رومانتیک های انگلیس
با وجود تلاش هایی که از سوی برخی منتقدان پیش صورت گرفته، رومانتیک های انگلیس را نمی توان به اندازه ی رومانتیک های آلمان و حتی فرانسه به طور منظّم و دقیق طبقه بندی کرد. هرفورد در کتاب عصر وردزورث این تقسیم
نویسنده: لیلیان فورست
ترجمه: مسعود جعفری جزه
ترجمه: مسعود جعفری جزه
با وجود تلاش هایی که از سوی برخی منتقدان پیش صورت گرفته، رومانتیک های انگلیس را نمی توان به اندازه ی رومانتیک های آلمان و حتی فرانسه به طور منظّم و دقیق طبقه بندی کرد. هرفورد در کتاب عصر وردزورث این تقسیم بندی را پیشنهاد کرده است: نخست، گروه وردزورث که اوج فعالیت آن از 1798 تا 1806 و مرکز اصلی آن استووی و گراس مر بوده و کسانی چون کالریج، کراب و کلار در آن مشارکت داشته اند. خصوصیت برجسته ی این گروه تأکیدی است که بر هماهنگی وسازگاری میان طبیعت و انسان دارند. دوم، گروه اسکات که اوج فعالیت آن از 1805 تا 1810 بوده و شامل کسانی چون کمبل، مور و ساوثی می شود. این گروه توجّه خود را به فرهنگ وادب قرون وسطا وفرهنگ عامه ی نواحی مرزی ودورافتاده تر کشور وخصوصاً اسکاتلند معطوف کرده بودند، بسیار پای بند به سنت بودند و عمده ترین شیوه ی بیانی خود را در شعر روایی جستجو می کردند. سوم، گروه لی که اوج فعالی آن از 1818 تا 1822 بوده و افراد جهان وطنی چون بایرون وکیتس بدان تعلّق دارند؛ کسانی که در ایتالیا ویونان نیز به اندازه ی میهن خود احساس آرامش می کردند و خصوصیت بارزشان شور و حرارتی است که در پافشاری و تأکید برآزادی و زیبایی از خود نشان می دهند. چنین طبقه بندی خشک وانعطاف ناپذیری نمی تواند روشنگر موضوع باشد و پیش از آن که به پرسشی پاسخ دهد، سؤال های دیگری را به ذهن می آورد: آیا واقعاً پیوند و شباهتی میان بایرون و کیتس از یک سو و میان کالریج و کلار ازسوی دیگر وجود دارد؟ آیا اسکات به همان اندازه که رومانتیک است رئالیست محسوب نمی شود؟ وبلیک در این طرح چه جایگاهی دارد؟ به جای این که نیرو و توان خود را در بحثی آکادمیک و بی نتیجه برای «طبقه بندی کردن» شاعران هدردهیم، عاقلانه تر و مناسب تر آن است که در آغاز بپذیریم که «اگر معنای این اصطلاح را به برنامه ای آگاهانه محدود کنیم و آن را نامی دقیق و در عین حال قطعی به شمار آوریم؛ در انگلستان، برخلاف قاره ی اروپا، هیچ جنبش «رومانتیکی» وجود نداشته است.» (1) البته این نکته به هیچ روی عیب محسوب نمی شود بلکه برعکس، همین فقدان یکپارچگی باعث قوّت و استحکام رومانتیسیسم انگلیس شده زیرا به همین دلیل فردگرایی به خصلت بارز آن تبدیل می شود و فردگرایی نیز تنوّع، شور و حرارت، و نشاط و تازگی ایجاد می کند.
در پاسخ به این سؤال که چرا رومانتیسیسم انگلیس تا بدین حد با همتایان اروپایی خود متفاوت است، می توان به چند دلیلِ غیر قطعی اشاره کرد. هر چند سخن گفتن از خصلت و خُلق و خوی ملّی اندکی تبعیض آمیز و ناراحت کننده است، اما به نظر می رسد که در روحیّات انگلیسی ها گرایشی آشکار به استقلال وجود دارد که منجر به عدم همرنگی با جماعت و دنباله روی از دیگران شده است. پله ایاد (2) و سناکل (3) فرانسویان و مجمع شاعران گوتینگر و رومانتیک های اوّلیه ی آلمانی ها حقیقتاً در ادبیات انگلیس مشابهی ندارد و چنین تلاش های گروهی و منسجمی در انگلیس دیده نمی شود. شاید دلیل آشکارتر و مهم تراین است که هیچ مبارزه ی مشترکی، مانند فعالیت فرانسویان در مقابل نئوکلاسیسیسم و تلاش آلمانی ها برای رشد و گسترش یک ادبیات عظیم ملّی، رومانتیک های انگلیس را مجبور نمی کرد که به یکدیگر نزدیک شوند. برعکسِ آلمان و فرانسه، رومانتیسیسم انگلیس اندک اندک و به شکلی آرام ومسالمت آمیز شکل گرفت و از دل اندیشه هایی که به آرامی اواخر قرن هجدهم را در تسخیر خود می گرفتند سر برآورد. بنابراین، به جای نیروی پرشتاب و پرخاشگری که رومانتیک های آلمان و رومانتیک های فرانسه را در مرزهای ملّی خودشان متحد می کرد، رومانتیک های انگلیس از نوعی «احساس تعلّق به یک سنّت ملّی و لزوم بازسازی و نوسازی آن» برخوردار بودند. (4) در ادبیات انگلیس هیچ گسست واقعی ای درتداوم آثار ادبی دیده نمی شود و ازحالت خشونت و تندی انقلاب خبری نیست. در شعر بایرون و کلار برخی عناصر ونشانه های اوّلیه ی این وضعیت دیده می شود، اما رمان های اسکات، پیکک و جین اوستین گواه راستین این امرند که در اوایل قرن نوزدهم جریان شاداب و زنده ی رئالیسم و واقع گرایی در ادبیات انگلیس حضوری بارز داشته است.
بنابراین، رومانتیسیسم در انگلستان بدون آداب و تشریفات و بی دردسر و آسان گیر بود. از همین روست که اچ. ان. فیرچیلد در بحث مختصر و عالی خود در طی سمیناری از آن به عنوان «یک آشفتگی شهودی و پرشور» (5) یاد کرده و مقصودش این است که رومانتیک های انگلیس عمل گرا و واقع بین بودند، امّا به لحاظ نظری پیرو روشی منظم و سنجیده نبودند، و برخلاف همتایان خود در دیگر نقاط اروپا، هیچ نوع نشریه، برنامه یا فلسفه ی خاصی نداشتند. جالب توجّه این که این گونه فعالیت ها آنچنان که در باب «رومانتیک های اوّلیه ی» آلمان ملاحظه کردیم، اغلب به زیان کارهای خلاقه انجام گرفته است. این نکته ای بس مهم است که کیتس دیدگاه های زیبایی شناختی خود را از طریق نامه هایش ابراز داشته و بیانیه های مکتب رومانتیسیسم انگلیس از قبیل مقدمه ی ترانه های غنایی وردزورث، سیره ی ادبی کالریج و دفاع از شعر شلی، پس از اشعاری نوشته شده اند که موضوع بحث و بررسی شان است و درباب آن نظریه پردازی می کنند. این سه اثر خود به تنهایی وسعت و تنوّع رومانتیسیسم انگلیس را به بهترین وجه نشان می دهند. هر سه کتاب در مواردی از این دست اشتراک دارند: تصوّری رفیع و بلندپایه از شعر، اثبات نیروهای عظیم تخیّل، توجه به شیوه ی بیان شاعرانه، و ارتباط واقعیت و آرمان؛ امّا به وضوح مشخّص است که هر یک از این آثارتعبیر و بیانی خاص از یک نگرش کاملاً فردی را ارائه می دهد. رومانتیسیسم انگلیس قادر است هم رئالیسم ناشی از وفاداری ودلبستگی وردزورث به طبیعت را بپذیرد و هم ایده آلیسم ناشی از استعلاگرایی شهودی شلی را. این مکتب چون از آزادی گسترده ای برخوردار بوده، افکار و اندیشه های انتقادی مؤثر و ارزشمندی را پدید آورده، به همان گونه که گنجینه ای از اشعار لطیف و عالی را نیز فراهم آورده است.
پینوشتها:
1. R. Wellek: History of Modem Criticism, Vol. ii, P. 110.
(و ترجمه ی فارسی، ج 2، ص 135)
2. Pléiade مجمعی از هفت شاعر بزرگ که در قرن شانزدهم زیر نظر رنسار شاعر بزرگ فرانسوی تشکیل شد. م
3.Cénacle گروه های ادبی در دوره ی آغاز رومانتیسیسم در فرانسه، و نیز مجمع ادبی خاص ویکتور هوگو و یارانش. م
4. N. Frye: English Romantic Poets, P. 65.
5. Published in PMLA (Vol. iv, 1940, P. 24)
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}