نگاهی به خلافت ابوبکر
فردای آن روز مسلمین در مسجد جمع شدند و ابتدا عمر خطبه ای در اوصاف ابوبکر خواند.و مردم را به بیعت با او تحریض و تشویق کرد. بعد از بیعت عمومی ابوبکر برخاست و بر منبر بزرگمردی چون پیامبر تکیه زد و خطبه ی معروف خودش را خواند.خطبه ای که در نزد برادران اهل سنت از اهمیت ویژه ای برخوردار است . ابوبکر در این خطبه گفت : ای مردم من اکنون بر شما حکمفرما شده ام ولی نمی خواهم از این جهت خود را بهتر از شما بدانم.هرگاه کار درست انجام دادم مرا کمک کنید و اگر به بیراهه رفتم هدایتم کنید.مرا با پیغمبر مقایسه نکنید چرا که من شیطانی دارم که گاهی اوقات مرا در برمی گیرد.
عکس العمل علی (ع) و برخی از صحابه :
مسلما علی (ع) وزیر و خلیفه ی برحق پیامبر اکرم (ص) بود و به حکم خدا و رسول (ص) او خلیفۀ مسلمین بود. نحوۀ برخورد بزرگ مرد تاریخ ، در این برهه از زمان بسیار سنجیده و پند آموز است علی (ع) شرایط بحرانی جامعۀ اسلامی را به خوبی درک کرد. و در آن شرایط حفظ وحدت و آرامش را از خلافت ظاهری مهمتر دانست فلذا سکوت را ترجیح داد هرچند از اعتراض و پافشاری ، برحق دست نکشید.علی (ع) وبه تبع ایشان بزرگان بنی هاشم و عده ای از اصحاب از بیعت با ابوبکر سرباز زدند. حتی ابو سفیان که بزرگ قبیلۀ بنی امیه بود ، در ابتدا و به خاطر مقاصد شوم خود بیعت نکرد و از علی (ع) پشتیبانی کرد. اما وقتی با برخورد سرد علی (ع) مواجه شد. بیعت کرد.ابوبکر گروهی را به همراه عمر به خانۀ علی(ع) فرستاد تا بنی هاشم را برای بیعت راضی کنند.عمر وقتی به خانۀ علی (ع) رسید با شمشیر آهیختۀ یاران علی (ع) و به خصوص زبیر بن عوام مواجه شد. و بدون کسب نتیجه بازگشت بعدها ابوبکر توانست با تطمیع و وعده و وعید از اشخاصی چون عباس و طلحه و زبیر بیعت بگیرد. علی (ع) تا شهادت بانوی دو عالم بیعت نکرد تا اینکه او را مجبور به بیعت کردند. در این میان سعد بن عباده (رئیس قبیلۀ خزرج) هم از بیعت امتناع کرد و هیچ گاه در نماز ابوبکر حاضر نشد و در زمان خلافت عمر به شام رفت و در همانجا کشته شد. و گفتند جنیان او را کشته اند.
ماجرای فدک:
قبل از اینکه حوادث و اوضاع خلافت ابوبکر را بررسی کنیم بر خود لازم دانستم تا در حد توان خویش اجمالا در رابطه با ماجرای فدک و شهادت حضرت فاطمه (ص) مطالبی را به رشته تحریر درآورم هر چند در این کتاب سعی این حقیر بر این بود تا به تحلیل تاریخ نپردازم اما باید قبول کرد که از چنین وقایعی نمی توان به سادگی گذشت و چیزی در مورد آن ننوشت.یکی از بزرگترین افتضاحات دورۀ خلفای راشدین همین ماجرای فدک و شهادت دخت النبی فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بود . حادثه ای که دیگر امکان توجیه آن با اصطلاحاتی چون تاویل و اجتهاد به رای وجود نداشت . و لذا ناچار به تحریف تاریخ و حذف این وقایع از تاریخ شدند از سوی دیگر اصرار فاطمه (ص) بر روی فدک و سر انجام شهادت آن حضرت (س)، اولین الگوی مبارزه برای تثبیت ولایت بود[1].
شرح واقعه :
فدک روستایی است در نزدیکی خیبر و درسال هفتم هجری وقتی پیامبر قلاع خیبر را محاصره کرد اهالی فدک تصمیم گرفتند به یهودیان خیبر کمک کنند. وقتی خیبر به دست مسلمین افتاد، اهالی فدک با پیامبر(ص) صلح کردند و راضی شدند که نیمی ازمحصولات فدک را در اختیار پیامبر قرار دهند و در زیر لوای اسلام زندگی کنند.چون سرزمین فدک با صلح به دست مسلمین افتاده بود. ملک شخصی پیامبر(ص) بود و پیامبر سهم خود را به دختر دلبندش فاطمه (ص) بخشید و از همان زمان در ملکیت فاطمه(ص) قرار داشت.
ابوبکر چند روز پس از خلافت اعلام کرد که فدک ملک شخصی نیست و آن را از فاطمۀ زهرا(ص) به زور گرفت و عاملان و کارگران آن حضرت را از آنجا بیرون کرد. فاطمۀ زهرا(ص) به مسجد آمد و خطبۀ معروف فدکیه را خواند و برحق خود پافشاری کرد و خلافت ابوبکر را نامشروع دانست و آن را حق علی (ع) خواند.
استدلال ابوبکر: ابوبکر با دو استدلال عمل خود را توجیه می کرد. او می گفت اولا پیامبران ارثی از خود به جای نمی گذارند چون من خود از پیامبر شنیدم «از ما پیامبران ارث برده نمی شود»(حدیثی که فقط از ابوبکر نقل شده و هیچ یک از اصحاب این حدیث را از پیامبر(ص) نشنیده اند)
ثانیا: اگر پیامبر این ملک را به تو بخشیده باید شاهد بیاوری.
استدلال فاطمه (ص) : فاطمه (ص) در جواب ابوبکر می فرمود چگونه است که فرزندان تو از تو ارث می برند اما ما نمی توانیم ارث ببریم در حالیکه در قرآن به مسئله ارث بردن از انبیاء تصریح شده است (مائده /55- آل عمران/61)
فاطمه (ص) در جواب استدلال دوم ابوبکر می گفت : اولا از لحاظ فقه اسلامی من نباید شاهد بیاورم چون فدک 4 سال در دست فاطمه (ص) بود و اینک شخص دیگری مدعی است و«البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر» . ابوبکر، شهادت علی (ع) و «ام ایمن» را قبول نمی کرد در حالی که به علت خفقان حاکم ، دیگران نیز شهامت شهادت دادن را نداشتند.
تحلیل واقعۀ فدک:
ماجرای فدک در ظاهر نزاع بر سر چند نخلستان و باغ بود اما در واقع یک مبارزۀ سیاسی بین ابوبکر و خاندان نبوت بود. ابوبکر دو انگیزۀ جدی را از غصب فدک دنبال می کرد:1) کاهش قدرت مالی خاندان اهل بیت (ع) به عنوان یکی از ابزارهای قدرت
2) توجیه مشروعیت خلافت با این منظور که هر چه از پیامبر(ص) بر جای مانده باید در اختیار خلیفه بعد از او قرار بگیرد و فدک بهترین گزینه برای دستیابی به این اهداف بود.
از سوی دیگر فاطمه (ص) به عنوان اولین مبارز و شهید در راه ولایت ، با تدبیر و کیاست با این مسئله برخورد کرد چون اگر فاطمه (ص) این مسئله را قبول می کرد در واقع وبه صورت ضمنی خلافت ابوبکر را قبول کرده بود و از سوی دیگر حضرت زهرا(ص) این ماجرا را دستاویزی برای مبارزه و حق خواهی به نفع ولایت قرار داد و در این راه به شهادت رسید .
اصحاب ردّه (مرتدشدگان):
بعد از وفات رسول اکرم (ص) عربستان به یکباره دچار آشوب و هرج و مرج شد. طبیعت جاهلی هنوز از میان اعراب رخت نبسته بود. به همین جهت وقتی خبر وفات پیامبر(ص) را شنیدند، از دادن زکات سر باز زدند.نماز و اذان را به کنار گذاشتند و دوباره زندگی جاهلی خود را از سر گرفتند.در این میان عده ای ، منافع مادی خود را در ادعاهای ماورائی جستجو کردند و ادعای نبوت را پیش کشیدند (کما اینکه برخی از همان اواخر عمر پیامبر(ص) به این شغل مشغول شدند)گروهی دیگر مردد بودند و هنوز از قدرت مسلمین حساب می بردند.
جنگهای رده در زمان ابوبکر
اما گروه کثیری از اعراب هم بر اسلام خود باقی ماندند .آنها فطرت خود و منطق اسلام را زیر پا نگذاشتند.کما اینکه به نظر می رسد اکثریت با همین گروه بود[2].ابوبکر اولین کاری که انجام داد. دستور داد لشگر اسامه به سمت روم حرکت کند و هرچقدر عمر و دیگر مشاورین، او را از این کار منع کردند، قبول نکرد و گفت دستوری که پیامبر(ص) داده باید اجرا شود. لشگر اسامه با تشریفات خاصی رهسپار شد و اسامه قصبۀ اُبنی را در بلقاء گرفت و پس از مدت چهل روز به مدینه بازگشت .
در این بین نامه های زیادی به مدینه می رسید که از هرج و مرج و آشفتگی در مناطق مختلف خبر می داد. ابوبکر همۀ نامه ها را جواب می داد و آنها را به مقاومت تشویق می کرد.
برخی از قبائل نمایندگانی به مدینه فرستادند که ما نماز را قبول می کنیم اما زکات نمی دهیم. برخی از مشاورین و صحابه قائل به صلح و مدارا ، در آن شرایط حساس بودند. اما ابوبکر قبول نمی کرد و می گفت «لو منعونی عقالا لجاهدتهم علیه»
خارجه بن حصن فَزاری بر عمّال زکات در نزدیکی مدینه حمله کرد و اموال فَزاریها را پس گرفت و به آنها داد.قبیلۀ غَطَفان هم آنها را همراهی کردند. ابوبکر با لشگری از اهالی مدینه به سمت آنها رفت و موفق به شکست آنها شد.
با بازگشت لشگر اسامه ، ابوبکر ابتدا به سران قبایل مختلف نامه نوشت و در نامه ابتدا به ستایش خدا و رسولش پرداخت و سپس با همه قبایل اتمام حجت کرد و گفت نشانۀ اسلام، اذان ، نماز و زکات است . وگفت به عاملان دستور داده ام هر کس از اسلام سر باز زند باید کشته شود مگر آنکه توبه کند.
ابوبکر نامه ای هم خطاب به سرداران و فرماندهان اسلام داد و دستورالعمل های نظامی و اخلاقی را به آنها گوشزد کرد. که این دستور العمل در نوع خود جالب است.
طلیحۀ کذّاب :
یکی از پیامبران دروغین، طلیحۀ کذاب بود. طلیحه در طایفۀ بنی اسدبن خُزَیمه در نجد زندگی می کرد. و در همان جا ادعای پیامبری خود را مطرح کرد برخی از قبائل هم پیمان بنی اَسد هم به او پیوستند . از جمله قبیلۀ طیّ که ریاست آن را عدیّ بن حاتم بر عهده داشت البته عدیّ بن حاتم بر اسلام خود باقی بود و کمک های شایانی به لشگر اسلام کرد.ابوبکر ، خالدبن ولید را برای مقابله با طلیحه فرستاد. خالد به سمت اردوگاه طلیحه در منطقه بُزاخه حرکت کرد و ابتدا دو نفر را به عنوان پیک نزد طلیحه فرستاد و طلیحه هر دو نفر را کشت . خالد ابتدا نزد قبیلۀ طیّ رفت و از آنها کمک گرفت و سپس به جنگ با طلیحه آمد . در جنگ ابتدا لشگر مسلمین شکست خورد اما با رشادت و کیاست خالدبن ولید مسلمین دست از فرار بازکشیدند. و در نهایت در جنگ پیروز شدند و طلیحه به همراه همسر خود به شام گریخت .
سجاح بنت حارث بن سُوَید:
یکی دیگر از پیامبران دروغین زنی از قبیلۀ بنی تَغـلِب بود . این طایفه در منطقه ای به نام جزیرۀ ابن عُمر زندگی می کردند. این زن شبیه کاهنان عرب ، سخنان سجع دار می گفت . و پیروانی را دور خود جمع کرد. از جمله گروهی از تیره های بنی تمیم. برخی میگویند که طایفۀ بنی یربوع به ریاست مالک بن نویره از او حمایت می کردند. سجاح ابتدا با مخالفان خود در همان منطقه جنگ کرد اما به نتیجه ای نرسید. لذا به سمت یمامه لشگر کشید و قصد تصرف آنجا را کرد و این در حالی بود که در یمامه شخص دیگری به نام مسلیمه ، ادعای نبوت می کرد. مسیلمه با توجه به اینکه از طرف لشگر اسلام و قبائل اطرف تهدید می شد، با سجاح جنگ نکرد . بلکه با دادن مقداری غلات و زمین با او صلح کرد. و بعضی می گویند در مدت سه روزۀ مذاکره این دو پیغمبر دروغین با یکدیگر ازدواج کردند. سجاح وقتی دید کسب و کار نبوت به خوبی پیش نمی رود . مسلمانی را پیش گرفت وتا زمان سلطنت معاویه زنده بود .خالدبن ولید و مالک بن نویره:
ماجرای خالدبن ولید و مالک بن نویره یکی از مسائل جنجالی در زمان خلافت خلیفه اول است . و با توجه به حمایت بی چون و چرای ابوبکر از خالد ، این جنجال تاریخی به مسائل کلامی هم کشیده شده ، و متکملین را به بحث و جدل های طولانی واداشته است.مالک بن نویره در زمان رسول خدا اسلام آورد و عامل جمع آوری زکات و صدقات بود اما از خلافت ابوبکر سرباز زد و از دادن زکات امتناع کرد. و برخی بر این عقیده اند که او از حامیان سجاح بنت حارث بن سوید بود .
اما قضیه از این قرار بودکه :
خالد بن ولید بعد از شکست دادن طلیحۀ کذاب تصمیم گرفت کاربنی تمیم و مسیلمۀ کذاب را هم یکسره کند. انصار به این کار خالد معترض بودند و می گفتند خلیفه در این مورد دستوری نداده ما با باید پیرو دستورات او باشیم . اما خالد می گفت : دفع شر، و کار خیر نیاز به دستور مستقیم ندارد ، بنابراین با مهاجرین و بقیۀ لشگر به سمت بُطاح به راه افتاد . انصار پس از مدتی ازکردۀ خود پشیمان شدند و با خود گفتند اگر خالد پیروز شود از غنائم بی نصیب می شویم و اگر شکست بخورد، ما را مقصر می داند.بنابراین با عجله به لشگر خالد پیوستند. خالد ابتدا به مرکز قبیلۀ بنی یربوع رفت.وقتی خالد به بُطاح(مرکز بنی یربوع) رسید . شهر را خالی از سکنه دید[3]. خالد دستور داد تا گروه هایی به اطراف بروند و هر کس که علامت اسلام(یعنی اذان ،نماز و زکات) را قبول نداشت بکشند و یا مال و اموالش را به تاراج ببرند. یکی از این گروهها ، مالک بن نویره و عده ای دیگر را دستگیر کردند و نزد خالد آوردند و شهادت دادند که اینها نماز می خوانند و اذان می گویند. اما خالد دستور داد که آنها را زندانی کنند. و شب هنگام دستور قتل آنها را صادر کرد و همه آنها را کشت و همان شب با همسر مالک بن نویره همبستر شد. بعضی از صحابۀ لشگر فریاد برآوردند و اعتراض کردند اما خالد با آنها به تندی رفتار کرد. «ابوقتاده» که یکی از صحابه بود به نشانۀ اعتراض لشگر را ترک کرد و به مدینه رفت و در نزد ابوبکر از خالد شکایت کرد. اما ابوبکر با او تندی کرد و به او دستور داد برگردد. در این میان عمر و بسیاری از صحابه رفتار خالد برآشفتند و خواستار قصاص خالد شدند. ابوبکر زیر بار نرفت و خالد را «سیف الله المسلول»[4] می دانست و کار خالد را توجیه می کرد.
مسیلمۀ کذاب:
مسیلمۀ کذاب در اواخر عمر رسول خدا(ص) ادعای نبوت کرده بود و پیامبر اکرم (ص) قصد داشت. شر او را دفع کند اما عمر آن حضرت کفاف نداد. مسیلمه در یمامه دارای قدرت و شوکتی شده بود . و طرفداران بسیاری داشت و گروهی از بنی تمیم هم از او حمایت می کردند . ویک بار لشگر اسلام را به فرماندهی «عکرمه بن ابی جهل» شکست داد. این بار ابوبکر خالد بن ولید را مامور این کار کرد . خالد ابتدا بنی تمیم را از صحنه مبارزه خارج کرد و سپس به جنگ مسیلمه رفت . جنگ بسیار سختی بین دو گروه در گرفت . بنی حنیفه (یکی از قبایل حامی مسیلمه) تا قلب سپاه اسلام نفوذ کردند و تا خیمۀ خالد پیش رفتند. صفوف مسلمانان از هم پاشید اما با درایت خالد و بعضی از صحابه همچون ابودجانۀ انصاری ، مسلمانان دوباره جمع شدند و سپاه مسیلمه را محاصره کردند. سرانجام مسیلمه به ضرب نیزه ای کشته شد. اما بنی حنیفه همچنان مقاومت می کردند و بالاخره هر دو گروه به صلح راضی شدند. و به این ترتیب غائلۀ پیامبران دروغین تقریبا خاتمه یافت .آغاز فتوحات اسلامی:
در سال دوازدهم هجری اغتشاشات و آشوبهای داخلی ، در عربستان فرونشست. غائلۀ پیامبران دروغین خاتمه یافت . عمان ، یمن ، بحرین و حضرَموت آرام شد. در این مقطع ابوبکر برای پایان دادن به درگیری های داخلی چارۀ مناسبی اندیشید و آن فتوحات و گسترش اسلام در خارج از مرزهای شبه جزیره بود. این سیاست اعراب را به اتحاد وادار می کرد. هر چند مسلمین و اعراب انگیزۀ کافی برای جنگ های خارجی را داشتند . یکی از انگیزه های قوی را می توان بسط و گسترش اسلام دانست.در سال دوازدهم این موقعیت فراهم شد . مثنّی بن حارثۀ شیبانی رئیس قبیلۀ بکربن وائل به مدینه آمد و از ضعف روزافزون امپراتوری ساسانی خبر داد و خلیفه را ترغیب به حمله کرد با این امید که خلیفه به او لشگر و سلاح دهد تا ایرانیان را شکست دهد. خلیفه موافقت خود را اعلام کرد اما خالد بن ولید را به عنوان فرمانده به سمت عراق گسیل داشت و مثنّی بن حارثه را زیر دست او قرار داد.
خالد در عراق بسیار موفق عمل کرد و چندین شهر عراق از جمله حیره را به تصرف درآورد. در سمت شام و در تقابل با رومی ها نیز لشگر مسلمین موفق بود . فرماندهی در سمت شام بر عهدۀ ابوعبیده جرّاح و پس از او بر عهده یزید بن معاویه بود.
ابوبکر پس از پیروزیهای چشمگیر خالد در عراق او را به فرماندهی کل قسمت شام گماشت . و او مامور شد لشگر اسلام را در شام متحد کند.خالد برای زودتر رسیدن به شام یک راه صعب العبور را انتخاب کرد و در واقوصه به لشگر مسلمین پیوست . و تمامی لشگر اسلام را منسجم کرد و در همان محل قاموصه بین مسلمین و امپراتوری روم جنگ سختی درگرفت و مسلمین پیروز میدان بودند . در اثناء جنگ نامه ای از مدینه ، مبنی بر مرگ ابوبکر و خلافت عمر رسید و ابوعبیده را به عنوان فرمانده کل معرفی کرد. از آن پس خالد مدتی تحت امر ابو عبیده فعالیت می کرد.
ابوبکر :
ابوبکر در 21 جمادی الاولی سال سیزدهم هجری بر اثر بیماری تب در گذشت و او را در کنار مزار پیامبر اکرم (ص) دفن کردند. ابوبکر ، عمر را خلیفۀ بعد از خود اعلام کرد و مردم با عمر بیعت کردند.پینوشتها:
[1] برای اطلاعات بیشتر به مقالات تاریخ اسلام در سایت تاریخ اسلام مراجعه کنید.
[2] به نظر این حقیر ماجرای اصحاب ردّه یا همان مرتدین کمی دچار تحریف شده و عدّه ای از مستشرقین و نویسندگان سعی بر این دارند که بگویند بعد از وفات رسول اکرم (ص) تمایل به جاهلیت در اکثریت اعراب جان گرفت و با زور شمشیر به اسلام بازگشتند.
[3] قول دیگری می گوید که خالد با بنی یربوع روبرو شد و با مکر و حیله آنها را خلع سلاح کرد.
[4] شمشیر از نیام برکشیدۀ خدا
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}