نگاهی به زندگی خلبان انقلابی شهید حسین لشکری در گفتگو با
سرتیپ خلبان بازنشسته جلال آرام جانشین پیشین تیپ شکاری پایگاه شیراز

درآمد

سرتیپ دوم خلبان بازنشسته جلال آرام از همرزمان شهید حسین لشکری در سال 1349 وارد نیروی هوایی شد و در سال 1353 به دانشکده خلبانی پیوست. پس از گذراندن دوره یک ساله آموزشی، در سال 1354 به آمریکا اعزام شد، و همراه شهید لشکری دوره خلبانی جت را طی کرد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران بازگشت و در پایگاه وحدتی دزفول استقرار یافته و همگام با شهید حسین لشکری فعالیت های انقلابی پایگاه را اداره کردند. این خلبان تیزپرواز در دوران هشت سال دفاع مقدس در ده ها مأموریت برون مرزی شرکت کرد که مهمترین آن ها «عملیات کمان 99» در اول مهرسال 1359 بوده است. در سال 1363 به عنوان افسر عملیات تاکتیکی گردان شکاری پایگاه وحدتی دزفول منسوب و سپس برای تعدادی از دانشجویان خلبانی، دوره های آموزشی با هواپیمای «اف-15» تشکیل داد. سرتیپ آرام پس از گذشت مدتی با هماهنگی شهید عباس بابایی به اصفهان انتقال یافت و مسئولیت فعالیت گردان آموزشی «پی-7» را به عهده گرفت. دو سال بعد نیز با هماهنگی شهید بابایی و شهید مصطفی اردستانی به جانشینی تیپ شکاری پایگاه شیراز منصوب شد و چند سال بعد بنا به درخواست شهید منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، دانشکده خلبانی جت پیشرفته را برای اولین بار در پایگاه هوایی شیراز تأسیس کرد.

در ابتدا بفرمایید در چه سالی با شهید حسین لشکری آشنا شدید؟

در سال 1353 وارد دانشکده خلبانی شده و در دسته چهارم قرار گرفتم و شهید لشکری در دسته اول بود. یعنی او قبل از من وارد دانشکده شده بود، و سه دسته از من ارشدتر بود. ما به خاطر علاقه ای که به یکدیگر پیدا کردیم، خیلی زود با هم دوست شدیم. چون قبلاً زبان انگلیسی خوانده بودم کمی سریع تر مراحل آموزش زبان انگلیسی را طی کردم. بعد هم از نظر رده ای به کلاس او رسیدم. گرچه ما یک اختلاف زمانی دو سه ماهه با هم داشتیم، ولی از نظر کلاس دوره آموزشی خیلی سریع در یک کلاس قرار گرفتیم. بعد از گذشت مدتی هر دوی ما و چند تن از عزیزان دیگری مثل داود صادقی و تقی آریافر (تقی تندسته) فرمانده پیشین منطقه هوایی اصفهان که یکی از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی حسین لشکری بود.

اخلاق و رفتار شهید لشکری در دوران تحصیل چگونه بود؟

شهید حسین لشکری انسانی بسیار معتقد، متدین و باخدا بود. نماز خوان بود. از مجموع خلبانان ایرانی که همزمان با آغاز انقلاب اسلامی، از آمریکا بازگشتند، او یکی از اولین کسانی بود که خیلی سریع در خط انقلاب و امام خمینی(ره) جبهه گیری کرد، و در صف انقلابیون قرار گرفت. بعد از اینکه انقلاب به پیروزی رسید، حسین لشکری جزء بچه هایی بود که هسته های انقلابی بعد از انقلاب را تشکیل دادند. بلافاصله که انقلاب پیروز شد یک عده زندگی عادی خود را ادامه دادند و یک عده دیگر آمدند و فعالیت های انقلابی خود را در راه انقلاب و در راه امام خمینی(ره) خیلی زیاد گسترش دادند. به عنوان عناصر بسیار فعال در مجالس و مساجد و حمایت های مختلف از انقلاب شرکت کردند. به یقین می گویم که حسین لشکری از آن تیپ آدم های انقلابی بود که اگر در پایگاه وحدتی سه نفر خلبان داشتیم که خیلی قوی مسائل انقلاب را پیگیر بودند، یکی از آن سه نفر شهید لشکری بود.
در دورانی که در کنار هم در آمریکا سرگرم تحصیل و آموزش خلبانی بودیم. از نظر پروازی جزء شاگردهای خیلی خوب بود. چون همکلاس بودیم، به این دلیل حسین لشکری را خوب می شناسم. جالب اینکه من و لشکری یک استاد مشترک آمریکایی به نام کاپیتان رندینا داشتیم. حتی یکبارهم اتفاق نیفتاد که حسین در آمریکا یک درس پروازی را بگیرد و مردود شود. یا به اصطلاح نمره نامناسب بگیرد. زمانی که به ایران بازگشتیم در تهران هم مدتی در کنار هم بودیم.

در آن چند سالی که در آمریکا سرگرم تحصیل بود، به هیچ وجه تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار نگرفت؟

ما دو سال با هم در آمریکا بودیم. تا آنجایی که من می دیدیم نه تنها حسین لشکری بلکه اکثر بچه های خلبان اینگونه بودند. به ارزش های ملی و دینی خودشان به شدت پایبند بودند. اصول ملی و اعتقادی شان را کاملاً رعایت می کردند. من به یاد دارم که مسئولان و اساتید دانشگاهی امریکا خیلی مراقب بودند و می گرفتند که روزه نگیریم. ولی می دیدم از میان هم دوره های ما کسانی بودند، مثل امیر بزرگوار انصاری که اکنون بازنشسته شده، یا خلبان آزاده فرشید اسکندری و یا شهید حسین لشکری به دور از چشم امریکایی ها در ماه مبارک رمضان روزه می گرفتند. اگر آنها متوجه می شدند که افراد یاد شده روزه می گیرند، از پروازشان جلوگیری به عمل می آوردند.
آن ها به این دلیل به خلبان روزه دار اجازه پرواز نمی دادند که امکان دارد به خاطر اینکه غذا به اندازه کافی نخورده است، قند خون در حین پرواز افت کند. امکان دارد خلبان روزه دار بر اثر فشارها بیهوش شود. ولی خوشبختانه شهید لشکری از بنیه خوبی برخوردار بود و آن زمانی هم که روزه می گرفت و پرواز می کرد، هیچ اتفاقی برای او نمی افتاد، و ‌آمریکایی ها هم نمی فهمیدند که او روزه است.

بعد از بازگشتتان از امریکا در کدام پایگاه خدمت کردید؟

البته ما در ایران و قبل از امریکا روی هواپیماهای بونازا آموزش می دیدیم و بعد که به آمریکا رفتیم، اولین هواپیمایی که روی آن آموزش دیدیم هواپیمای «سسنا-تی-41» بود. بعد با هواپیمای جت «تی-37» آموزش دیدیم. در آخرین مرحله روی هواپیمای جت «تی-38» که مشابه «اف-5» می باشد، آموزش دیدیم. بعد که دوره آموزشی ما پایان یافت و به اتفاق شهید لشکری به ایران برگشتیم هر دو برای خلبانی هواپیمای «اف-5» به پایگاه وحدتی دزفول انتخاب شدیم. در دزفول دوره آموزشی نهایی مان را گذراندیم، و سپس تعدادی از بچه ها داوطلبانه تقسیم شدند، و در پایگاه های تبریز و دزفول مستقر شدند. من و حسین لشکری جزء کسانی بودیم که در دزفول ماندیم و در آنجا خدمت کردیم.

به فعالیت های انقلابی شهید لشکری در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کردید. امکان دارد بخشی از این فعالیت ها را شرح دهید؟

شهید لشکری یک خلبان بسیار ساده و صاف و انسانی مؤمن بود. در همان اوایل که حرکت های انقلابی در ایران شروع شده بود، به طرز چشمگیر به پادگان های ارتش و میان نیروهای نظامی سرایت نکرده بود. در دزفول تعدادی از خلبانان انقلابی بودند که یکی از شاخص ترین این افراد شهید حسین لشکری بود. البته او بیش از همه فعالیت می کرد. خلبان آزاده پرویز حاتمیان که از اهالی اندیمشک است، در این نوع فعالیت ها شرکت می کرد. سروان شاهی بود، سروان سلیمانی بود، سرگرد فرزانه بود، این افراد در واقع هسته ای مرکزی خلبانان انقلابی پایگاه هوایی دزفول را تشکیل می دادند. در جلساتی که شبانه تشکیل می دادیم، در رابطه با تحولات انقلاب و پیام های امام خمینی(ره) بحث می کردیم. در کنار آن روشنگری هم در پایگاه انجام می دادیم که در این زمینه خود شهید لشکری یکی از فعالترین افراد آن هسته بود و به این دلیل می گویم که حسین لشکری یکی از فعالترین این هسته بود که در واکنش به حمله افراد چماقدار به شهر دزفول در روز 17 دی سال 1357، تعدادی از خلبانان پایگاه را شبانه گرد هم آورد تا نسبت به این حمله که باعث تخریب برخی از اماکن شده بود، اعتراض کنیم. در پی این حرکت اعتراض آمیز، مأموران ساواک و شهربانی آن زمان تصمیم گرفتند که همه ما را دستگیر و به جزیره خاش تبعید کنند، که خوشبختانه انقلاب پیروز شد و این تصمیم ناکام ماند.
در حقیقت حسین لشکری از کسانی بود که در این قضایا لیدر بود، و همه بچه های پایگاه او را قبول داشتند. به طور مثال در آستانه پیروزی انقلاب در روز 21 بهمن پرسنل پایگاه به اداره ضد اطلاعات پایگاه حمله کردند و آنجا را به تصرف خود درآوردند. فرمانده وقت آن اداره شخصی به نام سروان جورابچی بود. پرسنل خشمگین پایگاه قصد داشتند او را به قتل برسانند. من هیچ وقت فراموش نمی کنم که شهید حسین لشکری با آن روش و منش انسانی که داشت از این کار جلوگیری به عمل آورد. در آن زمان یک دستگاه ماشین بلیزر مشکی زیبایی داشت. با هم آمدیم جلوی درب اداره ضد اطلاعات توقف کردیم، و وارد اداره شدیم و جورابچی را از دست کسانی که می خواستند او را بکشند نجات دادیم. پرسنل پایگاه به خاطر فعالیت هایی که شهید لشکری در دوران قبل از انقلاب داشت، به واسطه احترامی که برای او قائل بودند، از ورود ما ممانعت نکردند. موقعی که پرسنل پایگاه، جورابچی را کتک می زدند، لشکری خود را روی بدن جورابچی انداخته بود و به نوعی حائل ایجاد کرده بود تا جورابچی کتک نخورد. در آن حادثه دهها مشت و لگد به صورت و بدن شهید لشکری که می خواست با یک حرکت انسان دوستانه جان جورابچی را نجات دهد، اصابت کرد. به هرحال موفق شدیم جورابچی را نجات داده و او را عقب ماشین حسین لشکری قرار دادیم و از پایگاه بیرون بردیم. همچنین به علت این که مسیر راهمان را بسته بودند، از یک مسیر انحرافی از جاده شهر شوش به دزفول آوریدم و تحویل مرحوم آیت الله قاضی روحانی سرشناس دزفول دادیم تا اگر جرمی کرده باشد به صورت عادلانه محاکمه شود.

گفته شده که شهید لشکری قبل از اینکه هواپیمای او سقوط کند و اسیر شود، حدود 12 عملیات رزمی داشته است؟

من از این موضوع اطلاع کافی ندارم. چون قبل از عملیات روز 27 شهریور ما عملیات رزمی نداشتیم. عملیاتی که از پایگاه دزفول انجام می دادیم فقط عملیات های شناسایی بود. در حقیقت همه تصور می کنند که جنگ عراق روز 31 شهریور شروع شد و این واقعیت ندارد. صدام جنگ را حدود خرداد سال 1359 به ما تحمیل کرد. درست به یاد دارم که هفتم فروردین همان سال در پایگاه آماده باش «سه-الف» اعلام شد. این آماده باش به این ترتیب است که وقتی اوضاع بحرانی می شود، نیروهای نظامی را به حال آماده باش درمی آورند، و این آماده باش ها مرحله به مرحله تغییر می کند. به طور مثال آماده باش «سه-الف» آماده باش «سه-ب»، آماده باش «سه-پ»... آماده باش «س-ب» یعنی جنگ.
ما از فروردین در حال آماده باش بودیم. حتی ما روز 15 خرداد یک شهید به نام باستانی داشتیم. شهید باستانی برای شناسایی اوضاع مرزی به مأموریت رفته بود که مورد اصابت موشک عراقی ها قرار گرفت و در خاک ایران سقوط کرد. ما تعدادی از خلبان های پایگاه دزفول از جمله حسین لشکری که پرواز کرده و می رفتیم از محور قصر شیرین تا شلمچه اوضاع نقاط مرزی را شناسایی می کردیم. نیروهای عراقی که در مرز مستقر شده بودند را شناسایی می کردیم نتیجه این گونه عملیات شناسایی را به پست فرماندهی گزارش می کردیم. این نوع مأموریت هایی را که شهید لشکری قبل از اسارت داشت، مأموریت های شناسایی بودند. اما متأسفانه به این گزارش ها اعتنایی نمی شد، و ما نیرو در مقابل نیروهای ارتش عراق نداشتیم. به همین علت ارتش عراق در روز اول مهر توانست در خاک کشورمان پیشروی کند و بخش هایی از سرزمین ما را تصرف کند. اگر مقام های وقت به مأموریت های خلبانانی امثال حسین لشکری اهمیت داده و در مناطق مرزی نیروی زمینی مستقر می کردند، ارتش عراق به راحتی وارد خاک ایران نمی شد. در آن صورت ارتش عراق به خود جرأت نمی داد بیاید که بخشی از خاک کشورمان را تصرف کند. زمانی که عراق حمله کرد جلویش دشت بازی بود. هیچ کس در مقابل دشمن نبود. عراق راحت تانک هایش را فرستاد و در خوزستان پیشروی کرد.

این گونه مأموریت های شناسایی به دستور فرماندهی نیروی هوایی انجام می شد. بفرمایید به چه علت مقام های سیاسی آن زمان به هشدارهای شما اهمیت نمی دادند؟

علت آن را به راحتی می توانید در روزنامه های سال 1359 تا 31 شهریور همان سال جستجو کنید. روزنامه های کشورمان همه روزه منازعه بین قدرت های داخلی را مطرح می کردند. بنی صدر با شهید رجایی و دیگران سرجنگ داشت. رئیس جمهور مملکت ما که بنی صدر بود، به جای اینکه به این قضایای حیاتی رسیدگی کند، خود را سرگرم دعواهای داخلی کرده بود و به یاد دارم دریادار مدنی استاندار پیشین خوزستان که به خارج از کشور فرار کرد روزی به پایگاه وحدتی دزفول آمد و به خلبانان به گفت و گو نشست. ما خلبانان آن روز فریاد می زدیم... حسین لشکری فریاد می کشید و می گفت ما چرا نشسته ایم و دست روی دست گذاشته ایم. عراقی ها آمده اند و بخشی از شلمچه را گرفته اند! ولی مدنی خیلی راحت گفت که نه این طور نیست! شما دارید آمریکایی فکر می کنید! کسی جرأت نمی کند به ایران حمله کند.
در آن زمان امثال استاندار خوزستان و سایر تصمیم گیرندگان زیاد بودند. به آن ها می گفتیم که عراقی ها دارند همه لوله های نفت را منفجر می کنند. ولی هیچ کدام شان برای رسیدگی به این گزارش ها وقت نمی گذاشتند.
درست زمانی که حسین لشکری رفت و آن مأموریت را انجام داد، عراقی ها ادعایشان این بود که او به ما تجاوز کرده است. در حالی که لشکری در ارتفاعات فکه اسیر شد. ارتفاعات فکه بخشی ازخاک ماست. ارتفاعات فکه جایی است که عراق آمد و آن را تصرف کرد. یعنی عراق قبل از جنگسه نقطه مهم مرزی را تصرف کرده بود. پاسگاه فکه را تصرف کرده بود. بخش کوچکی از شلمچه را تصرف کرده بود. بخشی از محور سردشت در شمال غرب را گرفته بود. من قبل از جنگ مأموریتی را انجام داده و رفتم و ارتفاعات خان لیلی را بمباران کردم. در نقشه نگاه کنید ارتفاعات خان لیلی ما در کجا قرار دارد. این محور به خاک ما تعلق دارد که عراقی ها آمده بودند آن را تصرف کنند. اگر من هم در آن زمان اسیر می شدم حتما آن ها ادعا می کردند که جلال آرام آمده به خاک ما تجاوزکرده. در صورتی که من یک تیپ از نیروهای عراقی را که بخشی از خاک ما را اشغال کرده بودند بمباران کردم. حسین لشکری هم به همین شکل در کرخه نیروهای عراقی را بمباران کرد. لیدر لشکری در این عملیات مرحوم سروان ورتوان بود که ورتوان برگشت اطلاع داد که حسین لشکری مورد اصابت قرار گرفت و اسیر شد.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 85