نویسنده :دکتر محمد رضا بندرچی




 

8. حقوق طبیعی انسان در قرآن

یکی از مبانی حقوقی قرآن، حقوق طبیعی انسان است که جایگاهی مهم را به خود اختصاص داده است. حقوق طبیعی انسان در اسلام بسیار گسترده تر از حقوق طبیعی مطرح در مکتب های غربی است. از آنجا که از دیدگاه اسلام و قرآن کریم، آفرینش جهان، هدفمند و دارای غایت است و شعوری کلی بر نوامیس آفرینش حاکم است و هدف کلی از آفرینش نیز همان کمال انسان است؛ و از سوی دیگر انسان برای رسیدن به این هدف و مقصد اعلی نیازمند برآورده ساختن خواسته های طبیعی و جسمانی است، بنابراین او می تواند از آنچه در طبیعت است در جهت این هدف بهره جوید و اگر این حق طبیعی برای او نبود، راه رسیدن به کمال بسته بود. در نتیجه وجود خواسته های طبیعی در انسان، ثابت بودن حقوق طبیعی را برای او ایجاب می کند. از جمله حقوق طبیعی که قرآن کریم قائل ا ست، این موارد هستند:

الف. حق حیات

از جمله حقوق طبیعی که بسیار مورد توجه فلاسفه حقوق قرار گرفته، حق حیات است و به اصطلاح برخی از فلاسفه، صیانت ذات، حق طبیعی انسان است.
در قرآن کریم، حیات، موهبتی الهی خوانده شده و هیچ فرد یا مجموعه ای نمی تواند این حق را از فرد سلب کند و یا به صورت فیزیکی و غیر فیزیکی به جسم و روح انسان آسیب برساند.
«ولا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق»(اسراء: سی و سه) و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده نکشید جز به حق.
«ولا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطءا کبیرا»(اسراء: سی و یک): و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آن ها را و شما را روزی می دهیم؛ بی تردید کشتن آن ها گناهی بزرگ است.
«ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما»(نساء: بیست و نه): و خودکشی نکنید که خداوند نسبت به شما مهربان است.

ب. حق مالکیت

حق مالکیت را یکی از حقوق طبیعی خوانده اند. این حق که از نیازها و ویژگی های انسان به وجود می آید، مورد توجه خداوند قرار گرفته است و بسیاری از آیات بر این حق مسلم انسان تأکید کرده اند.
در آیات قرآن کریم، مالک حقیقی همه ی موجودات، خداست و جهان و تمام آفریده ها در دست ارائه و قدرت اوست؛ با خواست او ایجاد شده است و با اراده ی او محو می شود.
«والله ما فی السماوات و ما فی الارض و کان الله بکل شیء محیطا. (نساء: 126)
خداوند به عنوان مالک همه ی هستی و مالک انسان، با توجه به نیازهایی که در انسان پدیده آورده، حق مالکیت را به او بخشیده است.
«لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم»(نساء: بیست و نه)؛
«ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف».(بقره: صد و هشتاد)
تعبیرهای مانند «اموال شما»، «تجارت از روی رضایت» و «وصیت برای دیگران»، همه نشان دهنده ی حق مالکیتی هستند که خداوند برای افراد انسان در نظر گرفته و مورد امضا قرار داده است.

9. حقوق طبیعی - معنوی انسان در قرآن

برخلاف باور طرفداران اصالت اجتماعی و مخالفان حقوق فطری و به تعبیر لئو اشتراوس «قراردادگرایان»، از نظر قرآن کریم انسان ها فطریاتی دارند. خداوند به هنگام آفرینش انسان ها همچنان که به انسان ها خواسته ها و آرزوهای مادی داده است، به آن ها ویژگی ها و خصوصیاتی نیز که معنوی خوانده می شوند ارزانی داشته است و که آن ویژگی ها و به تعبیری آن گرایش ها در تمام انسان ها به صورت طبیعی و ذاتی وجود دارند. (مانند حقیقت جویی، خیرخواهی، گرایش به زیبایی، عشق، خداپرستی، عدالت خواهی، عزت جویی و...)
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیه»(روم: سی): پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان را بر آن آفرید.
تأمل در این آیه می نماید که:
الف. انسان برخلاف باور ماتریالیست ها و گروهی از اگزیستانسیالیست ها دارای فطرت است.
ب. چنانکه در تعریف حقوق طبیعی، تغییر ناپذیری و پایداری به عنوان یک شاخصه ی اصلی برای حقوق فطری معرفی شد، در فطرتی که خداوند به انسان داده است این ویژگی وجود دارد و فطرت انسان هیچ دگرگونی و تغییر را نمی تابد: «لا تبدیل لخلق الله».
ج. تشریع، تابع تکوین است. یعنی حقوق، ریشه در ساختار و طبیعت انسان دارد.
وقتی انسان ها بر اساس نوع خلقت و ساختار وجود خود و بر اساس فطرت، جویای حقیقت باشند، در تشریع قوانین و حقوق، باید آن حقیقت ها مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی قانون گذار نیز در مقام وضع و تدوین حقوق موضوعه باید به این حق فطری انسان ها توجه کند و قانون هایی را وضع کند که با این حقوق مسلّم ناسازگار نباشد.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه ی «فاقم وجهک للدین...» می نویسد:
«دین جز حیات و راه و روشی که انسان باید از آن پیروی کند و به سعادت برسد نیست. بنابراین، تنها هدف و غایت انسان دسترسی به سعادت است. چنانکه تمام مخلوقات نیز به سوی سعادت خود هدایت فطری شده اند و به گونه ای آفریده شده اند و از امکاناتی بهره مند گشته اند که به آن غایت برسند. موسی(علیه السلام) در پاسخ به فرعون گفت: «قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»(طه: 50) و نیز آمده است» الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی».(اعلی: 2-3)(1)
رسیدن به سعادت در نگاه وی، هدفی فطری و طبیعی است و هیچ قانونی نباید ناهمساز با این نیاز و حق طبیعی انسان وضع شود، بلکه باید در جهت تأمین این حق بکوشد.(2)
هر چند بر پایه ی آیات قرآن کریم، اصل مسأله حقوق طبیعی پذیرفته شده است و بسیاری از قوانین و احکام آن در این رابطه اند، نمی توان گفت همه ی حقوق قرآن کریم تنها برای حفظ حقوق فردی ایجاد شده اند. اگر چه خداوند، تمایلات و خواسته هایی به انسان داده است که به طبع، حقوقی را برای او ایجاب می کنند، در نگاه قرآن کریم، انسان دارای ویژگی هایی است که او را با دیگران درگیر و به دنبال آن ناگزیر از رعایت منافع جمعی می سازد، از جمله اینکه قرآن کریم، انسان را با ویژگی هایی مانند مال دوستی، فزون طلبی، شتاب زدگی، بخل، ناسپاسی، طغیان گری و... تصویر می کند و انسانی با چنین ویژگی ها نیازمند زندگی اجتماعی و به دنبال آن عدالت اجتماعی است.(3)

10. قرآن و حقوق اجتماعی انسان

در قرآن کریم، میان فرد و اجتماع، ارتباطی وثیق وجود دارد، از این رو برای اجتماع و ملت نیز اجل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت بیان می کند، همچنان که برای افراد انسان، مسؤولیت، حق و تکلیف قائل شده است.
«ولکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون» (اعراف: سی و چهار): برای هر قوم و جمعیتی زمان و سرآمد (معیّنی) است و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.
«کل امه تدعی الی کتابها» (جاثیه: بیست و هشت): هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود.
«زینا لکل امه عملهم»(انعام: صد و هشت) : این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم.
«منهم امه مقتصده» (مائده: شصت و شش): امتی از آنان معتدل و میانه رو هستند.
«ولکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط»(یونس: چهل و هفت): برای هر امتی رسولی است؛ هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آن ها داوری می کند.
به همین دلیل قرآن کریم، برخلاف روش معمول تاریخ نگاران، که بیشتر به داستان های اشخاص و افراد می پرداختند، داستان ملت ها و گروه های اجتماعی را مطرح می کند، و اساسی ترین و مهم ترین تکالیف و دستورهای دینی را بر اساس اجتماع پایه ریزی می کند (مانند حج، جهاد، نماز و...).
این توجه خاص قرآن کریم به اجتماع و امت و بیان خواص و آثار آن، حکایت از تأثیری ویژه ای دارد که قرآن کریم برای جامعه علاوه بر افراد و آحاد انسان ها قائل است.
اگر قرآن کریم از کشتن دیگران و خودکشی منع شدید دارد و حق حیات انسان را از خدا می داند و به کسی اجازه نداده است بدون حق، این حیات و زندگی را تهدید کند، همان گونه هم از وحدت اجتماعی که به منزله ی حیات جامعه است حمایت کرده است.
«واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم»(آل عمران: 103-105): و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند، آن هم پس از آن که نشانه های روشن به آنان رسید و آن ها عذابی عظیم دارند.
چنانکه می بینید، کسانی که روح وحدت اجتماعی را از میان ببرند و جامعه را مانند مرده ای بی جان سازند، سزاوار عذاب عظیم دانسته شده اند.
«ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»(انفال: چهل و شش): نزاع نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود.
علاوه بر این، در قرآن از حقوقی یاد شده که از حقوق جامعه اسلامی هستند و در برابر این حقوق، فرد مکلف است، و گاه این حقوق به گونه ای هستند که حق فطری یا طبیعی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد.
مثلاً یکی از حقوق طبیعی انسان، حق حیات یا صیانت ذات است. از سوی دیگر قرآن برای جامعه نیز مرگ و حیات و حق حیات و صیانت از ذات قائل است، ولی آن گاه که حیات جامعه تهدید شود، بر حق حیات و صیانت از ذات افراد تقدم می یابد و پیش از حفظ خود باید از کیان اجتماعی دفاع کرد.
«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا... الذین اخرجوا من دیارهم»(حج: 39-40)

11. عدالت، دومین مبنای حقوقی قرآن

پس از حقوق طبیعی و نیازها و منش ها و طلب های ساختاری وجود انسان، مسأله ی عدالت و قسط و تحقق و پایداری آن از دیگر مبانی قوانین حقوقی قرآن کریم است، تا آنجا که هدف از رسالت پیامبران، برقراری قسط و عدل معرفی شده است.
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»(حدید: پنج): ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند.
«ولکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون» (یونس: چهل و هفت): برای هر امتی رسولی است، هنگامی که رسول ایشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آنها داوری می شود و ستمی به آن نخواهد شد.
«یا ایها الدین آمنوا کونوا قوامین الله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی»(مائده: هشت): ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت، گواهی دهید و دشمنی با جمیعتی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند، عدالت کنید که با تقوا نزدیکتر است.
«لا تقربوا ما الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... واذا قلتم فاعدلوا...» (انعام: صد و پنجاه و دو): و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد، و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید... و هنگامی که سخن می گویید عدالت را رعایت نمایید.
عدل از صفات ذاتی خداوند به شمار می آید. خداوند در تمام تکالیف و قوانین و حقوقی که وضع نموده است، عدالت را رعایت کرده است، به گونه ای به انسان ها تکلیف می کند و از آن ها می خواهد به قوانین و مقررات الهی عمل کنند که با فطرت آن ها سازگار باشد و با ضعف انسان (و خلق الانسان ضعیفا) هماهنگ باشد.
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره: 286): خداوند هیچ کس را، جز به اندازه ی توانش تکلیف نمی کند.
«لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لا یجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل»(توبه: 91) بر ضعیفان و بیماران و آن ها که وسیله ای برای انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت کنند) هر گاه برای خدا و رسول او خیرخواهی کنند؛ بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست.
در نهایت می توان گفت که عدالت در تار و پود قوانین و مقررات و حقوق قرآن کریم رسوخ کرده است و هیچ تکلیفی، قانونی و حقی ناسازگار و ناهماهنگ با عدالت نیست.

12. عدالت معاوضی یا توزیعی

یکی از موضوع هایی که در مسأله ی عدالت در قلمرو حقوق مطرح می باشد، این است که در حقوق قرآنی کدام عدالت رعایت شده است، عدالت معاوضی یا توزیعی؟
شایان ذکراست که بحث عدالت توزیعی و معاوضی بیشتر در اقتصاد، آثار خود را نشان می دهد؛ بنابراین اگر در بررسی این مبنا، بحث، شکل اقتصادی حقوقی به خود می گیرد، این به تبعیت از دیدگاه هایی است که در این زمینه وجود دارند. هر چند بحث عدالت معاوضی و توزیعی در مسائل سیاسی و حقوقی نیز کارآیی دارد، ولی می توان حکم آن را از بحث اقتصادی به سادگی به دست آورد.

الف. عدالت معاوضی

از آیات قرآنی می توان به نتیجه رسید که اصل حاکمیت اراده و آزادی انسان ایجاب می کند که اگر افراد در معاملات و قراردادهای حقوقی خود به توافق رسیده اند، در صورتی که تعهدهای آن ها برخلاف ضوابط و قوانین اسلام نباشد و حلالی حرام، و حرامی حلال نشود، آن قرارداد درست است و اسلام دستور به پایبندی به آن قرارداد می دهد و دخالت دولت در این قراردادها را نفی می نماید. (ماده ی ده قانون مدنی)
«یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» (مائده: یک): ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمان ها و قراردادها وفا کنید.
از نگاه قرآن کریم اگر دو طرف قرارداد، عاقل، بالغ و رشید، آزاد و مختار باشند، قرارداد میان آن ها هیچ گونه عیب و نقصی ندارد و باید به آن عمل کنند. (نساء: پنج و شش)
«لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم»(نساء: بیست و نه): اموال یکدیگر را به باطل نخورید مگر این که تجارتی با رضایت شما انجام گیرد.
اما بعضی از قراردادها هر چند به امضای طرفین قرارداد رسیده است و طرفین بالغ، عاقل، رشید و مختار و... باشند، به دلیل موانع خاصی که تعادل اجتماعی را بر هم می زند، باطل اعلام شده است. نمونه آن ربای قرضی و معاملات ربوی است، هر چند خریدار و فروشنده با اراده و اختیار قرارداد بسته باسند.
«الذین یاکلون الربا لا یقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربا»(بقره: دویست و هفتاد و پنج): کسانی که ربا می خورند (در قیامت) بر نمی خیزند مگر مانند کسی که براثر تماس شیطان دیوان شده، این به خاطر آن است که گفتند : داد و ستد هم مانند رباست.
دولت اسلامی وظیفه دارد با پدیده ها و فعالیت های کاذب اقتصادی مقابله کند. افزون بر این، برخی قرادادهایی که اشکال شرعی نیز ندارند چه بسا عادلانه نیستند. ممکن است قراردادهایی میان کارگران و کارفرمایان بسته می شود که حقوق کارگران در آن ها رعایت نمی شود و در عین حال، آنان به ناگزیر آن را امضا می کنند. قرآن کریم وظیفه ی نظام اسلامی می داند که در جهت رسیدن ستمدیدگان و محرومان به حقوق شایسته ی خود تلاش کند و از محرومان در برابر ستمکاران حمایت کند.
«و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الوالدن...»: چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که به ناتوانی کشیده شده اند پیکار نمی کنید.... .
بنابراین دولت اسلامی در برخی قراردادهای حقوقی هیچ گونه دخالتی ندارد و در برخی از قراردادها برای جلوگیری از اجحاف و زیر پا نهادن عدالت یا تخلّف از قوانین شریعت دخالت دارد. بنابراین با عدالت معاوضی نه به طور کامل مخالف است و نه یکسره موافق.

ب. عدالت توزیعی

در بحث عدالت معاوضی، دخالت نامحدود دولت و اجتماع در قراردادها مورد پذیرش اسلام نیست، زیرا بخشی از قراردادها بدون دخالت دولت نیز عادلانه است و طرفین از آن راضی هستند. اما در برخی از قراردادها دولت اسلامی باید دخالت کند و از اجحاف و ظلم کارفرمایان جلوگیری کند و عدالت را خود برقرار سازد، اما این عدالت مانند عدالت توزیعی رژیم های سوسیالیستی نیست، یعنی توزیع عادلانه ثروت است با کمال آزادی.
اسلام و اقتصاد اسلامی به گونه ای نیست که توزیع ثروت را با اجبار و اکراه افراد تجویز کند؛ بلکه در اسلام حقوق انسان با اصول و باورهای اعتقادی، اخلاقی، عبادی و... پیوند خورده است. قرآن کریم و روایات از کسانی که از امکانات مالی برخوردارند پرداخت خمس، زکات و انفاق را می طلبد.
«واوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاه و ایتاء الزکاه»(انبیاء: هفتاد و سه): به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم.
«واقیموا الصلاه و آتوا الزکاه و اطیعوا الرسول»(نور: پنجاه و شش): و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و رسول خدا را اطاعت کنید.
«یا ایها الذین آمنوا انفقوا مما رزقناکم» (بقره: 254): ای کسانی که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید.
«والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم»(توبه: سی و چهار) : و کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند به مجازاتی دردناک بشارت ده.

13. مصالح برتر، سومین مبنای حقوقی قرآن

اساس قانون گذاری در قرآن رعایت مصالح و مفاسد است و مصلحت سنجی از مبانی و معیارهای مهم آرای حقوقی قرآن کریم است.
در اندیشه ی دین داران و آنان که قرآن کریم را کتاب آسمانی می دانند، احکام، قوانین، حقوق و ضوابط ارتباط افراد با یکدیگر و افراد با اجتماع و دولت، همگی دارای حکم و فلسفه ای خاص است؛ چرا که در اندیشه ی این افراد خداوند عالم و حکیم است و لازمه ی علم و حکمت، رعایت مصالح برتر است، چه در اصل خلقت و آفرینش و چه در تعیین حقوق و قوانین.
«وما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا»(ص: بیست و هفت)؛
«الذی احسن کل شیء خلقه».(سجده: هفت)
برخی از حقوق دانان، مصالح را به سه گروه فردی، عمومی و اجتماعی تقسیم کرده اند و مصالح فردی را نیز به سه قسم تقسیم کرده اند:

الف. مصالح فردی

1. مصالح مربوط به شخصیت انسان، مانند امنیت و سلامتی بدن، آزادی امنیت معنوی و...
بسیاری از قوانین قرآن کریم براساس این دسته از مصالح ایجاد شده است. برای نمونه به آیات زیر توجه کنید:
«وما کان لمومن این یقتل مومنا الا خطئا». (نساء: نود و دو)
هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر آنکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند.
«و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها»: و هر کس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند.
«یا ایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک علی ان لا یشر کن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن ولا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن...» (ممتحنه: دوازده): ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند.
«والذین یرمون ازواجهم و لم یکن لهم شهداء الا انفسهم...» (نور: شش): و کسانی که همسران خود را (به عملی منافی عفت) متهم می کنند و گواهانی جز خودشان ندارند...
«یا ایهاالذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم... حتی یوذن لکم» (نور: بیست و هفت - بیست و هشت): و اگر کسی در خانه نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود.
2. مصالح فرد در کانون خانواده، مانند تأمین نیازمندی های اعضای خانواده از سوی سرپرست خانواده و حفظ اموال و دارایی های اعضای خانواده و جلوگیری از فروپاشی خانواده .
«و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف»(بقره: 233) : و بر آن کسی که فرزند برای او متولد شده لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته بپردازد.
«لا تضار والده بولدها و لا مولود له بولده»(بقره: 233) : نه مادر حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر.
«فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل»(بقره: 282): و اگر کسی که حق بر ذمه او است سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) است یا (به خاطر لال بودن) توانایی املا کردن ندارد، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند.
«وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما وقل لهما قولا کریما» (اسراء: 23): و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو یا هر دوی آن ها نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آن ها روا مدار و به آن ها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن ها بگو.
3. مصالح مالی فرد: برخی از قوانینی که در قرآن کریم آمده برای حفظ مصالح مالی و در عین حال فردی است، مانند:
«ولا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل»(بقره: 188): و اموال یکدیگر را به باطل و ناحق در میان خود نخورید.
«ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده»(انعام: 152): و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد...
«ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا»(نساء: ده): کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می خورند (در حقیقت) تنها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.
«ولا توتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما»(نساء: پنج): اموال خود را که خداوند وسیله ی قوام زندگی شما قرار داده است به دست سفیهان نسپارید.

ب. مصالح دولتی

در فقه اسلام قوانینی وجود دارد که مردم و مسلمانان را از تصرف در اموال دولتی که در شمار مصالح دولتی قرار می گیرد باز می دارد، و این قوانین و مقررات به آن دلیل تشریع شده است که مصالح حکومت اسلامی رعایت گردد.(اصل 49 قانون اساسی)
«یسالونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله»(انفال: یک): از تو درباره ی انفال سؤال می کنند، بگو انفال از آنِ خدا و پیامبر است، پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید.
«وما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولا رکاب و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر»(حشر: شش): و آنچه را که خدا از آن ها به رسولش باز گردانده، چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید و نه شتری، ولی خدواند، رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط می سازد، و خدا بر هر چیز تواناست.

ج. مصالح اجتماعی

بخشی از قوانین حقوقی قرآن کریم، ناظر به حفظ مصالح کلی جامعه ی انسانی و اسلامی است، تا آنجا که گاه ضرورت می یابد، مصالح فردی فدای آن مصالح همگانی شود. آیاتی که مبارزه با اهل بغی را لازم می دانند، از این دسته اند.
بخشی از آیات قرآن برای حفظ اخلاق عمومی که یکی از مصالح اجتماعی است، محدودیت هایی برای افراد بیان می کند؛ مانند قوانینی که درباره ی قمار، فحشا و... وجود دارد.
«یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر»(بقره: 219): از تو درباره ی شراب و قمار می پرسند، بگو در آن دو، گناهی بزرگ است.
«انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه والبغضاء فی الخمر و المیسر» (مائده: نود و یک): همانا شیطان می خواهد از راه شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه بیفکند.
«والذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده»(نور: چهار) و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد (بر مدعای خود) نمی آورند، آن ها را هشتاد تازیانه بزنید.
«الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مئه جلده»(نور: دو): هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.
«ولا تقربوا الزنی انه کان فاحشه وساء سبیلا»(اسراء: سی و دو): و نزدیک زنا نشوید که کاری بسیار زشت و بد راهی است.
یکی دیگر از مصالح اجتماعی، حفظ منابع عمومی است که می توان از آن به مصلحت حفظ منابع طبیعی مانند جنگل ها، نفت، گاز، آب و... و منابع انسانی مانند حمایت خویشاوندان و تربیت کودکان و پرستاری معلولان یاد کرد.
«فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هوفلیملل ولیه بالعدل»(بقره: 283): و اگر کسی که حق بر ذمه او است، سفیه یا ضعیف باشد، یا توانایی بر املا کردن ندارد، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند.

نتیجه

نظام حقوقی لائیک نمی تواند نظامی جامع و منطقی باشد، چرا که قادر به درک همه ی مصالح پیدا و پنهان بشریت نیست، اما نظام مبتنی بر قواعد شریعت که مبانی و کلیات خود را از وحی و آموزه های پیامبران می گیرد و با توجه به اینکه قواعد آن را خالقی وضع کرده که به ضعف و قوت بشر آگاه است، بافطرت او و جامعه ی ساخته ی دستش منطبق است و می تواند به رشد سریع و درست او کمک کند. قرآن کریم که مهم ترین منبع استنباط حکم شریعت اسلام است، نه تنها نسبت به قوانین مورد نیاز بشر و جامعه بی توجه نیست، بلکه اقدام به وضع قوانینی کرده که علاوه بر جنبه های عبادی و اخلاقی درباره ی تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی انسان ها نیز سخن می گوید.
در این کتاب آسمانی حقّ و متفرّعات پیرامون آن که متبنی بر قاعده های منظم حقوقی است، تبیین شده و با دقت در این آموزه ها در می یابیم که انسان مهم ترین و عزیزترین موجود خلقت است و خدایش نیز برای وی حقوق و تکالیفی معین کرده است تا بتواند او را در راه رشد خود کمک نماید و این قاعده ها و اصول کلی، هم با فطرت و خلقت ذات انسان هماهنگ است و هم اینکه سلب آزادی او را نمی کند و به طور خلاصه نظامی جامع و ناظر به همه ی ابعاد وجودی او است و بر خلاف منظومه های حقوقی دیگر تنها به تأثیر انسان در جامعه نمی پردازد، بلکه برای وی در بُعد فردی او نیز قانون دارد.

پی نوشت ها :

1. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج16، ص178-179.
2. همان، ج2، ص343.
3. همان، ج20، ص347.
کتاب نامه
1. قرآن کریم.
2. آل بحرالعلوم، محمد؛ بلغه الفقهیه، مطبعه علمیه، نجف، ج1.
3. بوبیو، نوربرتو، لیبرالیسم و دموکراسی، ترجمه ی بابک گلستان.
4. جوادی آملی، عبدالله، فلسفه ی حقوق بشر، جامعه ی مدرسین حوزه علمیه ی قم، چاپ اول.
5. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج16.
6. عالی خانی، محمد، حقوق اساسی، گنج دانش، چاپ دوم.
7. قاضی شریعت پناهی، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، دانشگاه تهران، جلد اول، چاپ اول.
8. کاتوزیان، ناصر، فلسفه ی حقوق، دانشگاه تهران، چاپ اول، ج1.
9. مقدمه ی علم حقوق، دانشگاه تهران، چاپ دهم.
10. مدنی، جلال الدین، مبانی و کلیات علم حقوق، گنج دانش، چاپ اول.
11. مدرس، علی اصغر، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر.
12. نجفی خوانساری، موسی، منیه الطالب فی حاشیه المکاسب، افست چاپ سنگی.

منبع: گروهی از نویسندگان، مجموعه مقالات مسابقات بین المللی قرآن کریم- جلد سوم، انتشارات اسوه، چاپ اول، (1387).