تلاش های ناکارآمد در رد حدیث طیر
در این مقاله به تلاش های اهل سنّت برای پاسخ به حدیث طیر می پردازیم. و می کوشیم تا تلاش های آنان برای ابطال این حدیث و خودداری از نقل و گسترش آن را آشکار سازیم.
تلاش های آن ها در چند حوزه خلاصه می شود:
1. تردید در سند حدیث
دیدگاه ابی الفرج ابن جوزی حنبلی
ابوالفرج ابن جوزی حنبلی متوفای سال 597 هجری در کتاب العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة این حدیث را با برخی سندهایش می آورد و گاهی آن را تضعیف می کند، اما از ذکر برخی از سندهای دیگر حدیث، چشم پوشی می کند. (1)ابن جوزی به شتابزدگی در صدور حکم معروف است و نه تنها به تضعیف، بلکه به طور شتابزده به جعلی و ساختگی بودن حدیث نیز حکم می دهد.
اما چه بسیار احادیثی که در صحاح موجود بودند و او به تضعیف و تخریب آن ها در کتاب های خویش پرداخته و یا آن ها را تکذیب نموده است. به همین دلیل محدّثان بزرگ از محققان اهل سنّت تأکید می کنند که از اعتماد کردن به حکم ابن جوزی خودداری شود و دیگران را به هنگام بررسی روایات، به ضرورت پایبندی به این نکته فرا می خوانند.
عجیب اینکه برخی از آن ها به ابن جوزی نسبت می دهند که او حدیث طیر را در کتاب الموضوعات آورده است.
ملاّ علی قاری در کتاب المرقاة فی شرح المشکاة و برخی دیگر از عالمان اهل سنّت در کتاب های خود به ابن جوزی نسبت داده اند که او به جعلی و ساختگی بودن این حدیث شریف، حکم داده و آن را در کتاب الموضوعات آورده است. (2)
در صورتی که این حدیث شریف در کتاب الموضوعات وجود ندارد، بلکه با برخی از اسناد، در کتاب العلل المتناهیه وارد شده است. چرا که وی درباره رجال برخی از سندهای این حدیث، تردید ایجاد می کند. امّا درباره سندهای دیگر این حدیث، سکوت اختیار کرده است.
البته ما نیز ادّعا نمی کنیم که همه ی اسناد آن صحیح باشد.
دیدگاه ابن کثیر دمشقی
ابن کثیر دمشقی در تاریخ خود به نقل حدیث طیر می پردازد و آن را از زبان تعدادی از پیشوایان سرشناس از جمله ترمذی، ابن یعلی، حاکم نیشابوری، خطیب بغدادی؛ ابن عساکر، شمس الدین ذهبی و دیگران روایت می کند. وی در ادامه می گوید:علما، کتاب های جداگانه ای درباره این حدیث گرد آورده اند که می توان: ابوبکر ابن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن احمد بن حمدان را نام برد. همان طور که شیخ ما ابوعبدالله ذهبی نقل می کند و می افزاید:
کتابی از ابوجعفر ابن جریر طبری، صاحب تفسیر و تاریخ مشهور، دیدم که همه طرق این روایت و متون و نقل های مختلف آن را جمع کرده است. سپس با کتاب بزرگ دیگری رو به رو شدم که قاضی و متکلّم ابوبکر باقلانی آن را در پاسخ به کتاب طبری و در جهت تضعیف سند و متن این حدیث، نگاشته بود.
آن گاه ابن کثیر نظر خود را درباره این حدیث این گونه بیان می کند:
در مجموع باید گفت: دل من نسبت به صحّت این حدیث، تردید دارد، هر چند طرق آن بسیار است. (3)
بررسی و نقد دیدگاه ابن کثیر
دلیل ابن کثیر بر ضعف حدیث طیر این است که دلش او را یاری نمی دهد تا این حدیث را بپذیرد. همان طور که دل ابوجهل به وی کمک نکرد تا قرآن و اسلام را بپذیرد.همان گونه که می بینید، مانع پذیرش یک روایت، دل یک دانشمند است. این تاریخ نویس و مفسّر نمی گوید: این حدیث جعلی و ساختگی است، ادّعا نمی کند که این حدیث، کذب است، نمی گوید: سندش چنین و چنان است و در آن خدشه وارد است، حتی نمی گوید: راوی آن، ضعیف است، یا فلان متن روایت ضعیف است و...
اگر چنین می گفت، جای بحث و بررسی بود؛ چرا که این ها مناقشات علمی و قابل بررسی هستند و طرح این گونه مباحث علمی نیز مانعی ندارد.
اما او می گوید: در مجموع باید گفت: دل من نسبت به صحّت این این حدیث، تردید دارد، هر چند طرق آن بسیار است. (!)
البته رجوع به قلب از جمله روش های عالمان اهل سنّت در پاسخ به برخی احادیث است. در این جا برای جلوگیری از طولانی شدن بحث، فقط به ذکر یک نمونه بسنده می کنیم.
هنگامی که علمای اهل سنّت می خواهند حدیثی را رد کنند که به وسیله روش های علمی موفّق نشده اند آن را رد نمایند و هیچ روشی جهت مناقشه در سند آن نمی یابند، گاهی به سوگند متوسّل می شوند و می گویند: به خدا سوگند که جعلی و ساختگی است(!) و چه دلیل محکم تر از این؟!
و گاهی به قلب هایشان رجوع می کنند و می گویند: قلب گواهی می دهد که حدیثی جعلی است(!)
در این باره فقط یک نمونه بیان می کنیم.
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین حدیثی را از علی بن ابی طالب علیهما السلام نقل می کند که حضرت علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود:
إنّ أوّل من یدخل الجنّة أنا و فاطمة و الحسن والحسین علیهم السلام؛
به راستی نخستین کسانی که وارد بهشت می شوند من، فاطمه، حسن وحسین علیهم السلام هستیم.
گفتم: ای رسول خدا! پس دوستداران ما چه؟
فرمود: آنان به دنبال شما وارد می شوند.
حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث می گوید: سند آن صحیح است، اما بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند. (4)
این حدیث را حاکم نیشابوری نقل کرده است، حال، گناه ما چیست که حاکم به دلیل نقل این حدیث و حکم به صحّت آن- از نگاه ناصبی ها- دروغ گفته است؟
آری، ما دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستیم. ابتدا این بزرگواران وارد بهشت می شوند و ما پس از آن ها، در بهشت گام خواهیم نهاد؛ چرا که ما اهل بیت علیهم السلام را دوست می داریم.
البته ادله بسیاری در مورد شیوه رجوع به قلب وجود دارد؛ به گونه ای که هیچ کس نمی تواند این امر را انکار کند.
برای مثال ذهبی در تلخیص المستدرک در ذیل این حدیث می گوید: این حدیث ناشناخته است و قلب به جعلی بودن آن گواهی می دهد(!)(5)
ای کاش ذهبی در سند حدیث - هر چند به بهانه ضعف یکی از راویان آن - مناقشه می کرد. اما وی می گوید: قلب به جعلی بودن آن گواهی می دهد(!)
به راستی چرا قلب ذهبی به جعلی بودن حدیث گواهی می دهد؟ حدیث می گوید: نخستین کسانی که وارد بهشت می شوند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن و حسین علیهم السلام و دوستداران آن ها به دنبالشان هستند.
چه مانعی وجود دارد و چه گزندی به ذهبی می رسید که قلبش گواهی داده که این حدیث، جعلی است؟
آیا حبّ و مهرورزی به اهل بیت علیهم السلام مانع ورود به بهشت می شود که قلبش گواهی داده که این حدیث جعلی است؟ یا شک دارد که رسول خدا، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن و حسین علیهم السلام اولین افرادی هستند که وارد بهشت می شوند؟
آیا در این مورد تردید می کند؟ چرا قلبش به جعلی بودن حدیث گواهی می دهد؟
این نکته ای است که باید تأمل شود.
بنابراین، نخستین تلاش اهل سنّت، مناقشه در سند حدیث شریف و حکم به ضعف آن است.
اما همان طور که بیان کردیم، این حدیث در صحاح شش گانه آمده و دارای سندهای صحیح است. برای اثبات صحّت سندهای این روایت، بخش فراوانی از سندهایی را که در غیر صحاح آمده واکاوی کرده ایم و در این راستا بنا به دیدگاه های علمای بزرگ علم حدیث و پیشوایان دانش جرح و تعدیل، صحّت آن ها را به اثبات رساندیم.
2. تحریف در عبارات
دوّمین روش اهل سنّت برای مخدوش کردن حدیث یاد شده، تحریف در عبارات آن است.ما پیش تر برخی از متون حدیث را آوردیم و روشن شد که چگونه تحریف صورت گرفته است. در مطالب پیشین، این روایت را به نقل از احمد بن حنبل از کتاب مناقب او آوردیم. اینک به بررسی متون این حدیث طبق آن چه در مسند احمد آمده، می پردازیم.
احمد بن حنبل می گوید: از انس بن مالک شنیدم که می گفت:
روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه پرنده بریان هدیه شد، حضرت یکی از آن ها را به خدمتکارش داد تا میل کند، روز بعد خدمتکار پرنده بریان را به ایشان تقدیم نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ألم أنهک أن ترفعی شیئاً، فأنَّ الله عز وجل یأتی برزق کلّ غد؛ (6)
مگر تو را از ذخیره کردن چیزی نهی نکرده ام؟ خداوند متعال روزی هر روز را می دهد.
ممکن است به ذهن انسان خطور کند که این حدیث به ماجرایی دیگر مربوط است و با حدیث طیر ارتباطی ندارد. اما وقتی به متون حدیث مراجعه می کنیم، با برخی الفاظ مشابه و هم چنین همان سندی که احمد بن حنبل ارائه داده، مواجه می شویم که مطالبی پیرامون حضرت علی علیه السلام و این مطلب که محبوب ترین مخلوقات خداوند متعال می باشد، در آن درج شده است.
آری، ما نیز همین تصوّر را می نمودیم و گمان می کردیم که این حدیث درباره موضوعی وارد شده که به حدیث طیر ربطی ندارد. این فکر در آغاز به ذهن ما خطور کرد. اما وقتی با دقّت تمام به احادیث نگریستیم و متوجّه شدیم که این، همان حدیث طیر است که به این شکل مطرح شده است.
به راستی آیا کسی که این حدیث را در مسند احمد آورده، خود احمد بوده، یا استنساخ کنندگان و یا ناشران کتاب او؟ خدا می داند.
ابوالشیخ اصفهانی نیز این حدیث را روایت می کند. او در روایتی که نقل کرده مطالب مربوط به امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز موجود است؛ به جز بخش هایی که در مورد انس و دروغ گویی و خیانت اوست که این مطالب حذف و تحریف شده اند. وی چنین نقل می کند:
انس بن مالک می گوید:
روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرنده بریانی هدیه شد، ایشان فرمودند:
اللهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر؛
خدایا! محبوب ترین مخلوقت را نزد من بفرست تا همراه من از این پرنده تناول نماید.
در این هنگام علی علیه السلام آمد و همراه پیامبر از پرنده تناول نمود.
سپس ابوالشیخ اصفهانی می گوید: حدیث تا به این جا به پایان رسید. (7)
او عبارت «حدیث تا به جا به پایان رسید» را می آورد، گویا می خواهد در نقل امانت داری کند و خیانت نورزد.
شگفت این که عدّه ای از روایان حدیث، هر دو بخش مربوط به حضرت علی علیه السلام و انس را حذف کرده اند و فقط عذری که انس در پایان حکایت آورده، ذکر کرده اند. این افراد، فقط این بخش از روایت را هم چون حدیثی مستقل می آورند و می نویسند:
انس می گوید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
لایلام الرجل علی حبّ قومه؛
مرد به خاطر محبّت به خاندانش سرزنش نمی شود.
این در حالی است که ابن حجر عسقلانی می گوید: «این فراز، بخش پایانی حدیث طیر است». (8)
3. تأویل حدیث
آنان در این شیوه، حدیث را تأویل می کنند؛ به گونه ای که دلالت حدیث را، برخلاف ظاهر آن حمل می نمایند. برای نمونه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:اللهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک و إلی رسولک؛
خدایا! محبوب ترین مخلوقت نزد خود و رسولت را پیش من بفرست.
آنان این عبارت را به این صورت حمل می کنند و می گویند: منظور پیامبر این گونه بود:
اللهمّ ائتنی بمن هو من أحبّ خلقک إلیک و إلی رسولک؛
خدایا! فردی را که برای تو و رسول تو یکی از محبوب ترین بندگانت است، نزد من بفرست.
در این صورت، روایت برای آنان اشکالی ایجاد نمی کند؛ چرا که در این حال بزرگان امت اسلامی نیز جزء محبوب ترین مخلوقات هستند و علی علیه السلام نیز یکی از آن هاست.
این تأویل ها درباره این حدیث در شروح کتاب هایی چون مصابیح السنة، المشکاة و هم چنین در کتاب التحفة الاثنا عشریة آمده است. (9)
آیا شما با چنین معنایی موافق هستید؟ مگر می توان این تأویل را پذیرفت؟
آیا بدون هیچ گونه دلیل می توان یک حدیث را برخلاف ظاهر آن تأویل و تفسیر کرد؟
نگارنده التحفة الاثنا عشریة می نویسد:
این قضّیه زمانی اتّفاق افتاد که ابوبکر و عمر در بیرون مدینه منوّره بودند، از این رو که آن ها نبودند، علی حاضر شد(!)(10)
به راستی آیا این ماجرا به زمانی مربوط است که ابوبکر و عمر در بیرون مدینه منوّره بودند؟
به خدا سوگند! اگر آن ها در بیرون مدینه منوّره بودند هیچ سخنی نداشتیم؛ چرا که ما به هنگام اثبات یا ردّ یک امر، به دور از هرگونه غرض ورزی گام برمی داریم.
امّا با حدیث نسائی و ابی یعلی چه کنیم؟ طبق نقل این دو حدیث شناس اهل سنّت، پس از دعای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ابوبکر آمد، ولی آن حضرت او را نپذیرفت. عمر آمد. ولی حضرتش او را نیز نپذیرفت. (11)
صاحب المسند می افزاید: عثمان نیز آمد، پیامبر او را نیز نپذیرفت؟!(12)
بنابراین، ابوبکر و عمر در داخل مدینه منوّره بودند. اگر نسائی و دیگر راویان، حضور ابوبکر و عمر را در شهر مدینه، به دروغ نقل کرده اند، گناه ما چیست؟
4. تعارض با احادیث دیگر
تعارض یک بحث علمی است که ما نیز با آن موافق هستیم؛ چرا که معارضه به معنای ارائه حدیث معتبری است که به واسطه آن در دلالت حدیث معتبر دیگر تردید ایجاد می شود.امّا با استفاده از قواعد جرح و تعدیل یکی از دو حدیث بر دیگری مقدّم شمرده می شود.
این قواعد در کتاب های اهل سنّت مشخص شده است.
بنابراین، معارضه، روشی علمی جهت بحث و مناظره، کار پسندیده ای است. معارضه و بیان اختلاف بین دو حدیث، سپس بررسی دو حدیث با توجّه به سند و دلالت در راستای قواعد و اصول مقرّر، روشی علمی و عملی مطلوب و قانونمند است، ما بدون هیچ تعصّبی آماده بررسی روایاتی هستیم که مخالفان درباره حدیث طیر بیان می کنند.
لکن اهل سنّت در تعارض با حدیث طیر چه روایتی را می آورند؟
دهلوی در کتاب التحفة الاثنا عشریة در برابر حدیث طیر به حدیث « اِقتدا» استناد می کند؛ همان حدیثی که نقل می کنند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
اقتدوا باللّذین من بعدی أبی بکر و عمر؛ (13)
بعد از من، از ابوبکر و عمر اقتدا کنید.
به خدا سوگند، اگر سند و دلالت این حدیث، به طور منطقی اثبات شود و اعتبار آن برایشان ثابت گردد و همه آن ها بر صحّت این روایت اتفّاق نظر داشته باشند، در این صورت ما از نظر خود چشم پوشی کرده و آن ها را تنها نمی گذاریم.
ما از اول گفتیم حدیثی که هر یک از طرفین می خواهند به آن استناد کنند، ناگزیر باید از سوی دو طرف بحث، روایتی پذیرفته باشد. ما از این جنبه بحث چشم پوشی می کنیم و فقط در راستای کتاب ها و سخنان دانشمندان آن ها به بررسی این حدیث می پردازیم. اگر حرف اینان همین گونه بود، ما نیز می پذیریم و سخن خویش را کنار می نهیم.
اما با وجود این که حدیث طیر مورد پذیرش دو طرف بحث است، باز ما روایت «اقتدا» را می پذیریم.
اما چه کار کنیم که آن ها حدیث اقتدا از ابوبکر و عمر را نمی پذیرند؟
گروهی از پیشوایان بزرگ اهل سنّت و پیشگامان علم حدیث در این حدیث خدشه وارد کرده اند و آن را بی اعتبار شمرده اند. برای نمونه برخی از آنان را نام می بریم: ابوحاتم رازی، ابوبکر بزّار، ابن حزم، عقیلی، دارقطنی، ذهبی، هیثمی، ابن حجر و مناوی. (14)
5. ضرب و شتم و توهین ناقل حدیث طیر
عالمان اهل سنّت بعد از این که از روش های علمی بررسی ظاهر حدیث؛ مناقشه در سند یا دلالت، درماندند به روش دیگری متوسّل می شوند، این روش را چه بنامیم؟در حال حاضر نمی دانم، باید آن چه را یافته ام، برای شما خواننده گرامی و حق جو نقل کنم و شما خود هر نامی که می خواهید بر آن بنهید.
در این جا مناسب است ماجرای حافظ ابن سقّای واسطی (متوفای 373) را برای شما شرح دهیم:
ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء بعد از این که ابن سقّا را با عناوین حافظ، امام و حدیث گوی شهر واسط توصیف می کند و این القاب را به ایشان نسبت می دهد، از حافظ سلفی چنین نقل می کند:
از حافظ خمیس جوزی درباره ابن سقّا پرسیدم. گفت: او از طایفه مزینه از قبیله مضر است، اما سقّا نیست؛ بلکه به این عنوان ملقّب شده است. وی از سرشناسان واسطی ها و حافظان و ثروتمندان است. او با پدرش به واسط سفر کرد و از ابوخلیفه و ابویعلی و... روایت شنیده است. خداوند در سن و علم او برکت داده است.
اتفّاق نظر است که او حدیث طیر را برای مردم دیکته کرد، اما مردم بر آن تاب نیاوردند و بر او حمله نمودند و او را از جایش بلند کردند و آن جا را شستند.
او از جایگاه تدریس خود رفت و خانه نشین شد و با هیچ یک از واسطی ها سخن نگفت و به همین جهت حدیث کمتری از وی نزد آنان وجود دارد. (15)
همان گونه که روشن است راوی همه وقایعی را که بر این محدّث گذشته، از ضرب، شتم و توهین و... بیان نکرده و به این عبارت اکتفا کرده است که «بر او حمله نمودند و از جایش بلند کردند و آن جا را شستند».
گویا مکانی که آن جا می نشسته و طرق حدیث طیر را دیکته می کرده نجس شده است. از این رو اقدام به شستن آن محل کردند، به همین دلیل او خانه نشین شد و از منزل خارج نگشت.
شما این روش را چه می نامید؟ نمی دانم.
این، همان چیزی است که ذهبی در شرح حال این مرد در سیر اعلام النبلاء و تذکرة الحفّاظ آورده است. (16)
حاکم نیشابوری و صحّت حدیث طیر
حاکم نیشابوری به صحّت حدیث طیر، اصرار می ورزید. او در کتاب علوم الحدیث می نویسد:حدیث طیر از مشهورترین احادیث است و اصحاب صحاح باید آن را در صحاح وارد می کردند.
وی می افزاید: من با بسیاری از محدثّان درباره این حدیث به گفت وگو و مذاکره پرداختم و در مورد آن کتابی نوشتم. (17)
حاکم، کتابی درباره حدیث طیر نوشته و در آن، همه طرق آن را گردآوری کرده است.
آنگاه حاکم نیشابوری این حدیث را در المستدرک علی الصحیحین روایت می کند و چنین خاطر نشان می شود:
این حدیث طبق شروط بخاری و مسلم روایتی صحیح است، اما آن دو، روایت یاد شده را نقل نکرده اند و عدّه ای از اصحاب- که تعدادشان به بیش از سی نفر می رسد- این حدیث را از انس روایت کرده اند. (18)
پیش تر گفتیم که راویان حدیث شریف طیر، از زبان انس بیش از هشتاد نفر بودند، نه سی نفر.
حاکم نیشابوری می افزاید:
روایت این حدیث از زبان علی علیه السلام، ابوسعید خدری و سفینه نیز صحّت دارد.
عالمان اهل سنّت و دیدگاه حاکم نیشابوری
اما دانشمندان اهل سنّت در برابر دیدگاه حاکم نیشابوری و نقل این روایت در المستدرک علی الصحیحین و پافشاری او بر صحّت آن دچار سردرگمی شده اند.ماجرای حدیث طیر و حاکم نیشابوری داستانی شد که در بیشتر کتاب ها به هنگام پرداختن به احوالات حاکم و نقل حدیث طیر، آمده است. یعنی به دلیل این اقدام حاکم، سر و صداها به راه افتاده و علمای سنّی علیه او برخاستند و قیامتی برپا شد. از این رو، دلیل این حدیث عده ای او را طرد کردند و گفتند: حاکم، رافضی است.
اما ذهبی و ابن حجر عسقلانی می گویند: خداوند انصاف را دوست می دارد، این مرد رافضی نیست.
برای آگاهی بیشتر در این باره به لسان المیزان، سیر أعلام النبلاء و دیگر کتاب های اهل سنّت مراجعه نمایید. (19)
سپس عدّه ای آمدند و المستدرک علی الصحیحین را کنار زدند و گفتند: در این کتاب بر طبق معیارها و شروط بخاری و مسلم حتی یک روایت صحیح وجود ندارد. (!)
ذهبی درباره این دیدگاه می گوید: این لجاجت و اغراق گویی است. (20)
حتی گفته اند: هنگامی که به دارقطنی اطلاع دادند حاکم نیشابوری، حدیث طیر را در المستدرک علی الصحیحین آورده است، وی از این عمل حاکم انتقاد کرد.
این در حالی است که ذهبی می گوید: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین را مدّتی پس از وفات دار قطنی تألیف کرده است. (21)
دیدگاه سُبکی
سُبکی در کتاب طبقات الشافعیه از ذهبی چنین نقل می کند:از حاکم نیشابوری درباره صحّت حدیث طیر پرسیدند.
حاکم پاسخ داد: این حدیث صحیح نیست. اگر این حدیث صحیح باشد، باید گفت: کسی بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برتر از علی وجود ندارد.
آن گاه استاد ما می گوید: از یک سو سند این حکایت صحیح است. اما از سوی دیگر، چرا حاکم این حدیث را در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده است؟
یعنی: اگر حاکم معتقد باشد که ابوبکر عمر از علی علیه السلام برتر هستند، پس چرا حدیث طیر را در المستدرک علی الصحیحین آورده؟ و چرا آن را صحیح دانسته است؟
سُبکی در ادامه می گوید: به اعتقاد من، این حدیث به کتاب حاکم افزوده شده است(!)(22)
یعنی حدیث طیر به کتاب المستدرک علی الصحیحین افزوده شده است(!)
ببینید تا چه اندازه تلاش می کنند برای این که حدیثی را از میان احادیث حذف کنند، می گویند: به نظر من، این حدیث به کتاب حاکم افزوده شده و از روایت های نقل شده از سوی حاکم نیست(!)
سُبکی می افزاید: من در مورد نسخه های قدیمی المستدرک علی الصحیحین جست وجو کردم و نتوانستم خودم را قانع کنم که این روایت، در نسخه های اصلی این کتاب نبوده است. (یعنی این حدیث را در تمام نسخه های آن دیدم. )
آن گاه این موضوع را به دار قطنی یادآوری کردم که او حدیث طیر را در المستدرک علی الصحیحین آورده است. به گمانم رسید که این روایت بعدها به کتاب حاکم افزوده نشده است.
(یعنی کسی این حدیث را به المستدرک علی الصحیحین نیفزوده است).
برخی گفته اند: حاکم آن را از کتاب خود حذف کرده است. چنان چه درستی این گفته ثابت شود، حکایات پیشین مبنی بر وجود این حدیث در المستدرک علی الصحیحین، و از سوی دیگر عدم اعتقاد حاکم به درستی این حدیث نیز صحت پیدا می کند. به این معنا که او قبل از آشکار شدن نادرستی حدیث، آن را نقل کرده است.
اما پس از روشن شدن این مطلب که برتری علی علیه السلام بر شیخین مدلول حدیث است، حدیث یاد شده را از کتاب خود حذف کرده است. همان گونه که ذهبی نیز این سخن را- که حاکم به عدم صحّت روایت طیر معتقد بوده - تأیید کرده و آن را داستانی حقیقی می داند.
اما حدیث در برخی نسخه ها باقی مانده؛ خواه به صورت چاپ شده نسخه ها به صورت کتاب و یا غرض ورزی و دشمنی برخی با ابوبکر و عمر، موجب شده آنان روایت یاد شده را به المستدرک علی الصحیحین بیفزایند. هر دو حالت ممکن است و علم به حقیقت مسأله نزد خداوند متعال است. (23)
نقد دیدگاه سُبکی
آن چه آوردیم نمونه هایی از تلاش های عالمان اهل سنّت برای حذف و بی اعتبار ساختن حدیث طیر بود. آنان تلاش کرده اند تا ثابت کنند که حاکم نیشابوری آن را در المستدرک علی الصحیحین روایت نکرده است. به طوری که خودشان به دلیل صحیح شمرده شدن این حدیث از سوی حاکم، دچار سردرگمی و آشفتگی شده اند.آنان به این اندازه بسنده نکردند، اما از این تلاش ها نیز بهره ای نبردند. فقط همین مانده بود که به خانه حاکم نیشابوری حمله کنند، او را بزنند، منبرش را بشکنند و مانع خروج وی از خانه اش شوند.
آیا آنان از روز نخست چنین اقدامی را دنبال نکردند؟ و بهتر بود قبل از آن که در تحقیق و بررسی پیرامون روایات نقل شده در کتاب المستدرک علی الصحیحین بپردازند و به خود این همه زحمت را تحمیل نمایند تا ادّعا کنند که احتمال دارد برخی از مخالفان این حدیث را در المستدرک علی الصحیحین گنجانده اند؛ از همان روش آخر استفاده می کردند و چه نیکو روشی است- همان روش ضرب و شتم و توهین که برای اثبات خلافت بزرگانشان استفاده کردند. (!)
آنان با بسیاری از پیشوایان خود، غیر از حاکم نیشابوری نیز چنین رفتار کردند(!)
با نسائی در دمشق چه رفتاری داشتند؟
آیا شکم حافظ گنجی را- که فضایل حضرت علی علیه السلام را می گفت و مردم می نوشتند- درون مسجد نشکافتند؟
آنان با علمای شیعه و پیشوایان دوازده گانه شیعه چه رفتاری داشتند؟
و به همین روش بود که امامت و جانشینی برای ابوبکر، عمر و و دیگر بزرگان آن ها ثابت شد.
وقتی این راهکار وجود دارد، دیگر نیازی نیست که در سند و دلالت روایات تردید ایجاد کنیم و به تحریف و تأویل آن ها بپردازیم؟
به چه انگیزه ای به ضرب و شتم ابن سقّا و حاکم نیشابوری پرداختند؟
چرا از امام و شیخ الاسلام خود- که می گوید: «حدیث طیر از احادیث جعلی و کذب است»- پیروی نمی کنند؟(24)
او با این سخن، خود را از این همه زحمت و رنج راحت می کند.
این فتوای ابن تیمیه، آن فتوای ابن کثیر، آن هم رفتار و اعمالشان با پیشوایان خویش؛ هم چون حاکم نیشابوری و دیگر دانشمندان آن ها بود و آن هم تحریفاتشان برای الفاظ احادیث نبوی و خیانت هایشان به دنبال خیانتی که به رفیقشان، انس بن مالک کردند. و این روش آن ها در اثبات امامت بزرگانشان است که می خواهند با این روش ها امامت آن ها را اثبات کنند(!)
با این حال، بر هر انسان منصف، پژوهش گر و آزاد لازم است این سخنان را بشنود و از بهترین آن ها پیروی کند.
پینوشتها:
1- العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة: 228/1، شماره های 360- 377.
2- مرقاة المفاتیح: 465/10، شماره 94، تذکرة الموضوعات: 96.
3- البدایة و النهایة: 350/7 - 353.
4- المستدرک علی الصحیحین: 151/3.
5- تلخیص المستدرک، ذهبی در ذیل آدرس پیشین: 151/3.
6- مسند أحمد: 198/3.
7- طبقات المحدّثین بإصبهان: 454/3.
8- لسان المیزان: 58/5.
9- المرقاة فی شرح المشکاة: 464/10 مختصر التحفة الاثنا عشریة: 165.
10- مختصر التحفة الاثنا عشریة: 165. گفتنی است که کتاب التحفة الاثنا عشریة از بهترین کتاب های اهل سنّت در باب اعتقادات و امامت است. این کتاب بارها به چاپ رسیده است. خلاصه آن را نیز به همراه پیوست هایی از چنین دشمنانی، به زبان عربی، بارها در کشورهای مختلف به چاپ رسانده اند.
11- خصائص علی علیه السلام: 29.
12- البدایة و النهایه: 350/7.
13- مختصر التحفة الاثنا عشریة: 165.
14- برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ک: حدیث اقتدا به شیخین از سلسله پژوهش های اعتقادی شماره 8.
15- سیر أعلام النبلاء: 351/16 و 352.
16- همان، تذکرة الحفاظ: 966/3.
17- معرفة علوم الحدیث: 93.
18- المستدرک علی الصحیحین: 131/3.
19- لسان المیزان: 233/5، سیر أعلام النبلاء: 174/17، ر. ک: میزان الاعتدال: 608/3.
20- سیر أعلام النبلاء: 175/17.
21- همان: 176/17.
22- طبقات الشافعیّه: 168/4 و 169.
23- همان.
24- منهاج السنة النبویّه: 371/7.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}