نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی




 

مقدمه:

با کتاب «تفسیر آیات مشکله» آشنا شویم:
اخیراً کتابی در تبریز به این نام چاپ و منتشر شده است، ولی قسمت معظم آیاتی که در آن کتاب عنوان شده ابداً از آیات مشکله نیست، و برخی نیز برای تزریق عقائد مخصوصی که نویسنده آن کتاب دارد، عنوان شده است و قسمتی مختصر که جا دارد آنها را «آیات مشکله» بخوانیم، مورد بررسی صحیح قرار نگرفته است.
شکی نیست وجود این کتاب در دسترس گروه بی اطلاع و ساده لوح مایه ی انحراف عقیده است زیرا نتیجه ای که خواننده از این کتاب می برد این است که:
انبیاء معصوم نبودند، گاهی و یا پیوسته خدا را نافرمانی می کردند.
هیچ گاه خدا مودت خویشاوندان رسول خدا را بر ما لازم نکرده است.
آیه ی: (الیوم اکملت لکم دینکم) درباره ی علی نازل نشده است.
خطبه معروف صدیقه طاهره (علیها سلام) مجعول است و هکذا...
روی این ملاحظات برخی از دوستان نگارنده درخواست کردند که درباره ی این کتاب صفحاتی بنویسد از این رو بر خود لازم دیدم که پاره ای از این آیات را که لغزش های نویسنده تفسیر در تفسیر آنها نابخشودنی است، عنوان نموده و به تفسیر آن، و ردّ گفتار وی بپردازد.
***

(وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ‌)

(نمل، آیه 16)
«سلیمان وارث داود شد و گفت ای مردم، زبان پرندگان را آموخته و از همه چیزی داده شده ایم و این برتری آشکاری است». (1)
از دیرزمانی دانشمندان شیعه به پیروی از پیشوایان بزرگ خود با آیه یاد شده برردّ قول معروف میان علماء اهل تسنن که «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاءِ لا نُورِّثُ» (ما گروه پیامبران ارث نمی گذاریم) استدلال کرده اند و پیش از همه ملکه جهان اسلام، «فاطمه» زهرا (سلام الله علیها) در حضور بزرگان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم طی خطبه ای با این آیه و آیه دیگری(2) استدلال کرده و ولوله و زلزله عجیبی در میان آنها برپا نمود و از این طریق اثبات کرد که خبر مزبور مجعول و مخالف قرآن است و هرگز پدرم مخالف قرآن سخن نمی گوید.
این خطبه که سراسر آن فصاحت و بلاغت، لطایف و دقایق است پیوسته مورد تأیید علماء شیعه و محدثان و مورخان فریقین بوده است و از آن جا که دارای مضامین بلند در اصول و معارف اسلامی است شیعیان در طول اعصار آن را حفظ می نمودند، معانی و دقایقی که در این خطبه نهفته، بهترین گواه است که انشاء کننده این خطبه در خاندان نبوت تربیت یافته و از پستان وحی علم را مکیده است، مطالعه اجمالی این خطبه ما را از هرگونه توصیفی بی نیاز می نماید...
ناقلان خطبه: از قدما «ابوالفضل احمد بن طاهر» مؤلف «بلاغت النساء» (متولد سال 204 متوفای سال 280) می باشد وی خطبه مزبور را در کتاب خود نقل نموده و بعد از ایشان «ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری» که از دانشمندان اوائل قرن چهارم اسلامی است، آن را در کتاب خود «السقیفة» آورده است و «مرتضی» در کتاب «شافی» بسند صحیح که تمام راویان آن استوانه های علم و ادبند آن را از «عائشه» نقل کرده است و نیز به سند دیگر از پدر «عبدالله بن ابی ماهر» نقل نموده که وی گفت: من به حضور «زید بن علی» شرفیاب شدم و از خطبه زهراء (علیها السلام) سئوال نمودم او فرمود: که این خطبه را سران آل ابوطالب از پدران خود نقل می کنند و به فرزندان خود تعلیم می نمایند.
اربلی که از أساطیر فن حدیث و تاریخ است در «کشف الغمه» می نویسد:
«اِنَّها مِن مَحاسِنِ الخُطَبِ وَ بَدایِعِها، عَلَیها مَسحَةٌ مِن نُورِ النُّبُوَّةِ وَ فیها عَبَقَةٌ مِن اَرجِ الرِّسالَةِ اَورَدَهاَ المُوالِفُ وَ المُخالِفُ»: آن از بدیع ترین و زیباترین خطبه ها است در آن پرتوی از نور نبوت و بوی خوشی از رسالت است و موافق و مخالف آن را نقل کرده است و همچنین عده زیادی از علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای خود وارد کرده اند.
جائی که کوته نظران و گروهی مغرض و یا بی اطلاع درباره نهج البلاغه علی (علیه السلام) تشکیک کنند و آن را ساخته سید رضی بدانند هیچ جای تعجب نیست که نویسنده تفسیر در صحت و سند این خطبه غرّا نیز تشکیک نماید و با تغییرات مقدس مآبانه ای ساحت مقدس حضرت زهرا (علیها سلام) را از خطبه مزبور مبرا و منزه سازد ما تصور می کنیم که بیش از این نباید درباره خطبه ملکه جهان سخن بگوئیم زیرا تا علل تشکیک از بین نرود هر چند ما ده ها سند و مدرک نشان دهیم باز تشکیک کننده در تردید و شک خود باقی خواهد ماند چه بهتر به تفسیر خود آیه بپردازیم:
آیه مورد بحث در اعصار گذشته مدرک علماء شیعه بود تا آنکه نوبت به فخر رازی (امام المشککین)رسید، از آنجا که روش او در تحلیل کلیه مباحث، خدشه و ایراد است از این نظر در استدلال به آیه، بر ارث بردن سلیمان از داود خدشه نموده(3). و نویسنده تفسیر «آیات مشکله» با آب و تابی شبهه رازی را به نام خود قلمداد کرده است و بعد از هشت قرن سخنی را که پاسخ آن داده شده است زنده نموده و به رخ این و آن می کشد.
ما قبلا دلالت آیه را بر این که سلیمان، از داود، ارث مالی برد، روشن می سازیم آنگاه به شبهات نویسنده پاسخ می گوئیم:
شکی نیست که مقصود از آیه این است که سلیمان مال را از داود به ارث برد.
تصور این که مقصود، «وراثت در علم و دانش» است از دو نظر مردود است:
اولاً: لفظ «ورث» در اصطلاح همگان، همان ارث در اموال و حقوق است و تفسیر آن به وراثت در علم یک نوع تفسیر به خلاف ظاهر است که بدون قرینه قطعی صحیح نخواهد بود.
ثانیاً: علوم الهی موهبتی است اکتسابی و وراثتی نیست و خداوند به هر کسی بخواهد آن را می بخشد از این جهت، تفسیر وراثت با این نوع علوم و معارف و مقامات و مناصب قرینه قطعی در کار نباشد، صحیح نخواهد بود زیرا پیامبر بعدی نبوت و علم را از خدا می گیرد نه از پدر، و اگر هم در این مورد لفظ «وراثت» به کار ببرند طبعا روی عنایتی خواهد بود و بدون یک قرینه روشن نمی توان، کلام خدا را بر آن حمل نمود.
گذشته بر این در ما قبل آیه خدا درباره داود و سلیمان چنین می فرماید:
(وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ عِلْماً وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ)
(نمل، آیه 15)
«ما به داود و سلیمان علم و دانش دادیم و هر دو گفتند: سپاس خدا را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خود برتری داد».
آیا ظاهر آیه این نیست که خداوند به هر دو نفر علم و دانش عطا کرد و علم سلیمان موهبتی بوده است نه وراثتی، با توجه به مطالب یاد شده، آیه «وورث سلیمان داود» به روشنی ثابت می کند که شریعت الهی درباره پیامبران پیشین، این نبود که فرزندان آنان از پدران ارث نبردند بلکه اولاد آنها بسان فرزندان دیگران از یکدیگر ارث می بردند.
روی صراحتی که آیات مربوط به زکریا و سلیمان درباره وراثت در اموال دارند دخت پیامبر گرامی در خطبه آتشین خود که پس از درگذشت پیامبر در مسجد ایراد کرد با هر دو آیه بر بی پایه بودن این اندیشه استدلال کرد و گفت:
(هذا کِتابُ اللهِ حَکَماً عَدلاً وَ ناطِقاً وَ فَصلاً یَقولُ یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آل یَعقوبَ وَ وَرِثَ سُلَیمانَ دَاوُدَ).
«این کتاب خدا حاکم است و دادگر، گویا هست و فیصله بخش می گوید: «که حضرت زکریا از خدا درخواست کرد که: خداوند به او فرزندی عطا کند که از او و از خاندان یعقوب ارث برد، و نیز می گوید: سلیمان از داود ارث برد».

دلائل مفسر معاصر

در ماقبل آیه کاملا تصریح می کند که این وراثت در علم و نبوت است نه در مال دنیا چنان که می فرماید:
(وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ عِلْماً وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ)
(نمل، آیه 15)
«به داود و سلیمان علم دادیم ایشان گفتند حمد برای خدائی را که ما را بر بیشتری از بندگان مؤمن خود تفضیل داده است».
و سپس می فرماید: «و ورث سلیمان داود» یعنی در خصوص علم و فضیلت و پیغمبری را سلیمان از داود ارث برد و سلیمان به مردم گفت ای مردم خداوند زبان مرغان را به ما تعلیم کرده، و این جمله بعدی دلیل است که منظور از وراثت، همان وراثت در علم و دانش و پیغمبری است».

پاسخ:

متبا در کلمه «ارث» همان ارث اموال و ثروت است و ما حق نداریم تا دلیل قطعی در کار نباشد، کلمه مزبور را بر معنای غیرمعروف (ارث در علم و دانش و نبوت) حمل نمائیم، اینک قرینه ای را که نویسنده ادعاء نموده بررسی کنیم.
اولا: خدا در آیه 15 آشکارا می فرماید که ما داود و سلیمان را علم دادیم حتی به این اکتفاء نمی کند نتیجه دادن نعمت را که شکرگزاری آنها بود، نیز می فرماید، دیگر نیازی نیست مجددا بفرماید ما به سلیمان علم و نبوت دادیم، و این علم و نبوت از طریق پدر به عنوان وراثت به او رسید زیرا آنچه جالب است عالم بودن و یا پیامبر بودن سلیمان است و اما این که علم و نبوت را از چه راه به دست آورده است چندان مورد عنایت نیست تا خداوند دو مرتبه در آیه دیگری طریق تحصیل آن را بیان کند و بفرماید این علم نبوت بطور وراثت از پدر به او رسیده است.
روشنتر بگوئیم: از آنجا که نبوت در پیامبران پیوسته یک موهبت الهی است و هیچ گاه پدران و نیاکان در این نعمت عظیم ذی دخل نیستند، و معطی و فیض واقعی خود او است، از این نظر جا ندارد، مخاطب سراغ این موضوع برود و سئوال کند که این علم و نبوت از چه کسی به او به طور ارث رسیده است تا خدا در مقام پاسخ آن برآید و بفرماید: بطور ارث از داود رسیده است.
و اما وراثت در مال و مقام، درست است که تمام نعمتها از ناحیه خدا است، ولی عامل انتقال به حسب ظاهر، خود پدر است اگر پدر مال و مقام نداشته باشد غالبا فرزند به چنین نوائی نمی رسد از این نظر مردم کنجکاو به خاطر متعدد بودن عوامل داشتن ثروت، در پی تحصیل ریشه ثروت و مقام می روند تا بدانند چه عاملی این ثروت و مقام را در اختیار سلیمان گذارده است از این لحاظ جا دارد که خدا عنایت به خرج بدهد، و ریشه آن را که مردم کنجکاو و پیوسته در صدد به دست آوردن آن می باشند بیان بفرماید و بگوید «و ورث سلیمان داود» سلیمان مال را از داود به ارث برد.
بنابراین حمل جمله مزبور بر ارث علم و نبوت زهی بی ذوقی است.
ثانیا: هرگاه مقصود تنها ارث بردن در علم و نبوت بود، لازم بود جمله بعدی را با لفظ «فا» آغاز کند و بفرماید «فقال یا ایها الناس علمنا» نه این که «و قال» یعنی جمله مزبور با «فا» تفریع آورده شود نه با «واو».
ثالثا: هر گاه نگوئیم که جمله «و ورث» منحصر به وراثت در مال است می توان آن را نیز اعم گرفت و در خود آیه گواه محکمی است که مقصود اعم از وارث شدن در علم و نبوت و یا مال و مقام است به گواه اینکه می گوید: «وَ اُوتِینا مِن کُلِّ شَیٍ» هان ای مردم همه چیز (مال و مقام، علم و نبوت) بما داده شد سپس برای تأکید این معنای عام می فرماید: «اِنَّ هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبینِ» این یک برتری آشکار است.
حتی خود فخر رازی مبتکر شبهه مذکور اعتراف می کند که هرگاه بگوئیم: مقصود عموم است، مجرد این که ماقبل و مابعد آیه درباره علم سخن می گوید نظر مزبور را باطل نمی کند سپس برای رد عموم مجبور می شود که دست به دامن خیر مجعول(4) (نحن معاشر الأنبیاء لا نورث) بزند و روایت را شاهد بگیرد که آیه عمومیت ندارد.

پی نوشت ها :

1- مربوط به نکته 12 – بخش سوم از کتاب تفسیر آیات مشکله ص 370 و هدف از عنوان کردن آیه رد خطبه صدیقه طاهره سلام الله علیها است که متضمن استدلال با این آیه است.
2- «فهب لی من لدنک ولیاً یرثنی ویرث من آل یعقوب و اجعله رب رضیا» (سوره مریم، آیه های 5 – 6).
3- تفسیر فخر رازی ج 6، ص 438.
4- درباره مجعول بودن این خبر سخن بسیار است و این جا جای بحث و گفتگو درباره آن نیست علاقمندان می توانند به کتاب فروغ ولایت، ص 233 – 248 مراجعه کنند در این کتاب بی پایگی حدیث از نظر سند اولاً و دلالت آن بر عدم توارث ثانیاً بیان شده است.

منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.