نویسنده: شارل ژید
مترجم: کریم سنجابی



 

در سده‌ی نوزدهم دانش اقتصاد تا چه پایه در هم ریخته و آشفته گردیده، و امواج اعتراض انتقادیون و اجتماعیون و مداخله‌طلبان که کم و بیش از هر جانب بر می‌خاست، چگونه آن را از راه خویش منحرف ساخته بود.(1) اکنون وقت آن فرا می‌رسید که دوباره به صراط مستقیم خود، به راه نظام طبیعی که فیزیوکرات‌ها و آدام اسمیت برای آن ترسیم کرده بودند، برگردانده شود. ایفای این وظیفه خطیر را، به ویژه اقتصادشناسان فرانسه بر عهده گرفتند.
اتخاذ این رویه از طرف مکتب فرانسوی به آسانی قابل توجیه است: مکتب مذکور بیش از همه به معارضه‌ی اجتماعیون و حمایت طلبان دچار بود. در آنچه مربوط به اجتماعیون است، باید به خاطر داشته باشیم که سرزمین فرانسه زادگاه سوسیالیسم است (2).
نفوذ اوون در انگلستان، و کمتر از آن نفوذ کسانی مانند ویتلنیک (3) و شوستر (4) در آلمان، قابل قیاس با تأثیر اعجاب‌انگیز سن‌سیمون و فووریه و پرودون در فرانسه نیست. و باز اندیشه‌های آنان در این کشور، بیشتر از این جهت، به نظر اقتصادیون، خطرناک می‌نمود، که طبقات روشنفکر بیش از توده‌ی کارگر تحت تأثیر جاذبه‌ی سحرآسای آنها قرار می‌گرفتند.
اما راجع به حمایت‌طلبی در فرانسه، هر چند چهره‌ی درخشانی مانند فردیک لیست وجود نداشت، معذالک قدرت و نفوذش در این کشور بیش از کشورهای دیگر، و به هر حال بسی بیش از انگلستان بوده است. چنان که حمایت‌طلبی در کشور اخیر، بدون مقاومت زیاد، در برابر پیکار کوبدن از پا درآمد و حال آن که در فرانسه پیروزمندانه در مقابل مقاومت باستیا ایستادگی کرد، و هرگاه اندک مدتی بنا بر اراده‌ی مستبدانه ناپلئون سوم از بین رفت، پس از وی مجدداً با قدرت و شکوهی بیش از همیشه ظاهر گردید.
بدین سان، مکتب فرانسوی با دو حریف پیکار داشت، و هر دو را یکی می‌پنداشت. زیرا حمایت‌طلبی به نظر او، فقط تقلیدی از سوسیالیسم بود، تقلیدی زشت‌تر و نفرت‌انگیزتر از اصل، بدان جهت که هواداران آن به قول خود، خواهان سعادت مالکان و سرمایه‌داران و صنعتگران بودند، و حال آن که اجتماعیون لااقل بر حسب ادعا، خوشبختی و رفاه کارگران یعنی مستمندان را می‌خواستند. و نیز تقلیدی زیان‌بخش‌تر، بدان سبب که حمایت‌طلبی آنان از هم اکنون عملی می‌شد و خسارات جبران‌ناپذیر به بار می‌آورد و حال آنکه سوسیالیسم، خوشبختانه هنوز در عالم پندار بود. مکتب فرانسوی با کوبیدن این دو حریف با هم، این مزیت را به دست می‌آورد که از اتهام جانب‌داری از طبقه‌ی مخصوص برائت می‌جست و می‌توانست خود را مدافع منافع عموم معرفی نماید.
جنگی که صد سال ادامه می‌یابد، علائم و آثار خود را بی‌شک، در شخصیت پیکارکنندگان باقی می‌گذارد و همین خود کافی است که تمایلات منقبت سرایی و اصول‌پرستی و اعتقاد به علل غائی را که غالباً به مکتب فرانسوی ایراد شده است، توجیه نماید.
حال ببینیم برای دفاع از مسلک به اعتقاد خویش سالم، که آن را غالباً با اصل علم اشتباه می‌کرد، مکتب فرانسوی چه رویه‌ای در پیش گرفته است؟ نکته مهم و قابل توجه همین جا است. او به خود می‌گفت تمام شر و فساد ناشی از اقتصادشناسان بدبین است. آنها هستند که با پیش‌بینی‌های یأس‌آور و وحشت‌زای خود، ایمان به قوانین طبیعی و بنیادهای خودآ و خودساز اجتماعی را متزلزل ساخته‌اند. آنها هستند که آدمیان را در جستجوی سرنوشت بهتری، به سوی سازمان‌های ساختگی و مصنوعی، سوق داده‌اند. پس برای رد اعتراضات انتقادیون و اجتماعیون و حمایت‌طلبان باید نخست ساحت دانش را از اندیشه‌های خطر بار ریکاردوها و مالتوس‌ها پاک کرد و مبرهن ساخت که قوانین ادعایی آنها مجعول و بی‌اساس است. باید ثابت نمود که قوانین طبیعی، بشریت را به شر و تیره‌روزی نمی‌کشانند بلکه به خیر و بهروزی هدایت می‌نمایند، (هر چند ممکن است گاهی هدایت آنها به خیر از راه شر باشد). باید مدلل داشت که تعارض و تضاد منافع افراد صوری و ظاهری است، و در واقع و حقیقت آنها بهم بسته و متعاون هستند؛ و یا بقول باستیا کافی است «که هر کس در پی نفع خویشتن باشد تا بی‌آنکه بخواهد برای منافع و مصالح عموم خدمت بکند». پس به خاطر رد و نقض نظریه‌های بدبینان بود که مکتب فرانسوی «خوش‌بین» شده است.
راست است که آنها عنوان «خوش‌بین» و همچنین «سنت‌پرست» را در حق خویش نمی‌پسندیدند؛ و در این اعتراض و انکار هم ذیحق بودند، اگر مراد ما از خوش‌بینی، آسوده خاطری و رضامندی خودپسندانه‌ی سرمایه‌دار موفقی باشد که همه چیز را در این جهان در بهترین شرایط ممکن تصور می‌نماید. چنانکه توضیح دادیم شعار «بگذار بشود، بگذار بگذرد» آنها به این معنی نیست که باید آسوده و بی‌کار نشست، بلکه به این معنی است که باید میدان را برای پیکارکنندگان باز و آزاد گذاشت. توضیح دادیم که این اقتصادشناسان در گذشته نویسندگان پرشور و مبارزان سرسخت و خستگی‌ناپذیر بوده‌اند؛ و هنوز هم چنین هستند. توضیح دادیم که آنها همواره سوء استفاده‌ها را برملا ساخته‌اند. خوش‌بینی آنها در این بود که پیوسته اعتقاد داشته‌اند بدی‌های نظام اقتصادی بیشتر ناشی از کامل نبودن آزادی است، و بنابراین بهترین چاره برای رفع این بدی‌ها و ناهنجاری‌ها، کامل کردن آزادی است (5). پس اگر بخواهیم استثمار کارگران را از بین ببریم و دستمزدها را ترقی دهیم، آزادی کار بهترین وسیله است. همچنان که نویسنده‌ی قانون 1864، امیل اولیویه (6) درباره‌ی الغاء مجازات علیه اتحادیه‌ها و اجتماعات می‌گفت: «آزادی اجتماع و اتحاد، قاتل اعتصابات است» به همان ترتیب آزادی قرض و ربح وسیله از بین بردن رباخواریست، به همان ترتیب آزادی تجارت، تقلب در خواربار را زایل، و جلوگیری از انحصارات را کفایت خواهد کرد، و بالاخره آزادی رقابت، وسیله تأمین ارزانی در تولید محصولات و عدالت در توزیع خواهد شد (7). خوش‌بینی آنها این صفت مخصوص را دارد که چون صحبت از مداخلات دولت و اصلاحات اجتماعی می‌شود، یکباره به بدبینی مطلق مبدل می‌گردد! خواه اصلاحات ناشی از تأسیسات کارفرمایی باشد و یا به ادعای حمایت از ضعیف در برابر قوی، مربوط به عمل قانون‌گذار. به زعم آنها آزادی، سرانجام همه دردها و بدی‌ها را که ظاهراً خود موجد آنهاست، درمان خواهد کرد، در حالی که مداخله دولت دردهایی را که مدعی علاج آن است شدیدتر می‌سازد (8).
عجب آن که، تعاون‌طلبی هم که در فصل گذشته به تشریح آن پرداختیم، به دیده‌ی آنها همانقدر زشت و ناپسند است، که اقتصاد دولتی. بی‌شک مکتب آزادی‌طلبی اقتصادی، وارث همه بدگمانی‌های عصر انقلاب، نسبت به اتحادیه‌ها و اجتماعات نیست. آنها تجمع و اتحاد را محکوم نمی‌کنند. برعکس صریحاً خواهان آزادی اجتماعات، در سیاست، در مذهب، در تجارت، در صنعت و در کار هستند. و هر نوع هم‌پیمانی و اتحاد و مشارکت را که موجب تقویت و تحکیم تشبثات فردی باشد تأیید می‌نمایند. اما راجع به تعاون، هر گاه به عنوان نظام و طریقه‌ای عرضه گردد که وسیله‌ی تغییر محیط اجتماعی باشد، هر گاه مدعی شود که تشکیلات و تنسیقات را جانشین آزادی و رقابت بکند، و هرگاه به نام همبستگی بخواهد فدیه‌ها و قربانی‌ها به نفع اجتماع، بر افراد تحمیل نماید، فریاد اعتراض مکتب آزادی‌طلبی فردی بلند می‌شود. برنامه‌ی تعاونی، حتی به صورت‌های محدود و تخصصی آن نیز، مانند شرکت‌های تعاون و جمعیت‌های همیاری و اتحادیه‌های کارگری به نظر آنان مشحون از توهمات است و ثمری جز ناکامی به بار نخواهد آورد (9).
صفت خوش‌بینی مکتب فرانسوی، پس در درجه اول ایمان مطلق به آزادی است. این علامت مشخصه‌ی آن است، که در مدت قریب به یک قرن و نیم از زمان فیزیوکرات‌ها تا عصر حاضر تغییری در آن راه نیافته است. به دفعات از دهان برگزیده‌ترین نمایندگان آنها شنیده شده است، که با رد عناوینی مانند «سنت‌پرست» و یا «اصحاب مکتب»، که مخالفان خواسته‌اند به آنها نسبت بدهند، اعلام داشته‌اند که نامی جز «مکتب آزادی طلبی» برای خویش نمی‌پسندند (10).
صفت دیگر آن یک نوع سنگلدلی و تأثرناپذیری در برابر مسکنت توده‌ی مردم است. درست است که دانش باید عاری از عواطف باشد، ولی تمایل اقتصادشناسان مذکور بر این است، همان طور که در مالتوس هم بود، که فقر و مسکنت عامه‌ی مردم را به خطای خود آنها، به رذایل و مفاسد آنها و یا لااقل به فقدان حس پیش‌بینی آنها منتسب سازند. این جمله‌ی بی‌رحمانه و وحشت‌آور دو نوایه ناشی از همین تمایل است: «سزاوار است در جامعه، محل‌های پستی باشد که خانوارهای بی‌بهره از راه و رسم زندگی در آن ساقط شوند و نتوانند کمر راست کنند، مگر آن که خود را اصلاح نمایند. فقر همین دوزخ وحشت‌زاست» (11). مکتب آزادی‌طلبی کاملاً آماده است، با شور و نشاط به استقبال آن که به زودی خواهد آمد، به استقبال داروین، برود که مدلل می‌دارد: انتخاب طبیعی افراد شایسته، به وسیله کنار زدن بیکاره‌ها و وامانده‌ها، شرط لازم برای ترقی نوع است، و چنین نتیجه‌ای ارزش چنان بهای سنگینی را خواهد داشت. ایمان به فضیلت رقابت، تجلیل و تعظیم از قانون نبرد برای زندگانی است.
با وجود این مکتب آزادی‌طلب موفق نشد، نه سودمند بودن همه‌ی قوانین طبیعی را ثابت کند، و نه از پیشرفت مسلک‌های اجتماعی و حمایت‌طلبی، جلوگیری به عمل آورد؛ و در اواخر قرن نوزدهم چنان می‌نمود که از دو طرف در میان امواجی که علیه آن برخاسته‌اند غرق شده است. مع‌الوصف هیچ گاه اعتماد خود را نباخت، و با وفاداریش به اصول و مبادی خود، با استقامتش در عقاید، با وقار غرور‌آمیز و بی‌اعتنایش نسبت به عدم وجاهت، چهره‌ی منحصر به فردی برای خویش ترتیب داد که حقاً شایسته داوری منصفانه‌تر، از قضاوت سهل و ساده‌ای است که اقتصادشناسان خارجی کرده و آن را فاقد هر نوع خصوصیت و ابتکار، و تصویری کمرنگ از عقاید اسمیت، معرفی نموده‌اند.
در تاریخ آن به خصوص، دورانی وجود دارد که این خوش‌بینی به اوج کمال خود می‌رسد و آن از 1830 تا 1850 است که اکنون آن را در این فصل مورد مطالعه قرار می‌دهیم. تقریباً در همین زمان بود که به اصطلاح اقتران آزادی سیاسی و آزادی اقتصادی صورت پذیرفت، چنان که این دو، اجزاء یک آیین شدند و عنوانی واحد به نام: منهج آزادی (لیبرالیسم) پیدا کردند. آزادی اقتصادی، یعنی آزادی کار و آزادی مکاسب و آزادی داد و ستد به درجه‌ی رفیع آزادی عقیده و آزادی مطبوعات بالا برده شد، و در مقوله‌ی جمیع آزادی‌های ضروری قرار گرفت، و مانند یکی از مظاهر پیروزی حکومت ملی و تمدن متجلی شد، و برنامه‌ی عمومی رهایی از قیود بردگی و اسارت را تکمیل می‌کرد و کوشش برای حذف آن چنان بیهوده و غیرممکن می‌نمود که بخواهند شطی را به سوی سرچشمه‌ی آن برگردانند.
هر گاه به سه ربع قرن قبل از آن نظر کنیم، ولادت دانش جدید اقتصاد را مقارن با مرگ نظام استبدادی قدیم می‌یابیم. ولی فیزیوکرات‌ها هر چند نخستین دسته‌ی آزادی‌طلبان در قلمرو اقتصادی بودند، از جهت سیاسی با چنین اندیشه‌ای فاصله زیاد داشتند، چنان که توضیح دادیم، آنها مبلغ استبداد «قانونی» (12) محسوب می‌شدند و همین عقیده بود که پدیده‌ی آزادی‌خواهان 1830، مانند هیولای وحشت‌زا و یا لااقل مرده ریگ نظام کهن و تباهی اصلاح‌ناپذیر جلوه می‌نمود و بیش از اشتباه در نظریه‌های اقتصادی موجب بی‌اعتباری مطلق طریقه‌ی اصحاب حکومت طبیعت گردید.
کتاب شارل دونوایه که در سال 1845 (13) با این عنوان طولانی ولی روشن «آزادی کار و یا تشریح ساده شرایطی که در آن نیروهای انسانی با قدرت بیشتر به کار برده می‌شود»، منتشر گردید، مشخص بالنسبه جامع منهج آزادی‌طلبی اقتصادی- و سیاسی این عصر و زمان است. ولی کتاب دونوایه اگر چه اختصاص به تجلیل و تعظیم آزادی در جمیع جهات و مخصوصاً آزادی رقابت داشت، معذلک جلوه‌ی تمایلات خوش‌بینی آن به مراتب کمرنگ‌تر از کتاب دیگری بود که آن هم، تقریباً در همان اوان (1850) انتشار می‌یافت و حائز شهرتی بس عظیم‌تر گردید: یعنی کتاب «هماهنگی‌های اقتصادی» (14) باستیا. صفات اساسی مکتب آزادی‌طلبی فرانسه را باید در این کتاب و در نوشته‌های دیگر این نویسنده جستجو کرد. بی‌شک باستیا، به سبب افزایش افراطش در خوش‌بینی و اعتقادش به علل غایی، از طرف جمیع کثیری از اقتصادشناسان این مکتب مورد انکار و ایراد واقع شده است، معذلک وی برجسته‌ترین شخصیت مسلک آزادی‌طلبی خوش‌بین و حتی می‌توان گفت تمام مکتب فرانسه است.
با وجود این اقتصاددان دیگری وجود دارد که هر چند فرانسوی نیست و امریکایی است، ولی اسمش از مکتب خوش‌بینان تفکیک‌ناپذیر است، و او همان هنری کری است (15). وی از بعضی جهات شایستگی دارد که نامش مقدم بر باستیا باشد، نه تنها از جهت قدمت زمانی (زیرا تألیفات کری قبل از کتاب باستیا بوده و همو این اقتصادشناس را به استنساخ عقاید خویش متهم کرده است) بلکه از جهت مزایای دیگری نیز که در تألیفات او وجود دارد: از جهت روش بحث، از جهت استواری دلایل، از جهت دامنه‌ی وسیع بعضی از نظریه‌ها و مخصوصاً نظریه‌ی او راجع به بهره مالکانه اراضی. در تشریح عقیده‌ی باستیا سعی خواهیم کرد سهمی که باید عاید کری شود روشن سازیم.
با همه‌ی این‌ها، اگر مقام مرکزی این مقاله را به باستیا تخصیص داده‌ایم و نه به کری، تنها بدین سبب نیست که این تاریخ بیشتر برای خوانندگان فرانسوی نوشته شده و برای آنان امکان مراجعه‌ی به آثار باستیا بیش از تألیفات کری فراهم است، بلکه بدین جهت هم هست که کتاب‌های اقتصاددان امریکایی چون در عصری انتشار یافته که تعلیمات اقتصادی در امریکا رواج نداشته، تأثیر و نفوذ آنها روی هم رفته کمتر از تألیفات نویسنده‌ی فرانسوی، در بحبوحه‌ی مبارزات عقاید و افکار بوده است. بالاخره موجب دیگر این است که مسلک علمی کری یکپارچگی دلنشین کتاب «هماهنگی‌ها» را ندارد؛ چنانکه در آن رقابت اقتصادی آزاد بین ملت‌ها، محکوم گردیده و حال آنکه از رقابت آزاد بین افراد مردم تجلیل شده است؛ و اختلاف نهاد، اگر نخواهیم بگوییم تعارض و تضاد مطلق، بین این دو مسلک چنان شدید است که ما ناگزیر دو شخصیت برای کری قائل شده ‌ایم.
باستیا (16) در فرانسه و خارجه به عنوان مظهر مجسم اقتصاد سرمایه‌داری شناخته شده است. نه تنها پرودون بلکه لاسال در کتاب انتقادی و جنجالی معروفش بنام «باستیا، شولتسه دلیچ» (17) و پس از آنها نویسندگان دیگر مانند کرنس (18) و سیدگ ویک (19) و مارشال (20) و بوهم باورک (21) و غیره او را فقط وکیل مدافع نظام اقتصادی موجود و فاقد هر نوع روحیه علمی دانسته‌اند. به نظر آنان نوشته‌های او چیزی جز تفصیل و اطنابی بر کتاب «معرفت نیکمرد ریچارد» فرانکلین نیست، که تمثیلات آن به جای برهان و دلیل به کار رفته و شفافیت تعریفی انشاء آن، فقط نتیجه‌ی تهی بودن از معنی است.
ولی واقعاً باستیا شایسته‌ی قضاوتی بهتر از این‌ها است. مردی که می‌نویسد: «اگر بیچارگی من به آنجا می‌رسید که سرمایه را فقط وسیله‌ی توانگر شدن سرمایه‌دار می‌دانستم، پیرو سوسیالیسم می‌شدم» و یا «کار بسیار مهم برای دانش اقتصاد نوشتن تاریخ استثمار است» چنین مردی را نمی‌توان مزدور سرمایه‌داری دانست. هر چند وی خوش‌بینی و آزادی‌طلبی و برتری دادن به اصول اخلاقی، و اعتقاد به علل غایی را که از صفات ویژه مکتب فرانسه است به حد افراط رسانده است. بدی طالع چنین خواسته که وی مشخص نقطه‌ی اوج این مکتب باشد، نقطه‌ای که از آن پس ناگزیر عکس‌العمل صورت می‌گیرد و آماج تیرهای ملامت و انتقاد می‌شود.
با وجود این اگر جایز باشد، دلایل باستیا را علیه اجتماعیون پوسیده و از کار افتاده بدانیم (در عین حال که طریقه‌های خاص سازمان اجتماعی مورد نظر آنها هم کهنه و بی‌اعتبار شده است)، چنین ادعایی در مورد استدلال او علیه حمایت‌طلبان صحیح نیست. البته دلایل وی، موجب شکست سیاست حمایت نشد، ولی لااقل قسمتی از براهین آن را به طور قطع از میدان خارج ساخت. هرگاه امروز از هواداران حمایت شنیده نمی‌شود که دیگر ما را با خطر طغیان و هجوم کالاهای خارجی وحشت‌زده نمایند، هر گاه برهان دیرین مشهور «کارملی» دیگر عرضه نمی‌شود مگر با صدای آهسته و خفیف، همه به سبب رسالات کوچک هجوآمیز و دلنشین او مانند «عریضه شمع فروشان» و یا «شکوائیه دست راست علیه دست چپ» است. و این نکته‌ای است که غالباً فراموش می‌شود. هرگز کسی بهتر از باستیا نشان نداده است، تا چه حد عجیب و خنده‌آور است که در زیر کوه‌ها و فاصله بین کشورها تونل‌ها حفر کنند و پس از آن در انتهای هر یک از آنها سدهای گمرکی عظیم برپا دارند. و یا چه اندازه متناقض و بی‌منطق است که حداقل منافع را برای زمین‌دار و سرمایه‌دار، به وسیله حمایت گمرکی تأمین کنند ولی کارگر از تأمین حداقل مزد محروم بماند. و یا چگونه عوارض گمرکی، مالیاتی است که دفاع از آن مشکل‌تر از مالیات‌های عادی است، زیرا مالیات، بر عده ا‌ی از افراد متمکن به سود جامعه تحمیل می‌شود، و حال آن که عوارض گمرکی، بر تمام جامعه به سود تنی چند تحمیل می‌گردد.
ولی هنگامی که او خود را ساده‌لوحانه در دیدگاهی منحصراً انفرادی قرار می‌دهد، و داد و ستد بین ملت‌ها را عیناً مشابه داد و ستد بین افراد می‌داند، و یا وقتی کوشش می‌کند با تمثیلات سرگرم کننده، ولی بی‌مایه، ثابت بدارد، که تجارت خارجی برای آن کشور مفیدتر است که موازنه بازرگانیش نامساعدتر است، و یا فواید و مزایای تجارت بین‌المللی بیشتر عاید کشورهای فقیر و مستمند می‌گردد، کامیابیش کمتر است (22).
اما قسمت سازنده‌ی عمل باستیا، کوششی است که برای اثبات هم‌آهنگی‌های امور اقتصادی به کار برده است. به عقیده‌ی وی: «قوانین عمومی جهان اجتماعی هم آهنگ‌اند و از هر سو به کمال بشریت منتهی می‌گردند». ولی آیا با همان نظر اول دیده نمی‌شود که همه جا، بی‌نظمی و پریشانی حکمفرما است؟ به این ایراد، باستیا با ضرب‌المثل فراموش نشدنی «چیزهای دیدنی و چیزهای نادیدنی» جواب می‌دهد و می‌گوید غالباً آنچه دیده می‌شود قابل اعتماد نیست و حقیقت بیشتر در چیزهایی است که دیده نمی‌شوند، و اگر تأمل به عمل آید معلوم می‌گردد که غالب تعارضات ظاهری، در واقع عامل تعادل و هم‌آهنگی هستند. درست است که انسان آزاد است و می‌تواند با تجاوز به آزادی دیگران هم‌آهنگی را مختل سازد، و از آن جمله حق دیگران را غصب و یا اموال آنها را سرقت کند. باستیا در صدد کتمان آن نیست، و برعکس علیه آن اعلام جرم می‌کند؛ ولی در عین حال معتقد است که نیروهای مختلف در پیرامون انسان و داخل آن در کار است تا هر کس را که منحرف می‌گردد به راه راست برگرداند، به طوری که سرانجام به خودی خود هم‌آهنگی و تعادل برقرار می‌شود: «من بر این عقیده‌ام که بدی به نیکی می‌انجامد و انگیزه‌ی خیر می‌شود، در حالی که نتیجه‌ی خیر جز خیر نیست و بنابراین سرانجام در همه جا نیکی پیروز می‌شود» (23).
واضح است که این مسلک، از حدود اندیشه‌ی قوانین طبیعی فراتر می‌رود و متضمن اعتقاد بر قوانین الهی می‌گردد. باستیا این را کتمان نمی‌کند و در موارد متعدد مانند فیزیوکرات‌ها و با عباراتی صریح‌تر از آنها اعلام می‌دارد: «پروردگار در نهاد هر کس انگیزه‌ی غیرقابل مقاومتی برای میل به نیکی، و نوری برای هدایت به سوی آن قرار داده است» (24).
اوگوست کنت با بیانی شیوا، علیه: «این روش بی‌حاصل و این نحوه‌ی فکر بی‌منطق که هیچ چیز را قبول ندارد، جز نظامی که خود بخود برقرار شود» اعتراض می‌کند و آن را «به منزله‌ی استعفای رسمی این به اصطلاح دانش ادعایی معروف به علم اقتصاد» می‌داند، تا به بهانه آن هر جا که در نتیجه تحولات صنعتی با مشکل بالنسبه خطیری مواجه می‌شود، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند (25).
حتی از لحاظ دینی و تفسیر امور بنا بر مشیت الهی هم، این اعتقاد باستیا قابل ایراد بود و به هر حال با مسیحیت مطابقت نداشت. زیرا بر طبق تعلیمات این دین، خدا آدم را و جهان را آفرید ولی هر دو به سبب خطای آدم به تباهی دچار شدند و هرگز از خود و بر اثر درمان‌پذیری طبیعی بهبود نخواهند یافت (26). مسیح به پیروان خویش می‌فرمود که آدم را در نفس خود بکشند تا آدم جدید خلق نمایند، و به آنها آسمان‌های جدید و زمین جدید را نوید می‌داد و این بسی انقلابی‌تر از خوش‌بینی اقتصادی است. خدای باستیا به شیوه‌ی «خدای آدم‌های نیک سرشت» سرودهای برانژه است (27).

پی نوشت ها :

1- Les Optimistes
2- این حقیقتی است که مورد تصدیق اجتماعیون آلمان هم هست. کارل گراون Karl Graun در همین تاریخ در کتاب «مکتب پرودنی در بین‌الملل کارگر» (1907 صفحه 57) در حق فرانسه چنین می‌نویسد: «ملتی که سوسیالیسم را، ولو ناقص، به دنیا آورده است، جاویدان است».
3- Weitling
4- Schuster
5- «اوه! چه بسا آزمایش‌ها که کرده‌اند، پس کی دست به کار ساده‌ترین آزمایش‌ها خواهند شد؟ آزمایش آزادی» (باستیا، کتاب هم‌آهنگی‌ها Harmonies فصل 4، صفحه 125).
6- Emile Olivier
7- یکی از بخش‌های کتاب دونوایه Dunoyer موسوم به «آزادی کار» دارای این عنوان است: «چگونه وسیله حقیقی برای چاره‌ی دردهای طبقات کارگر گسترش کامل نظام رقابت است» (فصل دهم کتاب چهارم بخش 18) و باز هم در محل دیگر می‌گوید «در واقع رقابت، این به اصطلاح عنصر اختلاف، رشته حقیقی و محکم‌ترین پیوندی است که اجزاء مختلف پیکر اجتماع را بهم متصل می‌سازد».
8- «همین که ارضاء یکی از حوایج ما به صورت خدمت عمومی و کار دولتی در می‌آید، فرد قسمتی از آزادی و اختیار انتخاب خود را از دست می‌دهد، دیگر او کمتر ترقی‌خواه و کمتر انسان است... این سستی و لاقیدی که وی را فرا می‌گیرد به همان ترتیب به سایر هموطنان او سرایت می‌کند» (باستیا، هم آهنگ‌ها، فصل هفدهم صفحه 545).
9- دونوایه می‌گوید: «هر چه می‌خواهید در زمینه‌ی تعاون عمیق‌تر کاوش کنید، هرگز چیزی را که طالبید، یعنی وسیله‌ای برای تقسیم عادلانه و عاقلانه محصول کار، در آن نخواهید یافت» (کتاب آزادی کار. جلد دوم صفحه‌ی 397). در مورد دیگر اعلام می‌دارد که مسئله تعاون «اخلاق اجتماعی را بیش از اخلاق فردی به تباهی کشانده است، زیرا وقتی نام تعاون به میان می‌آید، اشخاص خود را در هر کاری مجاز می‌دانند» (همان کتاب صفحه‌ی 136). درست است که قضاوت او در این مورد، مخصوص اجتماعات صنفی است ولی حکم آن عمومیت دارد.
10- هنگام تشکیل اجتماع بین‌المللی اقتصادشناسان، به مناسبت نمایشگاه جهانی ژوئیه 1900، یکی از معتدل‌ترین نمایندگان مکتب آزادی‌طلبی آقای لواسور M. Levasseur چنین می‌گفت (نقل از مجله اقتصادشناسان 15 اوت 1900):
«تمیز و افتراق در میان ما بی‌مورد است. اقتصادشناسان آزادی‌طلب تقسیم‌ناپذیر هستند. در بسیاری از نکات عملی ممکن است عقاید آنها مختلف باشد، ولی در اصل آزادی‌طلبی همه اتفاق کلام دارند. آدمی، ثروت را به وجود می‌آورد و هر چه آزادتر باشد قدرت و کامیابیش بیشتر است. هر چه آزادی بیشتر باشد، انگیزه برای کار و ابتکار بیشتر و تولید ثروت بیشتر خواهد بود».
11- آزادی کار، صفحه 409.
12- مراجعه شود به آنچه قبلاً درباره‌ی عقاید سیاسی فیزیوکرات‌ها گفته شده است.
13- کتاب شارل دونوا به Charles Dunoyer دارای این عنوان است.
De la Liberté du travail ou simple exposé des Conditions dans, Lesquelles les forces humaines s éxercent avec plus de puissance.
این کتاب قبل از تاریخ فوق، با عناوین دیگر و قطع کوچک‌تر در سال‌های 1825 و 1830 نیز به طبع رسیده بود. اندکی بعد باز درباره‌ی دونوایه صحبت خواهیم کرد (درباره او مراجعه شود به کتاب ویلی، به نام آثار اقتصادی دونوایه.)
Cf. Villey 1, oeuvre économique du Dunoyer, Paris, 1899.
14- Les Harmonies économiques
15- کری (هنری- چارلس) در فیلادلفی به سال 1793 به دنیا آمد و در 1879 وفات یافت. تا 42 سالگی شغل اصلیش نشر کتاب بود. در 1837 و 1838 و 1840 سه جلد کتاب اصول اقتصاد سیاسی خود را: Principles of Political Economy و در 1848 کتاب دیگری بنام «گذشته، حال، آینده The past, the Present and the future» را منتشر کرد که محتوی نظریه او راجع به بهره‌ی مالکانه بود. تألیفات مهم دیگر او «هماهنگی منافع در کشاورزی و صنعت و بازرگانی Harmony of Interest, agricultural' manufacturing and commercial در 1850، و کتاب اصول علم الاجتماع Principles of Social Science در 1858 و 1859 است. تنها کتاب اخیر به فرانسه ترجمه شده است.
تاریخ‌های مذکور واجد اهمیت است. زیرا وقتی کتاب هماهنگی‌های اقتصادی باستیا به سال 1850 منتشر شد، کری طی نامه‌ای که در روزنامه‌ی اقتصادشناسان انتشار یافت وی را متهم به سرقت عقاید خویش کرد، باستیا که در شرف موت بود، در همان روزنامه از خود دفاع نمود و اعتراف کرد که نخستین کتاب کری را خوانده است و از عدم ذکر آن پوزش خواست، ولی عذرش در این باره بسیار ناپسند بود، و آن این که کری آن چنان در کتابش از فرانسویان بدگویی کرده که او نمی‌توانسته است مراجعه به کتاب او را توصیه کند (!) از آن پس جمع کثیری از اقتصاد‌شناسان غیر فرانسوی معتقد شده‌اند که عمل باستیا چیزی جز استنساخ عقاید کری نبوده است، ولی این نظریه مبالغه‌آمیز است. توارد نظریات از جمله پدیده‌های عادی و جاری در تاریخ عقاید است، چنان که اخیراً در مورد نظریه‌ی مربوط به «سودمندی نهایی» هم حاصل شده است (مراجعه شود به فصل مربوط به کام اندیشان Hédonistes).
16- فردریک باستیا Frédéric Bastiat به سال 1801 در شهر بایون از یک خانواده‌ی مرفه بازرگان به دنیا آمد. متوالیاً بازرگان، کشاورز در اراضی لاند (Landes) دادرس دادگاه بخش، عضو شورای ولایتی شهرستان، و بالاخره نماینده‌ی ملت در مجلس مؤسسان 1848 بود. در سیاست و کرسی خطابت شهرت بزرگی به دست نیاورد. وقت کافی هم برای آن نداشت، زیرا از تندرستی بهره‌مند نبود، و در 1850 به سن 49 سالگی در شهر رم که برای معالجه رفته بود: وفات کرد.
عمرش کوتاه و دوره‌ی فعالیت علمیش کوتاه‌تر بود و بیش از شش سال دوام نداشت. نخستین مقاله‌اش در روزنامه‌ی اقتصادشناسان به سال 1843 انتشار یافت و تنها کتاب مخصوص او یعنی «هم‌آهنگی‌های اقتصادی» Les Harmonies Economiques که در 1849 تألیف شده ناتمام باقی ماند. در خلال این اوقات، رسالات دیگری به نام «خرده هجویات» Petits Pamphlets و سفسطه‌ها Sophismes بر ضد اجتماعیون و حمایت‌طلبان انتشار داد و کوشش بزرگ ولی بی‌حاصلی به عمل آورد، که در فرانسه اتحادیه‌ای از طرفداران آزادی تجارت، نظیر آنچه چند سال قبل از آن در انگلستان به رهبری کوبدن به پیروزی رسیده بود، تشکیل بدهد.
چنانکه ملاحظه می‌شود باستیا زندگانی یک دانشمند نداشت، بلکه نویسنده‌ی صحایف و مطبوعات بوده و اهل کتاب و کتابخانه محسوب نمی‌شد. معذلک تألیفات ژان باتیست‌سی را در 19 سالگی و اندکی پس از آن کتاب معروف فرانکلین «معرفت نیکمرد ریچارد» (Poor Richard's Almanack) را خوانده و شیفته آن شده بود. خود او به این نکته اعتراف دارد، و فی الواقع تأثیر آن در همه‌ی نوشته‌ها و حتی در شیوه‌ی لباس پوشیدن و رفتارش نیز محسوس بوده است. مولیناری در روزنامه اقتصادشناسان مورخ فوریه 1851 راجع به او می‌نویسد: «با گیسوان بلند و کلاه کوچک و نیم تنه‌ی گشاد و چتر خانوادگیش، می‌شد او را بجای دهقانی گرفت که برای دیدن شگفتی‌های پایتخت به شهر آمده است».
این جزئیات احوال را باید کسانی به خاطر داشته باشند که باستیا را ملامت می‌کنند و بی حق هم نیستند، که وی پرورش علمی نداشته و حتی بیشتر روزنامه نگار بوده است تا دانشمند اقتصاد.
اگرچه اقتصادشناسان خارجی به سختی در حق باستیا داوری کرده‌اند، ولی وی در فرانسه پیوسته اقتصادشناسی محبوب باقی مانده است. نمک کلامش اندکی زبر، نیشخندش کمی سنگین، نقد و بحثش تا اندازه‌ای سطحی است. معهذا اعتدالش، شعور باطنی سالمش، روشنی کلامش، تأثیر فراموش نشدنی در خواننده باقی می‌گذارد. نمی‌دانم آیا هنوز هم بهتر از کتاب «هم‌آهنگیها» و یا هجویات او می‌توان کتابی را به مبتدیان علم اقتصاد سفارش کرد. به علاوه خواهیم دید که از لحاظ علمی محض هم سهمش در دانش اقتصاد غیرقابل اعتناء نیست.
17- Bastiat Schultze-Delitzsch کتاب هجائی لا سال اقتصاددان سوسیالیست آلمان علیه شولتسه دلیچ رجل سیاسی و اقتصاددان آلمانی (1808-1885) از بنیانگذاران شرکت‌های تعاونی.
18- کرنس (John Elliott Cairness) اقتصادشناس معروف انگلیسی 1823-1875 در فصل آخر این کتاب به مبحث جانشینان استوارت میل مراجعه شود- مترجم.
19- هنری سیدک ویک Henry Sidgwick (1838-1900) فیلسوف انگلیسی، صاحب نظریه‌های معروف در علم اخلاق، مؤلف کتاب «روش‌های علم اخلاق Methods of Ethics» (مترجم).
20- آلفرد مارشال Alfred Marshal (1842- 1924) اقتصادشناس انگلیسی، استاد دانشگاه کامبریج، مؤلف کتاب اصول علم اقتصاد Principles of Economics (1890) آخرین تألیف او کتاب «صنعت و تجارت Industry and Trade» 1918 است (مترجم).
21- بوهم باورک Bohm- Bawerk 1854- 1917، اقتصاددان اطریشی از نمایندگان برجسته مکتب روانشناسی اقتصادی.
22- راجع به این مسئله که فایده‌ی تجارت بین‌المللی عاید چه کشوری می‌شود به مبحث مربوط به استوارت میل مراجعه شود.
23- مراجعه شود به کتاب Harmonies صفحه‌ی 21 (چاپ دهم در مجموعه‌ی کامل آثار باستیا).
24- «پدیده‌های اقتصادی نیز خود علت فاعلی دارند و نشانه‌های مشیت الهی هستند» (هم‌آهنگی‌ها، صفحه آخر). «در برابر این هم‌آهنگی‌ها، اقتصادشناس مانند عالم به علم افلاک، و یا دانشمند وظایف الاعضاء می‌تواند فریاد برآورد Digitus dei est hic: انگشت خدا اینجا نمایان است» (هم‌آهنگی‌ها، فصل دهم صفحه 391). «تا آخر صبر کنید خواهید دید، اگر هر کس به کفر خویش است، خدا به فکر همه است» (هم‌آهنگی‌ها، فصل هشتم صفحه 290).
25- اوگوست کنت- دروس فلسفه تحقیقی، جلد چهارم، صفحه 202
26- در سرود مذهبی کلیسای اصلاح شده‌ی کالوینیان چنین آمده است: ما شهادت می‌دهیم و اعتراف می‌کنیم که به خودی خود، عاجز از اجرای عمل خیر هستیم».
27- برانژه Béranger (Pierre- Jean)- تصنیف ساز فرانسوی 1780- 1857.

منبع: ژید، شارل؛ ریست شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد اول)، ترجمه ی کریم سنجانی، تهران، دانشگاه تهران مؤسسه انتشارات و چاپ، چاپ چهارم.