نظریه مصلح جهانی در احادیث پیامبر و اهل بیت (ع)
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی
این نظریه در متون اسلامی منحصر به قرآن نیست بلکه پیامبر و اهل بیت نیز با احادیث نورانی شان در تبیین آن سهیمند، به گونه ای که مصداق عینی آن را نیز معرفی کرده اند. ما در این جا درصدد بحث درباره مبنای تئوریک آن هستیم و تعیین مصادیق آن را به آینده وا می گذاریم. پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) این مطلب را، گاهی به صورت تلویحی و گاهی به تصریح بیان کرده اند و ما در این مقاله به تفصیل به آن ها می پردازیم.
حدیث اول: حدیث ثقلین
قبل از پرداختن به این حدیث شریف باید بگوییم که ما در حد لزوم این بحث به آن حدیث می پردازیم وگرنه شرح و فهم کامل عبارات و اسناد آن، ما را از هدفمان دور می کند. ما این حدیث را بریا شناخت و درک نظریه مهدی موعود (عج) مطرح می کنیم.ابوسعید خدری از پیامبر روایت کرده است که فرمود: « انی تارک فیکم ثقلین، ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» (1)، (من در بین شما دو شیء گران بها می گذارم، اگر به آن ها متوسل شوید، بعد از من گمراه نمی شوید؛ یکی از آن ها بزرگ تر از دیگری است و آن، کتاب خداست که ریسمانی است میان آسمان و زمین و دیگر عترت من، اهل بیتم هستند. این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد می شوند، ببینید رفتارتان بعد از من با آن ها چگونه خواهد بود).
این حدیث را حاکم نیشابوری در المستدرک از زیدبن ارقم نقل کرده و گفته که این حدیث بنا بر شرط شیخین صحیح است. (2)
رسول خدا (ص)، مصادیق اهل بین خود را در این حدیث نام برده است و علاوه بر آن، مدت شش ماه هر روز صبح بر در خانه فاطمه (س) می ایستاد و این آیه را تلاوت می فرمود: « ... إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (3)، (... خدا اراده کرده تا رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک گرداند).
هر کس به عبارت « لن یفترقا» در این حدیث بیندیشد، به لزوم وجود امام در هر عصری پی می برد و در آن تردید نمی کند. امامی که با قرآن همگام و قرآن نیز با او همراه است. پیامبر در موارد متعددی، امام بعد از هر امام را نام برده و هر امام موظف بوده است که جانشین خود را معرفی کند. علاوه بر این، شخص پیامبر نیز آنان را یکایک نام برده است؛ بنابراین، بهانه ای برای انکار ائمه نمی ماند مگر آن که کسی از روی ستیزه جویی و الحاد و قبول مرگ بر جاهلیت، منکر وجود امام باشد.
این تصریحات الهی، چه مستقیماً از جانب پیامبر و چه از امام حاضر نسبت به امام بعد از خود باشد، گواه تصریح بر نظریه مهدویت و مصداق عینی آن است. پیامبر و اهل بیت (ع) چنان بر وجود مصداق حقیقی رهایی بخش و منجی موعود تأکید کرده اند که شک و تردید در آن تأثیری ندارد؛ از این رو ابن حجر هیثمی در کتاب صواعق به این حقیقت اعتراف کرده می گوید: « در احادیث مربوط به تمسک و توسل به اهل بیت، به جدایی ناپذیری ائمه اهل بیت از یکدیگر تا روز قیامت اشاره شده است، قرآن هم این گونه توصیف شده است، از این رو، ائمه اهل بیت عامل امنیت خاطر مردم هستند». (4)
حدیث ثقلین یکی از خشت های رو بنای نظریه مهدویت است که صریحاً به وجود امام مهدی (عج) اشاره می کند، وگرنه تصور عدم وجود امام با عدم جدایی ایشان از سایر ائمه در تناقض است و قابل جمع نیست.
حدیث دوم: « مَن ماتَ و لَم یعرف امامَ زمانه ...»، (هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسند ...)
اندیشمندان بزرگ سُنّی نظیر بخاری، مسلم، احمد بن حنبل، ابوداود طیالسی، طبرانی حاکم نیشابوری، حسکانی، ابونعیم، بیهقی، نووی، هیتمی و ابن کثیر و علمای شیعه از جمله کلینی، صدوق و پدرش و حمیری و صفار، در نقل مفهوم این حدیث هم داستانند. (5)در میان نظریه های سیاسی اسلامی، جز شیعه امامیه اثنا عشری که ائمه خود را از علی (ع) تا مهدی منتظر (عج) مصداق های این حدیث می شمارند، مصداق عینی دیگری یافت نمی شود. شاید بگویید بعضی ها پادشاهان و سلاطین را با وجود فاسق بودن، مصداق آن دانسته اند، در جواب می گوییم اینان باید ثابت کنند که شخص فاسق، دین شناس است تا بتوان او را به عنوان مصداق حدیث پذیرفت. مضافاً این که عاقبت کسی که امام زمان خود را نشناسد، مرگ بر جاهلیت است و این امر با شناخت پادشاه و سلطان فاسق یا عادل تناسب ندارد، بلکه منظور از امام در آن حدیث، شناخت مصداق حقیقی، یعنی یک مقام الهی معین و سفارش شده است.
از این رو، علّامه صاحب تاریخ آل محمد می گوید: « چون علمای مسلمان، اعم از شیعه و سنی بر حدیث " من ماتَ و لم یعرف امامَ زمانه ماتَ میتةً جاهلیةً " اتفاق نظر دارند، کمتر مسلمانی هست که به وجود امام منتظر معتقد نباشد؛ ما معتقدیم که مهدی صاحب الزمان در شهر سامرا به دنیا آمده و میراث دار نبوت و وصایت و امامت است و حکمت الهی اقتضا کرده است که سلسله امامت تا روز قیامت محفوظ و برقرار بماند و تعداد ائمه بعد از پیامبر مشخص و معلوم است». (6)
این سنگ اصلی بنای کامل نظریه امام مهدی (عج) است که تئوری اصلاح را در اندیشه اسلامی تبیین می کند.
حدیث سوم: « اِنَّ الارضَ لا تخلو من قائم الله بحجةٍ»، (زمین از حجت قائم خداوند خالی نمی ماند)
این حدیث را اسکافی معتزلی، ابن قتیبه دینوری، ابن واضح یعقوبی، ابن عبد ربه اندلسی، بیهقی، رازی شافعی، ابن حجر عسقلانی و ابن ابی الحدید معتزلی و از شیعیان کلینی، صدوق و دیگران، همگی از امام علی (ع) نقل کرده اند. (7)امام در این حدیث بر خالی نماندن زمین از امام قائم شاهد و حاضر در میان امت تصریح کرده است، ابن ابی الحدید در شرح آن گفته است: « این از آن جهت است که زمان از وجود شاهد و حاکم الهی خالی نماند و این تقریباً تصریح بر مذهب امامیه است، اما اصحاب ما لفظ حجت را در این حدیث حمل بر اَبدال می کنند». (8)
ابن حجر نیز می گوید: « نمازگزاردن عیسی، پشت سر مردی از این امت در آخر الزمان و نزدیک به قیامت، دلیلی بر صحت این حدیث است که می گوید: " زمین از قائم حجت خالی نمی ماند "». (9)
از این طریق می توان احدیث ائمه اهل بیت (ع) را دریافت و خلاصه همه آن ها این است که زمین هیچ گاه بدون امام نمی ماند وگرنه مردم را در خود فرو می برد. سلیمان جعفری می گوید: «از ابوالحسن (ع) پرسیدم: آیا زمین از حجت خدا خالی می ماند؟ فرمود: اگر زمین لحظه ای از حجت الهی خالی بماند، اهلش را فرو می برد». (10)
احادیث فراوانی به مفهوم مهدویت اشاره کرده اند و مصداق عینی آن را نیز می توان از احادیثی که به وجود امام - صرف نظر از نام و مشخصات - در هر عصری اشاره کرده اند دریافت. در هر حال نظریه اصلاح همواره در مجالس و احادیث پیامبر و اهل بیت (ع) نصب العین آنان بوده است.
حدیث چهارم: « الخلفاء اثناعشر کُلُّهم مِن قریش»، (خلفای دوازده نفر و همگی از قریشند)
این حدیث سهم بزرگی در بنای نظریه اصلاح و پوشش علوی آن به رهبری مهدی منتظر دارد. اهل سنت و شیعه آن را متفقاً نقل کرده اند، بُخاری در صحیح خود به سند از جابر بن سمره نقل می کند که گفت: «از پیامبر شنیدم که فرمود: دوازده نفر، امیر هستند و پس از آن چیزی فرمود که من نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: همه آن ها قریشی هستند». (11) مسلم نیز در صحیح خود به سند از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: « لا یَزال الاسلامُ عزیزاً اِلی اثنی عشر خلیفة»، (در روزگار خلفای دوازده گانه، اسلام عزت خواهد یافت) و پس از آن چیزی فرموده که راوی آن را نشنیده است. روای می گویدک «از پدرم پرسیدم: پیامبر چه فرمود؟ و پدرم گفت: فرمود: همه آن ها از قریش هستند». (12)این حدیث را ترمذی، ابوداود، احمد بن حنبل، طبرانی، حاکم حسکانی، ابن اثیر و دیگران به اتفاق نقل کرده اند. (13)
این علما همگی این حدیث را پذیرفته و در مجموعه حدیث خود آورده اند، ولی بسنده کردن به نقل متن حدیث و تصدیق آن و صرف نظر کردن از مصادیق عینی آن درست نیست و کسی که عهده دار نقل حدیث است، مسئولیت سنگینی برای شناخت مصادیق عینی آن بر دوش دارد. اگر بخواهیم درباره مصادیق عینی این حدیث پرس و جو کنیم دو جواب می یابیم:
اول این که بنا به نظر ابن کثیر مصادیق این حدیث، خلفای چهارگانه یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علی و نیز عمر بن عبدالعزیز و بعضی از خلفای بنی عباس هستند که به زعم او مهدی یکی از آن هاست. (14)
ابن کثیر ضابطه ای برای تعیین مصادیق عینی حدیث نیافته؛ بنابراین، به حدس و گمان متوسّل شده است؛ ابن قیم الجوزیه، معاویه و یزید را به این مصادیق افزوده است. قاضی دمشقی، خلفای اربعه و معاویه و یزید و عبدالملک مروان و چهار پسرش ولید و سلیمان و یزید و هشام و نیز عمر بن عبدالعزیز را مصادیق آن شمرده است؛ و این درست همان زمانی است که سعید بن مسیب، دوران حکومت یزید را سال های شوم نامیده است که در سال اول حکومتش حسین بن علی (ع) و اهل بیت پیامبر را کشت و در سال دوم حُرمت حرم رسول خدا را در مدینه زیر پا نهاد و در سال سوم در خانه خدا خون ریزی کردند و کعبه را به آتش کشیدند. (15)
آن که گفته است هر کس یزید را جزو مصادیق این حدیث بشمارد، هیزم کش شب است، به صواب رفته است. بالاخره سیوطی در جمله ای کوتاه به شکست این گونه تعیین مصادیق اعتراف کرده و گفته است: «وجود خلفای دوازده گانه تا کنون تحقق نیافته است». (16)
دکتر احمد صبحی نیز به این شکست تصریح کرده است و می گوید: از جهت فکری، اهل سنت نظریه ای که بتوان به آن اعتماد کرد ارائه نداده اند. (17)
دوم؛ جوابی است که مصادیق حدیث در آن به روشنی و صراحت معرفی شده اند و تعیین آن کار دشواری نیست، چون پیامبر (ص) در احادیث متعددی به آن ها اشاره کرده است و از عقل به دور است که پیامبر لب به سخنی بگشاید اما معنا و مفهوم آن را مسکوت بگذارد، بنابراین در حدیث ثقلین و غیره به این مصداق ها اشاره شده است. افزون بر این، احادیثی در دست است که آن ها را یکایک نام برده و مشخص کرده است.
کلینی با سند صحیح از جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که گفت: «روزی به حضور فاطمه (س) رسیدم، در مقابل او لوحی بود که نام اوصیا در آن نوشته شده بود، آن ها را شمردم، دوازده نام بود که آخرشان قائم و سه نفر از آن ها محمد و چهار نفرشان علی نام داشتند». (18)
کلینی از ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، از ابوجعفر (ع) نقل می کند که فرمود: «امیرالمومنین (ع) در حالی که حسن (ع) همراهش بود آمد و تمام ائمه اثناعشر را نام برد». (19) این حقیقت را شیخ صدوق و حنفی و خزّاز و سیار بزرگان شیعه و سنّی نقل کرده اند. (20)
نعمانی با سند از رسول خدا نقل کرده که فرمود: «از اهل بیت من، دوازده تن امام خواهند بود». (21) شیخ مفید نیز با سند از رسول خدا نقل کرده که فرمود: « کار امامت بعد از من بر عهده دوازده نفر است که علی بن ابی طالب و یازده فرزندش هستند». (21)
علاوه بر این ها، سیره عملی ائمه بزرگوار که علمای طرفین نقل کرده اند، مؤید همین مطلب است و نشان می دهد که فقط اینان شایسته مصادیق آن حدیث هستند. شهید صدر می گوید: «این حدیث انعکاس واقعیت موجود نیست، بلکه بیان یک حقیقت رَبّانی است و پیامبری که هرگز از روی هوای نفس سخن نگفته، فرموده است: " خلفای بعد از من دوازده نفرند " که مراد، ائمه دوازده گانه واقعی هستند که از امام علی (ع) شروع و به مهدی (عج) ختم می شوند و تنها مصادیق حقیقی و معقول این حدیث به شمار می روند». (22)
به علاوه، در اصل حدیث، عبارت «همگی از قریشند» نبوده بلکه اصل حدیث این گونه بوده است: « کُلُّهم مِن بنی هاشم» (همگی از بنی هاشمند).
قندوزی، حنفی، یکی از علمای اهل سنت، به نقل از جابر بن سمره می گوید که جابر گفت: «با پدرم نزد رسول خدا (ص) بودم؛ شنیدم که فرمود: بعد از من دوازده نفر خلیفه خواهند بود، بعد صدایش را پایین آورد و چیزی گفت که من نشنیدم، از پدرم پرسیدم: پیامبر چه فرمود؟ گفت فرمود: همه آنان از بنی هاشم هستند؛ سماک بن حرب نیز همین گونه روایت کرده است». (23)
تا این جا روشن شد که احادیث پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) از آغاز، این سنگ بنای اساسی را در ضمیر انسان نصب کرده اند تا وجود مصلح موعود بشریت را تأیید و اثبات کنند.
احادیث فراوانی در دست است که تئوری مصلح جهانی را تأیید و در عین حال مفسدان را به عذاب و مرگ به دست مهدی موعود تهدید می کند؛ همان کسی که برای به راه آوردن انحرافات و محو ظلم و تجاوز در انتظارش هستیم.
پی نوشت ها :
1- سنن ترمذی، ج 5، ص 329، حدیث 3876 .
2- المسترک علی الصحیحین، ج 3، ص 109 .
3- الاحزاب، 33.
4- الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، ص 149.
5- صحیح بخاری، ج 5، ص 13؛ صحیح مسلم، ج 6، ص 21 - 22، حدیث 1849؛ مسند احمد ، ج 3، ص 83؛ مسند طیالسی، ص 258؛ المعجم الکبیر، ج 10، ص 350، حدیث 10687؛ مستدرک علی الصحیحین، ص 77؛ حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 3، ص 224؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 156، شرح صحیحی مسلم، ج 13، ص 440؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 5، ص 318؛ تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر دمشقی، ج 1، ص 517؛ اصول کافی، ج 1، ص 303؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 412؛ الامامة و التبصرة من الحیرة، ص 219؛ قرب الاسناد، ص 351؛ بصائر الدرجات، ص 259.
6- تاریخ آل محمد، ص 198؛ به نقل از کتاب مهدی کیست؟ اثر تبریزی، ص 9، پانوشت 1.
7- المعیار و الموازنه، ص 81؛ عیون أخبار الرضا، ص 7؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 400؛ العقد الفرید، ج 1، ص 265؛ المحاسن و المساوی، ص 40؛ مفاتیح الغیب، ج 2، ص 192؛ فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج 6، ص 385؛ شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 351؛ اصول کافی، ج 1، ص 136؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص 169.
8- شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 351 .
9- فتح الباری بشرح صحیحی البخاری، ج 6، ص 385 .
10- بصائر الدرجات، ص 509 .
11- صحیح بخاری، «کتاب الاحکام رباب استخلاف»، حدیث 6796 .
12- صحیح مسلم، «کتاب المارة»، حدیث 1821.
13- سنن ترمذی، ج 4، ص 501؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 106، حدیث 4279؛ مسند احمد، ج 5، حدیث 90؛ المعجم الکبیر، ج 2، ص 238، حدیث 1996؛ المستردک علی الصحیحین، ج 3، ص 618؛ البدایة و النهایة، ج 1، ص 153 .
14- تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 24؛ تفسیر آیه 12 سوره مائده.
15- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 240.
16- الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 85 .
17- الزیدیه، ص 35 .
18- اصول کافی، ج1، ص 598، باب 126، حدیث 9.
19- همان، ج 1، ص 591، باب 126، حدیث 1.
20- کمال الدین و تمام النعمة، ص 264، بابِ 28، حدیث 4؛ ینابیع المودة لذوی القربی، ج 3، ص 384، باب 94؛ کفایة الأثر فِی النصّ علی الأئمة الاثنی عشر، ص 10 - 22.
21- الغیبة، نعمانی، ص 66، باب 4، حدیث 6 .
22- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 345 - 346.
23- مبحث حول المهدی، ص 67.
24- ینابیع المودة لذوی القربی، ج 3، ص 290، حدیث 4.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}