نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی




 

ردّ آرای وهابیت
در این بحث، به توضیح مفاد و آیه ای که مورد تمسک وهابیان وطنی قرار گرفته است، می پردازیم حالا خواه شما آنها را از «آیات مشکله قرآن»بشمارید یا نه و در هر حال امروز کسانی که در خط «محمد بن عبدالوهاب» قرار دارند، برای ابطلال توسل به «ارواح مقدسه» «به این دو آیه تمسک جسته و چنین می اندیشند که بر دلیل دندان شکنی دست یافته است.
نگارنده کتاب مستدل و گسترده ای پیرامون صحت و استواری «توسل به ارواح مقدسه» نوشته و به عنوان توسل در 252صفحه چاپ و منتشر شده است و در آن کتاب دلائل صحت توسل را از قرآن و احادیث که محدثان اسلامی از فریقین نقل کرده اند، مطرح کرده و برای هیچ منصفی جای شک و تردید باقی نگذارده است.
ولی چون این آیه زبان زد وهابیان معاصر است از این جهت برای تکمیل مباحث به تفسیر این آیه و آیه دیگر می پردازیم، البته به صورت فشرده، نه مفصل و گسترده.
***
(قُلْ أَ رَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ ه?ذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌) (احقاف، آیه 4)
«بگو به من خبر دهید، آنچه را که جز خدا می خوانید، چیزی را از زمین آفریده اند؟ یا در آفرینش آسمانها شرکت داشته اند؟ کتابی پیش از قرآن و یا اثری از علم بیاورید اگر راستگو هستید».
(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ) (احقاف، آیه 5)
«چه فردی گمراه تر از آن کسی است که جز خدا را می خواند (پرستش می کند) که تا روز رستاخیز به ندای او پاسخ نمی دهند، و از دعای پرستندگان خود غافلند».
(وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ‌) (احقاف، آیه 6)
«وقتی مردم محشور می شوند، معبودهای آنان، دشمنان آنان می شوند، و عبادت آنان را انکار می کنند».

توضیح مفاد آیات:

شکی نیست که مقصود از دعوت در آیه، همان عبادت و پرستش موجوداتی است که آنها را معبود و اله خویش می پنداشتند و هدف آیه استدلال بر نفی معبود و اله بودن آنها است و دلیل باطل بودن معبود آنها در آیه نخست (آیه چهارم سوره) بیان گردیده است و توضیح آن چنین است:
آن کسی شایسته عبادت و پرستش است که خالق چیزی و یا شریک خالق در آفرینش موجودی باشد هرگاه معبودهای شما نه چیزی را در زمین آفریده اند و نه در آفرینش آسمانها شرکت داشتند در این صورت شایسته عبادت و پرستش نخواهند بود.
هرگاه در آیه نخست دلیل بطلان پرستش آنها را مطرح می کند، در آیه دوم یادآور می شود که معبودهای دروغین آنها تا روز رستاخیز، به درخواست های آنها پاسخ نخواهند گفت و اصلاً از دعوت آنها غافل و ناآگاه هستند.
و در آیه سوم می گوید: که همین معبودها در روز رستاخیز دشمن عبادتگران خواهند بود.
«وهابی زده ها» این آیات را بر توسلات مسلمانان به ارواح مقدسه تطبیق می کنند در حالی که آیه در موردی سخن می گوید که ارتباطی به مسأله توسل ندارد زیرا:
اولاً: آیه مربوط به عبادت معبودهای دروغین است، و کلمه «تدعون» در آیه نخست، و در آیات مشابه دیگر به معنی خواندن و «صدا کردن»نیست، بلکه مقصد دعوت خاصی است که بر آن «پرستش» منطبق می گردد و در قرآن مجید این واژه در آن قسم از دعوت که پرستش نامیده می شود زیاد به کار رفته است و گواه بر این مطلب، مضمون آیه نخست است که از طریق نفی خالقیت آنان و یا شرکت آنها در آفریدن آسمانها، معبود بودن آنها را ابطال می کند در این صورت، مفاد آیه، ارتباطی به توسل به ارواح مقدسه ندارد، توسلی که از نظر فرد متوسل، جز درخواست دعا از بندگان عزیز درگاه خدا، . که دعاء و دعوت آنها، مقرون به استجابت است، چیز دیگری نمی باشد.
و به دیگر سخن: آیه پیرامون پرستش واسطه ها سخن می گوید نه درخواست دعاء از آنها، نه واسطه قرار دادن آنها به عنوان یک فرد مقرب درگاه خدا.
و ثانیاً: هدف آیه انتقاد از عمل عرب جاهلی است که بتهای چوبی و فلزی را عبادت کرده و از آنها درخواست حاجت می کردند بتهائی که از عبادت و دعوت و حتی از وجود خود آنها غافلند در این صورت آیه چه ارتباطی به ارواح مقدسه دارد که به حکم آیات دیگر بینا و شنوا هستند.
گواه بر این که آیه مربوط به دعوت بتهای چوبی است همان لفظ «ما تدعون» است و لفظ «ما» در مورد موجود غیر آگاه به کار می رود و همگی می دانیم که عبادت و پرستش چنین موجودات در شبه جزیره رایج و شایع بود، و پرستندگان معبودهای دیگر کاملاً در اقلیت بودند و اما این که در آیه در کنار «ما» لفظ «من» و «هم» به کار برده شده، به خاطر حسن تخاطب و مماشات با پرستندگان آنها است که برای معبودها نفع و ضرر، و تدبیر و شفاعتی قائل بودند و یک چنین صفات از آن موجودات عاقل و شاعر است و روی اساس عقیده مخاطب ضمایر مخصوص به موجودات عاقل به کار برده شده است.
و اگر در آیه سوم برای آنها صفاتی از قبیل عداوت و انکار در روز رستاخیز قائل گردیده، به خاطر این است که تمام اصنام و اوثان در این روز به فرمان حق، حیات و زندگی پیدا کرده و عداوت و انکار خود را ابزار می دارند و هرگز نباید در امکان چنین احیاء و سخن گفتن آنها، تردید کرد، زیرا جائی که پوست و اعضاء بدن مجرمان در چنین روزی به فرمان خدا به سخن در می آیند، هیچ مانع ندارد که این خدا نماها در آن روز بر ضد پرستندگان خود قیام کنند و سخن بگویند به گواه آیه:
(وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ) (فصلت، آیه 21)
«به پوستهای خود می گویند چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ آنها می گویند: خدائی که همه موجودات را به سخن درآورد، ما را به تکلم وادار کرد».
و باز می فرماید:
(الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ‌) (یس، آیه 65)
«امروز بر دهانهای آنها مهر می زنیم و دستهای آنان را به سخن گفتن وادار می کنیم و پاهای آنان بر آنچه انجام داده اند، گواهی می دهند».
با توجه به شیوه بت پرستی در منطقه و با توجه به چنین آیات، این نظر را بسیاری از مفسران انتخاب کرده اند، در این صورت استدلال به این آیه، بر نفی ارتباط با ارواح مقدسه کاملاً بیگانه خواهد بود زیرا سخن ما پیرامون ارواح مقدس است نه بتهای جامد.

پاسخی به گونه دیگر:

شما فرض کنید که مقصد از «ما تدعون» مطلق معبودها اعم از آگاه و ناآگاه است و اگر در آیات بعدی ضمایر آگاه به کار رفته است به خاطر تغلیت، عاقل بر ضد آن است.
یا فرض کنید که مقصود تنها معبودهای عاقل و آگاه از جن و شیطان و ملک است، و اگر لفظ «ما» در آیه نخست به کار رفته است به خاطر این است که گاهی همین لفظ در مورد عاقل نیز به کار می رود ولی با این دو فرض (که هرگز قطعی نیست، بلکه بر خلاف شرائطی است که در موقع نزول آیه بر اکثریت عرب جاهلی حاکم بود)باز آیه ارتباطی به توسل رایج در میان اهل توحید ندارد زیرا گذشته از اینکه، موحدان جز خدا را نمی پرستند، هدف آیات، نفی آن نوع قدرت بر استجابت و آگاهی است که در شأن معبود واقعی می باشد، و آن داشتن قدرت و علم متکی به خویش نه قدرت و آگاهی مکتسب از خدا.
خلاصه: هدف آیات نفی معبود و الوهیت ما سوی الله است، الهی که باید جوهر کمال و کانون قدرت و خلقت و علم و آگاهی باشد زیرا داشتن قدرتهای اکتسابی و علم و آگاهی هائی اعطائی نه تنها دلیل بر الوهیت نیست، بلکه گواه بر سلب عنوان الوهیت و مقام معبودیت از آنها است.
روی این اساس فشار آیات روی نفی هر نوع کمال ذاتی و قدرت و توانائی و علم و آگاهی است که از درون موجود بجوشد، و این نوع سلبها گواه بر عدم کمال اکتسابی و آگاهی اعطائی نیست نه در معبودهای باطل مانند فرشته و جن و نه در ارواح مقدسه که به هیچ وجه مورد پرستش قرار نمی گیرند.
منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.