نویسنده: علی فریدونی




 

ابوالحسن عامری در کتاب «الاعلام بمناقب الاسلام» به توصیف و مقایسه ای بین اصول اعتقادی، علمی، اجتماعی و سیاسی اسلام با سایر ادیان می پردازد. هدف او از تألیف این کتاب، بیان شایستگی دین اسلام به عنوان دین خاتم و ناسخ بودن آن نسبت به سایر ادیان است. هم چنین غیر قابل نسخ و باطل بودن احکام و دستورات دین اسلام از ویژگی های آن می باشد. علاوه بر این امور، عامری به مقایسه امور دیگری بین اسلام و سایر ادیان پرداخته است. چکیده ی دیدگاه های تطبیقی او به قرار زیر است:
یکی از مزیت های اسلام بر سایر ادیان، از لحاظ اعتقادی آن است. برتری اعتقادی مسلمان ها نسبت به سایر ادیان، پاکی آن ها از تشبیه، تثلیث و دو گانگی است. هم چنین درباره نبوت و پیامبران خدا، اعتقاد مسلمانان در مسیر اعتدال قرار گرفته است.
در مقایسه ی کتاب آسمانی اسلام با سایر ادیان، قرآن از لحاظ حالت خطاب، نظم و نَسَق کلمات و ترکیب و تناسب دارای مزیت هایی است که سایر ادیان ندارند. در مورد اعتقاد به معاد، مزیتّ اعتقاد اسلامی این است که با داوری عقل مورد پذیرش قرار می گیرد؛ مثلاً اعتقاد به تناسخ در آن نیست. از لحاظ عبادی، آیین های عبادی اسلامی دارای محتوا و مقررات معتدلی هستند که از طریق انجام آن انسان ها به خیر و سعادت دو جهان نائل می شوند. از جمله ویژگی های عبادی اسلام این است که هم از لحاظ کمّی و هم از لحاظ کیفی در حد میانه و معتدل این عبادات وضع شده اند.
عامری عبادت های سیاسی از جمله جهاد را در اسلام به عنوان مایه ی حفظ و حراست ذکر می کند که این آیین عبادی در مسیحیت دچار انحراف و سوء تفسیر شده است. دستورات سیاسی و احکام حکومتی اسلام یکی دیگر از برتری های اسلام نسبت به سایر ادیان است. عامری در این فصل دیدگاه خویش را درباره ی سیاست، سیاست اسلامی و سیاست مداران و کارگزاران حکومتی بیان کرده و با دقت و نظمی خاص در امور سیاسی و حکومتی سخن به میان آورده است. (1)
در ابتدای این نوشتار با بیان این که انسان نباید نفس خویش را قانع کند که در مواردی برده و در مواردی دیگر آزاده باشد، عامری تن دادن به بندگی و بردگی را ناشی از پستی طبع و فاقد روح بلند می داند. هم چنین وی ادب را به شاهان متذکر شده، وجود آن را در عالم سیاست و ملک نشانه ی زنده شدن ادب و راستی و استواری می داند. اگر پادشاهان ارباب فضل و دانش را برگزینند فضیلت ظهور و بروز پیدا می کند. (2)
ابن عامری سپس ضمن اشاره به موضوع ریاست و رهبری سیاسی می گوید: ریاست با وجود دو عنصر اساسی، یعنی نبوت و حکومت تحقّق می یابد. ریاست نبی بالاترین ریاست هاست و هیچ علم و حکمتی فوق ریاست نبی نیست و هیچ اقتدار و شوکتی فوق اقتدار و شوکت سلطان نمی باشد. وی با توجه به اهمیت و شأن و منزلت معنوی ریاست می گوید: ریاست ملک و نبوت تنها با موهبت سماوی، نصیب افرادی خاص می شود و هیچ فردی غیر از آن طریق نمی تواند به آن دو ریاست نائل آید. این نوع ملوک، ملوک درستکارند و در مقابل آن، ملوک تغلب قرار دارند که عامری آن را ملوک شقاوت و بدبختی می نامد.
غرض عامری از موهبت بودن ریاست، تذکر ضرورتی اخلاقی به ملوک می باشد. به دلیل جایگاه معنوی ریاست، توصیه ی او به ملوک، ضرورت آراستگی اخلاقی آنان به کرامت های ارزشی و اخلاقی است. او می گوید:
(3) هیچ طبقه ای بیش از طبقه ملوک، نیازمند تشرف به مکارم اخلاق نیست.
در دیدگاه عامری ملوک آیینه طبقات دیگرند و لذا باید آیینه شفاف تر از نظاره گران از آن باشد تا بتوان چهره ها را در آن به وضوح دید. ملوک باید نمایان گر چهره ی سایر طبقات و مردم باشند و این، در صورتی ممکن است که وی آلودگی های اخلاقی را از خود بزداید، در این صورت است که او شایستگی رهبری سیاسی را می یابد. بنابراین، در دیدگاه عامری حکومت سلطان به دلیل داشتن جایگاه اخلاقی، می تواند رکنی از دین باشد و لذا او از دین به پایه و ستون حکومت تعبیر می کند و جایگاه حکومت را نسبت به دین مانند مکان و محل قرارگرفتن ستون ها می داند. (4) این دیدگاه عامری، بیان گر توجه دادن او به سلطان به ارتباط دین و سیاست و لحاظ نمودن اصول اخلاقی دین در حوزه ی سیاست است.
وظیفه ی شاهان به پا داشتن دین و وادارکردن رعیت به انجام برنامه های دین است. در سنّت سیاسی ایرانی، بین قوام ملک و دین پیوستگی وجود دارد و سستی دین، سستی مُلک است. عامری سیاست را با توجه به غایت و هدف نهفته ی در آن، به دو دسته (5) تقسیم کرده است: گونه ای از سیاست، امامت است که هدف آن کسب فضیلت، و غایت آن سعادت ابدی است. نوع دیگر سیاست، سیاست تغلب و سلطه است که غرض آن به بندگی کشیدن مردم، و غایت آن شقاوت و بردگی است.
قضاوت در مورد خوبی و بدی سیاست، تابع هدف و کاربردهای آن است. اگر هدف در سیاست خوب باشد و از آن نیکو استفاده شود در این صورت سیاست، سیاست استصلاح است و حاملان آن، حامل شرافت اند و افتخار خلیفة الله بودن را دارند و در غیر آن، ناشایسته است و حاملان مورد سرزنش و نکوهش قرار می گیرند:
(6) لازم است بدانیم که صناعت کشورداری و سیاست مملکت، اگر نیکو به کار گرفته شود... حامل شرف رهبری و افتخار خلیفة اللهی در به سازی امور مردم می شود و اگر بد و ناصواب به کار گرفته شود صاحب آن سیاست در شمار سلطه گران خواهد بود.
عامری، حضرت محمد(ص) را جامعه دو سیاست نبوت و مُلک می داند که گویای اجتماع نبوّت و ملک در شخص واحد است. پیامبر(ص) با برخورداری از این دو ویژگی، با کمال قوت حکومت خویش را گسترش می دهد و با روش های خوب و پسندیده آداب و آیین های نیکویی را برای جهانیان به ارمغان می آورد. شیوه ی حکومت پیامبر، شیوه ریاست امامتی و عاری از سلطه و چیرگی بوده است. در دیدگاه عامری از جمله ویژگی های حکومت پیامبر(ص) استفاده از شمشیر و ارشاد و هدایت در موقع مناسب بوده است. (7) در این دیدگاه جنگ ها معمولاً با سه هدف انجام می گیرد که عبارت اند از:
1. جنگ به نیّت جهاد؛ 2. جنگ با هدف فتنه انگیزی؛ و 3. جنگ به منظور راهزنی و چپاول اموال. از میان هدف های مذکور، جهاد به نیت دفاع از دین انجام می گیرد و جنگ در مقوله ی دوم به دلیل تعصب سرزمینی و با نسبی بودن صورت می پذیرد و جنگ سوم با هدف تاراج اموال و چپاول املاک است. (8)
بدیهی است که هدف پیامبر(ص) از جنگ ها، هدف اول بوده است، زیرا نوع دوم و سوم جنگ نتیجه ی غلبه قوه ی غضبی و شهوی است و از حکمت پیامبری به دور است که وارد این گونه جنگ ها شود.
سپس عامری به موضوع جانشینی رسول خدا ( ص) اشاره کرده، می گوید: تا زمانی که جانشینان آن حضرت در امور سیاسی و رهبری سنّت خود را نیکو و خالص گردانند و از سنّت و روش او پیروی نمایند، به ناچار امام و رئیس مردم و مایه ی فخر آنان خواهند بود.
عامری زوال دولت اسلام را در خروج از سنّت و سیره ی رسول الله( ص) می داند و عقیده دارد تا زمانی که آن الگوی حکومتی رعایت شود، ملت حنیف دچار هیچ گونه آفتی نمی شود و حفظ دین نیز در گروِ پیروی جانشینان از آن سیره است. تأکید وی بر این است که اگر امت اسلامی در شیوه ی ریاست و سیاست دچار آفت و خطایی نیز شده به دین هیچ گونه آفتی نخواهد رسید، زیرا سیره ی حکومتی پیامبر فراروی سیره ی مردم قرار دارد و خطا و انحراف جانشینی از جانشینان، به حساب پیامبر(ص) و جانشینان خلف آن حضرت نوشته نمی شود. تعبیر او این است که در صورت انحراف، چهره ی خلفای راشدین و جانشینان آن حضرت دچار خدشه نخواهد شد، کما این که کردارهای ناشایست یزدگرد باعث خدشه ی چهره ی انوشیروان نشد. (9)
مطالب مذکور گویای انتظار عامری از شاهان در پیروی از سنّت و سیره ی عادلانه ی اسلام، سیره و روش پادشاهان عادل و سنّت های سیاسی پسندیده ی ایرانی است. اگر این سنّت ها، شیوه ی حکومتی ملوک باشد از نظر عامری آنان پادشاه سلطه و غلبه نیستند وگرنه، وصف سلطه گری را پیدا می کنند. تمام همّ و غمّ عامری نزدیک ساختن رفتار سلطان به سنّت مقبول دینی و سنّت تاریخی سیاست شاهان پیشین ایران است. بنابراین، در بینشِ عامری از نظر اسلام حکومت هدف و غایت قصوری دارد که در صورت تحقق آن غایت، حکومت به مطلوبیت مورد نظر نائل می شود. از نظر او هدف حکومت قسط و عدل و بهره وری همگان از مواهب طبیعی و الهی است. (10)
عامری در مقایسه اسلام با سایر ادیان یکی از تفاوت های آن را در دیدگاه آن ادیان درباره ی حکومت می داند. از نظر وی دین یهود مبتنی بر سلطه و غلبه و خواری و ذلّت است. (11) وی در تأکید بر جدایی ناپذیری دین از دولت و سیاست بر آن است که فضایل مردم در صورت امتزاج دین و دنیا به کمال خواهد رسید و این، هم انتظام بخش امور دنیا و هم آخرت می باشد:
(12) فضایل مردم با تلفیق امور دین و دنیا حاصل می شود و دین اسلام با توجه به آمیختگی امور دین و دنیا و پیوستگی اسباب آن دو به یک دیگر برای هر موردی برنامه ای منظم دارد.
عامری در مقایسه روش سیاسی اسلام با سایر ادیان، به آیین زرتشت نیز اشاره نموده، محتوای آن آیین را دعوت به خُلق و خوی پسندیده بیان می کند، ولی با وجود تقدم زمانی اوستا بر قرآن، محتوای آن را با اسلام قابل مقایسه نمی داند. (13) در دیدگاه او دین زرتشت در تحصیل مکارم الاخلاق به اندازه ی اسلام جدّی نیست و اگر جدّی بود شاهان ایرانی که خود را پیرو آن آیین می دانستند، جرئت مخالفت با دستورات آن را نداشتند. در واقع، می توان گفت نقد او به زرتشت از ناحیه ی عملکرد شاهان و روش سیاسی آنان است. از جمله وی اعطای کرامت به انسان ها و حرمت آنان بر پایه ی تبار و نسب از سوی شاهان ایرانی را از مواردی ذکر می کند که نمی توان بین محتوای قرآن و اوستا مقایسه کرد. او می گوید: بر اساس کرامت ناشی از تبار است که شاهان ایرانی ترقی رعایا از مرتبه ای به مرتبه ای دیگر را اجازه نمی دادند و تبعیض قائل می شدند، (14) پس چگونه می توان آن را با اسلام مقایسه کرد، زیرملاک ترقی در آن شرف انسانی برگرفته از نفس ناطقه است، نه نَسَب و تبار طبیعی. (15)
البته عامری گرفتاری ایرانیان قبل از اسلام را ناشی از دو چیز می داند و از آن دو به عنوان دو مصیبت نام می برد (16): یکی، جلوگیری موبدان از اکتساب حکمت الهی است که ناشی از تاریکی و جمود فکر آنان بود. عامری می گوید: علت این عمل موبدان، فقرِ حکمت نظری در اعتقادات زرتشتی است. عامری ترکیب عالم از دو نیروی متضاد و تشکیل جهان از دو عنصر قدیم و نیز مطالب زرتشت بین اهریمن ها را نشانه ی فقر حکمت نظری آن آیین می داند که سبب کوته فکری موبدان و توسل جستن آنان به قهر برای جلوگیری از اکتساب حکمت الهی شده بود. (17)
مصیبت دومی که ایرانیان به آن مبتلا شده بودند، استثمار و بردگی طبقات مردم به وسیله ی شاهان بود، زیرا شاهان خود را خدایگان و سایرین را دهگان می نامیدند(18) و این سبب می شد که آنان دیگران را به خواری و ذلت بکشند. از دید عامری با این دو مصیبت، ایرانیان گرچه در دوران خسروان دارای عمارت های عالی و آداب و رسوم ریشه داری بودند و تنها به مراکز آباد خود عنایت کاملی داشتند، اما به فساد و تباهی کشیده شدند. با توجه به فساد و تباهی و گرفتاری ایرانیان در این دوره، از دیدگاه عامری ورود اسلام به ایران سه موهبت را برای آنان به ارمغان آورد که عبارت اند از: (19)
1. نجات از بردگی و رهایی از بردگی فکر و اندیشه، زیرا به آنان مساواتِ مردم در خلقت و برتریِ به اعتبار تقوا را یاد داد؛
2. هدایت آنان به حکمت الهی با دلیل و برهان و کسب فضایل معنوی و روحانی؛
3. گشودن راه برای زیستن ایرانیان در سایه ی دولت اسلام که سبب آشنایی آنان با اخلاق نیکو و آداب و رسوم پسندیده و سبب آزادی آنان و پرداختن به عمران و آبادی بلاد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابوالحسن عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، ص 253.
2. همان.
3. همان، ص 255.
4. همان.
5. همان.
6. همان، ص 257.
7. همان، ص 258.
8. همان.
9. همان، ص 260.
10. همان.
11. همان.
12. همان، ص 268.
13. همان، ص 262.
14. همان.
15. همان.
16. همان، ص 276.
17. همان.
18. همان.
19. همان.

منبع مقاله:
فریدونی، علی؛ (1382)، اندیشه سیاسی ابوالحسن عامری، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول