نویسنده: حمیده فیض آبادی/ حسین پناهی




 

ما با استفاده از برخی نظریه های قطعی علم منقول از دانشمندان مورد اعتماد، سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن نموده ایم اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاه های استوار دین و فرآورده های ناپایدار علم، پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.

ستارگان

فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ* وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ* إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (واقعه/75-77)
«به فواصل ستارگان سوگند یاد می کنم- سوگندی که وقتی فواصل را دانستید سوگند بسیار بسیار بزرگی خواهد بود- که این قرآن قرآن پرباری است».

فاصله ستارگان

(اگر«لا» برسرفعل اُقسِمُ برای نفی باشد شاید به این خاطرباشد که ستارگان در آن جایی که ما آن ها را می بینیم نیستند بلکه بر اثر کج شدن مسیرنورتحت تأثیر نیروی جاذبه، ما آن ها را درجای دیگری می بینیم. و همین طوربه این خاطر که برخی از ستارگانی که آن ها را می بینیم فعلاً وجود ندارند بلکه هزاران و میلیون ها سال پیش مرده اند و ما فقط نور آن ها را می بینیم. ولی«لا» ظاهراً حرف تأکید است).
-نکات آیات:
1.فواصل میان ستارگان سرسام آور است.
2.روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت وآن ها را خواهد دانست.
3.قرآن کتاب پرباری است.
1.فواصل میان ستارگان سرسام آوراست:
در زمان حضرت محمد انسان می دانسته که ستارگان خیلی از ما دور هستند. ولی این که فاصله آن ها بسیار بسیار زیاد است(یعنی سرسام آور است) طبعاً کسی چیزی نمی دانسته است.(بسیار بسیار بزرگ بودن سوگند درآیه، به معنی: بسیار بسیار دور بودن ستاره ها است).
-فاصله خورشید تا نزدیک ترین ستاره تقریباً 4 سال و 4 ماه نوری است. یعنی نورکه 300000 کیلومتر در ثانیه می رود، 4 سال و 4ماه طول می کشد تا به آن ستاره برسد.
-سیروس که یکی از نزدیک ترین ستاره ها به خورشید است 7 /8 سال نوری دور است. نوری که ما از آن می بینیم تقریباً 9 سال پیش آن ستاره را ترک کرده است.
مواقع نجوم به معنی فاصله ستاره ها نسبت به هم دیگرنیزهست. چنان که در تصویر می بینیم ما آن ها را نزدیک به هم می بینیم، در حالی که این طور نیستند. بلکه فاصله های سرسام آوری از هم دارند.
2.روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آن ها را خواهد دانست:
فعلاً انسان فواصل ستارگان را اندازه گیری می کند و آن ها را می داند.
3.قرآن کتاب پرباری است:

شلیک شدن یا شلیک کردن ستاره

وَلَقَدْ زَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ (ملک/5)
«و ما آسمان دنیا را به چراغ های(انجم) رخشان زیب و زیوردادیم و به تیر شهاب آن ستارگان شیاطین را راندیم و عذاب آتش فروزان برآن ها مهیا ساختیم.»
و آسمان نزدیک(نزدیک ترین آسمان) را با ستارگان آراسته نمودیم و همین طور آن ها راشلیکی به شیطان ها قرار دادیم.
-نکات آیه:
1.آسمانی که می بینیم آسمان نزدیک به ما است:
درعلم نجوم زمان محمد ستارگانی که با چشم دیده می شدند نهایت مرز هستی بودند. درحالی که قرآن ستارگانی که می بینیم را درآسمان نزدیک به ما قرار می دهد. وبه این معنی است که هستی خیلی فراتر از آن چه که ما آن را با چشم می بینیم هست. و این نیز چیزی است که امروزه در عصرتلسکوپ درستی آن به اثبات رسیده است.
2.ستارگان به شیطان ها شلیک می شوند:
در رابطه با شیطان های مورد نظر آیه ما فعلاً چیزی نمی دانیم ولی در رابطه با این که آیه می گوید: ستارگان شلیک می شوند" درست است. انسان فعلاً با تلسکوپ عکس هایی از ستارگان گرفته که: منفجر و شلیک می شوند، یا در بخشی از آن ها انفجاری رخ می دهد و توده های گاز و مواد مذاب دیگرازآن ها شلیک می شوند.
سال 1987 ستاره شناسان انفجار یک ستاره دریکی ازکهکشان ها را مشاهده کردند (تصویر). این ستاره 170000 سال پیش منفجر شده. تصویری که می بینیم نیز مربوط به وضعیت آن در چند سال پس از انفجار آن است.

سقوط ستاره درچاله

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (نجم/1)
«سوگند به ستاره وقتی که از بالا به گودال فرو می افتد( یا فرو می ریزد)».
«هوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است.«هُویّ»: به معنی: فرو افتادن یا فروریختن از بالای زمین یا از روی زمین به درون زمین است. یعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غیره.(«خُروُر» به معنی: فرو افتادن با سر یا پیشانی است «حَطّ» به معنی: فرود آمدن یا فرود آوردن یا فرونهادن است (مانند فرود آمدن هواپیما و پرنده)-«هُبُوط» به معنی: دچاراشکال و ایراد شدن و از بالا به زمین فرو افتادن یا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از این واژه برای فرود آمدن هواپیما استفاده می کنند. برای بیان فرود آمدن هواپیما می بایست ازجمله از واژه حَطّ استفاده شود) «سقوط » به معنی: فرو افتادن چیز به درد نخور یا چیز به حال خود رها و ول می شود است. مانند: سرنگون شدن یک رژیم به درد نخور یا میوه خراب شده- نزول به معنی: پایین آمدن است- و اِنهیار به معنی: فرو ریختن ناشی از پوکی است).
-نکته آیه: "فرو افتادن یا فرو ریختن ستاره در چاله" است.
وقتی ستاره ای خیلی بزرگ باشد،(مثلا بیش از 100000 برابر زمین باشد) نیروی جاذبه و فشار در ستاره نوترونی آنقدر زیاد می شود که نوترون ها تحت فشار خرد می شوند و ماده درهم می شود و به چاله تبدیل می شوند.(نوترون ذره بدون بارالکتریکی است که جرم آن تقریباً مساوی پروتون است ودرکلیه هسته های اتمی به جزهسته هیدروژن وجود دارد).
چاله ها چنان نیروی جاذبه قوی دارند که حتی نور نیزنمی تواند آن ها را ترک کند. به این خاطردیده نمی شوند و چاله سیاه نامیده شده اند،(آدم می تواند آن ها را هنگامی که گاز مارپیچ به درون آن ها سقوط می کند آن ها را ببیند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پر درخشش زیادی از خود ایجاد می کند). این چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فرو می برد. و به این شکل به تعبیر قرآن ستاره درچاله سقوط می کند.
(علت این که قرآن «مکیده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسط چاله سیاه» را «فرو افتادن ستاره درگودال» تعبیر کرده این است که سمت فرو افتادن(یعنی سمت پائین)سمت کشش نیروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نیروی جاذبه چاله سیاه کشیده می شود نیز همان سمت پائین می شود. به این دلیل«مکیده شدن ستاره» توسط چاله سیاه را «فرو افتادن یا فروریختن ستاره درچاله» نامیده است).

مخفی های پاک کننده فضا

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ* الْجَوَارِ الْکُنَّسِ (تکویر/15-16)
«چنین نیست قسم یاد می کنم به ستارگان باز گردنده- که به گردش آیند و در مکان خود رخ پنهان کنند.»
سوگند یاد می کنم به آن که در هم شکسته و پنهان می شود-آن که سطح را پاک می کند.«خُنُوس» به معنی: پنهان شدن(ناپدید شدن) ناشی ازخواری یا شکست یا در هم شکستن یا احساس کوچکی در برابر کسی است.(«اِختفاء» به معنی: پنهان شدن به معنی ناشناخته بودن جای چیزی است-«غَیب» به معنی: پنهان شدن از دسترس دید چشم-«غُرُوب» به معنی: پنهان شدن از دید در دوردست است-«تواری(توارا)» به معنی: پنهان شدن ناشی از شرم نمودن است- و«اُفُول» به معنی: آغاز به پنهان شدن نمودن است).«کَنس»:به معنی رُفتن و جارو نمودن است، و کُنَّس به معنی چیزی است که زیاد می روبد و جارو می کند.«خُنّس» چیزی است که در هم شکسته و پنهان می شود. و آن چه در هم شکسته و پنهان می شود و پیرامون خود را جارو می کند(می مکد) ستاره- هایی هستند که درهم شکسته می شوند و به سیاه چاله تبدیل می شوند و پیش از این نیز به آن ها پرداختیم. این چاله ها با بلعیدن یا مکیدن هرآن چه از نزدیکی های آن ها رد بشود (چنان که درآیه مطرح شده) با جارو نمودن آن ها، سطح فضا را پاک می کنند. (در زبان علمی هم پاک کننده نامیده می شوند.((Super giant vacuum cleanes

ستارگان نیز تابع قانون هستند

النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ (نحل/12)
«و ستارگان آسمان را به فرمان خویش مسخرکرد.»
همین طورستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند.
درزمان حضرت محمد(صل الله علیه و آله) کسی نمی دانست که ستارگان نیز تابع قوانین طبیعت هستند. ستارگان نیز مدار دارند، نیروی جاذبه دارند، متولد می شوند و می میرند. و این از علوم عصرما است.

صدای تک تک ستاره

وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ* وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ* النَّجْمُ الثَّاقِبُ (طارق/1-3)
«قسم به آسمان و قسم به طارق آن- و چگونه توانی طارق آسمان را بدانی- طارق همان ستاره ی درخشان است که نورش فرو رود.»
«سوگند به فضا و به آن چه تک تک می کند- چه می دانی آن چه تک تک می کند چیست؟- آن ستاره پر درخشش است».
انسان به کمک رادیو تلسکوپ می تواند صدای منقطع:بیب.. بیب.. و تک.. تک.. بشوند که صدای امواج آمده از ستارگان هستند. صدای تک.. تک.. مربوط به ستاره های پر درخشش یا در مرحله پر درخشش است یعنی همان چیزی که قرآن گفته است.

نمونه هایی ازاشارات علمی

در قرآن ازاین گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است برخی ازاین اشارات از دیر زمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشکار سازد دانشمندان- به ویژه در عصر حاضر- دراین باره بسیار کوشیده اند، گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیزموفق گردیده اند نمونه هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در کتاب«التمهید» ج 6 آمده است، در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده می کنیم:

رتق و فتق آسمان ها و زمین

أَوَلَمْ یرَالَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (انبیا/30)
«آیا کافران ندیدند که آسمان ها و زمین بسته بود ما آن ها را بشکافتیم.»
«رتق» به معنای«به هم پیوسته»و«فتق» به معنای«ازهم گسسته» است دراین آیه آمده است که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسران دراین پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان ها اختلاف نظر داشته اند بیش تر براین نظر بوده اند که مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن، همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است.
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ(قمر/11)
«پس درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم»
*و نیز شکافتن زمین وروییدن گیاه، چنان چه می فرماید:
أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا* ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا* فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا (عبس/25-27)
«که ما آب باران را فرو ریختیم- آنگاه خاک زمین بشکافتیم- و حبوبات برای غذا برویانیدیم.»
زمین را شکافتیم و سپس درآن، دانه رویاندیم.
علامه طبرسی گوید:«و این معنا از دو امام (ابوجعفرباقر و ابوعبدالله صادق(ع) روایت شده است.
تفسیردیگری در این باره شده که آسمان ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودند سپس از هم جدا گشته و به این صورت درآمده اند چنان چه در سوره «فصلت» می خوانیم:
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ* فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ (فصلت/11-12)
[خداوند] هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد، آسمان ها به صورت دودی-توده گازی- بودند آن گاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا ازهم حضور یابند- چه بخواهند و چه نخواهند-(یعنی یک فرمان تکوینی بود)، آن ها[به زبان حال] گفتند: فرمان پذیرآمدیم سپس هفت آسمان را این چنین استوارساخت.
مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمی است که دانش روز، کم و بیش به آن پی برده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی بوده است بدین ترتیب واژه«دخان»درکلمات عرب، دقیق ترین تعبیرازماده نخستین ساختار جهان است.
مولا امیرمؤمنان- مکررا- درنهج البلاغه به همین حقیقت علمی که آیه کریمه به آن اشارت دارد، تصریح فرموده است در اولین خطبه نهج البلاغه- که دوباره آفرینش جهان است- می خوانیم:
سپس خداوند فضاهای شکافته و کرانه های کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد آن گاه میان آسمان های زبرین را بگشود واز گونه گون فرشتگان پر نمود.
در خطبه 211 می فرماید:
آن ها را از هم شکافت پس ازآن که به هم پیوسته بودند.
علامه مجلسی- در شرح روضه کافی- پس از نقل دو روایت سابق الذکر می فرماید: «این دو روایت، بر خلاف آن چیزی است که ازمولا امیرمؤمنان(ع) رسیده است» دراین باره تفصیلا سخن گفته ایم.

وجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ (انبیاء/31)
«و کوه ها را در زمین پا برجا و استوار نهادیم تا مبادا[زمین] آنان[مردم] را تکان دهد و بلرزاند».
اساساً تعبیرازکوه ها به«رواسی» بدان جهت است که«ثابت هایی» هستند که بر ریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده«رست السفینه» گرفته شده، به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها درتلاطم آب های دریا استوار و پابرجا می ماند ازاین رو، کوه ها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردش ها و چرخش های خود، ازلرزش و تکان باز می دارد.
هم چنین ازکوه ها به«اوتاد»تعبیر شده، به معنای میخ ها، که زمین را از هم پاشی و فروریزی نگاه می دارد:
وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (نبا/7)
«و کوه ها را عماد و نگهبان آن نساختیم.»
مولا امیرمؤمنان در این زمینه گفتاری دارد، که به خوبی تعابیر اعجازگونه قرآن را روشن می سازد می فرماید:
هم راه با سرشتن صخره های بزرگ زمین و برآمدن دل این صخره ها و قله های بلند سر به فلک کشیده، درجایگاه های خود استواریشان بخشید پس قله ها را در هوا به بلندا برد و ریشه هایشان را در آب فرو کشید بدین سان خداوند کوه ها را با بلندشان از دشت ها جدا ساخت و پایه های شان را چونان ریشه درختان در زمین های پیرامون و مواضع نصبشان، دراعماق زمین نفوذشان داد کوه ها را با قله هایی بس بلند و سلسله هایی به هم پیوسته و دراز، تکیه گاه زمین ساخت و چونان میخ ها بر آن بکوفت چنین است که زمین به رغم حرکات گوناگونی که دارد، برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جایگاه خود در امان ماند پس بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب های آن، چنین استوارنگاه داشت.»
در بخشی ازاین گفتار آمده: «زمین به رغم حرکت های خود از لغزش و لرزش و فروپاشیدگی نگاه داشته شد»ازاین گفتار سه نکته به دست می آید:
1.زمین دارای حرکت های گوناگون است، ولی به رغم این حرکت ها آرامش و تعادل خود را حفظ کرده است.
2.پوسته زمین مستحکم است واز هم نمی گسلد و لایه هایش گسسته نمی شود، تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.
3.زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکت های دیگر، آرام و استوار است و از مدارهایی که به طور منظم در آن می گردد، بیرون نمی افتد.
این گونه نکته ها امروزه مورد تأیید اکتشافات و پژوهش های علمی قرار گرفته است این اثر بزرگ کوه ها- که حیات را بر پهنای زمین مسیرساخته است- به دلیل آن است که سلسله کوه های پراکنده در پوسته سخت زمین، همانند کمربند زنجیرهای اطراف زمین را در بر گرفته اند.
اکنون بهتر می توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام(ع) درخطبه یکم نهج البلاغه پی ببریم، که به جای کلمه جبال(کوه ها) واژه صخور(صخره ها) را به کار برده«و وتدبالصخور میدان ارضه، و به کوه های گران، زمین را میخ کوب نموده به آن استواری بخشیده است» این گفتار، تفسیر آیه فوق الذکراست«و جعلنا فی الارض رواسی ان تمدید بهم»امام(ع) جنبه«صخره ای»بودن کوه ها را در جهت استحکام و استواری مرتبط می داند.
سلسله کوه های سنگی– با پستی و بلندی هایی که دارند- نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا واستواری پوسته آن دارند تا این کوه ها با وجود شعله ور بودن درون والتهاب گداخته های آن، در هم شکسته و لرزان نشوند.
آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوه ها، محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیش تر ثبات زمین می باشد حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوه ها با یک دیگر و جهت امتداد آن ها نیز برطبیعی دانان پوشیده نیست این سلسله کوه ها براساس نظمی بدیع و محکم و توجه برانگیز، زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی درآورده است که از چهار طرف آن را در برگرفته اند.
وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر می افکنیم، نا همواری های زمین را به روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوه ها به طور عموم در طول هرقاره امتداد می یابد گویا این کوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.
هنگامی که به شبه جزیره های هر قاره می نگریم سلسله کوه ها را در طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم در طول جزایر کوهستانی- بزرگ یا کوچک- نیز سلسله کوه هایی یافت می شود.
امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس ها به طور یقین ثابت شده است که بیش تر جزیره ها و ارتفاعات آن ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوه ها و جزیی ازآن ها هستند، به این صورت که قسمتی ازآن کوه ها در آب دریاها فرورفته و پوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها، بر سطح آب آشکاراست.
بنابراین تمام قاره ها به وسیله سلسله کوه ها و از طریق خشکی یا دریا به یک دیگر متصل اند جالب توجه است بدانیم، حلقه ای از سلسله کوه ها در زیر دریا و در نزدیکی ساحل شمالی قاره های سه گانه شمالی قرار دارد که کاملاً اقیانوس منجمد شمالی را در گرفته است و بسیاری از جزیره های حاشیه این ساحل بر جستگی های آن سلسله کوه ها هستند.
یعنی درقطب جنوب نیز حلقه دیگری از سلسله کوه ها قرار دارد که قطب منجمد جنوبی را در برگرفته است بین دو حلقه یاد شده حلقه های دیگر سلسله کوه ها که در طول قاره ها و اقیانوس ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندی محکم ایجاد کرده است گویی این سلسله کوه ها، چارچوب هایی مشبک هستند که پنچه در دست آویز زمین زده اند و ازمتلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرات زمین در فضا جلوگیری می کنند.
ازجهت دیگر، درون زمین شعله ور است آتش برافروخته و زبانه دار و خشمگینی در درون زمین شعله ور است، گویی نزدیک است از خشم به جوش و خروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته زمین را در هم می ریخت زمین لرزه ها و آتشفشان هایی که گه گاه مشاهده می شود بخشی نا چیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.
سختی و ضخامت پوسته روی زمین- که از دیرباز سرد مانده است- از فوران درون برافروخته زمین مانع می شود و اگر سختی و صلابت پوسته زمین نبود، لرزش های شدید و مستمر تمام زمین را فرا می گرفت اگر خداوند زمین را نگه نمی داشت و آرامش نمی بخشید، زمین ساکنانش را در خود فرو می کشید و اطرافش شکافته می شد و همه چیز درهم فرو می ریخت اما خداوند آسمان و زمین را نگاه می دارد تا از استواری که دارند نلغزند«ان الله یمسک السماوات والارض ان تزولا».
ملاحظه می شود که کوه ها صخره های کوهستانی سلسله واری هستند که زمین را احاطه کرده اثرمستقیمی بر توازن زمین دارد جلوی لرزش آن را می گیرد، به علاوه سختی این پوسته در برگیرنده زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می گیرد، که در کلام مولا امیرمؤمنان(ع) به این حقایق آشکار(ازدیدگاه علم روز) اشارت فرموده است.

پوشش هوایی حافظ زمین

وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیاتِهَا مُعْرِضُونَ (انبیا/32)
«و آسمان را سقفی محفوظ [برفراز زمین] قرار دادیم، که اینان از نشانه های آن روی گردانند.»
گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فرا گرفته، که عمق آن به 350 کیلومتر می رسد هوا از گازهای«نیتروژن»- به نسبت 03 /78 درصد و «اکسیژن» به نسبت 99 /20 درصد و اکسید کربن به نسبت 4./. در صد و بخارآب و گازهای دیگر به نسبت 94/. در صد ترکیب یافته است این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و با این نسبت های گازی فراهم شده درآن، هم چون سپری آسیب ناپذیر، زمین را در بر گرفته و آن را از گزند سنگ های آسمانی که به حد وفور به سوی زمین می آیند و از همه اطراف، تهدیدی هولناک برای ساکنان زمین به شمار می روند، حفظ کرده زندگی را برایشان امکان پذیر می سازد.
فضا انباشته از سنگ های پراکنده ای است که براثرازهم پاشیدگی ستاره های متلاشی شده به وجود آمده اند از این سنگ ها به صورت مجموعه های بزرگ و فراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگ ها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده می شوند این سنگ ها برخی بزرگ و برخی کوچک وبا سرعتی حدود(60-50) کیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود می آیند، که سرعتی فوق العاده است ولی هنگامی که وارد لایه هوایی می شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده شعله ور می شوند و درحال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیم می کنند و به سرعت محو و نابود می شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند برخی از این سنگ پرتاب ها آن اندازه بزرگ اند، که از لایه هوایی گذشته، مقداری از آن به صورت سنگ های سوخته با صدای هولناکی به زمین اصابت می کند.
این خود ازآثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان درامان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود، امکان حیات بر روی کره زمین مسیر نبود علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایی برخورداراست این لایه که در اثر رعد و برق به وجود می آید، زمین را در برابر پرتوهای مضرکیهانی محافظت می کند اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمی شد که تفصیل آن درجای خود آورده شده است پس همواره باید گفت:
سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (زخرف/13)
«پاک و منزه خدایی که او این ها را مسخر ما گردانید و گرنه ما هرگز قادر به آن نبودیم.»

خورشید

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ*إِذَا تَلَاهَا وَالنَّهَارِإِذَا جَلَّاهَا* وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا (شمس/1-4)
«سوگند به خورشید و پرتو آن – و قسم به ماه وقتی که آن را بازتاب می دهد- و قسم به روز وقتی که آن را متجلی می کند(جهان را روشن می کند.)- و قسم به شب وقتی که آن را می پوشاند(عالم را در پرده ی سیاهی کشد.)»
-نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آن را می پوشاند:
تصویری که می بینیم تصویرکره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنان که می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبه روی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جو است. و با چرخش زمین و رفتن روز به جای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.

حرکت خورشید

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا (یس/38)
«و خورشید تابان که بر مدار معین خود دائم بی هیچ اختلاف به گردش است.»
و خورشید در قرارگاه خود در حرکت است!
-نکته آیه: خورشید در قرارگاه خود در حرکت است:
واژه«مستقر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فرد درآن است ضمن این که به این طرف و آن طرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همان طور که آیه توصیف می کند در«مستقر» خود در حرکت است.
«مستقر» آن مرکز منظومه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن ازجمله حرکت آن در مداری در کهکشان راه شیری است که با سرعت 900000 کیلومتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند.
(بنابرعلم نجوم عصر حضرت محمد(ص): زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات به دورآن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543 به قوت خود باقی بود. ولی قرآن خورشید را در«مستقر» خود(که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).

نوع کارخورشید و شراره های آن

وجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (نبا/13)
«و چراغی(خورشیدی) با شراره های بزرگ قرار دادیم».
-نکات آیه:
1.خورشید به مثابه چراغ می ماند:
تشبیه خورشید به چراغ به این معنی است که خورشید سوختی را می سوزاند و نور و گرما می دهد. خورشید از عنصر هیدروژن و هلیوم تشکیل شده. به دلیل دمای بسیار زیاد درون آن، پیوسته بخشی از هیدروژن می سوزد و به هلیوم تبدیل می شود و مقادیر زیادی نیزانرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به این ترتیب به مثابه چراغ می ماند.
2. خورشید پیوسته شراره دارد:
سطح خورشید نیزهمان گونه که قرآن آن را توصیف نموده. ازجمله به شکلی که در تصویر می بینیم شراره های بزرگ دارد.
(دررابطه با سرنوشت خورشید در مبحث قیامت صحبت شده است).
دور بردن گرما
أَلَمْ تَرَإِلَى رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیهِ دَلِیلًا*ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَینَا قَبْضًا یسِیرًا (فرقان/45-46)
«آیا ندیدی که لطف خدا چگونه سایه رابا آن که اگرخواستی ساکن کردی بر سر عالمیان بگسترانید آنگاه آفتاب را برآن دلیل قرار دادیم- سپس(ظل) آن آفتاب(منبسط) را به سوی خود تدریجاً قبض می کنیم.»
آیا نمی بینی خدا چگونه(تا کجا) گرما را کشید و دور برد؟ واگر می خواست آن را یکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشید را نیزدلیلی برای آن قرار دادیم سپس آن را در چنگ خود به طرف خود کشیدیم کشیدنی نامحسوس.
ظلّ اسم است به معنی: چیز یکنواخت، یکسان، یکسانی و یکنواختی. در معنی دوم خود ازجمله به "سایه" اطلاق شده(به اعتبار: "یکنواختی حرکت آن و یا یکنواختی و یکسانی آن با صاحب خود")- و بعد به "گرما" اطلاق شده،(که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به: رفتن به "سایه").در آیه به معنی "گرما" به کار گرفته شده است. و گرما درآیه مجاز است. یعنی منظور از دور بردن گرما "دور بردن زمین" است.(در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).
حرف«ثُمّ» پیش از فعلِ«جَعَلنا» برای بیان رده و رتبه است. که چیزی را بالاتر یا افزون بر چیزی قرار می دهد.
«قبض» به معنی: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و این به این معنی است که زمین درچنگ خورشید است.(که ما آن را نیروی جاذبه خورشید می نامیم).
- نکات آیه:
1.گرما دور برده شده است و متغیر قرار داده شده.
2.علاوه بر دور بردن گرما خورشید نیز دلیلی(سببی) برای عدم یکسانی گرما قرار داده شده.
3.گرما(زمین) در چنگ خورشید است و به طور نامحسوسی به طرف آن کشیده می شود.
1.گرما دوربرده شده است و متغیر قرار داده شده:
زمین درآغاز پیدایش و شکل گیری خود در نزدیکی خورشید بوده است. بعد دور برده شده و مداری تقریباً بیضی شکل برای آن در نظر گرفته شده تا به خورشید دور و نزدیک بشود و گرمای زمین متغیر باشد.
منظور از"چگونه" دور بردن گرما در آیه نیز "تا کجا بردن آن" است. که منظور این است که زمین حساب شده از خورشید فاصله داده شده است. یعنی اگر مثلاً دورتر برده می شد آب های کم تری از سطح زمین تبخیر می شد و یا اگر نزدیک تر از آنچه هست قرار داده می شد آب های بیش تری تبخیر می شد، و وضعیت آب و هوایی زمین به گونه فعلی خود که بهترین وضع است نمی بود.
2.علاوه بر دور بردن گرما، خورشید نیز دلیلی(سببی) برای عدم یکسانی گرما قرار داده شده:
نقاط سیاهی که روی خورشید می بینیم مناطقی هستند که سردتر از بقیه سطح خورشید هستند. ازآن جا که خورشید به دور خود می چرخد(تقریباً هر 4 هفته یک دور به دور خود می چرخد)، گاهی آن نواحی از خورشید روبه روی زمین قرار می گیرند و گاهی نیز نیستند. وقتی روبه روی زمین هستند گرمای کم تری به طرف زمین می آید. و به این شکل خود خورشید نیز در عدم یکنواختی گرما نقش دارد.
3. گرما(زمین) در چنگ خورشید است و به طور نامحسوسی به طرف آن کشیده می شود:
گرما(که پیش ازاین گفتیم منظور از آن زمین است) در چنگ خورشید است(که ما آن را نیروی جاذبه خورشید می نامیم). و خورشید زمین را به طوری که برای ما نامحسوس است به طرف خود می کشد، و ما به خورشید نزدیک تر می شویم و هوا گرم تر می شود، که همان فصل تابستان است.

ماه

خورشید و ماه در تناسب می باشند
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (رحمن/5)
«و ما به حکم نافذ و جاذبه ی شوق او به حساب معین به گردش است و خورشید و ماه با حساب معین با هم به گردشند.»
خورشید و ماه در تناسب هستند.
جه تناسبی میان ماه و خورشید وجود دارد؟
قطر خورشید 1400000 کیلومتر است قطر ماه 3500 کیلومتر. فاصله خورشید تا زمین 150000000 کیلومتر است. و یکی از فاصله های متوسط ماه تا زمین 375000 کیلومتر است.
تناسبی که میان آن ها وجود دارد این است که: قطرخورشید 400 بار از قطر ماه بزرگ تر است و 400 بار نیز از ماه دورتر است! به این خاطر تقریباً به یک اندازه به نظر می آیند و در خسوف کامل تقریباً بر هم منطبق می شوند.

نور خورشید نور اصلی و نور ماه نور بازتابی است

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس/5)
«آفتاب را رخشان و ماه را تابان فرمود.»
اوست که خورشید را نور اصلی و ماه را نوربازتابی قرار داد.
«ضیاء و ضوء» درخشش و تابشی است که از خود شئ ساطع می شود، مانند تابش و درخشش چراغ و شمع. و«نور» روشنایی و تابشی است که از خود شئ ساطع نمی شود بلکه بازتاب تابش ضیاء است. و این که آیه می گوید: خورشید«ضیاء» است و ماه«نور»، به این معنی است که تابش خورشید از خود آن است ولی تابش ماه از خود آن نیست بلکه بازتاب تابش خورشید است.(این موضوع در سوره نوح و به نقل از حضرت نوح آمده. یعنی وی چند هزار سال پیش از میلاد حضرت مسیح به مردم گفته بوده که: تابش خورشید از خود آن و تابش ماه بازتاب تابش خورشید است. ولی مردم طبق معمول به وی می خندیده اند).

ماه شکافته شده بوده

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ (قمر/1)
«روزرستاخیز نزدیک شده و ماه شکافته شد».
دربررسی هایی که در سال 1970 از ماه شد شکافی به طول 160 کیلومتر در ماه مشاهده شد. همین طور اثر جوش خوردگی نیز در سلسله کوه های ماه، و ادامه آن در اعماق ماه دیده شده است. برخی از محققین معتقدند که ماه شکافته شده بوده و دوباره جوش خورده بوده است.

خورشیدها و ماه ها

لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ (فصلت/37)
«نه به خورشید و نه به ماه هیچ کدام سجده نکنید، بلکه به خدایی سجده کنید که آن ها را(یعنی: ماه ها و خورشید ها را) آفرید».
-نکته آیه: خورشیدها و ماه ها وجود دارد:
در زبان عربی«ضمیر» برای مفرد(یکی) و برای مثنی(دوتا) و برای جمع(سه تا و بالاتر از آن) صرف می شود. آیه از ماه و خورشید که دوتا هستند صحبت می کند ولی به جای ضمیر دوتایی مناسب آن ها که«هُما» به معنی«آن دو» باشد، ضمیر جمع«هُنَّ» به معنی«آن ها» به کار برده است. یعنی می گوید: به خدایی سجده کنید که خورشید ها و ماه ها را آفرید.
در زمان حضرت محمد و تا پیش از اختراع تلسکوپ کسی خورشیدی و ماهی غیر ماه و خورشیدی که می بینیم را نمی شناخت. از زمان اختراع و به کارگیری تلسکوپ(هزار سال پس از حضرت محمد) تاکنون(در منظومه شمسی) ده ها ماه کشف شده است. تعداد ماه های سیاره مشتری که تاکنون شناخته شده 16 تا است، مریخ دو تا، کیوان 19 تا، اورانوس 15 تا و نپتون 8 تا.
خورشید نیز چنان که آیه آن را جمع بسته تنها خورشید منظومه شمسی ما نیست، بلکه در هستی میلیاردها خورشید وجود دارد.

فتح کرات دیگر در قرآن

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَلَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ (لقمان/20)
«آیا ندانسته اند که خدا آنچه را درآسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر و رام شما کرده».
وَسَخَّرَلَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا (جاثیه/ 13)
«و همه آنچه را درآسمان هاست و آنچه را در زمین است از سوی خود برای شما مسخّر ورام کرد».
لازم به یادآوری است که:
توجه به علوم جدید همواره برای ما برداشت جدیدی را به ارمغان نمی آورد، ولی سبب می شود برداشتی را که پیش تر از قرآن داشتیم و آن را تعبّداً قبول می کردیم، در پرتو دستاوردهای علمی با بینش و ادراک بهتری به آن برسیم.
برداشت های علمی و اشاره به علوم روز و یادآوردن الفاظی که به نحو کلیدی دانشمندان را به قرآن و علوم مطرح شده در آن رهنمون سازد، می تواند کمک شایانی به تبیین معجزه بودن قرآن در عصر حاضر داشته باشد. و دانشمندان را به تدبر و تفکر در آیات قرآن وا دارد و نشان دهد که قرآن نه تنها در عصرجاهلی، بلکه در تمام عصرها، معجزه ای جاوید است.
منبع: فیض آبادی، حمیده/ پناهی، حسین، نجوم در قرآن، تهران: فیض دانش، چاپ دوازدهم، (1389).