نویسنده: سید نذیر یحیی الحسنی
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی



 

نشانه سوم: اختلاف بنی عباس بر سر حکومت

روایات، اختلافی را که بین بنی عباس بر سر حکومت روی داد و به تدریج منجر به فروپاشی حکومت از درون و در نهایت سقوط آن گردیده، آورده اند. بعضی از روایات این امر را جزو حتمیات شمرده اند. کلینی با سند به نقل از محمد بن علی حلبی می گوید: از اباعبدالله (ع) شنیدم که می گفت: «اختلاف بنی عباس جزو امور محتوم است». (1)
امام باقر (ع) به جابر بن یزید جعفی سفارش کرد تا بعضی از نشانه ها را که بعد از وفات او رخ خواهد داد، به مردم ابلاغ کند و فرمود: «ای جابر، وقتی نشانه هایی را که برایت می گوییم ببینی، در جای خود بنشین و هیچ کاری نکن، اولین نشانه، اختلاف بنی عباس بر سر حکومت خواهد بود و گمان نمی کنم تو آن را درک کنی، اما بعد از من، این مطلب را از قول من به مردم ابلاغ کن». (2)
ابن حماد در خبری طولانی از اختلاف و رویارویی بنی عباس و وقایعی که در پی آن روی می دهد سخن گفته است. (3)
درباره این اختلاف و نقل اصل روایات و ذکر جزئیات بیش از همه، طبرسی در أعلام الوری (4) و اربلی در کشف الغمة (5) بحث کرده اند.
شاید منظور از اختلاف بنی عباس، منازعات داخلی حکومت های ظالم باشد که باعث از بین رفتن قدرت و هیبت آنان می شود و اختصاص به حکومت خاصی ندارد، و الله اَعلَم.

نشانه چهارم: قتل نفس زکیه

در بعضی روایات آمده که نفس زکیه جزو حتمیات ظهور است و حتماً محقق خواهد شد. از ابا عبدالله (ع) روایت شده که فرمود: «نفس زکیه از حتمیات است». (6)
این مطلب در چند جا آمده است. صدوق از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «قبل از قیام قائم، پنج واقعه روی خواهد داد... یکی از آن ها قتل نفس زکیه است». (7) از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود: «قتل نفس زکیه از حتمیات است». (8)
در روایات است که نفس زکیه در بیرون کوفه با هفتاد نفر از صالحان کشته می شود. (9) در روایات دیگری آمده است که نفس زکیه بین رکن و مقام کشته می شود. ظاهراً منظور از نفس زکیه، که یکی از نشانه های حتمی ظهور به شمار می رود، همان کسی است که بین رکن و مقام کشته می شود؛ زیرا در بعضی از روایات و آثار، اگر درست بیان شده باشد، نفس زکیه در مکه کشته می شود. روایتی از عمار یاسر در دست است، امّا به پیامبر نمی رسد، وی می گوید: «وقتی نفس زکیه و برادرش در مکه کشته شوند و از بین بروند، منادی از آسمان صدا می زند که فرمانده شما فلانی است». (10)
صاحب منتخب الأثر این واقعه را از مسلمات دانسته و گفته است: «قتل نفس زکیه، همان قتل محمد بن حسن است که بین رکن و مقام کشته می شود». (11)
این مسئله با وجود قراینی که نشان می دهد نفس زکیه همان کسی است که در بیرون شهر کوفه به قتل می رسد، همچنان در معرض مناقشه و اختلاف است، چون دلایل آن قطعیت آن را اثبات نمی کند.
برخی روایات تصریح کرده اند که فاصله زمانی بین قتل نفس زکیه و ظهور مهدی (عج) از پانزده روز بیشتر نیست. صالح مولای بنی عذراء می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: «بین قیام قائم آل محمد (ص) و قتل نفس زکیه بیش از پانزده روز فاصله نخواهد بود». (12)
این روایت، سخن عمار یاسر را تأیید می کند که گفته بود: بعد از قتل نفس زکیه، منادی از آسمان صدا می زند که امیر شما فلانی است، که منظورش امام مهدی (ع) است. این خبر در حدّ تأیید باقی مانده است.
سؤالی که این جا مطرح می شود، این است که این نفس زکیه کیست؟ آیا بنا به بعضی روایات او کشته شده یا این که قتل او در آینده به وقوع خواهد پیوست؟ جواب این سؤال را از بحث و بررسی درباره مصداق نفس زکیه می توان دریافت.

مصداق نفس زکیه

ظاهر روایات نشان می دهد که این شخص در جامعه اسلامی از موقعیتی ممتاز برخوردار است، به گونه ای که قتل او موجب شهرت خاص او می شود. این ماجرا در عین حال که نشانه ظهور به شمار می رود، با بزرگ ترین رویداد سیاسی در منطقه همخوانی ندارد، هر کس صاحب این نشانه باشد، یعنی در عین بی گناهی و مطابق با نصّ قرآن که می فرماید: «... اَقَتَلتَ نفساً زکیةً بغیر نفس...». (13) کشته شود، نمی تواند موقعیتی دور از واقع در جامعه داشته باشد. چنین چیزی نمی تواند نشانه ای بر بزرگ ترین رویداد تاریخی شمرده شود.
به علاوه، مفهم نشانه بودن نفس زکیه این است که همه او را می شناسند و این با کسی که از چنان منزلتی برخوردار باشد، سازگار نیست.
اما زکیه بودن او به معنای اخلاص و فداکاری و اراده قوی اوست، به طوری که فردی تزلزل ناپذیر و هدفش کاملاً روشن است.
از لابه لای این توصیفات می توان مصداق حقیقی نفس زکیه را پیدا کرد. در تاریخ برای چنین کسی دو مصداق می توان یافت.

نظریه اول

او محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب، ملقب به نفس زکیه است که در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی قیام کرد. قراین تاریخی گواه آن است که این شخص، نفس زکیه مذکور در روایات نیست. از جمله این قراین و شواهد می توان به موارد زیر اشاره کرد.
1. نفس زکیه مذکور در روایت، در بین رکن و مقام کشته می شود، در حالی که این مرد در آن جا کشته نشده است.
2. روایات می گویند بین قتل نفس زکیه و ظهور امام بیش از پانزده روز فاصله نیست، در حالی که آن شخص کشته شد، ولی امام ظهور نکرده.
3. این محمد قبل از ولادت امام مهدی کشته شده، بنابراین نمی تواند نشانه ظهور باشد.
4. او ادعای مهدویت کرد و این با نفس زکیه که مردی وارسته و مخلص است، منافات دارد.
علاوه بر این ها، قراینی دیگر نیز هست که مانع اطلاق این لقب یعنی نفس زکیه بر آن انقلابی علوی می شود. بعضی کوشیده اند با طرح تردید در سندیت این قراین و شواهد روایات، این صفت و لقب را برای آن انقلابی مذکور اثبات کنند. من معتقدم که این شبهه افکنی با وجود ادعای مهدویت از سوی آن انقلابی و این که امام صادق (ع) را تهدید به حبس کرده بود، راه به جایی نمی برد و نیز با اخلاص و وارستگی «نفس زکیه» حقیقی منافات دارد.

نظریه دوم: نفس زکیه نماینده امام مهدی است

این نظریه را قراین و شواهد مذکور در روایات تأیید می کند. او بشارت وجود و ظهور مهدی را به مردم می دهد؛ به ویژه آن که می دانیم روایات، گواه قُرب زمانی بین او و امام است. بیش از این نمی توان به این مطلب پرداخت چون آینده از وجود این شخص پرده برخواهد داشت. ان شاء الله.

نشانه پنجم: مرد یمانی

برخی روایات که نشانه های محتوم را برشمرده اند، از مرد یمانی نامی به میان نیاورده اند. اما در شماری از روایات بر این نشانه تأکید کرده اند و آن را جزو حتمیات شمرده اند. نعمانی به نقل از ابی عبدالله آورده است که: «یمانی جزو حتمیات است». صاحب مستدرک سفینةالبحار نیز آن را از حتمیات ظهور دانسته است. (14)
صاحب اثباةالهداة این حدیث را ذکر کرده اما بر محتوم بودن تصریح نکرده است. آنچه در این باب گفته می شود این است: چند تن از ائمه از جمله امام صادق (ع) و امام رضا (ع) (15) و قبل از آن امام حسین (ع) به این نشانه اشاره کرده اند. امام حسین (ع) فرموده است: «مهدی پنج علامت دارد، سفیانی و یمانی و ...». (16).
بعضی گفته اند روایات مربوط به این نشانه فراوان (17) و از نظر تاریخی قابل اثبات است.
بعضی از روایات به ویژگی های پرچم یمانی پرداخته اند، ابو جعفر محمد بن علی (ع) فرموده است: « هیچ پرچمی همچون پرچم یمانی راه نمی نماید، چون شما را به صاحبتان می خواند. وقتی یمانی بیرون می آید، فروش سلاح را برمردم که همگی مسلمانند حرام می کند. وقتی یمانی قیام کند به او بپیوند چون پرچمش، پرچم هدایت است و هیچ مسلمانی را نرسد که از او روی بگرداند و هر کس چنین کند اهل آتش خواهد بود؛ چون یمانی مردم را به حق و راه راست فرا می خواند». (18)
شاید سبب آن که پرچم یمانی هدایت کننده تر شمرده شده این باشد که اگر قیام او همزمان با ظهور امام نباشد، باید بسیار به آن نزدیک باشد. او نماینده مهدی در مناطقی دور از محل ظهور امام خواهد بود. این در حالی است که پرچم های دیگری در زمان های دور از عصر ظهور برافراشته شده که به فریب و انحراف کشیده می شوند. به هر حال این نشانه در حد احتمال است و قطعیت ندارد.

نشانه ششم: صیحه یا بانگ آسمانی

بعضی از روایات صیحه یا بانگ آسمانی را جزو حتمیات دانسته اند که قطعاً رخ خواهد داد. نعمانی به سند از ابی عبدالله (ع) نقل کرده است که فرمود: « ندای آسمانی از حتمیات است». (19) همچنین از ایشان است که فرمود: «از حتمیاتی که قبل از قیام قائم روی می دهد، خروج سفیانی و فرو رفتن در بیداء و قتل نفس زکیه و صیحه آسمانی است». (20)
کلینی به سند از محمد بن علی حلبی در کافی روایت کرده که: از ابوعبدالله شنیدم که فرمود: «اختلاف بنی عباس و ندای آسمانی از حتمیات ظهور است». (21)، صاحب مستدرک سفینةالبحار نیز آن را از حتمیات دانسته است. (22)
روایات متعددی به این نشانه اشاره کرده اند که چند مورد از آن ها را ذکر می کنیم:
ابی ورد از ابو جعفر (ع) درباره آیه شریفه «إِنْ نشأْ نُنَزَّل عَلَیهِمْ منِ السماء آیةً»، (اگر بخواهیم، از آسمان، نشانه ای از آسمان بر آنان نازل می کنیم) فرمود: «منظور از این نشانه، بانگ آسمانی است که مردی را به نام خود و نام پدرش نام می برد». (23)
ابی عبدالله (ع) فرمود: «بانگ آسمانی که از قائم نام می برد، در قرآن آمده است». راوی می گوید: پرسیدم: در کجا؟ فرمود: در آیه «تلک آیاتُ الکتاب المبِینِ» و نیز آیه «ان نشأْ نُنَزَّل علیهِم منِ السماء آیةً فَظَلَّت أَعناقُهم لها خاضعین» (24 و 25) (اگر ما اراده کنیم، از آسمان نشانه ای بر آنان نازل می کنیم که در برابر آن سر تسلیم فرود آورند).
امام باقر (ع) فرموده است: «او را از آسمان به نام صدا می زنند». (26) در بعضی روایات از ندا به صیحه تعبیر شده است.
در الفتن ابن حماد (27) به سند از ابن مسعود، از رسول خدا نقل شده که فرمود: «وقتی صیحه ای در ماه رمضان به گوش رسد...الخ»، ابن مسعود می گوید: پرسیدم: یا رسول الله، صیحه چیست؟ فرمود: «در شب جمعه نیمه ماه رمضان، بانگی به گوش خواهد رسید که هر کس در خواب باشد بیدار می شود و ایستاده، می نشیند و زنان از پس پرده بیرون می آیند».
ابوجعفر محمد بن علی (ع) فرموده است: «در ماه رمضان منتظر بانگ آسمانی و خروج قائم (ع) باشید، خدا هر کاری بخواهد می کند». (28)
ابوبصیر می گوید: از ابی عبدالله پرسیدم: فدایت شوم، قائم (ع) کی خروج می کند؟ فرمود: قائم خروج نخواهد کرد تا این که در شب جمعه بیست و سوم رمضان از آسمان او را نام می برند. پرسیدم: به چه نامی او را صدا می زنند؟ فرمود: «به نام خود و نام پدرش و این گونه: بدانید فلان بن فلان قائم آل محمد است، فرمانش را بشنوید و اطاعت کنید، هر جانداری این بانگ را خواهد شنید». (29)
در بعضی روایات این ندا به «فَزَع» تعبیر شده است. از امیرالمؤمنین (ع) درباره آیه شریفه «فاختلف الاحزاب مِن بینهم» سؤال شد، فرمود: «از سه نشانه منتظر فرج باشید»، پرسیدند: یا امیرالمؤمنین، آن نشانه ها چیست؟ فرمود: «اختلاف مردم شام و پرچم های سیاه که از خراسان می آیند و فزع (صیحه) ماه رمضان»، پرسیدند: فزع رمضان چیست؟ فرمودک «آیا نشنیده اید قول خدای عزوجل را در قرآن که می فرماید: "ان نشأْ نُنَزَّل علیهِم منِ السماء آیةً فَظَلَّت اعناقُهم لها خاضعین"». (30)
اما روایات در مضمون این صیحه یا بانگ آسمانی اختلاف دارند، بعضی روایات تصریح دارند که این بانگ چنین است: «حق با علی و شیعه اوست»، این مطلب از ابوجعفر (ع) به این صورت نقل شده است: «بانگ آسمانی در آغاز روز این خواهد بود: "حق با علی و شیعه اوست"». (31)
روایات دیگری، چنان که قبلاً آمد، مضمون این صیحه را «نام بردن مهدی به نام خود و پدرش» می دانند. از ابی عبدالله روایت شده که فرمود: «منادی از آسمان قائم را به نام خود و پدرش نام می برد». (32)
در بعضی از روایات، نامی از قائم به میان نیامده است و به نام «مردی » بسنده شده است. ابو جعفر (ع) درباره آیه شریفه «اِنْ نشأْ نُنَزِّل علیهِم من السماء آیةً» فرموده است: «این بانگ آسمانی، مردی را به نام خود و پدرش نام خواهد برد». (33)
این اختلافات در متن روایات جزئی و ساده است که با دقت نظر، اختلافی بر جا نمی ماند، چون عبارت «حق با علی و شیعه اوست»، تعبیری رمزگونه از نام بردن مهدی به نام خود و پدرش می باشد. این امر گواه درستی اعتقاد شیعه و پیروان آن است. امّا لفظ «مردی»، با روایتی که بر نام آن مرد و نام پدرش تصریح کرده است تفسیر و مشخص می شود.
این نشانه ظهور با اشکالی مواجه است و آن این است که بنا به نقل بعضی از روایات، هر جانداری این بانگ آسمانی را بشنود، به اجبار و نه از روی اختیار ایمان می آورد و چنین ایمانی ثواب و پاداشی در پی نخواهد داشت.
جواب این است که صرف شنیدن صیحه موجب ایمان نمی شود، بلکه بسیاری از کسانی که آن را می شنوند ایمان نمی آورند. چنان که بسیاری از معجزات پیامبران گذشته را که از حدود قوانین طبیعی فراتر بود می دیدند و ایمان نمی آوردند و آنان را به سحر و امثال آن نیز متهم می کردند.

نشانه هفتم: طلوع خورشید از مغرب

در بعضی روایات، برآمدن خورشید از مغرب، جزو امور حتمی قبل از ظهور شمرده شده است. شیخ طوسی به سند از ابوحمزه ثمالی آورده است که گفت: به اباعبدالله (ع) عرض کردم که ابوجعفر (ع) فرمود: «... و طلوع خورشید از مغرب جزو امور حتمی است». (34) این مطلب را شیخ مفید نیز در ارشاد آورده است. (35)
بسیاری از منابع شیعه و سنّی به این نشانه اشاره کرده اند، ولی اشکالی که هست این است که آن را نشانه قیامت و نه نشانه ظهور می دانند و قراینی نیز این نظر را تأیید می کند. به عنوان مثال، صدوق به سند از حذیقه بن اسید نقل می کند که گفت: در مدینه در سایه دیواری نشسته بودیم، رسول خدا (ص) که در خانه بود ما را دید و نزد ما آمد و فرمود: چه می کنید؟ گفتیم: صحبت می کنیم، فرمود: درباره چه صحبت می کنید؟ گفتیم: درباره قیامت، فرمود: «شما قیامت را نخواهید دید مگر این که قبل از آن ده نشانه را ببینید: طلوع خورشید از مغرب و ...». (36)
بعضی روایات حاکی از افزایش توبه بعد از طلوع خورشید از مغرب است که نشانه قیامت بودن آن را تقویت می کند. این مفهوم را بُخاری از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «تا خورشید از مغرب طلوع نکند، قیامت برپا نخواهد شد. وقتی این طلوع واقع شود و مردم آن را ببینند، همه ایمان می آورند اما این ایمان برای کسی که قبل از آن مؤمن نباشد سودی ندارد و خیری در پی نمی آورد». (37)
این واقعه را می توان از نشانه های ظهور به شمار آورد، مشروط بر آن که مفاد آن به رمز و مجاز تعبیر شود، یعنی بگوییم منظور از خورشید وجود مبارک مهدی (ع) است که بعد از غیبت، ظهور می کند. این مطلب را صدوق در کمال الدین از قول امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده که وقتی فرمودک «سلونی ایها الناس قبل اَن تفقدونی»، صعصعة بن صوحان سه بار برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، دجّال کی خروج می کند؟ امام در پاسخ او فرمود: «خدای عزّوجل او را در شام به دست مردی که عیسی بن مریم به او اقتدا می کند، خواهد کشت». پس از اتمام سخن امام، نزال بن سیره گفت: از صعصعة بن صوحان پرسیدم: منظور امام از این سخن چه بود؟ صعصعة گفت: ای سیره، منظور از آن کسی که عیسی پشت سر او نماز می گزارد، نهمین امام از نسل فرزندش حسین (ع) یعنی امام دوازدهم اهل بیت است. او خورشیدی است که از مغرب طلوع و در کنار رکن و مقام ظهور خواهد کرد...الخ». (38)
این سخن صعصعة از نظر تاریخی قابل اثبات نیست اما می توان گفت اصحاب تا حدودی بر تعبیر مجازی این حدیث اتفاق نظر دارند.

نشانه هشتم: دستی که از آسمان ظاهر می شود

نعمانی در کتاب الغیبة روایتی اورده که حاکی از حتمی بودند این نشانه است. او به سند عبد الله بن سنان از ابی عبدالله (ع) نقل می کند که فرمود: «و کفٌ یَطلَعُ من السماءِ مِنَ المحتوم»، (دستی که از آسمان ظاهر می شود از نشانه های حتمی است). (39)
این مطلب را صاحب اثباةالهداة نیز آورده است. (40)
به هر حال بعضی از روایات بر حتمی بودن همه این نشانه ها تصریح دارند. کلینی به سند از ابی عبدالله نقل کرده است که فرمود: «اختلاف بنی عباس و ندای آسمانی و ظهور قائم از حتمیات است...الخ». (41)
صاحب مستدرک سفینةالبحار حتمیات را پنج تا می داند و می گوید: نشانه های حتمی ظهور: مرد یمانی، سفیانی، بانگ آسمانی، قتل نفس زکیه و فرو رفتن در بیداء است. (42)
ما این مطلب دلیلی نیافتیم، چون روایات هشت نشانه ذکر کرده اند و صراحتاً آن ها را جزو محتومات شمرده اند مگر آن که بگوییم بعضی از آن ها از نظر گوینده خبر، اثبات و تأیید نشده است.

نشانه های معلق یا مشروط

نشانه مشروط آن است که تحقق آن وابسته به مشروط به وقوع امری دیگر باشد. بر خلاف امر حتمی که وقوع آن مشروط به چیزی نیست. بنابراین امر مشروط تابع قاعده نفی و اثبات است. شیخ لطف الله صافی در کتاب مجموعه الرسائل به این مطلب اشاره کرد و گفته است: «حوادث...همگی مشروط و غیر حتمی نیست بلکه بعضی از آن ها حتمی و شماری دیگر که در لوح نفی و ثبات مکتوب است، مشروط به امور دیگری مانند دعا و صدقه است، به عبارت دیگر، آنچه در عالم رخ می دهد و دستخوش دگرگونی و تغییر است؛ یا به اراده الهی حتمی الوقوع است... یا مشروط. و وقوع و عدم وقوع آن ها دو صورت دارد؛ یا طبیعی است یعنی بنا به اقتضای طبیعت شیء حادث می شود یا غیر طبیعی است که عاملی بازدارند که مانع از تأثیر طبیعت شیء و یا تقدم و تأخر آن می گردد». (43)
اربلی درباره حوادث ظهور می گوید: بخشی از این حوادث حتمی و شماری مشروط است. (44)
این تقسیم بندی امور به حتمی و مشروط در حدیث ابوجعفر (ع) آمده است که فرمود: «شماری از امور حتمی است که قطعاً واقع خواهد شد و دسته ای دیگر مشروط به اراده الهی است که هر کدام را بخواهد انجام می دهد یا آنچه را بخواهد محو، یعنی نفی یا اثبات می کند». (45)
بعد از بحث درباره امور محتوم، اینک به نشانه هایی می پردازیم که بر حتمیت آن ها تصریح نشده بلکه فقی ذکر شده اند و ما میزان و تعداد این نشانه ها را در روایات خواهیم دید. می گوییم پژوهشگر نکته سنج، با دقت در حوادث غیر حتمی که در این روایات آمده در می یابد که همه آن ها درباره جنگ هایی است که میان طوایف مختلف روی می دهد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. اختلاف مردم شرق و غرب

نعمانی به سند از ابوجعفر (ع) آورده که فرمود: «قائم در زمانی قیام می کند...و در ادامه گفت: میان مردم شرق و غرب و اهل قبله اختلاف می افتد و مردم با سختی های شدید مواجه خواهند شد به گونه ای که ترس آنان را فرا می گیرد...». (46)

2. جنگ های روم و مسلمین

حسان بن عطیه می گوید: مکحول و این زکریا عازم دیدار خالد بن معدان شدند، من هم با آن ها رفتم. او از قول جبیربن نفیر برای ما روایت کرد که جبیر درباره متارکه جنگی صحبت به میان آورد و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «رومیان با شما صلح خواهند کرد. شما می جنگید و آن ها دشمن شمایند، شما در جنگ پیروز می شوید و غنیمت می گیرید و پس از آن، حرکت می کنید تا به دشتی پر از تپه های بلند وارد شوید. مردی نصرانی، صلیب بر می افرازد و می گوید: صلیب پیروز است. مردی از مسلمین از این کار به خشم می آید و به طرف او می رود و صلیب را می شکند. در این هنگام رومیان پیمان صلح را نقض می کنند و برای جنگ آماده می شود». (47)

3. فتح قسطنطنیه

رسول خدا (ص) فرمود: «قیامت برپا نخواهد شد تا رومیان به اعماق یا دابق درآیند، آن گاه لشکری از مردان برگزیده آن روزگار، از مدینه عازم مقابله با رومیان می شوند، وقتی در برابر هم قرار گیرند، رومیان می گویند: از برابر ما و کسانی که از ما پیش افتاده اند، کنار بروید تا با آن ها بجنگیم، مسلمین می گویند: به خدا قسم ما بین شما و برادرانمان را خالی نمی کنیم. رومیان با آن ها می جنگند که یک سوم رومیان می گریزند و خدا هرگز به آنان توفیق توبه نمی دهد و یک سوم آن ها به دست شهدای برگزیده درگاه خدا کشته می شوند و یک سوم باقی مانده و مغلوب می شود که پس از آن هرگز توان مقابله نمی یابند، پس از آن قسطنطنیه به دست لشکریان خدا فتح خواهد شد». (48)

4. عرب از رهبری و سیادت خلع می شود

روایت شده ابی عبد الله (ع) در پاسخ سوال یعقوب السراج که از امام پرسید: یا اباعبدالله فرج شیعیان شما چه وقت فرا می رسد؟ فرمود: «وقتی بین فرزندان عباس اختلاف افتد و عرب سروری خود را از دست دهد...الخ». (49)

5. خروج دجّال

هر مسلمانی لزوماً به واسطه کثرت احادیثی که درباره دجّال وارد شده به آن اعتراف و اعتقاد پیدا می کند. صرف نظر از صفات دجّال و اختلاف روایات و اخبار که نمی توان آن ها را خبر واحد شمرد، تقریباً همگی بر خروج او اتفاق نظر دارند.
آنچه از قول شخص پیامبر درباره دجال وارد شده این است که فرمود: «دجّال با هشتاد هزار نفر، نواحی جور (50) و کرمان را تصرف می کند. آنان چهره هایشان درهم کوفته است و گستاخ و طیلسان می پوشند و کفش مویین به پا دارند». (51)
انس می گوید: رسول خدا (ص) فرمودک «دجّال وارد مکه و مدینه نمی شود چون در هر دروازه آن فرماندهی با شمشیر کشیده ایستاده است». (52)
رسول خدا (ص) امتش را از او برحذر داشته می فرمایدک «هر پیغمبری مبعوث شده، اُمّت خود را از این اَعور کذّاب برحذر داشته است. او یک چشم و اعور است ولی پروردگارتان اعور نیست». (53)
روایات، اوصاف متعددی برای او ذکر کرده اند که به ذکر تعدادی از آن ها اکتفا می کنیم:
1. او کافر است: «میان دو چشم او نوشته شده: کافر». (54)
2. ادعای خدایی می کند: «می گوید: من ربّ شما هستم». (55)
3. یک چشم است: « خدای شما یک چشم نیست». (56)
اوصاف دیگری از او ذکر شده که با سایر صفات او در تعارض است، مانند کوتاه بودن و طولانی بودن مدت خروج و پایان آن و کوتاهی عمر او و طولانی بودن آن و غیره.
نشانه های فراوان دیگری در کتاب ها ذکر شده است، از جمله:
1. خسوف و کسوف ناهنگام خورشید و ماه،
2. پیدا شدن سینه و صورت در خورشید،
3. صورتی که در ماه ظاهر می شود،
4. طلوع ستاره دنباله دار،
5. شدت یافتن فقر و تنگدستی و دشمنی مردم با یکدیگر،
6. گرسنگی، قحطی، ترس و قتل و طاعون و نظایر آن،
7. ظهور فساد و منکرات،
8. اختلافات دینی،
9. خروج پرچم های سیاه از خراسان،
10. خراب شدن دیوار مسجد کوفه،
11. برآمدن آتش از مشرق،
12. افزایش کشتار میان حیره و کوفه،
13. پیدا شدن آتش در کوفه.
نشانه های دیگری در احادیث آمده که از حدّ خبر فراتر نمی رود. این نشانه ها که صحبتی از حتمی بودن آن ها به میان نیامده، مشمول قاعده نفی و اثبات هستند که قبلاً در بحث محتوم و مشروط توضیح داده شد.
تردید در اثبات بسیاری از این نشانه ها موجب می شود که نتوانیم آن ها را حتمی بشماریم.

نتایح مترتب بر این تقسیم بندی نشانه ها

از تقسیم نشانه ها به محتوم و مشروط دو نتیجه حاصل می شود:
نتیجه اول این است که نشانه های مشروط قابل محو و اثبات است، به خلاف نشانه های حتمی که مشمول این قاعده نمی شود. این نفی و اثبات، شرایطی دارد که این نشانه ها وابسته به آن هاست. لذا بسیاری می کوشند تا با شناخت آن شرایط، مانع از وقوع این نشانه ها شوند.
نتیجه دوم این است که بر خلاف نشانه های حتمی، گاهی اراده انسان در جلوگیری از نشانه های مشروط می تواند مؤثر باشد، به خصوص که این نشانه ها غالباً با افزایش جنگ و فساد در جامعه نمودار می گردد. مثلاً، در دعای عهد که از کلمات آن بر می آید بیان معصوم باشد، چنین آمده است: «فانک قلتَ و قولک الحق، ظهر الفسادُ فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس، فَاَظهرِ اللهم ولیک ابنَ بنتِ نبیّک المسمی باسم رسولک»، (خدایا تو که کلامت حق است فرموده ای: فساد در خشکی و دریا به واسطه اعمال مردم آشکار می شود. پس پروردگارا ولی خود و فرزند دختر پیامبرت را که همنام پیامبر توست ظاهر گردان).
این فساد به واسطه اعمال مردم پدید می آید، علامه طباطبایی در این باره می گوید: حوادث عالم، تا حدودی تابع اعمال و کردار ماست؛ یعنی اگر بشر به طاعت خداوند سبحان روی آورد و راهی پیش گیرد که موجب رضای خدا باشد، نتیجه آن، نزول خیرات و گشایش درهای برکات به روی انسان خواهد بود و در مقابل انحراف انسان از راه بندگی و کشیده شدن به گمراهی و ضلالت و نیابت باطل و اعمال ناپسند، موجب پیدایش فساد در خشکی و دریا و نابودی جوامع و اشاعه ظلم و از بین رفتن امنیت و بروز جنگ و سایر بلایایی می شود که تابع اعمال انسان است. همچنین است وقوع مصایب و حوادث ویرانگر و طبیعی مانند سیل، زلزله، صاعقه و توفان و غیره. خداوند در قرآن، سیل عرم، توفان نوح، صاعقه ثمود و تندباد عاد را از این نوع شمرده است. (57)
بنابراین، می تواند حوادث طبیعی را از نشانه های مشروط و غیر حتمی ظهور شمرد مانند کسوف و خسوف، طلول ستاره دنباله دار و برآمدن آتش از مشرق. همه این نشانه ها - اگر چه حتمی نیستند - موقوف به شروطی هستند که بر بروز این نشانه ها موثر است و گواه رابطه اعمال انسان با حوادث طبیعی است.
علاوه بر این، تفاوت قایل شدن میان امور محتوم و مشروط، می تواند در تحولات سیاسی و اجتماعی سرزمین هایی که روایات عصر ظهور به آن ها معطوف است، موثر باشد.

نزول عیسی (ع) و حکمت آن

فرود آمدم عیسی (ع) از آسمان، در روایات جزو نشانه های حتمی یا مشروط شمرده نشده است. به اعتقاد ما راز اصلی آن این است که عیسی بعد از قیام امام (ع) و بعد از آن که گروهی از مردم به او ایمان می آورند، فرود خواهد آمد؛ بنابراین لزومی ندارد که نزول او را جزو نشانه های ظهور به شمار آوریم. چون نشانه قبل از وقوع شیء و کاشف از آن است، اما وقتی امری حادث شود، نمی توان چیزی را نشانه آن دانست. بعضی روایات تصریح کرده اند که عیسی (ع) بعد از ظهور امام فرود می آید. بخاری و مسلم به سند از ابوهریره نقل کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود: «چگونه خواهید بود وقتی پسر مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خودتان باشد؟». (58)
از این صریح تر مطلبی است که ابونعیم از ابو عمر الدانی در سنن خود به سند از قول حذیفه آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: «مهدی چنان متوجه نزول عیسی می شود که گویا قطره ای آب از مویش فرو چکیده است، مهدی (عج) به او می گوید: پیش بیا و بر مردم امامت نماز کن، عیسی (ع) می گوید: نماز بر تو مقرر شده است، و او پشت سر مردی از فرزندان من به نماز می ایستد». (59)
نمازگزاردن عیسی (ع) پشت سر مهدی (عج) را علمای بزرگ شیعه و سنّی ذکر کرده اند. این مسئله مسلم است و تردید در آن نیست. ابن ابی شیبه به نقل از ابن سیرین می گوید: مهدی (عج) از این امت است و عیسی بن مریم (ع) پشت سر او نماز می خواند. (60)
مسلم به سند از جابر بن عبدالله نقل می کند که گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «پیوسته طایفه ای از امت من آشکارا برای دفاع از حق تا قیامت می جنگند و در ادامه فرمود: عیسی بن مریم (ع) نازل می شود و امیرشان به او می گوید: بیا و بر ما امامت نماز کن، عیسی (ع) می گوید: نه، شما خود پیشوا و مقتدای یکدیگرید و این مایه ارج این امت است». (61)
احادیث متعددی در این باب وجود دارد که مضمون آن ها در بالا آمد و لزومی به ذکر همه آن ها نیست. شاید حکمت نزول عیسی، اتمام حجت بر مسلمانان و مسیحیان و دیگران باشد که به عیسی ایمان آورده اند اما در وجود امام مهدی تردید دارند، تا عذری برایشان نماند و به چشم خود ببینند که عیسی، پیامبر خدا آن ها را به پیروی از امام می خواند و خود به او اقتدا می کند، به ویژه آن که انقلاب امام، انقلابی جهانی است و مقرر شده که شرق و غرب را پس از پر شدن از ظلم و جور از عدل و داد پر کند.

پی نوشت ها :

1- اصول کافی، ج 8، ص 310؛ الخرائج و الجرائج، ج 3، ص 1161 .
2- الغیبة، نعمانی، ص 279؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 372 .
3- الفتن، ص 179 .
4- اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 282 .
5- کشف الغمة فی معرفه الائمة، ج 3، ص 258 .
6- الغیبة، نعمانی، ص 252 .
7- کمال الدین و تمام النعمة، ص 649 .
8- تفسیر القرآن العظیم، ابوحمزه ثمالی، ص 82 .
9- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 368 .
10- الفتن، ص 93 .
11- منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، ص 454 .
12- کمال الدین و تمام النعمة، ص 649؛ الغیبة، طوسی، ص 445.
13- الکهف، 74 .
14- الغیبة، نعمانی، ص 252؛ مستدرک سفینةالبحار، ج 2، ص 178 .
15- الغیبة، نعمانی، ص 253 .
16- کلمات الامام الحسین، ص 662 .
17- تاریخ الغیبة الکبری، ص 536 .
18- الغیبة، نعمانی، ص 135 .
19- همان، ص 252 .
20- همان، ص 264 .
21- اصول کافی، ج 8، ص 310 .
22- مستدرک سفینةالبحار، ج 2، ص 178 .
23- مختصر بصائر الدرجات، ص 206 .
24- الشعرا 2 و 4.
25- الغیبة، نعمانی، ص 263 .
26- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العشرة الطاهری، ج 1، ص 386 .
27- الفتن، ص 60 .
28- الغیبة، نعمانی، ص 253 .
29- همان، ص 289 .
30- همان، ص 251 .
31- الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، ج 2، ص 248 .
32- الغیبة، نعمانی، ص 181 .
33- البرهان فی علوم القرآن، ج 3، ص 181 .
34- الغیبة، طوسی، ص 266 .
35- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ص 358 .
36- الخصال، ص 449 .
37- صحیفه همام بن منبه، ص 24 .
38- الخرائج و الجرائج، ج 2، ص 1137 .
39- الغیبة، نعمانی، ص 252 .
40- اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص 735 .
41- اصول کافی، ج 8، ص 310 .
42- مستدرک سفینةالبحار، ج 2، ص 178 .
43- مجموع الرسائل، ج 2، ص 109 .
44- کشف الغمة فی معرفةالائمة، ج 3، ص 256 .
45- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 217 .
46- الغیبة، نعمانی، ص 262 .
47- المصنّف فی الاحادیث و الآثار، معروف به مصنف ابن ابی شیبه، ج4، ص 583 .
48- صحیح مسلم، ج 4، ص 2221 .
49- شرح اصول کافی، ج 6، ص 255 .
50- جور: شهری در فارس و محله ای در نیشابور.
51- الأمالی، ص 265 .
52- همان، ص 382 .
53- صحیح بخاری، ج 9، ص 75 - 76 .
54- همان، ج 9، ص 76 .
55- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1360 .
56- صحیح بخاری، ج 9، ص 75 .
57- تفسیرالمیزان، ج 2، ص 181 .
58- صحیح بخاری، ج 4، ص 205؛ صحیح مسلم، ج1، ص 136 و 244 .
59- الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 81 .
60- المصنّف فی الاحادیث و الآثار، معروف به مصنف ابن ابی شیبه، ج 15، ص 194 - 195 و 198 .
61- صحیح مسلم، ج1، «باب نزول عیسی (ع)»، ص 137 و 247 .

منبع :الحسنی، سید نذیر یحیی، 1389،مصلح جهانی، ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.