ایلخانیان در یک نگاه
پس از تسلیم رکن الدین خورشاه، آخرین رئیس اسماعیلیه قزوین، هُلاکو فرمان داد قلعههای اسماعیلیان در جبال البرز را، که تعدادشان به صد می رسید، غارت و ویران کنند. دراین واقعه عطاملک جُوینی از خان مغول اجازه گرفت کتاب های
نویسنده : مجتبی قنبری
« پس از مرگ چنگیزخان مغول،* سرزمین هایی که به تصرّف وی درآمده بود بین بستگانش تقسیم شد. پهنۀ ایران به هُلاکوخان رسید و او سلسله پادشاهی ایلخانان مغول یا خانان محلّی را تشکیل داد که حدود صد سال در ایران ادامه داشت.
هُلاکوخان در آغاز ورود به ایران، درسال 653ه/1254م، درصدد برانداختن اسماعیلیان برآمد که بیشترین مزاحمت را برای گماشتگان وی فراهم آورده بودند. به این منظور امیران محلّی را فراخواند و ایشان نیز از ترس، همکاری با او را پذیرفتند. در بهار همان سال هُلاکو از جیحون گذشت و در ناحیه سمرقند با امیرارغون فرمانروای خراسان روبه رو شد. امیرارغون عطاملک جُوینی دبیر خود را به خدمت هُلاکو گماشت.* در توس، ناصرالدین محتشم، رئیس اسماعیلیان قُهستان، که مردی فاضل و دانشپرور، بود با هدایا نزد هُلاکو آمد و اظهار اطاعت کرد. هُلاکو او را گرامی داشت و حکومت شهر تون (فردوس) در قاین را به او سپرد. سپس یکی از سرداران خود را مأمور از بین بردن قلعه های اسماعیلیان در نواحی مختلف قُهستان کرد.
پس از تسلیم رکن الدین خورشاه، آخرین رئیس اسماعیلیه قزوین، هُلاکو فرمان داد قلعههای اسماعیلیان در جبال البرز را، که تعدادشان به صد می رسید، غارت و ویران کنند. دراین واقعه عطاملک جُوینی از خان مغول اجازه گرفت کتاب های نفیس کتابخانه بزرگ قلعه اَلَموت را جدا کند. مانده کتاب ها که شامل اسناد مهمّی درباره اسماعیلیان بود درشعله های آتش سوخت.*
پس از برافتادن اسماعیلیه، هُلاکوخان رهسپار بغداد شد. سپاهیان سی و هفتمین خلیفه عباسی که مردی ضعیف و بی اراده بود واطرفیانی فاسد و ناشایست داشت به یک حمله از هم متلاشی شدند و بغداد به تصرّف مغولان درآمد. به دستور هُلاکو خلیفه و پسران او و نزدیک به سه هزار تن ازبزرگان و اعیان دستگاه خلافت را کُشتند. شهر نیز تاراج و ویران گردید. گفتهاند که کشتن خلیفه و برانداختن خلافت اسلامی بیش از همه بر اثر توصیههای خواجه نصیرالدین طوسی وزیر هُلاکوخان و مؤیدالدین محمدبن عَلقَمی وزیر خلیفه بغداد صورت گرفت که هردو از شیعیان علوی بودند و از خلافت بنی عبّاس نفرت داشتند.
جدایی کامل دولت ایلخانان از خان های مغول چین در زمان غازان خان در اواخر قرن هفتم هجری/سیزدهم میلادی، صورت گرفت. جانشینان هُلاکوخان به سرعت خوی و آداب ایرانی گرفتند و درصدد جبران خرابی ها و ویرانی های حمله مغول برآمدند.* البتّه دراین کار وزیران و مشاوران ایرانی سهم مهمّی داشتند زیرا مغولان دانشمندان و بزرگان ایرانی را برکشیدند. نوشته اند که هُلاکوخان بی اجازه خواجه نصیرالدین طوسی آب نمی خورد. وزیران ایلخانان مغول همگی مردمی آگاه و کاردان بودند تا آنجا که به تدریج خانان مغول نه تنها مسلمان و شیعه شدند که با بزرگ داشت شاعران و نویسندگان و عارفان زمانه برای خود محبوبیتی به دست آوردند.*
دوران تسلّط مغول یکی از دشوار ترین روزگارانی است که تاریخ مردم ایران به یاد دارد. کشتار و ویرانی و غارتی که در زمان چنگیز خان آغاز شده بود مدّت ها ادامه یافت. مغولان با آن که براثر تربیت وزیران بزرگ ایرانی خود خوی خشن بیابانگردی را ترک گفتند امّا فرمان روایانی حریص، دهن بین و بی محابا بودند و بیشتر وزیران خود را به طمع تصاحب اموالشان کشتند.
در این دوران، وضع کشاورزان و روستاییان نیز بسیار سخت بود. مأموران مغول گاه سالی دو تا سه بار برای گرفتن مالیات و خراج به سراغ آنان می رفتند و برای حصول درآمد بیشتر از شکنجه وکشتن آنان خودداری نداشتند. پیشه وران و صنعت گران نیز چون بردگان ابزار و ابزار جنگ را برای مغولان می ساختند امّا از هیچ حقّ و منزلت انسانی برخوردار نبودند.*
با این همه، شخصیت های بزرگ و برجسته ای در عالم اندیشه و ادب دراین روزگار به پدیدار شدند و مردم ستم دیده را تسلّی بخشیدند. مولانا جلال الدین محمّد و سعدی شیرازی، دوستاره درخشان ادب فارسی با اندیشه های والا و سروده های جاودانی خود بر دردهای بی پایان مردم آن روزگار مرهم نهادند. دانشمندان و بزرگانی نیزچون قطب الدین محمود شیرازی و خواجه نصیرالدین طوسی در فلسفه و نجوم و اخلاق و جامعه شناسی آثاری ارزنده پدید آوردند. ایلخانان مغول پس از چندی چنان درجامعه ایرانی حل شدند و ارزشهای قومی و آرمانهای ایرانیان را از آن خود کردند که دیگر چه از نظر نژادی و چه از نظر فرهنگی عنصری جدا و بیگانه در ایران نبودند.*
غازان خان نخستین ایلخان مغول است که رسماً مسلمان شد. نام خود را به محمود برگرداند و سرداران سپاه را وا داشت که اسلام آورند. آن گاه از خاقان های مغول چین بُرید. به این ترتیب، هنگامی که به سال 694 ه/1294م در تبریز به تخت نشست مسلمانی مؤمن بود که به ویرانی همه کلیساها و معبدهای یهودی و بودایی و زَرتُشتی فرمان داد تا به جای آن ها مسجد ساخته شود.* دوران سلطنت غازان بسیار کوتاه بود امّا او که سرداری دلیر و مردی دانشمند و با ذوق بود دراین مدت کوتاه در صدد بود شالوده جدیدی برای کشورداری بنا نهد.
وی درآغاز سلطنت، خواجه صدرالدین احمد خالدی زنجانی را که معروف به صدر جهان بود به وزارت برگزید. امّا وی چندی بعد متّهَم به سوء استفاده از اموال دیوانی شد و غازان امر به کُشتن او داد. پس از آن سعدالدین محمّد مستوفی ساوجی را به وزارت برداشت. نیابت وزیر را به خواجه رشید الدین فضل الله، طبیب،* مورّخ و دانشمند بزرگ روزگار خود داد.
غازان خان سرداری دو جنگ بزرگ را به عهده گرفت. در نخستین آن ها تا شام و مصر پیش روی کرد. امّا در جنگ دوّم از پادشاه مصر شکستی سخت خورد و از این واقعه چنان اندوهگین شد که مرگ او را در سال 703 ه/1303م درحالی که تنها سی و سه سال داشت بر اثر آن ناراحتی دانسته اند.* غازان خان علاوه بر زبان مغولی و فارسی، زبان های عربی، چینی، تبّتی و لاتینی را نیز می دانست و به علوم طبیعی و پزشکی و کیمیاگری بسیار علاقه مند بود. نوشته اند که خود آزمایشگاه بزرگی داشت و درباره آثار مواد مختلف مطالعه میکرد. رواج میناکاری را که نوعی کار هنری بر روی فلز است نتیجه آزمایش های او دانسته اند. وی هنگام شکار علف های گوناگون را، به قصد یافتن گیاهان دارویی که آن ها را نیک می شناخت جمع می کرد.*
غازان خان بر پایه بررسی قوانین اقوام مختلف یاسا یا قوانین چنگیزی را که درحال فراموش شدن بود اصلاح و تکمیل کرد و متناسب با اوضاع زمان خود قوانینی تازه برآن افزود و مجموعه ای فراهم آورد که به یاسای غازانی شهرت یافت. دراین قوانین جدید جدول دقیق اوزان و ارزش کالا و سکّه های رایج، جلوگیری از رباخواری، تشکیلات منظّم راه داری، نگهبانی از جاده ها، مالیات های منصفانه که به آبادانی سرزمین های بایر کمک کند و بسیاری قوانین دقیق و سنجیده دیگر پیشبینی شده بود.*
غازان خان به ساختن شهرها و بناهای با شکوه نیز عشق می ورزید. وی سال ها پیش از وفات ناگهانی خود دستور داد میان تبریز و زنجان شهری به نام سلطانیه ساخته شود. گنبد عظیم و جالب توجه این شهر که برای آرامگاه او ساخته شد هنوز باقی است و گور او را در خود دارد. شَنب غازان نام دیگری بود که به این ناحیه داده بودند. سلطانیه یا شَنب غازان بعدها در حملات مهاجمان از بین رفت.
غازان خان از معدود فرمان روایان مغولی بود که میان ایرانیان محبوبیت یافت. نه تنها از آن جهت که مسلمان شد و به دین مردم گروید،* بلکه از آن رو که مردی عادل، دانا و نیکوکار بود. غازان خان کوشید تا، با برقراری پایه های درست کشورداری، خرابی های لشکریان مغول را جبران کند و مردم ستم دیده ایران را به بهروزی رساند.»[1]
پی نوشت ها :
[1] - به نقل از سایت« بنیاد مطالعات ایران- http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook »
* سایت تخصصی تاریخ اسلام21/11/1388.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}