نویسنده: حجت‌الاسلام محمد حسن وکیلی




 

اشاره:

هدف این بحث بررسی مختصر چند مسأله اصلی از اختلافات اعتقادی مکتب تفکیک با عرفان و حکمت متعالیه در خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و معادشناسی است که با رعایت اختصار و بیان ساده برای آشنائی با منظومه فکری تفکیک مفید می‏باشد.
جهت اختصار در این چند یادداشت به همه مسائل اختلافی پرداخته نشده و برای تفصیل بیشتر می‏توان به کتاب «مکتب تفکیک در بوته ی نقد» تألیف جناب آقای دکتر ارشادی نیا و کتاب «آئین و اندیشه» تألیف حجةالاسلام و المسلمین موسوی مراجعه کرد. بررسی آراء مکتب تفکیک در «روش کشف معارف» نیز در چند یادداشت جداگانه ان شاء الله تقدیم خواهد شد..
در این یادداشتها سعی شده که اختصار و ساده‌نویسی مانع دقت بحث نگشته و تعابیر با دقت و ظرافت انتخاب گردند؛ لذا تقاضا می‏شود در مطالعه آن نیز دقت به کار برده شود. از سوئی طبیعت بحث به گونه‌ای است که علی‌رغم تلاش برای ساده نویسی باز هم فهم برخی از مطالب محتاج آشنائی با کمی با علوم عقلی است.
فائده این مقایسه هم آشنائی با میزان تطابق تفکیک با معارف قرآنی است و هم میزان اثرپذیری ایشان از عرفان و حکمت متعالیه و با پی‏گیری دقیق این بحث هر محققی به این نتیجه می‏رسد که مکتب تفکیک به همان مقدار که به عرفان نزدیک شده بیشتر توانسته است از آیات و روایات بهره ببرد و به هر میزان از آن دور گشته از آیات و روایات هم محروم گشته است.
به جهت تطابق کلیات عرفان و حکمت متعالیه با معارف قرآنی و اصل بودن قرآن کریم برای همه معارف عنوان این مباحث «مقایسه تطبیقی معارف قرآنی و تفکیکی» گذاشته شده است.
مقدمةً باید دانست بررسی دیدگاه‌های تفکیک با چند مشکل مواجه است:
مشکل اول: تفکیکیان در مسائل روشی و اعتقادی دارای وحدت نظر نیستند. مرحوم میرزا به شدّت از عرفا متأثراست و مرحوم قزوینی از سید موسی زرآبادی و از حکمت مشّاء. لذا میان ابواب الهدی و بیان الفرقان تفاوت‌های فاحشی وجود دارد و این تفاوت‌ها در پیروان ایشان نیز اثر نهاده و هرچه از عمر این مکتب گذشته ظاهری‌گری در آن بیشتر شده‌است. توضیح مفصل این مسأله در مباحث روش‏شناسی تفکیک خواهد آمد.
مشکل دوم: آراء مرحوم میرزا در آثار مختلفی که در طول زمان تألیف نموده‌اند، هم پراکنده و نامنظّم و هم دارای تضادّ و ناهماهنگی است و از دیگر سو آثار ایشان به شکل کامل در دسترس نیست و قضاوت نهائی درباره ی نظر ایشان مشکل می‌باشد.
مشکل سوم: در آثار تفکیکیان ـ بر خلاف حکماء ـ نه اصطلاحات به شکل شفاف تعریف می‌شود و نه مدّعا کامل تبیین می‌گردد و نه دلیل به نظم منطقی تقریر می‌شود و بسیاری از مطالب ایشان قابل حمل بر تفسیرهای متعدّدی است.سنّت شرح و حاشیه‌نویسی نیز برای توضیح بیشتر مسائل میان آنان مرسوم نیست.
برای حل مشکل اول و دوّم در این چند یادداشت بر گزارش آراء تفکیک بر اساس دو کتاب «تنبیهات حول المبدأ و المعاد» اثر مرحوم آیت الله مروارید و «میزان المطالب» اثر مرحوم آیت‌الله تهرانی رضوان الله علیهما تکیه نموده که روشی میانه نسبت به میرزای اصفهانی و آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله علیهما داشته و میان تفکیکیان معاصر نیز نسبةً مقبول می‌باشند، و برای حلّ مشکل سوّم سعی می‌شود بیشتر به مسلّمات مکتب تفکیک پرداخته شود.
از برادران تفکیکی و غیرتفکیکی تقاضا می‏شود در صورتی که با خطائی در تقریر آراء تفکیک بر اساس این دو منبع مواجه شدند ما را از تذکرتشان محروم ننمایند.
در این چند یادداشت ابتدا فقط به گزارش کوتاه آراء تفکیک پرداخته شده است و سپس در هر موضوع به طور جداگانه نظر مکتب تفکیک به اختصار تکرار شده و با آنچه از متن قرآن و روایات و عقل استفاده می‏شود مقایسه گشته است و چون بنای آن بر اختصار است به طرح تفصیلی ادله پرداخته نشده است.

مقایسه تطبیقی معارف قرآنی و تفکیکی(۳) جهان‏شناسی

در یادداشت های گذشته مروری گذرا بر آراء مکتب تفکیک در چهار محور خداشناسی و جهان‏شناسی و انسان‏شناسی و معادشناسی و بررسی خداشناسی مکتب تفکیک انجام شد. در اینجا ابتدا آراء تفکیک را در جهان‏شناسی تکرار نموده و سپس به نقد و بررسی مختصر آن می‏پردازیم و با اشاراتی کوتاه میان نگاه این مکتب و معارف قرآن کریم مقایسه می‌کنیم و تفصیل مسأله را به کتب تخصّصی وا می‌نهیم.

جهان‌شناسی تفکیک

از نظر مکتب تفکیک اولین مخلوق خداوند جوهری است مادی و دارای فعلیت که آن را «ماء» یا «هواء» یا «نور» می‌نامند. و چون به مجرّد خلق، نور علم و عقل نیز بر آن بار شده می‌توان گفت اوّلین مخلوق نور علم و عقل است.
در مرحلة دوّم خداوند با ایجاد اندازه‌ها و اشکال و اعراض گوناگون بر روی این جوهر واحد دیگر مخلوقات را خلق فرموده است. در اثر پدید آمدن این اعراض آن مخلوق واحد تکثّر می‌یابد و از این نقطه خلقت تفصیلی آغاز می‌شود.
اولین مخلوق در مرحله خلقت تفصیلی نور رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و انوار اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌باشد (میزان المطالب، ص۲۳۰ و ۲۳۱؛ تنبیهات، ص۲۱۸-۲۲۰، و ص ۱۳۳؛ و رک: ابواب الهدی، ص۱۲۸-۱۳۱ و ۱۹۹-۲۰۱؛ و آئین و اندیشه، ۳۴۰-۳۵۱؛ تحریر این مبحث در کلام میرزای اصفهانی به گونه‌ای دیگر است).
مخلوق اول (آب) به دو قسم گوارا و شور تقسیم می‌شود و از آب گوارا که علیّین نامیده می‌شود طینت‌های پاک و ارواح و ابدان مؤمنین و بهشت و نعمت‌های آن خلق شده و از آب شور که سجّین است ارواح و ابدان کافرین و جهنم و آتش خلق می گردد (تنبیهات، ص۲۲۲و۲۲۳).
بنابراین:
اولاً: مخلوق اول لا من شیء (نه از چیزی) خلق گشته است و حدوث حقیقی دارد و دیگر مخلوقات از مخلوق اول خلق شده‌اند (میزان المطالب، ص۲۲۱؛ و تنبیهات، ۲۱۸؛ تقریرات، ص۱۴۹).
ثانیاً: تفاوت همه مخلوقات عرضی است؛ زیرا جوهر همه آنها یکی بیش نیست.
ثالثاً: تمام مخلوقات از زمین و آسمان و روح و ملک و جنّ و برزخ و قیامت ـ بجز نور علم و عقل و قدرت و روح‌القدس به اعتباری ـ جسمانی و قابل اشاره حسّی می‌باشند و مکان اشغال می‌کنند. ولی این اجسام دارای مراتب مختلفی از جهت لطافت و غلظت می‌باشند؛ لذا بسیاری از آنها به حسّ ما در نمی‌آیند (تنبیهات، ص۲۱۸و۲۴۸؛ البته تفکیکیان در برخی مواضع وجود مجرّدی غیر از خداوند را انکار کرده و در برخی مواضع می‌پذیرند. رک: آئین و اندیشه، ص۳۵۶).
رابعاً: همه مخلوقات از دیگرگونی مخلوق اول پدید آمده‌اند و از جهتی با او عینیّت داشته و از جهتی غیر وی می‌باشند (تنبیهات، ص۶۹).

جهان‌شناسی قرآنی

الف- مراتب عوالم

از منظر قرآن کریم انسان و دیگر مخلوقات همگی از سوی خداوند آمده‌اند و به سوی وی باز می‌گردند.
قرآن کریم از این حقیقت به رجوع همه بسوی خداوند تعبیر می‌کند که رجوع به معنای بازگشت به همان نقطه‌ای است که همه از آنجا آمده‌اند؛ این حقیقت در قرآن کریم بیش از صدبار با تعابیری چون الیه راجعون،الیه تقلبون، الیه المصیر و الیه المنتهی تکرار شده‌است.
بنابراین حقیقت خلقت عبارت است از نوعی دور شدن مخلوق از خالق و فناء مخلوق عبارتست از نزدیک شدن به خالق و در نهایت بازگشت به وی.
از نگاه قرآن خداوند متعال در بالای عالم قرار دارد و حرکت به سوی او حرکتی صعودی است؛ «ًإِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه» (سورة فاطر، آیه ی ۱۰)؛ و نیز می‌فرماید: بَل ْرَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْه‏ (النساء، آیه ی ۱۵۸)
و حرکت از نزد خداوند نزولی است و لذا قرآن از خلقت موجودات به فروفرستادن آن تعبیر می‌کند «وَإِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ مانُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (الحجر ، آیه ی ۲۱) و نیز می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ» (الحدید، ۲۵) و «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسًا» (الأعراف، ۲۶)؛ پس هر موجودی از دید قرآن سیری نزولی در مسیر آغاز خلقت و سیری صعودی در مسیر بازگشت دارد.
از نگاه قرآن موجودات عالم به دو دسته متغیّر و ثابت تقسیم می‌شود. قرآن جایگاه برخی مخلوقات را «عندالله» می‌شمرد (رک: الحجر، ۲۱ و البقرة، ۹۴ و ۱۱۰و آل عمران، ۳۷ و۱۶۳و۱۹۸ و النحل، ۹۵ و القصص، ۶۰ و القمر، ۵۵)
و در یک قانون کلی می‌فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» (سورة النحل، آیه ی ۹۶) (= آنچه نزد شماست از بین می‌رود و آنچه نزد خداوند است باقی است). بنابراین مخلوقاتی که عندالله هستند تغییر ندارند؛ زیرا تغییر همواره با بقاء منافی است (رک: المیزان، سوره ی انعام، آیه ی ۵۶، ج۷، ص۱۰۱ و ۱۰۲ و سوره ی حجر، آیه ی ۲۱، ج ۱۲، ص۱۴۵ و سوره ی نحل، آیه ی ۹۶، ج۱۲، ص ۳۳۹).
با توجه به آنچه گذشت مخلوقات از دید قرآن دارای مراتبی می‌باشند که برخی به خداوند نزدیکتر و برخی دورترند.
از سوئی چون می‏دانیم خداوند از هر حدّی مبرّاست، باید هر چه به سوی خداوند بالا می‌رویم با مراتب گوناگونی از مخلوقات مواجه شویم که حدّشان کمتر و به اطلاق نزدیک‌تر می‌باشند.
از دیگر سو مسلماً برخی از مخلوقات الهی جسمانی هستند که یک نمونه آن عالمی است که در آن زندگی میکنیم و یک نمونه آن بهشت و جهنم است.
و میدانیم که بهشت و جهنم از نگاه قرآن کریم در عالمی بالاتر از این عالم و نزدیکتر به خداوند می‏باشند و انسان برای حرکت به سوی آنها باید صعود نماید.
پس می‏توان نتیجه گرفت از دید قرآن کریم:
۱- مخلوقات مراتبی دارند.
۲- برخی به خداوند نزدیکتر و بالاترند و برخی دورتر و پائین تر.
۳- برخی از مراتب مخلوقات از تغییر و حرکت مبرا هستند و طبیعی است که چون تغییر ندارند زمان نیز به معنای متعارف در آنها نیست. یکی از این عوالم در زبان قرآن کریم عالم «خزائن الهی» است.
۴- برخی عوالم جسمانی هستند.
۵- عوالم جسمانی مراتبی (صعودی و نزولی) دارند.
حکما و عرفا معمولا از عالم فاقد حرکت و تغییر به عالم عقل و از عوالم جسمانی میانی به عالم مثال و از عوالم جسمانی پائینی به عالم طبع تعبیر میکنند.

ب- اولین مخلوق

از دیگر سو در روایات شیعی، چنین آمده است که اولین مخلوق خداوند حقیقتی است که گاه «ماء» خوانده می‌شود و گاه «عقل» و گاه نور رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و همه مخلوقات از این مخلوق خلق شده‌اند و حتّی مکان نیز پس از آن خلق گردیده است (رک:بحارالانوار،ج‏۵۴،ص ۱۶۹).
مسأله اوّلین مخلوق در میان متکلّمان و حکما مورد غفلت بود تا آنکه عارفان که گشایندگان معارف قرآن و اهل‌بیت‌اند باب آن را گشوده و از خصوصیّات آن و نسبتش با مخلوقات دیگر سخن گفتند.
از نگاه عرفا مخلوق اول یا همان صادر اول (عرفا چون صادر اول را فاقد حد و ماهیت می‌شمارند و کلمه خلق اشاره به حد دارد؛ بیشتر از تعبیر صادر اول استفاده می‌کنند) عین همه مخلوقات و غیر از همه است و ایشان نوعی وحدت در کثرت میان آن و دیگر مخلوقات قائلند به گونه‌ای که آن مخلوق اول همان مجموعه مخلوقات دیگر و در همه ساری است (البته جا دارد که توجه شود وحدت در کثرت صادر اول غیر از وحدت در کثرت خداوند متعال است. این وحدت در کثرت در اصطلاح وحدت و اطلاق سریانی است ولی درباره خداوند وحدت فوق سریان است که در عین سریان مستقل و مافوق همه است. درباره ی صادر اول در عرفان رک: حکمت عرفانی، ص۳۰۷ – ۳۲۷).

بررسی جهان‌شناسی تفکیک

تفکیکیان در جهان‌بینی خود نیز – همچون خداشناسی – بسیار از عرفا وام گرفته‌اند ولی در جهاتی هم از آنها فاصله گرفته و از فهم معرفت قرآنی جدا شدند.
نظریه مخلوق اول را اولین بار عرفا به این شکل مطرح نموده اند و عینیت آن با مخلوقات دیگر نیز توسط عرفا طرح شده است و تفکیکیان این طرح را – چون با روایات مطابق دیده اند – پذیرفته‌اند.
با این تفاوت که تفکیکیان چون تصوّر صحیحی از مجردات ندارند، همه مخلوقات را مادّی و جسمانی می‌شمارند و معنای عینیت را به شکلی بسیار نازل تنزل میدهند.
تفکیکیان مراتب عوالم را به طور کل منکرند و همه عوالم را در یک سطح می‏شمارند گرچه برخی را لطیفتر از برخی می‏دانند. مادی پنداشتن همه مخلوقات تفکیک را با مشکلاتی اساسی در فهم آیات و روایات مواجه نموده است؛ زیرا:

اشکال اول:

بر اساس این نگاه که مخلوقات همگی جسمانی و مادی باشند هیچ‌گاه دوری و نزدیکی مخلوقات به خداوند قابل تفسیر نخواهد بود. چون خداوند غیر جسمانی است و نسبت او (که غیر مادی است ) با همه اجسام مساوی می‌باشد.
از این رو تفکیکیان مسأله رجوع إلی الله و سیر نزولی و صعودی موجودات را از خدا و به سوی خدا که بارها در قرآن و روایات آمده است به طور کل انکار می‌نمایند و حجم بسیار وسیعی از آیات و روایات را تأویل می‌برند. تفکیکیان معمولاً در تفسیر آیاتی چون الیه ترجعون می‌گویند: الی ثوابه ترجعون.
این تفسیر علاوه بر آنکه تأویل است معنای مناسبی نیز ندارد؛ زیرا می‌دانیم که ما از نزد ثواب خداوند نیامده‌ایم که نام حرکت ما به سوی آن «بازگشت» باشد..
پس اولین نقطه جدائی جهان‏شناسی قرآنی و جهان‏شناسی تفکیکی در ناتوانی مکتب تفکیک در تفسیر نزول و صعود موجودات و قرب و بعد حقیق آنها نسبت به خداوند است.

اشکال دوم:

تفکیکیان بر اساس جهان‌بینی مادّی‌انگارانه خود مجبورند جایگاه همه عوالم قبل و بعد از دنیا را آسمان‌های جسمانی بدانند و هیچ عالمی را جدای از همین عالم دنیا فرض نمی‌کنند.
از نگاه ایشان بهشت در آسمان است و آسمان‌هائی که رسول‌خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در معراج طی نمودند تا به مقام قرب الهی رسیدند همگی مادّی بوده است.
این تفسیر اولاً با همان مشکل اساسی مواجه است، زیرا می‏دانیم که هرچه در آسمانهای مادّی پیش رویم به خداوند نزدیک نمی‌شویم؛ زیرا خداوند در آسمان‌ها یا بالای آنها نیست و معنا ندارد که حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم با صعود در آسمانهای جسمانی به ملاقات خداوند و مقام قاب قوسین أو أدنی برسند.
و ثانیاً از آیات و روایات فراوانی استفاده می‌شود که بسیاری از آسمان‌ها و مخلوقات مافوق مکان و عالم جسمانی می‌باشند و مرتبه ای از مخلوقات بدون تغییر و مجرد (عالم عقل) می‏باشند و تفکیکیان نمیتوانند این عوالم را تفسیر کنند؛ چون همه چیز را مادی میدانند.
و ثالثاً از آیات و روایات استفاده میشود بسیاری از آن عوالم در عوالمی جسمانی ولی موازی هستند (که آن را عالم مثال میخوانند. در بحث معادشناسی در یادداشت ۱۴۶ ان شاء الله به توضیحی پیرامون عوالم موازی در آیات و روایات خواهیم رسید.) با اینکه تفکیک عالمی جسمانی نمیشناسد و این طور تصور میکند که اگر ابزار کافی وجود داشته باشد با پرواز کردن از این کره خاکی میتوان به دیدار همه عوالم رسید.

جمع‏بندی

با توجه به آنچه گذشت تفکیکان در جهان‏بینی خود همان جهان‏بینی مرسوم میان متکلمان را با چند نکته از عرفا جمع نموده‏اند. آنها همه مخلوقات را مادی دانستند ولی به مانند عرفا نظریه مخلوق اول و عینیت وی را با مخلوقات دیگر طرح نمودند.
با این کار کمی به روایات اهل بیت علیهم السلام نزدیک شدند ولی به واسطه مادی دانستن عوالم از تفسیر دقیق نزول و صعود موجودات و لقاء الله و تبیین و تفسیر عوالم مجرد و عالم مثال ناتوان گشتند و حجمی وسیع از آیات را تأویل بردند.