نویسنده: حسین شهرابی (کارشناس ارشد معماری)




 

گوگنهایمِ بیلبائو؛ فراتر از یک یادمان شهری

موزه گوگنهایم بیلبائو یکی از غریب ترین تجربه های معماری معاصر است. اما نباید به آن صرفاً به عنوان یک اثر معماری نگاه کرد که مستقل از زمان و مکان، ‌دارای هویت زیبایی شناختی و کاربردی است. موزه گوگنهایم چهره شهر بیلبائو را در اسپانیا تغییر داده و از روزی که ساخته شده هویت این شهر بندری را عوض کرده است. موزه گوگنهایم نمادی از یک شهر فرهنگی است و یادمانی است که اراده یک شهر را برای تغییر هویتی به تصویر می کشد. گویی تاریخ بیلبائو به دو دوره تقسیم می شود: دوره قبل از گوگنهایم و دوره بعد از گوگنهایم. این یادداشت از این منظر نگاهی دارد به شاهکار فرانگ گری که مثل همه آثار شاخص معماری، ‌موافقان و مخالفانی دارد اما هیچ کس نمی تواند منکر تاثیر شگرف این ساختمان بر هویت این شهر و چه بسا اسپانیای معاصر شود؛ اسپانیایی که دوست دارد در قرن بیست و یکم هم تراز فرانسه، ‌مهد فرهنگ و هنر اروپایی باشد.
اگر تصویری از موزه گوگنایم شهر بیلبائو ندیده و چیزی راجع به آن نخوانده باشید، ‌در اولین برخورد با این بنا یا تصویر آن، ‌قطعاً زمانی را به سکوت خواهید گذراند، چون این بنا شکلی بسیار غیر متعارف دارد و شما نیازمند فرصتی خواهید بود تا با شکل عجیب و منحصر به فرد آن کمی آشنا شوید و با خود کنار بیایید که روبه روی یک موزه ایستاده اید! در واقع این ساختمان بیشتر از آنکه شبیه به یک موزه باشد به تندیسی غول پیکر می ماند. این موزه بسیار ویژه اثر معمار مشهور فرانک اون گری است، ‌پیرمردی یهودی و لهستانی الاصل که از افتخارات دنیای معماری چیزی کم ندارد. او که از پیشگامان معماری ساختارشکن(Deconstruction) است اذعان می کند در طراحی آثار خود از ماهی الهام می گیرد. این بنای مجسمه گون و پوشیده از ورق های تیتانیوم، ‌پوسته ای شبیه فلس ماهی ها دارد و به جای کشتی های بزرگ در کناره رودخانه نرویون(Nervion) رودی که از میان بیلبائو می گذرد و به دریای آتلانتیک می ریزد - آرام گرفته است.
در تاریخ معماری و شهرسازی آثاری وجود دارد که همه چیز در آنها چنان به خوبی در کنار هم قرار می گیرد که تنها می توان انتظار یک شاهکار را داشت. بیلبائو شهری بود که توانست زاده شدن یکی از این شاهکارها را تجربه کند. شهری کاملاً صنعتی که شالوده آن بر استخراج آهن، توزیع فولاد تولید شده و کشتی سازی استوار است و سابقه آن به قرن چهاردهم میلادی باز می گردد. این شهر در دوران صنعتی شدن از نظر اقتصادی شکوفا شد، ‌تا جایی که توانست به مقر بسیاری از شرکت های اقتصادی با ارتباطات داخلی و بین المللی شود.
بعد از بحران مالی دهه هشتاد حکومت وقت مجبور شد بنیادهای کاملاً اقتصادی خود را مورد بازنگری قرار دهد و برنامه ای جامع برای تجدید حیات شهر طرح ریزی کند. شاید بتوان شروع داستان این بنا را وقتی دانست که بنیاد سولومان آر گوگنهایم در فوریه 1991 از گردانندگان بخش باسک پیشنهادی دریافت کرد که بخشی از توسعه همه جانبه بیلبائو بود. این پیشنهاد همچنین نشان از تمایل ایشان به مشارکت در برنامه ای درازمدت داشت که تقویت شبکه مراکز مختلف این بنیاد در سرتاسر جهان را دنبال می کرد.
بدین ترتیب شهری صنعتی که در طول سال تنها 25000 نفر توریست را پذیرا بود، می خواست به شکل بنیادین تغییر کند و نقطه آغازین این تحول، ‌ساختمان جدید برای بنیاد گوگنهایم بود، ‌مؤسسه ای که ساختمان اصلی اش را در نیویورک فرانک لویدرایت یکی از مدرنیست های بلامنازع - ساخته بود. نیاز به یک تحول شهری با حضور یک بنیاد هنری سفارشی خاص را برای یک معمار آوانگارد و جسور فراهم کرد. مثلث شکل گرفته منجر به نتیجه ای ورای حد انتظار شد. می توان این ساختمانِ تندیس گونه را کلید تحولات بیلبائو دانست. چه آنکه تنها در سال اول آغاز به کار این موزه 1300000 نفر از آن بازدید کردند و این شهر سابقاً کثیف و آلوده توانست درآمد سالانه خود را از محل گردشگری به 300 میلیون یورو برساند. این امر باعث شد عنوان «اثر بیلبائو» (The Bilbaoeffect) بر زبان ها بیفتد؛ شهری صنعتی، ‌کثیف و خوابیده در کنار دریا پس از یک دوره 25 ساله تبدیل شد به شهری زنده پویا، ‌پررونق و سرشار از فرصت های تازه شغلی و موقعیت های جدید فرهنگی از مناسبات تازه اجتماعی، تا آنجا که به یکی از جذاب ترین شهرهای اروپا تبدیل شد.
این بنا اگر چه ظاهری مجسمه گون دارد اما شاخصه های طراحی آن محدود به شکل نیست. گری توانسته ساختمان را به خوبی در مجموعه ارتباطات شهری قرار دهد. همنشینی مناسب با رودخانه، ایجاد ترکیبی هماهنگ میان بنا، ‌مسیر سواره و پل، ‌ساخت مسیرهای پیاده گوناگون در اطراف بنا و توجه به چشم اندازهای مختلف شهری در اطراف موزه موجب شده است کارکرد این بنا محدود به ساختمانی یادمانی در بیلبائو نباشد.
دور از ذهن نیست که تنها نمایشگاه دائمی موزه بیلبائو مجسمه هایی باشند که ایده مجسمه به مثابه معماری را نمایش می دهند. قرارگیری ایده ریچارد سرا در این نمایشگاه دائمی با نام «ماهیت زمان»در موزه بیلبائو خالی از لطف نیست. جایی که دیدگاه دو هنرمند معمار و مجسمه ساز با بیانی دوگانه از معماری و مجسمه سازی ظاهر می شود.
انتخاب عنوان «بزرگ ترین بنای دوران» از سوی معمار شهیر فیلیپ جانسون و نام گذاری این بنا به عنوان «بنای قرن» از طرف مجله تایم، ‌تنها به رویکرد بسیار پیشروی گری در خلق فرم های جدید مربوط نیست. موفقیت کم نظیر این بنا یک بار دیگر نشان داد که خلق یک اثر ارزشمند و تأثیرگذار معماری تنها به آنچه معمار طراحی می کند بازنمی گردد و تا زمانی که مسأله به شیوه مناسب و بر مبنای مطالعه و برنامه طرح نشود، ‌پاسخ های هنرمندانه معمار لزوماً راه به مقصود نخواهد برد. این اثر تحسین شده معماری معاصر را می توان موقعیتی خاص در فرهنگ معماری خواند، ‌زیرا یکی از معدود موارد نادری بود که در آن منتقدان، دانشگاهیان و توده مردم همگی در مورد موضوعی اتفاق نظر داشتند.
این بنا از لحاظ ساخت یادمان های شهری می بایست بسیار مورد توجه قرار بگیرد. شکل ساختمان هیچ ارجاعی به گذشته و وضع موجود شهر ندارد و به شدت منحصر به فرد است. گری با سبک کاملاً جسورانه، ‌همواره ایجاد فرم های تازه را دنبال می کند و البته تنها به فرم بسنده نمی کند. این بنا علی رغم داشتن عملکرد خاص خود، ‌نشانی برای تغییرات جدید شهر است و همین طور ضدنمادی برای گذشته شهر. به نظر می رسد گردانندگان بخش باسک، ‌بنیاد گوگنهایم و گری، همگی به این موضوع آگاهی داشتند و از طریق همین آگاهی توانستند طراحی و ساخت چنین بنایی را که شبیه آن قبلاً تجربه نشده بود طبق برنامه - در زمان معین و با بودجه معین - به پایان برسانند.
گوگنهایم بیلبائو با آن فرم کم نظیر، ‌اگر چه کاملاً خود را در کالبد یک یادمان شهری بروز می دهد، اما ماهیت یادمانی اش محدود به فرم نمی شود. رویکرد گری در معماری، این بنای عظیم فلزی را نه تنها نقطه آغاز تجدید حیات شهری بلکه سمبل و مایه افتخار مدنی بیلبائو کرده است.
منبع :شهر زندگی زیبایی، نشریه داخلی سازمان زیباسازی شهر تهران، معاونت برنامه ریزی و توسعه، دوره اول، شماره چهارم، پاییز1391