نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

به نظر سیسموندی تعجب آور نیست «اصحاب مکتب ثروت اندوزی» (1) که هم در روش فکر و نظر و هم در موضوع علم اقتصاد اشتباه کرده اند در استنتاجات علمی نیز دچار گمراهی بشوند. مکتب ثروت طلبی خواهان تولید نامحدود است،‌ برکات رقابت را بی قید و شرط می ستاید،‌ و از آن به نتیجه ی هماهنگی منفعت ها و عدم مداخله ی دولت می رسد. اینها سه نکته ی اساسی مکتب اقتصادیون است که سیسموندی درباره ی هر یک از آنها با آنان وارد معارضه می شود.
نخست راجع به دلبستگی مفرط آنان به تولید، می گوید: به نظر آن ها افزایش عمومی تولید متضمن هیچ نوع عیب و خطری نیست،‌ زیرا اگر کارفرمایان در موردی اشتباه بکنند و مقدار عرضه زیادتر از میزان حاجت باشد، دستگاه خودکار اقتصادی فوراً در مقام اصلاح برمی آید: یعنی تنزل قیمت اجناس به کارفرمایان هشدار می دهد که راه خطا رفته اند و باید سعی خود را متوجه هدف دیگری بنمایند. برعکس ترقی قیمت ها تولیدکنندگان را متوجه می سازد که عرضه ی اجناس کافی نیست و باید بر مقدار تولید بیافزایند. بنابراین اشتباهات همیشه موقت و زودگذر خواهد بود.
ولی سیسموندی می گوید: اگر اقتصادشناسان به جای برهان کلی و نظری،‌ وقایع و امور را آن طور که جریان دارند مورد مطالعه قرار می دادند و اگر به جای محصولات آدم ها را در نظر می گرفتند، این طور سبک بر اشتباهات تولیدکنندگان نمی گذشتند. درست است که افزایش تولید در صورتی که عرضه،‌ کافی برای ارضای تقاضای روزافزون نباشد به کسی زیان نمی رساند و به سود همه است ولی کم کردن عرضه ی زیادتر از میزان حاجت، وقتی که تقاضا به همان سرعت زیاد نشود، کار آسانی نیست. آیا باور کردنی است که در ظرف یک یا دو روز سرمایه ها و کارگرها بتوانند صنعتی را که دچار کسادی شده اند ترک کنند و کار و صنعت دیگری را در پیش بگیرند؟ کارگر کجا می تواند کاری را که وسیله ی معاش او بوده، به آن خو گرفته، به مرور زمان و شاید با هزینه ی گزاف آموخته و در آن مهارت پیدا کرده است ناگهان ترک کند و کاری دیگر را که در آن سابقه و تجربه ندارد در دست بگیرد؟ او به پائین آمدن مزد و طولانی شدن ساعات کار تن در خواد داد و کار خود را ترک نخواهد کرد «و حاضر خواهد شد روزی 14 ساعت کار بکند و از هر تفریح و خوشی که پیشتر داشته است صرفنظر نماید. بالنتیجه همان عده ی کارگر مقدار بیشتری محصول تولید خواهند کرد» (2). اما کارفرما هم،‌ که غالباً نصف و یا بیشتر از دارایی خود را صرف ساختمان و تأسیس و اداره ی یک کارخانه کرده است، کمتر از کارگران آماده ی ترک آن خواهد بود. سرمایه های ثابت یک کارخانه را به آسانی نمی توان به کارخانه ی دیگری منتقل کرد. بعلاوه کارخانه دار هم پایبند عادت به شغل و حرفه ی خود می باشد «که قدرت اخلاقی آن تابع حساب نیست» (3). بنابراین او نیز مانند کارگران به همان کارگاه که تأسیس کرده و وسیله ی زندگی او است می چسبد. بدین ترتیب، مقدار تولید خود به خود نه نتها محدود نمی گردد، بلکه به همان میزان باقی می ماند و شاید بیشتر هم می شود. مع الوصف این نابسامانی، ناچار باید خاتمه پیدا کند. بی شک بالاخره مطابقتی بین عرضه و تقاضا پیدا می شود،‌ ولی پس از چه خرابی ها و ورشکستگی ها! «تولیدکنندگان از کار کنار نخواهد رفت و عده ی آن ها کم نخواهد شد،‌ مگر آن زمان که جمع کثیری از صاحبان کارگاه ورشکست شوند و بسیاری از کارگران از گرسنگی و فقر بمیرند.»(4) بنابراین، سیسموندی می گوید: «بیاییم و از این نظریه ی پر خطر تعادل اقتصادی،‌ که خود به خود برقرار می شود، پرهیز کنیم... درست است که به مرور زمان یک نوع تعادل برقرار می شود،‌ ولی پس از رنج ها و ویرانی های وحشتناک» (5). این ملاحظات که برای زمان سیسموندی صحیح بود امروز قاعده و پایه ی سیاست ائتلاف و سازش کارتل ها و تراست ها برای محدود و متناسب کردن تولیدات است.
از قرن نوزدهم به بعد، مهم ترین وسیله ی ازدیاد تولید ثروت چیست؟ افزایش ماشین ها. به همین جهت تندترین حملات مؤلف ما متوجه آن ها است و بیشتر نیز به همین سبب است که صفت مرتجع و حتی جاهل و نادان به او داده اند و قریب نیم قرن نامش از بین اقتصادشناسان محو می گردد.
در این موضوع ماشین هم اقتصادشناسان کلاسیک همداستانند (6) و آن را وسیله ی خیر و برکت می دانند، زیرا به وسیله ی آن محصولات به قیمت ارزان تر تولید می شود و قسمتی از درآمد مصرف کنندگان آزاد می گردد و بالنتیجه تقاضای محصولات دیگر فزونی می یابد و بدین ترتیب امکان اشتغال برای کارگران بیکار شده به وسیله ی ماشین هم فراهم می گردد. سیسموندی انکار نمی کند که عملاً و نظراً تعادل برقرار می شود، زیرا هر تولدی تازه باید به مرور زمان محل مصرف تازه ای پیدا کند، ولی می گوید: حقیقت امر را در نظر بگیریم و «از توجه داشتن به عامل زمان و مکان خودداری کنیم» و موانع و برخوردهای مختلف دستگاه اجتماعی را به حساب بیاوریم،‌ آن وقت خواهیم دید که نتیجه ی آنی و مستقیم ماشین ها این است که کارگران را از کارخانه ها بیرون می ریزد و رقابت متقابل آنان را با یکدیگر زیاد می کند و در بازار کار، مزد سایر کارگران را هم پایین می آورد و ناچار میزان مصارف آن ها را کاهش می دهد و بالنتیجه مقدار تقاضا هم کم می شود. بنابراین اثر ماشین نه تنها همیشه خوب نیست، بلکه سودمندی آن تنها وقتی است که قبل از استفاده از آن عواید و درآمد عمومی توسعه یافته و امکان کارهای جدید برای کسانی که در نتیجه ی آن بیکار می شوند فراهم آمد باشد. «بی شک کسی منکر مزیت تبدیل ماشین به جای انسان نیست، به شرط آن که افراد بیکار شده بتوانند در جای دیگر کار دیگری پیدا کنند» (7).
نه ریکاردو و نه ژان باتیست سی منکر این حرف نبودند. ولی می گفتند نتیجه ی درست ماشین، همیشه این است که در جاهای دیگر تقاضاهای دیگر برای کار ایجاد می کند. سیسموندی در استدلال خویش تحت تأثیر همان نظریه ی غلط راجع به امکان فزونی عمومی تولید بر مصرف، معتقد بود که افزایش تولید ثروت وقتی مفید و مطلوب است که مسبوق به افزایش تقاضا باشد، و نمی خواست قبول کند که توسعه ی تولید خود به خود بطور غیرمستقیم باعث افزایش تقاضا می گردد. در کتاب ششم خواهیم دید که در این موضوع اقتصادشناسان جدید مانند کنوت ویکسل (8) و کینز ضمن بحث از بحران های اقتصادی بعد از جنگ بین الملل به صورتی ظریف تر از سیسموندی قسمتی از استدلال او را بدون آن که ظاهراً نظریه ی سلف خویش را شناخته باشند تجدید می کنند.
آن چه از کلام سیسموندی صحیح است و هر چه درباره ی آن گفته شود گزاف نیست،‌ اعتراض او به بی اعتنایی و لاقیدی اقتصادشناسان مکتب کلاسیک در برابر مصائب انتقال به دوره ی ماشینی است. ماشین ها سرانجام در محل های دیگر تقاضای کار را زیاد می کنند، ولی نه فوری و بلافاصله بدیهی است که این مسأله ی زمان، از لحاظ بیکار شدگان،‌ حائز درجه ی اول اهمیت است و نیز چنانکه خواهیم، در تشریح علمی بحران های اقتصادی هم مؤثر است.
اقتصادشناسان کلاسیک غالباً مصائب حاصل از صنایع بزرگ را با همان خونسردی و آرامش خاطر مورد توجه قرار می دهند که پیروان مارکس در آینده ویرانی ها و زیر و زبر شدن های ناشی از انقلاب حتمی و ضروری را،‌ و این در میان شباهت های بسیار کلاسیکها و مارکسیستها یکی از جهات شباهت بارز و مشخص آنها است. آیا عظمت و شکوه نظام نوین ارزش چنین قربانی را ندارد؟ ولی سیسموندی مورخ است. او متوجه دوره های انتقال از نظامی به نظام دیگر است، ‌که آن همه مصائب و رنج های ناشایست در بردارد؛ و می خواهد که مدت این مصائب را کوتاه کنند و ترتیب گذشتن از دوره ای به دوره ی دیگر را آسان نمایند و این تقاضایی بود بسیار مشروع و بجا، که خود ژان باتیست سی نیز با آن موافقت داشت (اگرچه در درجه ی بسیار محدودتر) و تأمین آن بر عهده ی اقتصاد اجتماعی است.
یکی دیگر از ملاحظات صحیح سیسموندی این است که نه تنها کارگران به سبب ماشین از کار اخراج می گردند بلکه باقیماندگان آنها نیز سهم بسیار ناچیزی از مزایا و فواید آن دریافت می کنند (9). به نظر اقتصادشناسان کلاسیک استفاده ای که کارگران به عنوان مصرف کننده از مزایای ارزانی قیمت می برند برای آنها کافی است؛ ولی سیسموندی بیشتر از این می خواهد و می گوید تا زمانی که کار و زحمت کارگران مانند امروز توان فرساست، آیا صحیح و عادلانه نیست که آنها در ازای ورود ماشین به کارگاه از فراغت و آسایش بیشتری بهره مند شوند؟ در اوضاع و احوال اجتماعی حاضر به دلیل رقابت شدید بین کارگران، که به نظر او نتیجه ی زیادی جمعیت است،‌ متداول شدن ماشین نه تنها موجب فراغت و آسایش بیشتری برای آنها نیست بلکه با تشدید رقابت آنها، نرخ دستمزدها را پایین آورده، کار و زحمت بیشتر بر آنها تحمیل کرده، مدت کار روزانه را طولانی تر می سازد. معلوم نیست چرا مصرف کننده باید تنها از مزایا و محاسن ماشین استفاده کند و کارگری که مصرف کننده ی محصولات آن نیست محروم بماند؟ بنابراین منصفانه است که مزایای پیشرفت و ترقی،‌ لااقل در مدت معین، بین کارگر و مصرف کننده تقسیم شود همچنان که امروز فواید آن بین مخترع و کارفرما و جامعه تقسیم می گردد. همین نظریه است که در زمان معاصر الهام بخش روش بعضی از اتحادیه های کارگری گردیده که با ورود ماشین جدید به کارگاه موافقت نمی کنند، مگر به این شرط که ساعات کار روزانه تقلیل یابد و بر دستمزد کارگران افزوه شود.
بدین ترتیب از تطبیق روش مطالعه اش بر امر تولید ثروت و ماشین، سیسموندی به این نتیجه می رسد که نسبت به آنها نظری غیر از اقتصادشناسان کلاسیک اظهار نماید. هم چنین است راجع به رقابت.
آدام اسیمت گفته بود: «بطور کلی هر رشته از صنایع و یا هر قسمت از کار که مفید به حال جامعه باشد،‌ سودمندی آن همیشه به نسبتی که رقابت در آن آزادتر و عام تر است بیشتر است (10). سیسموندی این نظریه را غلط و بی اساس می داند و علیه آن دو دلیل، باارزش نامساوی، اقامه می کند.
دلیل اول ملهم از فکر و عقیده ی نادرست اوست (پیشتر درباره ی آن صحبت شد) که هیچ نوع ترقی و توسعه در امر تولید ثروت مفید و مطلوب نیست اگر مسبوق به توسعه ی قبلی تقاضا نباشد. می گوید رقابت خوب و با برکت است هرگاه موجب تشویق کارفرمایان به افزایش مقدار محصولاتی بشود که تقاضای زیادتری برای آن وجود دارد. ولی در حالت عکس شوم و خطرناک است، زیرا اگر میزان مصرف ثابت و راکد باشد تنها نتیجه ی رقابت این است که کارفرمایان ماهر و یا آنها که سرمایه ی بیشتر دارند، رقبای خود را با عرضه ی کالای ارزان خویش ورشکست کنند و مشتریان آنها را به سوی خود بکشند، بدون آنکه جامعه از آن سودی ببرد. و این همان منظری است که غالباً در جلوی چشم ما گسترده می شود. سائق صنعتگران احتیاج و مصلحت حساب شده ی اجتماع نیست، بلکه تنها امید زیادتر کردن منافع و ثروت شخصی آنها است.
برهان اول سیسموندی با همان انتقاد مواجه است که قبلاً توضیح دادیم: ارزانی کالا سبب می شود که قسمتی از درآمد مصرف کنندگان آزاد گردد و برای کالاهای دیگر تقاضاهای بیشتری ایجاد شود و بدین ترتیب نقصی را که موجد آن بود خود جبران می کند. برای جامعه، تمرکز صنایع داران همان مزایا و محاسن است که ماشین دارد و دلایل دفاع از آن نیز همان است که برای ماشین گفته شد.
ولی سیسموندی علیه رقابت برهانی قوی تر و مؤثرتر اظهار می دارد. می گوید کوشش برای ارزان تمام کردن کالا کارفرما را وادار می کند که همه جا صرفه جویی نماید، نه تنها در اشیاء بلکه در اشخاص هم. همه جا رقابت باعث شده است که در کارخانه ها بجای مردان رسیده و بالغ، کودکان و زنان را اجیر کنند. برخی از کارفرمایان برای آنکه از نیروهای انسانی حداکثر استفاده را بکنند، کارگران را شبان و روزان به کارهای شاق و جانفرسا وادار می سازند و به آنها دستمزدهای ناچیز می پردازند. آیا ارزانی که با این شرایط حاصل می شود ارزشی دارد؟ آیا فایده ی مختصری که از آن عاید جامعه می گردد با زیانی که به نیرو و تندرستی کارگران می رسد قابل مقایسه است؟ بنابراین رقابت، گرانبهاترین سرمایه های جامعه یعنی سرچشمه ی حیات و نژاد را مورد تهدید قرار می دهد. سیسموندی وضع کارگران شهر گرونوبل را توصیه می کند که روزانه از شش تا هشت شاهی مزد می گیرند و 14 ساعت کار می کنند. کودکان شش تا هشت ساله که در کارخانه های ریسندگی هر روز 12 تا 14 ساعت رنج می برند و «در محیطی مملو از پشم و گرد و غبار قبل از رسیدن به سن بیست سالگی با بیماری سل از بین می روند». بالنتیجه می گوید: «اگر بهای توسعه ی تجارت ملی ایجاد یک طبقه ی بدبخت و بیمار باشد باید بگوییم که این قیمتی بسیار سنگین است» و در جمله ی معروف دیگری که مکرر نقل شده است فریاد می زند: «سود کارفرما در بعضی از موارد چیزی جز غارت کارگران مزدور نیست. او به این دلیل سود نمی برد که کارگاهش بیش از آنچه خرج می کند تولید نمی نماید، بلکه به این علت است که به کارگران مزد متناسب با کار آنها نمی پردازد. چنین صنعتی بلای جامعه است» (11).
چگونه ممکن است صحت این گفتار را انکار کرد؟ واضح است هرگاه ارزانی کالا فقط با تخریب پیوسته ی سلامت کارگران بدست آید زیان رقابت بیش از سود آن است. مسلماً مصلحت عموم ایجاب می کند که توجه به حفظ و حمایت سرمایه های حیاتی ملت بیش از توجه به تولید ثروت های مادی باشد. سیسموندی بخوبی نشان داده که رقابت تیغ دو لبه ای است و بدین ترتیب راه را برای کسانی باز کرده است که بحق از دولت می خواهند حدودی برای رقابت معین کند و قواعدی درباره ی آن مقرر دارد.
حتی می توان جلوتر رفت و از قطعه ی مذکور در فوق چنین نتیجه گرفت که سیسموندی سود کارفرما را بدون قید و شرط محکوم به ناحقی کرده است. اگر چنین بود عقیده ی او کاملاً مطابق با نظریه ی اجتماعیون می گردید. بعضی از نویسندگان هم آن را چنین تعبیر کرده اند. ولی به نظر ما این تفسیر ناروا است.
بی شک در بعضی از موارد بیان سیسموندی نزدیک به بیان آون و سن سیمونیان و مارکس است. مثلاً در کتاب او بنام «مطالعات راجع به اقتصاد سیاسی» چنین جملاتی خوانده می شود: «شاید بتوان گفت که جامعه ی جدید به خرج طبقه ی زحمتکش از سهمی که از مزد کارگر کم می شود زندگی می نماید» (12). در جای دیگر می گوید: «این غارت است، این سرقت از مال فقیر به سود ثروتمند است، که شخصی ثروتمند از زمینی حاصلخیز، بخوبی کشت و کار شده، درآمدی بدست آورد که او را غرق در ثروت و تجمل بکند ولی کشاورز موجد آن درآمد... از گرسنگی بمیرد و نتواند به آن دست بزند» (13). حتی به نظر می رسد که سیسموندی در بعضی از تألیفات خود نظریه ی «ارزش اضافی» کارل مارکس را با اصطلاح «ارزش بهتر» بیان کرده باشد (14). ولی در واقع اینجا چیزی جز جناس لفظی نیست. وقتی که سیسموندی از ارزش بهتر سخن می راند غرض او ارزش همواره متزایدی است که هم ساله در هر جامعه ی مترقی، نه از کار تنها بلکه از «همکاری» سرمایه و کار حاصل می شود (15). نظریه ی مارکس که تنها کار موجد ارزش است، و بنابراین سود کارفرما و بهره ی سرمایه دار، سرقتی از مال کارگر است، به کلی از فکر و نظر سیسموندی خارج است. او تصدیق می کند که درآمدهای مالک زمین و صاحب سرمایه، محصول کاری است که آنها انجام نداده اند، سیسموندی به حق درآمد کار را از درآمد ملک جدا می کند؛ ولی به نظر او درآمد اخیر هم مانند درآمد اول مشروع است، زیرا این نوع استفاده کنندگان از درآمدهای بدون کار «به سبب کارهایی که قبلاً انجام گرفته و کار سالانه را سودمندتر ساخته است، حق استفاده ثابت بر آن پیدا کرده اند» (16)
وقتی سیسموندی از «غضب» حق کارگر و «غارت شدن» او سخن می راند مرادش این است که «گاهی» به کارگر مزد کمتر از استحقاق پرداخته می شود، مزدش کافی برای زندگی نیست و از نظر بشریت باید پاداش بیشتری به او داده شود. ولی به هیچ وجه نمی گوید که برداشت قسمتی از درآمد محصول به وسیله ی مالک و یا سرمایه دار به خودی خود ظالمانه و نامشروع است (17). مراد او از این جهت با نظری که بعدها سوسیالیست های دولتی آلمان برای توجیه و تجویز سیاست اجتماعی خویش بیان می کنند متفاوت نیست.
انتقاد سیسموندی گرچه به سوسیالیسم منتهی نمی شود، معذلک بنیان اقتصاد آزاد را به شدت متزلزل می سازد، زیرا به وجه نمایانی مدلل می دارد که فرضیه ی علمی فیزیوکراتها یعنی فرضیه ی تطابق طبیعی نفع خصوصی با نفع عمومی که آدام اسمیت هم به نوبه ی خود در اثبات آن کوشیده بود،‌ ساختگی و بی اساس است. درست است که اسمیت در بیان این قضیه فقط نظر به تولید ثروت داشت و این از مزایای سیسموندی است که شمول آنرا بر توزیع ثروت نیز مورد بررسی قرار داده است.
بدین ترتیب مطالعه ی حقایق امور سیسموندی را ناگزیر منکر پایه و اساس آزادی طلبی اقتصادی قرار می دهد. شگفت آن که خود او نیز از این کیفیت متحیر است! در بدایت نظر، قضیه ی تطابق نفع خصوصی با نفع عمومی برای او از جمله ی مسلمات بود،‌ زیرا مگر نه بر دو اصل اصیل و محکم استوار است؟ نخست آن که «هر کس نفع خویش را از یک حکومت جاهل و غافل بهتر تشخیص می دهد»؛ دوم آن که «مجموع منافع افراد،‌ نفع عموم است». «صحت هر یک از این دو اصل متعارف قابل تردید نیست... پس چرا حقایق امور مکذب نتیجه ی آن است»؟ (18).
در اینجا ما به نقطه ی مرکزی اندیشه ی سیسموندی می رسیم، همان نقطه که او با ترک زمینه ی اقتصادی محض که زمینه ی بنیانگذاران دانش اقتصاد بود، وارد عرصه ی جدید یعنی توزیع مالکیت می شود و توضیح تناقض حیرت آور منافع خصوصی و نفع عمومی را در کیفیت اجتماعی زمان یعنی توزیع نامساوی مالکیت بین افراد جامعه و قدرت نامساوی که از آن برای طرفین معامله حاصل می گردد جستجو می کند. (19)

پی نوشت ها :

1- L' Ecole Chrématistique
2- اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 333.
3- همان کتاب،‌ جلد اول، صفحه ی 333.
4- همان کتاب، جلد اول، صفحات 334-333.
5- همان کتاب، جلد اول، صفحات 221-220.
6- با وجود این اتفاق کلام بین آن ها کامل نیست. ریکاردو در چاپ سوم به کتاب «اصول» خویش فصل تازه ای راجع به ماشین ها افزوده و در آن اعتراف کرده که درباره ی مزیت آن ها اشتباه نموده که گفته است ماشین ها همیشه پس از مدتی مفید به حال کارگران هستند و می گوید: ماشین هرگاه باعث افزایش «محصول خالص» کارخانه بشود ولی محصول «غیرخالص» را کم بکند موجب زیان و زحمت کارگران است. ظاهراً به نظر او این کیفیت وضع عادی است ولی در واقع پیشامد آن نادر و استثنائی است.
7- اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 399. در این جا مناسب است که برهان مشهور به «دسته ی چرخ ManiveIle» سیسموندی را یادآور شویم: «هرگاه انگلستان توفیق می یافت که تمام کارهای مزارع و تمام امور شهرهای خود را با ماشین های بخار انجام می داد و در سرزمین آن جمعیتی بیشتر از جمهوری کوچک ژنو وجود نمی داشت ولی درآمد و محصول کنونی خویش را حفظ می کرد آیا سزاوار بود او را غنی تر و آبادتر بدانیم؟ آقای ریکاردو جواب می دهد بلی... بنابراین ثروت همه چیز است و انسان مطلقاً هیچ. پس در واقع چیزی بهتر از این نیست که پادشاه تک و تنها در جزیره ی خود باقی بماند و همواره دسته ی چرخی را بگرداند و به وسیله ی آلات و ابزار خودکار تمام امور انگلستان را در دست خویش بگیرد (جلد دوم، صفحه ی 329). به این ایراد می توان جواب داد که خیلی زودتر از آن که وضع به این صورت درآید هیأت اجتماع ماشین ها را در اختیار خواهد گرفت و محصول را بین همه ی اعضای خود تقسیم خواهد کرد. فرض اینکه قسمتی از جمعیت کشور به دلیل بیکاری از گرسنگی بمیرد و قسمت دیگر همان مقدار ثروت سابق را تولید نماید عاری از تناقض نیست. ولی در واقع اگر از نحوه ی بیان و مثال غیرعادی سیسموندی صرفنظر کنیم مسأله ی عنوان شده از طرف او لاینحل است، زیرا تناسب و تعادل صحیح بین میزان تولید و جمعیت چیست؟ آیا بهتر است جمعیت به سرعت ترقی کند اگرچه افزایش ثروت آن کمتر باشد و یا بهتر است میزان جمعیت در حال توقف باقی بماند و یا کمتر هم بشود ولی ثروت و غنای آن توسعه یابد؟ هر کس در انتخاب عقیده آزاد است. علم در این باب ضابطه ای ندارد.
8- Knut Wicksell
9- «ما در جای دیگر گفته ایم باز هم لازم می دانیم تکرار کنیم که فاجعه ی واقعی در تکمیل و اصلاح ماشین آلات نیست، بلکه در تقسیم نادرستی است که از محصولات آنها به عمل می آوریم. هر وقت ما بتوانیم با مقدار معین کار محصول بیشتر بدست آوریم. کارگری که صاحب کار خود باشد، وقتی که در دو ساعت کار، با کمک ماشین بتواند همان مقدار محصول تولید نماید که سابقاً در 14 ساعت کار تولید می کرد پس از دو ساعت اگر احتیاج نداشته باشد و یا نتواند مازاد محصول خود را به فروش برساند،‌ از کار دست می کشد. ولی در سازمان کنونی اقتصاد که کارگر به حال بردگی درآمده ناچار است با وجودی که ماشین قدرت تولید او را اضافه می کند، نه تنها کمتر کار نکند، بلکه متحمل زحمت بیشتر هم بشود تا همان مزد سابق خود را حفظ نماید» (اصول جدید، جلد دوم، صفحه ی 318، زیرنویس). اندیشه ی حقیقی سیسموندی راجع به ماشین با صراحت کامل در این قطعه بیان شده است.
10- ثروت ملل، کتاب دوم، فصل دوم.
11- اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 92.
12- مطالعات راجع به اقتصاد سیاسی (Etudes sur L' E conomie Politique)
13- همان کتاب، صفحات 274 و 275.
14- اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 103،‌ ارزش اضافی (Plus value)، ارزش بهتر (Mieux value).
15- ما در این نکته با تفسیری که آقای افتالیون در تک نگاری عالی خود بنام «آثار اقتصادی سیمون دو سیموندی» کرده است و همچنین با نظر آقای دنی در «تاریخ سبک های اقتصادی» او موفق نیستیم.
Aftalion, L'oeuvre économique de Simon de Sismondi, Paris 1899.
H. Dènis, Histoire des Systemes Economiques, t. II, Page 306.
متن عبارت سیسموندی به نظر ما جایی برای شک و تردید باقی نگذارده است: «در برابر عامل زمین ممکن است دو منبع دیگر ثروت را جمع کرد که یکی از آن ها حیات است که منشاء نیروی کار می باشد و دیگری سرمایه است که اجرت کار را می پردازد. وقتی که این دو نیرو جمع شدند، با هم مشترکاً قدرتی منبسط پیدا می کنند؛ بالنتیجه کاری که کارگر در مدت سال انجام می دهد همواره ارزشی بیشتر از ارزش سال پیشین که با آن این کارگر زندگی خود را اداره می کند خواهد داشت؛ و به دلیل همین «ارزش بهتر» است (هر قدر علوم و فنون بیشتر ترقی کند میزان آن نیز بیشتر می شود) که صنعت همواره توسعه ی متزایدی در ثروت ایجاد می کند (اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 103).
16- اصول جدید، صفحات 111 و 112 و همچنین صفحه ی 87. «معذلک ثروت به کار او کمک می کند، و کسی که مالک آن است به جبران کمکی که به کارگر می دهد، قسمتی از محصول کار او را که بیش از مصرف او است برداشت می کند». البته این قسمت سهم بزرگی است: «کارفرما می کوشد که برای کارگر چیزی جز آنچه برای بقا و زندگی او لازم است باقی نگذارد و هر چه مازاد بر آن باشد به تصرف خود در می آورد (رجوع کنید به همان صفحه ی 103). ولی این کیفیت ضرورت ندارد و مانند نظریه ی مارکس نتیجه ی قهری قوانین ارزش نیست.
17- «شخص فقیر به وسیله ی کارش و به علت احترامش به مالکیت دیگری حقوقی پیدا می کند: مثل حق مسکن و حق پوشاک تمیز و سالم و حق خوراک زیاد و متنوع و کافی برای حفظ نیرو و سلامت او. حق ثروتمند وقتی آغاز می شود که تمام این امور برای کارگر فقیر از ثمره ی کارش تأمین گردد. پس فقط این مازاد است، این مازاد بعد از تأمین زندگی همه،‌ که منبع غنا و تجمل را تشکیل می دهد» (مطالعات راجع به اقتصاد سیاسی، جلد اول، صفحه ی 273). در اینجا به خوبی معلوم می گردد که غرض سیسموندی از غصب حق کارگر چیست.
18- اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 407 و نیز صفحات 200 و 201.
19- « مجموع منافع هر یک که به وسیله ی منافع دیگران محدود شده باشد در واقع نفع عموم است. ولی چون هر کس تا آن زمان که در گسترش وسایل خاص خود به وسیله ی نیروهایی مساوی دیگری متوقف نشود، جویای نفع شخصی خویش به زیان دیگران است، بنابراین نیرومندتران نفع خود را در برداشتن می یابند وضعیف تران در عدم مقاومت، زیرا شر کمتر مانند خیر بیشتر هدف سیاست انسان است» (اصول جدید، صفحه ی 407، رجوع کنید همچنین به صفحه ی 221 شماره ی 2»

منبع: ژید، شارل؛ ریست شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد اول)، ترجمه ی کریم سنجانی، تهران، دانشگاه تهران مؤسسه انتشارات و چاپ، چاپ چهارم.