گفت‌وگو با دکتر منوچهر محمدی

اشاره:

دهم فروردین ماه ۱۳۵۸ آیت‌الله خامنه‌ای در فرودگاه کرمان، رأی مثبت خود را به «جمهوری اسلامی» به صندوق ریختند و عازم استان سیستان و بلوچستان شدند. مأموریت جدیدی از طرف امام خمینی رحمت‌الله‌علیه به ایشان واگذار شده بود: نمایندگی حضرت امام در رسیدگی به نیازهای مردم سیستان و بلوچستان. امام خمینی در حکم خود به آیت‌الله خامنه‌ای گفته‌اند: «جنابعالی به آن منطقه رفته به خواسته‌های اهالی محترم آن مناطق رسیدگی نمایید و انتظارات مردم دلیر آن دیار را برای اینجانب و اولیای امور گزارش دهید.»
در این باره با دکتر منوچهر محمدی، استاندار وقت سیستان و بلوچستان به گفت‌وگو نشستیم.

حکم انتصاب رهبر معظم انقلاب به عنوان نماینده‌ی حضرت امام خمینی در استان سیستان و بلوچستان به تاریخ نهم فروردین سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد و نخستین حضور ایشان در این استان در روز ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ است. اولین دیدار شما با ایشان چگونه بود؟

مسئولیت من در زاهدان تقریباً از خرداد ۵۹ آغاز شد و تا اسفند سال ۶۰ طول کشید. پیش از من و در فاصله‌ی یک سال پس از استقرار نظام اسلامی، سه استاندار در آن‌جا فعالیت کرده بودند. در خرداد 59 آقای مهدوی کنی که وزیر کشور بودند، بنده را مأمور کردند تا به زاهدان بروم. ابتدا معاون استاندار وقت شدم. خیلی زود و بعد از رفتن استاندار قبلی، مسئولیت استان به من واگذار شد و تقریباً بیست‌و‌یک ماه در این استان مسئولیت داشتم.
پس از این‌که بنده مسئولیتم را بر عهده گرفتم، ارتباطاتم با حضرت آقا بیشتر شد. اولین دیدار من با آقا هنگامی بود که ایشان امام جمعه‌ی تهران بودند. در اوایل سال ۶۰ یک همایشی در ایرانشهر برگزار شد. تا جایی‌ که به خاطر دارم، همایشی به مناسبت هفته‌ی وحدت بود. حضرت آقا برای سخنرانی در این همایش تشریف آوردند. وارد زاهدان که شدند، در فرودگاه به استقبال ایشان رفتیم. عده‌ی بسیاری از مسئولان هم بودند. از برادران پاسدار هم تعداد زیادی برای دیدار آمده بودند. حضرت آقا صحبت مختصری برای پاسدار‌ها بیان فرمودند. نکته‌ی بسیار جالبی که من از صحبت‌های ایشان خوب به خاطر دارم، تجلیل و تکریمی بود که حضرت آقا از امام داشتند و یک جمله‌ای گفتند که این در خاطر من باقی ماند. ایشان به دوستان فرمودند: «دعا کنید که اگر یک زمانی امام نبود، ما هم نباشیم.» و این خیلی خیلی ارزشمند بود و نشان می‌داد که چقدر عشق و علاقه‌ی حضرت آقا به امام زیاد بوده است.
تصویر مربوط به یکی از سفرهای آیت‌الله خامنه‌ای در دهه شصت به سیستان است.
شما به عنوان استاندار، آیا احتمالاً دیدارهای دیگری هم با آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان نماینده‌ی امام در امور استان‌ داشته‌اید؟
در دوره‌ی استانداری من ملاقات دیگری هم به عنوان استاندار با ایشان داشتم. این وقتی بود که حضرت آقا مجروح شده بودند. خاطرم هست در دفترشان یک تخت گذاشته بودند و حالشان مساعد نبود، اما در حال استراحت بر روی تخت به کارها رسیدگی می‌کردند. در آن دیدار، من از مسائل منطقه گزارشی خدمت‌ ایشان ارائه کردم. واقعاً بر مسائل منطقه‌ی سیستان فوق‌العاده اشراف داشتند و این اشراف ایشان برای من که با مسائل آن‌جا روزمره سروکار داشتم، بسیار عجیب بود. کسی که فقط در دوره‌ی تبعید، آن هم در گذشته، آن‌جا بوده، همه‌ی افراد را می‌شناخت و احوال آنان را جویا می‌شد، که از فلانی چه خبر؟ فلانی مسئله‌ای نداشته؟ و مسائلی از این قبیل.
موضوع دیگر هم تأسیس دفتری تحت عنوان دفتر پشتیبانی سیستان و بلوچستان در نخست‌وزیری وقت به همت ایشان بود.

کانال ارتباطی آقا با سیستان آیا فقط از طریق همین دفتر بود؟

نه. به غیر از این‌هایی که عرض کردم، حضرت آقا یک نماینده هم در استان منصوب کرده بودند. نماینده‌ی ایشان در استان آقای کریم‌پور بود که در جبهه به شهادت رسید. آقای کریم‌پور مسئول حزب جمهوری اسلامی هم بود و معمولاً مسائل استان را به اطلاع آقای خامنه‌ای می‌رساند و از ایشان کسب تکلیف می‌کرد.
نکته‌ی قابل توجهی از توصیه‌های آیت‌الله خامنه‌ای در آن سال‌ها در مورد سیستان به یاد شما مانده است؟
ایشان تقریباً همه‌ی سران طوایف استان را می‌شناختند. مولوی‌ها را‌ تقریباً عمومشان را می‌شناختند. وقتی با من صحبت می‌کردند، از آن‌ها سراغ می‌گرفتند. چیزی که برای من اهمیت داشت و آیت‌الله خامنه‌ای هم بر آن تأکید داشت، حمایت از مولوی‌ها بود. مولوی‌ها هم به ایشان بسیار علاقمند بودند و وقتی آقا به منطقه می‌آمد، با یک علاقه و رغبتی به ملاقات می‌آمدند و اگر درد دل و شکایاتی نسبت به مسائل داشتند، به ایشان می‌گفتند. علاوه بر این، آقا چون نسبت به مسائل استان اشراف داشتند، معمولاً توصیه‌هایی می‌کردند که برای بهبود وضعیت استان واقعاً کاربردی و عملیاتی بود.

امکان دارد بیشتر توضیح دهید؟

برای شما یک مثال می‌زنم. در دوره‌ای که من استاندار بودم، مرحوم شهید رجایی با هیئت وزیران به استان سفر کردند. فکر می‌کنم اردیبهشت سال ۶۰ بود. آن زمان شهید رجایی هر ماه جلسه‌ی هیئت وزیران را در یکی از استان‌ها برگزار می‌کرد. به خاطر دارم اولین صحبت شهید رجایی با من این بود که وقتی می‌خواستم به این استان بیایم، آقای خامنه‌ای به من توصیه‌هایی کرد که آن‌جا به این مسائل توجه کن. یک استعدادها و پتانسیل‌هایی در سیستان و بلوچستان موجود بود که حتی خود من به عنوان استاندار از بعضی از آنها خبر نداشتم. آقای رجایی گفت که آقای خامنه‌ای به من گفتند مثلاً در فلان شهر استان خربزه خیلی خوب می‌روید و من بعدها متوجه شدم که درست می‌گویند. یا مثلاً گفته بودند در آن‌جا بزهایی هست که این بزها خیلی پروار می‌شود و می‌تواند برای توسعه‌ی دامداری مفید باشد. چند مطلب دیگر هم آقای رجایی از قول آقای خامنه‌ای گفت که در مورد ویژگی‌های طبیعی استان بود و واقعاً برای من جالب بود.
آیت‌الله خامنه‌ای علاوه بر این‌که به ریزترین مسائل آن منطقه اشراف داشتند، در عین حال، به مسائل اجتماعی و مردم‌شناسی منطقه هم واقف بودند، راجع به روابط سیستانی‌ها و بلوچ‌ها، راجع به این‌که شاه این‌ها را جمع کرد این‌جا برای این‌که مقابل هم بایستند تا او بتواند حکومت کند. ایشان می‌فرمودند ما دنبال این حرف‌ها نیستیم که اختلاف بیندازیم و حکومت کنیم. بنابراین باید مراقبت کنیم، باید هم مراقب سیستانی‌ها باشیم و هم مراقب بلوچ‌ها. ایشان به من توصیه می‌کردند که باید هر دو گروه را حمایت کنید. خوب البته کار سختی هم بود.
شما تا کی در استان سیستان و بلوچستان مسئولیت داشتید؟
با تعویض وزیر کشور در اسفند ۱۳۶۰ من این مسئولیت را واگذار کردم، اما با این‌که مسئولیت من در سیستان و بلوچستان تمام شد، ولی به عنوان نماینده‌ی وزیر کشور در آن استان منصوب شدم و همچنان ارتباط من با استان حفظ شد.
یادم هست یک سفر دیگر هم با آقا به سیستان و بلوچستان آمدیم و همراه ایشان به چابهار و کُنارک رفتیم. سال ۱۳۶۲ بود. خاطرم هست آن موقع من نماینده‌ی وزیر کشور در چابهار بودم. سرلشکر سلیمی هم همراه آقا آمده بود. در کُنارک مشغول صرف ناهار بودیم. من یک بحثی را مطرح کردم و گفتم که این دانشکده‌ی دریانوردی که در حاشیه‌ی دریای خزر هست، چرا به خلیج فارس یا دریای عمان منتقل نمی‌شود؟ گفتم نهایتاً این آقایان باید بیایند در آب‌های گرم خلیج فارس و دریای عمان دریانوردی کنند و باید به این منطقه عادت کنند. آقا هم بلافاصله دستور دادند تا این طرح بررسی و پیگیری شود.

آقا برای افتتاح اسکله‌ی چابهار به این سفر آمده بودند؟

بله. زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد، بنادر خرمشهر و ماهشهر تعطیل شد و استفاده از ظرفیت چابهار ضروری بود. خاطرم هست در زمان استانداری، یک روز من تمام این لنچ‌دارها را که معمولاً قاچاق می‌بردند، به بخشداری کُنارک دعوت کردم. به آنها گفتم تا به حال برای دیگران قاچاق می‌کردید، از امروز برای ایران قاچاق کنید. گفتند خوب چه‌کار کنیم؟ گفتم من یک نماینده به دبی می‌فرستم. هر چه گفت شما بار کنید و بیاورید. از همه‌ی استان‌ها و به‌خصوص از مناطق جنگ‌زده می‌گفتند که مثلاً کیسه‌خواب یا پتو یا بولدوزر یا ... نیاز داریم. بانک مرکزی همکاری می‌کرد و پول می‌فرستاد و ما خریداری می‌کردیم.
آقای مهدوی کنی هم که برای بازدید آمده بودند، گفتند در این‌جا می‌توانیم یک اسکله‌ی نصب سریع راه‌بیندازیم که می‌تواند جوابگوی نیازها باشد. بلافاصله در هیئت سه‌نفره‌ی چابهار -که من هم عضو آن بودم- شروع به کار کردیم و توانستیم با همکاری یک شرکت سنگاپوری، خیلی سریع اسکله را آماده‌ی بهره‌برداری کنیم.
البته آن زمانی که حضرت آقا آمدند به خاطر تهدیدات هوایی عراق فضا به شدت نا امن بود و حتی محافظین ایشان اجازه ندادند که از اتومبیل پیاده شوند. با ماشین آمدند و دوری زدند و بعد نهایتا رفتند به حسینیه کنارک سخنرانی کردند و اسکله را افتتاح فرمودند.
.منبع: پایگاه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری(مدظله العالی)