زبان شناسی قرآن
این نکته جای تأمل نیست که راه دست یابی به مقاصد هر گویندهای شناخت زبان مفاهمه اوست. مقصود از زبانشناسی در این مقوله، لغت و لهجه تکلم و خط و نگارش نیست که میان اقوام گوناگون و نژادهای مختلف جغرافیایی عالم،
نویسنده: محمد باقر سعیدی روشن
این نکته جای تأمل نیست که راه دست یابی به مقاصد هر گویندهای شناخت زبان مفاهمه اوست. مقصود از زبانشناسی در این مقوله، لغت و لهجه تکلم و خط و نگارش نیست که میان اقوام گوناگون و نژادهای مختلف جغرافیایی عالم، متفاوت است. زیرا همه میدانند که زبان قرآن از این جهت زبان عربی است که متمایز از صدها نوع زبان دیگر، همچون فارسی، انگلیسی، عربی، فرانسوی و غیره است.
صرف نظر از این تمایز لغوی، در قلمرو درونی هر یک از زبانهای مردم دنیا یک نوع تمایزهایی از نظر گفتمان و نوشتار وجود دارد. دانشمندان رشتههای گوناگون علمی مانند:حکیمان، عارفان، پزشکان، فیزیک دانان، شیمی دانان، زیست شناسان ریاضی دانان، حقوق دانان، سیاست مدران و جز اینها هر یک اصطلاح مخصوص حوزه علمی و طریقه محاوره ویژه خویش را دارند که با آن حرف میزنند و مینویسند.
چنانکه سربسته و به رمز سخن گفتن، رسم و مرام اهل معرفت است و در غالب علوم، الفاظ و واژگان در معانی لغوی آغازین خود به کار نمیرود، هر چند بی تناسب با آن نیست. همان گونه که در میان هر قوم و نژادی یک نوع زبان عمومی و همگانی؛ و یک نوع زبان ادبی در قالب نثر و نظم هیجانانگیز و برخاسته از نیروی تخیل نیز وجود دارد.
اکنون در این جا دو پرسش اساسی پدید میآید:
نخست: آنکه آیا در میان عرف انسانی، یک نوع زبان مشترک تفهیم و تفاهم، محتوی یک سلسله قوانین مقبول و متعارف وجود دارد که تمام اقوام و ملل با هر لغت و هر نوع دانش، عالم و عامی خود را پایبند و ملزم به رعایت آن بدانند؟ یا در هر رشته از معارف انسانی یک نوع زبان ویژه و به خصوصی وجود ندارد و زنجیره اتصالی میان این عرصههای گوناگون فکری موجود نیست ؟
واقعیت آن است که پاسخ به این پرسش امر سادهای به نظر نمیرسد و طرح دیدگاههای متفکران بشری را نیز میتوان در این خصوص وافی به یک مقصود روشن دانست. لیکن با کاوش در ارتکازات عرفی - عقلایی و با یک تحلیل ذهنی، میتوان به یک نتیجهگیری اقناع کننده متمایل شد. ظاهرا ما ناچاریم این پیش فرض را پذیرا باشیم که عرف عقلا در ارایه مقاصد خود به همدیگر، پایبند به معیارهایی هستند، از جمله این معیارها آن است که کاربرد الفاظ را تابع همان معانی وضع شده شان میدانند و نه اراده گوینده. همان گونه که قصد اولیه در استعمال هر واژهای، اراده معنی حقیقی آن کلمه است. لیکن معیار دیگری که در محاوره عرف وجود دارد آن است که بستر محاوره عرفی این گستردگی را دارد که به هنگام نیاز، به انواع گوناگون مجازگویی بپردازد. استفاده از مثال برای تبیین یک مقصود، تشبیه کردن، کنایه زدن، استعاره، رمزگویی و اشاره و جز اینها، همه در محاورات عرفی و عقلای همه ملل و اقوام متظاهر است و حتی بسیاری از اصطلاحات علمی در دانشهای گوناگون از نوعی مجاز بهره برده است.
بنابراین، نمیتوان انواع این کاربرد را که بشر در زندگی روزمره برای اظهار مقاصد درونی خود نیازمند به آنهاست، (مانند تشبیه معقول به محسوس جهت فهم آن) خارج از زبان عرف و مفاهمه عقلایی قلمداد کرد. البته این مسأله روشن است که اعراض از معانی حقیقی کلمات و روی آوری به معانی مجازی، تنها در صورتی رواست که قرینه و شاهد کافی بر آن موجود باشد. از این روی بعید نیست که برای نوع بشر یک زبان همگانی و مشترک در تمام ساحتهای گوناگون علمی و نیازهای علمی زندگی قابل شویم که تمام طبقات، أعم از عالمان، ادیبان، متوسطان و عامیان همه به فراخور موقیعت فکری خویش بر آن ملتزم اند.
پرسش دوم که مقتضی روند تحقیق ما است، این است که زبان متون مقدس دینی و از جمله قرآن کریم به عنوان مأخذ ارجمند شریعت محمدی (ص) به چه زبانی است ؟ آیا زبان قرآن یک زبان علمی، ادیبانه و زبان ویژهای، متفاوت با زبان عرف عقلاست و یا شیوه مفاهمه قرآن کریم همان قالب عرف و عقلای بشر است ؟
پیش از پاسخ به این موضوع لازم است اندکی پیرامون منشأ پیدایش این بحث جست و جو کنیم، تا جایگاه و اهمیت موضوع روشن گردد. منشأ و زمینههای پیدایش این موضوع در حوزه دینشناسی مسلمانان - بر خلاف زمینههای پیدایش زبان دین در جهان غرب مسیحی که عوامل و اسباب خاص خویش را دارد - از آنجا نشأت یافته که ژرف اندیشان مسلمانان در فهم معانی پارهای آیات همچون متشابهات و حروف مقطعه و غیره مواجه با اشکال شدهاند.
همه میدانیم مفاهیم دینی و ویژه قرآنی، گستردهای به فراخور تمام ابعاد حیات و روابط گوناگون انسان با مبدأ، مقصد، طبیعت و همنوعان و حشر و نشر آدمی دارد. این دعاوی گوناگون شامل گزارههای توصیفی از خدا، صفات و افعال او، أفرینش جهان در شش روز، آفرینش انسان در مراحل گوناگون، تکلم خدا با فرشتگان، میثاق ذر، ابلیس، هبوط انسان از بهشت، توبه، گزارش جلوههای طبیعت، آسمانها، زمین، پدیدههای آسمانی و زمینی، ابر، باد، باران، شرح تاریخ دیانت و سرنوشت انسان در زمین، امتها، پیامبران و معجزاتشان، فرجام پندآموز خوبان و بدان، تبین قانونمندی و سنت مداری عالم، وصف جهان پس از مرگ، برزخ، سؤال و گواهی شهود، بهشت و نعمتها، جهنم و عذابها و عالمی بی پایان و بیکران، شرح درخواستها و بایستهها و نبایستههای خدا و انشأات دستوری و پرهیزی خدا از انسان و... میشود.
همچنان که اشاره شد این پرسش با لطبع در مرحله نخست برای گروهی از ژرفکاوان مسلمان پدید آمد، که وقتی در قرآن صفاتی همانند تکلم، سمع، علم، رحمت و قدرت به خداوند نسبت میدهد که همان صفات، به نحوی در انسان نیز وجود دارد، مفهوم حقیقی این صفات در خدا چیست ؟ آیا این واژگان افاده کننده همان معانی متعارف در انسان است یا نه ؟
همین طور این سنخ استفهام به گونهای دیگر در زمینه افعال باری رخ نشان داد. کاربرد تعابیری به ظاهر حسی و مادی مانند: جأ ربک (فجر، 89/22)، ثم استوی علی العرش (یونس، 10/3)، ولکن الله رمی (انفال 8/17)، بل یداه مبسوطتان (مائده، 5/64) و..... بسیار مسأله برانگیز بود. کشمکشها و منازعات بی فرجام ظاهر گرایان و اهل تأویل و راهبردهای تنزیه و تعطیل و تشبیه همه در تحلیل و معنایابی همین موضوع بود. البته این مشکل تنها در همین عرصه محدود نماند، بلکه در حوزههای دیگری همچون عهد و میثاق خدا با انسان و عالم ذر، گفت و گوی خداوند با فرشتگان، عصیان آدم و خروج از بهشت، اعتراف به گناه و توبه و... نیز مطرح شد. همین طور در گسترده مفاهیم عددی همانند:آفرینش در شش روز (اعراف، 7/54) و سموات سبع (طلاق 65/12) پیش آمد که این آیات را چگونه میتوان معنا کرد ؟ آیا همان معانی رویین و ظاهری این آیات منظور است و یا مقصود دیگری در کار است و این واژگان صرفا پلی برای اشاره به آن معانی نهفته است ؟ نیز وقتی قرآن در مقام گزارش از جهان پسین و نعمتها، لذتها، خوردنیها، نوشیدنیها، نهرهای روان، قصرهای پرشکوه و بوستانهای دیدنی و صحنههای غم بار عذابها، غل و دود و آتش و چرکاب و... است، آیا این واژگان منعکس کننده همان معانیی است که به انس ذهنی، برای ما تداعی میکند؟ در هر حال در فضایی گسترده، آیا قرآن به حسب موضوعات مختلف، دارای زبانهای گوناگون است ؟ یا آنکه قلمروهای متنوع محتوایی باعث تفکیک و تمایز نموده و یک زبان مشترک و همه فهم حاکم بر تمام حوزههای معرفتی قرآن است؟
هر چند در مراجع کهن اسلامی بحثی مستقل تحت این عنوان تقریر نیافته است، لیکن از راهبردها و نگرشهای گوناگونی که در کتب حدیث، تفسیر، کلام، عرفان و تصوف عرضه شده است، میتوان به نکات قابل توجهی در این زمینه پی برد و دیدگاههای گذشتگان را پیرامون آن به دست آورد.
با یک نگرش تاریخی میتوان دو دیدگاه راچشمگیر دانست. یکی نظریهای است که مفاهیم دینی و قرآنی را آمیزهای از شیوههای گوناگون و به اصطلاح ترکیبی از زبانهای مختلف میداند. حاصل این نظر آن است که قرآن در مواردی از زبان عرف استفاده کرده است و در مواردی از زابن ادبی و کنایه و مجاز و در پارهای از مفاهیم از زبان رمز و... .
نظریه دیگر آن است که قرآن همه جا دارای یک زبان است، لیکن در اینکه آن زبان چیست و چگونه قابل کشف و اثبات است مورد گفت و گو است. برخی آن زبان را همان زبان عرف عقلا میدانند (1)، و برخی آن را یک زبان ویژه و عرف مخصوص به خود. (2)
ما چگونه و از چه راهی میتوانیم بفهمیم که زبان قرآن چه شیوه زبانی است و آیا یکی زبان یا چند زبان است ؟ به عقیده ما به جای نگرش و نقد تاریخی دیدگاههای گوناگون، راه مناسبتر و مطمئنتری که برای کشف زبان قرآن وجود دارد یک نحوه تحلیل درون دینی و برون دینی است، که هر یک را به اختصار بررسی میکنیم.
همه مبدأ شناسان عالم به این حقیقت اذعان دارند که خدای متعال، شرایع و کتب آسمانی خویش را محض عنایت، رحمت، لطف و حکمت برای هدایت مردم و اتمام حجت ایشان فرستاده است. فلسفه نزول شریعت، اکمال عقل و تحقق غایت آفرینش انسان در نیل به سعادت و قرب ربوبی است. از این روی اقتضای طبیعی آن هدف، این است که لسان وحی و شریعت همان زبان محاوره و تفاهم مردم باشد تا بتوانند اهداف و مقاصد آن را درک و عمل نمایند. در غیر این فرض هدف نزول آن تحقق نخواهد یافت. این ویژگی خود لازمه لطف پروردگار و قرین حکمت است که پیام قدسی آسمانی را جهت رعایت موقعیت مخاطبان زمینی، در خورند وجودی ایشان قرار دهد. این ارزیابی به ویژه ارزش مؤکدی برای ما خواهد داشت که ما مشاهده میکنیم، در خود نص قرآنی تمام اهتمام بر ایجاد انگیزه مخاطبان جهت برقراری ارتباط مستقیم با متن و فهم آن است.
الف - یک اصل کلی که قرآن پیرامون وحیهای آسمانی بازگو میکند آن است که همه فرستادگان خدا به زبان قوم و امت خویش مبعوث شدهاند: و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه (ابراهیم، 14/4)
مفاد آیه شریفه آن است که لسان و حیانی پیامبران هر امت، چیزی جدا و ناشناخته برای مردم آن دیار و مخاطبان ایشان نبوده است. شاید کلام شریف نبوی - انا معاشر الأنبیأ أمرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم - (3) نیز ناظر به همین آیه باشد.
هر چند ممکن است حدیث شریف متضمن مقتضیات فکری و روحی معاصران هر پیامبر باشد.
ب - در خود قرآن کریم نیز مکرر تصریح بر این معنا شده است که قرآن به زبان مردم (ناس) و برای فهم ایشان است. هذا بیان للناس و هدی و موعظْ للمتقین (آل عمران، 3/138)، هذا بلاغ للناس و لینذروا به (ابرهیم، 14/52).
ج - دعوت به تدبر در محتوای قرآن:کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب (38/29)، و لقد یسرنا القرآن الذکر فهل من مدکر (قمر، 54/17)، طبیعی است که اگر تدبر و ژرف اندیشی متن قرآن باز یافت معرفتی و هدایتی ثمر بخشی نداشته باشد، دستور دادن به آن از سوی خدای حکیم لغو خواهد بود.
د - تحدی و هماورد جویی از مخالفان: آیاتی که مکرر از مخالفان و معارضان قرآن طلب میکند، اگر به راستی در خدایی بودن آن تردید دارند، مانند آن را بسازند و به خدانسبت دهند؛ نشان روشنی از این واقعیت است که قرآن در ظرف فهم و درک و مقایسه آنها جای میگیرد و بر همین اساس، والایی آن را نسبت به هر سخن دیگری مییابند. در غیر این صورت، این فراخوان و محاجه نامفهوم و بی اعتبار خواهد بود.
از آنچه ذکر شد، این نتایج به دست میآید که:
اولا: کلام و حیانی و فعل گفتاری خداوند معنادار است و بر اساس همان معنا داری است که شریعت و هدایت و کمال آفرینی انسان شکل میگیرد.
ثانیا: زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند برای القأ و ابلاغ پیام خود به مردم، طریقه و زبان دیگری جز آن را گزینش نکرده است. (4)
ذکر این نکته ضروری است که تفسیر و شناختن معانی متن مفسر، حاصل تلاش ذهن انسان است. دو عنصر اساس در سائقه وجودی هر کس مبدأ رهیافت مفاهیم دینی قرآن است. یکی از آن دو عبارت است از: بهره معرفتی و شناختی، و دیگری عبارت است از: صفا و پاکی نفسانی، به حسب اینکه این دو عنصر در فرد فرد بشر تفاوت بسیار قابل توجهی دارد، از این رو نمیتوان یافتههای درونی آنها از حقایق هستی مشهود و نیز وحی مکتوب را یکسان دانست. به هر میزان که این دو عنصر در وجود پرسشگر و جوینده معارف معنوی، فعالتر و راقیتر فراهم باشد، بالطبع زمزمهای جاری از کوثر وحی و ارمغانهای شکفته از بوستان قرآن نیز برای وی افزونتر خواهد بود.
از دیگر سوی ویژگیهای وجودی متن آیههای قرآن ارجمند نیز عامل اساسی دیگر و تأثیر گذار در نمودهای متفاوت فهم است. قرآن با چهرههای گوناگون مجمل، مبین، مطلق، مقید، عام، خاص، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، ظاهر و باطن، درجات و مراتبی متنوع از حقایق را در اختیار انسانها میگذارد. مراتب قرابت و میزان راز آگاهی هر یک از مخاطبان بر این خصوصیتها، تعیین کننده فهم و بهره آنان از معارف مکنون در ورای کلمات این کتاب شریف است.
حاصل آنکه با توجه به فلسفه فراگیر نزول کتاب که فهم آدمیان و تطبیق صیغه رفتاری بر اساس آن است، قرآن سترگ در شکل و ساختار ظاهری کلام همان سیوه مفاهمه عرف آدمیان را در ارایه پیام خویش ملحوظ داشته و در نوعیت، از همان قواعد و ابزارهای گفتمان عرفی - عقلایی پیروی مینماید. بر شماری یک سلسله علوم و ویژگیهای معرفتی از سوی دانشمندان اسلامی بر تفسیرگر این متن مقدس در واقع به منزله تعیین همان ابزارها و مصادر بیرونی است که فرد را پذیرای درک مفاهمی قرآن میکند. (5)
اما با این وجود، نص قرآنی از حیث محتوا و هدفگیری پیام، خصوصیتهای ویژهای را در خود نهفته دارد که به اقتضای آنها افزون بر معیارهای عمومی، عقلا در فهم گفتار متعارف خویش یک سلسه معیارهای دیگری را نیز به پیش میکشد. جامعیت و اکمال شریعت توسط قرآن، باعث آن است که این صحیفه ماندگار، حقایقی هزار لایه و تودرتو را در پیامهای سربسته و کلی خویش مکنون داشته باشد. از این روی تبیین آن اصول و تطبیق آنها بر مصادیق زندگی سیال انسان در عرصه چهرههای ناپایدار زمان، مستدعی ویژگیهای دیگری در مفسر خویش است. همین سان از آنجا که این متن جاودیان صرفا یک متن علمی و گزارش کننده یک سلسله معارف و بایسته و بایستهها نبوده، بلکه هنر اساسی آن هدفگیری تربیتی و هدایتگری انسان سازی است، از این جهت، تنها کارکرد ذهنی پرسشگر و بهرهگیری از عوامل بیرونی نمیتواند زمینه تحقق عینی معارف قرآن را محقق سازد، بلکه شفافیت آن متن برای مخاطب خویش افزون بر این امور، شفافیت و صافی نفس کاوشگر را نیز ضروری میشمارد. این حقیقت در وهله نخست از سوی خود قرآن مطرح گردید و سپس در زبان راهبران دینی و قرآن آشنایان اسلامی تحت عنوان علم موهبت نام یافت. و اتتقوا الله و یعلمکم الله (بقره، 2/282)، امام علی (ع) بزرگ شاگرد مکتب قرآن در خطابهای که در ذی قار ایراد میکردند چنین فرمودند:
انّ علم القرآن لیس یعلم ما هو الاّ من ذاق طعمه، فعلم بالعلم جهله، و بصر به عماه، و سمع به صممه، و ادراک به ما قد فات، و حببی به بعد اذ مات، فطلبوا ذلک من عند اهله... (6)
از خدای منان طلب میداریم که جان ما را تجلیگاه حقایق قرآن سازد.
منگر اندر ما مکن در مانظر...اندر اکرام و سخای خود نگر
ما نبودیم و تقاضامان نبود...لطف تو تاگفته ما میشنود. (7)
صرف نظر از این تمایز لغوی، در قلمرو درونی هر یک از زبانهای مردم دنیا یک نوع تمایزهایی از نظر گفتمان و نوشتار وجود دارد. دانشمندان رشتههای گوناگون علمی مانند:حکیمان، عارفان، پزشکان، فیزیک دانان، شیمی دانان، زیست شناسان ریاضی دانان، حقوق دانان، سیاست مدران و جز اینها هر یک اصطلاح مخصوص حوزه علمی و طریقه محاوره ویژه خویش را دارند که با آن حرف میزنند و مینویسند.
چنانکه سربسته و به رمز سخن گفتن، رسم و مرام اهل معرفت است و در غالب علوم، الفاظ و واژگان در معانی لغوی آغازین خود به کار نمیرود، هر چند بی تناسب با آن نیست. همان گونه که در میان هر قوم و نژادی یک نوع زبان عمومی و همگانی؛ و یک نوع زبان ادبی در قالب نثر و نظم هیجانانگیز و برخاسته از نیروی تخیل نیز وجود دارد.
اکنون در این جا دو پرسش اساسی پدید میآید:
نخست: آنکه آیا در میان عرف انسانی، یک نوع زبان مشترک تفهیم و تفاهم، محتوی یک سلسله قوانین مقبول و متعارف وجود دارد که تمام اقوام و ملل با هر لغت و هر نوع دانش، عالم و عامی خود را پایبند و ملزم به رعایت آن بدانند؟ یا در هر رشته از معارف انسانی یک نوع زبان ویژه و به خصوصی وجود ندارد و زنجیره اتصالی میان این عرصههای گوناگون فکری موجود نیست ؟
واقعیت آن است که پاسخ به این پرسش امر سادهای به نظر نمیرسد و طرح دیدگاههای متفکران بشری را نیز میتوان در این خصوص وافی به یک مقصود روشن دانست. لیکن با کاوش در ارتکازات عرفی - عقلایی و با یک تحلیل ذهنی، میتوان به یک نتیجهگیری اقناع کننده متمایل شد. ظاهرا ما ناچاریم این پیش فرض را پذیرا باشیم که عرف عقلا در ارایه مقاصد خود به همدیگر، پایبند به معیارهایی هستند، از جمله این معیارها آن است که کاربرد الفاظ را تابع همان معانی وضع شده شان میدانند و نه اراده گوینده. همان گونه که قصد اولیه در استعمال هر واژهای، اراده معنی حقیقی آن کلمه است. لیکن معیار دیگری که در محاوره عرف وجود دارد آن است که بستر محاوره عرفی این گستردگی را دارد که به هنگام نیاز، به انواع گوناگون مجازگویی بپردازد. استفاده از مثال برای تبیین یک مقصود، تشبیه کردن، کنایه زدن، استعاره، رمزگویی و اشاره و جز اینها، همه در محاورات عرفی و عقلای همه ملل و اقوام متظاهر است و حتی بسیاری از اصطلاحات علمی در دانشهای گوناگون از نوعی مجاز بهره برده است.
بنابراین، نمیتوان انواع این کاربرد را که بشر در زندگی روزمره برای اظهار مقاصد درونی خود نیازمند به آنهاست، (مانند تشبیه معقول به محسوس جهت فهم آن) خارج از زبان عرف و مفاهمه عقلایی قلمداد کرد. البته این مسأله روشن است که اعراض از معانی حقیقی کلمات و روی آوری به معانی مجازی، تنها در صورتی رواست که قرینه و شاهد کافی بر آن موجود باشد. از این روی بعید نیست که برای نوع بشر یک زبان همگانی و مشترک در تمام ساحتهای گوناگون علمی و نیازهای علمی زندگی قابل شویم که تمام طبقات، أعم از عالمان، ادیبان، متوسطان و عامیان همه به فراخور موقیعت فکری خویش بر آن ملتزم اند.
پرسش دوم که مقتضی روند تحقیق ما است، این است که زبان متون مقدس دینی و از جمله قرآن کریم به عنوان مأخذ ارجمند شریعت محمدی (ص) به چه زبانی است ؟ آیا زبان قرآن یک زبان علمی، ادیبانه و زبان ویژهای، متفاوت با زبان عرف عقلاست و یا شیوه مفاهمه قرآن کریم همان قالب عرف و عقلای بشر است ؟
پیش از پاسخ به این موضوع لازم است اندکی پیرامون منشأ پیدایش این بحث جست و جو کنیم، تا جایگاه و اهمیت موضوع روشن گردد. منشأ و زمینههای پیدایش این موضوع در حوزه دینشناسی مسلمانان - بر خلاف زمینههای پیدایش زبان دین در جهان غرب مسیحی که عوامل و اسباب خاص خویش را دارد - از آنجا نشأت یافته که ژرف اندیشان مسلمانان در فهم معانی پارهای آیات همچون متشابهات و حروف مقطعه و غیره مواجه با اشکال شدهاند.
همه میدانیم مفاهیم دینی و ویژه قرآنی، گستردهای به فراخور تمام ابعاد حیات و روابط گوناگون انسان با مبدأ، مقصد، طبیعت و همنوعان و حشر و نشر آدمی دارد. این دعاوی گوناگون شامل گزارههای توصیفی از خدا، صفات و افعال او، أفرینش جهان در شش روز، آفرینش انسان در مراحل گوناگون، تکلم خدا با فرشتگان، میثاق ذر، ابلیس، هبوط انسان از بهشت، توبه، گزارش جلوههای طبیعت، آسمانها، زمین، پدیدههای آسمانی و زمینی، ابر، باد، باران، شرح تاریخ دیانت و سرنوشت انسان در زمین، امتها، پیامبران و معجزاتشان، فرجام پندآموز خوبان و بدان، تبین قانونمندی و سنت مداری عالم، وصف جهان پس از مرگ، برزخ، سؤال و گواهی شهود، بهشت و نعمتها، جهنم و عذابها و عالمی بی پایان و بیکران، شرح درخواستها و بایستهها و نبایستههای خدا و انشأات دستوری و پرهیزی خدا از انسان و... میشود.
همچنان که اشاره شد این پرسش با لطبع در مرحله نخست برای گروهی از ژرفکاوان مسلمان پدید آمد، که وقتی در قرآن صفاتی همانند تکلم، سمع، علم، رحمت و قدرت به خداوند نسبت میدهد که همان صفات، به نحوی در انسان نیز وجود دارد، مفهوم حقیقی این صفات در خدا چیست ؟ آیا این واژگان افاده کننده همان معانی متعارف در انسان است یا نه ؟
همین طور این سنخ استفهام به گونهای دیگر در زمینه افعال باری رخ نشان داد. کاربرد تعابیری به ظاهر حسی و مادی مانند: جأ ربک (فجر، 89/22)، ثم استوی علی العرش (یونس، 10/3)، ولکن الله رمی (انفال 8/17)، بل یداه مبسوطتان (مائده، 5/64) و..... بسیار مسأله برانگیز بود. کشمکشها و منازعات بی فرجام ظاهر گرایان و اهل تأویل و راهبردهای تنزیه و تعطیل و تشبیه همه در تحلیل و معنایابی همین موضوع بود. البته این مشکل تنها در همین عرصه محدود نماند، بلکه در حوزههای دیگری همچون عهد و میثاق خدا با انسان و عالم ذر، گفت و گوی خداوند با فرشتگان، عصیان آدم و خروج از بهشت، اعتراف به گناه و توبه و... نیز مطرح شد. همین طور در گسترده مفاهیم عددی همانند:آفرینش در شش روز (اعراف، 7/54) و سموات سبع (طلاق 65/12) پیش آمد که این آیات را چگونه میتوان معنا کرد ؟ آیا همان معانی رویین و ظاهری این آیات منظور است و یا مقصود دیگری در کار است و این واژگان صرفا پلی برای اشاره به آن معانی نهفته است ؟ نیز وقتی قرآن در مقام گزارش از جهان پسین و نعمتها، لذتها، خوردنیها، نوشیدنیها، نهرهای روان، قصرهای پرشکوه و بوستانهای دیدنی و صحنههای غم بار عذابها، غل و دود و آتش و چرکاب و... است، آیا این واژگان منعکس کننده همان معانیی است که به انس ذهنی، برای ما تداعی میکند؟ در هر حال در فضایی گسترده، آیا قرآن به حسب موضوعات مختلف، دارای زبانهای گوناگون است ؟ یا آنکه قلمروهای متنوع محتوایی باعث تفکیک و تمایز نموده و یک زبان مشترک و همه فهم حاکم بر تمام حوزههای معرفتی قرآن است؟
هر چند در مراجع کهن اسلامی بحثی مستقل تحت این عنوان تقریر نیافته است، لیکن از راهبردها و نگرشهای گوناگونی که در کتب حدیث، تفسیر، کلام، عرفان و تصوف عرضه شده است، میتوان به نکات قابل توجهی در این زمینه پی برد و دیدگاههای گذشتگان را پیرامون آن به دست آورد.
با یک نگرش تاریخی میتوان دو دیدگاه راچشمگیر دانست. یکی نظریهای است که مفاهیم دینی و قرآنی را آمیزهای از شیوههای گوناگون و به اصطلاح ترکیبی از زبانهای مختلف میداند. حاصل این نظر آن است که قرآن در مواردی از زبان عرف استفاده کرده است و در مواردی از زابن ادبی و کنایه و مجاز و در پارهای از مفاهیم از زبان رمز و... .
نظریه دیگر آن است که قرآن همه جا دارای یک زبان است، لیکن در اینکه آن زبان چیست و چگونه قابل کشف و اثبات است مورد گفت و گو است. برخی آن زبان را همان زبان عرف عقلا میدانند (1)، و برخی آن را یک زبان ویژه و عرف مخصوص به خود. (2)
ما چگونه و از چه راهی میتوانیم بفهمیم که زبان قرآن چه شیوه زبانی است و آیا یکی زبان یا چند زبان است ؟ به عقیده ما به جای نگرش و نقد تاریخی دیدگاههای گوناگون، راه مناسبتر و مطمئنتری که برای کشف زبان قرآن وجود دارد یک نحوه تحلیل درون دینی و برون دینی است، که هر یک را به اختصار بررسی میکنیم.
همه مبدأ شناسان عالم به این حقیقت اذعان دارند که خدای متعال، شرایع و کتب آسمانی خویش را محض عنایت، رحمت، لطف و حکمت برای هدایت مردم و اتمام حجت ایشان فرستاده است. فلسفه نزول شریعت، اکمال عقل و تحقق غایت آفرینش انسان در نیل به سعادت و قرب ربوبی است. از این روی اقتضای طبیعی آن هدف، این است که لسان وحی و شریعت همان زبان محاوره و تفاهم مردم باشد تا بتوانند اهداف و مقاصد آن را درک و عمل نمایند. در غیر این فرض هدف نزول آن تحقق نخواهد یافت. این ویژگی خود لازمه لطف پروردگار و قرین حکمت است که پیام قدسی آسمانی را جهت رعایت موقعیت مخاطبان زمینی، در خورند وجودی ایشان قرار دهد. این ارزیابی به ویژه ارزش مؤکدی برای ما خواهد داشت که ما مشاهده میکنیم، در خود نص قرآنی تمام اهتمام بر ایجاد انگیزه مخاطبان جهت برقراری ارتباط مستقیم با متن و فهم آن است.
الف - یک اصل کلی که قرآن پیرامون وحیهای آسمانی بازگو میکند آن است که همه فرستادگان خدا به زبان قوم و امت خویش مبعوث شدهاند: و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه (ابراهیم، 14/4)
مفاد آیه شریفه آن است که لسان و حیانی پیامبران هر امت، چیزی جدا و ناشناخته برای مردم آن دیار و مخاطبان ایشان نبوده است. شاید کلام شریف نبوی - انا معاشر الأنبیأ أمرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم - (3) نیز ناظر به همین آیه باشد.
هر چند ممکن است حدیث شریف متضمن مقتضیات فکری و روحی معاصران هر پیامبر باشد.
ب - در خود قرآن کریم نیز مکرر تصریح بر این معنا شده است که قرآن به زبان مردم (ناس) و برای فهم ایشان است. هذا بیان للناس و هدی و موعظْ للمتقین (آل عمران، 3/138)، هذا بلاغ للناس و لینذروا به (ابرهیم، 14/52).
ج - دعوت به تدبر در محتوای قرآن:کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب (38/29)، و لقد یسرنا القرآن الذکر فهل من مدکر (قمر، 54/17)، طبیعی است که اگر تدبر و ژرف اندیشی متن قرآن باز یافت معرفتی و هدایتی ثمر بخشی نداشته باشد، دستور دادن به آن از سوی خدای حکیم لغو خواهد بود.
د - تحدی و هماورد جویی از مخالفان: آیاتی که مکرر از مخالفان و معارضان قرآن طلب میکند، اگر به راستی در خدایی بودن آن تردید دارند، مانند آن را بسازند و به خدانسبت دهند؛ نشان روشنی از این واقعیت است که قرآن در ظرف فهم و درک و مقایسه آنها جای میگیرد و بر همین اساس، والایی آن را نسبت به هر سخن دیگری مییابند. در غیر این صورت، این فراخوان و محاجه نامفهوم و بی اعتبار خواهد بود.
از آنچه ذکر شد، این نتایج به دست میآید که:
اولا: کلام و حیانی و فعل گفتاری خداوند معنادار است و بر اساس همان معنا داری است که شریعت و هدایت و کمال آفرینی انسان شکل میگیرد.
ثانیا: زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند برای القأ و ابلاغ پیام خود به مردم، طریقه و زبان دیگری جز آن را گزینش نکرده است. (4)
ذکر این نکته ضروری است که تفسیر و شناختن معانی متن مفسر، حاصل تلاش ذهن انسان است. دو عنصر اساس در سائقه وجودی هر کس مبدأ رهیافت مفاهیم دینی قرآن است. یکی از آن دو عبارت است از: بهره معرفتی و شناختی، و دیگری عبارت است از: صفا و پاکی نفسانی، به حسب اینکه این دو عنصر در فرد فرد بشر تفاوت بسیار قابل توجهی دارد، از این رو نمیتوان یافتههای درونی آنها از حقایق هستی مشهود و نیز وحی مکتوب را یکسان دانست. به هر میزان که این دو عنصر در وجود پرسشگر و جوینده معارف معنوی، فعالتر و راقیتر فراهم باشد، بالطبع زمزمهای جاری از کوثر وحی و ارمغانهای شکفته از بوستان قرآن نیز برای وی افزونتر خواهد بود.
از دیگر سوی ویژگیهای وجودی متن آیههای قرآن ارجمند نیز عامل اساسی دیگر و تأثیر گذار در نمودهای متفاوت فهم است. قرآن با چهرههای گوناگون مجمل، مبین، مطلق، مقید، عام، خاص، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، ظاهر و باطن، درجات و مراتبی متنوع از حقایق را در اختیار انسانها میگذارد. مراتب قرابت و میزان راز آگاهی هر یک از مخاطبان بر این خصوصیتها، تعیین کننده فهم و بهره آنان از معارف مکنون در ورای کلمات این کتاب شریف است.
حاصل آنکه با توجه به فلسفه فراگیر نزول کتاب که فهم آدمیان و تطبیق صیغه رفتاری بر اساس آن است، قرآن سترگ در شکل و ساختار ظاهری کلام همان سیوه مفاهمه عرف آدمیان را در ارایه پیام خویش ملحوظ داشته و در نوعیت، از همان قواعد و ابزارهای گفتمان عرفی - عقلایی پیروی مینماید. بر شماری یک سلسله علوم و ویژگیهای معرفتی از سوی دانشمندان اسلامی بر تفسیرگر این متن مقدس در واقع به منزله تعیین همان ابزارها و مصادر بیرونی است که فرد را پذیرای درک مفاهمی قرآن میکند. (5)
اما با این وجود، نص قرآنی از حیث محتوا و هدفگیری پیام، خصوصیتهای ویژهای را در خود نهفته دارد که به اقتضای آنها افزون بر معیارهای عمومی، عقلا در فهم گفتار متعارف خویش یک سلسه معیارهای دیگری را نیز به پیش میکشد. جامعیت و اکمال شریعت توسط قرآن، باعث آن است که این صحیفه ماندگار، حقایقی هزار لایه و تودرتو را در پیامهای سربسته و کلی خویش مکنون داشته باشد. از این روی تبیین آن اصول و تطبیق آنها بر مصادیق زندگی سیال انسان در عرصه چهرههای ناپایدار زمان، مستدعی ویژگیهای دیگری در مفسر خویش است. همین سان از آنجا که این متن جاودیان صرفا یک متن علمی و گزارش کننده یک سلسله معارف و بایسته و بایستهها نبوده، بلکه هنر اساسی آن هدفگیری تربیتی و هدایتگری انسان سازی است، از این جهت، تنها کارکرد ذهنی پرسشگر و بهرهگیری از عوامل بیرونی نمیتواند زمینه تحقق عینی معارف قرآن را محقق سازد، بلکه شفافیت آن متن برای مخاطب خویش افزون بر این امور، شفافیت و صافی نفس کاوشگر را نیز ضروری میشمارد. این حقیقت در وهله نخست از سوی خود قرآن مطرح گردید و سپس در زبان راهبران دینی و قرآن آشنایان اسلامی تحت عنوان علم موهبت نام یافت. و اتتقوا الله و یعلمکم الله (بقره، 2/282)، امام علی (ع) بزرگ شاگرد مکتب قرآن در خطابهای که در ذی قار ایراد میکردند چنین فرمودند:
انّ علم القرآن لیس یعلم ما هو الاّ من ذاق طعمه، فعلم بالعلم جهله، و بصر به عماه، و سمع به صممه، و ادراک به ما قد فات، و حببی به بعد اذ مات، فطلبوا ذلک من عند اهله... (6)
از خدای منان طلب میداریم که جان ما را تجلیگاه حقایق قرآن سازد.
منگر اندر ما مکن در مانظر...اندر اکرام و سخای خود نگر
ما نبودیم و تقاضامان نبود...لطف تو تاگفته ما میشنود. (7)
پینوشتها:
1. ابوالقاسم، خوئی، البیان /263.
2. محمد حسین، طباطبایی، المیزان، 1/9.
3. محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار، 1/85.
4. ر. ک به: البیان /263؛ محمد باقر، صدر، دروس فی الاصول، 1/306.
5. راغب اصفهانی، در مقدمه گرانسنگ خویش بر تفسیر قرآن /93.
6. شیخ حر عاملی، وسائل 18/137، ابواب صفات قاضی، ب 13، ح 26.
7. مثنوی، دفتر اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}