نویسنده: محمد السماک
مترجم: ابوذر یاسری



 

موضع آمریکا در برابر رژیم صهیونیستی از پشتوانه های مذهبی... تا منافع سیاسی
دیپلماسی اعراب، در تمام جنگها و حملات اسراییل علیه جهان عرب، به طور کامل در برابر موضع حمایت گرانه آمریکا قرار داشته است.
به راستی چرا ایالت متحده، منافع و حیثیت معنوی خود را به خطر انداخته است؟ و چرا این کشور، صداقت را از رابطه ی خود با جهان عرب (300 میلیون نفر)، جهان اسلام (یک میلیارد و 200 میلیون نفر) و بلکه تمام مللی که در سراسر جهان، از شرق تا غرب، به حقوق بشر پای بندند و به رعایت پیمانها و قوانین بین المللی فرا می خوانند، کاملاً کنار گذاشته است؟ و چرا از کشتارها و قتل عامهایی که اسراییل مرتکب می شود، تحت عنوان همین ارزشها و اصول انسانی، دفاع و حمایت می کند؟
باید گفت که اساساً در طرح این سؤال که نسل اندر نسل بر هر لب و زبانی جاری بوده است، اشتباهی رخ داده، بر این باوریم که ایالات متحده، از اسراییل حمایت می کند. این اعتقاد نادرست، منجر به اخذ نتایج نادرست شده است. رابطه ی ایالات متحده و اسراییل، مبتنی بر حمایت و تقویت (سیاسی) نیست و همین طور، این مطلب که تلاش بیش از حد اعراب در تأمین منافع استراتژیک آمریکا، نقش این ژاندارم را حذف یا متوقف خواهد کرد.
واقعیت آن است که رابطه آمریکا- اسراییل، از حد منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی، فراتر رفته است و وقتی آمریکا، پیشنهاد توافق و حتی حرکت در رکاب اسراییل را به جهان عرب داد، برقراری این رابطه، هرگز تغییری در موضع آمریکا نسبت به اسراییل ایجاد نکرد. به این دلیل که چنین موضع گیری، مبتنی بر اصول و اعتقاداتی دین ایمانی است که از حد منافع و محاسبات سیاسی گذشته است.
جدا از دیگر مناطق جهان، تنها خاورمیانه، در معرض تصمیم سیاسی آمریکا در خصوص اجرای آن اصول ایمانی، قرار گرفته است و «لابی فعالی و پر نفوذ صهیونیستی» در ایالات متحده، چیزی جز یک ابزار از مجموعه ابزارهای متعددی که این اصول را به نفع اسراییل به کار می گیرد، نیست.
از این رو، ناچار از فهم این اصول و شناخت جایگاه آن در عملیات تصمیم سازی و تصمیم گیری آمریکا هستیم، تا بتوانیم به درک پشتوانه ی التزام آمریکا نسبت به اسراییل دست یابیم.
در سال 1897 درشهر بال سوییس، اولین کنگره ی صهیونیسم به دعوت «تئودور هرتزل» - روزنامه نگار اتریشی - برگزار شد. اما جنبش و حرکت صهیونیسم مسیحی، سه قرن قبل از آن، از هلند و بریتانیا آغاز و سپس در ایالات متحده مستقر و ریشه دار شده بود.
کاتولیکها، عقیده داشتند که عصمت، از خصایص «کلیسا»ست و در «پاپ» ظهور می یابد. اما پس از آغاز جنبش اصلاح طلبی مذهبی- که از آلمان به رهبری مارتین لوتر، کالوین و دیگران نشو و نمو یافت- نظریه ای که معتقد بود عصمت، ویژه کتاب مقدس است، ( به جای نظر کاتولیکها) می باشد.
مذهب کاتولیک بر نظر کشیش آگوستین پای می فشرد که می گفت:
آنچه راجع به وجود «کشور خدا» در کتاب مقدس آمده است، در آسمان قرار دارد نه در زمین و ثانیاً: «قدس » و «صهیون»، دو محل معین زمینی، برای سکنای یهود، نیست؛ بلکه دو مکان آسمانی است که به روی تمام مؤمنان به خدا گشوده است.
اما پس از آغاز جنبش اصلاح طلب مذهبی، تفاسیر دیگری مبنا قرار گرفت که «کشور خدا» را یک واقعیت زمینی و یهود را صاحبان وعده ی وکالت الهی از جانب او برای ایجاد مملکتش می دانست و به بازگشت دوباره مسیح، شروط تحقق آن ( از جمله ایجاد اسراییل بزرگ)، هزاره (آنچه که سالهای خوشبختی حکومت صهیونیسم بر جهان، تحت رهبری مسیح گفته می شود) و حتمی الوقوع بودن آن معتقد بود.
و این چنین بود که از نیمه ی سال 1600 جنبش «پروتستانتیسم»، دعوت و فراخوان از یهودیان را برای ترک اروپا و بازگشت به فلسطین، به منظور ایجاد «کشور خدا» آغاز کرد. اولیور کرمول- فرمانروای بریتانیای مشترک المنافع در اولین اقدام، خواستار یهودی کردن فلسطین به عنوان مقدمه ی رجعت مسیح شد و در سال 1655، کتابی از کشیش پروتستان آلمانی- پول ولگن هوفر- منتشر شد که در آن گفته بود.
یهودیان به محض ظهور دوباره ی مسیح به مسیحیت خواهند گروید؛ چرا که او را هم چون یکی از خودشان می دانند و از لوازم این ظهور، بازگشت یهودیان به سرزمینی است که خداوند، خود، آن را از طریق ابراهیم، اسحاق و یعقوب به آنها اعطا کرده است.
و بدین ترتیب، ادبیاتی، مذهبی شکل گرفت که طی آن، یهودیان معتقد به نقشه ی خدا، بنابر اقتضا، سرنوشت محتوم همه ی بشر را تعیین می کردند و (این ادبیات) تشکیل حکومت آنها را تنها راه بازگشت مجدد مسیح، معین می کرد؛ همان بازگشتی که برای همیشه، سرنوشت محتوم جنگ ایمان و کفر را با پیروزی مسیح و فرمانروایی هزار ساله او بر جهان، تعیین خواهد کرد. و سپس قیامت به پا خواهد شد. در این ادبیات، اعتقاد به پشتیبانی قوم یهود در تشکیل حکومتی در فلسطین، نوعی عبادت شمرده می شد و از آن به مشارکت بشری در تحقق خواست الهی، تعبیر می گردید. تا آنجا که «لرد آنتونی اشلی کوبر» اصلاح طلب معروف انگلیسی، در سال 1839 گفت.
با وجود آنکه یهود، قومی سخت دل و غرق در معصیت اند و لاهوت را انکار می کنند، ولی نسبت به آرزوی مسیحی «رهایی » نیاز مبرم دارند.
اشتیاق به «عقیده رهایی» مسیحیت، انگیزه ی مذهبی بروز جنبش صهیونیسم مسیحی و حمایت از قوم یهود در راستای تشکیل حکومت ایشان در فلسطین به دست خودشان شد و حتی برای دفع هرگونه عذاب وجدان از مسیحیان پروتستان، «لرد کویر» شعار «فلسطین، سرزمین بی ملت، برای ملت بی سرزمین» را علم کرد. و از آن پس، پرچمی شد که تمام مسیحیان صهیونیست آن را حمل کردند.
«لرد بالمرستون» (عموی لرد کوبر) وزیر امور خارجه ی وقت بریتانیا، به وسیله ایجاد کنسول گری بریتانیا در قدس (سال 1839) و انتخاب «ولیم یونگ»، یکی از معتقدان به صهیونیسم مسیحی، به سرکنسولی آنجا، آن را عملی کرد. وی، اصلی ترین وظیفه یونگ را حفظ منافع یهودیان، حمایت، تسهیل اقامت و تشویق آنان به بازگشت، معین کرد. در آن زمان تعداد یهودیان فلسطین، که بخشی از امپراطوری عثمانی محسوب می شد، مطابق اسناد کنسول گری بریتانیا فقط به 9690 نفر می رسید.
کنسول گری بریتانیا، حق حمایت از یهودیان بیگانه فلسطین را در اختیار داشت که (بنا به اعتراف) آن را به موجب توافقی تحمیلی از پادشاهی عثمانی گرفته بود. اما حمایت بریتانیا، یهود عثمانی را نیز در برگرفت و این امر، برای اولین بار، در طول تاریخ جدید، منجر به احتساب کل یهود (به رغم تفاوت اوصاف و اشکال شان) در قالب ملتی واحد شد.
در سال 1841 «هنری چرچیل» -افسر ستاد امور بریتانیا در خاورمیانه در نامه ای خطاب به موسی مونتیگور- رئیس مجلس نمایندگان یهود در لندن نوشت:
نمی توانم اشتیاق وصف ناشدنی ام را نسبت به این امر از تو پنهان کنم که می بینم ملتت یک بار دیگر هویت خود را به عنوان یک ملت باز می یابد. من معتقدم که تحقق دقیق این هدف ممکن است، اما ناچار از انجام دو امر غیر قابل اغماض هستیم؛ اول آنکه، خود یهودیان این مسئله را از طریق اجماع در سطح جهانی به دوش گیرند و دوم آن که، قدرتهای اروپایی به یاری شان بیایند.
این موضوع در خلال سبقت گرفته ایده ی صهیونیسم مسیحی انجیلی بر یهودیت، ظهور و بروز یافت. تا آنجا که تعداد زیادی از رهبران یهود در آن هنگام مشاهده می کردند که عملیات تشویق مهاجرت به فلسطین برای اخراج آنان از، اروپا، تحت یک پوشش مذهبی صورت می گیرد.
در سال 1845 «ادوراد باتفورد»، از دفتر امور مستعمرات لندن، پیشنهاد کرد که: تشکیل حکومت یهودی در فلسطین، تحت حمایت بریتانیای کبیر انجام شود و به محض آنکه یهودیان، خود، قادر به حفظ خود باشند، قیمومیت آن برداشته شود.
همچنین وی بیان کرد:
حکومت یهود ما را در محور رهبری شرق قرار می دهد به طوری که مراقبت از عملیات توسعه و تسلط بر دشمنانمان و به زیر کشاندن آنها هنگام نیاز، برای ما ممکن می شود.
و بدین ترتیب کاربرد نقشه ی اسکان یهود در فلسطین در عرصه ی سیاسی بدون آنکه از سایه ی مذهبی خارج شود، آغاز شد و این تلازم تاکنون استمرار داشته است.
در ششم فوریه 1985، «بنیامین نتیانیاهو»، نماینده وقت اسراییل در سازمان ملل متحد، طی نطقی در مجمع عمومی گفت:
نامه ها و نوشته های مسیحیان صهیونیست انگلیس و آمریکا، به طور مستقل بر فکر رهبران در طول تاریخ مثل: لوید جورج، آرتور بالفورد و وودرو ویلسون، در آغاز این سده، تأثیر گذاشته است. رؤیای دیدار بزرگ، شعله ی تخیل این مردان را برافروخت. کسانی که نقشی محوری در پایه گذاری قوانین سیاسی و بین المللی، به منظور احیای حکومت یهود، بازی کردند.
نتیانیاهو، در اقرار به واقعیت تاریخی چنان صراحت داشت که گفت:
... حقیقتاً اشتیاقی قدیمی در رسوم یهودی مان برای بازگشت به سرزمین اسراییل وجود داشت و این رؤیاها که ما را از 200 سال پیش می خواند، از میان مسیحیان صهیونیست سر برآورد.
یک اعتقاد عمومی و رسوخ یافته ی مذهبی درون جامعه ی مذهبی آمریکایی جریان دارد که می گوید:
خداوند، حرمت شکنان به اسراییل را عقوبت می کند و به هر کس آن را یاری رساند، جزای نیک می دهد و به برکت پشتیبانی ایالات متحده از اسراییل، برکات خدا(از رزق، خیر، امنیت و سلامت) بر مردم آمریکا نازل می شود.
در سال 1642، دانشگاه هاروارد آمریکا اولین مدرک دکترای تاریخ خود را اعطا کرد که عنوان موضوع آن زبان عبری، زبان مادری بود. اولین کتابی که در ایالات متحده انتشار یافت، سفر مزامیر (Psalm) بود و اولیه مجله، «یهودی» (The Jew) نام داشت. در آغاز مهاجرت از اروپا به آمریکا، مهاجران مسیحی انجیلی جهان جدید را به منزله ی کنعان نو (New Canan) فرض کردند و انگلستان را که از آن گریخته بودند. به مثابه مصر و سرخ پوستان آمریکا را فرزندان دهگانه ی گم شده از بنی اسرائیل شمردند. حتی وقتی که یکی از گروههای پروتستانی از طایفه مورمون پیش از آنکه به حکومت «یوتاه» برسد و در آنجا استقرار یابد، در صحرای آمریکا سر درگم شد و به بیراهه رفت، این حادثه را به واقعه ای که برای اسرائیل در صحرای سینا حادث شده بود، تشبیه کرد و لذا برای رود «کلرادو» اسم توراتی و قدیمی رود «باشان» را انتخاب کردند.
تأثیر صهیونیسم مسیحی بر مهاجران نخستین آمریکا، به حدی بود که رئیس جمهور «جفرسون» پیشنهاد وضع علامتی را به جای نشان عقاب، برای آمریکا داد که در آن بنی اسراییل در روز، زیر ابری که بر سرشان سایه انداخته و در شب زیر عمودی از نور، قرار دارند و این یپشنهاد مطابق مضامین «سفر خروج» بود.
کشیش «جوزف اسمیت»، مؤسس کلیسای مارمونی، نظریه ی تشکیل حکومت یهودی در فلسطین را پایه گذاری کرد و از سال 1814، فراخوان های انگلیسی - آمریکایی جهت ایجاد وطن برای یهودیان در فلسطین بالا گرفت. یکی از یپشگامان آمریکایی جنبش صهیونیسم مسیحی، کشیش «واردر جریسون»(1) از آمریکا به فلسطین مهاجرت کرد و یهودیت را پذیرفت و به عنوان مشاوری برای دولت آمریکا در قدس و سپس سرکنسول آن در سال 1852، وارد عمل شد و فعالیتهای وی حول موضوع واحد ایجاد وطن یهودی در فلسطین دور می زد. وی با حمایت یک مؤسسه یهودی- مسیحی انگلیسی دست به ایجاد یک شهرک زراعی یهودی زد و مسیحیان انجیلی آمریکایی را در کنار یهودیان، در آن اسکان داد.
حرکتهای اسکان پس از آن به واسطه ی سرمایه گذاری آمریکاییان به صورت پیاپی ادامه یافت؛ سپس شهرک «جبل الأسل» (در غرب یافا) در سال 1850، برپا شد. اقبال مسیحیان صهیونیست به سکونت در این مکانها از صهیونیستهای یهودی شدیدتر بود چرا که آنان در انتظار «بازگشت دوباره ی مسیح» بودند.
از آن هنگام سرزمین مذهبی آمریکا به توسعه ی سازمانها و تشکلهای داخلی همت گماشت که هدف از آن، حمایت معنوی و مادی فزون تر برای تحقق پیشگوییهای تورات در مورد بازگشت یهودیان به فلسطین بود. از جمله نخستین مؤسسات مذکور، «سازمان فدرالی دفاع از فلسطین در آمریکا»(2) بود که کشیش «چارلز راسل» (3) آن را در سال 1930، تأسیس کرد و سازمان «کمیته فلسطین - آمریکا» که توسط سناتور «رابرت واگنر»(4) به همراه 68 عضو مجلس سنا، 200 عضو مجلس نمایندگان، تعدادی از علمای انجیلی، صاحبان صنایع سنا، 200 عضو مجلس نمایندگان، تعدادی از علمای انجیلی، صاحبان صنایع، استادان دانشگاه، روزنامه نگاران و ادیبان مشهور تأسیس شد. همچنین در سال 1942 «سازمان مجلس مسیحی فلسطین»(5) مطابق قرارداد بالفور، به عنوان یکی از موارد تحقق آن، از سوی کشیشان پروتستان و شخصیتهای بارز اقتصادی، سیاسی و دولتی تأسیس گردید. این سازمانها شعار «سرزمین موعود» و «ملت برگزیده» را بالا بردند و به گونه ای آن دو را به یکدیگر مربوط ساختند تا مردم بدانند که شریف ترین عمل برای تقرب مسیحیان به خداوند، مشارکت مادی و معنوی در راستای تحقق خواست خدا و بازگرداندن قوم یهود به فلسطین به عنوان مقدمه ی رجعت مسیح می باشد.
کنگره ی آمریکا، قطعنامه اجلاس صهیونیستها را- که در سال 1942، در نیویورک برگزار شده بود- پذیرفت و در سال 1944، تصمیمی اتخاذ نمود که ایالات متحده را متعهد می کرد تا نهایت تلاش خود را جهت گشودن درهای (سرزمین) فلسطین به روی یهودیان مبذول دارد به نحوی که به راحتی و آزادی، وارد آن شوند و به آنان فرصت ساختن آن را اعطا کند، تا ملت یهود بتوانند دوباره یک فلسطین یهودی دموکراتیک و آزاد بنا کنند.
کنگره ی آمریکا عبارت «بازسازی فلسطین» را جایگزین عباراتی نظیر «تشکیل حکومت یهودی در فلسطین» که در بیانیه کنفرانس نیویورک آمده بود، کرد و این نشانگر آن است که صهیونیسم مسیحی در تحریف و غلو، بسیار شدیدتر از صهیونیسم یهودی عمل می کند!!
در ایالات متحده، تعداد 76،754،009 نفر پروتستان در قالب 200 فرقه وجود دارند. «فرقه ی تدبیری»(6) دارای بیشترین سهم نسبت به پذیرش عقیده ی صهیونیسم می باشد که تعداد پیروان آن بالغ بر چهل میلیون نفر می شود. همچنین گروه پروتستانهای سفید پوست (معروف به آنگلوساکسون)(7) مشهورترین شخصیتهای سیاسی، اقتصادی، تبلیغی، رسانه ای و نظامی جامعه آمریکا را در خود جمع کرده است.
نتیانیاهو (رئیس دولت سابق اسراییل)، قبل از دیدار باکلینتون (رئیس جمهور وقت آمریکا) بسیار مشتاق به برگزاری نشستی با کشیش «جری فالول» (شخصیتی معروف از گروه مذکور) بود. در آن جلسه فالول پرسید:
اسراییل تا چه اندازه می تواند از اراضی زاید به نفع فلسطینیان عقب نشینی کند بدون آنکه امنیتش در معرض خطر قرار بگیرد؟
نتیانیاهو در پاسخ گفت:
واقعیت آن است که ما نمی توانیم جز از مقدار بسیار اندکی عقب نشینی کنیم.
و فالول افزود:
یک عقب نشینی کوچک هم برایشان زیاد است.
از جمله ی این شخصیتها، «پت رابرتسون»، سازنده ی برنامه تلویزیونی «باشگاه هفتصد» است که به تنهایی 19 درصد آمریکاییها( 16 میلیون خانواده) را به خود جلب کرده است. همچنین «جیمی شوگرت»، صاحب دومین ایستگاه تلویزیونی بزرگ انجیلیان در ایالات متحده، که 10 درصد بینندگان (بیش از 9 میلیون خانواده) را به خود اختصاص داده است. علاوه بر آنها، «جیم بیکر»، «اورال رابرتز»، «کینین کوبلاند»، «ریچارد دی هان» و «ریکس همبرد»، که هر یک مالکیت یک ایستگاه تلویزیونی مبشر انجیلی را در اختیار دارند، جملگی از اعضای گروه مذکور هستند.
همه ی این شخصیتهای مذهبی معتقدند که اراده ی الهی، در ایجاد اسراییل نمودار گشته است و خداوند هر کس که اسراییل را یاری کند، یاری می کند و با هر کس که نسبت به آن عداوت بورزد، دشمنی می کند. ایجاد اسراییل به طور حتم باعث وقوع شرط بازگشت دوباره مسیح - که انتظار آن نیز طولانی شده است- می باشد و دفاع از اسراییل عملی مذهبی و جزیی از اصول عقاید است و صرف اتخاذ یک موضع سیاسی بر حوادث متغیر تأثیر نمی گذارد.
حکومت سکولار ( که احکام و قوانین آن مبتنی بر جدایی دین از حکومت است) در ایالات متحده دارای 1400 ایستگاه مذهبی است که 80 هزار کشیش انجیلی در آن فعالیت می کنند و اکثر قریب به اتفاق آنان از پیروان مکتبی می باشند که اسراییل را تجلی خداوند و مجسمه ی نعمتهای او برای نجات فرزندان بشریت می دانند!! لذا اگر چه اسراییل با معضل یا بحرانی مواجه شود، این لشکر مذهبی - رسانه ای از طریق کلیساها، ایستگاه های رادیویی، تلویزیونی و سلسله مطبوعات روزانه و هفتگی که انتشار آن را در اختیار دارند، به حرکت در می آید.
حرکت جنبش، از مبنای یک اصل ثابت از اصول این جنبشهای مذهبی آغاز می شود و آن، این اصل است که قوانین موضوعه بین المللی، اسراییل را شامل نمی شود؛ زیرا اسراییل با همه ی رژیمهای سیاسی دیگر عالم تفاوت دارد. وجود اسراییل، تجسم اراده ی خداست نه(حاصل) ارضای نیاز بشری. ثانیاً، تنها وجوب و شمول خواست و مشیت الهی می تواند اسراییل را در برگیرد. که در کتب مقدس آمده و آشکارترین نمونه ی آن، وعده ی خداوند برای ملت برگزیده ی اوست. از این رو، دولتهای اسراییل - با وجود هر نخست وزیری - آزاد از هرگونه قید و قانون می توانند نه فقط زیر بار قطعنامه های 425 و 338 و 442 و 194 در قدیم و امروز قطعنامه های 1402 و 1403 نروند، بلکه از بار هرگونه قرارداد امضا شده توسط نخست وزیران سابق هم که بعد معلوم شود به ضرر منافع ملت برگزیده یا وعده های الهی است رها شوند که توافقنامه «اسلو، ... » از این دسته بود و این را اکنون شارون عملاً به اثبات رسانده است.
در کتاب پیشگوییها و سیاست(8) نوشته ی یک زن آمریکایی به نام «گریس هالسل» ( نویسنده ی سخنرانیهای رئیس جمهور «جانسون» ) ضمن انتقال تجربیات کاری خود در کاخ سفید می گوید:
هر بار که اعضای شورای امنیت ملی جهت تصمیم گیری راجع به خاورمیانه، دور هم جمع می شوند، نماینده ی کلیسای انجیلی جهت تطبیق تصمیمات با اعتقادات مثبتی بر پیشگوییهای تورات و تفاسیر جدیدی که این کلیسا وضع کرده است، دعوت می شود. پس از انتخاب هر یک از رؤسای جمهور جدید آمریکا، یک نفر از نمایندگان این کلیسا، ریاست کشیشان را در انجام سوگند(تحلیف) قانون اساسی، به عهده می گیرد.
کلینتون، مراسم تحلیف خود را در برابر کشیش «بیلی گراهام»، یکی از رهبران این جنبش، به جای آورد.
این جنبش، به بازگشت دوباره ی مسیح، ایمان دارد و معتقد است که این امر، شروطی دارد که ایجاد حکومت صهیون بر اجتماع یهودیان دنیا از جمله آن شروط می باشد و به این دلیل، یاری رساندن اسراییل را یک واجب مذهبی می داند که صرفاً برخاسته از منافع سیاسی نیست.
همچنین این جنبش اصولگرا معتقد است که بر اساس مشیت الهی، حکومت یهود، مورد هجوم غیر مؤمنان، به خصوص مسلمانان و منکران خدا قرار خواهد گرفت. همان هجومی که منجر به جنگی بزرگ، به نام آرمگدون (هرمجّدون)، می شود. (9) در این جنگ از سلاحهای تخریب کننده ی شیمیایی و هسته ای استفاده و صدها هزار نفر از مهاجمان و یهودیان کشته می شوند.
زمینه های وقوع سناریوی آرمگدون، مطابق آنچه «هال لیندسی»- یکی از معروف ترین رهبران جنبش - در کتاب خود به نام فرجام کره ی بزرگ زمین ترسیم کرده است، عبارتند از:
1. تشکیل اسراییل بزرگ؛
2. بازگشت قوم یهود از نقاط پراکنده به سرزمین موعود؛
3. بازسازی هیکل سلیمان؛
4. هجوم تعداد زیادی از کفار(مسلمانان و مسیحیان غیر مؤمن به بازگشت مسیح) به اسراییل؛
5. ظهور دیکتاتوری سخت تر از هیتلر، استالین یا مائوتسه تونگ که رهبری مهاجمان را به عهده دارد؛
6. پذیرش سیطره این دیکتاتور( که دشمن قوم یهود است) ازسوی سرزمینهای وسیعی از جهان؛
7. گرایش 144 هزار یهودی به مسیحیت انجیلی به گونه ای که هر یک از آنها همانند بیل گراهام (کشیش انجیلی معروف آمریکایی) در سراسر جهان پخش می شوند تا دیگر ملل را به مذهب انجیلی بکشانند؛
8. وقوع جنگ عظیم هسته ای آرمگدون در سرزمینی بزرگ؛
9. نجات یافتن تنها کسانی که به میلاد دوباره مسیح، جسم و معجزه ی خداوند در بالای میدان جنگ ایمان دارند در حالی که اجساد بقیه افراد بشر در آهن گداخته، ذوب شده است؛
10. وقوع همه ی موارد در یک چشم برهم زدن؛
11. فرود مسیح پس از هفت روز به زمین درحالی که ایمان آورندگان به او، اطرافش جمع شده اند؛
12. حکومت مسیح بر جهان، به مدت هزار سال، با صلح و عدالت تا هنگامی که قیامت برپا شود. (عقیده ی هزاره گرایی).
تعدادی از شخصیتهای سیاسی، دیپلماتیک، رسانه ای و نظامی آمریکا که مدیریت مراکز مهمی را به عهده دارند، از جمله پیروان این کلیسا می باشند. رئیس جمهوی اسبق آمریکا، رونالد ریگان، نیز از این افراد است.
جریان دعوت یک یا چند نفر از شخصیتهای مذهبی این کلیسا به کاخ سفید، هنگامی که رئیس جمهوری آمریکا برای اتخاذ تصمیم اساسی راجع به خاورمیانه دعوت می شود، به امری عادی و تکراری تبدیل شده است.
اهمیت مشارکت شخصیتهای مذهبی، به علت انطباق تصمیمات سیاسی آمریکا با مشیت خداوند است. در ضمن جنبش کلیسای اصولگران، این مفهوم گنجانده شده است که مشیت خداوند، توسط تفاسیر پیشگوییهایی که در اسفار تورات و عهد قدیم (سِفر رویا، سِفر حزقیال، سِفر یوحنا و... ) آمده است.
مشخص و معین می شود. جنگ آرمگدون که ظهور مجدد مسیح، بلافاصله پس از آن واقع می گردد، از همین پیشگوییهاست.
مجله «نیویورک تایمز» در ماه مارس سال 1981 به نقل از کشیش جری فالول، یکی از شخصیتهای بزرگ این جنبش، نوشت که ریگان به او گفته است:
جری!... من ایمان دارم که ما با سرعتی زیاد به سوی آرمگدون می رویم. در اکتبر 1983 ریگان در جمع کمیته روابط عمومی آمریکا و اسراییل گفت:
من آرزو می کنم که ما آن نسلی باشیم که جنگ آرمگدون را درک خواهد کرد. به درستی که پیشگوییهای کتب عهد قدیم، زمان ما را توصیف می کند... .
رابطه ی بین ایمان مذهبی به پیشگوییها و عمل سیاسی - نظامی، رابطه ای مستقیم است. این جنبش به پیروانش تعلیم می دهد که از جمله تکالیف انسان مؤمن آن است که همه ی امکانات و تواناییهایش را در راه اجرای مشیت خداوند به کار گیرد و خداوند از میان مردم، کسانی را که شایستگی و توانایی به دوش کشیدن نقش یاری رسان برای انجام اراده ی او را داده است، بر می گزیند. از همین رو بود که رئیس جمهور پیشین آمریکا - ریگان- می گفت که از خدا درخواست می کند تا بر او منت گذارد و شرافت آغاز جنگ هسته ای، جهت تحقق مشیت خود را، با وقوع آرمگدون و سپس ظهور مسیح نصیب او نماید. این بدان معنی است که ایمان به آرمگدون، تولید تسلیحات کشتار جمعی را ایجاد می کند؛ و به همین جهت نیز آنها تولید شده اند. همچنین محتاج ایجاد جایگاههای مناسب برای به کار گرفتن این تسلیحات در محلی که در پیشگوییها برای ظهور مجدد مسیح مشخص شده است (خاورمیانه) می باشد.
کلمه ی آرمگدون، یک بار در انجیل، مشخصاً در بخش 16 از فصل 16 سفر رؤیا آمده است:
و تمام آنان را در محلی که به زبان عربی «هرمجیدون» خوانده می شود، جمع کرد.
و در فصل 38 و 39 سفر حزقیال راجع به آنچه اتفاق خواهد افتاد، آمده است:
بارانها داغ شود، صخره ها ذوب شود، آتش فرود آید و زمین شدیداً تکان بخورد. کوهها و دیوارها به بالاترین وجه رعب انگیز و وحشت زایی بر زمین فرو ریزد.
کشیش هال لیندسی، راجع به رؤیاهای وارده در سفر یوحنا می گوید که یوحنا در رؤیا ملخی دید که دمی شبیه عقربها داشت و تعبیرش آن است که: « آنها هلی کوپترهای کبرایی هستند که از عقب شان گاز اعصاب منتشر می کنند. »!! و این همان بالگردهایی است که ارتش اسراییل آنها را در بمباران شهرها و اردوگاههای کرانه ی باختری، به خصوص اردوگاه جنین به کار گرفت. لیندسی در کتاب معروف خود به نام فرجام کره بزرگ زمین می گوید:
پس از آنکه قوم یهود، یک ملت گردید، شمارش معکوس برای آغاز علایمی که در پیشگوییهای مذهبی آمده است (تشکیل اسراییل به طور مستقل یا به عنوان یک نشانه، سپس اشغال قدس و از نشانه های مورد انتظار، ساخت هیکل سلیمان) آغاز می شود. بر مبنای این پیشگوییها، تمام جهان، پیرامون خاورمیانه، به ویژه حول اسراییل، تمرکز خواهد یافت. تمام ملل از آنچه در آنجا اتفاق می افتد، مضطرب خواهند شد. اکنون ما به مقدار توان خود می توانیم ببینیم که این مسئله چگونه شکل می گیرد و جایگاه صحیح خود را کاملاً در پیشگوییها باز می یابد. آن چنان که حوادث و پیشامدها، جای خود را در روزنامه ها می گیرد.
از سال 1970، کشیش انجیلی معروف، «بیل گراهام» مرتباً در مواعظ خود که از طریق کانالهای تلویزیونی آمریکا پخش می شود، تکرار می کند که:
جهان، با سرعت زیاد به سوی آرمگدون در حرکت است و قطعاً جوانان نسل کنونی، آخرین نسل تاریخ اند.
همین کشیش، دعای مراسم تحلیف «بیل کلینتون» را به هنگام تصدی ریاست جمهوری آمریکا انجام داد. پس از او جورج بوش(پسر) در برابر گراهام (پسر) یاد کرد. هم او که پس از یازده سپتامبر 2001 اعلام کرد:
اسلام، فقط صادر کننده ی تروریسم نیست، بلکه خود شیطان است.
وقتی «جیمی کارتر»، رئیس جمهور اسبق، در مارس 1979، از اسراییل بازدید کرد، (در حالی که برای صدور قرارداد صلح بین مصر و اسراییل تلاش می نمود) نطقی را در برابر کنیسه ایراد و ضمن آن اذعان کرد:
رؤسای جمهور پیشین آمریکا، ایمان خود را این گونه عینیت بخشیدند که روابط ایالات متحده و اسراییل، بیش از یک رابطه ی خصوصی است؛ روابطی منحصر به فرد که ریشه در درون ملت آمریکا، اخلاق، مذهب و ایمانش دارد. مهاجران نخستین، اسراییل و ایالات متحده، شکل گرفته بودند؛ لذا ما فرهنگ تورات را با شما قسمت می کنیم.
طبیعتاً ممکن است که سناریوی «آرمگدون» و ادبیات جنبش اصولگرای انجیلی آمریکایی، خرافات مذهبی به نظر آید اما در میان معتقدانش مثل: رؤسای جمهور آمریکا (نظیر ریگان و کارتر)، وزیران کابینه (نظیر وزیر دفاع سابق، گاسپارو این برگر) و دیگر شخصیتهای سیاسی و نظامی آمریکا، که مراکز مدیریت را تاکنون در دست داشته اند، ایمانی محکم نسبت به آن وجود دارد.
وقتی که نسخه های کتاب هال لیندسی در میان اعضای کاخ سفید، کارکنان پنتاگون، فرماندهی ارتش آمریکا، اعضای کنگره (اعضای سنا و نمایندگان)، فرماندهان ایالات و تمامی شخصیتهای اجرایی و ذی نفوذ آشکارا و علنی توزیع می گردد، ضروری است سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه را بازتاب درک مسیحی انجیلی یهودی شده بدانیم.
قدرت نفوذ جنبش اصولگرا در تصمیم سازی آمریکا، باعث شد که طی موضعی که توسط سنا و نمایندگان کنگره در روز سه شنبه 24 اکتبر 1995 اتخاذ گردید، قدس پایتخت اسراییل اعلام و دستور انتقال مقر سفارت امریکا از تل آویو به آنجا صادر شود.
از آنچه گفتیم، آشکار است که اصولگریی انجیلی فقط به ارایه تفاسیر معینی از مفاهیم مذهبی محدود نمی شود بلکه تلاش می کند تا تحولات آینده را بر مبنای تفاسیر اصولی خود رقم بزند. با توجه به موقعیت ممتازی که در مرکز تصمیم سازی آمریکا ( که راجع به سرنوشت جهان تصمیم گیری می کند)، در اختیار اصولگرایان انجیلی قرار گرفته، نمی توان تأثیر و نفوذ محوری آن را نادیده انگاشت. لذا منافع آمریکا، موضوع کنگره راجع به قدس را رقم نزد، بلکه این تصمیم در چارچوب سیاست آمریکا در خاورمیانه و بر محور عقاید مذهبی اصولگرا، اتخاذ شد. این تصمیم، آمریکا را ناچار کرد که همچون یک عطیه ی مقدس الهی، در آن مسیر حرکت و از الزامات آن پیروی نماید. این موضع محوری، بر پیوستگی میان تحلیل صهیونیستی عهد قدیم، که جنبشهای مذهبی آمریکا بر آن تکیه دارند و تصمیمات سیاسی آمریکا در خاورمیانه، تأکید می کند.
پس از ملاحظه ی این مبانی مذهبی در سیاست امریکا نسبت به جهان عرب، (صرفاً) وارد کردن اتهام اتخاذ سیاست دوگانه در برخورد با مقررات بین المللی، در خصوص محکوم کردن نقض حقوق بشر یا اعتراض به نقض قواعد بین المللی، به دولت امریکا ( حال چه دمکرات باشد، چه جمهوری خواه) خام اندیشی و ساده لوحی است؛ به دلیل آن که اسراییل، اساساً از این معیارها خارج است و مافوق این سازمانها و قوانین قرارداد و در ایمان آمریکایی، تجسم مشیت مقدس خداوند است و هرگونه برخورد با آن، بر اساس آنچه در تعالیم این کلیسا آمده، هتک محرمات و مقابله با مشیت پروردگار است.
برای عملی شدن این ایمان، در سال 1985 (88 سال پس از اولین کنگره صهیونیسم که در سال 1897 برگزار شد)، در همان شهر بال سوییس، در همان هتل، همان سالن و دقیقاً همان ماه - آگوست- کنگره ی فوق العاده ی کلیسای انجیلی که ایجاد حکومت صهیون را مقدمه ی گریزناپذیر بازگشت مسیح می دانستند، برگزار شد.
دعوتنامه ای برای شرکت در «کنفرانس صهیونیسم مسیحی» به دکتر «داگلاس یونگ»، رئیس دانش سرای آمریکایی مطالعات سرزمین مقدس، ارسال گردید که دکتر «فان دیر هوفین»، رئیس کلیسای انجیلی هلند، ریاست آن را برعهده داشت. در این کنفرانس تأسیسی، 589 شخصیت مذهبی از ایالات متحده و اروپا، از کلیساهای مشابه در کشورهای آفریقایی و آسیایی دیگر که تعداد آنها به 27 کشور می رسید، حضور داشتند. از آن هنگام تاکنون به طور سالانه در هر ماه آگوست، دو کنفرانس برگزار می شود که کنفرانس اول در ادامه ی راه اولین کنگره جنبش صهیونیسم یهودی است که توسط «تئودور هرتزل» در سال 1897 برگزار شد و کنفرانس دوم، متعلق به جنبش صهیونیسم مسیحی است که داگلاس یونگ زمینه ساز تشکیل آن بود.
از درون کنفرانس 1985، سازمان جدیدی به نام «سفارت بین المللی مسیحیت» ایجاد شد که وظیفه ی نفوذ معنوی و مادی در برخی از کلیساهای انجیلی آمریکا را به منظور تحقق پیشگوییهای تورات، راجع به زمینه های بازگشت مسیح به عهده دارد و مهم ترین زمینه ی آن را تشکیل حکومت صهیونیستی و اجتماع یهودیان می داند تا آن که (مطابق نقل پیشگوییها) مسیح، برای دومین بار، در میان آنان ظهور یابد.
سفارت بین المللی مسیحیت، در راستای اهدافی که آنها را در سال 1985 اعلام کرده بود، به فعالیت پرداخت که شاخص ترین اهداف آن عبارت بود از:
1. انتقال یهودیان اتحاد جماهیر شوروی(سابق) به اسرائیل؛
2. پایان دادن به تحریم های ضد منافع اسراییل؛
3. کشاندن حکومتهای کاتولیک مذهب واتیکان و اسپانیا به سوی قبول اسراییل و تبادل نمایندگان دیپلماتیک با آن؛
4. اعمال فشار بر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی به منظور عادی سازی روابطشان با اسراییل؛
5. فراخوان جهانی نسبت به پذیرش قدس به عنوان تنها پایتخت ابدی اسراییل؛
همچنین سازمان مذکور، بارزترین نقش را در تلاش برای اتخاذ اولین تصمیم کنگره ی آمریکا( سنا و نمایندگان) در آوریل 1990، که دولت آمریکا را به پذیرش قدس به عنوان پایتخت اسراییل فرا خواند و سپس در دومین تصمیم (سال 1995) مبنی بر انتقال مقر سفارت آمریکا از تل آویو به قدس، ایفا کرد.
هر چند کلیسای کاتولیک و ارتدوکس و تعدادی از کلیساهای انجیلی آمریکا با یهودی سازی عقیدتی و سیاسی مخالفت کرده و آن را باعث مسخ حقیقی و گمراهی مؤمنان مسیحی می دانستند ولی مهم ترین تأثیر در جریان تصمیم سازی بین المللی مسیحیت و نقش سیاسی است که تحت لوای مسیحیت ایفا می کند.
نام «سفارت بین المللی مسیحیت»، به منظور بیان وظیفه ای که این سازمان به عهده دارد، انتخاب شده است. یعنی این سازمان به مثابه سفارتی در کشورهای مختلف دنیا از اسراییل و منافعش دفاع می کند؛ لذا شعبی از این سازمان در ایالات بزرگ آمریکا تأسیس و به رئیس هر شعبه، عنوان کنسول اطلاق گردید. وظیفه هر شعبه، عبارت است از:
1. جمع آوری کمکها جهت ایجاد شرکتهای یهودی نشین؛
2. خریداری زمین از مالکان عرب؛
3. فروش اسناد پشتیبانی و حمایت از اسراییل و ارتباط مستقیم با نمایندگان ایالتها از سطح شهرداری محلی تا سطح کنگره به منظور تحریک آنان برای دفاع از منافع اسراییل.
هر سفارت بین المللی مسیحیت در تعداد زیادی از کشورهای جهان شعبه دارد که شبیه همین وظایف را انجام می دهند. سازمان، یک کنفرانس سالانه در ماه آگوست و با هدف برشمردن وعده های محقق شده و وضع برنامه های سال جدید برگزار می کند.
این سازمان به شکل اساسی، تنظیم فعالیت 250 گروه و جمعیت آمریکایی (غیر یهودی) را به عهده دارد که این گروهها مطابق اصول تفاسیر صهیونیستی ( که به پیشگوییهای تورات، راجع به بازگشت یهود به فلسطین و تشکیل حکومت صهیون - که محل ظهور دوباره مسیح به منظور رهایی بشر از شروری که در آن غرق شده است- اعتقاد دارد) فعالیت می کنند.
جهان عرب و جهان اسلام این واقعیات را از اوایل سده ی گذشته نادیده گرفته و تا به حال بهای جداً سنگین غفلت خود را پرداخته و هنوز می پردازد. اکنون زمان آن فرا رسیده که در برابر این تجاهل مقاومت کنیم و با قاطعیت و شجاعت به واقعیت ها بنگریم.
کلید فهم سیاست آمریکا در خاورمیانه صرفاً سیاسی یا نهفته در منافع آمریکا در منطقه نیست. این کلید، در ایمان مذهبی ای نهفته است که بر جریان تصمیم گیری آمریکا راجع به این منطقه حاکم است. البته این مطلب ابداً به معنای تسلیم جهان عربی - اسلامی نسبت به این واقعیت نیست.
جامعه آمریکا، جامعه ای مذهبی و باز است. کلیساهای انجیلی در آمریکا، مخالف این عقیده ی صهیونیستی هستند و کلیساهای محلی کاتولیک و ارتدوکس قوی و ذی نفوذی وجود دارند که این عقیده را باعث مسخ و نابودی مسیحیت و تهدیدی برای آن می دانند. در ضمن تعامل و همکاری با جامعه آمریکا احتمال دارد که حداقل امکان کاهش نفوذ تندرویهای این جناح افراطی و راست مذهبی، که دارای ابزار تبلیغی تلویزیونی مهم و قوی جهت ترویج نظریات و مبانی خویش است و می تواند آن را به عنوان ابزار حضوری قدرتمند در انتخابات و نیروی فشار معنوی و مؤثر به کار گیرد.
ما آرزومندیم که سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه کشورهای عربی و دیگر سازمانهای ملی و اسلامی، مطابق یک نقشه عملیاتی وارد همکاری با مجلس کلیساهای خاورمیانه، مجلس کلیساهای جهانی، مجلس کلیساهای آمریکا شود و با تبلیغ و ترویج ادبیات مذهبی در جامعه ی آمریکا، ارتباط و پیوستگی بین اسراییل و آرمان مسیحی «رهایی» را قطع نماید.
تجاهل و غفلت، زشت و ناپسند است و عدول و عقب نشینی، از آن زشت تر.

پی نوشت ها :

1. Warder Gresson
2. pro- palestine Federation of America.
3. ch, E, Rusell.
4. R. Wagner.
5. Christian Council of Palestine.
6. Indispensationalism.
7. (W. A. S. p) White Anglo- Saxon protestant.
8. [درترجمه ی این کتاب به زبان فارسی با عنوان تدارک جنگ بزرگ منتشر شده است.
prophecy and politics]
9. این نام، اسم محلی بین «الخلیل» و «کرانه باختری» است که جنگ در آن واقع خواهد شد.

منبع :پیشگویی ها و آخر الزّمان(جلد 1و2)، (1385)، تهران: نشر موعود عصر(عج)، چاپ دوم1387.