در آمدی بر نظریه پردازی دینی روابط بین الملل (2)
3ـ 3ـ معانی نظریه دینی
نظریه دینی حداقل در دو معنای کلی می تواند مورد استفاده قرار گیرد:اول ـ در معنای نخست:
نظریه دینی به بررسی تأثیراتی می پردازد که دین در عرصه کنش ها و واکنش های بین المللی، اعم از سطح کنشگر یا ساختار (مادی، نهادی و یا انگاره ای) گذاشته و به عنوان ظرفیت قدرت عمل می کند. مبنای تحقیق این سطح نظری، مطالعه ی کنش ها، ساختار و یا فراینده های بازیگران و جوامع دینی و تأثیرات آن است. اعم از جوامعی که کنشگر، ساختار و یا فراینده های مورد استفاده در آن منتسب به آموزه های دینی شده و با ارجاع به آن مشروعیت می یابد و یا جوامعی که لزوماً به دنبال مشروعیت بخشیدن دینی نیستند، لیکن به نحو خود آگاه یا ناخود آگاه متأثر از انگاره ها، ساختارها یا فرایندهای دینی می باشند؛ به گونه ای که نوع کنش آنان بازتابی از این تأثیر است. در این گونه از مطالعه، نوع رفتار، ساختار و فرایندهای کشورهای دینی مورد توجه قرارگرفته و قاعده مندی رفتاری آنان تحت نظریه پردازی متعارف علوم اجتماعی بررسی می شود. اینگونه نظریه پردازی را از آن حیث که موضوع مورد مطالعه جوامعی دینی است، می توان نظریه پردازی دینی نام نهاد. این نوع نگرش به صورت عام یا خاص، در چند دهه اخیر با تحولات عظیمی که نیروهای دینی در ایجاد یا تشدید آن تأثیر گذار بوده اند، مانند انقلاب اسلامی ایران، اوج گیری خیزش های اسلامی از دهه نود و... مورد توجه برخی اندیشمندان روابط بین الملل قرار گرفته است. و نوعی واکنش به غفلت از نقش ادیان، فرهنگ ها، ایده ها و ایدئولوژی ها در تفاسیر علمی اجتماعی، عرصه بین المللی می باشد، همچنانکه اقتصاد سیاسی بین الملل، نوعی واکنش به غفلت از عوامل اقتصادی در این رشته علمی بود.دراین گونه مطالعات، سئوالاتی از این قبیل مورد بررسی قرار می گیرد: چگونه دین (اعم از آموزه ها، ساختارها، نمادها، فرهنگ ها، فرایندها، شعائر و کلیه اموری که تحت عنوان پدیده های دینی تعریف می شود)، بر دلایل عقلانی بشر و اعمال وی تأثیر می گذارد؟ چگونه دین بر کارگزار یا ساختار تأثیر می گذارد؟ پیامد این تأثیرات در منطق کنش ها و واکنش های پدیده های اجتماعی و بین المللی چیست؟ سطح تأثیر گذاری دین را چه سطح و ناحیه ای از تحلیل باید قرار داد؟ به عنوان عامل علی در عرصه روابط بین الملل و کنشگر، به عنوان عامل شکل دهنده در ساختار سیاست بین الملل، به عنوان هسته ساختار سیاست بین الملل و یا به عنوان عنصر تکمیلی آن و بررسی هایی از این دست.
دوم ـ در معنای دوم:
نظریه دینی به معنای تحلیلی است که آموزه های دینی و یا پارادایم های فکری که آموزه های دینی آن را ایجاد کرده است، از نحوه کنش ها و واکنش های عرصه بین الملل ارائه می نماید که ممکن است متعارض، مکمل یا متغیر با تحلیل آنچه به عنوان تحلیل های علمی رقیب روابط بین الملل مطرح است، باشد.در این معنا نظریه دینی می تواند سه نقش را دارا باشد:
الف ـ نظریه از نوع نخست:
بدین معنا که می توان از درون آموزه های دینی، نظریاتی آزمون پذیر را استخراج نمود؛ به گونه ای که قادر است بخشی از مشکلات و کاستی های علم در تبیین یا فهم پدیده های اجتماعی را یاری رساند. این نوع نظریه پردازی را هم می توان دینی نام نهاد، از این رو که در حل برخی مسائل و مشکلات خود به دین و نوع نگاه وی برای تبیین و فهم تمسک می کند. این نوع از نظریه با نظریه پردازی قسم اول، (نظریه پردازی نوع نخست یا نظریه پردازی پژوهشگران) که بیشتر ذکر آن به میان آمد، هم سنخ می باشد.ب ـ نظریه از نوع دوم یا فرانظری:
در این معنا نظریه دینی به معنای تلاش برای استخراج فهم یا تبیین عقلانی نظام مند، نسبت به فرایند یا ساختار یا رفتار کنشگران یا پدیده های اجتماعی، به طور عام، اعم از جوامع دینی یا غیر دینی، از درون منابع و آموزه های دینی و بر اساس روش های معتبر استخراج این منابع و با اتکا بر بنیان های فرانظری است. با این فرض که آموزه های دینی، نظریه ای منسجم و یا برنامه ای پژوهشی ـ به معنای لاکاتوشی آن که می تواند در برگیرنده نظریه های مختلف باشد ـ و یا سنت پژوهشی نسبت به تحولات اجتماعی در سطح کلان آن را داراست و قادر است چهارچوبی برای نگرش نظام مند به تحلیل رفتار کنشگر و ساختار در سطح بین الملل ارائه دهد. این نوع نظریه پردازی نیز دینی است، از این رو که اساساً معتقد است آموزه های دینی دارای ظرفیت نوعی نگاه منسجم برای ارائه تبیین و یا فهم رفتارهای اجتماعی بشر می باشد (به عنوان مثال رک: دهقانی فیروز آبادی، 1389: 65، دهقانی فیروز آبادی، 1389: 111).ج ـ نظریه سازنده:
دیدگاه ها و نظریات دینی در مسائل اجتماعی دارای نقش تکوینی و سازنده بوده و به عنوان نظام های معنایی هدایت کننده در چرخه فرایند تأثیر گذاری بیرونی وارد می شود و بر کنش های جوامع و اجتماعات دینداران تأثیر می گذارد و فهم آن می تواند دستمایه فهم یا تبیین تئوری های مصطلح علمی از جوامع دیندار باشد.بر اساس نوع دوم از نظریه پردازی و اقسام سه گانه آن سئوالاتی از این سنخ در پیش روی تحقیق مطرح است که آیا پارادایم فکری مبتنی بر آموزه های دینی و حیاتی، از ظرفیت لازم برای نظریه پردازی جهت فهم و یا تبیین کنش ها و واکنش ها در سطح تعاملات بین الملل برخوردار است یا خیر؟ آیا در چهارچوب تفکر و جهان بینی اسلامی به روابط بین الملل، راه های جایگزینی برای سازماندهی مناسب تر این دانش و فهم تعاملات اجتماعی در سطح کلان می توان یافت؟ آیا نگاه حاضر به روابط بین الملل که نگاهی با معیارهای فرانظری خاص و حتی منطقه ای خاص است تنها نوع نگاه علمی ممکن بوده به گونه ای که می تواند حقایق این عرصه را درک و تحلیل نماید و بدیل و جایگزینی برای آن متصور نیست؟ نسبت نظریه پردازی مبتنی بر آموزه های وحیانی با مسیرهایی در نظریه پردازی که نظریه های رایج روابط بین الملل برای نظریه پردازی طی نموده اند چیست؟
سئوال اساسی که در اینجا مطرح می شود این است که در بحث امکان سنجی نظریه دینی روابط بین الملل، کدامیک از دو نوع نظریه دینی محل بحث است. به دیگر سخن آنکه کدامین نوع نظریه پردازی دینی مورد انکار نظریه پردازان عام روابط بین الملل قرار داشته و ورود دین به آن را مغایر با موازین علم می دانند؟ بدون تردید نوع نخست یعنی مطالعه نقش دین به عنوان عامل و مؤلفه تأثیر گذار بر کنشگر یا ساختار یا فرایند اجتماعی در سطح مناسبات بین المللی از وظایف تحقیقات علمی در قلمرو دانش روابط بین الملل است و اگر این وظیفه به دلیل سیطره عملی سکولاریزاسیون بر تولید علم در قلمرو روابط بین الملل مورد غفلت قرار گرفته است، پیامد آن به عنوان نقصان های تحلیلی جدی این علم در تبیین واقعیات موجود را آشکار ساخته است. علم نسبت به دین به عنوان یک پدیده تأثیر گذار در عرصه اجتماعی، نمی تواند بی تفاوت باشد و این در عرصه روابط بین الملل استثناپذیر نیست. از این رو نظریه دینی به معنای مطالعه ی پدیده های دینی پذیرفته شده بوده و نمی تواند محل بحث باشد. یکی از مناقشات مهم و جاری میان عالمان روابط بین الملل در آن است که چرا اندیشمندان این حوزه اجازه داده اند تا حاکمیت انگاره های سکولاریستی و یا تسلط نظریه مدرنیزاسیون مبتنی بر انگاره های لیبرالیستی و یا سیطره تفکر غربی، بلکه آمریکایی، آنقدر فزونی یابد که آنان را از فهم درست واقعیات عرصه بین الملل باز دارد؟ از این رو امکان نظریه پردازی نظریه نوع نخست، اکنون محل مناقشه نبوده بلکه بر ضرورت آن استدلال می شود. هر چند که تا پیش از مقطع انقلاب اسلامی ایران، عدم حضور دین در عرصه فعالیت اجتماعی این فرصت را برای اندیشه های الحادی و سکولاریستی فراهم ساخته بود که نمی توان دین را به عنوان عامل تأثیرگذار اجتماعی در هیچ سطحی حتی سطح بین الملل در نظر گرفت. اکنون محل سخن در نظریه دینی نوع دوم است که دین مدعی حضور و ایفای نقش در رویکرد آکادمی و تولید علم برای تبیین یا فهم رویدادها و حوادث است. در حقیقت این مدعا بر پایه این فرض است که گزاره های الهیاتی در بردارنده نوعی نظریه درباره جهان اجتماعی می باشند که به صورت اجتماع معرفتی ظهور یافته و شیوه جایگزینی برای نگرش به جهان اجتماعی است.
4ـ 3. اهداف نظریه دینی روابط بین الملل
از رهگذر آنچه گذشت، مشخص می شود این سطح از نظریه پردازی تلاش می کند تا به سئوالاتی از این دست پاسخ دهد که چگونه می توان بر مبنای منابع معتبر و روش علمی مقبول جامعه اندیشمندان دینی، نظریه ای منسجم در سطح نظری و بنیان های فرانظری نسبت به قلمرو روابط بین الملل استخراج نمود؟ آیا منابع معتبر دینی، از چنان ظرفیتی برخودار است که امکان استخراج نظریه ای منسجم نسبت به قلمرو روابط بین الملل را در سطح فرانظری فراهم سازد؟ به گونه ای که بر اساس متد علمی پذیرفته شده جامعه عالمان دینی قابل استناد به دین بوده و از سوی دیگر، انتظارات جامعه علمی روابط بین الملل را پاسخگو باشد؟ آیا پارادایم فکری مبتنی بر آموزه های دینی وحیانی، از ظرفیت لازم برای نظریه پردازی جهت فهم و یا تبیین کنش ها و واکنش ها در سطح تعاملات بین الملل برخوردار است یا خیر؟ آیا در چهارچوب تفکر و جهان بینی اسلامی به روابط بین الملل، راه های جایگزینی برای سازماندهی مناسب تر این دانش و فهم تعاملات اجتماعی در سطح کلان می توان یافت؟ آیا نگاه حاضر به روابط بین الملل که نگاهی با معیارهای فرانظری خاص و حتی منطقه ای خاص (غربی) است، تنها نوع نگاه علمی ممکن بوده به گونه ای که می تواند حقایق این عرصه را درک و تحلیل نماید و بدیل و جایگزینی برای آن متصور نیست؟ نسبت نظریه پردازی مبتنی بر آموزه های وحیانی با مسیرهایی در نظریه پردازی که نظریه های رایج روابط بین الملل برای نظریه پردازی طی نموده اند چیست؟ ظرفیت هایی که آموزه های دینی را برای ارائه نظریه روابط بین الملل توانمند می سازد کدام است؟ در راستای پاسخگویی به این سئوالات، به صورت طبیعی سئوال های دیگری از این قبیل مورد توجه قرار می گیرد که مدل های ارائه شده علم دینی کدام است؟ چالش هایی که توسط دیدگاه هایی که ارائه علم دینی را غیر موجه بر شمرده اند و نظریه پردازی دینی با آن مواجه است، چیست؟در یک نگاه کلی نظریه پردازی در این سطح، دو هدف عینی را تعقیب می نماید:
1. به آزمون گذاردن ظرفیت پارادایم فکری مبتنی بر آموزه های وحیانی اسلام جهت نظریه پردازی در راستای فهم و یا تبیین کنش ها و واکنش ها در سطح تعاملات بین الملل؛
2. مشخص نمودن قلمرو تبیینی و یا تفهمی این نوع نظریه پردازی با نظریه های رایج و به عبارت دیگر قلمرو نقشی که این نوع نظریه پردازی برای خود در مناسبات علم و دین قائل است.
مدعای این سطح از پژوهش این است که از درون نظام فکری دینی، برنامه پژوهشی بیرون می آید که می تواند نظریه های مختلفی را در درون خود متناسب با واقعیات موجود، با هدف فهم یا تبیین آن بپروراند. ضرورت این گونه تحقیق از آنجا آشکار می شود که اگر ایمان را صرف قبول تعبدی برخی اصول و آموزه ها ترجمه نکنیم بلکه آن را رهیافتی برای دست یابی به معرفت قابل اطمینان، اعتماد و وثوق بدانیم، این واقعیت به دست می آید که:
1. در جامعه ایمانی در پرتو ایمان، نوعی از اتکای عقلانی به دست می آید که به هیچ وجه اعتماد به آن کم تر از اتکایی نیست که ناشی از معرفت تجربی و حسی و یا برهانی است و بلکه نقش تکمیلی قابل توجهی دارد. افزون بر آن از آنجا که همراه با یک رابطه قلبی است، در کنش های اجتماعی بسیار مؤثرتر و فعالانه تر عمل می کند. بدین معنا که کنشی که ناشی از اهتدا واتکای ایمانی است، بسیار فعالانه تر و پر ظرفیت تر از کنشی که بر اساس متقاعد شدن به صدق و صحت یک قضیه، آن هم بر مبنای خاصی از صدق رخ می دهد، عمل می کند. بعلاوه منطق مبتنی بر ملاک های نظریه انتخاب عقلانی (خردگرایی سودانگار) را متحول می سازد؛ زیرا بر اساس نوعی اعتقاد و احساس قلبی عمل کرده و دایره ی هستی شناسانه خود را نیز در گستره ای فراتر تعریف می نماید و منحصر به نگاه تجزیه و تحلیل نبوده و بر مدار حسابگری فارغ دلانه مبتنی بر سود ـ هزینه اقتصادی نمی شود.
2. از سوی دیگر، از آنجا که این نوع ایمان بر اساس یک نظام معرفتی خاص و ضابطه مند به دست می آید، به صورت بین الاذهانی قابل اثبات و چالش است و حداقل نوعی نظام معرفتی جامعه ی مؤمنانه می باشد که کنش ها را شکل خاصی فهم می نماید و فضای تحلیلی را عوض می کند، همچنانکه بر کنش ها نیز تأثیر گذاشته و آن را به سوی خاصی جهت می دهد. به عبارتی دین، نظامی از معنا را شکل می بخشد که انگاره ها به نحو متمایزی در آن تولید، تفسیر و دریافت می شود و برای تبیین و فهم تعاملات و کنش های بین المللی جوامع دینی، فهم این نظام معنایی حتی برای علم سکولار نیز ضرورت می یابد.
مدعای نظریه دینی در این نیست که دانشمندان لازم است از ظرفیت نسبی توانمندی حاصل از کارهای کمی، نظریه های قیاسی و یا افزایش توانمندی خود در کسب ابزارهای تبیین چرایی و یا پیش بینی وقایع دست کشند بلکه بر این است که:
1. نظریه دینی قادر است نقصان تحلیلی این فعالیت ها در سه قلمرو را تأمین نماید؛ نخست شناخت قوانین تداخل قلمرو غیب (عالم فرامادی) و شهادت (کل عالم مادی)، و شناخت کنشگران غیبی و تأثیر آنان در کنش ها و ساختارهای عالم شهادت. دوم یادآوری یا تعلیم برخی قوانین ابطال پذیری که یا دست بشر به دلیل ناتوانی ابزاری او در آزمون از آن کوتاه است، و یا عقل بشر از آن غفلت ورزیده و آن را نادیده می گیرد، و سوم شناخت تحلیل آموزه های دینی از علل جنگ و همکاری است.
2. نظریه دینی در معنای فرانظری، با ارائه بنیان های هستی شناختی و معرفت
شناختی، چهارچوبی نظری و پارادایم فکری خاصی را شکل می بخشد که نقش بسزائی در تحلیل و تبیین و فهم پدیده ها و همچنین در جهت گیری و غایات علم دارد.
5- 3. داعیه علمی بودن در کدام مرحله
نظریه دینی در کدامین مرحله نسبت به سایر رقبای خود مدعا علمی بودن را داراست. به عبارت دیگر، نظریه دینی در کدامین قلمرو مداخله خود در علم را تعریف نموده و مدعی رقابت علمی در نظریه پردازی با سایر نظریه ها است؟ حوزه فعالیت دین در تولید علم در قلمرو علوم اجتماعی به کدامین مرحله از مراحل تولید علم توسعه می یابد؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است صورت های متفاوتی که به عنوان حوزه فعالیت دین در تولید علم می تواند مطرح باشد را بررسی نماییم:1. موضوع و مسائل علم؛ بدین معنا که ابعاد مرتبط با دین در عرصه بین الملل، مسائلی را به صورت خواسته یا ناخواسته در دستور کار حوزه علم روابط بین الملل قرار می دهد. همچنان که پیش از این اشاره شد، خیزش جنبش های دینی از دهه نود به بعد و ظرفیت قدرت جوامع اسلامی، گرایشات مختلف علم روابط بین الملل را درگیر با این موضوع ساخته است. این قلمرو همان محدوده ای است که نظریه دینی روابط بین الملل، در معنای اول آن بدان می پردازد.
2. غایات و اهداف علم؛ جوامع دینی در تعریف اهداف و کارکرد برای دانش و اینکه دانش را در خدمت اهداف خود بکار گیرند، فعال است و مقاصد دینی را به عنوان راهنما و تعیین کننده اهداف و غایات تحقیق و نظریه پردازی اخذ می کنند. در معنایی دیگر، حضور دین در مرحله تجویز رخ می نمایاند؛ بدین معنا وظیفه ی توصیف و کشف و تبیین با علم و وظیفه تجویز و هنجار با دین است. این نگرش معتقد است پیامدهای ناهنجار علم مدرن، به علت آن است که مرحله هنجاری وتجویزی علم از دین جدا مانده است.
3. مبانی فرانظری؛ دین در پیش فرض ها و مبانی فرانظری علم مدخلیت دارد و حتی می تواند در فرضیه سازی و ارائه مسائل در پیشگاه علم، دارای نقش باشد. علم همواره از پیش فرض های متافیزیکی در مقام گرد آوری تأثیر پذیر بوده است.
پیش فرض های علمی که خود علم در مورد آن نظارت و داوری ندارد، لیکن در مقام داوری و تکنیک های آزمون و زبان علم، علم از دین کاملاً مستقل و مجزا است.
4. استراتژی های تحقیق یا روش آزمون علمی؛ آنچه علم را هویت مستقل بخشیده و مورد بحث و منازعه است، روش است. آیا نظریه دینی می تواند روش معرفت شناسانه مستقلی در حل مشکلات جهان اجتماعی ارائه دهد؟ نسبت روش دینی و تعامل آن با استراتژی های تحقیق، تکنیک های آزمون و روش های رقیب مدعی علمی بودن چگونه است؟ آیا تأثیرات دینی صرفاً در مقام گردآوری رخ می دهد یا درمقام داوری نیز، دین داعیه دار است؟
5. منابع و ابزار تولید؛ بدین معنا که دین، به صورت خاص، منبع شناخت دیگری به نام «وحی» و ابزار معرفتی دیگری به نام «نقل» در اختیار آدمی قرار می دهد. به گونه ای که حضور این منبع و ابزار معرفتی در کنار سایر منابع و ابزارهای شناخت، منجر به تحول در علم می شود. در این برداشت، علم دینی به معنای آن است که وحی را از جمله منابع معرفت در علم محسوب کنیم. همچنان که تجربه، عقل و یا تاریخ از منابع علم است. وحی نیز به عنوان منبعی در شناخت طبیعت و یا روابط و پدیده های اجتماعی بدان افزوده شود؛ همچنان که در موضوعات علم، به منابع و روشی که بر مبنای اندیشه و پارادایم نگرش دینی دارای اعتبار و حجیت است مراجعه می کنیم. دین، از تجربه و عقل به عنوان منابع معتبر برای شناخت یاد کرده است، پس دستاوردهای آن نیز معتبر است و تعارضی میان علم و دین نخواهد بود. بلکه بهره گیری از دریچه دین در شناخت و فهم از جهان، اعم از جهان طبیعی، اجتماعی و انسانی است. علم و دین از دو حیث منظر و جنبه مختلف، پدیده ها را تجزیه و تحلیل می نمایند. در این معنا علم دینی به معنای ادعای امکان دریافت اطلاعات علمی درباره طبیعت و جهان از طریق وحی، متون مقدس و یا آموزه های دینی معتبر است، بدون آنکه سایر ابزارها و منابع معرفتی مورد انکار قرار گیرد.
سئوالات فوق می رساند اندیشمندی که به حوزه نظریه پردازی روابط بین الملل وارد می شود، لازم است مبانی روش شناسانه خود در تولید علم را در سه سطح یعنی فلسفه علم، فلسفه علوم اجتماعی و در نهایت گرایشات نظریه پردازانه در روابط بین الملل، با توجه به تحولات هر کدام از سطوح و گستره نگرش ها تبیین نماید. بدون تردید مبانی متخذه نمی تواند با مبانی هستی شناسانه و روش شناسانه او تهافت داشته باشد. دیگر آنکه لازم است نسبت به مدل های علم دینی، اتخاذ مبنا نماید. در این راستا رابطه علم و دین، عقل و وحی و در نهایت مدل های ارائه شده علم دینی، اهمیت خاص می یابد.
6ـ 3. مروری بر ماهیت دیسیپلینی بحث
از موراد اساسی برای تشخیص ماهیت بحث بررسی این سئوال است که اساساً نظریه دینی روابط بین الملل از چه جایگاه دیسیپلینی در علم برخوردار است؟ نسبت و تمایز آن با مباحث جامعه شناسی دین، الهیات، فقه، کلام و... چگونه می باشد؟ برای پاسخ به سئوالاتی از این دست و بررسی ماهیت بحث لازم است بر انواع مباحثی که در قلمرو دین در رویکرد اجتماعی مورد توجه است، مروری نموده و جایگاه نظریه دینی روابط بین الملل در معنای مورد نظر را مشخص نماییم. از سوی دیگر، از آنجا که روابط بین الملل زیر مجموعه ی علوم اجتماعی است، ضروری است جایگاه نظریه پردازی دینی در روابط بین الملل از این حیث نیز مورد توجه قرار گیرد.1ـ6ـ3. جایگاه نظریه دینی روابط بین الملل در مباحث علوم اجتماعی
در این معنا از آنجا که با نظام فکری دین نسبت به تبیین و یا فهم رفتار اجتماعی بشر روبرو هستیم؛ به گونه ای در بحث میان رشته ای تعامل علوم اجتماعی و به طور خاص روابط بین الملل و الهیات به معنای عام آن (تئولوژی)، وارد شده ایم. مدعای مورد کنکاش این ورود این است که گزاره های الهیاتی، برخوردار از ظرفیت نوعی نظریه پردازی درباره جهان اجتماعی است. لازمه حداقلی این مدعا آن است که گزاره های الهیاتی به صورت منسجم از ظرفیت پاسخگویی به موضوعات و مسائلی که مدعاهای اندیشمندان علوم اجتماعی حول پاسخگویی به آنها شکل گرفته است، برخوردار باشند. به تعبیری می توان گفت که این کنکاش، آزمونی برای ظرفیت الهیات درباره تفکر نمودن به صورت جامعه شناسانه پیرامون گزاره ها و آموزه های هنجاری خود می باشد.برای مشخص شدن ماهیت بحث لازم است با توجه به اینکه روابط بین الملل زیر مجموعه ی علوم اجتماعی تلقی می شود، به تمایز چند سطح تحلیل و اهداف تحلیلی هر کدام توجه نماییم:
1. جامعه شناسی دین:
هدف تحلیلی این سطح، بررسی عوامل اجتماعی است که اعمال دینی را تعین بیرونی اجتماعی بخشیده و به نحو خاصی بر مبنای سایر عوامل اجتماعی هر جامعه معنا می نماید و دیگر اینکه چگونه دین بر شکل گیری پدیده های اجتماعی تأثیر می گذارد. مطالعات امثال دورکهایم را می توان در این مقوله جای داد. این روش هنگامی که در قلمرو مطالعات بین الملل وارد می شود، به بررسی عوامل بین المللی که نحوه خاصی از کنش ها و واکنش های دینی را می تواند در مقام عمل از سوی بازیگران تعین کند و یا در سطح ساختاری، نظام های معنایی را جهت بخشی دینی خاصی بنماید، بررسی و تجزیه و تحلیل می نماید و به نوعی می توان گفت نوع نخست نظریه پردازی روابط بین الملل است که پیشتر ذکر آن به میان آمد.2. جامعه شناسی الهیات:
هدف تحلیلی آن بررسی عوامل اجتماعی است که بر سیستم فکری و نظام آموزه های نهفته در ورای اعمال دینی اثر گذارده، آن را تعیین بخشیده و سمت و سو داده است؛ مانند مطالعات مانهایم. در مطالعات بین المللی هم می توان عوامل بین المللی اعم از عوامل در سطح بازیگران و رفتارها و یا عوامل ساختاری که باعث شده تا در مباحث بین المللی مطرح در آموزه های الهیاتی، مباحث خاصی بر جسته و بر آن تمرکز شود، مورد بررسی قرار گیرد.3. الهیات جامعه شناسانه:
نوعی بررسی الهیاتی که دارای اندیشه انعکاسی و جست و جو نسبت به مبانی و دیدگاه های جامعه شناسانه درون تعالیم خود می باشد، مانند الهیات فمنیسم یا تئولوژی لیبرال که سعی می کند با نگاه زن محورانه یا با نوعی نگاه بر مبنای مکتب فکری خاصی، مباحث تئولوژی را بازخوانی نماید. در سطح روابط بین الملل هم می توان با نگاهی روابط بین الملل گرایانه یعنی از منظری از منظرهای روابط بین الملل، مباحث الهیات را بازخوانی مجدد نمود. همچنان که مشخص است، این روش گرایش به نوعی تحمیل گرایی بر آموزه های الهیاتی دارد.4. جامعه شناسی الهیات گرایانه یا الهیات اجتماعی:
که به بررسی و تحلیل روابط اجتماعی و کنش ها و واکنش ها از منظر آموزه های دینی می پردازد و سعی می کند با بهره گیری از آموزه ها و روش های الهیاتی و مناسبات عرصه بین الملل، در سطح پدیده مندی عصر کنونی فهم و تبیین نماید.نگاهی که در نظریه دینی روابط بین الملل مطرح است، در قلمرو شاخه اول و اخیر جای می گیرد. در شاخه اول نظریه دینی روابط بین الملل، درصدد فهم و تبیین آن است که چگونه انگاره های دین بر شکل گیری پدیده های روابط بین الملل تأثیر می گذارد، کنش ها و واکنش ها را در سطح تعاملات سیاست بین الملل متأثر می سازد و در ساختار بین الملل چه جایگاهی از توانمندی قدرت را داراست. در قلمرو شاخه اخیر بررسی الهیاتی عرصه بین الملل، مناسبات و تعاملات، جامعه و نهادهای بین المللی و ارزیابی پدیده ها و مسائل اجتماعی بین الملل از منظر آموزه های دینی مدنظر است. الهی دان اجتماعی روابط بین الملل، به بررسی عرصه تعاملات بین الملل و مشکلات آن پرداخته و تلاش می نماید تا به فهم و برداشتی از آنها و جهت گیری ای نسبت به آنها دست یابد که مبتنی بر تعالیم و آموزه های دینی است.
2ـ6ـ3. نسبت نظریه دینی روابط بین الملل با سایر دانش های اسلامی
نظریه دینی روابط بین الملل در معنای دوم آن که به دنبال نگاه تحلیلی آموزه های دینی به عرصه بین الملل است، ناگزیر از مراجعه به منابع معتبر دینی و بر اساس روش های معتبر مراجعه به این گونه منابع است. از این رو از کلیه علومی که این وظیفه را بر عهده داشته و به تحلیل روش مند آموزه های دینی می پردازند، مانند تفسیر قرآن، کلام، فقه و روش اجتهادی بهره می جوید. با این وجود، نوع رویکرد متمایز آن باعث می شود تا ماهیتی متفاوت از نگاه علوم مذکور به قلمرو روابط بین الملل بیابد. برای توضیح این تفاوت به تفکیک سه حوزه از یکدیگر می پردازیم.الف- نگاه الهیاتی به روابط بین الملل:
این نگاه درصدد آن نیست که مناسبات و تعاملات بین الملل را در سطح کنونی آن فهم کرده و نگاه آموزه های دینی نسبت به آن را به صورت نظام مند استخراج کند، بلکه درصدد است تا کلیه ی آموزه هایی را که در متون دینی پیرامون مناسبات و روابط بین الملل بیان شده، فهم نماید. به تعبیر دیگر، بیش از آنکه دغدغه فهم و تبیین نظام مند عرصه کنونی کنش ها و واکنش های بین المللی بر مبنای آموزه های دینی را داشته باشد، دلمشغولی فهم کلی آموزه های دینی با توجه به عصر صدور است. از این رو در اینگونه تحلیل ها، بیشتر توصیف آموزه های دینی به صورت موضوعی مورد توجه قرار می گیرد تا اجتهاد و بلکه فراتر استخراج نظام الگوی تحلیلی آموزه های دینی نسبت به فهم و تبیین روندها و مسائل کنونی.ب- نگاه فقهی به روابط بین الملل:
این نگاه درصدد است تا احکام شرعیه تعاملات و مناسبات حاکم بر روابط بین الملل را تبیین کند. در این نگاه، پس از شناخت موضوع که مسئولیت آن بر دوش دیگران است و نه بر عهده فقه، به منابع معتبر دینی مراجعه و بر اساس روش معتبر اجتهادی، حکم شرع نسبت به آن موضوع استخراج می شود. قابل عنایت است، اگر بپذیریم فهم عمیق پدیده ها، خصوصاً در عصر مدرن که پدیده ها از پیچیدگی خاص برخوردارند، بر عهده علوم اجتماعی است، در این صورت نقش فقه روابط بین الملل، بیان احکام فرعیه از ادله تفصیلیه برای موضوعات بین المللی می باشد نه فهم و تبیین کنش ها و واکنش های بین الملل؛ هر چند که قلمرو فقهی برای صدور حکم نیازمند فهم عمیق موضوع است لیکن خود وظیفه دار این فهم نیست.ج - نگاه علوم اجتماعی به روابط بین الملل:
این نگاه درصدد است تا روابط و مناسبات و کنش ها و واکنش ها را در سطح تعاملات بین المللی فهم و تبیین نماید. به دیگر سخن، به چگونگی و چرایی این مناسبات و روابط توجه دارد و با این نوع تجزیه وتحلیل، می کوشد تا به نحو مناسب تری پدیده ها را مدیرت نماید. در این معنا نظریه دینی روابط بین الملل به عنوان زیر شاخه ای از علوم اجتماعی عمل نموده و درصدد است عرصه کنش ها و واکنش های سیاست بین الملل را فهم و تبیین نماید. دغدغه اصلی او فهم و تبیین کنش ها و واکنش ها و نه تفسیر آموزه های دینی است و صد البته در این فهم و تبیین، بر این باور است که علم هم در مقام گرد آوری و هم در مقام داوری متأثر از انگاره ها و چهار چوب های متفاوت نگرش و جهان بینی های متمایز است. از این رو نوع چهارچوب نگرشی دین و انگاره های آن به جهان و روابط آن، تحلیلی متمایز را پدید خواهد آورد. دیگر آنکه دین، دست تحلیلی بشر را به عرصه ای که ابزارهای بشری در آن توانمند نیست، باز می نماید و تحلیل او را با توجه به کنشگران و مؤلفه های عالم غیب که روابط جهان بشری را محفوف به خود داشته و متأثر می سازند، بهره مند می سازد. به دیگر سخن، منظر دینی از طریق تأثیر بر مبنای فرانظری هستی شناسانه و معرفت شناسانه و از طریق بیان قوانین تأثیر گذار عرصه غیبی که درحوزه عملکرد پدیده های اجتماعی مؤثر است، سطح تحلیل پژوهشگر علوم اجتماعی را عمق می بخشد. این رویکرد هر چند از آموزه های الهیاتی بهره می برد، لیکن الهیات در این رویکرد در جایگاهی جامعه شناسانه قرار گرفته و به عنوان یک محقق اجتماعی بر اساس پارادایم های فکری خود و روش های علمی، به فهم اجتماعی می پردازد و بر اساس آن فهمی خاص را ارائه می کند که حداقل در جوامع دینی، دارای نقش تکوینی است. با این نگاه الهیات اجتماعی روابط بین الملل اعتراض به نوعی تقلیل گرایی ناشی از علم زدگی است که نمی تواند بخش وسیعی از جهان روابط بین الملل را فهم و تبیین نماید. لازم به ذکر است که همین نوع نگاه باعث می شود تا قلمرو بحث از مباحث الهیات خارج و در قلمرو علم قرار گیرد.3- 6- 3. تمایز رویکرد علمی از رویکردهای التقاطی وانتزاعی
یکی از سئوالات اساسی دراین گونه تحلیل، نوع رابطه ای است که رویکرد علم دینی با رویکردهای علمی رقیب برقرار می نماید.این بحث به نوعی ریشه در مباحث رابطه علم ودین دارد. دراینجا لازم است میان چند4ـ6ـ3. تمایز رویکرد علمی از رویکردهای التقاطی و انتزاعی
یکی از سؤالات اساسی در اینگونه تحلیل، نوع رابطه ای است که رویکرد علم دین با رویکردهای علمی رقیب برقرار می نماید. این بحث به نوعی ریشه در مباحث رابطه علم و دین وجود دارد. در اینجا لازم است میان چند نوع تلاش الهیات اجتماعی تمایز قائل شویم:الف ـ رویکرد انتزاعی:
به کنکاش در متون و آموزه های الهیاتی پرداخته و بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی پدیده های اجتماعی کنونی، سعی می کند این آموزه ها را مورد فهم قرار دهد. این رویکرد یا به ارتباط آموزه ها با شرایط کنونی اهتمامی نداشته و یا با برداشت سطحی از شرایط کنونی، سعی در انطباق آموزه ها با شرایط، با کم ترین مناسبت دارد. شایان ذکر است این رویکرد همانند رویکردهایی چون جامعه شناسی فلسفی (رویکرد فیلسوفانه به علوم اجتماعی)، یا طبیعت شناسی فلسفی (رویکرد فیلسوفانه به علوم طبیعی)، درمسائل علوم اجتماعی، ممکن است به سادگی در تعارض با علم مدرن قرار گیرد.
ب ـ رویکرد منفعلانه یا حل مسئله: تلاش می کند تا از منظر چهار چوب نظریات موجود به عرصه روابط اجتماعی و بین المللی نگریسته و در نهایت مسائل و مشکلاتی که چهار چوب های موجود با آن دست به گریبان و یا ناتوان از پاسخگویی هستند را با نگرش الهیاتی پاسخگو باشد. این نگرش، فرصت فعالانه عمل کردن و عبور از چهار چوب های نظری موجود را برای الهیات اجتماعی فراهم نمی سازد.
ج ـ رویکرد التقاطی: این رویکرد سعی می کند نظریه ها و یا چهار چوب های نظری موجود را با متون دینی توجیه نموده و از آموزه های دینی برای آن شواهدی دست و پا نماید.
د ـ رویکرد علم دینی:
تلاش می کند تا نظام حاکم بر پدیده ها در عصر کنونی را از منظر چهار چوب نظام فکری دینی که متخذ از مبانی فرانظری اعم از مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی پارادایم دینی است، فهم و تبیین نماید. این رهیافت با بهره گیری از روش علمی مورد قبول و حاکم بر حوزه علمی اندیشمندان دینی، نظامی از مسائل جدید متناسب با وضعیت روز و مبانی پارادایمی خود را طرح و پاسخ می گوید؛ علاوه بر آن که پاسخگوی مسائل و پرسش های فرا نظری و نظری این گرایش علمی بوده و به ارائه تبیین و یا فهم جدید بر مبنای پارادایم (نظام فکری فرانظری) خود نسبت به پدیده های جاری و یا در گام فراتر راهگشایی برای عبور به سوی نظام مطلوب باشد.
4ـ6ـ3. نسبت نظریه اجتماعی و نظریه دینی
لازم به ذکر است که نگرش اندیشمندان نسبت به رابطه نظریه اجتماعی و الهیات را می توان در چند سطح تعریف نمود:الف ـ الهیات و نظریه اجتماعی هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته و در تعارض با یکدیگرند. امثال ماکس وبر؛
ب ـ علوم اجتماعی همان مباحث الهیات است که سکولار شده است. امثال جان میل بانک؛
ج ـ علوم اجتماعی، الهیات را در قالب مباحث اخلاقی گفتمان سکولار ترجمه کرده و به آن تقلیل بخشیده است. امثال هابرماس، پارسونز و دورکهایم را می توان از این جمله برشمرد؛
د ـ نظریه اجتماعی و الهیات به صورت دیالکتیکی دارای داد و ستد با یکدیگر می باشند. امثال بلوخ و یا برخی اصحاب مکتب فرانفکورت؛
هـ ـ علوم اجتماعی صرفاً دارای ریشه های الهیاتی است لیکن از مباحث آن فاصله گرفته است. امثال چارلز تیلور.
شاید بتوان گفت در کل دو تلقی نسبت به الهیات اجتماعی (ناشی از دیدگاه ها نسبت به رابطه علم و دین) شکل گرفته است:
الف ـ نگاه رقابتی: همچنان که علم نسبت به رابطه پدیده ها و تبیین و یا فهم می پردازد، آموزه های دینی نیز در این رابطه اظهار نظر می کنند و اظهار نظر آنها می تواند همخوان و یا متعارض با نتایج علمی باشد.
ب ـ نگاه تکمیلی: نگاه الهیات اجتماعی سه بعدی است: انسان، طبیعت (عالم شهود) مافوق طبیعت (عالم غیب). در این نگاه عالم غیب نسبت به عالم شهود فعالانه عمل می کند و تنها واقعیات عالم شهود (اعم از مادی یا غیر مادی) نیست که تأثیر گذار در تعامل پدیده هاست بلکه واقعیات عوالم بالاتر نیز تأثیرگذار است که می بایست در تبیین یا فهم مورد توجه قرار گیرد.
قابل ذکر است نگاه نظریه دینی روابط بین الملل بر آن نیست که با وارد نمودن عقاید و تبیین های دینی در قلمرو آنچه تفحص علمی نامیده می شود، جای را برای علم تنگ نموده و یا خود را محروم از دستاوردهای نظریه های این قلمرو نماید، بلکه با این فرض که در علوم اجتماعی که مرتبط با فهم از طبیعت و انسان است، مبانی فرانظری نقشی اساسی در فهم و تبیین دارد، نوع دیگری از فهم و تبیین در قلمرو جهان اجتماعی را مورد کنکاش قرار دهد که از هستی شناسی و معرفت شناسی متمایزی برخوردار است. بر این اساس نظریه دینی در این نوشتار در معانی زیر به کار نمی رود:
1. برداشتی که توانمندی بشر در دستاوردهای تجربی را به لحاظ معرفت شناختی یا کارکردی به صورت مطلق، انکارمی ورزد. بلکه رویکرد علم دینی بر این باور است که همان خداوندی که جهان و زندگی بشر را بر مبنای حاکمیت قوانین و قواعدی بنانهاده است که علم در تلاش برای کسب آن است، وحی را نیز نازل کرده و خود به بخشی از قواعد و قوانین دست یافتنی و یا نایافتنی علم اشاره نموده است. سخن بر سر این نیست که قوانینی را که بشر در صفحه کتاب آفرینش می تواند درک کند و بیابد و مشاهده کند، از میان صفحه کتاب نازل شده الهی بیرون کشد. بلکه سخن بر سر آن است که دست متعارف بشر از تجربه عوالمی مؤثر در پدیده های این جهان کوتاه است (جهان غیب) و دیگر آنکه چشم بشر نسبت به برخی قلمروهای همین جهان دست یافتنی، دچار غفلت و تیرگی است و وحی برای ترمیم دست کوتاه و یا برای تذکر و شفافیت بخشیدن به چشم تیره و تار به یاری معرفت بشری دست یازیده است و مهم آن است که برخی عرصه ها نه صرفاً میدانی برای آزمون یک نظریه است و بس، بلکه انسان و معنای زندگیش در معرض محک و امتحان قرار می گیرد.
2. این نگاه درصدد آن نیست که توانمندی دین و وحی را در محدودیت های علم جست وجو نماید؛ بدین معنا که هر پیشرفت علمی، عقب نشینی دین و وحی را به همراه داشته باشد. همچنان که درصدد آن نیست که دست خداوند را به صورت مستقیم و بی ضابطه در تک تک حوادث و پدیده های خلقت جست و جو نماید؛ زیرا که دست خداوند را در جعل قوانین خلقت می بیند که علم درصدد کشف آن است و از عهده جزئیات برخی زوایه های آن هم بر می آید. بلکه در تلاش است تا از وحی در کلیت نظام و قانون مندی هستی بهره جوید. در این نگاه وحی به انسان یاری می رساند تا زندگی و قواعد زندگی امروزش را بشناسد و بحث از وحی، ناظر به حالی ملموس و دست یافتنی است. ایمان دینی دارای بار معرفتی است که دیدگاهی جدید برای نگریستن به جهان و پیدایش بصیرت جدیدی است که سایر امور و پدیده ها در پرتو آن معنایی خاص و تبیینی ویژه و فهمی جدید می یابد. فراتر آن که ایمان شرط شناخت منسجم است؛ بدین معنا که ایمان، فراهم سازنده مقولات کلیدی است که راه را برای دستیابی به شناختی کلی و منسجم و عقلانی از زندگی و جهان، فراهم می سازد. ایمان سررشته ای است که تمام کثرات شناختی را به وحدتی منطقی، در پرتو همه ی یافته های علوم تجربی، به نظم و انسجام واحد می رساند (باریور، 1364: 264).
5ـ6ـ3. انواع روابط بین الملل دینی
در رابطه ی دین و روابط بین الملل، چند نوع مطالعات را می توان از هم متمایز نمود:الف ـ روابط بین الملل دینی: علم روابط بین المللی است که نگرش های اجتماعی دکترین های دینی در روابط بین الملل را در تحلیل های علمی خود مدخلیت می دهد. از آنجا که تجربه (نه صرف مشاهده گرایی محسوس بلکه به معنای وسیع آن) و آزمون در علم دارای نقش اساسی است. نتایج (داده های) تجربی که دکترین های دینی در اختیار می گذارد، با پذیرش و محکم کردن آن و یا داده هایی که دین تحت عنوان خبر از تأثیر و تأثرات عالم فرامادی بر عالم مادی دارد را در تبیین خود برای فهم و توضیح جریانات اجتماعی در روابط بین الملل بهره می گیرد.
دراین سنخ، دین متغیری مستقل است، همچنان که روابط بین الملل نیز چنین است.
ب ـ روابط بین الملل دین: سنتی در علوم اجتماعی که این امر دین را متغیر وابسته دانسته و بر علل تأثیر گذار بین المللی (سیاسی) و بر تحولات درونی ادیان (اعم از آموزه ها، شعائر، مواضع اجتماعی و...) تمرکز می جوید. شاید آن را بخشی از جامعه شناسی سیاسی دین بتوان تلقی کرد. به عبارت دیگر، بر علل غیر دینی (سیاسی از نوع روابط بین المللی) تأثیر گذار بر دین تمرکز دارد.
ج ـ روابط بین الملل ادیان:
سنتی در علوم اجتماعی که به مناسبات میان ادیان بزرگ و تعاملات آنها، در قالب تعاملات میان سازمانهای ادیان مختلف، اندیشه های ادیان، تأثیرات ادیان بر دینداران و روابط اجتماعی آنان با یکدیگر می پردازد و البته به طور خاص، روابطی که در مقوله ی امور سیاسی می باشند.
د ـ روابط بین الملل دینداران:
سنتی در علوم اجتماعی که تعاملات دینداران (جوامع دینی) ادیان مختلف را در سطح بین المللی تجزیه و تحلیل کرده و نوع روابط آنان با یکدیگر را که تأثیر گذار بر مناسبات سیاست بین الملل است، تبیین می کند.
هـ ـ الهیات روابط بین الملل: به بررسی آموزه های روابط بین المللی دین می پردازد. شاید بتوان آن را جزئی از روابط بین الملل دینی دانست. در روابط بین الملل دینی، دین فراتر از آموزه ها رفته، بلکه مجموعه ای از رفتارها، قوانین، قواعد و سنت های اجتماعی منابع توثیق یافته از منظر آن دین است. اما در الهیات اکتفا به آموزه ها و عمدتاً متنی می شود. اگر الهیات را به طور عام بگیریم، با روابط بین الملل دینی یکسان خواهد بود.
با توجه به آنچه گذشت نظریه دینی روابط بین الملل با قسم اول و اخیر در ارتباط است.
نتیجه گیری
تحمیل اندیشه سکولاریسم بر حوزه نظری روابط بین الملل و رستاخیز جنبش های اسلامی در چند دهه اخیر، بسیاری از اندیشمندان این گرایش علمی را بدین باور رسانده است که نظریه های روابط بین الملل، با غفلت از دین، دست خود را از فهم و تبیین بخش عمده ای از واقعیات عرصه سیاست بین الملل که مربوط به نقش بازیگران دینی و یا انگاره های دینی است، کوتاه نموده اند. بلکه فراتر، اندیشمندان علوم اجتماعی را با این سئوال مواجه ساخته است که آیا علوم اجتماعی یا حاکمیت تعصب ورزانه ی سکولاریسم بر آن، دچار ناتوانی در تبیین و فهم نشده است؟ از سوی دیگر، حضور گزاره های قابل توجهی نسبت به ابعاد تحلیلی روابط بین الملل در منابع اسلامی، به گونه ای است که ظرفیت ارائه تبیینی متفاوت از چهار چوب های نظری کنونی را نمایانگر است و قادر است رهیافتی جدید در فهم و تبیین کنش ها و واکنش های تعاملات بین المللی ایجاد نماید. بر این اساس، این سئوال را فرا رو نهاده است که آیا انگاره های دینی می تواند مجموعه ی منسجمی از آموزه ها در سطح نظری ارائه کرده و با ارائه منظری جدید، به فهم و تبیین مسائل جاری بین الملل کمک نماید؟ این نوشتار درگام نخست با مروری بر تئوری های روابط بین الملل، درصدد طرح این پرسش بر آمد که چرا علی رغم آنکه جنبش های دینی، ظرفیت قدرت خود را در عرصه تعاملات سیاسی بین الملل تحمیل نموده اند، هیچ کدام از سنت های نظری روابط بین الملل تمایلی به تحلیل این عرصه از خود بروز نداده اند. ناتوانی تئوری ها در تحلیل مناسبات گسترده و متحول اخیر بین الملل، ایجاد می نماید تا هم زمان با اهمیت یافتن ابعاد فرانظری نظریه پردازی در مناظره چهارم روابط بین الملل و لزوم توجه به رهیافت های جدید در فهم و تبیین پدیده های بین المللی، بر لزوم به آزمون گذاردن ظرفیت انگاره های دینی در تحلیل روابط بین الملل نیز تأکید شود. این نوشتار به عنوان مدخلی بر نظریه پردازی اسلامی روابط بین الملل، لزوم فعالیت در دو سطح علمی یعنی نظریه دینی روابط بین الملل و امکان سنجی نظریه دینی روابط بین الملل را مورد توجه قرار داد. همچنین با پرداختن به ابعاد و گستره بحث، انواع مختلف نظریه پردازی دینی در قلمرو علم روابط بین الملل را از یکدیگر تفکیک نمود. بر این اساس، نظریه دینی روابط بین الملل در معنای نخست، به بررسی تأثیراتی می پردازد که دین در عرصه کنش ها و واکنش های بین المللی، اعم از سطح کنشگر یا ساختار (مادی یا انگاره ای) گذاشته و به عنوان ظرفیت قدرت عمل می نماید. در معنای دوم، نظریه دینی به معنای تحلیلی است که آموزه های دینی و یا پارادایم های فکری که آموزه های دینی آن را ایجاد می کند، از نحوه ی کنش ها و واکنش های عرصه بین الملل ارائه می نماید که ممکن است متعارض، مکمل یا متغیر با تحلیل آنچه به عنوان تحلیل های علمی رقیب روابط بین الملل مطرح است، باشد.بر اساس قسم اخیر، سه نوع از نظریه پردازی در قلمرو روابط بین الملل متصوراست. نوع نخست آن بدین معناست که می توان از درون آموزه های دینی، نظریاتی آزمون پذیر را استخراج نمود؛ به گونه ای که قادر است بخشی ازمشکلات و کاستی های علم در تبیین یا فهم پدیده های اجتماعی را یاری رساند. این نوع نظریه در قلمرو سنن الهی روابط بین الملل قابل استخراج است. نوع دوم، فرانظری است. در این معنا نظریه دینی به معنای تلاش برای استخراج چهار چوب فهم یا تبیین عقلانی نظام مند، نسبت به فرایند یا ساختار یا رفتار کنشگران یا پدیده های اجتماعی (به طور عام، اعم از جوامع دینی یا غیر دینی)، از درون منابع و آموزه های دینی و بر اساس روش های معتبر استخراج این است که دیدگاه ها و نظریات دینی، در مسائل اجتماعی دارای نقش تکوینی و سازنده بوده و به عنوان نظام های معنایی هدایت کننده در چرخه فرایند تأثیر گذاری بیرونی وارد می شود و بر کنش های جوامع و اجتماعات دینداران، تأثیر می گذارد همچنان که می توان از نظریه هنجاری دینی روابط بین الملل نیز در قسمتی متفاوت نام برد.
این نوشتار در گام بعد تلاش نمود تا ماهیت دیسیپلینی تلاش در جهت نظریه پردازی دینی روابط بین الملل را مورد مداقه قرار دهد. از این رو با مروری بر ماهیت دیسیپلینی این علم، به سئوالاتی از این دست پرداخت که جایگاه نظریه دینی روابط بین الملل در مباحث علوم اجتماعی در کدام بخش قرار دارد و نسبت آن با جامعه شناسی دین، جامعه شناسی الهیات، الهیات جامعه شناسانه، جامعه شناسی الهیات گرایانه یا الهیات اجتماعی چیست؟ نسبت نظریه دینی روابط بین الملل با سایر دانش های اسلامی چیست و تمایز نگاه علوم اجتماعی دینی به روابط بین الملل با نگاه الهیاتی به روابط بین الملل، نگاه فقهی به روابط بین الملل کدام است؟ تمایز رویکرد علم دینی از رویکرد انتزاعی، رویکرد منفعلانه یا حل مسئله و رویکرد التقاطی چه می باشد؟ نسبت نظریه اجتماعی و نظریه دینی و رابطه ی نظریه اجتماعی و الهیات چیست؟ انواع روابط بین الملل دینی کدام است و نظریه دینی روابط بین الملل چه نسبتی با روابط بین الملل دینی، روابط بین الملل دین، روابط بین الملل ادیان، روابط بین الملل دینداران و الهیات روابط بین الملل دارد.***
منابع تحقیق:
الف- فارسی
باربور، ایان. 1364. علم و دین، بهاءالدین خرمشاهی، تهران: نشر دانشگاهی.
بلیکی، نورمن. 1384. طراحی پژوهش های اجتماعی، حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
دهقانی فیروز آبادی، سید جلال. 1389. اسلام و نظریه های روابط بین الملل: رویکردی فرانظری، در مجموعه اسلام و روابط بین الملل به اهتمام حسین پور احمدی. تهران: دانشگاه امام صادق.
دهقانی فیروز آبادی، سید جلال. 1389. چگونگی و چیستی نظریه اسلامی روابط بین الملل، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال پنجم، شماره 2.
ونت، الکساندر 1384. نظریه اجتماعی سیاست بین الملل، حمیرا مشیر زاده، تهران. دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
ب - انگلیسی
Allison, Graham T. 1971. Essence Of Decision: Explaining The Cuban Missile Crisis, Boston: Little, Brown.
Burchill ,Scott, Andrew Linklater. 2005. Theories Of International Relations. New York: N.Y. Palgrave Macmillan.
Buzan, Barry And Acharya, Amitav. 2010. Non-Western International Relations Theory, Perspectives On And Beyond Asia , Routledge.
Chernoff , Fred. 2007 theory And Metatheory In International Relations: Concepts And Contending Accounts, New York: Palgrve Macmillan.
Cox, Robert. 1981. Social Forces, States And World Orders : Beyond International Relations Theory , Millennium : Journal Of International Studies, Vol.10.
Doyle, M. 1983.Kant, Liberal Legacies And Foreign Affairs .Philosophy And Public Affairs. Vol.12.
Gilpin, Robert. 1987. The Political Economy Of International Relations.
Princeton, New Jersey : Princeton University Press.
Hollis, Martin And Smith , Steve. .1990. Explaining And Understanding International Relations , Oxford: Clarendon Press.
James Der Derian And Micheal Shapiro (Eds). 1989.
International/Intertextual Relations: Postmodern Readings In World Politics.
Massachusetts: Lexington Books.
Jervis, Robert. 1976. Perception And Misperception In International Politics, Princeton :Princeton University Press.
Keohane, Robert O. 1984. After Hegemony: Cooperation And Discord In The World Political Economy, Princeton , New Jersey: Princeton University Press.
Keohane, Robert O .With Joseph S. Nye. 1977. Power And Interdependence, World Politics In Transitionbostonlittle, Brown.
Krasner, Stephen. 1982. Regimes And The Limits Of Realism: Regimes As Autonomous Variables, International Organization ,36(2), 497-510.
Lapid,Yosef. 1989.The Third Debate: On The Prospects Of International Theory In a Post ـPositivist Era,International Studies Quarterly, 33 (2): 235-254.
Martin Wight And Herbet Butterfield (Eds). 1966. Diplomatic Investigations: Essays In The Theory Of International Politics. London: Allen & Unwind.
Martin Wight, (Edited By G.Wight And B.Porter).1991.International Theory: The Three Traditions, Leicester University Press, Royal Institute Of International Affairs.
Mearsheimer, John J. 2001.The Tragedy Of Great Power Politics. New York: Norton.
Morgenthau, Hans. 1948. Politics Among Nations: The Struggle For Power And Peace.New York: Alfred Knopf.
Morgenthau ,Hans. 1951. In Defence Of The National Interest: A Critical Examination Of American Foreign Policy , New Tork: Alfred Knopf.
Onuf, Nicholas. 1989. World Of Our Making: Rules And Rule In Social Theory And International Relations, Columbia: University Of South Carolina Press.
Shakmanhurd, Elizabeth .2008. The Politics Of Secularism In International Relations,Princeton University Press.
Snyder, Jack . July 2009. Religion And International Relations Theory ,Columbia University Press.
Walt, Stephen. M. Spring 1998. International Relations: One World , Many Theories, Foreign Policy ,No .110.
Walt , Stephen M. December 1997. "The Progressive Power Of Realism,"American Political Science Review .91,931-935.
Waltz, Kenneth. 1979. Theory Of International Politics, Reading , Massachusetts:Addison- Wesley.
Wendt, Alexander .1991.Bridging The Theory/Meta Theory Gap In International Relations,Review Of International Studies, 17.
منبع مقاله:
فصلنامه روابط خارجی،سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1391
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}