حقیقت و تفاوت حمد و شکر
«حمد» و «شکر» ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با هم دارند، اما متفاوت نیز هستند. «حمد»، که در فارسی به «ستایش»، ترجمه می شود، از گونه ای احساس تعظیم و خضوع نسبت به فردی، سرچشمه می گیرد؛ فردی که ما خوبی هایی در وی سراغ داشته باشیم؛ به آن خوبی ها توجه کنیم و درصدد ستایش آن خوبی ها برآییم. طبیعی است زمانی که انسان در مقابل کمال، جمال و زیباییِ درخور توجهی قرار بگیرد، حالتی انفعالی، عاطفی و احساسی نسبت به آن پیدا می کند؛ به گونه ای که می خواهد در برابر او خضوع کند.
«شکر» به معنای «سپاسگزاری» است و در قبال نعمت یا خدمتی که به انسان می شود، انجام می گیرد. بنابراین سپاسگزاری و شکر، نوعی جبران و واکنش انسان در قبال خدمت، نعمت، عطا یا احسانی است که به او شده است.(1)
بنابراین حمد و شکر دو مفهوم متفاوت دارند که یافتن جامع مشترک بین آن دو آسان نیست. البته برخی معتقدند که الحمد هو الثناء علی الجمیل، سواء کان اختیاریاً او غیر اختیاریاً و الشکر هو الثناء علی الجمیل الاختیاری. بر این اساس، «الثناء علی الجمیل» جامع مشترک حمد و شکر است. اما بر فرض قبول این نظر، باز هم حمد مفهومی متفاوت از شکر دارد. «ستودن و ستایش» که صرفاً حالتی احساسی بیش نیست، امری متفاوت از «سپاسگزاری و تشکر کردن» است که نوعی واکنش و فعالیتی در برابر خدمت و نعمت است.(2)
علی رغم تفاوت مفهومی این دو واژه، از نظر مورد و مصداق، چنین تفاوتی بین آن دو به چشم نمی آید. حمد و شکر در بسیاری از موارد و مصادیق با هم تطابق دارند؛ یعنی وقتی کسی، خدمتی را ارائه داد یا به شخصی نعمتی داد، انسان احساس می کند قبل از آنکه شاکر و سپاسگزار او در قبال خدمتش باشد، باید او را ستایش کند و خدمتش را بستاید؛ زیرا از کار و خدمتی که برایش انجام شده، راضی و خشنود شده است.
نکته ی دیگر اینکه، نفس توجه به نعمت و رضایت کامل از کار و خدمتی که انجام شده است، خود ستایش و سپاسگزاری است؛ چرا که شُکر و سپاس، به معنای توجه، یادآوری، اندیشه نعمت و نیز نشان دادن و اظهار آن است. همچنین به معنای شناختن و معرفت یافتن درباره ی نعمتی که به انسان داده شده است و نیز بیان و نشر آن است.(3) در برابر آن، واژه کفر و کفران به معنای فراموش کردن نعمت و نیز پوشاندن آن است.(4)
البته نوع ستایش ها و سپاسگزاری ها متفاوت و دارای مراتب است. غالب افراد، مانند ما که در مراتب اولیه ی معرفت هستیم، در دعاها و در مقام حمد و سپاس الهی، به نعمت های مادی و دنیوی توجه داریم. علت آن است که ما در ابتدا نیازهای مادی خویش را درک می کنیم و در برابر هر کسی که نیازهای مادی مان را رفع کند، احساس کوچکی می کنیم. به همین جهت، ابتدا به نعمت های مادی خداوند متعال توجه می کنیم و با این نوع نعمت هایش، او را می شناسیم؛ درست مانند نوزادی که پس از تولد، ابتدا احساس گرسنگی و تشنگی می کند، سپس آرام آرام نیازهای دیگری را که کم و بیش آنها هم به گونه ای با مادیات و اندام های بدن مرتبط اند، احساس می کند. این احساس نیازهای ابتدایی، پس از سال ها در انسان زنده خواهند ماند و او حتی در سنین بالاتر و کهن سالی نیز هنوز به این نوع نیازهای مادی توجه خواهد داشت. خواسته هایی که ما در قالب دعا از خداوند متعال طلب می کنیم غالباً از همین سنخ است؛ خواسته هایی چون روزی فراوان، امنیت، آب و غذای زیاد و خوب و...؛ یا اندکی فراتر از این موارد، مانند موقعیت اجتماعی، عزت و احترام، حیثیت و آبرو و... . این موارد و نمونه های بی شماری از این سنخ، نشان از نیازهایی است که در ما فعلیت و اولویت دارد.
البته احساس نیاز به نعمت های معنوی خالص و روحانی محض هم، در انسان فطرتاً وجود دارد؛ اما در بیشتر انسان ها این احساس در اولویت نیست و به مراتب متأخرتر از نیازهای مادی به آن توجه می شود و مورد درخواست قرار می گیرد. گاه امر چنان بر انسان مشتبه و این پرسش برای وی مطرح می شود که آیا اساساً انسان به این سنخ نعمت های غیرمادی نیازی دارد که به آنها توجه و آنها را تقاضا کند، و سپس، اگر خداوند عنایت کرد، قدردان و شاکر آن نعمت باشد؟
به همین دلیل بسیاری از مردم، اموری چون نماز، روزه ی ماه مبارک رمضان و... را نعمتی نمی دانند که نسبت به آن احساس نیاز کنند، بلکه آن را نوعی وظیفه و تکلیف می دانند و در انجام آن احساس تکلف و زحمت می کنند: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ (5)؛ «و از خداوند با کمک گرفتن از بردباری و نماز، یاری گیرید که نماز باری گران و امری دشوار است، مگر برای کسانی که دارای خشوع قلبی هستند».
اقامه نماز که چند دقیقه بیشتر طول نمی کشد و خستگی چندانی نیز برای انسان ندارد، چون بار گرانی است که بر دوش کسانی سنگینی می کند. این بدان دلیل است که ایشان از معنویات فاصله گرفته اند و اساساً انجام عبادات برای ایشان لذتی در پی ندارد و برای آن اهمیتی قایل نیستند. به همین جهت احساس نمی کنند که نماز نعمت بزرگی باشد تا در قبال آن شکر و سپاس، لازم آید. البته اگر لطف و عنایت خداوند شامل حال انسان شود، حالت خشوعی در انسان پیدا می شود که برای وی خوشایند و لذت بخش است. این حالت زمینه ی علاقه مندی به عبادات، از جمله نماز را در انسان زنده می کند.
این مسئله درباره ی دیگر عبادات، چون روزه نیز صادق است. اگر علاقه به عبادت در انسان زنده نشود، او این عبادات حو مناسک را نه تنها نعمت نمی داند تا در برابر آن شکر و سپاس را لازم بداند، بلکه بار سنگینی را بر دوش خود احساس می کند که تحمل آن برایش سخت است. جای خوش حالی است که رواج برخی سنت های اجتماعی دینی باعث رواج عباداتی چون نماز و روزه شده و در نتیجه، انجام آن را برای افراد تسهیل کرده است.
البته عده ای از بندگان خدا هستند که در مراتب بالاتری از معرفت قرار داند. ایشان بیش از مسائل مادی به امور معنوی توجه دارند. کم توجهی این گروه به مسائل مادی به این معنا نیست که هیچ ارزشی برای آنها قایل نیستند؛ بلکه از نظر ایشان مادیات نعمت های با ارزشی هستند که خود را در قبال آنها مدیون می دانند؛ بنابراین شکر آنها را نیز بر خویش لازم و واجب می دانند. ولی در نزد آنان این امور در مقایسه با نعمت های معنوی، از درجه ی اهمیت کمتری برخوردار است.
پینوشتها:
1. و الحمد هو الثناء بالجمیل علی قصد التعظیم و التبجیل للممدوح سواء النعمة و غیرها، و الشکر فعل ینبیء عن تعظیم المنعم لکونه منعما سواء کان باللسان أو بالجنان أو بالأرکان. فالحمد أعم من جهة المتعلق و أخص من جهة المورد و الشکر بالعکس (فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، واژه ی حمد).
2. برخی شُکر را با حمد مترادف می دانند و برخی دیگر برای حمد، از دو جهت معنایی گسترده تر از شُکر قایل اند. آنان بر این باورند که شُکر تنها در مواردی است که در برابر نعمت و احسان صورت گیرد، ولی در حمد چنین قیدی وجود ندارد: الشکر الحمد، بل هو اعم منه، فان الشکر لا یکون الّا فی مقابل نعمة امّا الحمد فیکون فی مقابل نعمة او غیرها، حیث یقال شکراً للصنعة او ابتداءً للثناء علی المحمود. فکل شکر حمد و لیس کل حمد شکراً (ابوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 131). برخی از واژه شناسان مانند ابن منظور به آن اشاره کرده اند. او می گوید: «شُکر تنها به عمل و رفتار تعلق گرفته است، ولی حمد هم به عمل و رفتار و هم به غیر عمل نسبت داده شده است» (ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، واژه ی شکر).
3. عرفان الاحسان و نشره (ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، واژه ی شکر).
4. فی اللغة: تصور النعمة و اظهارها و یضادها الفکر و هو نسیان النعمه و سترها. اصله من عین شَکَری، ای ممتلئة (اصل شکر از چشمه ی پر از آب است). فالشکر علی هذا، هو الامتلاء من ذکر المنعم علیه. بنابراین شکر در این معنا به فراوانی از منعم یاد کردن و ذکر او را گفتن است (ابوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 265).
5. بقره(2)، 45.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}