موانع قرب به خدا
برای دست یافتن به هر موفقیتی، عنایت و لطف الهی لازم است. علاوه بر این، موانعی را که در مسیر بهره بردن از این مواهب الهی پیش آمده است یا خواهد آمد، باید رفع و دفع کرد تا مانع مستفیض شدن انسان از فیوض ربانی نگردد. البته این، خود توفیقی است که باید از خداوند تقاضا کرد. ائمه علیهم السلام ما را به سه مرتبه از مسائل و به تبع آن، سه مرتبه از موانع برای رسیدن انسان به قرب الهی توجه داده اند؛ یعنی هر کدام از این مراحل و مراتب دارای آفات و موانعی است که ائمه علیهم السلام برای نجات از شر این آفات و موانع، از خداوند متعال تقاضای کمک کرده اند.
در مرتبه ی اول، بخشی از این موانع، اموری است که به اساسی ترین اعتقادات یعنی اصلی ترین پایه ی سعادت بشر مربوط است. این امور اعتقادی، بنیادی ترین و ریشه ای ترین مسائل در ساختمان روحی و ایمانی انسان است؛ درست مانند ریشه های درختی تناور که حیات درخت بسته به حیات و زنده بودن آن است. به همین جهت، به این امور «اصول» یعنی ریشه ها گفته می شود. چراییِ تشبیه این گونه امور به ریشه ی درخت و اصول نامیدن آن، توجه به ویژگی های موجود در ریشه ی درخت است. ویژگی ریشه ی درخت آن است که اگر سالم باشد و مواد مُغذّی به درخت برساند، درخت زنده خواهد بود. حتی اگر شاخ و برگ های درخت خشک شده و سوخته باشد، ولی ریشه ی سالمی داشته باشد، باز هم امید به سبز شدن مجدد آن هست. ولی اگر ریشه اش به کلی پوسیده باشد یا سوخته و از بین رفته باشد، دیگر هیچ امیدی به حیات و سبزشدن و میوه دادن آن درخت نیست.
اعتقادات اصلی همچون توحید، شناخت صفاتی الهی، اثبات عدل خداوند، نبوت، معاد، و اعتقاد به امامت، از جمله ریشه های حیاتی دین ماست. در میان این امور اصلی، ریشه ای ترین آنها که ریشه ی اصلی است، توحید است. اعتقادات دیگر، جلوه ای از همان توحید است. توحید، اساس دین است. به بیان علامه طباطبایی رضی الله عنه، اگر ما همه ی دین را خلاصه کنیم، در یک کلمه می شود «توحید» و اگر «توحید» را بسطش بدهیم، می شود همه ی دین.
بنابراین، قبل از هر چیز باید تمام تلاش ها معطوف به این اصلی ترین اعتقاد باشد و آن را از هر گزند و انحرافی، سالم و زنده نگه داریم و موانع تحقق آن را برطرف سازیم. اگر توحید، سالم بوده و حیات داشته باشد، می توان سلامت دیگر اعتقادات را انتظار داشت؛ چرا که سلامت آن اعتقادات و سپس همه ی شاخ و برگ ها، از سلامت توحید سرچشمه می گیرد. اگر این اصل ضربه خورد و خشکید، سایر عقاید و شاخ و برگ های درخت دین نیز از بین خواهد رفت.
مصادیق الحاد در توحید
الحاد در توحید، بزرگ ترین مانع برای رسیدن به قرب خدای متعال است. مقصود از آن نیز هر گونه انحرافی است که در یک عقیده ی صحیح رخ دهد. الحاد گاه به صورت انکار خدای متعال و زمانی به صورت شریک قرار دادن برای او یا نسبت دادن برخی صفات نامناسب به او، بروز می کند. هر کدام از این موارد، نوعی الحاد و انحراف از مسیر حق است. هر نوع انحراف و کج روی از مسیر توحید، نوعی شرک و مانع شکل گیری توحید خالص است، مانند شرک در خالقیت یا شرک در ربوبیت. همچنین نسبت دادن هر صفت نادرستی به خداوند، نوعی انحراف از توحید است؛ چرا که در چنین صورتی، معرفت صحیح نسبت به خداوند متعال از بین می رود. مثلاً ما معتقدیم که خداوند دارای قدرت بی نهایت است و در قدرت، یکتاست. یکتایی خداوند به این معناست که خداوند متعال بر همه چیز قاهر است. همه چیز تحت همینه و تسلط اوست، بلکه همه چیز با اراده ی او، موجود و توانمند است. اساساً هیچ توان و قدرت مستقلی در غیر خداوند و خارج از حیطه ی قدرت مطلق و لایزال او وجود ندارد. حال اگر معتقد شویم قدرت، تقسیم شده و بخشی از آن به دست دیگران است، پس قدرت خداوند، مطلق و بی نهایت نخواهد بود. وقتی قدرتی، نامحدود نباشد و شکسته و تقسیم شده باشد، طبعاً قابل شکست خوردن و مغلوبیت هم هست. در این صورت، در واقع، صفت خدایی را از خداوند سلب کرده ایم؛ چون وقتی چیزی محدود بود، ممکن است چیزی کامل تر، بزرگ تر و قدرتمندتر از آن فرض شود. در این فرض، اگر خداوند را دارای قدرت محدودی فرض کردیم، فرض وجود قدرتی بالاتر از او نیز ممکن و متصور است. در نتیجه، قدرت خدا، قاهر نخواهد بود.حضرت یوسف علیهم السلام، خداوند یکتا را دارای قهاریت و قدرت مطلقه می داند. حضرت، خطاب به زندانیانی که برای تعبیر خواب خدمت ایشان شرفیاب شده بودند. بعد از تعبیر خوابشان فرمود: یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛ (1) «ای دوستان زندانی من، آیا خدایان و رب های متعدد و متفرق بهترند یا خدای واحد قهار و قدرتمند؟»
طبیعی است اگر به جای یک خدا، رب ها و خدایان متعدد باشند، طبعاً هر کدام دارای قدرت محدودی خواهند بود. وقتی قدرت، محدود شد، قابل شکست و مغلوبیت است و در نتیجه، دیگر الله صاحب قدرت و اختیار مطلق نیست. ما معتقدیم خداوند، موجودی است که اولاً صاحب قدرت است و ثانیاً قدرتش بر همه غالب است؛ به گونه ای که بالاتر از آن فرض نشود و همه چیز تحت سیطره ی اوست. همه ی ماسوی الله با اراده ی او موجود است. اگر اراده ی او نباشد، هیچ چیز نیست. همه چیز نابود است؛ که «اگر نازی کند، از هم فرو ریزند قالب ها».
اگر فقط خداوند را واحد قهار بدانیم، می توانیم ادعا کنیم که علم بی نهایت، قدرت بی نهایت و جمال بی نهایت، کمال بی نهایت دارد و در یک جمله دارای همه ی خوبی ها در حد بی نهایت است. هر نوع تصوری از خداوند جز این باشد، الحاد و انحراف در توحید است. در این صورت، چون تمام صفات جلالیه و جمالیه ای که به خدای متعال نسبت می دهیم، فرع بر اعتقاد به یکتایی و قهاریت اوست، دیگر شناخت درست صفات خداوند ممکن نخواهد بود. چون اگر خداوند، واحد نباشد و قابل انقسام باشد، صفات او نیز مانند صفات مخلوقات می شود و دیگر نمی تواند دارای صفات نامحدود باشد.
شناخت خداوند اگر آلوده به شرک باشد، شناختی ناقص و انحرافی است و در این صورت، نه خود خداوند و نه صفات علیای او مورد شناخت واقعی و صحیح قرار نمی گیرند. همچنین اگر خداوند و یکتایی او به درستی شناخته نشود و الحاد در توحید رخ دهد، تمجید و ستایش الهی نیز تام و کامل نخواهد بود؛ یعنی اگر ما در توحید، الحاد و انحراف داشته باشیم، نخواهیم توانست خدا را به درستی تمجید و ستایش کنیم و طبعاً خضوع و خشوع تام در برابر چنین خدایی محقق نخواهد شد؛ چرا که انسان منحرف از مسیر درست خداشناسی و اعتقاد توحیدی، عظمت الهی را درک نمی کند و ارزش پرستش، کرنش و خضوع و خشوع در برابر او را نمی شناسد، و ممکن است به جای تحمید و تمجید و خضوع در برابر خداوند، به خدا اعتراض یا-العیاذ بالله-سرکشی و بی ادبی کند. (2) یعنی مقام با عظمت خداوندی را حتی از مقام یک انسان معمولی هم پایین تر بیاورد؛ زیرا او به خدای واحد یکتایی که واجد تمام کمالات باشد، اعتقاد ندارد. او مشرک و معتقد به خدایان است. در پندار غلط او، خدایان از عیوب منزه نیستند. پس خدایان نسبت به دیگر موجودات مزیتی نخواهند داشت و چه بسا چنین انسانی، صاحب اختیار خود را خدایانی می داند که در سرپرستی و هدایت وی با هم در نزاع و درگیری اند:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ (3) خداوند برای کافر و مؤمن مثلی زده است. آیا شخصی که دارای ارباب های متعدد است که همه ی آن اربابان، مخالف یکدیگرند، با آن شخصی که تسلیم امر یک نفر است، دارای حال و روز یک سانی است؟ سپاس مخصوص خداوند یکتاست، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
بی شک، خدایانی که با هم به نزاع و درگیری برخیزند، وجودشان پر از نقص و عیب است. چنین خدایانی به هیچ روی سزاوار ستایش، پرستش، خضوع و خشوع نیستند. خداوند، در این آیه ی شریفه، حال خوش انسان موحد و یکتاپرست را با اوضاع وخیم و نگران کننده ی انسان مشرک و کافر به خداوند، به خوبی مقایسه کرده و با بیانی زیبا، زبان به ستایش گروه اول و نکوهش گروه دوم گشوده است. اقتضای اعتقاد توحیدی به خداوند یکتا، خضوع انسان در برابر او و منزه دانستن ساحت مقدس آن وجود یگانه از هر نوع احتمال نقص، قصور و کمبودی است. این همان تسبیح یا اولین مطلبی است که انسان در مقابل خدای متعال به زبان می آورد یا در دل می گذراند: یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ؛ (4) «همه ی آنچه در آسمان ها و زمین وجود دارد، تسبیح گوی خداوندند».
انسان معتقد به خدای یکتا، آن ذات پاک را واجد همه ی کمالات و منزه و مبرا از هر عیب و زشتی و کوتاهی و نقصی می داند. هرچه از خوبی ها و زیبایی ها و کمالات تصور شود، تمام و کمالش در او هست. اگر در انسانی یا در موجود دیگری غیر از خداوند، خوبی، زیبایی و کمالی تصور شود، تنها رشحه ای بسیار ناقص و ناچیز همچون سر سوزن از قطره ای از یک اقیانوس بی نهایت کمال، به او رسیده است و آن همه آثار خوب بر آن مترتب می شود. زیبایی ظاهری فوق العاده و خیره کننده ی حضرت یوسف علیه السلام به گونه ای بود که نگاه عده ای به چهره ی مبارک ایشان، آنان را مبهوت کرده بود. پس باعث شد به جای ترنجی که در دستشان بود، دست های خود را ببُرند و بگویند: مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ. (5) حال آنکه زیبایی این بنده ی مطیع خداوند، نسبت به زیبایی خالق یکتا که خود، خالق تمام زیبایی های ظاهری و باطنی است، کمتر از قطره ای است در برابر تمام اقیانوس های عالم. همین نسبت در قدرت، علم و دیگر کمالات الهی نیز، صادق است.
بنابراین، اولین خطری که متوجه انسان است، انحراف از توحید و به دنبال آن، سایر معارف اعتقادی است. درک و فهم غلط از خداوند و صفات نیکوی الهی، مستلزم گمراهی از مسیر و نیافتن هدف صحیح و طی طریق است؛ چرا که انسان منحرف از مسیر توحید، خداوند را ناقص می داند و صفات مخلوقات را صفات خدا می پندارد. در نتیجه، نمی تواند خدا را آن طور که شایسته است، تمجید و ستایش کند. شناخت درست خدای یگانه و اعتقاد به او و صفاتش، انسان را با هدف، یعنی قرب به خدای یگانه، آشنا کند. سپس به دنبال راه و روش صحیحی برای رسیدن به این هدف مقدس و متعالی، یعنی قرب به او و رضوان الهی است. به خصوص وقتی انسان دانست که عالی ترین کمال متصور برای یک موجود امکانی، کمالی است که در سایه ی قرب خدا و به وسیله ی عبادت خدا حاصل می شود، تمام تلاش وی مصروف شناخت راه و روشی برای جلب رضایت او می گردد.
به همین جهت، اولین و مهم ترین درخواست امام سجاد علیه السلام از خداوند، پس از نثار درود و سلام به محضر شریف حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت علیهم السلام در دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه نجات و مصونیت از همین مهلکه است: اللهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنا الإِلْحادَ فِی تَوْحِیدِکَ وَ التَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِکَ؛ «پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد علیهم السلام درود فرست و ما را از آلودگی و پلیدی و شرک ورزی نسبت به تو و سستی در ستایش و تمجیدت ایمن دار».
مرتبه ی دوم از موانع، مربوط به مراحل بعد از توحید و بعد از مسائل مربوط به اعتقادات، یعنی دین و شریعت است. برای دفع و یا رفع این موانع باید کاری کرد تا در هر امری از شناخت دین و تدین کاری کند که نتیجه اش جلب رضای حضرت حق باشد. در این مرتبه، انسان برای هدایت، به دین نیاز دارد و برای شناخت دین نیازمند دستگیری خداوند است.
انسان از بدو تولد، جاهل و نادان است. بعدها خداوند متعال با در اختیار قرار دادن ابزار و اسباب علم و دانایی، او را در راه دانا شدن یاری می دهد: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ (6) «خداوند شما انسان ها را در حالی که هیچ نمی دانستید، از شکم مادرانتان به دنیا آورد. به شما گوش و چشمان و قلوبی عطا فرمود تا بلکه سپاسگزار وی باشید».
در مضامین روایی نیز به این حقیقت تصریح شده که خداوند متعال، به دلایلی، بنیاد انسان ها را بر نادانی قرار داده است: لِاَنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَی بَنَاهُمْ بِنْیةً عَلَی الْجَهْلِ... (7)
طبیعی است که انسان با این نقص ها و کاستی ها، توان شناخت همه ی معارف الهی و دین و شریعت را ندارد. به همین سبب، خداوند متعال، او را به همین حال رها نکرده و از کمال لطفش، دین را از طریق انبیای عظام علیهم السلام برای بندگانش فرستاده است. از این پس، لازم ترین امر برای همه ی ما، تلاش برای شناخت درست این برترین نعمت، یعنی دین است. انسان باید وظایف خویش نسبت به خود، نسبت به خدای متعال و نسبت به جامعه و دیگر مخلوقات را به خوبی بشناسد تا در مقام عمل، به روشی که مرضیّ خداوند است، عمل کند.
چه خوب است در طی این مسیر به بیراهه نرویم و دین را به گونه ای بشناسیم که انتخاب غلط نداشته باشیم. تا جایی که به صحت و درستی دین و رضایت و خواست خداوند در این انتخاب، یقین داشته باشیم. سپس تلاشمان معطوف شناخت تمام جزئیات دین شود و راه درست عمل کردن به دین را فراگیریم.
آفت این مرحله، شک و تردید در دین و دستورهای الهی است. نتیجه ی شک و تردید در دین، کوری دل و بی بصیرتی در نتیجه، گمراهی است. (8) بصیرت و بیداری دل برای آن است تا انسان، حق و باطل را ببیند. حق را از باطل تشخیص دهد و راه حق را بپیماید و خود را از سقوط در مهلکه ی باطل حفظ کند. نور الهی را ببیند و به سوی آن برود. ظلمت را بشناسد و از آن اجتناب کند. متوجه خطرهای مسیر راهش باشد. راهزنان و دشمنان را شناسایی کند تا در دامشان گرفتار نشود. انسان زمانی از این خطرها ایمن خواهد بود که با بصیرت تمام، شناخت درستی از دین داشته و از هر نوع شک و تردید در دین و تزلزل در راه، دور باشد.
بنابراین، بعد از معرفت خدا و توحید، مهم ترین امر برای انسان، معرفت دین خداست. بصیرت نداشتن در دین و هر نوع شک و تردید در آن، حتی بعد از معرفت و شناخت خدا باعث می شود تا ما راه تقرب به او را پیدا نکنیم. در نتیجه، از رحمت بی نهایت و رضوان الهی در دنیا و آخرت، محروم باشیم. در چنین اوضاع نابسامانی ممکن است ادیان و شرایع نادرست و ساخته ی دست بشر به ما عرضه شوند و ما در محاصره ی آنها قرار گیریم و بر اثر ناآگاهی به بیراهه برویم و روشی را انتخاب کنیم که منطبق بر رضایت و خواست الهی نباشد.
امام سجاد علیه السلام در ادامه ی همان فراز قبلی با توجه دادن به این امر مهم که بزرگترین مانع و آفت برای انسان، شک در دین و تردید در راه رسیدن به قرب و رحمت خداوند است، از خداوند متعال درخواست می کنند که ما را از هر نوع شک و تردید در دین خود دور بدارد: وَ جَنِّبْنا ... الشَّکَّ فِی دینِکَ، وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ؛ «پروردگارا، ما را از شک و تردید در دین خود و کوردلی در راه حق ایمن دار».
موانع دسته ی سوم، مجموعه اموری است که بعد از شناخت دین و در مقام بندگی خدا، در عمل، مانع رسیدن انسان به قرب الهی می شود. موانع پیشین، مربوط به بینش انسان، گرایش های قلبی و اعتقادات او بود. اکنون و پس از طی مسیر صحیح و نجات از الحاد در توحید و شناخت درست دین و رهایی از شک و تردید در آن، مقام عمل است. انسان باید خود را برای مقابله با موانع مختلفی که در این مرحله ممکن است با آن مواجه شود، آماده کند. هنوز شیاطین درون و بیرون انسان را رها نکرده اند و در صدد به انحراف کشاندن او در مقام عمل هستند تا از این طریق انسان را از رسیدن به آن هدف والا و متعالی، یعنی قرب الهی باز دارند. آنچه در این مرحله مهم است، این است که انسان در مقام عمل باید قدر نعمت های الهی را بداند. امر و نهی ها و حد و مرزهای دین را محترم شمرده، حُرُمات الهی را بزرگ شمارد. همیشه مراقب باشد تا پا را از آن فراتر یا فروتر ننهد. اگر نسبت به این امور، کوتاهی و بی اعتنایی کند، خواه ناخواه در دام شیطان خواهد افتاد و به هلاکت خواهد رسید. هر نوع بی اعتنایی و غفلت و تغافل نسبت به حدود الهی، آفت این مرحله است. البته غفلت، گاه به طور طبیعی سراغ انسان می آید و انسان باید مراقب باشد تا گرفتار آن نشود، ولی بدتر از آن، غفلت تعمدی است که انسان به سبب بی اعتنایی به حقایق دین، خود را به غفلت مبتلا کند.
اهمیت مراقبه ی مستمر
ما برنامه ی زندگی خود را در شبانه روز به گونه ای ترتیب می دهیم که کمتر متوجه امور مربوط به حقیقت خود می شویم. از ابتدای صبح که از خواب بیدار می شویم، تا انتهای شب که می خوابیم، ساعات و دقایق بی شماری از عمر ما سپری می شود، ولی با این حال، کمتر مراقبیم تا خود را دریابیم و گرفتار امور بیهوده نشویم؛ از حدود الهی تجاوز نکنیم؛ گرفتار وساوس شیطان و خواهش های نفسانی نشویم؛ و متوجه اموری باشیم که مرضیّ خداست. بلکه بیشتر توجه ما به رفع نیازها و خواسته های غریزی مان معطوف است؛ خورد و خوراک، پوشاک، فراهم کردن وسایل زندگی، پخت و پز، خرید و فروش، کسب و کار، درآمد مالی و مانند آنها، همه ی مدت عمر ما را به خود اختصاص داده است. انسان به گونه ای است که وقتی توجه وی به جهتی جلب شود، از امور دیگر منصرف می شود. وقتی تمام توجه انسان، معطوف به این امور رنگارنگ و مهیج شد، دیگر نمی تواند متوجه خداوند و حدود الهی باشد. اگر هم به این امور توجه داشته باشد، یقیناً بسیار اندک و ناچیز خواهد بود.البته گاه کسانی به ما هشدار و توجه می دهند. به دیگر سخن، پیرامون ما بعضاً اشخاص و اموری غفلت زدا و بیدارکننده یافت می شوند و در واقع، خداوند این اشخاص و امور متعدد را برای بیداری و توجه ما قرار داده است، اما غفلت و بی توجهی به این امور باعث می شود تا این فرصت های بسیار مغتنم را نیز از دست بدهیم. بسیار اتفاق می افتد که صدای دل نشین صوت قرآن، گوش های ما را نوازش می دهد، اما به آن اعتنایی نمی کنیم و به راحتی از آن می گذریم و صدای دیگر را بر آن ترجیح می دهیم. شاید محضر صاحب دلی را درک کرده ایم. ای بسا، خداوند برای هدایت ما، او را بر سر راه ما قرار داده باشد، اما تغافل و بی اعتنایی عمدی ما و ترجیح امور بی ارزش دیگر باعث می شود از این فرصت استثنایی، محروم شویم؛ همان فرصتی که برخی افراد، با بصیرت و بیداری، بهترین بهره را از آن می برند و بار خود را می بندند و خود را به سرمنزل مقصود می رسانند. شاید بسیار اتفاق افتاده باشد که به خاطر دیدن یک فیلم، شنیدن یک خبر نه چندان مهم، ادامه ی یک گفت و گوی دوستانه، مطالعه، ورزش و ...، فرصت بی نظیر نماز اول وقت را از دست می دهیم، و این در حالی است که هر کدام از این امور، یعنی صوت قرآن، درک یک محفل نورانی و نماز اول وقت که ما بر اثر بی توجهی، به راحتی از آن محروم می شویم، خود غفلت زدا و هر کدام مایه ی نجات است و گاه برای انسان به اندازه ی یک عمر عبادت می ارزد. این موارد از آن جهت اهمیت دارد و انسان را گرفتار می کند که انسان تعمداً خود را به بی اعتنایی و غفلت می زند و نمی خواهد متوجه شود.
بی اعتنایی به این امور مهم، باعث قساوت قلب انسان می شود و توفیق های بسیاری را از او سلب خواهد کرد. این گروه از انسان ها آرام آرام چنان سقوط خواهند کرد که حتی-العیاذ بالله- دوست ندارند اسم خدا را هم بشنوند: وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ. (9)
سرّ این مسئله در آن است که وقتی انسان غرق لذاید دنیا شد، به موجود هوس رانی تبدیل می شود که تمام ظرفیت دلش را در اختیار لذایذ دنیا قرار می دهد. او از هرچه مزاحم لذت دنیایی اش باشد، منزجر است. در مقابل، هرچه و هر کس هوس های حیوانی اش را ارضا کند، محبوب اوست. وقتی انسان از روی عادت یا ملکه ی نفسانی، دائماً به دنبال هوس رانی و گناه باشد، اگر کسی یا چیزی، او را از این مسئله منصرف سازد و متذکر خدا کند، از آن چیز یا آن فرد، متنفر می شود، حالت اشمئزاز درونی پیدا می کند و از آن، گریزان خواهد شد.
درست در نقطه ی مقابل، آنان که دائم مراقب خود هستند و پروای خدا را دارند، و برای خداوند و احکام او حریم قایل اند و با دقت، مراقب انجام وظیفه ی بندگی اند، در موارد خطر به خدا پناه می برند و از او یاری می جویند. این گروه، آرام آرام دارای قلبی خاشع و مطیع در برابر خداوند می شوند و پس از مدت کوتاهی، با عنایات ویژه ی الهی، عشق الهی در خانه ی جانشان لانه می کند. وقتی بنده دل داده ی مولا باشد، با شنیدن نام مقدس او، قلبش به تپش می افتد و تمام توجهش، معطوف به او خواهد شد. حاضر است همچون ابراهیم خلیل علیه السلام، برای شنیدن نام مبارک و زیبای او، تمام سرمایه اش را هزینه کند تا باز هم نام نیکوی دوست و خلیلش، صفابخش جانش باشد. (10) فضلاً از اینکه بتواند جمال نورانی اش را نیز رؤیت کند؛ زهی سعادت. قرآن کریم، حالات خوش و وصف ناپذیر این بندگان مخلص خدا را این گونه بیان می دارد. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.(11)
بنابراین، شرط سالم ماندن در مقام عمل و انجام صحیح وظایف و تکالیف الهی، مراقبت دائم و توجه همیشگی به خداوند و زنده نگه داشتن یاد او در دل است. آفت این مرحله، غفلت، تغافل و بی اعتنایی است. به همین جهت، امام سجاد علیه السلام در ادامه ی فرازهای قبلی به این آفت خطرناک اشاره دارند و از خداوند متعال برای نجات و رهایی از این مهلکه یاری می جویند: وَ جَنِّبْنا ... الأِغْفَالَ لِحُرْمَتِکَ، وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّکَ الشَّیْطانِ الرَّجیمَ؛ «پروردگارا، ما را از غفلت و بی توجهی نسبت به محرمات الهی و گرفتار شدن در دام فریب دشمن رانده شده ات، شیطان، ایمن دار».
پینوشتها:
1. یوسف(12)، 39.
2. چند سال پیش سفری به هندوستان داشتیم. یک روز در یکی از شهرهای هند، به همراه بعضی از دوستان و یکی از فضلای هندی قدم می زدیم. اتفاقاً هوا بارانی شد. در تابستان مناطق استوایی، باران های خاصی می بارد. در این لحظه، یکی از هندوها که از همان مسیر می گذشت، با قیافه ی گرفته ای، به زبان هندی چیزی گفت و رد شد. ما نمی فهمیدیم که چه می گوید. از آن برادر هندی که همراه ما بود، پرسیدم: او چه می گفت؟ ایشان خندید و گفت: او به خدای باران فحش می دهد و می گوید: زمانی که باید باران بفرستی، نفرستادی. حالا باران می فرستی؟
3. زمر(39)، 29.
4. جمعه(62)، 1. آیات مبیّن تسبیح موجودات برای خداوند در قرآن فراوان است. تقریباً در غالب سوره های قرآن به گونه ای به آن اشاره شده است. سوره هایی چون: رعد، اسراء، نور، حشر، جمعه، تغابن، ص، انبیا، یس، زمر، غافر، فصلت، شوری، اعراف، حدید، صف، اعلی، آل عمران، طه، ق، فرقان، طور، مؤمنون، یوسف، نمل، قصص، صافات، زخرف، قلم، بقره، مائده، یونس، سبأ، توبه، نساء، انعام، مریم، نحل، روم، انسان، سجده و ... .
5. یوسف(12)، 31.
6. وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ(نحل، 78).
7. عنْ اَبِی حَمْزَةَ الثُّمالی قالَ: قُلْتُ لِعَلَیِّ بن الحُسَیْنِ علیهما السَّلام لِأَیِّ عِلَّةِ حَجَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الخُلقَ عَنْ نَفْسِهِ؟ قالَ علیه السلام: لأنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالَی بَناهُمْ بُنْیَةً عَلَی الجَهْلِ فَلَوْ أنَّهُمْ کانُوا یَنْظُرُونَ اِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَا کانُوا بِالَّذِینَ یَهابُونَهُ وَ لا یُعَظِّمُونَهُ نَظِیرُ ذَلِکَ أحَدُکُمْ اِذَا نَظَرَ إِلَی بَیْتِ اللهِ الحَرامِ اوَّلَ مَرَّةٍ عَظَّمَهُ فَإذا أتَت عََلیْهِ أیَّامٌ وَ هُوَ یَراهُ لَا یَکادُ أنْ یَنْظُرَ اِلَیْهِ اِذا مَرَّ بِهِ وَ لا یُعَظِّمُهُ ذَلِکَ التَّعْظِیم (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، علل الشرایع، ج1، ص 119؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج3، ص 15).
8. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ(حج، 46).
9. زمر(39)، 45.
10. نقل است که چون خداوند متعال، حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را به مقام خلّت مفتخر گردانید، بعضی ملائکه از سر تعجب به این امر نگریستند. جبرئیل علیه السلام را از باب امتحان نزد ابراهیم خلیل علیه السلام فرستادند تا او و درجه ی عشق و محبتش را به حضرت دوست بیازمایند. حضرت خلیل الرحمان علیه السلام را گله های بزرگ با هزاران رأس گوسفند و سگ هایی با قلاده های طلایی بود. شب هنگامی، وقتی به همراه گله ی گوسفندان، روی به صحرا نهاده بود، جبرئیل را به صورت انسانی ناشناس بر بالای بلندایی دید که با صوتی زیبا و دلنشین، نام مقدس خداوند را این گونه سر داده است: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِکَةِ وَ الرُّوح. حضرت علیه السلام با شنیدن نام مبارک حضرتِ دوست از خود بی خود شد و به دنبال صدا، به آن بلندی روی نهاد. چه خوش گفت شاعر عارف که: «این مطرب از کجاست که بر گفت نام دوست/تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست»، «دل زنده می شود به امید وفای یار/جان رقص می کند ز سماع کلام دوست»، «تا نفخ صور باز نیاید به خویشتن/هر کو فتاد مست محبت ز جام دوست». بالاخره او را بالای تپه ای می یابد و به او می فرماید: تو بودی که نام دوست من را به این خوشی یاد کردی؟ پاسخ گفت: آری. فرمود: اگر یک بار دیگر با آن صدای زیبا نام مقدس محبوبم را تکرار کنی، ثلث گله ام را به تو خواهم بخشید. جبرئیل اسمای مقدس را تکرار می کند. ابراهیم علیه السلام به وجد می گوید و به او می گوید: بار دیگر این ذکر را تکرار کن تا ثلث دوم از گوسفندانم را نیز به تو دهم. او بار دیگر تکرار می کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چندان هیجانی می شود که برای بار سوم از او می خواهد نام محبوبش را بگوید تا بقیه ی گله اش را به او بدهد. «چون یاد دوست بر دل عاشق گذر کند/ او را هوای دوست ز خود بی خبر کند»، «عاشق تو آن شناس که با یاد ذوالجلال/با عشق او ز عشق مجازی حذر کند». در این هنگام، جبرئیل علیه السلام، خود را معرفی می کند و به ایشان عرضه می دارد که جَدیرٌ أن یَتَّخِذَکَ اللهُ خَلیلاً وَ یَجعَلَ لَکَ فِی المِلَلِ وَ النِّحَلِ ذِکراً جَمیلاً. چه خوش گفت مولوی که: «قرض ده زین دولت اندر اقرضوا/تا که صد دولت ببینی پیش رو». «اندکی زین شرب کم کن بهر خویش/تا که حوض کوثری یابی به پیش». این حادثه ی دل نشین در نقلی دیگر چنین گزارش شده است: جبرئیل، از طرف دیگر ملائکه و به قصد امتحان، به صورتی انسانی نزد حضرت ابراهیم علیه السلام آمد و سلام داد و عرضه داشت: این گله ی عظیم از کیست؟ فرمود: مال خداوند است و در اختیار من. جبرئیل عرض می کند: آیا یکی از آن گوسفندان را به من می فروشی؟ می فرماید: نام مقدس خدا را بر زبان آور تا ثلث تمام گله را به تو بدهم... همین طور ثلث دوم و ثلث سوم ... وقتی تمام گله و دارایی خود را در ازای شنیدن نام محبوبش به جبرئیل می بخشد، می گوید: اگر بار دیگر این نام مقدس را ببری، خودم نیز بنده ات خواهم شد. ناگهان خداوند خطاب می کند: کَیفَ رَأَیْتَ خَلیلی یا جِبرَئیل؟ قالَ: نِعمَ العَبدُ خَلیلُکَ یا رَبِّ! ابراهیم علیه السلام به چوپانان امر می کند تا تمام گله را به اربابش، جبرئیل بدهند. در این هنگام، جبرئیل عرضه می دارد: ای بنده ی خوب خدا، من نیازی به گوسفندان و دارایی ات ندارم. من جبرئیلم. ابراهیم علیه السلام می فرماید: من خلیل خدایم و آنچه را به کسی داده ام، پس نمی گیرم. خداوند تعالی به پیامبرش وحی می کند که: أن یَبیعَها وَ یَشتَرِیَ بِثَمَنِها الضِّیاعَ وَ العِقارَ وَ یَجعَلَها وَقفاً ... (این واقعه ی مهم و شنیدنی در منابع مختلف به صورت های گوناگون نقل شده است. از جمله: اسماعیل بن مصطفی حقی، تفسیر حقی (روح البیان)، ج7، ص 351؛ حسن بن حسین الشیعی السبزواری، مصابیح القلوب، تصحیح محمد سپهری، ج5، ص 12؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج26 (آشنایی با قرآن)، ص 292).
11. انفال(8)، 2. درباره ی این گروه از بندگان خداوند در فرازهای دیگر از آیات شریفه ی قرآن کریم، چنین آمده است: وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (مائده، 83)؛ وَ لاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنْفِقُونَ (توبه، 92) و ... .
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}