نویسنده: علی فریدونی




 

قرن چهارم هجری به دلیل شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، شاهد حضور اندیشمندان فرهیخته اسلامی در عرصه علم و دانش بود. در این دوره بسیار اندیشمندانی که آثار علمی زیادی را به جهان اسلام عرضه داشته اند و همواره اندیشه و آثار آنان در افکار مسلمانان تأثیرگذار بوده است.
ابوالحسن محمد بن ابوذر یوسف عامری نیشابوری یکی از فلاسفه اسلامی قرن چهارم هجری است. گرچه نام او امروزه- آن چنان که باید- معروف و مشهور نیست، ولی وی از مشاهیر و نام آوران عصر خویش بوده است. گروهی او را در ردیف فلاسفه بزرگ اسلامی مانند کندی، فارابی و ابن سینا به شمار آورده اند. در برخی دیدگاه ها نَسَب فلسفی ابوالحسن عامری به ابوزید بلخی و از طریق او به کندی برمی گردد، (1) زیرا عامری شاگرد ابوزید بلخی است و ابوزید بلخی هم یکی از شاگردان یعقوب بن اسحاق کندی بود. (2) به دلیل شاگردی ابوزید بلخی است که عامری گرچه بعد از فارابی است، ولی بیش تر تحت تأثیر مکتب فکر کندی قرار دارد؛ یعنی در واقع وی در تاریخ فلسفه، میان دو فیلسوف اسلامی بزرگ، یعنی ابونصرفارابی و ابن سینا است.
ابن سینا به عامری بی توجّه بوده و در کتب خویش از او به نیکی نام نمی برد. علت این دیدگاه ابن سینا را باید در بی اعتنایی عامری به مشرب فلسفی فارابی و پیروی از مشرب فلسفی کندی جست و جو کرد، زیرا ابن سینا در عالم جز فارابی کسی را به استادی نمی شناسد. (3) و وقتی می بیند که عامری به فارابی بی توجه است و حتی از فارابی با عنوان تازه به دوران رسیده نام می برد از او ناراحت می شود و با او برخورد تند می کند. (4)
زمان دقیق تولد عامری مشخّص نیست، اما درگذشت وی در سال 381 هجری اتفاق افتاده است. (5) او در نیشابور و در خانواده ای اصیل و متدین متولد شد. دوره مقدماتی علوم را در همان شهر گذراند و در خانواده ای اهل دانش و دین و در محضر پدری فقیه، تربیت اسلامی یافت و با سیره نبوی، تفسیر و فقه- چنان که باید- آشنا شد. (6) خاندان عامری علاوه بر علم و دانش، در مناصب سیاسی و اجتماعی نیز دست داشته اند.
ابوالحسن عامری فلسفه را نزد ابوزید بلخی آموخت، لذا اندیشه های فلسفی و کلامی وی به صراحت، از آرای ابوزید بلخی متاثّر است. اندیشه وحدت شریعت که در آرای ابوالحسن وجود دارد، متأثّر از اندیشه ی اوست. او هم چنین تحت تأثیر استاد خویش ابوزید بلخی و به پیروی از اندیشه های او در جمع بین عقل و دین یا فلسفه و شریعت تلاش بسیاری کرد. (7)
از ویژگی های عامری، گشت و گذار در شهرها و بلاد برای فراگیری علم و فهم و درک اوضاع و مسائل اجتماعی مردمان آن دوره بوده است، از این رو تمامی عمرش را در نیشابور نگذراند، بلکه از مکانی به مکان دیگر در سفر بوده است. از جمله سفرهای او دیدار از مراکز بزرگ فرهنگی آن دوره نظیر بغداد، ری و بخارا بوده است. در هر کدام از این شهرها مدتی کوتاه و گاه طولانی اقامت داشته و به تعلیم و مناظره و تألیف پرداخته است. (8) و در همین دوره است که او با اندیشمندان و متفکران دیگر این دوره نظیر ابوعلی مسکویه، ابوحیان توحیدی و ابن عمید که از ویران ادیب سده ی چهارم قمری بوده، و نقش سیاسی و فرهنگی مؤثری در ایران ایفا نموده ارتباط داشته است. بدیهی است که حضور در هر کدام از این مناطق، نقش مهمی را در سراسر زندگی او، به ویژه در زندگی فکری اش ایفا می کند. (9)
امّا در کنار علاقه مندی او به مسائل فکری، انگیزه های سیاسی نیز در این گشت و گذارها دخیل بوده است. انگیزه ی حقیقی و اساسی وی از سفر به پایتخت های اسلامی، علاقه ی او به دانش و مطالعه ی اوضاع و احوال مردم بوده. لکن به نظر می رسد که این گشت و گذارها انگیزه های دیگری نیز داشته است که یکی از مهم ترین آن ها این بود که همراه با آثار فلسفی خویش به دیدار امرا و وزرای دولت های کوچک اسلامی می شتافت و آثارش را به آنان هدیه می کرد به امید آن که از پاداش و صله آنان برخوردار شود، همان کاری که ادیبان، شاعران و دانشمندان بزرگ معاصرش نیز انجام می دادند؛ یعنی به مراکز حکومت های اسلامی سفر می کردند و قصاید یا آثار علمی و ادبی خود را برای امیران و وزیران به ارمغان می بردند. (10)
دلیل این که او در مسافرت های خود علاوه بر اهداف علمی و فرهنگی به دنبال اهداف سیاسی نیز بوده است، تقدیم کتاب « الأعلام بمناقب الاسلام» به ابونصر سامانی می باشد که به پاس خدمات ابونصر، به او تقدیم کرده است. هدف ابن عامری از تقدیم آن، برخورداری از پاداش های وی بوده است.
در کنار انگیزه های فوق نکته ی قابل تأمل در مورد سفرهای عالمان و اندیشمندان این است که امنیت خاطر و بستر امن سیاسی و اجتماعی، یکی از ابزارهای لازم برای اندیشه ورزی است، زیرا اندیشمند تنها فارغ از دغدغه های معمول و با خاطری آسوده می تواند به تفکر و اندیشه ورزی بپردازد. در مطالعه ی تاریخ و زندگی علمای اسلامی، زمینه های نگرانی و دغدغه خاطر، تزلزل سیاسی و رواج ظلم و ستم و اختناق دستگاه های سیاسی عرصه ی آزاد تفکر را بر آنان تنگ کرده است، بنابراین سفر از دیاری به دیار دیگر یکی از راه های فراغت و امنیت جویی بوده است. در مورد ابوالحسن عامری نیز با توجه به وضعیت زمانه، ویژگی های حاکمان، بحران های سیاسی و ناامنی ضرورت جست و جو گری برای فضای امن می تواند انگیزه ی سفرهای متعدد او به مناطق مختلف باشد.

مذهب ابن عامری

در این که ابوالحسن عامری شیعی مذهب بوده، یا پیرو مذهب اهل سنّت می باشد، جای تردید و ابهام است. مقدسی در کتاب احسن التقاسیم بر این عقیده است که اغلب خراسانیان آن روز حنفی مذهب بوده و در بخش هایی مانند بخارا و نیشابور شافعی مذهبان در کنار حنفی ها یافت می شدند. (11)
با توجّه به این که خاندان او و مردم نیشابور حنفی مذهب بودند و مذهب شایع در آن دیار حنفی بوده است باید به گمان قوی او را حنفی مذهب دانست و از طرف دیگر استاد برجسته ی او، ابوزید بلخی بر مذهب حنفی بوده است و همان گونه که قبلاً نیز بیان شد، ابن عامری بسیار متأثّر از اوست و در نزد او علوم رایج را آموخته است، گرچه دیدگاه های فلسفی او و آثارش و نگرش های او کم تر متأثّر از ایدئولوژی و مذهب استادش می باشد. کلمات تمجیدآمیز ابن عامری درباره ی امام صادق علیه السلام و تجلیل از او نمی تواند دلیل قاطعی بر شیعه بودن او باشد. زیرا در چند جا از ابوحنیفه نیز به توان « زین الفقهاء» نام برده است. او در بررسی رأی ابوحنیفه درباره ی جبر و اختیار، از امام صادق علیه السلام نیز نام می برد و تنها انتساب این رأی را به امام صادق علیه السلام یادآور می شود، بنابراین صرف نقل روایت و یا ذکر نام، نمی تواند دلیلی بر شیعی بودن او باشد.

آثار و تالیفات ابن عامری

عمده ترین آثار ابوالحسن عامری در مقدمه ی کتاب « الأمد علی الأبد» خود او ذکر شده است. امّا در مورد آثار دیگر وی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که برخی از نویسندگان و محقّقان در مورد انتساب برخی آثار به او دچار شک و تردید شده اند. برخی از آثار او نیز در قالب رساله هایی مختصر و یا در پاسخ به سؤالات دینی و غیر آن می باشد. عمده ی تألیفات وی عبارت اند از:

1. الابنة عن علل الدیانة؛
2. الابحاث عن الاحداث؛
3. الاتمام الفضائل الانام؛
4. الابصار و المبصر؛
5. الارشاد لتصحیح الاعتقاد؛
6. النُسُک العقلی و التصوف الملّی؛
7. الاعلام بمناقب الاسلام؛
8. التقریر الا وجه التقدیر؛
9. انقاذ البشر من الجبر و القدر؛
10. الفصول الربانیه للمباحث النفسانیه؛
11. فصول التأدب و فصول التحبب؛
12. الابشار و الاشجار؛
13. الافصاح و الایضاح؛
14. العنایه و الدرایه؛
15. استفتاح النظر؛
16. تحصیل السّلامه عن الحصُر و الاسر؛
17. التبصیر لا وجه التعبر؛
18. منهاج الدین؛
19. شرح کتاب البرهان لارسطاطالیس؛
20. شرح کتاب النفس لارسطاطالیس؛
21. الفصول فی المعالم الالهیه؛
22. السعاده و الاسعاد فی السیره الانسانیّه؛

از میان کتاب ها و رسائل ابن عامری، کتاب های الاعلام بمناقب الاسلام و السعادة و الاسعاد، به ویژه در موضوع مورد نظر ما اهمیّت بسیاری دارد و در این نوشتار نیز از آن استفاده بیش تری شده است. عامری در کتاب الاعلام بمناقب الاسلام در مقایسه بین اسلام و سایر ادیان از مزایای اسلام نسبت به سایر ادیبان سخن به میان آورده است. مهم ترین مباحث این کتاب عبارت است از: نیاز انسان به معرفت و تقسیم آن به معرفت نظری و عملی، تقسیم علوم به دو دسته ی فلسفی و دینی و نقش علوم فلسفی در فضایل و کمال انسان ها. عامری در بحث از ارکان دین از ضرورت و فضیلت علم فقه سخن به میان آورده، ضرورت آن را در نیاز به حکم و سیاست بیان می کند. هم چنین در این کتاب درباره ی ارتباط بین سیاست و اخلاق و دین و دولت بحث شده است.
عامری در کتاب السعادة و الاسعاد درباره ی اخلاق، سیاست و مُلک به صورتی عمیق و گسترده بحث کرده است و در واقع، این کتاب مهم ترین کتاب سیاسی اوست. وی در این کتاب بعد از بحث درباره ی سعادت و تقسیمات آن و مباحث مربوط به روح و روان انسان و فضیلت ها و رذایل او، وارد مقوله ی سیاست شده و از سعادت و چگونگی سعادتمند شدن، از عدل به عنوان ضرورت طبیعی حیات سخن به میان آورده و در مورد ریاست و حکومت، اقسام و اصناف مُدن، علل ثبات و زوال حکومت ها و انواع سیاست بحث کرده است.

اوضاع سیاسی و فرهنگی دوره ی ابن عامری

یکی از نکات قابل توجه در زندگی ابن عامری رفت و آمد او در شهرهای مختلف، از جمله خراسان، ری، بلخ و سایر شهرها و مراکز فرهنگی است. در نگاه اول تلقّی از این مسئله می تواند امری شخصی باشد، ولی از نگاه دیگر، این مقوله با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره در ارتباط است.
با توجّه به جزئیّات زندگی عامری، ویژگی اجتماعی و فرهنگی دوره ی او به گونه ای بوده که گاه وی به اقامت در شهر و مکانی مشخص و یا خروج از آن مجبور می شده است. اجبار او به اقامت و یا ترک، بستگی به وضعیت سیاسی و فرهنگی و زمینه های فکری حاکمان و عالمان آن دیار داشته است. شخصیّت و افکار او گاه مقبول عالمان و حاکمان و گاه نامقبول بوده است. چرایی این گونه رفتار با عامری و سایر دانشمندان آن دوره نیاز به شناختی جزئی تر از شرایط سیاسی و فرهنگی نقاطی است که او در آن جا اقامت گزیده و یا تدریس و تعلیم و تعلّم داشته است، از این رو به اجمال وضعیت سیاسی و فرهنگی شهرهایی که عامری در آن جا فعالیت های علمی و فرهنگی و سیاسی داشته است، مورد مطالعه قرار می گیرد.
در ایران آن دوره، نظام سیاسی در واقع دچار نوعی تشتّت و تفرقه سیاسی بود، زیرا سرزمین های واقع در شرق عراق تحت سلطه ی آل بویه و دودمان سامانی بود، فارس در دست عمادالدوله، و ری، اصفهان و جبال در دست رکن الدوله و خراسان و ماوراء النهر تحت سلطه ی نصر بن احمد سامانی قرار داشت. (12)

الف) اوضاع سیاسی و فرهنگی ری

ری از لحاظ سیاسی شاهد نبردهایی پی در پی بود: سامانیان در سال های 329، 330، 333، 335 و 339-341 هجری بر آن حکومت داشتند و رکن الدوله در سال های 330، 333 و 335-339 هجری بدان لشکرکشی کرد و از 341 هجری به بعد بر آن استیلا و حکومت داشت. (13) در سال 355 هجری جمعیتی از مردم خراسان به عزم جهاد و پیش گیری از تهاجم امپراتوری روم شرقی به سرزمین های اسلامی، به ری وارد شدند و سرانجام، رکن الدوله خراسانیان را از ری بیرون راند.
از لحاظ فرهنگی و مذهبی، ری در این ایام ضمن این که مراکز و مدارس فرهنگی عظیمی دارد و دانشمندان زیادی در آن به سر می برند دارای منازعات مذهبی و تعصّبات فرقه ای و مذهبی است. مقدسی در کتاب احسن التقاسیم وضعیت فرهنگی ری را چنین توصیف می کند:
شهری است باشکوه، زیبا و با مفاخر بسیار، دانشمندان آن همه از بزرگان و سرورانند. در آن شهر مجالس علم فراوان است، یکی از مایه های فخر و مباهات اسلام و از شهرهای مهم است و در آن مشایخ و شخصیت های جلیل القدر می زیستند، کتابخانه های جدید التأسیس دارد.
او درباره وضعیت مذهبی ری می گوید:
در ری غلبه بر پیروان مذهبی حنفی است که از نجّاریه اند، حنبلی ها نیز در آن شهر آوازه ای دارند. (14)

ب) اوضاع سیاسی و فرهنگی خراسان

در این دوره فرمانروایان خراسان از سامانیان بودند و حاکمیّت آنان با فرمانروایی اسماعیل بن احمد از سال 287 هجری آغاز شد. پایتخت ایشان ابتدا سمرقند بود و سپس از آن جا به بخارا انتقال یافت. پس از درگذشت امیراسماعیل در سال 295 هجری، پسرش احمد ملقّب به شهید بر جای پدر نشست. پس از احمد، فرزندش نصر بن احمد به پادشاهی رسید وزیرش ابوالفضل بن یعقوب نیشابوری بود. بعد از کشته شدن نصر بن احمد، پسرش نوح بن نصر به سلطنت رسید. نخستین وزیر او ابوالفضل محمد بن احمد الحاکم الجلیل ( 331-335هـ) و پس از او ابوذر محمد بن یوسف ( 335-343 هـ) پدر ابوالحسن عامری بود. (15)
رفتار آزادمنشانه ی شاهان سامانی و عدم تعصب ایشان در جانب داری از عقیده ای خاص موجب یک جنبش فرهنگی وسیع و مترقی شد و در زمینه علم حدیث، فقه، تفسیر، کلام سنّی ( ماتریدی) و شیعی ( اسماعیلی و قرمطی) و برخورد عقاید و آرای گوناگون نهضتی عظیم به وجود آورد.
این برخورد آزادانه افکار و عقاید، به ویژه در عهد امیرنصر بن احمد(301-331هـ) و گسترش علوم و آرای گوناگون، بدون شک در تکوین اندیشه های فلسفی ابوالحسن عامری و تربیت علمی- فلسفی او بسیار مؤثر واقع شد، چنان که مجالس علمی و مناظراتی که امیر نوح بن نصر ترتیب می داد اثر عمیقی در پرورش روح و فکری او داشت. (16)
از این گذشته اصرار پادشاهان سامانی بر این که همواره وزرای خویش را از بین دانشمندان، ادیبان و فقیهان انتخاب کنند خود حرکت فرهنگی را رونق می بخشید و بدین ترتیب شهر بخارا مرکز فرهنگی عالم اسلام بود. ابن عامری در شرق بلاد اسلامی و در سایه ی همین امیران و وزیران با فرهنگ مانند ده ها عالِم و ادیب دیگر پرورش یافت. (17)
در کتابخانه ی بخارا هرگونه کتابی درباره ی موضوعات مختلف وجود داشت. این کتابخانه نشان دهنده ی اهمیّت و ارزشی است که پادشاهان سامانی برای علم و ادب قائل بودند، بنابراین شگفت نیست که شاعران، ادیبان، فقیهان، فیلسوفان و همه ی اهل دانش در بخارا گرد آیند. با توجّه به چنین وضعیت فرهنگی و سیاسی، در خراسان افراد بسیاری در علم فلسفه شهرت یافتند و از جمله ی آنان ابوالحسن عامری بود.
در خراسان نیز جنبش اسماعیلیه در تکوین افکار و اندیشه های کلامی و فلسفی قرن چهارم، به ویژه فلاسفه منطقه ی خراسان تأثیر فراوانی داشته است و حتی وجود افکار و آرای نو افلاطونی در نوشته های افرادی مانند ابوالحسن عامری مربوط به فضای فرهنگی ویژه ای است که اسماعیلیه در خراسان، به ویژه در ایام حکومت نصر بن احمد سامانی ایجاد کردند؛ (18) یعنی ایامی که عامری مشغول تحصیل و کسب دانش و فلسفه بوده است.

ج) اوضاع سیاسی و فرهنگی بغداد

بغداد در نیمه اول قرن چهارم هجری وضع نابسامانی داشت. در سال 339 هجری قحطی و وبای شدید بسیاری از مردم را از پای درآورد. در سال 332 هجری بغداد به شهر متروکه ای تبدیل شد و اوضاع سیاسی، اقتصادی و امنیتی اش چنان خراب بود که بازرگانان جلای وطن کردند. در همین سال معزالدوله دیلمی وارد بغداد شد. در دوره ی زمامداری او، شهر و آبادی ها به صورت اقطاعی به والیان سپرده می شد، از این رو روز به روز بر خرابی بلاد و مهاجرت مردم از شهری به شهر دیگر افزوده می شد. با ورود دیلمیان شیعی به بغداد ناامنی، گرسنگی، بی سامانی، مصادره ی اموال و آشوب های مذهبی به اوج خود رسید و در سال 338 هجری فتنه و ناامنی همه جا را فرا گرفت و میان اهل کرخ و اهل سنّت به سبب سبّ صحابه زد و خورد سختی درگرفت و افراد بسیاری از دو طرف کشته شدند. در سال های 349 و 354 هجری باز هم آشوب و زد و خورد میان شیعه و سنّی به وقوع پیوست.
در سال 356 هجری معزّالدوله درگذشت و فرزندش عزّالدوله به جای او منصوب شد. او اهل لهب و لعو و زنبارگی بود، از این رو شیرازه ی امور از هم گسست. در سال 361 هجری، نزاع بین شیعه و سنّی به نهایت شدت رسید و اهل سنّت خانه های شیعیان را در کرخ به آتش کشیدند. در این اوضاع و احوال عزّالدوله سیطره ی خود را از دست داد و بغداد را در اختیار ترکان گذاشت و به اهواز رفت و در آن جا اقامت گزید و دیگر جرئت بازگشت به بغداد را نداشت.
در سال 364 هجری عضدالدوله وارد بغداد شد. ترمیم خرابی های بغداد را آغاز نمود و مساجد و بازارها را ساخت و برای پیشوایان دین، مؤذنان، قاریان، عالمان، فقران و غُرَبا مستمری و مراکز ویژه تعیین کرد و خاندان های بزرگ را مورد انعام قرار داد و فقها، متکلمان، فیلسوفان، محدّثان، نحویان، شعرا، اطبّا، ریاضی دانان و مهندسان را از مواجب مستمر برخوردار کرد. عضدالدوله دانش دوست و عالم پرور و خود نیز اهل علم بود. در زمان او کار مملکت رونق گرفت.
عامری دوبار به بغداد مسافرت کرده و در هر بار با عالمان و دانشمندان ملاقات ها و مناظرات مهمّی داشته است. او در سال 363 هجری در بغداد بوده و توحیدی به مناظره او با ابوحامد مرورودی، ابوالفتح ذوکفایتین، ابوسعید سیرافی و یحیی بن عدی در مسائل فقهی، کلامی و فلسفی اشاره کرده است. مجالس علمی بغدادی که عامری در آن ها شرکت داشته، طبق نوشته های ابوحیان توحیدی هفت مجلس مهم بوده و در موضوعات نفس، طبیعت و سایر مسائل سخن به میان آمده است.
ولی به طور کلی در این مناظرات، علمای بغداد با او رفتار دوستانه ای نداشته و خاطر او را آزرده اند و او با دلی پردرد بغداد را ترک کرد، به گفته ی ابوحیان از نظر عامری عالمان بغداد در ظاهر خوش و آراسته هستند، ولی در باطن آنان حماقتی نهفته وجود دارد، لذا در حق او پیمان شکنی، بی حرمتی و بی انصافی روا داشتند و به او به دیده ی حقارت نگریستند، بنابراین او بغداد را ترک گفته و به طرف ری و نیشابور حرکت کرد. ناراحتی ابن عامری از محیط علمی غیر دوستانه ی بغداد بود، پس جایی برای ماندن او در بغداد نبوده است.
یکی از علل سیر و سفرهای عامری را باید در این مسئله جست و جو کرد. او به دنبال اقامت در محلّی بود که قدر و منزلت عالمان مشخص بوده و محیط سالم علمی برای آنان آماده باشد و ری و نیشابور در مقاطعی از ایّام زندگی بیش تر از بغداد این ویژگی را داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عبدالله نصری، حدیث اندیشه، ص 76.
2. همان.
3. همان.
4. همان.
5. ابوالحسن عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، ترجمه احمد شریعتی، به نقل از: پیش گفتار کتاب.
6. ابوالحسن عامری، همان. با مقدّمه و تصحیح سحبان خلیفات، ترجمه مهدی تدین.
7. عبدالله نصری، همان، ص 77.
8. ابوالحسن عامری، همان: ترجمه احمد شریعتی.
9. همان.
10. همان.
11. مقدسی، احسن التقاسیم، ص 39.
12. ابن الاثیر الجرزی عز الدین ابوالحسن علی ابن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، به نقل از: مقدمه ی کتاب رسائل عامری، تصحیح و مقدمه سحبان خلیفات.
13. ابوالحسن عامری، رسائل، با مقدّمه و تصحیح سحبان خلیفات.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. همان.
18. همان.

منبع مقاله:
فریدونی، علی؛ (1382)، اندیشه سیاسی ابوالحسن عامری، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول.