می‌کردند. اوضاع و احوالی که صحراها را ایجاد می‌کند از الگوهای جریان هوا در کره‌ی زمین شروع می‌شود. بارش باران وابسته به سیستمی است که تبخیر، تراکم، باد، و جریان‌های دریایی را دربر دارد. این گردش در اطراف استوا شروع می‌شود که در هر روز میزان تابش مستقیم خورشید طولانی‌تر از نقاطی با عرض جغرافیایی بیش‌تر است. در گرمای آفتاب، هوا رطوبت را از سطح اقیانوس‌ها جذب می‌کند و بالا می‌رود، و مناطق کم‌ فشار در نزدیکی زمین ایجاد می‌شود. هوای خنک‌تر و فشرده به سرعت پایین می‌آید تا این جای خالی را پر کند. در حالی که هوای گرم بالا می‌رود، رطوبتش را ازدست می‌دهد و ابر تشکیل می‌گردد که بر فراز جنگل‌های گرمسیری واقع در پانزده درجه‌ی شمال و جنوب استوا می‌بارد. وقتی هوای خنک و خشک بار دیگر به سطح زمین جریان می‌یابد گرم شده و هر رطوبتی در حوالی مدارهای رأس سرطان و رأس الجدی را، که صحراها و سرزمین‌های نیمه خشک جهان در آن قرار دارند، جذب می‌نماید.
هم‌چنین جریان‌های دریایی می‌توانند در ایجاد صحرا نقش بازی کنند. در حالی که آب‌های خنکِ این جریان‌ها با هوای گرم تماس می‌یابند، ابرهایی از مه مناطق ساحلی را در خود می‌گیرد. بادهای ساحلی مه را در نزدیکی ساحل نگاه می‌دارد و مقدار اندکی از این رطوبت به داخل خشکی می‌رسد. این وضع، علت وجود صحراهای ساحلی پرو و نامیب در افریقای جنوبی است. به گونه‌ای دیگر، رشته کوه‌ها می‌توانند سدی در برابر باران ایجاد کنند که مثلاً منجر به ایجاد صحرای پاتاگونیا در امریکای جنوبی می‌شود. در این حالت وقتی ابرها بر فراز کوه‌ها می‌آیند خنک شده و باران یا برف می‌بارد. هوایی که به سمت دیگر کوه می‌رسد خشک است و بنابراین باران اندکی می‌بارد. علاوه بر آن، فاصله‌ی زیاد از اقیانوس‌ها هم می‌تواند مناطق خشک را ایجاد کند. نمونه‌ای از این مورد، سرزمین‌های داخلی آسیای مرکزی است، زیرا رطوبت منتقل شده از دریا به ساحل در نقاط نزدیک‌تر به دریا متراکم شده و می‌بارد.
اگر میزان انرژی وارده به زمین هرگز تغییر نمی‌کرد، کمربندهای صحرایی درجای خود باقی می‌ماندند. اما جلوه‌ی خورشید می‌گردد و بازده انرژی آن اندکی متغیر است. علاوه بر آن، فاصله‌ی زمین تا خورشید تغییر می‌کند، و موقعیت زمین در مدارش هم ثابت نیست. زمانی که سیاره بیش‌ترین انرژی را از خورشید دریافت نماید، هوا گرم‌تر می‌شود، آب بیش‌تری تبخیر می‌گردد، و کمربند ابر استوایی پهن‌تر می‌شود: درنتیجه، صحراها کوچک‌تر می‌شوند. عکسِ این جریان در سال‌هایی که زمین انرژی کم‌تری را از خورشید دریافت می‌کند اتفاق می‌افتد و صحراها گسترش می‌یابند. نقشه‌ای از محدوده‌ی صحرا، حتی در /همان سالی که تکمیل می‌شود، کهنه است. بر این نقش خورشید در کاهش و افزایش وضع صحرایی در یک ضرب المثل قدیمی سرخ‌پوستان نیز تأکید شده است: «از خورشید باران می‌آید، از باران جنگل، و درنتیجه مردم می‌آیند.»
سطح صحرا شواهد قابل لمس زمین شناسی، باستان شناسی، و زیست شناسی از تغییرات آب و هوایی در گذشته را به دست می‌دهد. در صحراهای کنونی، انسان با استخوان حیوانات و قطعات پوست تخم شترمرغ، و نیز ابزار دستی، سنگ آسیا و سنباده، و قطعاتی از ظروف کهن برخورد می‌کند. چنان آثاری ثابت می‌کند که در گذشته جانوران و انسان‌ها در این محل زندگی می‌کرده‌اند. زمین شناسان فرانسوی شواهدی را به دست آورده‌اند که نشان می‌دهد تغییرات آب و هوایی در طی یک‌صد و پنجاه هزار سال گذشته در افریقا، به تغییرات طبیعی در مدار گردش زمین به دور خورشید، نوسان در حجم یخ روی زمین، دمای آب اقیانوس‌ها، و تغییر منتج از آن‌ها در جریان هوا و آب در کره‌ی زمین مرتبط است. تغییرات عمده در الگوهای جوی، به تغییرات وسیع در عرض جغرافیایی مناطق آب و هوایی، به ویژه صحراها، منجر شده است. بدین ترتیب، خط تفکیک کننده‌ی منطقه‌ی ساحل، بین هجده هزار تا هشت هزار سال پیش، هزار کیلومتر به سمت شمال پیش رفت. از جانب دیگر، همان خط بین شش هزار سال پیش تاکنون، شش‌صد کیلومتر به سمت جنوب پیش‌روی نموده است.
طبق نظر نیگول پتی میر از آزمایشگاه دوران چهارم زیست شناسی در مارسی فرانسه، «این فرایندها نه ناشی از عملکرد انسان، بلکه کاملاً و کلاً طبیعی بوده‌اند». بررسی او از یافته‌ها نشان می‌دهد که بین هفت هزار تا چهار هزار و پانصد سال پیش، گروه‌هایی از دوره‌ی نوسنگی در سراسر صحرا و در اطراف مرداب‌ها و دریاچه‌ها زندگی می‌کردند. اما «آنان از نظر تعداد، اندک بودند، دام‌پروری نمی‌کردند، و نمی‌توان آنان را به هیچ وجه مسئول نابودی زندگی حیوانی و گیاهی دانست». خشکی ناحیه‌ی صحرای افریقا به نیمه‌ی دوران سوم، یعنی بیش از بیست میلیون سال پیش، و زمانی طولانی پیش از پیدایش انسان بر روی زمین برمی‌گردد. در غالب صحراهای دیگر، نشانه‌های آب و هوای خشک از پنج میلیون سال پیش وجود دارد. قبلاً در کتاب‌های درسی مصر درج شده بود که ناحیه‌ی غرب رود نیل «انبار غله‌ی امپراتور روم» بود، و به دلیل سوء بهره برداری به صحرا تبدیل شد. بررسی‌های فاروق الباز این فرض را مردود شمرد و ثابت کرد که صحرا طی چهار هزار و پانصد سال گذشته به همین خشکی امروز بوده است، که بسی پیش‌تر از تشکیل امپراتوری روم است. «انبار غله» ممکن است زمین حاصل‌خیز اطراف رود نیل و دلتای آن بوده باشد، اما نه صحرای غرب آن.
این شواهد به این نتیجه‌ی مهم منتهی می‌گردند که تشکیل صحرا تقصیر قبایل و بدوی‌ها نبوده است، و سرنوشت محتوم آن‌ها هم نیست. این وضع، بخشی از محیط طبیعی کره‌ی زمین است. ما باید سرزمین‌های خشک را با این دید بررسی کنیم تا بتوانیم بخش بیش‌تری از آن‌ها را در جهت منافع انسان به کار بگیریم. از ابتدای کار باید بفهمیم صحراها چگونه به وجود آمده‌اند و مقصود از خصوصیات ویژه‌ی آن‌ها چیست.
هزاران سال فرسایش به وسیله‌ی آب‌های جاری در دوران‌های آب و هوای بارانی، بخش اعظم این ناحیه را هموار می‌نمود. آب، که هم از لحاظ فیزیکی و هم از لحاظ شیمیایی عمل می‌کرد، کوه‌ها را ذره ذره می گسست، کانال‌های فراخی در دشت‌ها حفر می‌کرد، و لایه‌های ضخیمی از مواد رسوبی را در نواحی پست به جا می‌نهاد. در دوران آب و هوای خشک، باد جای‌گزین آب می‌شود. باد ریزترین ذرات را به شکل غبار به آسمان می‌برد. وقتی که نیروی باد افزایش می‌یابد، دانه‌های شن روی زمین را به هر سو می‌کشاند. این دانه‌ها به شکل توده شن روی هم انباشته شده و در صحراها به حرکت درمی‌آیند. اگر بدانیم به کجا و با چه سرعتی می‌روند ممکن است بشود از خطر آن‌ها پرهیز نمود. حتی ممکن است برخی از توده‌های شن به عنوان انبار کننده‌ی مفید آب باران که بسیار کمیاب است عمل نمایند. پس از یک بارش گه‌گاهی، توده‌ی ماسه و شن برای چند روز، خیس می‌ماند. بدوی‌ها و قبایل برای رفع تشنگی در صحرا به دنبال چنین توده شنی می‌گردند.
راه حل خشک سالی‌های ادواری که زمین را تفته می‌کند، اسکان قبایل در اطراف شهرهای پرجمعیت و شلوغ نیست. در چنین جاهایی آن‌ها دیگر قادر نیستند به طور کامل از مهارت‌هایشان بهره‌برداری نمایند. انسان باید در آینده بهتر عمل نماید تا تأثیر چنان نتایج نابود کننده‌ی خشک سالی‌ها کاهش یابد. جوامع غربی آموخته‌اند که با مصائب طبیعی هم‌چون سیل، زلزله، و حتی فوران آتش‌فشان برخورد نمایند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که در مورد محیط خشک و بسیار سخت هم نکته‌ها بیاموزیم. صحرا دشمن حیات نیست. هر قدر هم که محیطش دشوار به نظر آید، باز هم دانه‌های ادامه‌ی حیات را در خود دارد. باران‌های فراوان گذشته، منطقه‌ی وسیعی از زمین‌های بالقوه قابل کشت را به جا نهاده است و بخشی از آن آب باران از حفره‌های سنگ‌ها نفوذ کرده است تا در منابع عظیم زیرزمینی انبار گردد. بسیاری از این منابع در صحراهای متعدد یافت شده‌اند، و اعتقاد بر این است که آب زیر زمینیِ بسیار بیش‌تری نیز مانده است تا کشف شود، و به ویژه می‌توان این کار را از طریق بررسی تصاویر ماهواره‌ای زمین انجام داد. در نوامبر 1981، شاتل فضایی ناسا باریکه‌ای از تصاویر راداری ناحیه‌ی زیر ماسه‌ها در انتهای جنوبی صحرای غربی مصر را جمع آوری نمود. در منطقه‌ای که اکنون خشک است امواج راداری پنج متر در ماسه نفوذ کردند تا مسیر رودخانه‌های باستانی به عرض هشت، دوازده، و بیست کیلومتر را نشان دهند. بر پایه‌ی این یافته‌ها، شرکت نفت مصر، منطقه‌ای را برای جستجوی آب زیرزمینی انتخاب کرد. یازده چاه حفر گردید و تمام آن‌ها در اعماق بین ده تا صد متر به آب شیرین رسید. سپس یک مزرعه‌ی آزمایشی بیست میلیون متر مربعی به عنوان پیشاهنگ یک ناحیه‌ی گسترده‌ی کشاورزی فعال شد. منابع آب زیرزمینی اثبات شده تاکنون قادر به تأمین نیازهای کشاورزی بر روی بیش از دویست هزار اکر و برای دویست سال هستند.
هر چند ما از تکنولوژی فضایی برای جستجوی منابع در صحراها استفاده می‌کنیم، نباید به روش زندگی صحرانشینان نیز بی‌توجه باشیم. باید تلاش‌هایی انجام شود تا برخی از روش‌ها و اندیشه‌های قدیمی آنان دوباره برقرار گردد. قبایل و بدوی‌ها، به دلیل بی‌قراری نیست که با احشام خود در صحرا می‌گردند، بلکه این تنها راه استفاده از منابع محدود آب است. وقتی در صحرا باران می‌بارد، بارش باران فقط در ناحیه‌ی کوچکی، و نه در کل صحرا، اتفاق می‌افتد. و زمانی که ابرهای باران زای کمیاب بازمی‌گردند، باران در جای دیگری می‌بارد. ساکنان صحرا درنتیجه‌ی هزاران سال تجربه‌ی زندگی در محیط خشک، حساسیت تحسین برانگیزی نسبت به این روی‌دادها در خود ایجاد کرده‌اند.
علاوه بر این‌ها، باید بپذیریم که آب و هوای صحرایی از یک الگوی ادواری پیروی می‌کند. از روی سوابق طغیان‌های رود نیل طی دو هزار سال گذشته، جوزف فلچر از اداره‌ی ملی امور جوی و اقیانوسی در کلرادو، مدت زمان یک دوره را صد و سی و پنج سال تعیین کرد. دوره‌ای که نسبت به آن بیش‌ترین اطلاع وجود دارد دوره‌ای است که در کتب مقدس ذکر شده است. فرعون مصر خواب دید که هفت خوشه‌ی گندم با دانه‌های درشت و سالم روی یک شاخه روییده‌اند. پشت آن‌ها هفت خوشه‌ی گندم جوانه زده بودند که همگی خشکیده و نازک، و از باد شرقی پژمرده بودند. حضرت یوسف این رؤیا را به عنوان هفت سال فراوانی که به دنبالش هفت سال قحطی می‌آید تعبیر نمود. نتیجه گیری از این داستان کتاب مقدس، امروزه هم مانند گذشته قابل اجراست. بخشی از محصول در سال‌های فراوانی باید برای سال‌های کمیابی ذخیره شود. علاوه بر آن، در سال‌های آب و هوای مرطوب باید آب سطحی (که در رودها، دریاچه‌ها، و به صورت باران یافت می‌شود) مورد استفاده قرار گیرد. منابع آب زیرزمینی باید برای استفاده در ایام خشک سالی حفظ شود. فراموش نکنیم که به دنبال خشک سالی ناحیه‌ی ساحل در سال‌های 1968 تا 1973، شش سالِ پرباران فرا رسید، تا آن که دوره‌ی دیگری از خشک سالی در 1980 آغاز گردید. این دوره‌های تناوب در حال تکرار است.
بحث داغ علمی امروز آن است که افزایش دمای کره‌ی زمین وابسته به «اثر گل‌خانه‌ای» است یا خیر. در حالی که ما به تأثیر بالقوه‌ی افزایش گازهایی نظیر دی اکسید کربن، متان، و کلروفلوئوروکربن‌ها می‌اندیشیم باید هم‌چنان فرا بگیریم که چگونه خود را با تغییراتی مطابقت دهیم که ممکن است پیش از آن که بتوانیم در مورد آن‌ها کاری انجام دهیم پیش بیایند. مردمی که در شرایط آب و هواییِ پیوسته تغییر یابنده زندگی کرده‌اند می‌توانند چیزهایی را به ما بیاموزند. به جای تلاش برای کمک به آن‌ها از طریق برنامه‌هایی که ارزش و اعتبار آن‌ها تردید آمیز است ما باید به مطالعه‌ی چگونگی انطباق یافتن آنان با نوسان‌های آب و هوایی در گذشته بپردازیم. فقط در آن زمان ما قادر خواهیم بود توسعه‌ی مداومی را در سرزمین‌های خشک کره‌ی خاکی به پیش بریم.
منبع: راسخون