نویسنده: جیمز فالچر
مترجم: مصطفی امیری




 

سرمایه داری تجاری(1)

در ماه آوریل 1601 کمپانی هند شرقی انگلیس اولین ناوگان تجاری خود را به هند شرقی گسیل داشت.حدواً هجده ماه بعد کشتی این ناوگان به نام های اَسِنشن، درَگِن، هکتور و سوزان با محموله ای که عمدتاً فلفل بود از سوماترا و جاوه به انگلستان بازگشتند. موفقیت این سفرِ تجاری موجب شد ناوگانِ متشکل از همان چهار کشتی به سفری دیگر گسیل شود. این ناوگان در ماه مارس1604 لندن را به قصد هند شرقی ترک کرد. در بازگشت ابتدا هکتور وسوزان به سمت انگلستان رهسپار شدند، ولی زوان در اقیانوس راه گم کرد و هکتور نیز سرگردان درآب های آفریقای جنوبی اکثر خدمه ی خود را ازدست داد، ولی اسنشن و درگن به یاری اش شتافتند. هر سه کشتی در ماه مه ی 1606 با محموله ی فلفل، روغن میخک وجوز هندی به انگلستان بازگشتند. سرمایه گذارانِ این دو سفر تجاری سودی بالغ بر 95 درصد به جیب زدند.
سومین سفرِ ناوگان کمپانی هند شرقی که در سال 1607 صورت گرفت نیز به همان اندازه موفق بود، ولی چهارمین ماموریتِ آن در سال 1608، که باکشتی های اسنشن و یونیون انجام گرفت، به فاجعه انجامید، اسنشن به سواحل غربی هند رسید، ولی ناخدای «لجوج و مغرور» کشتی هشدارمقامات محلی درمورد کم عمق بودن آب ساحل را نادیده گرفت وکشتی را به گِل نشاند. ازآن سو دزدان به یونیون که درساحل ماداگاسکار لنگر انداخته بود شبیخون زدند وناخدای آن را کشتند، ولی خدمه کشتی را به سلامت به سوماترا رساندند ومحموله ای بار زدند. با وجود این، یونیون در راهِ بازگشت در نزدیکی سواحل بریتانی غرق شد. سرمایه گذارانِ این سفرتجاری تمامی سرمایه ی خود را از دست دادند.
سرمایه داری اصولاً سرمایه گذاری پول به امید کسب سود است و در آن روزگار این نوع سفرهای تجاری به نقاط دور دست، که البته بسیار پرمخاطره هم بود، می توانست سود سرشاری به همراه داشته باشد.
در واقع سود تجارت صرفاً ناشی از دو عاملِ کمیایی و بُعد مسافت بود و ازاختلاف هنگفت قیمت خرید کالا، مثلاً فلفل، در جزایر ادویه وقیمت فروش آن در اروپا حاصل می شد. این اختلاف به قدری فاحش بود که هزینه های سفر در مقابل آن ناچیز می نمود. البته سالم رسیدن محموله ها به اروپا اهمیت فراوانی داشت، چرا که هر چند شرایط بازار در تعیین قیمت ها بسیار مهم بود، ورود ناگهانی یک ناوگان بزرگ می توانست قیمت ها را بشکند. از این گذشته اگر سودآوری بالای تجارت کالایی خاص موجب ورود رقبای متعدد به این عرصه می شد امکان اشباع بازارها نیز وجود داشت. در واقع همین اشباع بازار ازفلفل بود که موجب شد کمپانی هند شرقی ناگزیر به تجارت سایر انوع ادویه و کالاهای دیگری نظیر نیل روی آورد.
برای انجام این نوع فعالیت تجاری سرمایه ی هنگفتی نیاز بود. کمپانی باید کشتی هایی می ساخت که به مناسبت تجارت ادویه از هند شرقی به ایست ایندینَمن معروف بودند، آنها راتجهیز می کرد، علیه رقبای هلندی و پرتغالی به توپ مسلح می ساخت و پس از بازگشتشان از سفر، البته اگر بازگشتی درکار بود، آنها را تعمیر می کرد. کارخانه های کشتی سازی کمپانی در بلکوال و دِتفورد که بیش ترین نیروی کار محلی را دراستخدام خود داشتند برای ادامه ی فعالیت هایشان محتاج سرمایه بودند. علاوه براین، تأمین شمش های طلا و نقره وکالا برای خرید ادویه، تأمین مهمات وتهیه ی غذا و آب برای خدمه ی پر تعدادِ کشتی ها نیزسرمایه ی هنگفتی می طلبید. درسومین سفرِناوگان کمپانی هندشرقی درگن 150نفر، هکتور100نفر وکانسنت 30 نفر خدمه به همراه داشت - که این تعداد، حداقل در ابتدایی سفر، جمعیا 280 نانخور راتشکیل می دادند. یکی از دلایل پرتعداد بودن خدمه ی کشتی ها این بود که در صورت وارد آمدن تلفات جانی بر اثرمخاطرات سفر تعداد خدمه برای بازگرداندن کشتی کافی باشند.
سرمایه ی کمپانی هند شرقی را عمدتاً تجار ثروتمند لندن که عهده دارگرداندن ومدیریت آن بودندتأمین می کردند. اشراف و اطرافیانشان نیز منبع دیگری برای تأمین سرمایه بودند که کمپانی به سبب نفوذشان در دربار ازسرمایه گذاری آنها استقبال می کرد، چرا که اعطای امتیازات تجاری به عنایات ملوکانه بستگی داشت. برخی سرمایه گذاران خارجی نیز در این امرسهیم بودند. این گروه را عمدتاً تجار هلندی ای تشکیل می دادند که کمپانی هند شرقی هلند دست آنها را از این تجارت پرسودکوتاه کرده بود. این تجار همچنین منبع مفیدی برای دستیابی به اطلاعات محرمانه درباره ی فعالیت های این شرکت رقیب بودند.
سرمایه ی هریک از دوازده سفر تجاریِ اول به طور جداگانه تأمین شد، بدین صورت که سرمایه گذاران فقط هزینه ی یک سفر تجاری را تقبل می کردند و سود حاصل از آن نیز طبق روال تجار بین صاحبان سهم تقسیم می شد. ولی ریسک این روش برای تأمین سرمایه ی سفرهای تجاری به نقاط دوردست بسیار بالا بود، چرا که برگشت سرمایه تا مدت های مدید قطعی نبود و به موفقیت تجارت در مناطق دوردست وناشناخته بستگی داشت. البته سرمایه گذاران می توانستند با اعزام کشتی های متعدد در هر سفر به اصطلاح قرار ندادن همه ی تخم مرغ هایشان در یک سبدریسک سرمایه گذاری را کاهش دهند، با وجود این، باز هم ممکن بود کل ناوگان ناکام بماند، چنان که در سال 1608 اتفاق افتاد. بنابراین کمپانی هند شرقی به تدریج به شیوه ای از تأمین سرمایه روی آورد که در آن ریسک سرمایه گذاری بین چندین سفر تجاری توزیع می شد؛ سپس به یک شرکت سهامی تمام عیار مبدل گشت که از سال 1657 به بعد در زمینه هایی که به سفرهای تجاری خاص ارتباط نداشت نیز به سرمایه گذاری می پرداخت، چنان که در سال 1688 مبادله ی سهام کمپانی در بورس سهام لندن آغاز شد.
دراین میان، امتیازات انحصاری نیز درکاهش ریسک سرمایه گذاری موثر بود. کمپانی هند شرقی انگلیس نیز همچون همتایان خارجی اش روابط نزدیکی با دولت داشت و همین امر موجب شده بود که امتیاز انحصاری واردات کالا ازشرق و حق صدور شمش های طلا و نقره برای خرید چنین کالاهایی را از دولت کسب کند. درعوض دولت نیز که همیشه محتاج پول بود از محل اخذ عوارض گمرکی حجم عظیم کالاهای گران قیمتی که کمپانی وارد می کرد درآمد هنگفتی به جیب می زد. البته این نوع تجارت بی رقیب نبود، ولی رقابت عمدتاً در سطح بین المللی، و درارتباط با هند شرقی بین انگلستان، هلند و پرتغال جریان داشت و رقبای داخلی تا حدامکان از گردونه خارج شده بودند. سایر شرکت های داخلی هیمشه سعی داشتند پا به این حوزه از تجارت بگذارند و یکی از امتیازات مهمی هم که دولت به کمپانی هند شرقی اعطا کرده بود حق اقامه ی دعوا علیه شرکت های« مزاحم» بود.
تجار گاهی با خرید کل موجودی یک کالا و احتکار آن بازار را دستکاری می کردند. در قرن هفدهم تجار آمستردام مهارت خاصی در انجام این امور داشتند ونه فقط تجارت ادویه، بلکه تجارت مس سوئد، گوشت وروغن نهنگ، حریر ایتالیا، شکر، ترکیبات عطر و شوره (از ترکیبات باروت) را نیز در انحصار خود درآوردند. آنها برای این کار به انبارهای عظیم نیاز داشتند وفرنان برودل خاطر نشان می سازد که انبارهای تجار هلندی حتی ازکشتی های بزرگ نیز عظیم تر و گران قیمت تر بود، به نحوی که می توانستند غله ی مصرفی 10 تا 12 سال کل کشور را انبار کنند. البته احتکار کالا فقط به منظور بالا بردن قیمت ها انجام نمی شد، بلکه موجودیِ عظیم انبارها تجارهلندی را قادر می ساخت تا با اشباع ناگهانیِ کل بازار اروپا از کالا رقبای خارجی شان را از پای درآورند.
این نوع فعالیت بدون شک نوعی سرمایه داری بود، چرا که لازمه ی تجارت راه دور سرمایه گذاری هنگفت به امید کسب سود سرشار بود؛ ولی هر چه بود مسلماً سرمایه داریِ بازار آزاد نبود. رمز و راز کسب سود هنگفت عبارت بود از حفظ انحصار به هر وسیله، حذف رقبا و کنترل بازار از طریق ممکن. از آن جایی که سود از راه خرید و فروش محصولات کمیاب به دست می آمد ونه بهینه سازی تولید، سرمایه داری تجاری تأثیر محدودی بر جامعه داشت. اکثر جمعیت اروپا می توانستند به زندگی روزمره شان مشغول باشند بدون آن که فعالیت های این صاحبان سرمایه تأثیری بر آن بگذارد.

تولید سرمایه دارانه(2)

در دهه ی 1780 دو اسکاتلندی به نام های جیمز مک کانل و جان کندی برای کارآموزی در صنایع نخ ریسی لنکاشر به جنوب سفر کردند. آنها پس از کسب تجربه و به دست آوردن سرمایه ای اندک از راه ساخت ماشین آلات نخ ریسی، در سال 1795 با سرمایه اولیه ی 1770 پوند شرکتی تأسیس کردند وخیلی زود از محل ریسندگی پنبه سود هنگفتی به جیب زدند. برگشت سرمایه ی شرکت در سال های 1799 و 1800 بیش از 30 درصد بود. بدین ترتیب سرمایه ی آنها به سرعت انباشته شد و تا سال 1800 به 22 هزار پوند و تا سال 1810 به 88 هزار پوند رسید. سال 1820 شرکت سه کارخانه ی ریسندگی داشت و بزرگ ترین تولید کننده ی نخ پنبه ی اعلا در منچستر، یعنی مرکز صنعت نساجی جهان، به شمار می رفت.
با وجود این، صنعت نخ ریسی خیلی زود به عرصه ی رقابتی شدید تبدیل شد وحفظ سطح بالای سودآوریِ اوایل دهه ی 1800 در آن دیگرمیسر نبود. در واقع علت این امرعمدتاً گسترش صنعت نساجی به سبب سودآوری بالای آن و جذب شرکت های تازه وارد به این عرصه بود. در سال 1819 تعداد 344 کارخانه ی نخ ریسی وجود داشت، ولی تا سال 1839 این تعداد به 1815 کارخانه رسید. پیشرفت های فنی موجب افزایش قابل ملاحظه ی بهره وری در طول دهه ی 1830 شد و رقابت شدید شرکت ها را به سوی سرمایه گذاری های کلان برای خرید ماشین آلات جدید سوق داد.
کارخانه های نخ ریسی بزرگ تری که در این زمان ساخته شد دارای 40 هزار دوک ریسندگی بودند، درحالی که کارخانه های قبلی فقط در حدود 4500 دوک داشتند. هزینه های کمرشکن سرمایه گذاری برای احداث ساختمان وخرید ماشین آلات وهمچنین فشارهای نزولی ناشی ازافزایش ظرفیت تولید برقیمت نخ سودآوری این صنعت را دردهه ی 1830 تنزل داد.
سودآوری نهایتاً به نیروی کاری بستگی داشت که پنبه ی خام را به نخ تبدیل می کرد. تعداد کارگرانی که دراستخدام مک کانل وکندی بودند از 312 نفر درسال 1802 تا دهه ی 1830 به حدود 1500 نفر رسید. بخش اعظم نیروی کار را کودکان تشکیل می دادند که دستمزدهای ناچیزی می گرفتند و گاه تقریبا نیمی از آنها زیر 16 سال بودند. در سال 1819 نزدیک به 100 کودک زیر ده سال، که برخی از آنها فقط 7 سال داشتند، از ساعت شش صبح تا هفت و نیم شب دراین کارخانه ها کار می کردند.
جدای از هزینه ی سنگین ساخت کارخانه های جدید و خرید ماشین آلات نو هزینه ی اصلی شرکت را پرداخت دستمزد کارگران تشکیل می داد. در سال 1811 هزینه ی سالیانه ی پرداخت دستمزد کارگران بیش از 35 هزار پوند بودکه این مبلغ تا اواسط دهه ی 1830 به 48 هزار پوند بالغ شد.
شرکت ها نه فقط با پایین نگاه داشتن سطح دستمزدها، بلکه به لطفِ اختراع ماشین آلات اتوماتیک با جایگزین کردن کارگران ماهر با نیروی کارِ ساده تر وارزان تر هزینه ی دستمزدها را به حداقل می رساندند. بی ثباتی ادواری این صنعت نیز موجب سقوط دوره ایِ تقاضا می شد که کارفرمایان را مجبور می ساخت برای حفظ بقای خود دستمزدها وساعات کار را کاهش دهند.
با توسعه ی سرمایه داری صنعتی مبارزات کارگری بر سر دستمزدها نیز سازمان یافته تر شد. نخ ریسان در چارچوب اتحادیه های کارگری که ابتدا درسطح محلی، سپس منطقه ای و نهایتاً ملی شکل گرفتند ازحقوق خود در مقابل کاهش دستمزدها دفاع می کردند. در سال های 1810، 1818 و 1830 اعتصاب های سازمان یافته تری شکل گرفت، ولی کارفرمایان با یاری دولت که اعتصاب کنندگان را دستگیر و رهبران اتحادیه ها را زندانی می کرداعتصاب ها را نافرجام می گذاشتند. کارفرمایان نیزدست به تشکیل انجمن های صنفی زده بودند تا از استخدام کارگران مبارزی که نامشان در «لیست سیاه» بود خودداری کنند، با ممانعت از ورود کارگران به کارخانه ها به اعتصابات کارگری پاسخ گویند و متقابلاً به یکدیگر کمک مالی کنند. با وجود این، به نظر می رسد که فعالیت قدرتمند اتحادیه های نخ ریسان کاملاً موفق بود، چرا که به رغم کاهش سودآوری وتلاش کارفرمایان برای کاهش دستمزدها سطح پرداخت ها ثابت باقی ماند.
بهره کشی از نیروی کارفقط به پایین نگاه داشتن دستمزدها منحصر نمی شد، بلکه انضباط کاری را نیز در بر می گرفت. سرمایه داری صنعتی برای رساندن هزینه ها به حداقل به کار منظم و بی وقفه نیاز داشت. ماشین آلات گران قیمت کارخانه نباید از کار باز می ایستاد. بطالت و مستی وحتی بیکارگشتن و صحبت با دیگران ممنوع بود. در واقع، کارخانه های نخ ریسی صرفاً به دلیل این که کارگران شیفت های کاری طولانی و بی وقفه ونظارت های سختگیرانه را دوست نداشتند برای استخدام نیروی کار با مشکل مواجه شدند. کارفرمایان مجبور بودند راه هایی برای اِعمال نظم و انضباطی بیابند که نسل اول کارگران صنعتی کاملاً با آن بیگانه بود. آنها عمدتاً از مجازات های خشن و منفی مثل تنبیه بدنی( برای کودکان)، جریمه ی نقدی، یا تهدید به اخراج استفاده می کردند، اما برخی از کارفرمایان برای کنترل کارگرانشان به روش های پیچیده تر واخلاقی تری روی آوردند.
رابرت اوون در کارخانه های نخ ریسی خود واقع در نیو لانِرک از«ناظران صامت» سود جست. هر کارگر تکه چوبی داشت که یک طرف آن به رنگ سیاه به معنای بد، یک طرف به رنگ آبی به معنا معمولی، یک طرف به رنگ زرد به معنای خوب و یک طرف دیگر هم به رنگ سفید به معنای عالی بود. آن طرف از تکه چوب که رو به روی کارگر قرار می گرفت و درمعرض دید همگان نیز بود حکایت از کیفیت کار دیروزِ آن کارگر داشت. هر بخش دفتری به نام « دفتر وضعیت» داشت که هر روز رنگ مربوط به هرکارگر را در آن ثبت می کردند. البته نظم و انضباط فقط به کارخانه محدود نمی شد؛ اوون کارگران نیو لانرک را خارج از محیط کار نیزتحت نظرداشت. او مراقباتی را به خیابان های شهر می فرستاد تا کارگران میخواره را شناسایی کنند و روزبعد برای آن کارگران جریمه ی نقدی تعیین می کرد. اوون اصرار زیادی بر آراستگی ظاهرداشت و مقررات مفصلی برای تمیزی خیابان ها وخانه ها وضع کرده بود. حتی مقرراتی برای منع رفت و آمد وجود داشت که به موجب آن خروج از خانه در زمستان بعد ازساعت ده ونیم شب ممنوع بود.
همان طورکه ای.پی.تامپسن تاکید کرده است معنای کارِ منضبط کارِ منظم و زمان بندی شده بود، بدین معنا که کارگران باید هر روز سرِ کارشان می آمدند، سرِ ساعت کارشان را شروع می کردند و دراوقات ومدت معین به استراحت می پرداختند. کارفرمایان تا مدت ها درگیر مبارزه با سنت جا افتاده ی غیبت کارگران از محل کار در روز اول هفته، یعنی دوشنبه ها و حتی سه شنبه ها بودند؛ یعنی روزهایی که کارگران بخاطر میگساری آخرهفته دل ودماغ سرکار رفتن نداشتند. زمان به میدان نبردی تبدیل شده بود که برخی کارفرمایانِ بی وجدان برای پیروزی در آن صبح ها ساعت را جلو می کشیدند و شبها عقب می بردند. حتی می گویند برخی کارفرمایان برای آنکه به تغییر ساعت اعتراضی نشود ساعت های کارگران را از آنها می گرفتند. نکته ی قابل توجه این است که همزمان با گسترش انقلاب صنعتی مردم بیشتری صاحب ساعت شدند و در اواخر قرن هجدهم دولت سعی کرد بر ساعت های جیبی و دیواری مالیات ببندد.
سرمایه داری صنعتی نه فقط کار، بلکه«فراغت» را نیز به معنای امروزی آن ایجاد کرد. البته شاید این نکته قدری عجیب به نظر برسد، چرا که مالکان صنایع نخ ریسی درآن اوایل می خواستند ماشین هایشان تا آنجا که امکان داشت بی وقفه کار کندو به کارگران خود فشار می آوردند که ساعت های مدید مشغول کار باشند. با وجود این، کارفرمایان با الزام کارگران به کار بی وقفه و منع هرگونه فعالیت غیرکاری در طول ساعات کار عملاً اوقات فراغت را از اوقات کار جدا کرده بودند. برخی کارفرمایان به این جدایی صورتی کاملاً صریح دادند، به این ترتیب که کارخانه را در دوره های مشخصی تعطیل می کردند، چرا که به هر حال این کار بهتر از مختل شدن روند تولید به دلیل غیبت های نامنظم کارگران بود.«فراغت» به معنای زمان مشخصِ غیرکاری، چه به شکل روزهایی تعطیل وچه به شکل تعطیلات آخر هفته وفراغت شبانه، محصول به وجود آمدن ساعات کاری منظم واجباری در نتیجه ی تولید سرمایه دارانه بود. سپس کارگران خواهان اوقات فراغت بیش تر شدند و درقالب اتحادیه های خود به تلاش هایی در این زمینه دست زدند و سرانجام اوقات فراغت بیشتری به دست آوردند. این تلاش ها ابتدا درصنایع نخ ریسی آغاز شد ونهایتاً قوانین جدید به تصویب رسید که ساعات کار را محدود می کرد و برای کارگران مرخصی های استحقاقی در نظر می گرفت.
فراغت از یک جنبه ی دیگر نیز محصول سرمایه داری بود: از جنبه ی تجاری شدن. فراغت دیگر به معنای پرداختن به ورزش ها وتفریحات متداول نبود. کارگران حالا برای فعالیت های تفریحی ای که بنگاه های سرمایه داری برایشان سازمان داده بودند پول می پرداختند. شرکت های تازه تاسیسِ راه آهن بلیت های ارزان قیمت می فروختند و کارگران نخ ریسی ناحیه ی لنکاشر می توانستند با تهیه ی این بلیت های تخفیفی سفری یک روزه به بلکپول بروند(3)در سال 1841 یک آژانس مسافرتی به مدیریت شخصی به اسم تامس کوک اولین تورخود را برگزار کرد. هدف از این سفر که با قطار از لستر به لافبرانجام می شد شرکت در همایش ترک مشروبات الکلی بود. حال سفرهای دسته جمعی برای تماشای مسابقات ورزشی، به ویژه فوتبال و اسب دوانی، که تماشاچیان باید برای تماشای آنها ورودیه می پرداختند، ممکن شده بود. از اهمیت این مسئله هر چه بگوییم کم گفته ایم، چرا که صنعتِ کاملاً جدیدی برای توسعه و بهره برداری از بازار فراغت در حال شکل گیری بود که بعدها به منبع عظیم مصرف، اشتغال و سودآوری مبدل شد.
تولید سرمایه دارانه زندگی کاری واوقات فراغت مردم را متحول ساخت. سرمایه گذاری به امید کسب سود نیروی محرکه ی انقلاب صنعتی را تأمین کرد و پیشرفت های فنی موجب رشد سریع بهره وری شد. ولی ماشین آلات به خودی خود کار نمی کردند و عامل اصلی سودآوری نیروی کار مزد بگیر بود. دستمزد عمده ترین هزینه ی کارفرمایان را تشکیل می داد وهمین مقوله به عامل اصلی تعارض بین مالکان سرمایه وکسانی مبدل شد که به قول کارل مارکس فقط مالک« نیروی کار» بودند، یعنی توانایی درآوردن پول از طریق کار جسمی را داشتند. کارگران با این که در کاخانه ها متمرکز بودند و باید زیر نگاه مراقبِ سرپرستان ساعت ها بی وقفه ومنضبط کار می کردند، در این مقطع امکان آن را یافته بودند که خود را در چارچوب اتحادیه های کارگری سازمان دهند. فعالیت های غیرکاری از ساعات کارحذف و به اوقات فراغت منتقل شده بود و زندگی روزانه تقسیم بندی دقیقی پیدا کرده بود: کار و فراغت. با وجود این، کارِمزدی به این معنی هم بود که کارگران می توانستند برای استفاده از اوقات فراغت خود پول خرج کنند.
تجاری شدن فراغت موجب شکل گیری صنایع جدیدی شد که به نوبه ی خود به توسعه ی تولید سرمایه دارانه کمک کرد.

سرمایه داری مالی(4)

روز پنجشنبه 23 فوریه ی 1995 نیک لیسن، مدیر شرکت بیرینگ سیکیوریتیزِ سنگاپور، شاهد سقوط 330 واحدی شاخص بازار بورس ژاپن موسوم به نیکی(5) بود. ظرف همان یک روز بیرینگ سیکیوریتیز بابت معاملاتی که لیسن انجام داده بود 143 میلیون دلار متضرر شد، ولی او تنها کسی بود که می دانست ماجرا از چه قرار است. این ضرر غیر از حدود 470 میلیون دلار ضرر قبلی بود که لیسن از رؤسای خود پنهان نگاه داشته بود. اوفهمید که بازی دیگر تمام شده و در نتیجه به سرعت برق و باد به همراه همسرش خود را به ساحل شمالی جزیره ی بورنئو رساند و درجایی مخفی شد. در همین اثنا مدیران بیرینگ سیکیوریتیز که ازناپدید شدن مقادیر هنگفت پول درسنگاپور مبهوت شده بودند برای پیدا کردن لیسن سخت به تکاپو افتادند. فردای همان روز روشن شد که بانک بیرینگ برادر، قدیمی ترین بانک تجاری لندن، به دلیل ضرر و زیان سنگینش عملاً ورشکسته شده است. لیسن سعی کرد خود را به انگلستان برساند، ولی او را در فرانکفورت دستگیر کردند و به دولت سنگاپور تحویل دادند. لیسن به جرم نقض قوانین مالی سنگاپور محاکمه و به شش سال ونیم حبس محکوم شد.
لیسن به معامله ی « ابزارهای مشتقه»(6) پرداخته بود. ابزارهای مشتقه ابزارهای پیچیده ی مالی ای هستند که ارزش آنها از ارزش چیزهای دیگری نظیرسهام، اوراق قرضه، پول رایج، یا کالاهایی نظیر نفت وقهوه مشتق می شود. برای نمونه معاملات آتی یا سلف(7) قراردادهایی هستند که به موجب آن فرد متعهد می شود سهام، اوراق قرضه، پول رایج، یا کالایی را در آینده به همان قیمتی بخرد که در روز عقد قرارداد رایج بوده است. مثلاً اگر پیش بینی می کنید که قیمت سهامی بالا می رود می توانید یک معامله ی آتی سه ماهه برای خرید آن سهام انجام دهید. بدین ترتیب پس ازگذشت موعد، سهام را به همان قیمت روز عقد قرارداد می خرید و با فروش آن به قیمت رایج که بالاتر است سود می کنید. همچنین می توانید معامله ای اختیاری (8) انجام دهید، بدین ترتیب که خود را به خرید سهام در آینده متعهد نمی کنید، بلکه فقط حق خرید آن را برای خود محفوظ نگاه خواهید داشت.
معاملات آتی می تواند نقش بسیار مهمی در بازار ایفا کند، چرا که به کاهش عدم اطمینان و بنابراین کاهش ریسک کمک خواهد کرد. مثلا اگر قیمت غله بالاست، ولی زمان برداشت محصول نزدیک است، کشاورز می تواند از طریق یک معامله ی آتی سه ماهه با تاجر قیمت فروشِ محصولش را حفظ کند. با وجود این، معاملات آتی ممکن است صرفاً با هدف سفته بازی وکسب سود از محل تغییر قیمت ها صورت گیرد. معاملات آتی مالی از نوعی که لیسن انجام می داد کم وبیش درحکم قماری سنجیده بر سر جا به جایی قیمت ها درآینده بود. یعنی همان چیزی که سوزان استرینج« سرمایه داری کازینویی» نامیده است.
از راه «معامله به سود»(9) یا معامله ی اَسعار نیز می توان پول هنگفتی به جیب زد. مبنای این نوع معامله اختلاف اندک قیمت هاست که به دلایل فنی بین بازارهای مالی به وجود می آید. اگر بتوانید این اختلاف قیمت ها را شناسایی و ارزش آنها را محاسبه و مقادیرهنگفتی پول را خیلی سریع جا به جا کنید، سود زیادی کسب خواهید کرد. لیسن دریافته بود که می تواند از اختلاف اندک قیمتِ معاملات آتی بورس سهام اوزاکا و سنگاپور، که کم تر از یک دقیقه طول می کشید، استفاده کند. عملیات مالی از این را می توان با ریسک بسیار کمی انجام داد، زیرا از اختلاف قیمت موجود، هر چند کوتاه مدت، سودی فوری و قابل محاسبه حاصل می شود.
پس چرا محاسبات لیسن غلط از آب درآمد؟ او حساب ویژه ای به شماره ی 88888 ایجاد کرده بود که قرار بود برای انجام معاملات مجاز و رفع اشتباهات حسابداری از آن استفاده شود، ولی با این کار در سرازیری خطرناکی افتاد. در واقع لیسن با استفاده از همین حساب ضرر و زیان هایش را پنهان کرد و همچنین راهی برای پنهان ساختن کسری های آخر ماه اندیشید، بدین ترتیب که با استفاده از دفترِ معاملات سنگاپور موقتاً ولی به طور غیرقانونی پول هنگفتی را بین حساب های مختلف جا به جا می کرد. او با این کار و ترفندهای دیگر حساب رسان را که علی القاعده باید ماجرا را کشف می کردند اغفال کرده بود.
حساب 88888 به لیسن امکان داده بود تا با پولِ بیرینگز قمار کند. او توانست با قبول ریسک و انجام معاملات آتی بی پروا برای خودش شهرتی به هم بزند، چرا که می توانست تمامی ضرر و زیان ها را پنهان کند. لیسن خیال می کرد می تواند با معاملات سودآور بعدی این ضرر و زیان ها را جبران کند وحتی یک بار هم چیزی نمانده بود که سر به سر کند، ولی اگر در همان زمان حساب 88888 را بسته بود، عملیاتی که او را به «دلایل آسِ» بیرینگز تبدیل کرده بود خاتمه می یافت. نهایتاً ضرر و زیان ها تا آن جا انباشته شد که دیگر نمی شد صرفاً با جا به جایی پول موضوع را پنهان کرد.
به همین دلیل لیسن به انجام معاملات اختیاری روی آورد که بر خلاف معاملات آتی فوراً پول لازم برای پوشاندن کسری های ماهانه ی حساب 88888 را تأمین می کرد. لیسن پول هنگفتی را به امید تغییر قیمت ها درآینده قمار کرد، ولی بورس توکیو طبق پیش بینی او پیش نرفت. به موازات افزایش ضرر و زیان ها او با انجام معاملات اختیاری بیش تر و پر ریسک تر، که ظاهراً به نمایندگی ازطرف یک مشتری ساختگی به نام فیلیپ انجام می شد، دست به ریسک بزرگ تری زد. زمانی که به دنبال زلزله ی کوبه شاخص سهام نیکی سقوط کرد ضرر و زیان ها به حدی رسید که لیسن سعی کرد به تنهایی و با انجام تعداد زیادی معاملات آتی بورس را بالا بکشد. ولی قدرت فشارهای نزولی به قدری بود که بورس را به زمین زد و حال دیگر ضرر و بدهی هایی که او به بار آورده بود از کل سرمایه بیرینگز هم بالا می زد.
اما چرا بیرینگز اجازه داد تا این مسائل اتفاق بیفتد؟ بیرینگز یک بانک تجاریی بود که در سال 1984 با تأسیس شرکت بیرینگ سیکیوریتیز پا به عرصه ی دلالی سهام گذاشت. این اقدام با موفقیت همراه بود. به طوری که در سال 1989 نیمی از سود شرکت از معامله ی سهام شرکت های عمدتاً ژاپنی به دست می آمد. بیرینگ سیکیوریتیز پس ازاین موفقیت پا به عرصه ی معامله ی ابزارهای مشتقه گذاشت، که روز به روز بر رونق اش افزوده می شد. در سال 1993 بانک بیرینگز سرمایه ی خود را با سرمایه ی بیرینگ سیکیوریتیز ادغام کرد. این اقدام خطرناک موجب فرو ریختن حصار امنیتی ای شد که بانک را از ضرر و زیان های احتمالیِ بخش اوراق بهادار محفوظ نگاه می داشت. این اقدام بانک به ویژه از آن جهت خطرناک بود که مدیران ارشد بیرینگز از بازی جدیدی که واردش شده بودند درک کاملی نداشتند و درعین حال ساختار مدیریتی مناسب و نظارت های مالی قدرتمندی نیز در این بخش مستقر نبود. کلاهبرداری یکی ازخطرهای همیشه حاضر در این دنیای مالی بسیار پیچیده است و بیرینگز با اشتباهی که خود مرتکب شد یک قاعده ی طلایی را نقض کرد، بدین ترتیب که لیسن را هم در مقام دلال به کار گماشت و هم در مقام مدیر دفتر معاملات سنگاپور، که هم حسابِ معاملات را داشت و هم حساب های شرکت را ترازگیری می کرد.
لیسن به ظاهر دلال بسیار موفقی بود که سود سرشاری نصیب بیرینگز می کرد و آنها نیز کاملاً حمایتش می کردند. طنز قضیه این جاست که وقتی بیرینگز ورشکسته شد رؤسای لیسن تازه تصمیم گرفته بودند به پاس فعالیت های سال 1994 او پاداشی 450 هزار پوندی به او بدهند. زمانی که اقدامات لیسن هر روز پول بیشتری ازلندن بیرون می کشید و بیرینگز را مجبور می ساخت برای تأمین سرمایه ی این اقدامات در به در به دنبال وام باشد، رؤسای لیسن خیال می کردند که با این کار خود در واقع دارند سرمایه ی معاملات پرسودی را تأمین می کنند که دلال آسِ شرکت انجام می دهد. بنابراین آن چیزی که باعث شد لیسن این همه مدت قسر در برود فقط پیچیدگی های بازارهای مالی و نظارت های فوق العاده ضعیف مالی در درون بیرینگز نبود، بلکه حرص و طمع شرکت برای کسب سود هر چه بیشتر نیز دراین قضیه سهم داشت.

پس سرمایه داری چیست؟

تا به این جا سه نمونه ی بسیار متقاوت سرمایه داری را بررسی کردیم. دیدیم که به رغم فعالیت های تجاری بسیار متفاوتِ صورت گرفته تمامی آنها شامل سرمایه گذاری پول به منظور کسب سود هستند و این مشخصه ی ضروری سرمایه داری است. یعنی ماهیت خود فعالیت مهم نیست، بلکه امکان کسب سود از آن اهمیت دارد. در واقع مشخصه ی جامعه ی سرمایه داری این است که عملاً تمام فعالیت های اقتصادی جاری درآن به امید کسب سود از سرمایه ای که در این فعالیت ها گذاشته شده انجام می گیرد.
سرمایه پولی است که به منظورکسب پول بیشتر به کار انداخته می شود. اصطلاح سرمایه در معنای عام ترغالباً برای اشاره به پولی به کار می رود که برای سرمایه گذاری موجود است و یا در واقع هر نوع دارایی که بتوان به منظور سرمایه گذاری سریعاً به پول تبدیلش کرد. بنابراین خانه را به این سبب غالباً در حکم سرمایه می شناسند که می توان با فروش و یا اخذ وام به اعتبارِ آن به سرمایه تبدیلش کرد. بسیاری از کسب و کارهای کوچک نیز در واقع از این طریق راه می افتند. با وجود این، فقط زمانی می توان اموال را به سرمایه تبدیل کرد که مالکیت آن قابل احراز، ارزش آن قابل محاسبه، مالکیت آن قابل انتقال، و بازاری برای آن وجود داشته باشد.
از ویژگی های اصلی رشد و توسعه ی جوامع سرمایه داری ظهور مؤسساتی است که تبدیل هر گونه دارایی را به سرمایه امکان پذیر می سازند. اِرناندو دِسوتو استدلال قانع کننده ای دارد مبنی بر این که فقدان این نوع مؤسسات و مهم تر از همه نظام های کارآمد قانون مالکیت عاملی است که ظهور سرمایه داری های بومی را درجهان سوم ناممکن می سازد. او معتقد است که بدین ترتیب کارآفرینان نمی توانند ارزش هنگفتی را که دراموال نهفته است بالفعل و از آن استفاده مولّد کنند.
قدمت مقوله ای با عنوان اشخاص سرمایه دار بیشتر از سرمایه داری به معنای واقعی کلمه است. تجار ازقدیم با سرمایه گذاری در خرید کالا و فروش آن به قیمت بالاتر کسب سود می کردند. چنان که در مورد کمپانی هند شرقی دیدیم سرمایه داری تجاری از این نوع ممکن بود بسیار سازمان یافته و سودآور باشد، ولی این فعالیتی بود که فقط بخش کوچکی از اقتصاد را تشکیل می داد و اکثر مردم از مخل فعالیت های اقتصادی ای که سرمایه ی آنها از طریق سرمایه گذاری تأمین می شد تأمین معاش نمی کردند. این در حالی است که در نظام سرمایه داری به معنای واقعی کلمه کل اقتصاد متکی به سرمایه گذاری است و این امر زمانی اتفاق می افتد که سرمایه گذاری نه فقط در زمینه ی تجارت بلکه در زمینه ی تولید هم صورت می گیرد.
تولید سرمایه دارانه متکی به نیروی کار مزدبگیر است. در این جا خط تمایز و تعارض روشنی بین مالکان سرمایه، یا به تعبیر کارل مارکس مالکان «وسایل تولید»، و آنهایی که نیروی کار خود را در ازای دریافت دستمزد می فروشند به وجود می آید. وسایل تولید همان کارگاه، ماشین آلات و مواد خام است که در جوامع ما قبل سرمایه داری مالک آنها سرمایه دار نبود، بلکه صنعتگری بود که کالا را تولید می کرد. دستمزد( یا حقوق) قیمتی است که کارفرما برای خرید نیروی کار کارگر می پردازد. همان گونه که سرمایه دار ممکن است پول خود را در هر فعالیت سودآوری سرمایه گذاری کند کارگر نیز ممکن است در ازای دریافت دستمزد در هر فعالیتی مشغول به کار شود.
در جامعه ی سرمایه داری هم سرمایه و هم نیروی کار کیفیتی انتزاعی و منفک دارند، چرا که هیچ یک از این دو متکی به فعالیت های اقتصادی خاصی نیستند و اصولاً می توانند جذب فعالیتی شوند که پاداش آن بیشتر است. البته در عمل این قابلیت تحرک با محدودیت هایی همچون میزان مهارت و تجربه ی مالکان سرمایه وکارگران و همچنین روابط وتعلقاتی که این دو دارند همراه است، اما به هر حال قابلیت تحرک بالقوه ی سرماهی و نیروی کار از ویژگی های جوامع سرمایه داری است و پویایی خاص این نوع جوامع نیز از همین روست.
نیروی کار مزدبگیر هم آزاد است و هم نیست. کارگران مزدبگیر از سویی بر خلاف بردگان که مجبورند برای مالکانشان کار کنند میتوانند نوع کار وکارفرمای خود را انتخاب کنند و برخلاف رعایا در جوامع فئودال که پایبند زمین اربابی بودند می توانند آزادانه این طرف و آن طرف بروند و هرکجا که بخواهند به دنبال کار بگردند. اما از سوی دیگر آزادی های مذکور قدری غیرواقعی است، چرا که در جامعه ی سرمایه داری بقا بدون کارِ مزدی دشوار است و حق انتخاب زیادی برای انتخاب نوع کار وکارفرما وجود ندارد. وانگهی کارگران مزدبگیر معمولاً تحت نظارت شدید کارفرمایان خود هستند و چنان که در مورد کارخانه های نخ ریسی دیدیم تولید سرمایه دارانه در حکم نوع جدیدی از کار منضبط و بی وقفه بود. کارگران به تصویب مارکس به « بردگان مزدبگیر» تبدیل شده بودند.
اهمیت کارمزدی فقط به نقشی نیست که درتولید ایفا می کند، بلکه به نقش آن درمصرف نیز هست.کارگران مزدبگیر نمی توانند تمامی ما یحتاج یا همه ی آنچه را مایل به مصرفش هستند تولید کنند، بنابراین باید آنها را بخرند و همین مسئله تقاضایی ایجاد می کند که دامنه ی وسیعی از فعالیت های جدید مبتنی بر سرمایه داری را فعال می سازد. این امر نه فقط در مورد خوراک و پوشاک و اموال شخصی آنها صدق می کند، بلکه در مورد اوقات فراغتشان نیز صادق است. چنان که قبلاً دیدیم تولید سرمایه دارانه سریعاً به ایجاد صنایع کاملا جدیدی انجامید که متکی به تجاری شدن فراغت بود و همین نقشِ مضاعف نیروی کار مزدبگیر که تعامل پویای تولید و مصرف را ممکن ساخت علت اصلی گسترش بسیار سریع تولید سرمایه دارانه پس از ظهور آن بود.
بازار نیز نظیر تاجر پدیده ی جدیدی نیست، ولی در نقشی کاملاً جدید و انتزاعی اهمیتی اساسی در جامعه ی سرمایه داری دارد، به این علت که تولید و مصرف از یکدیگر مجزا شده است- یعنی مردم آن چیزی را که تولید می کنند مصرف نمی کنند، یا آن چیزی را که مصرف می کنند تولید نمی کنند- و این دو فقط از طریق بازارهایی که کالا و خدمات در آنها خرید و فروش می شود به یکدیگر ربط می یابند. بازار دیگر صرفاً محلی برای خرید اقلامی که خودتان تولید نمی کنید نیست، بلکه تنها وسیله ای است که می توانید از طریق آن چیزی بخرید. بازار دیگر محل خاصی ندارد و هر کجا خریداران و فروشندگان مبادلاتشان را انجام می دهند بازار است، که امروزه این« جا» عمدتاً فضایی مجازی است که لیست قیمت ها در آن ارائه می گردد و معاملات ثبت می شود. این امر نه فقط در مورد کالاها و خدمات صادق است، بلکه در مورد نیروی کار، پول و سرمایه نیز صدق می کند. دستمزد، یا همان قیمت نیروی کار، در بازارِ کاری تعیین می شود که در آن کارفرمایان برای دستیابی به نیروی کار وکارگران برای دستیابی به مشاغل با یکدیگر رقابت می کنند. حتی خودِ پول هم در بازارهای ارزی خرید و فروش می شود، کما این که مالکیت شرکت ها در بازارهای سهام خرید وفروش می شود.
چنان که در موردکارخانه های ریسندگی دیدیم بازارها رقابت شدیدی بین بنگاه های سرمایه داری ایجاد می کنند. آنها به شیوه های مختلفی با یکدیگر رقابت می کنند، مثلاً با افزایش بهره وری نیروی کار، یا ابداعات فنی به منظور کاهش هزینه ها، یا بازاریابی مؤثرتر محصولاتشان. رقابت شرکت ها را وادار می کند به منظور بُرد یا حداقل عقب نماندن از قافله مدام تغییر کنند، که در این میان مسلماً برخی از آنها زمین می خورند و کارگرانشان بیکار می شوند. این جنبه ی رقابتی کاملاً با رویه های انحصاری سرمایه داری تجاری تضاد دارد و اتفاقاً همین جنبه است که به تولید سرمایه دارانه پویاییِ فوق العاده ای می بخشد.
با وجود این، بنگاه های سرمایه داری راه هایی برای کاهش رقابت پیدا کرده اند. آنهایی که دارای مزیتی نسبت به رقبای خود هستند احتمالاً از بازی پرهیجان رقابت بدشان نمی آید، ولی این بازی می تواند با عدم اطمینان همراه باشد، سود را کاهش دهد و موجب ورشکستگی شود. بنابراین شرکت ها برای تنظیم رقابت دست به تشکیل انجمن های صنفی می زنند.
این انجمن ها می توانند با توافق بر سر قیمت ها یا پرداخت دستمزدهای یکسان در بازار دخالت کنند. با ادغام و تصاحب نیز می توان تولید را در دستان عده ی کمتری متمرکز کرد و از این طریق رقابت را کاهش داد. در نظام سرمایه داری همیشه شاهد تنش بینِ دو عامل رقابت و تمرکز هستیم؛ دو عاملی که هر دو به یک نسبت در این نظام نقش دارند.
از آنجایی که قیمت ها تغییر می کند و در هر بازاری امکان کسب سود از طریق سفته بازی وجود دارد، به این معنا که چیزی به امید فروش آن به قیمتی بالاتر در آینده، آن هم بدون افزایش ارزش آن چیز به سبب فرآوری ان به هر نحو، خریداری شود. این عمل زیرا تقریباً در مورد هر کالایی می تواند انجام داد، خواه غله، خواه پول، خواه ابزار مشتقه ی مالی وخواه حتی برده غالباً این نوع سفته بازی را فعالیتی غیر مولد و انگل وار می دانند و آن را از اقتصاد واقعی که کالا وخدمات در آن تولید می شود کاملاً تفکیک می کند. اما این فعالیت شاید غالباً غیر مولّد باشد، ولی فقط راهی برای کسب سود از طریق سفته بازی نیست، بلکه راهی برای پرهیز از ریسک هم هست. از آن جایی که رابطه ی عرضه و تقاضا دائم تغییر می کند بازارها نیز بی ثبات هستند. بنابراین انباشت و انبار کالا تبه معنای بیمه کردن خود در مقابل تغییرات نامطلوب قیمت هاست؛ تغییراتی که چه بسا سود را کاملاً از بین ببرد و حتی کسب و کار را نابود کند. انجام معاملات آتی، از نوعی که لیسن به آن مشغول بود، راه دیگری برای کاهش عدم اطمینان است؛ راه پیچیده ای که سال ها قبل به منظور حفاظت از تولید کنندگان و تجارت در مقابل تغییرات غیرقابل پیش بینی قیمت ها در آینده به وجود آمد.
رشد عظیم تجارت ارز در دو دهه ی 1980 و 1990 متعاقب تغییر نظام نرخ های ارز ثابت به شناور در دهه ی 1970 رخ داد؛ تحولی که عدم اطمینان در خصوص قیمت ارز در آینده را به شدت افزایش داد. یکی از راه های کاهش این عدم اطمینان استفاده از روش «داد وستد تأمینی»(10) از طریق انجام معاملات آتی ارز بود. بنابراین هر چند حجم عظیمی از معاملات آتی ارز بدون شک از نوع سفته بازی است. توسعه ی این بازار و ابداعات مالیِ مرتبط با آن ریشه درنیازهای اقتصادی واقعی دارد.
همین امر در مورد سفته بازی با سهام شرکت ها نیز صدق می کند. وجود بازارهای سرمایه برای رشد سرمایه داری امری اساسی است. وجود این بازارها برای کارکرد موفق سرمایه داری از این بابت ضرورت دارد که جویندگان سرمایه برای فعالیت های اقتصادی و صاحبان سرمایه را در یک جا جمع می کند. تغییر قیمت سهام شرکت ها در بازار سهام به موازات تغییر وضعیت اقتصادی و سودآوری آنها مسلماً با توجه به تغییر قیمت ها درآینده فرصت هایی را برای سفته بازی به وجود می آورد. سفته بازی چیزی جدای از سرمایه داری نیست، بلکه محصولِ ناگزیر سازوکار ضروری این نظام است.
بنابراین پاسخ سؤال ما این است که سرمیاه داری عبارت است از به کار انداختن پول برای به دست آوردن پول بیشتر. تجار از دیرباز کارشان همین بوده، ولی سرمایه داریِ تحول ساز فقط زمانی پا به عرصه ی وجود می گذارد که سرمایه ی تولید به این طریق تأمین شود، تولید سرمایه دارانه متکی به بهره گیری از نیروی کار مزدبگیر است، که به نوبه ی خود مصرف کالا وخدمات تولید شده ی بنگاه های سرمایه داری را افزایش می دهد. تولید و مصرف از طریق بازارهایی به یکدیگر پیوند می یابند که نقش واسطه را درتمامی فعالیت های اقتصادی ایفا می کنند. بازارها از سویی رقابتِ بین بنگاه ها را ممکن می سازند و ازسوی دیگر باعث تمایل به تمرکز به منظورکاهش عدم اطمینان می شوند. نوسانات بازار همچنین می تواند مبنایی برای سرمایه داری از نوع سفته بازی ایجاد کند، که هر چند ممکن است مولد نباشد به هر حال مبتنی بر سازوکارهایی است که اگر نباشند چرخ اقتصاد سرمایه داری نمی چرخد.

پی‌نوشت‌ها:

1- merchant capitalism
2-capitalist production
3- شهر ساحلی بلکپول در ناحیه ی لنکاشر انگلستان زمانی از تفرجگاه های پرطرفدار کارگران صنایع نخ ریسی این ناحیه به شمار می رفت.م.
4-financial capitalism
5- nikkei
6-derivatives
7-futures
8-options
9-arbitrage
10-hedging

منبع مقاله: فالچر، جیمز، (1387)، سرمایه داری، ترجمه مصطفی امیری، تهران: نشر ماهی، چاپ اول.