بررسی کارنامه شهید جعفری در گفتگو با رضا نجفیان،؛ مدیر کل اداره حج و زیارت استان کرمانشاه
انسان خدایی
بررسی کارنامه شهید جعفری در گفتگو با رضا نجفیان،؛ مدیر کل اداره حج و زیارت استان کرمانشاه
درآمدرضا نجفیان، مدیر کل اداره حج و زیارت استان کرمانشاه و از یاران سردار شهید سیدمحمد سعید جعفری در گفت و گوی ذیل (که به کوشش علی عبد سامان یافته) نقبی به خاطراتش می زند و ما را از روایت خویش در خصوص آن بزرگوار آگاه می سازد:
حاج آقای نجفیان، شما چه زمانی با شهید جعفری آشنا شدید؟
با درود و سلام به امام عزیز و عظیم الشان(ره) و شهدای به خون خفته انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس. اولاً از شما و معاونت محترم پژوهش بنیاد شهید قدردانی و تشکر می کنم که برای حفظ ارزش ها و زنده کردن یاد و خاطره شهدا و پیشکوستان عرصه دفاع مقدس و سازندگی کشور و احیای حقوق این عزیزان گام های مؤثری برداشتید و امیدوارم که خداوند این تلاش ها را توشه ای برای آخرت همه شما قرار دهد.آشنایی بنده حقیر با این سید بزرگوار و جلیل القدر و عبدصالح خدا با توجه به سن ما به سال های 1354 و 1355 برمی گردد. من متولد 1337 هستم و الان 54 سال دارم. در عنفوان جوانی با ایشان هم محل بودیم. من درس می خواندم و کمابیش می شنیدم که ایشان هم فعالیت های مذهبی دارند. یادم است هر وقت شهید جعفری مرا در کوچه می دیدند، دو حالت پیش می آمد: یا بنده از دست ایشان متواری می شدم(!) یا این که به من می رسیدند و بنده را به جلسه اصول عقاید آن زمان دعوت می کردند که فلان روز جلسه است.
علت متواری شدن شما جه بود؟
البته این ها به سبب صلابت شهید جعفری بود و این که ایشان جوان بودند و من نوجوان بودم. بنده بازیگوش بودم و به آن شکل مستقل نبودم مجبور بودم از منزل به سمت دیگری بروم و به بازی های سنتی آن زمان بپردازم. می ترسیدم ایشان مثل یک معلم از کنار ما بگذرد و ما را در حال بازی ببیند. جاذبه شهید بزرگوار خارق العاده بود مرا که می دید می گفت: فلان روز جلسه داشتیم، چرا جلسه نیامدید؟ من بهانه می اوردم، یا با توجه به شرایط سنی، موضوع والدینم را مطرح می کردم و می رفتم. ایشان هم برای این که در بنده و امثال بنده ایجاد انگیزه کند مرا مسئول چینش صندلی ها یا آمپلی فایر قرار می داد؛ به این دلیل که من جذب شوم احساس مسئولیت کنم و به جلسات بعدی هم بروم. در واقع او می خواست که احساس مسئولیت کنم و به مراحل بالاتر و سخت تر برسم. ذوق و شوقی که ایشان درمن ایجاد می کرد به علاوه آموزه های آن زمان والدین، به لطف خدا باعث شد که من از همان عنفوان جوانی به تأسی از ایشان و قبول دعوت های مکرریکه به عمل می آورد در جلسات مذهبی شرکت کنم. گاهی هم می شنیدیم که ایشان در جلسات نیست. بعد از مدتی که جویا می شدیم می گفتند: که پلیس (شهربانی) آن زمان ایشان را به سبب فعالیت های سیاسی و مذهبی اش دستگیر کرده است.نقش روحانیت اصیل در استان کرمانشاه با توجه به این که مذاهب و عقاید گوناگونی در این خطه مملکت وجود دارد، نقش بجا و شایسته ای بود. اما در آن زمان ما توان بالقوه و بالفعل فراوان شهید بزرگوار را عملاً از نزدیک حس می کردیم. ایشان واقعاً تشکیل جلسات؛ چه جلسات ذهبی اصول عقاید و چه جلسات اصول سیاسی را در کنار روحانیت، رهبری و مدیریت می کرد. الحمدلله چون از خلوص نیت خاصی برخوردار بود به ما کمک می کرد و در کارهایش موفق بود و فعالیت هایش هم بسیار مؤثر بود. آن زمان در جامعه ما از جمله در کرمانشاه دو خط بیشتر وجود نداشت. یکی خط فساد؛ مثل لاابالی گری و بی بند و باری و دایر کردن مکان های فساد و مشروب فروشی ها و یکی خط دیگر هم به نام دین و دین داری وجود داشت. این جا بود که از سویی با توجه به آن آموزه ها و تربیت های خانوادگی که بنده و افراد دیگر- در خدمت آقای سید محمدسعید جعفری- داشتیم و از سوی دیگر دعوت هایی که ایشان به عمل می آورد، ما با آموزه های دینی و با شرکت در جلسات هفتگی و حتی در مساجد، بیش از پیش خو گرفتیم. الان بنده هر چند عاصی و گنهکارم. اما هرچه دارم از وجود نازنین ایشان دارم و همچنین آموزه های مرحوم دارم و روحانیونی که آن زمان در محضرشان تلمذ داشتم.
از مبارزات قبل از انقلاب شهید جعفری برای ما تعریف کنید.
جلسات آن زمان طبقه بندی شده بود، و این برای من کاملاً محسوس و ملموس بود، و موضوعات عبادی و سیاسی در جایگاه خودش مطرح می شد. البته با توجه به سن ما که فقط چهارده پانزده سال داشتیم، به آن شکل توان درک آن موضوعات را نداشتیم. اما ایشان به لطف خدا افق فکری بلندی داشت. بی نهایت دوراندیش و مدبر بود. با دوراندیشی و تدبیر و عنایتی که خداوند تعالی به ایشان کرد در این راه قدم گذاشته بود و گام های بلند و مؤثری برداشت که در نتیجه قبل از انقلاب چندین بار شنیدم که شهربانی او را دستگیر کرده است و در بازداشت به سر می برد.این بازداشت ها چند وقت به چند وقت بود؟
این موضوع را سالی یک بار، دوبار می شنیدیم.چقدر طول می کشید که شهید جعفری برگردد؟
گاهی حدود 8 ماه تا یک سال در بازدیدها و ملاقات های ما فاصله می افتاد. علتش این بود که یا بازداشت یا فراری بودند. شهیدجعفری مدیر یک کارگاه چوب بری بود که آن جا را وقف کرده بود. این اواخر ساواک هم پی برده بود که آن جا مرکز فعالیت های ایشان است و چندین بار همانجا دستگیر شد. در واقع آن جا را بارها و بارها محاصره کردند و آن جا دیگر شناسایی شده و لو رفته بود. شهید بزرگوار فعالیت خود را در منزل آیت الله نجومی و همچنین در اوایل انقلاب در منزل آقای شیخ جلیل جلیلی ادامه می داد. در این فاصله که ما خدمت ایشان بودیم، بحث انقلاب آغاز شد و از اواخر سال 1356 و 1357 ما هم به جمع مبارزان پیوستیم و احساس می کردیم به آنان نزدیک شده ایم شهید سید محمدسعید جعفری در رأس مبارزان استان و بعضاً حتی روحانیون بودند. انقلاب که پیروز شد قبل از این که اساسنامه مرامنامه سپاه تدوین شود، یادم می آید ما مقر ساواک را که الان سپاه ناحیه استان شده است- میدان سپاه پاسداران و میدان صدا و سیما- به تسخیر درآوردیم. ایشان با ما و تنی چند از دوستانی که بعضی شان شهید شدند و برخی الان در قید حیات هستند، مثل آقای محمدرسول ایوانی، جلیل کرم، ساواک را تطهیر کرده و به مقر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمانشاه تبدیلش کردیم. از جمله افرادی که آن زمان با ما بودند و جارو و شیلنگ به دست آن جا را تطهیر می کردیم؛ شهید آیت شعبانی، شهید رمضان رحیمی، امیر سالمی، امیرمنصور شاه رضایی، شهدای اشک تلخ، مرحوم حسین صامت بودند و مجتبی حسینی فر، عزیز سهرابی، امیر توتیایی، محمدرضا پیروی هم حضور داشتند، که این ها در قید حیات هستند آن شب تا ساعت 4 صبح تطهیر ساواک انجام گرفت. در رابطه با تعرضات و خیانت هایی مزدوران داخلی و خارجی؛ مثل حزب کومله و دمکرات در کردستان مجاور مرتکب می شدند، مرتباً حادثه ایجاد می شد. تشکیل شدن گروه های ضربت، قوامی به سپاه بخشید و این زودتر از تأسیس سپاه پاسداران بود که سابقه اش مشهود و مبرهن است. بعداً گزارش کردند که شکنجه گاه ها و محل مخفی کاری های ساواک در کرمانشاه در زیرزمین است. بیل مکانیکی آوردند آن جا و ما خیابان و پیاده رو را با بیل مکانیکی شکافتیم تا به شکنجه گاه های مخوف رژیم شاه برسیم ولی چیزی را مشاهده نکردیم. همان زندان ها و بندها هنوز هم دست نخورده است و فقط یک سری تأسیسات دیگر به آن اضافه شده است.بعداً یواش یواش خیانت های گروهک ها شروع شد و ما به صورت شبانه روزی به همراه دوستان در حال فعالیت بودیم. چون امام(ره) فرموده بودند" «هیچ وقت نگویید انقلاب برای ما چه کرد، بگویید ما برای انقلاب چه کردیم». ما از بندهای مخوف و مسموم رژیم منحوس پهلوی خلاص شده بودیم. با توجه به این که الحمدلله یاران امام(ره) و مردم عزیز سراسر کشور انقلاب کردند رژیم منحوس پهلوی منحل شد، جمهوری اسلامی به رهبری امام(ره) بنیانگذاری شد و ظهور پیدا کرد، ما دست از پا نمی شناختیم و من در شبانه روز فقط یک ساعت، آن هم در حین مأموریت و داخل ماشین می خوابیدم. الحمدلله با توجه به شناسایی خیلی از اعضای مؤثر ساواک آن زمان، به لطف خدا و رهنمودهای سازنده ی شهید جعفری، در منهدم کردن لانه های جاسوسی و مراکز فساد گام های مؤثری برداشتیم. طبق فرمایش ایشان که از رهنمودهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی عزیز نشأت گرفته بود، همه کارها در چارچوب نظر امام(ره) بود و ما و دوستان هم با جان و دل کارها را انجام می دادیم. به طوری که در این فاصله یک بار به همت ایشان به خدمت امام(ره) در جماران رسیدیم و حضرت امام خمینی(ره) اشاره هایی به رشادت های جوان های کرمانشاهی و درگیری های پادگان کردستان و سنندج و فرودگاه فرمودند. نیروهای تحت امر آقای سید محمدسعید جعفری ارتفاعات مشرف به کردستان را تسخیر و از آنجا پاسداری کرده بودند. در واقع جوانان کرمانشاه جزو نخستین شهدای پیشتازی هستند که در تاریخ انقلاب اسلامی نام شان ثبت شده است. ما خدمت امام(ره) رسیدیم و ایشان دعا فرمودند و یادی از آن شهدای عزیز شد. همه این ها نشان دهنده فعالیت و ایثار و از جان گذشتگی شهید گرانقدر ما سعید جعفری بود. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که هنوز اساسنامه و مرامنامه سپاه به آن شکل تدوین نشده بود. به یاد دارم عزیزانی مثل آقایان محسن رضایی، مرتضی رضایی، عباس دوز دوزانی، رحیم صفوی و شهید محمد بروجردی این جا می آمدند و امکانات و تدارکاتی را درخواست می کردند. در اصل برای کارهای مربوط به مسیر کامیاران و سنندج راهنمایی می خواستند که بتوانند آن جا را فرماندهی و اوضاع را رصد کنند و گزارش ها را خدمت امام ببرند و به ایشان تقدیم کنند. بعداً به تدریج سپاه شکل گرفت. به یاد دارم ایشان و دوستانی که برخی در قید حیات هستند و برخی دیگر شهید شده اند، حتی یک ریال از سپاه حقوق دریافت نمی کردند، بنده هشت سال و نیم، در دو مقطع زمانی، در سپاه بودم.
یادم است در وایل سال 1358 بود که مسئولیت یکی از واحدها را به فرماندهی شهید جعفری برعهده داشتم و انجام وظیفه می کردم. وقتی حقوق و مزایای افراد به صورت نقدی تقدیم می شد، آن ها پول مربوط را پس می دادند و می گفتند: در انقلاب، مگر کسی باید حقوقی دریافت کند؟ و پول را می بوسیدند، برمی گرداندند و می گفتند: بروید این پول را در راه جهاد سازندگی خرج کنید. خوشبختانه الان به برکت جمهوری اسلامی ما شاهد مسکن مهر و مساعدت های دولت هستیم ولی آن زمان این موضوعات نبود، کشور به دلیل خیانت ها و تخریب های رژیم منحوس پهلوی ویران شده بود و محرومیت وجود داشت و ما خجالت می کشیدیم پولی از انقلاب و نظام دریافت کنیم.
آیا این امر به تأثیر تربیت های شهید جعفری هم برمی گشت؟
کاملاً، چون ایشان سرآمد ایثارگران بودند و ما هم به تبعیت از ایشان این سیره را یاد می گرفتیم.نهایتاً در کنار وزارت کشاورزی- در 20 کیلومتری کرمانشاه- محلی به نام اردوگاه خضر زنده بود که الان پادگان آموزشی شهید محمد منتظری نام گرفته است و ما آن جا را هدف گذاری کرده و در اختیار گرفته بودیم. چون از لحاظ سوق الجیشی پراهمیت و نزدیک کامیاران و سنندج بود و در آن جا با کمک برخی از فرماندهان هوانیروز و نیروی زمینی کرمانشاه، مثل شهید سرگرد علیداد همتی آموزش نظامی دیدیم، بچه ها به تدریج با تجهیزات و فنون نظامی آشنا شدند. خیلی ها در سپاه باقی ماندند. من هم که رسالت خود را انجام وظیفه در جای دیگری می دانستم. بعد از این که سپاه قوام گرفت، با توصیه روحانیت معظم، توفیق حاصل شد که از سال 1362 تا 1364 در حج و زیارت استان خدمتگزار زائران باشم. بعد از آن معاون کمیته امداد استان شدم و مسئولیت آن را برعهده یکی از همرزمان سید محمدسعید جعفری، آقای دکتر عبدالرضا مصری بود که بعدها سفیر ایران در ونزوئلا شد. ایشان نماینده دور هفتم مجلس بودند و در دور نهم هم وارد مجلس شدند. دکتر مصری که خود از شاگردان سید محمدسعید جعفری بوده می گوید که من هرچه دارم از شهید جعفری دارم. در واقع شهید جعفری یک نسلی را از مساجد و کوچه ها جمع و تربیت کردند. آقای مصری هم مدیر کل کمیته امداد و هم مسئول بهداری سپاه پاسداران کرمانشاه بود. آن زمان درمانگاهی برای خدمات دهی به همشهری ها و همچنین بسیجیان و پاسداران تأسیس کردند. ایشان خیلی زحمت کشیدند و به کمک تعدادی از پزشکان متعهد و مؤمن این درمانگاه را در بلوار زن شهر کرمانشاه به نام درمانگاه ولیعصر(عج) در کنار فعالیت های نظامی تأسیس کرد. ایشان- دکتر مصری- بنا به دستور حضرت آیت الله نجومی معاونت کمینه امداد امام خمینی (ره) را به بنده سپردند که دیگر بعد از آن جنگ رخ داد و حملات دشمن بعثی عراقی شروع شد و من هم تکلیفم را در ادامه کار در جبهه و جنگ دانستم. در زمان شروع حملات عراق با مرحوم مغفور آقای حاج محمدعلی دریابار، آقایان شاهرخ داعی پور و محسن زرین ماه که الان فرماندار کرمانشاه هستند و خیلی از دوستان دیگر از کربلای 1 تا پذیرش قطعنامه 598، چند صباحی را توفیق پیدا کردم در جبهه جانبازی و انجام وظیفه کنم. این دوستان همگی یا شاگرد و همراه شهید جعفری بودند یا دست کم از نعمت معاشرت با ایشان بهره مند شده بودند و از آن بزرگوار تأثیرات شگرفی پذیرفته اند.دوست داریم بدانیم بعد از 32 سال از شهادت علت شهید جعفری تاثیرگذاری ایشان بر شما چیست که این قدر قدرشناس هستید و از ایشان به نیکی یاد می کنید. حتی قبل از مصاحبه به من فرمودید که هرچه دارم از شهید جعفری دارم و حالا هم خیلی مشتاقانه از ایشان صحبت می کنید. در شخصیت شهید جعفری چه بود که این قدر بر شما و جمع تان تأثیرات معنوی و مطلوب گذاشت؟
من حس می کنم که خداوند متعال و ائمه اطهار(ع)توجه ویژه ای به آقای سعید جعفری کرده بودند. زمانی که خداوند به هر کس عزت عطا بفرماید، هیچ یک از افراد سودجو، بخیل و منفی باف، نمی توانند عزتی را که خدا به آن شخص داده است بگیرند. برعکس این هم صادق است؛ ما هرچه بخواهیم تلاش و فعالیت کنیم و خودمان را در جای خوبان قرار دهیم نتیجه نمی دهد، چون خدا نمی خواهد. خداوند شهید جعفری را دوست داشت. ایشان از لحاظ مالی هرچه به دست می آورد، وقف تبلیغات اسلامی و برگزاری جلسات احکام و مسائل سیاسی می کرد. آقای نجومی در خصوص شهید جعفری اشاراتی داشتند که من هیچ گاه فراموش نمی کنم. ایشان می فرمود که شهید سعید جعفری پول درمی آورد و اسلحه می خرید تا علیه رژیم شاه مبارزه کنید. چندین بار در این رابطه دستگیرش کردند. خیلی از شهدایی که در واقع زنده هستند ولی از نظر ظاهری در این دنیای فانی حضور ندارند، قطعاً فردای قیامت این را گواهی خواهند کرد که آقا سید محمدسعید جعفری بر گردن همه ما حق داشت. به این دلیل که ایشان انسانی خدایی بود و جاذبه بسیار بالایی داشت. خوش اخلاق و باسواد و متدین بود. در هر حرفی که می زد و کاری که می کرد واقعاً توجهش به خدا بود، خصوصاً زمانی که حتی قبل از انقلاب هم رفتار شهید جعفری این گونه بود. ایشان می توانست یک زندگی معمولی برای خود اختیار کند و تشکیل خانواده بدهد ولی بیشتر خود را وقف انقلاب و امام و نظام می کرد. البته بالاخره این کار را انجام داد و ازدواج کرد و خوشبختانه هم حاصل آن- بحمدالله- «عبدصالحی» است که از ایشان باقی مانده است. امروز پسر این بزرگوار یکی از زعمای خوب و برجسته حوزه و دانشگاه هستند. آقای دکتر آمادگی حضور در بسیاری از عرصه های مهم کشور و نظام مقدس مان را دارد. او یکی از مریدان و مقلدان رهبر معظم انقلاب و یادگار آن شهید عزیز است. لطف خداوند از رفتارهای پسندیده و آموزه های خوبی که ایشان در سطح جامعه داشته اند، بوی آن شهید را استشمام می کنیم. شهید جعفری در مجموع در احکام دین انسانی مروج بودند، به همین سبب و نیز چون همه کارهایش الله بود، دوستان هم شیفته اخلاق ایشان بودند. یکی از دلایل موفقیت های چشمگیر این شهید والامقام که البته موهبتی الهی و خدایی هم هست، همان خوش اخلاقی بود که ما در ایشان سراغ داشتیم و از ویژگی های مؤمن است. همیشه در هر شرایطی لبخند از روی لب های این شهید بزرگوار محو نمی شد.از شهادت جعفری بگویید.
در سال 159 بنده در معیت شهید بزرگوار کرم طهماسبی و آقای محمدرسول ایوانی بودم. آن زمان سردار ایوانی فرمانده سپاه پاسداران اسلام آباد غرب بود و ما همراه ایشان به مأموریتی در سمت گهواره و گیلانغرب رفتیم. در سال 1359 با توجه به هجرتی که آقای سید محمدسعید جعفری داشتند (و علت آن هم این بود که تعدادی از افراد بهانه جو و اهل سفسطه و مغلطه آن زمان قصد داشتند شکافی را بین افراد و ایشان ایجاد کنند) شهید جعفری فرماندهی و مسئولیت سپاه را با کمترین امکانات کنار گذشت و خود من هم با ایشان همراه شدم. القصه، شهید جعفری به جبهه های نبرد حق علیه باطل در سرپل ذهاب رفتند و آن جا خطی را تحویل گرفتند و مدتی در جبهه قراویز فرماندهی کردند. بعد از مدتی به همراه تعدادی از دوستان، ایشان روی مین می روند و به حالت سجده جان به جان آفرین تسلیم می کنند. در همان منطقه قراویز 13 نفر از همراهان شهید جعفری هم به شهادت می رسند.شما در تشییع جنازه شهید جعفری حضور داشتید؟
بله، بنده خودم را رساندم. جنازه ایشان در میدان مین مانده بود. قبل از این که من برسم تعدادی از دوستان رفته و جنازه شهید را از میدان مین آورده بودند. الان هم در باغ فردوسی گلزار شهدای کرمانشاه مدفون است. خداوند حق ایشان را به ما و همه دوستان حلال کند. آن جا به زیارتگاهی تبدیل شده است و هم اکنون صاحبدلان و هم رزمان ایشان و کسانی که می خواهند با این شهید بزرگوار تجدید بیعت کنند و از چهره نورانی ایشان و عکسی بر مزار شهید یادگار مانده است الهام بگیرند، بر سر مزار ایشان می روند.اگر بخواهیم شهید جعفری را به نسل امروز معرفی کنیم چگونه می توانیم شهید جعفری را به این عزیزان بشناسانیم؟ با توجه به این که زمانی که عمال رژیم به حضرت امام (ره) گفتند که شما چگونه و با کدام یار و عِده و عُده می خواهید انقلاب کنید؟ حضرت فرمودند: این بچه هایی که دارند در کوچه ها خاک بازی می کنند یاران من هستند. جالب این که شهید جعفری در آن روز یکی از همان بچه ها بود و شکی نیست که امروز رسالت ما این است که به عنوان یک نسل میانی، شهدایی را که دیده ایم به نسل جدید معرفی کنیم.
وظیفه همه ماست که نه تنها صرفاً درباره سید محمدسعید جعفری صحبت کنیم، بلکه باید از شهدایی که در اوایل انقلاب از نخستین روزهای شکل گیری انقلاب در زندان های ساواک بی نام و نشان محبوس بودند. شروع کنیم و بیاییم، جلو تا برسیم به شهدای انقلاب اسلامی و شهدای جنگ تحمیلی، برسیم به آزاده های سرافراز، جانبازان گرانقدر؛ این ها طبعاً باید کامل معرفی شوند. بحمدالله انقلاب اسلامی ما بوده و الان همه به لطف خدا موهبتی خدایی نصیب کشور شده است. رهبر معظم انقلاب با آن رهبری پیامبر گونه شان دارند جا پای حضرت امام(ره) می گذارند. من مطمئن هستم که این نسل با الهام از شهدا و زندگینامه این عزیزان یقیناً بهره قطعی و لازم را خواهند برد. لذا باید این شهیدان به نسل کنونی و نسل آینده بدون هر گونه اغراق و تعارف و حاشیه سازی معرفی شوند.یادگار شهید جعفری برای مردم منطقه کردستان و کرمانشاه و بقیه ایرانیان مسلمان چیست؟
یادگاری های ایشان قابل دسته بندی است. شهید جعفری با آن عمر کم ولی پربرکت شان نیک اندیش و خوش اخلاق بودند و برخوردهایی بسیار صمیمانه با اقشار و طبقات مختلف جامعه داشتند. ایشان با بازاری و روحانی و نسل جوان، طلاب و کادر حوزه علمیه قم و حوزه کرمانشاه، تبادل نظر، تعامل و هماهنگی داشت و در ارتباط بود. یک طرف اخلاق نیک ایشان و طرف دیگر هم کارهای ماندگاری بود که شهید جعفری انجام داند؛ مثل تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تشکیل گروه های ضربت؛ کمیته های انقلاب اسلامی، پادگان های آموزشی و تربیت خیلی از جوان ها که همه حاصل زحمت های یک تنه این شهید بزرگوار بوده و نشأت گرفته از وجود مبارک ایشان است. همه آن خدمات، یکی بعد از دیگری مرهون زحمات این بزرگوار بوده است.از همان سال اول پیروزی انقلاب اسلامی هفته وحدت را بنا گذاشتند. به این صورت که آن 5 روزی را که هنگام در نظر گرفتن تاریخ تولد حضرت رسول (ص) میان شیعه و سنی محل اختلاف است. با تأکید فراوان به عنوان هفته وحدت اعلام شد. الان سال هاست که آن هفته جشنی ملی و باشکوه میان همه اوقام و مذاهب کشور ما و دیگر کشورهای اسلامی برگزار می شود. شهید جعفری هم اگرچه غیرمستقیم شاگرد حضرت امام بودند ولی دقیقاً آن سیره حضرت امام را به درستی و زیبایی اجرا می کردند. اگر درباره ارتباط مستقیم بسیار زیبایی که شهید جعفری با اهل سنت برقرار می کردند خاطره ای دارید بفرمایید.
ایشان خودش را واقعاً مقلد امام خمینی(ره) می دانست . نوارها، نشریه ها و سخنرانی هایی امام را که از نجف و پاریس می امد توزیع می کرد. شهید جعفری با علمای بزرگواری همچون آیت الله شیخ عبدالجلیل جلیلی، آقای نجومی، مرحوم مجتبی حاج آخوند، شهید اشرفی اصفهانی، شهید بهاء الدین عراقی، آقای خرمشاهی، آقای شیخ محمدحسین کاظمی و حاج آقا بزرگ کنگاوری در ارتباط بود و جالب است بدانید که وقتی سپاه تشکیل شد خیلی از عزیزان اهل سنت عضو سپاه شدند؛ مثل آقای محمدفائق نقشی که الان هم هستند. ایشان از عزیزان اهل سنت است، مروج انقلاب و نظام بود و تعامل خوب و سازنده ای با اهل تشیع داشته و دارد همان طور که حضرت امام بارها و بارها فرمودند بین شعیه و سنی فرقی نیست و واقعاً شهید جعفری با گذشت زمان و در عمل ثابت کرد که دوستدار و مقلد امام است و ذره ای از منویات، فرمایش ها و رهنمودهای امام عقب نمی نشیند. حتی وقتی که سپاه را تشکیل دادند. تعدادی از عزیزان و اعضای رسمی سپاه که بعضی هنوز هم هستند و بعضی شهید شدند، مثل شهید فرید تعریف و فردی صاحبنظر و باسواد بود و گروهک های ملحد در تهران با او قرار گذاشتند و سر قرار ایشان را ترور کردند، از نظر فکری از آن شهید عزیز تبعیت می کردند. تمام فعالیت های شهید تعریف زیرنظر اقای سید محمدسعید جعفری و کاملاً در خط رهبری بود و تا زمانی که به شهادت رسید از شهید جعفری الهام و دستور می گرفت. مثلاً آقای اکبر ولدی با آقای محمدفائق نقشی، که الان هم در قید حیات هستند، جزو علاقه مندان و دوستداران این شهید و عضو سپاه بودند که واقعاً آن زمان زندگی شان را وقف انقلاب کردند. آقای نقشی اهل پاوه بود و در شکسته شدن حصر پاوه، در زمینه تأمین و تدارکات در آن جا نقش آفرینی خوبی داشتند. شهید حعفری در واقع بین شیعه و سنی هیچگونه تفاوتی قائل نبود و همواره همه را زیر یک سقف و بر سر یک سفره جمع می کرد. روز شهادت ایشان واقعاً «عاشورایی» در سال 1359 بود. الان فیلم 16 میلیمتری و 8 میلیمتری آن روز وجود دارد. اصلاً شهر و استان تعطیل شده بود. شهید جعفری را در باغ فردوسی- گلزار شهدای کرمانشاه- دفن کردند. یادم است که خیلی از دوستان چه شیعه و چه سنی و چه سایر فرقه ها، مثل اهل حق و گروه های دیگر که من چهره ها را می شناختم؛ چنین طیف هایی را واقعاً جذب کرده بود. از همین آقای شیخ عبدالخالق عبداللهی که در قید حیات و امام جماعت مسجد صباغ هستند بپرسید؛ یادشان هست. آن زمان همه عزیزان و علما مثل چهارمین شهید محراب آقای اشرفی اصفهانی در تشییع جنازه ایشان حاضر بودند. تمام روحانیت استان اعم از شیعه و سنی پیکر پاک ایشان را تشییع کردند. هنوز هم که هنوز هست، دوستان و افرادی که هم عصر ایشان بودند، آن اثرات و خدمات و ایثارگری و صداقت هایی را که این شهید بزرگوار از خودش بر جای گذاشت، از یاد نبرده اند. باشد که خداوند ان شاء الله روح ایشان را شاد کند و ان شاء الله توفیقی باشد که ما به شفاعت شهید بزرگوار سردار سید محمدسعید جعفری برسیم و محروم نمانیم.ان شاء الله در پایان اگر حرف ناگفته ای دارید، بیان بفرمایید.
یک نکته شیرین و به یادماندنی که از شهید جعفری به یاد دارم؛ این است که ایشان علیرغم آنکه با توجه به مشغله ها و احساس وظیفه و اعتقادات محکم دینی که در سطح جامعه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب داشت، به رسم معمول آن زمان یک مقدار دیر زن گرفت- با توجه به اینکه آن زمان سن ازدواج خیلی پایین تر از این دوران بود- چون همه اش یا در بازداشت بود، یا در حال فرار از دست مأمورین ساواک و شهربانی یا اینکه در نهایت مشغول فعالیت های سیاسی و مذهبی بود. تقریباً تازه دادماد بود که انقلاب شد و حجم کارهای انقلابیون به خصوص ایشان خیلی زیاد بود، به طوری که ما فقط شبی یک ساعت می خوابیدیم و واقعاً هم خداوند آن زمان به همه ما قدرت داده بود و یک انرژی و علاقه خاصی در بین دوستان ایجاد شده بود. همه گوی سبقت را هم از هم می ربودند که موفق ترینشان شهید جعفری و دوستان ایشان بودند.یادمان است زمانی که یک کاری را به بنده می سپرد، این کار بایستی حتماً تعقیب و مراقبت و پیگیری می شد؛ مثلاً اگر ساعت 3 بامداد آن کار به نتیجه می رسید و ایشان به من می گفتند که:آقای نجفیان بیایید و به من جزئیات کار را اطلاع بدهید. من تا پشت در منزل ایشان که منزل پدری اش بود می رفتم که الان همان خیابان؛ مزین است به نام این شهید و خیابان کسری سابق؛ مبدل به خیابان شهید سید محمدسعید جعفری شده است. خب، بی موقع بود و من حتی انگشتم را روی زنگ می گذاشتم، ولی دلم نمی آمد فشار دهم و چون ایشان تازه ازدواج کرده بود و می دانستم روز سخت و پرماجرا و پرکاری را پشت سرگذاشته و به استراحت نیاز دارد، عاقبت زنگ در را نمی زدم. صبح که سرکار می آمد می گفت: فلانی، دیشب چه کار کردی؟ و من گفتم ساعت 3 دیشب، آن کار نتیجه داد، چهره ایشان یک مقدار درهم می شد که چرا دیشب ساعت 3 به من اطلاع ندادید؟ البته این، از بابت تحکم نبود بلکه می گفت باید آن زمان می آمدید و پروسه بعدی بدون فوت وقت و «پرتی» زمان انجام می شد و سراغ کار دیگری می رفتیم. می گفتم که من مراعات کردم و ایشان با چهره نورانی ای که داشت می خندید و می گفت: از این به بعد ما نباید در کارهای سیاسی و اجتماعی و دینی و انقلاب تعارف کنیم، شما آن شب هم باید با من تماس می گرفتید. وقتی هم که آقا سعید شهید شد، آقازاده ایشان که تنها فرزندشان هستند، آن زمان فقط 5 سالشان بود و الحمدلله رب العالمین با ایثار و از خودگذشتگی و زهد و تقوا پیشه کردن مادر دکتر سید عبدالصالح- یعنی خانم پولکی این فرزند برومند، جا پای پدرش گذاشت که به لطف خدا آن آموزه ها و خصائص اسلامی روحیه ایثارگری و اعتقادی را از پدر به ارث برده است و الان با سرافرازی و سربلندی در گوشه ای از مملکت مشغول خدمت است.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 84
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}