نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی




 

آیا تفسیر این آیه، نیازی به روایت دارد؟

مقدمه:

با کتاب «تفسیر آیات مشکله» آشنا شویم:
اخیراً کتابی در تبریز به این نام چاپ و منتشر شده است، ولی قسمت معظم آیاتی که در آن کتاب عنوان شده ابداً از آیات مشکله نیست، و برخی نیز برای تزریق عقائد مخصوصی که نویسنده آن کتاب دارد، عنوان شده است و قسمتی مختصر که جا دارد آنها را «آیات مشکله» بخوانیم، مورد بررسی صحیح قرار نگرفته است.
شکی نیست وجود این کتاب در دسترس گروه بی اطلاع و ساده لوح مایه ی انحراف عقیده است زیرا نتیجه ای که خواننده از این کتاب می برد این است که:
انبیاء معصوم نبودند، گاهی و یا پیوسته خدا را نافرمانی می کردند.
هیچ گاه خدا مودت خویشاوندان رسول خدا را بر ما لازم نکرده است.
آیه ی: (الیوم اکملت لکم دینکم) درباره ی علی نازل نشده است.
خطبه معروف صدیقه طاهره (علیها سلام) مجعول است و هکذا...
روی این ملاحظات برخی از دوستان نگارنده درخواست کردند که درباره ی این کتاب صفحاتی بنویسد از این رو بر خود لازم دیدم که پاره ای از این آیات را که لغزش های نویسنده تفسیر در تفسیر آنها نابخشودنی است، عنوان نموده و به تفسیر آن، و ردّ گفتار وی بپردازد.
***
(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ‌) (بقره، آیه 238)
«بر همه نمازها و به نماز وسطی (میانه) محافظت کنید، و برای خدا مطیعانه و خاضعانه به پای خیزید». (1)
کسانی که مدعی هستند که باید در تفسیر آیات مجمل، به روایت مورد اطمینان بخش مراجعه نمود، با آیه یاد شده استدلال می کنند و می گویند: ما هرگز بدون مراجعه به یک مدرک صحیح قادر نخواهیم بود که مقصود از «صلوه وسطی» را از میان محتملات مختلف، تعیین کنیم زیرا معنی لغوی «صلوه وسطی» نماز میانه است ولی نماز میانه کدام است؟ برای ما روشن نیست. البته این گروه در تمام مجملات قرآن، این سخن را دارند، و آیه یاد شده را یکی از همانها می دانند ما با این گروه هماهنگی داریم و در این کتاب در این باره سخن گفته ایم.
کسانی که با آیه یاد شده بر نیاز تفسیر قرآن به روایات استدلال می کنند به اجمال کلمه «صلوه وسطی» استدلال می نمایند که مفهوم آن روشن ولی مصداق آن روشن نیست همان طور که یادآور شدیم: این نحو استدلال اختصاص به آیه مورد بحث ندارد بلکه در تمام مجلات قرآن این سخن حاکم است، ولی مؤلف تفسیر، مدعی است مدرک آنان در این باره نامفهومی کلمه «قانتین» است و چون در لغت، معانی گوناگون دارد، از جمله: خضوع و خشوع و ساکت بودن... و لذا ما باید با مراجعه به روایات مقصود واقعی را به دست بیاوریم.
به طور مسلم یک چنین استدلال از یک فرد متخصص در فن تفسیر بسیار بعید است، زیرا بدون شک معنی «قنوت» همان خضوع و خشوع است، و آنچه در کتاب های لغت و تفسیر در توضیح این لفظ نقل شده همگی اشاره به یک معنی وسیعی است مثلا در «قاموس» می گوید: «القنوت: الطاعة، و السکوت، و الدعاء و القیام فی الصلاة، والإمساک عن الکلام و «قنت»: اطال القیام فی صلاته، وادام الحج و تواضع لله» چنان که ملاحظه می فرمائید تمام این معانی به یک معنی کلی اشاره می کند و آن خضوع و تواضع است که به وسائل گوناگون از طریق (حرف نزدن، طول دادن قیام در نماز و...) تحقق می پذیرد بنابراین لفظ مزبور از هر نظر روشن است، و اجمالی ندارد تا به روایات مراجعه شود.
از این نظر بسیار شایسته بود که مؤلف تفسیر، نام کتابی را که این استدلال از آن نقل نموده به ضمیمه شماره صفحه، معین کند در صورتی که در روایات صحیحه ما لفظ مزبور کاملا همان طوری که اهل لغت تفسیر کرده اند، معنا شده است چنانکه ابن سنان از امام صادق (علیه السلام) نقل فرموده که آن حضرت لفظ مزبور را چنین توضیح داد: «اقبال الرجل علی صلاته و محافظته علی وقتها، حتی لایلهیه عنها ولا یشغله شیئ»: مرد متوجه نماز گردد، و بر وقت اداء آن مواظبت نماید، و چیزی او را از نماز باز ندارد(2).
سپس نویسنده تفسیر از همان افراد (طرفداران تفسیر قرآن به روایت) شأن نزولی به قرار زیر نقل می کند «قبل از نزول این آیه مردم در حین نماز با هم صحبت می کردند، بعد از این آیه، دیگر مردم در نماز صحبت نکردند» لذا «قانتین» در این آیه به معنای ساکت شوندگان است.
ما شک نداریم، که شأن نزول مزبور در مقام بیان مصداق بوده نه انحصار مفهوم آن در همان مصداق و ما در روایات برای این نوع از مطالب گواههای فراوانی داریم ولی شگفت آور این که نویسنده به جنگ ناقل این شأن نزول رفته و چنین رد کرده است: بر فرض اگر «قانت» کسی را گویند که در موقع نماز حرف نزند در این صورت اگر در موقع نماز به این طرف و آن طرف منحرف شویم و یا چیزی بخوریم و بنوشیم مانعی نخواهد داشت».
راستی این استدلال بسیار مایه شگفت است، شما می توانید برای امتحان این استدلال را به یک دانشجوی علوم دینی که سه سال درس خوانده باشد نشان دهید، ببینید چه می گوید فورا پاسخ می دهد آقا! اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند! هرگاه بگوئیم در نماز با حالت خضوع بایستید و معنی آن این باشد که در نماز سکوت اختیار کنید بازگشت آن نفی شرائط دیگر نیست، هرگاه قرآن بفرماید: (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ...) (مائده، آیه 6). «هرگاه برای نماز بلند شدید وضوء بگیرید» معنی آن نفی شرائط دیگر نیست، و شأن نزول مزبور، از طریق محدثان اهل تسنن از گروهی نقل شده است(3) و بلا شک مقصود بیان مصداق بوده است نه انحصار.

یک بحث اجمالی در نیاز مفسر به روایات:

مؤلف تفسیر در این بحث به گروهی که قرآن را به روایت تفسیر می کنند حمله کرده و استدلال های بس شگفت آوری دارد، بسیار مناسب است، به مغالطه های او اشاره نمائیم و ضمنا در این صفحات قبول می کند که روایات متواتر می تواند ابهام و اجمال آیات را رفع کند هرچند عملا به این قول اعتناء نمی نماید و مانند وعده خوبان حاضر نمی شود که با صد روایت، الف و لام (القربی) را تفسیر کند و روشن شود که الف و لام جنس نیست بلکه برای عهد است اینک اشکالات او:
1- اگر ما قرآن را با اخبار و اقوالی که متواتر نیست معنی کنیم، در این صورت میان قرآن (که متواتر است) با اخباری که متواتر نیست چه فرقی خواهد بود.

پاسخ:

فرق بسیار روشن است زیرا قرآن از نظر صدور، متواتر بلکه ما فوق متواتر است، ولی هرگاه چیزی از نظر صدور به حد ضرورت رسید هرگز لازم نیست که از نظر دلالت و تفهیم مقصود، حتما باید به همان پایه باشد؟ ولی روایات اگرچه از نظر صدور قطعی نیست هرچند اطمینان بخش است ولی از نظر دلالت چه بسا ممکن است از آیه ای که پیرامون آن وارد شده، روشن تر باشد، از این جهت می تواند از ناحیه آیه رفع ابهام نماید.
بدون شک باید گفت: «آیات قرآن از نظر دلالت و ظهور به یک پایه نیست، آیاتی داریم که معنی آنها آشکار و یک احتمال بیش (نص) در آنها نیست ولی آیاتی داریم که از نظر دلالت قطعی نیست و احتمالات متعددی دارند (و آیا در موقع نزول یک احتمال بیش نداشتند، و در ردیف نصوص بودند، یا در همان زمان نیز محتملاتی داشتند، فعلا برای ما مطرح نیست).
ما فعلا در قرآن به آیاتی برمی خوریم که از نظر دلالت چندان واضح نیستند، و شاهد این سخن همین بحث هائی است که دانشمندان اسلام قرن ها در اطراف این آیات انجام داده اند و هرگاه این اختلافات در پاره ای از آیات بی اساس باشد ولی به طور مسلم در پاره ای صحیح است.
روی این اساس، هرگاه روایتی از نظر سند، حائز حجیت باشد، به طوری که برای عقلا، اطمینان بخش گردد و از نظر دلالت روشن تر باشد در این صورت در تعیین یکی از احتمالات می توان به آن استناد جست.
این مطلب (خبر از نظر دلالت قوی تر از آیه است) همان فرق میان آیه و روایت است که نویسنده تفسیر از آن سئوال کرده است.
2- اگر قرآن را با خبری که متواتر نیست معنی کنیم، در واقع به مثابه این است که قرآن متواتر را غیر متواتر نشان دهیم.

پاسخ:

این سخن بی اندازه مایه تأسف است زیرا نویسنده اساساً بین صدور آیه از ناحیه الهی، و ظهور و دلالت آن، فرق نائل شده است، در صورتی که تمام آیات از نظر صدور و انتساب به خدا، فوق حد تواتر است، و اما از نظر دلالت بر مقصود، مختلفند، برخی قطعی الدلالة و برخی دیگر مظنون الدلالة هستند، و ما خواه آیه را با خبر غیر متواتر تفسیر بکنیم یا نکنیم، بالاخره نمی توانیم بگوئیم که تمام آیات از نظر دلالت مانند صدور آن، قطعی هستند و اگر تمام آیات از نظر دلالت قطعی باشند دیگر نوشتن صدها تفسیر، و یا نوشتن «تفسیر آیات مشکله» چه معنی می تواند داشته باشد.
بنابراین، اینکه نویسنده می گوید: هرگاه ما قرآن را با خبر غیر متواتر معنی کنیم نتیجتاً متواتر را غیر متواتر نشان داده ایم، کاملا مردود است، زیرا اگر منظور سند قرآن است، کسی در آن شک ندارد که مطلقا قطعی است، و هرگاه مقصود دلالت آن است، به طور مسلم نمی توان ادعا کرد که تمام آیات از نظر دلالت یک نواخت بوده و مفاد تمام آیات بدون استثناء قطعی است.
و در هر صورت، خواه ما قرآن را با خبر غیر متواتر تفسیر بکنیم یا نکنیم، باید اعتراف کرد که تمام آیات از نظر دلالت یک نواخت نیست.
3- نویسنده برای اثبات بی نیازی از اخبار و روایات و تاریخ صحیح در تفسیر قرآن، به آیه شریفه: «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» استناد می نماید، ولی ما در بخش «روش صحیح تفسیر قرآن» راجع به این آیه توضیحاتی داده ایم و مقصود آیه را روشن ساخته ایم.

پی نوشت ها :

1- مربوط به مطلب 26 از کتاب تفسیر آیات مشکله صفحه 101 هدف از عنوان کردن آیه این است که برساند که در تفسیر قرآن، چندان نیازی به شأن نزولها نیست، تا از این طریق بتواند آیه «مودت» و آیه «اکمال» را بدون مراجعه به شأن نزولها تفسیر کند.
2- تفسیر برهان، ج 1، ص 231.
3- تفسیر «الدرالمنثور» ج 1، ص 306 ط مصر.

منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.