انتقاد از فیزیوکرات ها
مترجم: کریم سنجابی
از لحاظ علمی و نظری خلاصه ی عقاید آنها عبارتست از:
1. این اندیشه که جمعیت پدیده های اجتماعی منتظم هستند و بالنتیجه به وسیله ی روابطی با یکدیگر پیوند دارند که باید آنها را کشف نمود.
2. این فکر که نفع شخصی هرگاه به حال خود گذاشته شود، آنچه را برایش سودمندتر و در عین حال برای همگان نیز سودمندتر است خواهد یافت. اگرچه این نحوه ی تفکر آزادی طلبانه قبل از فیزیوکراتها نیز پیشگامانی داشته است.
3. این فکر که رقابت آزاد، قیمت مناسب یعنی بهترین قیمت را برای طرفین معامله برقرار می دارد و بالنتیجه منافع رباخوارانه را از میان می برد.
4. تجزیه و تحلیلی نادرست ولی با فحص و بحث مفصل درباره ی تولید ثروت و انواع مختلف سرمایه ها و نیز اولین طبقه بندی درآمد و قوانین مربوط به توزیع آنها.
5. دلایل و براهینی به نفع مالکیت ارضی که صورت مدرسی یافته است.
از لحاظ عملی نیز سهم فیزیوکراتها شامل مسائل زیرین است:
1. آزادی کار
2. آزادی تجارت داخلی و تمام دلایلی که به مدت یک قرن برای آزادی تجارت خارجی به کار برده می شود.
3. تحدید وظایف و مشاغل دولت
4. نخستین ادله راجع به رجحان مالیات های مستقیم بر مالیات های غیرمستقیم. بنابراین، روا نیست فیزیوکراتها را نکوهش کنند- چنانکه گاهی کرده اند- و مدعی شوند که آنها جز فلسفه بافی ماوراءالطبیعی در امور اجتماعی کار دیگری انجام نداده اند. بعلاوه کمی زیاده روی در اسلوب سازی، برای مراحل اولیه ی پیدایش علم مفید است و حتی با اشتباهات خود نیز به آن خدمت می کند. تنها چیزی که باید گفت اینست که اگر دریافت آنها از نظم طبیعی- شالوده و یا لااقل چوب بست- بنای تمام علم اقتصاد قرار گرفته، اندیشه ی آن با چنان افراطی در خوش بینی آلوده بوده که مکتب آزادی طلبی را بطور کلی و بخصوص در فرانسه، مسحور و تا حدی عقیم گردانیده است (1).
نقص بزرگ فیزیوکراتها نداشتن هیچ نوع درکی درباره ی ارزش بوده که آن نیز از نحوه ی استنباط سطحی و مادی و خاکی آنها از تولید ثروت ناشی شده است. آن ها به ندرت از ارزش سخن می گویند و مختصری هم که بر زبان می آورند مبتذل و مبهم است. همه ی اشتباهات آن ها راجع به غیرمولد شناختن تجارت و صنعت از همین منشاء سرچشمه می گیرد. این کیفیت بیشتر از این جهت عجیب و غیر قابل توجیه است که مسأله ی ارزش به نحوی شایان توجه به وسیله ی چند تن از معاصران آن ها مورد بحث قرار گرفته است. در این میان مخصوصاً باید از ریشار کانتییون (2) نام ببریم که از برخی جهات فیزیوکراتها وی را از خودشان می دانستند. او در کتابش به نام «تحقیقی درباره ی تجدید» چاپ 1755، مسأله ارزش را مورد بررسی قرار داده است و نیز به آبه گالیانی در کتاب خود راجع به پول (3) چاپ 1750، و آبه مورله در کتاب «صورتی از یک فرهنگ جدید تجاری» (4) (سال 1769) همین مسأله را مورد مطالعه قرار داده اند. بخصوص نام کندیاک (5) را باید اضافه نمائیم، اگرچه کتاب او تحت عنوان «تجارت و حکومت» به سال 1776 یعنی مدتها پس از آنکه فیزیوکراتها اسلوب خویش را انتشار داده و بساط خود را گسترده بودند به چاپ رسیده است.
خود تورگو نیز که فقط نیمه فیزیوکرات به شمار می آید، درباره ی ارزش نظریاتی عالمانه تر منتشر ساخته بود (6). وی ارزش را چنین تعریف کرده است: «بیان درجه ی قدر و منزلتی که انسان برای اشیاء مختلف مورد علاقه ی خویش قائل است». این تعریف ذهنی بودن ارزش را به خوبی نشان می دهد و حاوی کلماتی چون «درجه ی قدرت و منزلت» و «علاقه» است که باز هم بهتر ذهنیت آن را تصریح می نماید (7). اگرچه در جای دیگر می گوید که ارزش، با وجود نسبی بودن آن، همیشه «با یک صفت ذاتی و درونی واقعی» اشیاء ملازمه دارد. ولی به گمان ما، وی با این کلمات که به مناسبت آن ها بارها مورد ملامت قرار گرفته، فقط خواسته است این نکته را بیان کند که میل و علاقه ی ما مستلزم وجود بعضی صفات و خواص در اشیاء است که ما آن را نافعیت و یا سودمندی می نامیم و این حقیقتی است غیرقابل تردید، ولی صفات و خواص مذکور ممکن است کاملاً تصوری و خیالی باشد و تورگو ظاهراً متوجه این نکته نبوده است.
ممکن است که تورگو الهام بخش کندیاک شده باشد ولی خود او نیز محتملاً از آبه گالینانی الهام گرفته است، زیرا کتاب او بیست سال پیش از کتاب تورگو انتشار یافته، به علاوه تورگو از آن نقل کرده است. کتاب گالیانی با تحلیلی بس لطیف از ارزش بر اساس روانشناسی، سودمندی و کمیابی را مبنای آن قرار می دهد.
تنها با این نظریات درباره ی ارزش نیست که تورگو از مکتب فیزیوکراتها جدا می شود؛ بلکه از این قبیل نظریات خاص او چنان زیاد است که شاید منصفانه تر و صحیح تر بود مبحثی جداگانه به او اختصاص می دادیم (8). بطور کلی اندیشه های تورگو، جدیدتر و به افکار ادام اسمیت نزدیک تر است. در اینجا فقط به یادآوری چند نکته ی اساسی که او را از فیزیوکراتها جدا می سازد اکتفا می ورزیم.
اولاً. اگر در نظریات تورگو اختلاف اصلی بین مولد بودن کشاورزی و عقیم بودن صنعت بکلی کنار گذاشته نشده باشد، لااقل اهمیت آن بسیار کاهش یافته است.
ثانیاً. مالکیت ارضی از مقام بنیاد الهی خلع شده و حتی برای توجیه خود از توسل به سوابق پیش پرداخت های کذائی نیز محروم گردیده است. مالکیت زمین دیگر مبنا و مجوزی جز سبق تصرف و مصلحت عمومی ندارد.
ثالثاً، مالکیت منقول یعنی حاصل کار، بالعکس به مقامی عالی ارتقاء می یابد. اهمیت سرمایه با دقت بیشتری تشریح می شود و مشروعیت ربح بطور قاطع ثابت می گردد.
ولی جبران نقایص و اصلاح اشتباهات فیزیوکراتها را باید بخصوص در کتاب کندیاک جستجو کرد. کتابی که آبه دو کندیاک به سال 1776 در شرایطی که سنش از 60 متجاوز و به عنوان فیلسوف معروف و سرشناس بود، به نام «تجارت و حکومت و روابط متقابل آنها با یکدیگر» منتشر ساخت، تألیفی است شایان تحسین که نهال جدیدترین نظریه ها را در بر دارد، و شاید گمنامی ناروای آن تا حدی ناشی از عنوان نامناسب کتاب بوده که به هیچ وجه معرف موضوع آن نیست.
این کتاب، دیگر مانند آثار فیزیوکراتها یک رساله ی علوم اجتماعی نیست که در آن مفاهیم اقتصادی به صورتی پراکنده با مسائل سیاسی و حقوقی و اخلاقی مخلوط شده باشد، بلکه جامع حقیقی علم اقتصاد است. مؤلف از همان ابتدا مسأله ی ارزش را همچون اساس و شالوده ی علم اقتصاد مطرح می نماید و در نخستین گام بسی بر فیزیوکراتها پیشی می گیرد (9). کندیاک ارزش را بر پایه ی «سودمندی» (10) قرار می دهد، ولی بی درنگ این کلمه را از معنی عامیانه ی آن می پیراید و به آن مفهومی علمی می بخشد که از آن پس همچنان آن را حفظ می نماید. سودمندی دیگر خاصیت طبیعی و ذاتی و درونی اشیاء نیست، بلکه مبین یک نوع رابطه بین شیی و یکی از حوایج آدمی است: «ارزش کمتر در خود شیی و بیشتر در قدر و منزلتی است که ما برای اشیاء قائلیم و این قدر و منزلت متناسب با حاجات ما است. همچنان که احتیاج ما، خود افزایش و کاهش می پذیرد، قدر و منزلت اشیاء نیز زیادتی و نقصان می یابد». چنانکه می بینیم با این بیان در واقع اساس نظریه ی ارزش بر مبنای روانشناسی پی ریزی شده است (11).
ولی این تمام مطلب نیست، اگرچه خود این نیز بسیار مهم است. کندیاک پس از بیان فوق فوراً درمی یابد که سودمندی یگانه عنصر تشکیل دهنده ی ارزش نیست، بلکه «کمیت» یعنی کمیابی و وفور اشیاء نیز دارای اثر قاطع است. او به نحوی شایان تحسین رابطه ی پیوند این دو عنصر را تشخیص داده و ثابت می کند که این دو یکی بیش نیستند؛ زیرا کمیت جز از طریق سودمندی بر ارزش تأثیر نمی کند. به عبارت دیگر کمیت سبب می شود که احتیاج ما با شدت و یا ضعف بیشتری احساس شود: «از آنجا که ارزش اشیاء مبتنی بر احتیاج به آنهاست، طبیعی است احتیاجی که با شدت بیشتر احساس می شود ارزش بیشتر به اشیاء می دهد و احتیاجی که حدتش کمتر باشد ارزش کمتر می دهد. بنابراین، ارزش اشیاء در موقع کمیابی افزایش می یابد و در حالت فراوانی نقصان می پذیرد و حتی ممکن است تا آن حد تنزل نماید که به صفر برسد. مالی که بدان حد زیادتر از میزان حاجت باشد که مصرفی برای آن پیدا نشود فاقد ارزش است، زیرا در این حال به کلی بی فایده است» (12). بیانی بهتر از این حتی امروز هم ممکن نیست. تمام نظریه ی جونس (13) و مکتب اتریشی ارزش در اینجا به صورت جوانه وجود دارد، منتهی دیر زمانی بعد شکوفان می گردد.
این درک صحیح درباره ی ارزش، کندیاک را به دریافتی راجع به مبادله هدایت کرده است که به مراتب بر نظریه ی فیزیوکراتها برتری دارد، چون ارزش عبارت از ارضای نیازمندی است، بنابراین مبادله که با یک عمل دو حاجت را برآورده می سازد دو ارزش ایجاد می کند. در واقع خاصیت مبادله اینست که هر یک از طرفین چیزی را که زیادی دارد به دیگری وامی گذارد تا آنچه را که ندارد به دست بیاورد. آنچه را واگذارده اند به حد وفور دارد برای او بی فایده و بالنتیجه فاقد ارزش است ولی چیزی را که فاقد است برایش دارای فایده ی زیاد و بنابراین واجد ارزش بیشتر است. پس هر کس با یک شیی کم فایده به بازار می آید و با یک چیز مفیدتر مراجعه می کند (14). بنابراین، پندار فیزیوکراتها که از مبادله چیزی اضافی عاید احدی نخواهد شد، و یا لااقل نفع یک طرف با ضرر طرف دیگر جبران می گردد، از اساس غلط در می آید. فیزیوکراتها و مخصوصاً لوترون، بسیار کوشیده اند تا به این نکته پاسخ بدهند. ولی آن ها به همان دلیل که کمی پیش تر اشاره کردیم، توفیق آن را نیافتند که جنبه ی ذهنی و اعتباری بودن ارزش را دریابند.
همین نظریه، خطای دیگر فیزیوکراتها را اصلاح می کند و با تشریح صحیح تولید علم را یک گام بلند به جلو می برد: اگر ارزش چیزی جز سودمندی نیست و اگر سودمندی خود نیز چیزی جز یک نوع رابطه بین اشیاء و نیازمندی های ما نیست؛ پس تولید کردن اگر ایجاد چنین کیفیتی در اشیاء متناسب با احتیاجات ما نباشد، چه می تواند باشد؟! آیا طبیعت و یا زمین چنین سازشی را به وجود می آورد؟ بسیار کم: «طبیعت، غالباً بارور از چیزهائی است که برای ما بی فایده است و نمی توانیم آن ها را به هیچ مصرفی برسانیم (توجهی بس عمیق که می توانست شیفتگی فیزیوکراتها را نسبت به «مادر شیرده» به سردی مبدل کند) کار انسان است که در اشیاء تبدلات پدید می آورد و آن ها را سودمند می گرداند. تولید کردن یعنی شکل جدید دادن به ماده» (15). پس با این کیفیت آیا بین تولید کشاورزی و تولید صنعتی تفاوتی وجود دارد؟ ابداً! هر یک از این دو کاری جز این نمی کند که ماده ی موجود را تغییر شکل بدهد (16).
از طرف دیگر کندیاک به خوبی روشن می سازد که اگر مالکان و پیشه وران، متکی و وابسته به کشاورزان، به نظر می رسند- و واقعاً نیز چنین هستند- وابستگی کشاورزان به پیشه وران نیز، به نوبه ی خود کمتر از آن نیست. بنابراین نباید گفت که کشاورزی بر صنعت ترجیح دارد و یا صنعت بر کشاورزی. هیچ چیز را نباید مرجح شناخت و به همه کاری باید پرداخت» (17).
بالاخره درباره ی مزد تعریفی عرضه می نماید که هر چند موجز است، ولی بُردِ معنی آن فوق العاده است. می گوید: «مزد نماینده ی سهمی است که آنها (کارگران) به عنوان مالک مشترک در محصول دارند» (18). کلمه ی «نماینده» این مفهوم را می رساند که کارگر چون می تواند یا نمی خواهد حقی را که طبیعتاً بر محصول کار خود دارد اعمال نماید، آن را به بهای پول واگذار می کند و همین قیمت است که مزد او را تشکیل می دهد و میزان آن مانند سایر قیمت ها «از راه رقابت فروشندگان و خریداران» تعیین می گردد. بنابراین، کندیاک نمی گوید به حکم قانون طبیعت مزد محکوم و محدود به حداقل معاش است، بلکه تابع عرضه و تقاضا است. برعکس در اینجا نظام کارفرما و کارگری مانند مشارکتی بالقوه بین سرمایه و کار معرفی شده است (19).
حتی از لحاظ اصول علمی و در زمینه ی تحقق بخشیدن به معتقدات و بالاخص در مورد آزادی کار و محکوم نمودن نظامات صنفی زمان (کورپوراسیونها) نیز کندیاک قاطعتر از فیزیوکراتها بوده است: «امتیازات آن ها قواعدی ظالمانه است که فقط به آن علت که موجود و برقرار است، آن را جزئی از نظام اجتماع می دانیم (20). در مورد آزادی استقراض و آزادی نرخ ربح نیزوی با همان قاطعیت تورگو اظهارنظر می نماید و در برهان نکته ی بسیار ظریفی است که آن را از شباهت بین ربح پول و صرف پول اسنتتاج نموده است: حق الصرف و یا به عبارت دیگر تفاوت قیمت اسعار خارجی ما به ازای بعد مکان است. می دانیم که «بعد زمان» و «بعد مکان» هر دو یکی هستند (21)، بنابراین ربح، در ازای نقل و انتقال در زمان است همچنانکه صرف، مخارج حمل و نقل آن در مکان می باشد و این درست همان نظریه ی علمی جدید ربح یعنی نظریه ی بوهم باورک (22) است.
پی نوشت ها :
1- به این سخنان مرسیه دولاریویر گوش فرا دارید: «با تحسین بنگیرد که چگونه هر فرد آدمی وسیله ای برای سعادت سایر آدمیان است و چگونه خوشبختی هر کس چون موجی به سایرین انتقال می یابد. این الفاظ و لغات را به معنی دقیق و حقیقی آن در نظر بگیرید... نمی دانم آیا در چنان وضع و حالی ما افراد تیره بخت را مشاهده خواهیم کرد. اگر هم باشد تعداد آنها بسیار اندک و شمار نیک بختان چنان افزون خواهد بود که درباره ی استعانت به مستمندان جای نگرانی باقی نخواهد ماند. تمام منافع ما و جمیع خواسته های ما با منافع و خواسته های سلطان یکی خواهد شد و بدینسان به خاطر سعادت مشترک ما همآهنگی کاملی پدید خواهد آمد که می توان آن را صنع پروردگاری خیرخواه دانست که خواستار است زمین مأوای انسان های خوشبخت باشد» (II, P. 638).
معذلک، باید متوجه بود که این منظره ی مسحورکننده مربوط به جامعه ی فعلی نیست، بلکه از آن اجتماع آینده است که در آن نظام طبیعی حکمفرما خواهد بود - این خوش بینی با خوش بینی آنارشیستها از یک سرشت است.
2- ریشار کانتییون (Richard Cantillon) صراف و اقتصادشناس ایرلندی (1734-1680) که طی یک قرن هیچکس درباره ی او سخنی نگفته بود، مانند همه ی پیشقدمانی که دوباره کشف می شوند، چند سالی است که سخت مورد توجه واقع شده است. برای او تأثیری اغراق آمیز در افکار و عقاید فیزیوکراتها قائل شده اند. در هر حال مسلم است که اولین کتاب میرابو به نام «دوست انسان ها» که در 1756 یعنی یکسال پس از کتاب کانتییون انتشار یافته مستقیماً از افکار او ملهم است. چون نمی خواهیم از حدودی که برای خود رسم کرده ایم خارج شویم در این باب چیزی نمی گوئیم؛ ولی در مجلات اقتصادی مقالات زیاد راجع به او نوشته شده است که نخستین آن ها مقاله ی استانلی جونس (Stanley Jevons) در مجله ی معاصر Contemporary Review سال 1881 است.
3- Abbé Galiani مؤلف کتاب «درباره ی پول» (Della moneta).
4- آبه مورله (Abbé morellet) مؤلف کتاب «صورتی از یک فرهنگ جدید تجاری» "Prospectus d' un nouveau dictionnaire du commerce".
5- کندیاک (Etienne Bonnot de Condillac) فیلسوف فرانسه متولد در گرونویل (1780-1715) عقاید فلسفی او بیشتر ملهم از لاک فیلسوف انگلیسی است. کتاب اقتصادی معروف او «تجارت و حکومت و روابط متقابل آنها با یکدیگر»
Le Commerce et le Governement considérés relativement l' un à l'autre است (مترجم).
6- در کتاب ارزش ها و پول ها (Valeurs et monnaies) که محتملاً در 1769 چاپ شده و نیز در کتاب دیگرش به نام «تفکرات» (Reflexions) نظریات اساسی کنه راجع به ارزش در مقاله ای دیده می شود تحت عنوان «آدمیان» (Hommes) که مدتها بدون انتشار مانده بود و اخیراً در مجله «تاریخ عقاید اقتصادی و اجتماعی» "Revue d'histoire des doctrines économiques et sociales"، شماره ی اول، سال اول، به چاپ رسیده است.
7- او در تمیز بین ارزش اعتباری (Valeur estimative) (که ما آن را ارزش فردی می نامیم) و ارزش حکمی (Valeur appreciative) (که ما آن را ارزش اجتماعی می خوانیم) به تفصیل سخن رانده است. ملاک ارزش اعتباری قسمتی از وقت و یا کوششی است که برای تحصیل آن مصرف می نماییم؛ به نحوی که در این مورد مفهوم «ارزش= کار» تحقق می یابد. اما تفاوت ارزش حکمی با ارزش اعتباری فقط در اینست که ارزش حکمی «معدل و متوسط» ارزش اعتباری است.
8- تورگو با آنکه خود را شاگرد کنه معرفی می کند، همیشه خویشتن را از مکتب فیزیوکراسی که آن را به نحوی تحقیرآمیز «فرقه» می نامند برکنار می دارد.
9- «اگر من در بحث از این موضوع چنین به تفصیل پرداخته ام، فقط به این علت است که ارزش پایه و اساس تمام کتاب را تشکیل می دهد» (فصل اول).
10- در این کتاب اصطلاح اقتصادی "Utilité" به سودمندی یا نافعیت ترجمه شده است.
11- کتاب «تجارت و دولت»، صفحه ی 15
12- همان کتاب، قسمت اول- فصل اول
13- جونس (Stanley Jevons)، 1882-1835، فیلسوف و اقتصادشناس انگلیسی
14- «خطاست گفته شود در مبادله هر یک از طرفین ارزشی مساوی با ارزش دیگر واگذار می کند. برعکس، همیشه هر یک از طرفین معامله چیز کمتری می دهد و چیز بیشتری می ستاند... نفع در اینجا متقابل و دو جانبه است. بی شک به همین جهت است که می گویند در مبادله ارزش مساوی به جای ارزش مساوی داده می شود. ولی این بیان چندان درست نیست. چون نفع متقابل است، بهتر است گفته شود هر یک از طرفین معاوضه «کمتر» می دهد و «بیشتر» می گیرد» (op. cit p. 5, et 56).
15- همان مأخذ، قسمت اول، فصل نهم
16- «هنگامی که زمین از محصول پربار می شود، مواد تازه ای جز آنچه از پیش بوده به وجود نمی آید. تازه فقط اشکال و صورت های آنهاست و تمام ثروت طبیعت عبارت از همین صورت ها است» (همان مأخذ، همان قسمت).
17- همان کتاب، قسمت اول، فصل 29
18- ایضاً همان مأخذ، فصل 12
19- مراجعه شود به همان کتاب صفحه ی 69. در تحقیقات کاملاً جدید راجع به قرارداد مزد، آقای شاتلن (M. Chatelain) ظاهراً بدون آشنائی با نظریه ی کندیاک، درست همین عقیده را اظهار نموده است.
20- همان مأخذ، قسمت 15، فصل 8
21- تورگو نیز قبلاً همین نکته را در کتاب خود به نام «تذکره ای درباره ی وام پول» (Mémoire sur les prêts d' argent) صفحه ی 122 بیان کرده بود: «در معامله ی وام با بهره در وقت پرداخت، پول کمتری می دهند تا در ازای آن در زمان دیگر پول بیشتری دریافت دارند؛ زیرا تفاوت زمان همچون اختلاف مکان، تفاوت واقعی در ارزش پول به وجود می آورد» و در سطور بعد (صفحه ی 127) می گوید: «مقایسه کنید تفاوت نافعیت بین مقدار پولی که فعلاً در تملک یک فرد است با مقدار مساوی آن که در زمانی دیرتر دریافت خواهد کرد؛ آیا این تفاوت آشکار نیست؟ ضرب المثل پیش پا افتاده ی «سیلی نقد به از حوال نسیه» بیان ساده ای از این حقیقت است».
22- بوهم باورک (Bohm- Bawerk) اقتصاددان اطریشی (1914-1851).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}