نگاهی به حواشی وفات پیامبر صلی الله علیه و آله
دیگر آن که نویسنده از سخن خصوصی پیامبر با علی علیه السلام، اندکی پیش از وفات و جان سپردن او در حالی که سر بر دامان علی علیه السلام داشت، حرفی به میان نیاورده است. حال آن که این خبر، میان مسلمانان قطعی و محلّ اتفاق نظر است.
نویسنده: آیت الله سید علی حسینی میلانی
کتابی به دستم رسید که نویسنده اش مدعی شده آنچه در این کتاب آورده، سیره ی واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام است!
عنوان این کتاب چنین است:
المرتضی: سیرة امیرالمؤمنین سیّدنا أبی الحسن علی بن أبی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه
نام نویسنده ی آن «ابوالحسن علی الحسنی الندوی»
و ناشر آن «دارالقلم للطباعة و النشر و التوزیع» در دمشق است.
اکنون سلسله مقالات پیش روی شما به بررسی و نقد این کتاب پرداخته است.
هدف ما در این بررسی و نقد روشن ساختن حقایقی است که نویسنده آنها را انکار کرده و یا از آن ها غفلت ورزیده است.
ما در این سلسله مقالات بر آن بودیم شیوه های پیچیده ای را که نویسنده به پیروی از پیشوایان گذشته خود و استحکام بخشیدن به بنیان نهاده شده از سوی پیشینیان خود - به شیوه ی مخلوط کردن سم در عسل- دنبال کرده، روشن سازیم که هدایت در گفتار و کردار از آنِ خدای سبحان است.
***
عنوانِ «وفات پیامبر» آخرین سر فصل بخش دوم کتاب است که نویسنده در آن، از نماز ابوبکر به جای پیامبر سخن به میان آورده و این گونه ادّعا کرده است:
«این کار با دستور پیامبر انجام شد. پیامبر صلی الله علیه و آله به مسجد رفت و در کنار ابوبکر نشست. پس ابوبکر، ایستاد و نماز را آغاز کرد درحالی که پیامبر، در کنار او، نشسته نماز می خواند»!!
آیا ابوبکر به جای پیامبر نماز خواند؟
در پاسخ این ادّعا باید بگویم:ما در پژوهشی جداگانه، اثبات کرده ایم که نماز ابوبکر به دستور پیامبر نبوده است. بلکه پیامبر، به مسجد رفت و او را از محراب دور ساخت و خود برای مسلمانان نماز خواند.(1)
وفات پیامبر و سپاه اسامه
نکته ی دیگر آن که نویسنده، هیچ اشاره ای به ماجرای سپاه اسامه نکرده است. سپاهی که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را نزد خود در مدینه نگاه داشت و دیگران را، که بزرگان آنان مانند ابوبکر و عمر را نیز شامل می شد، به خروج از مدینه به همراه اسامه، امر کرده بود. حافظ ابن حجر در شرح صحیح بخاری این گونه از این ماجرا یاد می کند:«بزرگان مهاجران و انصار هم چون ابوبکر، عمر، ابوعبیده، سعد، سعید، قتادة بن نعمان و سلمة بن اسلم، از کسانی بودند که به همراهی لشکر اسامه امر شده بودند. گروهی به این فرمان اعتراض کردند... سپس بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله شدّت یافت و آن حضرت فرمود:
أنفذوا بعث اسامة؛
به لشکر اسامه بپیوندید.
این ماجرا از واقدی، ابن سعد، ابن اسحاق، ابن جوزی و ابن عساکر روایت شده است.(2)
وفات پیامبر و دامان علی علیه السلام
دیگر آن که نویسنده از سخن خصوصی پیامبر با علی علیه السلام، اندکی پیش از وفات و جان سپردن او در حالی که سر بر دامان علی علیه السلام داشت، حرفی به میان نیاورده است. حال آن که این خبر، میان مسلمانان قطعی و محلّ اتفاق نظر است.اُمّ سلمه رضی الله عنها می گوید:
«سوگند به آن که شایسته قسم خوردن است، علی علیه السلام با وفاترین مردم به پیامبر بود... علی علیه السلام خود را بر بدن مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله انداخت و آن حضرت به سخن گفتن خصوصی و نجوا با او، پرداخت. در آن روز پیامبر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. و در آن حال علی علیه السلام با وفاترین مردم به او بود.»(3)
در روایت دیگری عائشه می گوید:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که در خانه من، در بستر احتضار بود و رحلتش نزدیک گشته بود، فرمود:
ادعوا لی حبیبی؛
دوست و حبیب مرا فرا خوانید.
من ابوبکر را در نزد او حاضر گرداندم؛ پیامبر سر خود را بلند کرد و به او نگاهی نمود و باز سر خود را بر بالین نهاد. سپس دوباره فرمود:
ادعوا لی حبیبی؛
دوست و حبیب مرا فراخوانید.
این بار عمر را به نزد او آوردم، پیامبر این بار نیز به او نگاهی کرد و باز سر بر بالین گذاشت و بار دیگر فرمود:
ادعوا لی حبیبی؛
دوست و حبیب مرا فرا خوانید.
من به حاضران گفتم: وای بر شما، علی را فرا خوانید که به خدا سوگند، کسی جز او را نمی خواهد.
هنگامی که علی به نزد پیامبر آمد، پیامبر پوششی را که بر خود داشت کنار زد و آن را روی علی نیز کشید.
پس پیامبر پیوسته علی را در آغوش گرفته بود تا آن که سرانجام روح از بدنش جدا شد؛ درحالی که دست خود برعلی علیه السلام نهاده بود.(4)
البته در این روایت عایشه، نکات روشن دیگری نیز وجود دارد که به شرح آن ها نیازی نیست.
علی علیه السلام و تجهیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
اشکال دیگری که متوجه نویسنده است، این که به رغم آن که قرار است از «وفات پیامبر» به قدری که مرتبط با سیره امیرمؤمنان علی علیه السلام باشد سخن بگوید، از نقش آن حضرت در تجهیز پیامبر و دفن او سخنی به میان نیاورده است. از این رو ما برخی از احادیث وارد شده در این باب در معتبرترین منابع اهل سنّت را ذکر می کنیم:ابن سعد به سندخویش، از یزید بن بلال، از علی علیه السلام چنین روایت می کند: علی علیه السلام فرمود:
أوصی النبی صلی الله علیه و آله ألاّ یغسله أحد غیری، فأنّه لا یری أحد عورتی إلاّ طمست عیناه؛
پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت کرد که کسی جز من غسلش ندهد، چراکه اگر کسی بدن او را ببیند، کور خواهد شد.
علی علیه السلام در ادامه می افزاید: فضل و اسامه درحالی که چشمان خود را بسته بودند، از پشت پرده، به من آب می رساندند. من به غسل هیچ عضوی از پیامبر نپرداختم مگر آن که گویی سی مرد به همراه من بدن را می چرخاندند.(5)
احمد بن حنبل نیز به سند خویش از ابن عبّاس این گونه روایت کرده است:
هنگامی که تنها نزدیکان پیامبر یعنی عموی او عبّاس بن عبدالمطّلب، علی بن ابی طالب علیهما السلام، فضل بن عبّاس، قثم بن عبّاس و اسامة بن زید بن حارثه به همراه غلامش صالح برای غسل دادن پیامبر در منزل او حاضر بودند، اوس بن خولی انصاری، یکی از بنی عوف بن خزرج که از حاضران در بدر بود، از پشت در علی علیه السلام را ندا داد و به او گفت: ای علی! تو را به خدا سوگند می دهم که ما را از نصیبمان از پیامبر خدا بهره مند ساز.
علی علیه السلام به او گفت: داخل شو.
پس او داخل شد و در مراسم غسل پیامبر حضور یافت. اما در امر غسل شرکت نکرد.
او در ادامه روایت می گوید:
درحالی که لباس پیامبر بر تنش بود، علی علیه السلام او را به سینه خویش چسباند، آنگاه غسل دادن حضرت را آغاز کرد و در آن حال عباس، فضل و قثم پیکر پیامبر را به همراه علی علیه السلام می چرخاندند و اسامه بن زید به همراه غلامش صالح، آب می ریختند.
علی علیه السلام بدن پیامبر را غسل داد درحالی که مقداری از بدن پیامبر را- که معمولاً به هنگام غسل میت دیده می شود-، مشاهده نمی کرد.
علی علیه السلام به هنگام غسل می گفت:
بأبی أنت و أمّی، ما أطیبک حیّاً و میتاً؛
پدر و مادرم به فدایت، پیکر تو چه آن زمان که زنده بودی و چه اکنون که جان سپرده ای چه پاک و طیب است.
هنگامی که غسل پیامبر با آب و سدر پایان یافت، پیکر او را خشک کردند، آن گاه او را با دو جامه ی سفید و یک عبای یمنی پوشاندند. سپس عباس دو نفر را فرا خواند و از یکی خواست تا به سراغ ابوعبیده جرّاح، که برای اهل مکه قبر می ساخت، برود و دیگری را نیز در پی ابوطلحة بن سهل انصاری، که برای اهل مدینه قبر می ساخت، فرستاد.
هنگامی که عباس می خواست آن دو را روانه سازد، دعا کرد و گفت: «پروردگارا! تو خود (آن کس را که می دانی) برای امر پیامبرت برگزین».
سپس گفت: بروید.
کسی که به دنبال ابوعبیده رفته بود او را نیافت، اما دیگری ابوطلحه را یافت. پس او حاضر شد و قبری را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده کرد.(6)
هم چنین ابونعیم اصفهانی به سند خود از جابر بن عبدالله و ابن عبّاس روایت کرده است که این دو گفته اند:
هنگامی که آیه های (إذا جاءَ نَصرُاللهِ وَالفتَحُ...) نازل شد، علی علیه السلام به پیامبر گفت: ای رسول خدا! آن هنگام که تو جان بسپاری چه کسی تو را غسل می دهد؟ چه کسی بر تو نماز می گزارد؟ و چه کسی تو را در قبر می نهد؟
پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد: (ای علی!) تو مرا غسل بده، ابن عباس نیز آن بر بدن من بریزد، جبرئیل نیز در آن حال شما را یاری می کند.
هنگامی که غسل دادن مرا به پایان رساندید، مرا در سه جامه نو کفن کنید. جبرئیل نیز برای من حنوطی از بهشت می آورد. هنگامی که مرا بر سریر قرار دادید، به مسجد منتقل سازید و خود از مسجد خارج شوید. در آن حال ابتدا خداوند از بالای عرش بر من نماز می گزارد، سپس به ترتیب جبرئیل، میکائیل و اسرافیل سپس فرشتگان، گروه گروه بر من نماز می گزارند.
آن گاه شما به مسجد داخل شوید و در صف هایی ایستاده و بر من نماز بخوانید و در آن حال هیچ کس جلوتر از من نایستد.
پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت. علی علیه السلام او را غسل داد، ابن عباس بر پیکر پیامبر آب می ریخت و جبرئیل نیز آن دو را یاری می کرد. پیکر پیامبر با سه جامه نو کفن شد. آن گاه بدن مطهّر حضرت را بر سریر نهادند و به مسجد بردند و از مسجد خارج شدند.
نخستین کسی که بر پیامبر نماز گزارد، خداوند عزوجل از بالای عرش بود. سپس به ترتیب جبرئیل، میکائیل و اسرافیل و درنهایت فرشتگان، گروه گروه بر او نماز گزاردند.
علی علیه السلام گوید: صدای همهمه ای در مسجد می شنیدیم! اما کسی را نمی دیدیم. سپس صدای هاتفی را شنیدم که ندا می داد:
ادخلوا رحمکم الله فصلّوا علی نبیّکم؛
خداوند بر شما رحمت کند، به مسجد داخل شوید و بر پیامبرتان نماز بگزارید.
جابر بن عبدالله و ابن عیال در ادامه می گوید:
ما به مسجد داخل شدیم و آن گونه که پیامبر فرموده بود، صفوفی تشکیل دادیم، و در حالی که هیچ یک از ما بر پیکر پیامبر پیشی نجسته بود با تکبیر جبرئیل تکبیر گفتیم و پشت سر جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز گزاردیم. سپس علی بن ابی طالب علیهما السلام وارد قبر پیامبر شد و... .(7)
هیثمی نیز در این باره چنین روایت می کند:
ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله، در بستر احتضار بود و عائشه و حفصه در نزد وی بودند. در این هنگام علی علیه السلام وارد شد، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید، سر خود را بلند کرد و فرمود:
ادن منّی، ادن منّی؛
به من نزدیک شو، به من نزدیک شو.
علی علیه السلام نزدیک شد و پیامبر او را در آغوش کشید، و در همان حالت بود تا درگذشت. پس از رحلت پیامبر، علی علیه السلام برخاست و در را بست. سپس عباس به همراه خاندان عبدالمطلب آمدند و بر در خانه ایستادند.
علی علیه السلام شروع به گفتن این جملات نمود:
بأبی أنت و اُمّی، طبت حیّاً و طبت میّتاً؛
پدر و مادرم به فدایت، تو چه در دوران زندگی و چه اکنون که درگذشته ای پاک و طیب هستی.
در این هنگام بوی خوشی فضا را آکنده ساخت که هرگز مانند آن را استشمام نکرده بودند. عباس گفت: شکیبا باشید و چون زنان شیون نکنید و به کار پیامبر مشغول شوید.
علی علیه السلام گفت: فضل بن عبّاس را به کمک من بفرستید.
انصار (نیز که بر در خانه پیامبر گرد آمده بودند) گفتند: شما را به خدا سوگند می دهیم که ما را از نصیبمان نسبت به رسول خدا بهره مند سازید.
پس مردی از آنان به نام اوس بن حول را در حالی که کوزه آبی با خود داشت، به داخل خانه راه دادند. به هنگام آغاز غسل، صدایی در خانه شنیده شد که می گفت: لباس پیامبر را از تنش خارج نسازید و او را درحالی که پیراهن بر تن دارد غسل دهید!
از این رو علی علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از زیر پیراهن غسل داد؛ فضل نیز پیراهن پیامبر را از بدنش بر می گرفت و آن مرد انصاری، آب می آورد.
علی علیه السلام به هنگام غسل تکه پارچه ای را به دست کرده و دست خود را به زیر پیراهن پیامبر می برد.(8)
پینوشتها:
1- ر.ک: کتاب چگونگی نماز ابوبکر به جای رسول خدا صلی الله علیه و آله شماره 11 از سلسله پژوهش های اعتقادی، از همین نگارنده.
2- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: 124/8.
3- مسند احمد: 300/6، المستدرک علی الصحیحین: 138/3، البدایة والنهایة: 16/3.
4- الریاض النضرة: 180/2، تاریخ مدینه دمشق: 393/42، ذخائر العقبی: 72.
5- الطبقات الکبری: 61/2.
6- مسند احمد: 260/1، گفتنی است که علّت پیدا نکردن ابوعبیده جرّاح روشن است؛ چرا که او در سقیفه بود!
7- حلیة الاولیاء: 73/4.
8- مجمع الزوائد: 36/9.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}