نویسنده: محمد حسین قربانیان




 
حکومت بنی امیه دومین دوره از حکومت های اسلامی، بعد از وفات پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - است که توسط بنی امیه اداره می شد. جد اعلای این خاندان «امیة بن عبد شمس» بود و به همین خاطر به آنها «بنو عبدشمس» هم می گویند. بنی امیه از خاندان های بزرگ و اصیل قریش بود و در زمان جاهلیت مسئولیت پرچم داری و قیاده (سرداری) [1] را، امویان بر عهده داشتند. امویان به رهبری معاویة بن ابی سفیان توانستند حکومت اموی را در سال 41 پایه گذاری کنند، حکومتی که تا سال 132 هجری ادامه داشت وسرانجام اتحاد ایران و بنی هاشم، حکومت امویان را منقرض کرد. اما اندلس کماکان در دست بنی امیه باقی ماند و هیچ وقت عباسیان موفق به فتح آنجا نشدند. امویان در طول دوران امپراتوری خود توانستند گسترده ترین امپراتوری تاریخ اسلام را تشکیل دهند.
بنابر روایتِ مشهور، نسب بنی امیه و بنی هاشم در عبد مناف بن قصیّ مشترک است. نسب بنی هاشم، هاشم بن عبدمناف بن قصیّ است و نسب بنی امیه، امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصیّ .
ماجرای حسادت و دشمنی «امیه» با عمویش، هاشم در تاریخ معروف است. شاید بتوان گفت رقابت و درگیری بنی امیه و بنی هاشم از همان زمان شروع شد و بعد از اسلام هم ادامه پیدا کرد. گویا برخی از مورخین شیعه بر این نکته تاکید دارند که «امیّه» پسر خواندۀ عبد شمس بود و پسر واقعی او نبود فلذا نسب امویان به عبد مناف بن قصیّ نمی رسد. بعد از ظهور اسلام توسط پیامبر گرامی اسلام. بنی امیه یکی از بزرگترین دشمنان پیامبر- صلّی الله علیه و آله - و اسلام محسوب می شد. وشاید بتوان گفت که بنی امیه انگیزۀ مضاعفی، برای دشمنی داشت و آن رقابت با بنی هاشم بود. تقابل بنی امیه با مسلمین از زمان رهبری ابوسفیان بن حرب (نوۀ امیه) بر قریش، نمود بیشتری پیدا کرد. در سال هشتم هجری مسلمین مکه را فتح کردند. و پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله - با اینکه می توانست از دشمنان دیرینه خود انتقام بگیرد اما همه را بخشید و ابوسفیان، همسرش هندجگرخوار، دیگر افراد بنی امیه و قریش مسلمان شدند. و از همان زمان برای سهیم شدن در قدرتِ رو به رشد مسلمین، تلاش کردند. بعد از وفات پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - و در جریان سقیفه، بنی امیه موقعیت مناسبی برای تصاحب قدرت نداشتند چون بزرگان بنی امیه از سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند و از وجاهت لازم برای کسب کرسی خلافت برخوردار نبودند و شاید بتوان گفت در جریان سقیفه، تمرکز بر این بود که خلافت در قریش باقی بماند. اما در خلال خلافت ابوبکر و عمر، بنی امیه در متن حکومت اسلامی نفوذ کردند و برای خود پایه های قدرت را بنا کردند.

در زمان خلفای راشدین

یزیدبن ابی سفیان (برادر معاویه) ، فرمانده فتوحات در شام بود و حکومت شام را به عهده گرفت. در زمان خلافت عمر، یزید بن ابی سفیان بر اثر طاعون مرد و خلیفۀ دوم، معاویه را به عنوان حاکم کل شامات منصوب کرد. و از همان زمان بنی امیه توانستند پایگاه مستحکمی را در شام برای خود پایه ریزی کنند.
اولین خلیفۀ اموی در اسلام، عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف است. عثمان از سابقین در اسلام و داماد پیامبراکرم- صلّی الله علیه و آله - بود. اگرمجموعة خلافت عثمان را از سال 24 تا 35هجری مورد بررسی قرار دهیم. و بگوییم: عثمان در طول خلافت برای پیشرفت بنی امیه تلاش کرد نه برای اسلام، نا حق نگفته ایم . عثمان به محض اینکه به خلافت رسید بنی امیه را به قدرت رساند وتمام بدنة حکومت اسلامی را عوض کرد. علی الخصوص پسر عموی خود، مروان بن حکم بن ابی العاص را به عنوان مشاور ارشد خود برگزید. مروان بن حکم کسی بود که پیامبر در دوران حیاتش او را به همراه پدرش حَکَم بن ابی العاص از مدینه اخراج کرد و بر آنها لعنت فرستاد و حتی ابوبکر و عمر هم او را به مدینه راه ندادند. عثمان، ولید بن عقبه را به عنوان حاکم کوفه برگزید این ولید، کسی بود که به علت مستی زیاد نماز صبح را 4 رکعت خواند. همچنین او جایگاه معاویه را در شام تقویت کرد و سرزمین های بیشتری را تحت سلطۀ او قرار داد.
بعد از قتل عثمان توسط شورشیان در سال 35 هجری، علی - علیه السّلام - به خلافت نشست. و علی - علیه السّلام - خیلی زود تقابل جناح های مختلف را در برابر خود دید. علی الخصوص معاویه که خلافت علی - علیه السّلام - را بر نتابید و جریان قتل عثمان را بهانه کرد در حالی که خودش یکی از عوامل قتل عثمان بود. شرایط به گونه ای پیش رفت که علی - علیه السّلام - در مدتی کمتر از 5 سال مجبور شد سه جنگ داخلی را فرماندهی کند. علی - علیه السّلام - در سال 40 هجری به شهادت رسید. و این بهترین موقعیت برای معاویه بود، معاویه به سمت کوفه لشگر کشی کرد در حالی که بسیاری از یاران امام حسن - علیه السّلام - را متقاعد کرد که با او به عنوان خلیفه بیعت کنند و حسن بن علی - علیه السّلام - را کنار بگذارند.
معاویه پس از اعلام خلافت مرکز حکومت اسلامی را به دمشق انتقال داد. سوریۀ امروزی باقیماندۀ امپراتوری امویان است که تا سال 132 هجری قمری ادامه داشت. امویان در این مدت توانستند سرزمین های زیادی را فتح کنند و بزرگترین امپراتوری اسلامی را از لحاظ گسترۀ جغرافیایی تشکیل دادند.آنها از مغرب تا شمال فرانسۀ امروزی پیش رفتند. و از سمت شرق تا نزدیک چین پیش روی کردند.
بعد از فروپاشی حکومت اموی و بر روی کار آمدن عباسیان حکومت اموی از بین نرفت بلکه در اندلس (اسپانیا و پرتغال امروزی) تولد تازه ای یافت. و در طول 800 سال قدرت خود را در اندلس به شکل های متفاوتی حفظ کردند. و تا قرن 17 میلادی در اندلس نفوذ داشتند.
در آخرین دوره های حکومت امویان در سال 1031 میلادی در نیمۀ جنوبی لیبریا حکومت می کردند و به مهاجمین شمالی که مسیحیان کاتولیک بودند خراج می دادند. مسیحیان به تدریج پیشروی خود را در اندلس ادامه میدادند و سرانجام در سال 1492 میلادی در جنگ بین محمددوم(آخرین حاکم مسلمان در اندلس) و فردینانددوم. حاکم اموی شکست خورد و این پایان کار امویان در اندلس بود.

نگاه اجمالی به تاریخ امویان:

سلسۀ سفیانی:
سلسۀ سفیانی از معاویۀ اول در سال 41هجری آغاز شد و در زمان معاویه بن یزید در سال 64 هجری پایان یافت(از سال 661 تا 684 میلادی)
از مهمترین کارهای معاویه می توان به تامین امنیت داخلی و گسترش فتوحات خارجی اشاره کرد. یکی از مهمترین شورش ها در زمان معاویه، قیام حُجر بن عدی بود که خلافت را حق فرزندان علی- علیه السّلام - می دانست اما قیام حجر بن عدی به آسانی توسط حکمران کوفه «زیاد بن ابی سفیان»شکست خورد.
قتل حجر بن عدی به فاجعه ای در جامعۀ آن روز اسلامی تبدیل شد تا جایی که معاویه در حال احتزار، جریان قتل حجر بن عدی را به یاد می آورد. معاویه برای اولین بار ناوگان دریایی مسلمین را ایجاد کرد و فتوحات اسلامی را از سمت جنوب، غرب، و شرق گسترش داد. معاویه در غرب توانست قبرس، کوس و رودس را فتح کند همچنین در آسیای صغیر پیشروی کرد و تا دروازه های قسطنطنیه پیش رفت.
در قسمت شمال آفریقا فتوحات را به مرکزیت قیروان ادامه و در جبهۀ شرق هم به کابل و بخارا و سمرقند حمله کرد.
معاویه قبل از مرگش برای پسرش یزید بیعت گرفت و در سال 60 هجری (680میلادی) فوت کرد.
سه تن از فرزندان صحابه با بیعت یزید مخالفت کردند: عبدالله بن زبیر بن العوام، عبدالله بن عمر و حسین بن علی - علیه السّلام - . مخالفتی که به جنگ با آنها انجامید.
در سال 60 هجری عبدالله بن زبیر و حسین بن علی - علیه السّلام - از مدینه به مکه رفتند. عبدالله بن زبیر تا پایان عمر در مکه اقامت کرد اما حسین - علیه السّلام - تصمیم گرفت به کوفه برود و با کمک شیعیانِ خود، بر علیه یزید قیام کند که سرانجام او و یارانش در حادثه کربلا به شهادت رسیدند.
در واقعۀ کربلا، اهل بیت محمد- صلّی الله علیه و آله - و علی الخصوص حسین - علیه السّلام - از قربانیان اصلی این حادثه جانگداز بودند و این واقعه تاثیر بسیار عمیقی در جامعۀ اسلامی آن روز و حتی تا امروز داشت. و بنیان حکومت اموی را متزلزل کرد.
بعد از واقعۀ کربلا، یزید با سه حرکت جدیِ دیگر مواجه بود یکی قیام مردم مدینه، دیگری قیام خوارج و سوم ادعای خلافت عبدالله بن زبیر. یزید لشگری را برای آرام کردن مدینه فرستاد و در جنگی به نام جنگ حرّه، اهالی مدینه را شکست داد و سه روز اهل مدینه را بر شامیان حلال اعلام کرد.
و پس از آن سپاهیان را به طرف مکه روانه کرد. لشگر اموی، مکه را محاصره کرد. در این محاصره کعبه به شدت آسیب دید و در آتش سوخت، آتش گرفتن کعبه سرزنش های زیادی را در دوره های بعد، برای امویان در پی داشت.
درست زمانی که محاصرۀ مکه رو به پیشرفت بود. خبر مرگ یزید در دمشق به مکه رسید. در این هنگام «حصین» یکی از فرماندهان ارتش اموی به عبدالله بن زبیر پیشنهاد کرد که همراه او به دمشق بیاید تا برای او بیعت بگیرد اما ابن زبیر این پیشنهاد را رد کرد.
یزید برای پسرش معاویه، معروف به معاویه ثانی بیعت گرفت ولی او در خارج از مرزهای شام به عنوان یک خلیفه معرفی نشد. و پس از چهل روز خلافت را رها کرد و خانه نشین شد.
در داخل شامات دو قبیله بسیار قدرتمند شدند یکی قبایل قیسی به رهبری ضحّاک بن قیس فِهری که طرفدار عبدالله بن زبیر بودند و دمشق را در تصرف خود داشتند ودیگر قبایل یمنی یا همان کلبی که ازمروان حمایت می کردند.

سلسله مروانی:

بعد از انصراف معاویه بن یزید، امویان وضع بسیار بدی پیدا کردند و تقریبا در اکثر سرزمین های اسلامی با عبدالله بن زبیر بیعت کردند و در منابر برای او خطبه خواندند(به غیر از اردن). امویان در کنگره ای به نام کنگرۀ جابیه، دور هم جمع شدند و مروان را به عنوان خلیفه برگزیدند.
مروان در جنگ سختی در «مرج راهط» توانست قبایل قیسی را شکست بدهد و ضحاک بن قیس در این جنگ کشته شد. وی در مدت کوتاهی توانست خود را به عنوان خلیفه در شام معرفی کند.
مهمترین وظیفۀ مروان، مقابله با قدرتهایی همچون عبدالله بن زبیر بود عبدالله بن زبیری که حالا به عنوان خلیفه، در اکثر نقاط اسلامی معرفی شده است. مروان توانست مصر را از ابن زبیر پس بگیرد اما عمر او کفاف نداد و پس از 9 خلافت در سال 65هجری(685 میلادی) فوت کرد.
مروان برای پسرش عبدالملک بن مروان بیعت گرفت. بسیاری از مورخین عبدالملک را موسس اصلی حکومت امویان می دانند و برخی او را موسس دوم، بعد از معاویه بن ابی سفیان می خوانند. عبدالملک بعد از خلافت با سه تهدید جدی مواجه بود 1. قیام شیعیان به رهبری مختار 2. قیام خوارج خصوصا در سرزمین یمامه 3. ادعای خلافت عبدالله بن زبیر.
عبدالملک مروان با سیاستی زیرکانه توانست هر سه رقیب سیاسی خود را کنار بزند او ابتدا صبر کرد تا هر سه جناح به جان هم بیافتند و بعد از ضعیف شدن همه آنها، حملات جدی خود را آغاز کرد.
علی الجمله مقرّ مختار در کوفه بود و او می خواست محمد بن حنفیه را خلیفۀ مسلمین کند. لشگر مختار به فرماندهی ابراهیم (پسر مالک اشتر) در نبردی در نزدیکی موصل سپاه امویان را در کنار رودخانۀ خزیر شکست داد(سال 67هجری) و عبیدالله بن زیاد(فرمانده سپاه امویان) در دهم محرم در این جنگ کشته شد. و در سال 68 بین مختار و عبدالله بن زبیر جنگ در گرفت.
در سال 691 میلادی سپاه مختار در کوفه بدست زبیریان شکست خورد و مختار کشته شد. عبدالملک موقعیت را مناسب دید و عراق را به تسلط خویش درآورد و بعد حجاج بن یوسف ثقفی را مامور فتح مکه کرد. حجاج عبدالله بن زبیر را در مکه شکست داد و ابن زبیر در این جنگ کشته شد. عبدالملک توانست خوارج را با نیروی نظامی سرکوب کند و در نتیجه دوباره سرزمین های اسلامی را در زیر پرچم امویان متحد کرد.
عبدالملک بن مروان به خلافت امویان اعتبار بخشید. او زبان عربی را زبان رسمی و اداری حکومت اسلامی کرد و سکه های رومی و ساسانی را کنار گذاشت و سکه های جدید اسلامی ضرب کرد. او دیوان های مختلفی برای کارهای ادارای و حکومتی وضع کرد(چیزی شبیه وزارتخانه یا سازمان های امروزی)
از دیگر کارهای عمدۀ عبدالملک ساختن مسجد الصّخره یا همان بیت المقدس در اورشلیم بود. نکته این است که تکمیل این بنا در سال 692 میلادی تمام شد. و قاعدتا این بنا در طول جنگ با ابن زبیر در حال ساختن بود. بعضی از مورخین اینگونه تفسیر می کنند که عبدالملک قصد داشت بیت المقدس را جایگزین کعبه کند تا مسلمین، آنجا به زیارت بروند. چون مکه در دست عبدالله بن زبیربود.
بعد از مرگ عبدالملک، پسرش ولید بن عبدالملک به خلافت نشست (86تا 96 هجری/705تا715میلادی) ولید در کار ساختمان سازی بسیار فعال بود و از ساختن بناهای مختلف حمایت می کرد. در زمان او مسجد النبی تجدید بنا شد. و مسجد جامع اموی در دمشق ساخته شد.همچنین در زمان ولید، فتوحات اسلامی به اوج خود رسید و سرزمین های ماوراءالنهر، سند، و اندلس ، بدست مسلمانان فتح شد.
یکی دیگر از حوادث مهم در زمان عبدالملک و بعد از آن در زمان ولید، حکمرانی حاکم جباری چون حجاج بن یوسف ثقفی در عراق بود. حجاج به سختی شورش های عراق را برعلیه بنی امیه سرکوب می کرد و یکی از مهمترین قیام های عراق را به رهبری ابن اشعث شکست داد.
بعد از ولید سلیمان بن عبدالملک به سلطنت رسید 96تا 99هجری(715تا 717 میلادی) سلیمان قسطنطیه (پایتخت روم شرقی) را محاصره کرد. که به علت طولانی شدن محاصره، موفق به فتح این شهر نشد.
اما به هر حال دو دهۀ نخست قرن هشتم میلادی شاهد گسترش فتوحات اسلامی بود در غرب مسلمین به فرماندهی موسی بن نصیر و طارق بن زیاد به اندلس و قسمتهایی از فرانسه رسیدند و در سمت شرق در آسیای مرکزی و شمال هند پیشروی کردند.
سلیمان برای عمر بن عبدالعزیز بیعت گرفت و بعد از مرگ او عمر بن عبدالعزیز بن مروان، خلیفه شد. عمربن عبدالعزیز در طول دوران امپراتوریِ اموی یک شخصیت استثنایی بود و تنها خلیفۀ اموی بود که همۀ گروه ها و جناح های اسلامی او را به عنوان خلیفه قبول داشتند و نه صرفا به عنوان یک پادشاه جهان گشا.
عمر بن عبدالعزیز دشنام گفتن به امیرالمومنین علی - علیه السّلام - را در خطبه ها ممنوع کرد(کاری که در زمان امویان مرسوم بود) و فدک را به فرزندان فاطمه - سلام الله علیها- بازگرداند. او گرفتن خراج از تازه مسلمانان را ممنوع کرد و بسیاری از استانداران ظالم را عزل کرد.اما عمر خلافت او طولانی نبود و کمی بیشتر از 2 سال خلافت کرد.
بعد از عمربن عبدالعزیز دوباره خلافت به پسران عبدالملک رسید. و یزیددوم به خلافت نشست. یزید دوم دستور داد تا تماثیل و مجسمه هایی که از مسیحیان در قلمرو اسلامی موجود است منهدم کنند. همچنین او توانست قیام یزید بن مهلّب را شکست دهد.

هشام بن عبدالملک و توقف فتوحات اسلامی

آخرین پسر عبدالملک بن مروان که بر تخت نشست هشام بود. هشامی که دورۀ نسبتاً طولانی و پرحادثه ای را در تاریخ خلفای اموی پشت سر گذاشت. هشام بارگاه و دربار خودش را در شهر الرصّافه، در شمال شام بنا کرد. الرصّافه به مرزهای امپراتوری روم نزدیکتر بود. هشام فتوحات اسلامی را درسمت روم از سر گرفت و به خوبی در سرزمین آناتولی پیش رفت اما سرانجام سپاه اسلام شکست سختی، در نبرد با روم خورد و بدون دست آورد خاصی عقب نشست .
در سمت مغرب، در زمان هشام فتوحات در سمت مغرب در شمال فرانسه متوقف شد. و دیگر هیچ وقت از آن پیشتر نرفت. مسلمین در جنگ تورس یا همان جنگ بلاط الشهدا شکست سختی از مسیحیان فرانسه خوردند(732میلادی). شکست های هشام همین جا پایان نیافت و در سمت شرق هم در مطیع کردن تخارستان به مرکزیت بلخ و ماوراء النهر(فرا رود) به مرکزیت سمرقند شکست خورد.
در همین حین شورش دیگری از سغدیان در شرق رخ داد. حاکم خراسان قول داد که هرکس مسلمان شود از او خراج نگیرد اما بعد با کمبود منابع مالی مواجه شد و حرف خودش را پس گرفت. سغدیان شورش کردند و حتی بلخ را تصرف کردند.
این شورش ها که از مسلمانان غیر عرب سر می زد؛ بعداً به بزرگترین چالش برای امپراتوری اموی تبدیل شد.
بعد از هشام با ولید بن یزید بیعت شد. ولید بن یزید بیشتر به تفریح و خوشگذرانی علاقه نشان می داد تا خلافت.
در سال 744 میلادی یزید سوم در دمشق اعلام خلافت کرد و ارتش او ولید ثانی را کشتند. یزید سوم به تقوا شهرت داشت و 6 ماه پس از آغاز خلافت مرد.
یزید سوم برادرش ابراهیم را به عنوان ولیعهد خود قرار داد. اما مروان دوم، نوۀ مروان بن حکم. لشگرش را به دمشق آورد و اعلام خلافت کرد. مروان مرکز خلافت را به حرّان در ترکیه امروزی منتقل کرد. شورش و هرج و مرج در سوریه پراکنده شد وبه سرزمین های دیگر اسلامی سرایت کرد. شورشی که به سقوط سلسله امویان منتهی شد.

دعوت عبّاسی وابو مسلم

(این قسمت از مقاله برگرفته از کتاب تاریخ اسلام .علی اکبر فیاض است)
هرقدرکه قدرت اموی به واسطه ضعف خلفا و بهم ریختگی اعراب پشتیبان خلافت رو به ضعف می رفت نفوذ شیعه زیادتر می شد. این دعوت که در زمان محمد بن الحنیفه آغاز شده بود موضوعش آل علی - علیه السّلام - و خلافت آنها بود. اما درآخر، بنی العباس با مهارت عجیبی آن را به نفع خود برگرداندند.
خراسان در آن روزگار تابع بصره بود. طوایف عربی برای خود حوزه ای را با قریه ها و مزارع و چرا گاههای آن تصرف کرده بود. این طوایف از میراث زمان جاهلیت میان خود دودستگی ها و اختلافات فراوان داشتند. دولت اموی نیز که سیاست خود را برروی این دودستگی ها بنا گذاشته بود آتش اختلافات را دامن می زد. درخراسان مهمترین و نافذترین قبیله عرب بنی تمیم بودند. اینها از نژاد عدنانی محسوب می شدند. درمقابل آنها طایفه ازد از نژاد قحطانی بودند و طوایف ربیعه نیز به آنها ملحق شده بودند. میان این دو دسته برسر ریاست و نفوذ در خراسان زدو خودرها رخ داد .
در طی کشاکشها و زدوخوردها، دعوت شیعه که بنی عباس خود را در آنجا داده بودند نهفته انتشار می یافت .
امام عباسی نزدیک دمشق که از زمان عبدالملک بن مروان اقامتگاه خانواده عباسی شده بود منزل داشت. مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امامِ مبلغینِ خود را درموسم حج درمکه دیدار می کرد. دستور امام به دعات آن بود که بیشتر به ایرانیها بپیچند واز اعراب به طوایف یمانی (قحطانی) اعتماد کنند و با مضریها (نزاریها) به ظاهر مهربان، ودر باطن دشمن باشند به طوری که اگر بتوانند یکی ازآنها باقی نگذارند.
محمد که اولین امام عباسیان است اول کسی بود که دعات به اطراف فرستاد و دستور داده بود که دعوت به «الرضا من آل محمد» کنند و اسم کسی را نبرند. پس از محمد، ابراهیم پسرش به وصیت او به امامت نشست و ابو مسلم دعوت او را اشکار کرد. بدین طریق فرقه راوندیه که طرفدار امامت بنی العباس بود در آغاز با کیسانیه یعنی طرفداران محمد بن الحنفیه اتصال داشته ودر امتداد آن بوجود آمده است. در زمان مهدی عباسی خواستند این اتصال را قطع کنند پس سلسله امامت را مستقیما به عباس بن عبدالمطلب رساندند به استناد آنکه عموی پیغمبر و وارث او بوده است. بدین طریق علویان را از حساب خود حذف کردند. برگردیم بر سر تاریخ .
در موقعی که ابو مسلم مرو را گرفت فتح دیگری نیز خود به خود به آغوش او آمد و آن چنان بود که عبدالله بن معاویه که به داعیه خلافت، مدتی جنوب ایران را به دست گرفته بود. اخیرا ً از جلو لشکری که مروان به سر وقت او فرستاده بود اصفهان را گذاشته به خراسان آمد و به ابومسلم پناهنده شد.ابو مسلم او را به زندان افکند و کشت.
پس از فتح مرو، ابو مسلم سرداران خود را به فتح اطراف خراسان فرستاد و فتوح به سرعت پیش می رفت. دسته ای از نیروی مروانیها از اصفهان به گرگان وارد شد؛ ابو مسلم قحطبة بن شبیب را به مقابله آنها مامور کرد. قحطبه آن لشکر را درگرگان شکست داد و ازآنجا به طرف ری پیش راند. ابو مسلم نیز از مرو به جانب نیشابور کشید .
قحطبه به مرکز ایران رسیده بود لشکریان خلیفۀ اموی که از جلو قحطبه فرار می کردند پس از تخلیه همدان در نهاوند به مقاومت ایستادند و پس از چند ماه تسلیم شدند (ذوالقعده 131 ) . لشکر خراسان شاهراه معمولی کرمانشاه، حلوان، خانقین را پیش گرفته از فلات ایران به جلگه عراق سرازیر شدند و ناگهانی برسردشمن فرود آمدند. در گیرو دار فتح، قحطبه شبی به طرز مجهولی نابود شد ولی پسرش حسن که خود سردار رشید و با شهامتی بود فتح را انجام داد و یکسره وارد کوفه شد (محرم 132). پیش از این واقعه ابراهیم امام را در حمیمه به فرمان مروان گرفته بودند و بعد در زندان کشتند. ولی برادر او ابو العباس عبدالله بن محمد بن علی، باعده ای از خویشاوندان فراراً خود را به کوفه نزد شیعیان آنجا رسانده بود. در این هنگام که حسن با لشکر وارد کوفه شد شیعیان این عبدالله را به حکم آنکه ابراهیم او را وصی و جانشین خود قرار داده بود به خلافت برداشتند (ربیع الاول132)
در این موقع مروان از حران بیرون آمده از راه موصل روانه کوفه شد. دسته ای از لشکر خراسان به استقبال او رفت و در کنار رود زاب بزرگ جنگ در گرفت و از دوم جمادی الاخری تا یازدهم آن ماه طول کشید و مروان شکست فاحشی خورد. این جنگ که به جنگ زاب معروف است، دولت امویان را خاتمه داد .
سرانجام در بوصیر ( در مصر علیا ) با لشکر خراسان که همه جا به تعاقب او آمده بودند مصاف داد و در میدان مبارزه کشته شد. سرش را بریده برای ابوالعباس به کوفه فرستادند
افراد بنی امیه را در همه جا جستند و کشتند، باروی دمشق را ویران کردند و قبور خلفای بنی امیه را شکافته استخوانها را سوزانیدند. از این تعقیب و کشتار یکی از نوادگان هشام بن عبد الملک که نامش عبد الرحمن بود، جان دربود و خود را به اندلس انداخت و درآنجا خلیفه شد و سلسله امویان، در اندلس آغاز شد .
با وجود انقراض مروان، تسخیر کامل شام که مقر چندین سالۀ دولت اموی بود هنوز مبلغی کار داشت، عده ای از سرداران اموی از بیم جان یا به طمع مملکت هنوز می جنبیدند و شهرها را بر عباسیان می شورانیدند .
با زوال زمام حکومت از دست اعراب بیرون آمد و به دست طرفداران بنی عباس، یعنی ایرانیان افتاد و ایجاد بغداد نیز این تحول را نشاندار کرد. زبان کشور هنوز عربی بود اما ادبیات و رسوم زندگانی همه تحت تاثیر این تحول قرار گرفت و تمدن تازه ای آغاز شد. جنگ زاب نقطۀ مقابل جنگ قادسیه بود و ایرانیان قدرتی را که در آنجا باخته بودند در اینجا بدست آوردند.

دولت اموی در اندلس

نخستین مرد مسلمانی که به اندلس رفت، طارق بن زیاد و پس از وی موسی بن نصیر بود، این دو سردار در سال 92 هجری در زمان حکومت امویان قسمتی از اسپانیا را مسخر کرده و از طرف خلفای بنی امیه در آنجا فرمانروا گشتند. هم این که عباسیان بخلافت رسیدند، بنی امیه را قتل عام کردند جوانی از آنان جان به در برده، به آفریقا رفت و از آنجا سوار کشتی شد و به اندلس رفت. و بر فرمانروای آنروزِ اندلس عبدالرحمن بن یوسف فهری فایق آمده حکومت اندلس را بدست آورد و ابتدا بنام سفاح خلیفۀ عباسی خطبه خواند اما عباسیان این جوان را از حکومت معزول ساختند او هم به فرمان بنی عباس اعتنا نکرده در اندلس ماند و خود فرمانروا شد. این جوان اموی عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک است که قرطبه را پایتخت قرار داد و خود را امیر اندلس خواند 138 هجری. پس از عبدالرحمن عده ای از جانشین های او نیز خود را امیر می خواندند تا آنکه نوبت به عبد الرحمن سوم رسید این مرد بزرگترین فرمانروای اموی اندلس می باشد. عبدالرحمن بجای امیر، خود را خلیفه گفت و با فرنگیان جنگهای بسیار کرد، آنان را شکست داد. پس از او چند تن دیگر در اندلس فرمانروا شدند ولی هیچ یک بپای عبدالرحمن سوم نرسیدند در قرن پنجم هجری حکومت اندلس میان چند دسته از بزرگان عرب تقسیم گشت که مشهورترین آنان طایفۀ عبابده فرمانروایان اشبیلیه میباشند. این دسته پس از چندی ناتوان گشتند وبرای جلوگیری از هجوم فرنگیان بسلاطین شما آفریقا (مرابطین) پناه آوردند ولی اینان که بکمک آمده بودند اندلس را برای خود گرفته، دست فرنگیان و فرمانروایان (عبابده) عرب را از اندلس کوتاه ساختند و بالاخره در سال 1492 میلادی فرنگیان به اندلس هجوم آوردند و آن کشور را به یکباره از چنگ مسلمانان در آوردند.
اتفاقا کشور اندلس سهم بزرگی در تاریخ تمدن اسلام دارا شد. بناهای عالی اسلامی در اندلس برپا گشت آموزشگاه های مهم تاسیس یافت ودانشمندان و سخنوران نامی از آن سرزمین اسلامی برخاستند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]- در زمان جاهلیت هر یک از قبایل قریش مسئولیت خاصی به عهده داشتند. در قدیم ، قریش پرچمی به نام عقاب داشت ودر موقع جنگ آن را بیرون آورده بدست یکی از سران سپاه و یا به خود پرچم دار تحویل می دادند. قیاده یا سرداری عبارت از سرپرستی و سرداری کاروان های بازرگانی و یا نفراتی جنگی بود.(تاریخ تمدن اسلام-جرجی زیدان-ج 1-ص16)

منابع : کتاب تاریخ مسلمین
www.tarikheslam.com