نویسنده: حمیدرضا موسوی (استادیار دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی)




 

یادمان و طبیت جریان زندگی در شهر

یادمان چیست؟ یادمان ها را چه کسانی می سازند؟ مردم یا نظام ها؟ چه کسی تصاویر ذهنی را روی کالبد یادمان ها سوار می کند؟ آیا یادمان ها می توانند مناسبات اجتماعی مردم را تغییر دهند یا مناسبات اجتماعی است که روح و جسم یادمان ها را می سازد؟ نویسنده در این یادداشت در تلاش است برای یافتن پاسخ به این سوال ها از دو وجه یادمان را ببیند و دو تلقی را تعریف و تفسیر کند که در تحلیل یادمان ها و نمادهای هویتی یک شهر، با آن روبه رو هستیم.
یادمان چیست؟ما به ازای فضایی - کالبدی مفهومی محرک و رشد یافته از ادراک عمیق و مشترک گروه های متنوع و متکثر اجتماعی یا شکل تجسم یافته اندیشه و خواست گروهی برگزیده؟ نخستین تلقی از یادمان آن را به نمادی از تحول و پویایی جریان زندگی و عامل محرک توسعه بدل می کند و زایش آن را مطابق یک فرآیند درونی تعریف می کند. فرآیندی که در خلال بالندگی فکری جامعه و تجدید و تقویت زیربناهای فکری آن ارزش های مشترکی را تولید می کند که لزوماً ملموس و تجسم یافته نیستند اما مورد پذیرش افراد مختلف اند و اگر منظورمان از یادمان به زبان ساده آن چیزی باشد که در یاد می ماند بسیاری از ارزش های ناملموس بسیار پیشتر از آنکه به صورتی کالبدی در ذهن متبادر گردند نزد جامعه به یادمان بدل شده اند. در حقیقت این جریان زندگی حاکم بر جامعه است که یادمان سازی می کند، با ساز و کاری از بسیاری جهات مشابه با فرآیندی که اسطوره سازی می کند و شگفت آنکه در هر دو، پای تقویت بنیان های جامعه در میان است.
تلقی دوم به یادمان همچون ابزاری قدرتمند می نگرد که مهم ترین کارکردش خلق جریان نوینی در زندگی است. یادمان در این نقش عموماً به صورت یک بدیل فضایی کالبدی یا یک شعار ظاهر می شود و به مثابه نسخه ای است که گروهی خاص با هدف زدودن رخوت و خمودگی از جامعه، یک صدا کردن گروه های پراکنده و هم راستا کردن انرژی های موجود به سوی اهداف ترسیم شده برای سایرین می پیچند.
در حالت نخست، جامعه یادمان سازی را به صورت کیفیت و قابلیتی درونی و خود به خودی دنبال می کند، این فرآیند در ذات خود حرکتی کند اما ماندگار است و در حالت دوم این برآیند نیروهای موجود در جامعه نیست که ضرورت و ماهیت یادمان را تجویز می کند،‌ بلکه اراده قوایی است که چشم انداز مطلوب خود را توسعه و تعمیم می دهد. فرآیند دوم جهان را دائماً آماده پرش به سطحی دیگر از تأثیرگذاری و کنش می کند اما همواره با این خطر مواجه است که با از میان رفتن قوه قاهره و عامل انگیزش نشانی از یادمان در جامعه باقی نماند و شرایط به همان سرعت به وضعیت قبل از پرش بازگردد. شاید شرط بقای یادمان، خلق آن در زمانی است که جریان زندگی پیش از آن معنا و هویت آن را در جامعه ساخته و به آن قوام داده باشد. چنانچه بخواهیم بدانیم کدام یادمان ماندگار خواهد بود کافی است ببینیم آن یادمان بازتاب دهنده کدام مفهوم مورد پذیرش عموم بوده یا بر کدامین ویژگی و عنصر مایه تفاخر جامعه استوار است. در این صورت خالق یادمانی که به دنبال تزریق هویت و معنای مورد نظر خود است تا چه میزان در کار خود موفق بوده و تا چه زمانی می تواند در این مسیر گام بردارد؟
به راستی چه عاملی علی رغم مخالفت شدید گروه های برگزیده از جمله نویسندگان، معماران و هنرمندان با بنای برج ایفل، از حذف آن جلوگیری کرد و آن را به نماد پاریس بدل کرد؟!
میدان تیان آن مِن پکن را مملو از جمعیت عظیمی که حزب حاکم چین در سالروز انقلاب کمونیستی گرد هم آورده متصور شویم. جمعیتی که شکل ظرف خود را به خود گرفته اند و هر حرکت شان از پیش تعیین شده و بی اختیار است. حرکاتی که هر سال پرشکوه تر از سال قبل برگزار می شود. ابعاد خارق العاده میدان هر میزان جمعیتی را در خود جای می دهد تا جایگاه خویش را به عنوان نماد اقتدار چین استوار کند. در هر زمان که به تصور میدان و شکوه مراسم یادبود انقلاب می نشینیم همزمان تصویر تکرارناپذیر جوانی یکه و تنها ایستاده در میدان با قامتی استوار به خاطر می آید که با گام های مصمم خود گویی ابعاد میدان را آنقدر کوچک کرده که فضایی برای عبور نیروهای ارتش چین در میدان جز محل حضور وی نمانده است. تصویری که معنا، ‌هویت و ابعاد یادمان را از سمبل گستردگی و عظمت یک جامعه متحدالشکل به نمادی از خروش جامعه برای کسب هویت فردی یکایک اعضایش بدل می سازد.
برخی بر این باورند که یادمان معنا و هویتی مستقل از ادراک کنندگان و بهره بردارانش دارد، ‌از این رو درصدد صورت بندی آن در چارچوب تعاریف و قالب های مشخص و سخت کیش برمی آیند و انتظار دارند همان کارکردی را داشته باشد که آنان طلب می کنند. هدف آنها از خلق یادمان تغییر جریان زندگی به سمت و سویی است که برای جامعه تدارک دیده اند، اما اگر جامعه این کیفیت تغییر را قبل از آن درخود درونی نکرده باشد یادمان به انزوا و فراموشی سپرده می شود و با ماهیتی متضاد نسبت به آنچه خالقانش به دنبال آن بوده اند در ذهن جامعه رسوب می کند. چنانچه این قابلیت ذاتی یادمان باشد که مستقل از خواست و اهداف پدیدآورندگانش به حیات خود ادامه می دهد و خودش را به جریان زندگی در جامعه می سپرد چه رسالت و کارکردی مهم تر از این می تواند داشته باشد که به تقویت جریان زندگی کمک کند. جریان حقیقی زندگی که بر اساس رویای گروهی قلیل برای جامعه تدارک دیده نشده باشد. رویایی که به مصادیق مختلف از جمله سبک زندگی و نوع نگرش و به کمک ابزارهای قدرتمندی همچون رسانه القا می شود بلکه جریانی از زندگی که با پرورش آرام و مستمر دانایی،‌مسیر خود را به سوی تعالی تعیین می کند و در آن به پیش می رود و در این راه دائماً دست به آفرینش مفهوم می زند و برای آنکه این مفاهیم را در ذهن جامعه زنده و بالنده نگه دارد آنها را در هیات یادمان به مخاطبین عرضه می کند. حتی در آن زمان که به شکل نماد تغییر ظهور پیدا می کند در حقیقت نه عامل تغییر بلکه در مقام تقویت کننده جریان تغییر ظاهر می شود؛ علی رغم آنکه خلق یادمان به مثابه نقطه عطف تغییر در بسیاری از دوره های تاریخی بروز یافته، ‌با نگاهی عمیق تر درخواهیم یافت که پیشتر جامعه تحول و ضرورت زایش آن را در خود پرورانده بوده است.
منبع مقاله: شهر زندگی زیبایی، نشریه داخلی سازمان زیباسازی شهر تهران، معاونت برنامه ریزی و توسعه، دوره اول، شماره چهارم، پاییز1391