خاطراتی از ارادت شهدا به اهل بیت علیهم السلام
اعتراف به عشق
شهید سید محمد جزایری
شهید جزایری در شب عملیات و لحظاتی قبل از اعلام رمز به رزمندگانی که همراه او هستند می گوید: « می خواهم اعتراف کنم که مدت هاست سخت عاشق اهل بیت (علیهم السلام) شدم. عجیب است اسم پیامبر(صلّی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و حسین(علیه السلام) را که می شنوم منقلب می شوم و مرتب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به این بزرگواران قسم می دهم، چون توسل به ائمه (علیهم السلام) در امید دادن به زندگی خیلی مؤثر است. شهید محمد جزایری در همان جا وصیت نامه خود را می نویسد و در سطر اول آن، بعد از حمد و ثنای خداوند، ادامه می دهد:
«باید وصیت نامه بنویسم شاید خداوند لطفی کرد و ما را مشمول رحمت خود قرار داد و جان این بنده ی گناهکار را خریداری نمود. خدایا راضیم به رضای تو و تسلیم به امرت.»(1)

رو به دیار عاشقان

شهید قاسم بلند
شهید قاسم بلند، ظهر 22 تیرماه 1361 چندین ساعت قبل از آغاز عملیات رمضان رو به بچه های گروهان خود که با خوشحالی از نماز برمی گشتند کرد و گفت:
- «این بار به دیار حسین (علیه السلام) می رویم. فردا کربلا در سرزمین امام حسین (علیه السلام) تکرار می شود و تاریخ گواهی دیگر خواهد داد. فردا در زمینی قدم خواهیم گذاشت که مولای مظلومان قدم گذارد و من فردا به آرزوی خود خواهم رسید. امیدوارم که بتوانیم راه کربلا را برای خانواده باز کنم. فردا امام حسین (علیه السلام) در انتظار لشکریان اسلام است.»
ایشان فردای روز عملیات در حوالی شهر بصره، در هوای بسیار گرم و طاقت فرسا همچون سالار شهیدان با لبانی عطشان در خون خود غلتید.(2)

طواف شهید

شهید محمد ربانی
یکی از علایق شهید محمد ربانی، زیارت آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود و به او ارادت خاصی داشت و در هر فرصتی برای زیارت قبر امام هشتم (علیه السلام) به مشهد مقدس می رفت. شهید ربانی در جبهه ی فاو به وسیله گلوله شهید شد و اشتباهاً به مشهد مقدس انتقال داده می شود. عشقی که شهید محمد ربانی به امام رضا (علیه السلام) داشت سبب شد به همراه سایر شهدای مشهد به دور ضریح امام رضا (علیه السلام) طواف داده شود و بعد از ده روز شهید به اهواز انتقال داده شد و در بهشت شهداء به خاک سپرده شد.(3)

زیارت با اخلاص

شهید سید علی حسینی
زیارت کردنش مثل دیدار عاشق با معشوق بود. خیلی از روی اخلاص و عشق و عامیانه زیارت می کرد. بارها با سید علی به حرم حضرت رضا(علیه السلام) مشرف شدم وقتی وارد حرم می شد، با اینکه وضو داشت، برای تبرک، با گرد و غبار فرش های حرم تیمم می کرد. در مقابل ضریح می ایستاد. عارفانه و با سوز و گداز گریه می کرد. او حتماً می بایست خودش را به ضریح می چسباند و آن را می بوسید. وقتی از حرم، بیرون می آمد، در یکی از رواق ها دو رکعت نماز به روح اموات (پدربزرگ و مادربزرگ و ...) هدیه می کرد.
زیارت کردنش و حالاتش در حرم، برایم عجیب بود. وقتی با او به زیارت امام رضا(علیه السلام) می رفتم کاملاً سبک می شدم.(4)

زیارت در هور

شهید حاج میرقاسم میرحسینی
برای بازدید از سنگر تبلیغات که روی آب ها مستقر بود، به منطقه ی هور رفته بودم. هنوز چند دقیقه از آمدن من نگذشته بود. که حاج آقا میرحسینی با قایق از راه رسید و پس از احوال پرسی گفت: « پس فردا برای خواندن زیارت عاشورا بیایید سنگر.»
با اشتیاق پذیرفتم و دو روز بعد سوار قایق تبلیغات شدم و به سوی سنگر حاج آقا حرکت کردم. فکر می کردم برای دعا حتماً تعداد زیادی رزمنده حضور دارند و مستمع بسیاری خواهم داشت. اما بر خلاف تصورم، حاج قاسم در سنگر به تنهایی نشسته بود. و پس از نماز صبح، مفاتیح می خواند. به اطراف نگاه کردم، بچه های رزمنده در سنگر پراکنده بودند و جز حاج آقا و سکاندار قایق، کس دیگری نبود. اما با دیدن انتظارایشان، خجالت کشیدم از او بخواهم رزمنده ها را به این جلسه دعوت کند. ناچار شروع به خواندن زیارت نامه کردم. در حین خواندن، ایشان را به قدری منقلب و گریان دیدم که اندک اندک صدایم اوج گرفت و انگیزه ام برای خواندن بیشتر شد. آن روز، ناله ها و گریه های عاشقانه حاج آقا میرحسینی چنان عظمتی به زیارت عاشورا داد که لذت آن حالات و معنویات را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد.(5)

الگوگیری از ائمه علیهم السلام

شهید حاج شیخ علی مزاری
در ایامی که مدینه بودیم، حاج آقا می فرمود: « ساعت دو نیمه شب جمع شوید تا به اتفاق به بقیع برویم. حاجیان از دو کاروان زاهدان جمع می شدند و به راه می افتادند. در آنجا ایشان تا اذان صبح، برای حجاج زیارت نامه های مخصوص ائمه ی بقیع (علیهم السلام) را به همراه ذکر مصیبت قرائت می کردند. به هنگام نماز صبح، جزء اولین نفراتی بودیم که در مسجد النبی برای نماز و زیارت حاضر می شدیم.
 ***
یکی از صحنه های زیبای حضور حاج آقا در جبهه، زمانی بود که برای انجام عملیات کربلای پنج آماده می شدیم. ایشان روی تپه ای ایستاد و ناظر بر جریان بودند. اینجانب کمربند تسلیحات انفرادی را به کمر فرزند حاج آقا می بستم. حاج آقا عمیق به فکر فرو رفته بودند و نظاره گر صحنه بودند. وقتی از حاج آقا پرسیده شد که به چه فکر می کردید فرمودند: « صحنه ی فرستادن علی اکبر توسط آقااباعبدالله (علیه السلام) به میدان جنگ و صبر و حلم آقا امام حسین (علیه السلام) برایم تداعی شد.
 ***
در زمانی که خردسال بودیم و مسجد می آمدیم، حاج آقا علاوه بر برنامه های منبر، من و همسن و سال هایم را مورد توجه قرار می دادند و روزانه برای ما یک حدیث می گفتند. و از ما می خواستند که آن را بنویسیم و به خاطر بسپاریم که من هنوز دفترچه را دارم.
 ***
از نکاتی که حاج آقا معمولاً تأکید می فرمودند، این بود که از آمدن به جلسات روضه و توسل هدف داشته باشید. صرفاً برای گوش دادن و وقت گذراندن به پای منبر نیایید. ببینید وعاظ چه می گویند و راه درست و مستقیم را بروید. ببینید ائمه (علیهم السلام) چه کرده اند. از آنها الگو بگیرید. به خصوص نسبت به فرزندانتان دقت نمایید. آنها را از همان کودکی به نماز و روزه عادت دهید. و دخترانتان را به حجاب و پوشش اسلامی توصیه نمایید.
از ایشان شنیدم که می فرمودند: فقط حضور در جلسات روضه و توسل کافی نیست، مهم این است که از این جلسات نتیجه بگیریم.
ایشان هر وقت به زیارت امام رضا(علیه السلام) می رفتند، مقید بودند که محل اقامتشان نزدیک حرم مطهر باشد. معمولاً از اقامت در منزل بستگان که مسافت زیادی تا حرم مطهر داشت، امتناع می ورزیدند تا از نماز جماعت صبح در حرم مطهر باز نمانند و باعث زحمت و مشقت بستگان نشوند.
 ***
حاج آقا به ائمه اطهار (علیهم السلام) احترام خاصی قائل بودند. به گونه ای که حتی نسبت به نکات دینی مربوط به نام معصومین (علیهم السلام) دقت داشتند. یادم هست روزی نشانی جایی را که در آن نام یکی از ائمه ی معصومین(علیهم السلام) ذکر شده بود به من دادند تا بنویسم. من نشانی را نوشتم ولی بعد از نام امام کلمه (علیه السلام) را ننوشتم، ایشان وقتی کاغذ را دیدند فرمودند چرا (علیه السلام) را فراموش کرده اید. حتماً آن را بنویسید و سعی کنید همیشه در احترام به نام ائمه (علیهم السلام) مقیّد باشید.
 ***
من آن گریه های حاج آقا مزاری در مجالس حضرت سید الشهداء(علیه السلام) و در مجالس عزاداری اهل بیت(علیهم السلام) را که اشک های ایشان به محاسنش جاری می شد فراموش نمی کنم. حالت های عرفانی ایشان که در این محافل به ظهور و بروز می رسید، جزء بهترین خاطرات من از ایشان است. هنگام توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ایشان گریه می کرد و توجهی به اطراف نداشت. کیفیت گریه ایشان هم با دیگران تفاوت داشت آرام گریه می کرد و اشک می ریخت.(6)

ادای احترام

شهید حاج حسن بهمنی
به خاطر دارم زمانی که مجروح شد، و در بیمارستان بستری بود، کنار حاجی بودم. شب دوم تقریباً ساعت دو بامداد بود که شروع کردم به خواندن دعای توسل. حاجی هم بیهوش بود. آرام آرام دعا را می خواندم؛ زمانی که رسیدم به آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حسن با دست به من زد. دعا را قطع کردم. او گفت:
«دستت را به گردن من بینداز و مرا بلند کن و نیم خیز کن.»
من گمان می کردم که حاجی بیهوش است. غافل از این که بیدار بود و دعا را گوش می کرد. بلند شدم و ایشان رابه حالت نیم خیز نشاندم. تا این اندازه برای ائمه احترام قائل بود که حاضر نشد در آن شرایط سخت بیماری نسبت به آقا ادای احترام نکند.
 ***
تازه از جبهه آمده بود. گفت:
«بلند شو، با هم به جمکران برویم.»
گفتم: « ماشین نداریم.»
گفت: « مردم با پای پیاده می رفتند مکه و امام رضا (علیه السلام)؛ بلند شو تنبلی نکن!»
سوار اتوبوس شدیم. اول رفتیم قم؛ پابوس حضرت معصومه (سلام الله علیها). از قم هم به قصد زیارت مسجد جمکران، سوار یک مینی بوس شدیم. داخل مینی بوس شلوغ بود. مردی روی رکاب مینی بوس ایستاده بود و روضه می خواند. زیر نور کمرنگ چراغ های مینی بوس، صورت حاجی را دیدم که در حال گریه کردن بود. با صدای بلند گریه می کرد. عشق و علاقه ی شدیدی به ائمه (علیهم السلام) داشت.(7)

پی نوشت ها :

1. آه باران، ص 90.
2. آه باران، ص 109.
3. آه باران، صص 146.
4. چشم بی تاب، ص 47.
5. از هیرمند تا اروند، ص 91.
6. فریاد محراب، صص 152 و 135 و 111 و 102 و 55 و 40 و 39.
7. یک ستاره از خاک، صص 27- 26 و 25.

منبع :(1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس(7)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم.