نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

به منظور طراحی فرهنگ یک جامعه و تعیین سمت و سوی صحیح حرکت و پیشرفت آن و نیز در راستای فراهم ساختن بسترسازی های لازم برای رشد و شکوفایی آن، ضروری است که سامانه ای بر اساس صحیح ترین و مطمئن ترین ساختارها پایه ریزی شود. (1) این سامانه باید از هرگونه آسیبی در امان باشد، در جریان تحول و تکامل آن خللی ایجاد نشود و در هر زمان و مکانی، ظرفیت ایستایی در برابر تهاجمات احتمالی را داشته باشد. دقیقاً از همین روست که ضرورت پرداختن به مقوله مهندسی فرهنگی- که در واقع همان طراحی سامانه فرهنگ، با حداکثر اطمینان و کارآیی و کسب بیشترین موفقیت است- مطرح می شود.
اما چگونه می توان ساختار فرهنگی یک جامعه انسانی را طراحی نمود؟ چگونه می توان فرهنگ یک جامعه اسلامی را سامان بخشید؟ این طراحی بر چه مبنایی می تواند استوار گردد و تحت چه شرایطی به پایداری و پویایی آن می توان امید داشت؟ آیا الگوها و راهکارها و راهبردهای اندیشمندان و سیاست گذاران جوامع انسانی در طول تاریخ حیات بشر برای بنیادگذاری یک جامعه ایده آل و مدینه فاضله، تاکنون توانسته بشر را به هویتی متکامل و گفتمانی فراگیر و تعامل گر و عدالتی راستین و پیشرفت و توسعه ای متوازن و همه جانبه و پایدار رهنمون گرداند؟
در کشورهای جهان سوم، و خاصه در خاورمیانه، در خلال یکی دو سده اخیر، ایدئولوژی های سوسیالیستی متکی بر فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و سپس لیبرالیسم غربی، به ترتیب، مدعی در انداختن طرحی نو و ارائه الگویی پیشرفته و جهان شمول برای نوسازی اقتصادی و فرهنگی جوامع شده اند. کشور ما نیز- خواسته و ناخواسته- در مسیر این نشیب و فرازها قرار گرفته و از زمان مشروطه به بعد تا دوره رضاخان و سپس تا دوره پهلوی دوم در معرض تأثیرات و تحولات و آسیب های ناشی از آنها قرار داشته است.
با این حال در هیچ یک از دوره های یادشده، مهندسی فرهنگ ملت ایران بر مبنای هویت های «فطرت محور»، «تکامل یابنده» و «تعامل پذیر» شکل نگرفته و انسجام نیافته و همواره در دو سوی یک طیف هویتی، سرگردان و معطل مانده است. این هویت از یک سو در برهه هایی از تاریخ ایران، به افراط گراییده، همه خصوصیات فطری و قومی به وجود آورنده ملت ایران را نادیده گرفته و در راستای انکار و ردّ این ویژگی ها، کمر همت بسته و با دستاویز قرار دادن هویت ایرانی، به ترویج عقیده «پان ایرانیسم» و در کنار آن ترویج فرهنگ غرب و نابود ساختن هویت فطری و اصیل اقوام ایرانی اهتمام ورزیده است. و از سوی دیگر، به تفریط متمایل گشته، به کلی هویت ایرانی اقوام ساکن فلات ایران را انکار نموده و به مسیر واگرایی و دوری جستن از هویت فطری تکامل پذیر افتاده و تسلیم فرهنگ غرب شده است. (2) لذا در هر دوره و زمانی از تاریخ پُرفراز و نشیب ملت ایران، بحران های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی گوناگونی رخ نموده و بدین سان جامعه ایرانی همواره دستخوش آسیب های فردی و قومی و ملی و دینی ناشی از آن بحران ها بوده است.

بیان مسئله

فرهنگ مفهومی است جمعی، سامانه ای فعال، فرایندی پویا و قابل پیشرفت که حیات فردی و اجتماعی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. از آنجا که جهت و مسیر و محتوای این سامانه همواره در معرض آسیب های جدی و دخل و تصرف عوامل متعدد انسانی و محیطی قرار دارد، بنابراین مدیریت هوشمندی لازم است که از انحراف و افول و سقوط آن پیشگیری کند و زمینه های رشد و شکوفایی آن را فراهم نماید. به طور خلاصه می توان نتایج اقدامات نسنجیده و تدابیر شتاب آلود و غیرواقع بینانه گذشته در راستای مهندسی فرهنگ جامعه ایران اسلامی را به شرح زیر احصاء نمود:
1. استمرار مشکل و یا حتی نوعی بحران هویت در میان جوانان؛
2. ترویج بی عدالتی و فساد؛
3. شکنندگی و آسیب پذیری پدیده امنیت اجتماعی؛
4. فراهم شدن زمینه های تهاجم فرهنگی غرب؛
5. عدم مشارکت فعال اکثریت مردم در امور کشور؛
6. رواج خصلت زیان بار بی تفاوتی نسبت به سرنوشت فردی و اجتماعی خویش و حتی اتخاذ رویه مبارزه منفی مدنی از سوی برخی از اقشار جامعه؛
7. تداوم و افزایش درصد آسیب های اجتماعی از قبیل اعتیاد، طلاق، سرخوردگی و ناامیدی، مسخ فرهنگی و بزهکاری ها.
پیرو تأکیدات مقام معظم رهبری در سال 1381 بر ضرورت«مهندسی فرهنگی کشور»، اینک شاهد شکل گیری فضای جدیدی در حوزه فرهنگ هستیم؛ حوزه ای که به عنوان زیربنای جامعه انسانی، شکل و ماهیت حرکت جامعه را مشخص می نماید. مهندسی فرهنگی بستری برای دستیابی به فرهنگ مطلوب در سایه منابع و مقدورات موجود است. ترسیم ابعاد مختلف مهندسی فرهنگی جهت طراحی و اجرای صحیح، دقیق و همه جانبه« نقشه مهندسی فرهنگی»، نیازمند تحرک افزون تر نهادهای فرهنگ ساز همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی است. (3) تأکیدات مکرر ایشان بر این نکته که «یکی از مهم ترین تکالیف ما در درجه اول، مهندسی فرهنگ کشور است» (1383)، نقش و رسالت دانشگاه ها و مراکز فرهنگی کشور را در این مسیر برجسته تر می نماید. ایشان در دیداری دیگر (17آذر1386)، با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، مهندسی فرهنگی را در بستر عدالت اجتماعی دانستند و دستیابی به اهداف فرهنگی انقلاب را مستلزم تبیین دقیق این مقوله برشمردند و با اشاره به ناکافی بودن کارهای انجام شده در این زمینه، تأکید نمودند:« باید این مسئله مهم را خیلی جدی تر گرفت». مقاله حاضر در صدد تبیین دقیق تر این مفهوم و ابعاد آن است.

تحول معنای فرهنگ

فرهنگ از ابتدای پیدایش، مفهوم واحد و مشخصی نداشته، اما ظاهراً از اواخر قرن 18 در مطالعاتی که مستشرقین و تاریخ دانان در باب تمدن جوامع داشته اند، این مفهوم شکل گرفته و ظاهر شده است. البته آن مورخان، توجه چندانی به تاریخ سیاسی و نظامی نداشته اند، بلکه بیشتر به روش زندگی جوامع توجه داشته و اسناد زیادی نیز درباره ادوار تاریخی جوامع شناخته شده، گرد آورده اند. آنان معتقد بودند تاریخ جهان، تاریخ پیشرفت بشریت است و مطالعه تطبیقی جوامع و تمدن ها آثار این پیشرفت را به خوبی نشان می دهد. از دید آنان، تاریخ تطبیقی باید امکان تمیز و تشخیص ادوار تاریخی جوامع را که مراحل متفاوت پیشرفت بشری را نشان می دهند، فراهم آورد. بدین منظور این محققان بایستی مقاطعی از تاریخ را که با افزایش معرفت، گسترش هنرها، آداب، رسوم و بهبود نهادهای اجتماعی همراه بوده است، مشخص می کردند تا بتوانند از یک دوره پیشرفت سخن برانند.
واژه کالچر (4) که هم معنا با واژه فرهنگ است، در قرون وسطی به معنای پرستش مذهبی و سپس به معنای پاشیدن بذر در زمین بوده است و سرانجام در قرن 18 به مفهوم تربیت روح به کار می رفت. در این دوران در اروپا- از جمله آلمان- واژه فرهنگ در معنای بیان تکامل در پیشرفت استفاده می شد. در سال 1782، یوهان کریستف آدلونگ مقاله ای تحت عنوان «تاریخ فرهنگ نوع بشر» تدوین کرد و هشت مرحله تاریخی را برای انسان بیان نمود و آن را با مراحل زندگی فردی مقایسه کرد. پس از او صاحب نظران دیگری کوشیدند در تبیین واژه فرهنگ از تاریخ تمدن بهره گیرند.
در همین دوران، واژه فرهنگ معنای پیشرفت فکری یک شخص را به خود گرفت؛ اما پس از آن معنایی وسیع تر یافت و به نحوی تمثیلی برای مشخص کردن پیشرفت فکری و اجتماعی انسان و بشریت شد و برای نخستین بار معنایی جمعی پیدا کرد؛ اگرچه همچنان در بطن خود، متضمن حرکت به جلو و بهتر شدن نیز بود.
با وجود اینکه هگل یک شخصیت فلسفی در همین ادوار بود، از این واژه در پرداخت فلسفه خود استفاده نکرد و به جای آن، واژگان «عقل» و «منطق» را به کار برد و دولت و تاریخ را محصول تجلی آنها دانست. این در حالی بود که جامعه شناسان با گرایش به تهیه آثاری در باب زندگی مردم، ناگزیر به استفاده گسترده از واژه فرهنگ بودند. آنان حتی به گسترش رشته ای به نام جامعه شناختی فرهنگ دامن زدند.
البته در عالم آنگلوساکسون، مفهوم کلمه فرهنگ تحولات دیگری می یابد. این واژه اولین بار توسط تایلور (5) در سال 1871، در کتاب Primitive Culture به کار گرفته شد. تایلور عناصری را که برای ساختن مفهوم فرهنگ لازم داشت، از گوستاو کلم (6) گرفت. او در سال 1852 اثر عظیم خود تحت عنوان «تاریخ جهانی فرهنگ» را در ده جلد منتشر کرد و به دنبال آن نیز دو جلد کتاب با عنوان «علم فرهنگ» نگاشت. تایلور فرهنگ را مترادف با تمدن می دانست. او در ابتدای کتاب خود، تعریفی از فرهنگ ارائه می دهد که پس از او بارها مطرح شده است:« فرهنگ یا تمدن، مجموعه پیچیده ای است مشتمل بر معارف، معتقدات، هنر، حقوق، اخلاق، رسوم و تمام توانایی و عاداتی که بشر به عنوان عضوی از یک جامعه دریافت می کند». این تعریف یک توصیف است و بر این مسئله تأکید دارد که فرهنگ، دیگر به معنای پیشرفت نیست؛ بلکه مجموعه ای از امور واقع است که به طور مستقیم در یک مقطع زمانی خاص قابل مشاهده است و حتی می توان آنها را دنبال نمود. (7)
کمی بعد، مفهوم انسان شناختی فرهنگ متولد شد. این مفهوم در ابتدا توسط اسپنسر و سپس توسط نخستین انسان شناسان انگلیسی و امریکایی مانند سافر (8)، کلر (9)، مالینوفسکی (10)، لوی (11)، بواس (12) و بندیکت (13) به کار گرفته شد. گفتنی است که در ایالات متحده، میان انسان شناسی طبیعی و انسان شناسی اجتماعی تفاوت قائل می شدند. در تحولات بعدی در اروپای قاره ای و به ویژه پس از جنگ دوم جهانی، جامعه شناسی فرانسه شروع به رشد کرد و واژه فرهنگ را از جامعه شناسی امریکا به عاریت گرفت. به این ترتیب واژه فرهنگ (کولتور، culture) ابتدا از فرانسه گرفته شد، سپس به آلمانی ترجمه شد، و از آنجا به دنیای آنگلوساکسون پا گذاشت و دوباره به فرانسه بازگشت و در هر بار نوعی تغییر و معنی جدید و رشته ای مفاهیم به آن اضافه شد تا به شکل امروزین درآمد. اکنون چنین به نظر می رسد که بیشتر مردم شناسان امریکایی اساساً با توصیف هرسکوویتس (14) از فرهنگ، موافق باشند. او معتقد بود:
• فرهنگ، یادگرفتنی است؛
• فرهنگ، ناشی از عوامل زیست شناختی، ‌محیط زیستی، روان شناختی و تاریخ بشر است؛
• فرهنگ، ساختاری است؛
• فرهنگ، پویا (و متحول) است؛
• فرهنگ، تغییرپذیر است؛
• فرهنگ شامل قواعدی است که تجزیه و تحلیل آن را به روش های علمی ممکن می سازد؛
• فرهنگ به جنبه های گوناگونی قابل تقسیم است و بالاخره،
• فرهنگ وسیله ای است که فرد به کمک آن با محیط خود سازگار می شود و برای ابراز خلاقیت خود ابزاری به وجود می آورد. (15)

چند تعریف از فرهنگ

از دید تایلورْ فرهنگ یا تمدن، کلیت در هم تنیده ای است مشتمل بر: دانش، هنر، دین، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد.
از دیدگاه دیکسون (16) (1929)، فرهنگ عبارت است از:
الف- مجموعه تمامی کارکردها رسوم و باورها؛
ب- مجموعه فرآورده ها و کارکردها، نظام دینی و اجتماعی، رسوم و باورهای یک قوم که بیشتر آنها را تمدن می نامیم.
بندیکت (17) (1929) نیز معتقد است فرهنگ، کلیت درهم تافته از تمام عادت هایی است که آدمی را چون عضوی از جامعه فرامی گیرند. از دیدگاه هیلر (18) (1929)، باورها، نظام های فکری، ‌فنون علمی، راه و روش های زندگی، رسوم و سنت ها و تمامی شیوه های کردار که جامعه بدان سازمان می بخشد، فرهنگ نامیده می شود. به موجب این تعریف، فرهنگ شامل تمامی کارکردهایی است که در جامعه از روابط میان آدم ها شکل می گیرد، یا از یک گروه اجتماعی آموخته می شود، ولی رفتارهایی را دربرنمی گیرد که زاده سرشت آدمی و یا ارثی باشند.
مالینوفسکی (19) (1946) نیز فرهنگ را عبارت از کلیت یکپارچه ای شامل ویژگی های اساسی گروه های اجتماعی گوناگون، پیشه ها، باورها، رسم و رسوم بشری می داند. به موجب نظر کلاکن و کلی (20) (1946) نیز فرهنگ به شکل توصیفی، به معنی گنجینه انباشته از آفرینندگی بشر است: کتاب ها، نقاشی ها، ‌بناها و مانند آن و نیز دانش هماهنگ کردن خود با محیط انسانی و طبیعی؛ همچنین زبان، رسوم، نظام آداب، فضیلت های اخلاقی، دین و احکام شایست و ناشایست که با گذشت روزگاران پدید آمده است. (21)
هرسکوویتس (1948)، فرهنگ را در اساس، بنایی می داند که بیانگر تمامی باورها، رفتارها، ارزش ها و خواسته هایی می باشد که شیوه زندگی هر ملت را بازگو می نماید. فرهنگ عبارت است از هر آنچه یک ملت دارد، هر کاری که می کند و هر آنچه می اندیشد و از دیدگاه ساپیر (22) (1921)، فرهنگ یعنی مجموعه ی به هم پیوسته ای از کردارها و باورها که از طریق جامعه به ارث رسیده است و بافت زندگی ما را می سازد. از این دیدگاه، فرهنگ آن چیزی است که از گذشته آدمیان بازمانده است، در اکنونِ ایشان عمل می کند و آینده شان را شکل می دهد.
بوس (23) (1929) معتقد است فرهنگ را می توان شامل رفتارهایی دانست که در میان گروهی از انسان ها مشترک است و از نسلی به نسلی و از کشوری به کشوری راه یافتنی است و مید (24) (1937) نیز گمان دارد فرهنگ به معنای کلیت در هم تنیده ای از رفتار ارتباطی است که نژاد بشر پرورانده و نسل به نسل نیز آموخته می شود. هیچ فرهنگی را به دقت نمی توان حدگذاری کرد. معنای آن می تواند اشکال رفتار قراردادی خاص یک جامعه، یک گروه از جامعه، یک حوزه و یا یک دوره خاص باشد.
رادکلیف براون (25) (1949) نیز در باب معنای فرهنگ می گوید: واقعیتی که من آن را فرهنگ می نامم، فرایند ارتباط فرهنگی است؛ یعنی فرایندی که از راه آن، در یک گروه یا طبقه اجتماعی معین، زبان، باورها، پسندها، دانش، چیره دستی ها و انواع عرف ها- دست به دست و از شخصی به شخصی و از نسلی به نسلی- انتقال می یابد. (26)

انواع و اجزاء فرهنگ

شناخت و مهندسی فرهنگ، مستلزم توجه به انواع و اجزاء‌آن است. فرهنگ نیز در انواع و اجزاء‌ آن قابل شناخت و مهندسی و مدیریت است. بنابراین در مهندسی فرهنگ باید:
انواع فرهنگ را در اجزاء آن، مهندسی نمود؛ بدین ترتیب که انواع فرهنگ را در وضعیت های آرمانی، موجود، مطلوب (هدف) بر اساس اجزاء آن مشخص نمود.

اجزاء فرهنگ

فرهنگ به مثابه یک سیستم شامل لایه ها یا اجزاء مختلفی است و عده ای دو تا پنج لایه یا جزء اصلی برای آن برشمرده اند. این اجزاء و لایه ها باید بر هم استوار و هر کدام در جای خود در تعامل مؤثر با دیگر اجزاء باشند. مقام معظم رهبری به اجزاء‌ و لایه های اصلی فرهنگ چنین اشاره می کنند:
«فرهنگ هم که می گوییم؛ اعم از مظاهر فرهنگی (مانند زبان و خط و امثال اینها) یا آنچه باطن و اصل تشکیل دهنده پیکره فرهنگ ملی است، مانند عقاید، آداب اجتماعی (مواریث ملی)، خصلت های بومی و قومی، از ارکان و مصالح تشکیل دهنده فرهنگ یک ملت است.»
بدین ترتیب می توان گفت که فرهنگ دارای دو لایه اصلی است: الف) مظاهر و ظواهر فرهنگ؛ ب) اصول و بواطن فرهنگ (27). البته هر یک از این دو لایه یا دو جزء اصلی نیز مشتمل بر اجزای متعدد دیگری است. لازم به ذکر است که در مهندسی سیستم فرهنگ هم اجزاء فرعی و هم اجزاء اصلی باید در جای خود و در نقش و وظیفه خود قرار گیرند و در تعامل با یکدیگر در نظر گرفته شوند.

انواع فرهنگ

برای فرهنگ انواع مختلفی ذکر و مبانی متفاوتی نیز برای این تقسیم بندی ها بیان شده است. یکی از تقسیم بندی ها بر مبنای دامنه شمولیت زمانی و جامعه تحت پوشش محیط فرهنگی صورت پذیرفته است. در این تقسیم بندی، انواع فرهنگ عبارت است از: «فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی، فرهنگ سازمانی»، از این قرار:

الف- فرهنگ ملی:

فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک بوده است و به عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت یک ملت قلمداد می شود.

ب-فرهنگ عمومی:

فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگ ملی دارد، ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات محیطی همراه است. به یک معنا می توان گفت فرهنگ عمومی، ظهور و نمود فرهنگ ملی در فرصت های زمانی کوتاه مدت و تحت تأثیر شرایط زمانی است. عموم افراد یک جامعه از فرهنگ عمومی مشترک برخوردارند.

ج-فرهنگ تخصصی:

فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه بر اساس حرفه و تخصص و حوزه شغلی خویش در آن مشترک اند. فرهنگ های تخصصی عبارت اند از: فرهنگ های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی.

د-فرهنگ سازمانی:

فرهنگی است که افراد یک سازمان در آن اشتراک دارند. (28)

مقام معظم رهبری نیز در بیان انواع فرهنگ، چنین گفته اند:

فرهنگ ملی:

«عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی یا تحرک و ایستایی، صبر و حوصله یا پرخاشگری و بی حوصلگی، اظهار ذلّت در مقابل دیگران یا احساس غرور و عزّت در مقابل دیگران، به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیکارگی و خمودی تحریک می کند؛ فرهنگ ملی است. فرهنگ با همین تعریف ویژه محصول تعریف جمعی از یک جامعه است که خود مؤثر در همه ی حرکات و تحولات و تشکیل دهنده هویت یک جامعه است. » (8 دی 1383)

فرهنگ عمومی:

«در داخل کشور، آنچه در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است؛ عبارت اند از: انضباط، اعتماد به نفس ملی، اعتزاز ملی، قانون پذیری، غیرت ملی، فرهنگ ازدواج، ‌فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره و فرهنگ لباس». (26 آذر 1381) .

فرهنگ تخصصی:

« فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی رعایت شود. » (26 آذر 1381).

فرهنگ سازمانی:
« فرهنگ اداره- رشوه بگیریم یا نگیریم، ‌با رشوه گیر چه کار کنیم، کار مردم را چگونه راه بیندازیم. » (29)

اهمیت فرهنگ در زندگی فردی و اجتماعی

با توجه به تعاریفی که از فرهنگ ارائه شد، در می یابیم که اهمیت آن در حیات فردی و نظام اجتماعی، انکارناپذیر است. در واقع، مجموعه ی دانش ها، نگرش ها، عادات، ‌رسوم و... که شکل دهنده فرهنگ یک جامعه می باشند، هم از سویی موجب انسجام اجتماعی و یکپارچگی ملی و حتی وحدت نوع بشر می باشد (و به همین دلیل وایت، کارکرد فرهنگ را ایمن و بادوام ساختن زندگی نوع بشر می داند) (30) و هم از سوی دیگر، همین عوامل، نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرد دارند. به عبارت دیگر جامعه، فرهنگ و شخصیت، آن چنان با یکدیگر پیوستگی دارند که به نظر می رسد پژوهندگان، درست هنگامی که سعی می کنند آنها را از یکدیگر جدا کنند، دچار اشتباه می شوند. از همین امر، روشن می شود چرا انسان را موجودی فرهنگی (بلکه تنها موجود فرهنگی) تعریف کرده اند و نیز چرا در مطالعات جدید، علومی همچون انسان شناسی فرهنگی، نضج گرفته است (31) و مهم تر اینکه مشخص می شود چرا مقام معظم رهبری تا این حد بر مسئله فرهنگ تأکید دارند. جملات زیر، گویای دیدگاه ایشان در زمینه اهمیت این مسئله است:
«فرهنگ یک جامعه؛ اساس هویت آن جامعه است». در بیان دیگری می گویند:« فرهنگ، به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیری جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آنها حاکم است». همچنین گفته اند:« فرهنگ، به عنوان جهت دهنده به تصمیمات کلان کشور حتی تصمیم های اقتصادی، سیاسی و مدیریتی است. وقتی ما می خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم؛ در واقع فرهنگی را اشاعه می دهیم و یا ترویج و تولید می کنیم. » (32)

نظام فرهنگی و کارکردهای اصلی آن

نظام فرهنگی، مجموعه ای از دستگاه های فرهنگی است که وظایف هدف گذاری، سیاست گذاری، برنامه ریزی و اجرای فعالیت های فرهنگی را برای تعیین و تبیین فرهنگ هدف بر عهده دارند. از آنجا که اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی، اهدافی فرهنگی است؛ بنابراین نظام فرهنگی باید بر نظام های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تأثیرگذار باشد و کارکردهای سایر نظام ها با کارکرد نظام فرهنگی کشور، سازگار و مقوّم آن باشد.
ساختارهایی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیما، حوزه های علمیه، پژوهشکده های علوم انسانی و صدها سازمان و نهاد پژوهشی و اجرایی در حوزه فرهنگ (اعم از دولتی و غیردولتی)، اجزاء نظام فرهنگی کشور را شکل می دهند. این مجموعه ساختارها هر کدام باید کارکرد خاصی بر عهده داشته باشند و در تعامل با یکدیگر، کارکردهای اصلی نظام فرهنگی کشور را سامان دهند. این کارکردها در ادامه، تشریح می گردد: (33)

کارکرد اول

اصلی ترین کارکرد نظام فرهنگی، تعیین و تبیین فرهنگ هدف است. تعیین فرهنگ هدف از طریق مهندسی فرهنگ صورت می پذیرد. پس از آنکه مهندسی فرهنگ صورت پذیرفت، باید این فرهنگ، تبیین و تبلیغ و آموزش داده شود. مدیریت دستگاه های فرهنگی چنین وظیفه ای بر عهده دارند. تهیه نقشه ای مهندسی فرهنگ، کارکرد اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی است و دستگاه های پژوهشی فرهنگی نیز هر کدام اجرای بخشی از این وظیفه را به مثابه کارکرد اصلی خود بر عهده دارند. از سوی دیگر، دستگاه های اجرایی فرهنگی نیز عهده دار تبلیغ، تبیین و آموزش فرهنگ هدف می باشند.

کارکرد دوم

علاوه بر مهندسی فرهنگ، کارکرد دیگر این نظام تهیه نقشه مهندسی فرهنگی کشور است. در نقشه مهندسی فرهنگی کشور، مشخص می شود که مجاری جاری شدن فرهنگ هدف و مطلوب چگونه باید باشد. نظام های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و دستگاه های زیرمجموعه آنها و نیز سازوکارهایی که در حوزه تصمیم و اجرا قرار دارد، مجاری جاری شدن فرهنگ مطلوب محسوب می شوند و موجبات تحقق فرهنگ هدف را فراهم می سازند. اگر این راه ها وجود نداشته باشند و یا ناسازگار باشند، رسیدن به فرهنگ مطلوب و در نهایت به فرهنگ آرمانی میسر نخواهد بود. بدین ترتیب در مهندسی فرهنگی کشور، جهت گیری و جهت یابی و انسجام دستگاه ها برای تحقق فرهنگ مطلوب فراهم می شود.

کارکرد سوم

پیاده سازی و اجرای نقشه مهندسی فرهنگی کشور دارای یک الزام اساسی است و آن اینکه اهداف فرهنگی نظام در زمانی مشخص باید قابل حصول، کمّی و قابل ارزیابی باشد و از قابلیت فهم و درک عموم افراد جامعه برخوردار باشد. برای این منظور باید وضعیت موجود فرهنگی با شاخص های معیّن و متناسب و روش ارزیابی خاص، مشخص شود و با توجه به شرایط و مقتضیات محیطی، میزان رشد یا نزول نرخ شاخص ها اعم از مثبت و منفی، معیّن گردد. سهم تأثیر هر یک از ساختارها و دستگاه ها در رشد یا نزول این شاخص ها مشخص شود و مدیران بر این اساس وظیفه مند شوند و اقداماتشان مورد ارزیابی قرار گیرد. در این میان، سیاست های پیش رو از اهمیت زیادی برخوردارند.
سیاست های پیش رو، سیاست هایی هستند که رسیدن از وضعیت موجود فرهنگی به وضعیت فرهنگی و نرخ های هدف مشخص شده را جهت می بخشند. به این ترتیب، هدف گذاری و سیاست گذاری و ارزیابی کلان فرهنگی از وظایف مدیریت راهبردی فرهنگی کشور محسوب می شود. بنابراین سومین کارکرد اصلی نظام فرهنگی، مدیریت راهبردی فرهنگی کشور خواهد بود.

اهداف و سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی

اهداف کلی فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی و نیز اهدافی که نیت و غایت آن را سیاست فرهنگی می سازد، به شرح زیر قابل ذکر است: (34)

الف- اهداف فرهنگی جمهوری اسلامی

1. رشد و تعالی فرهنگ اسلامی-انسانی و دامن گستر نمودن پیام و فرهنگ انقلاب اسلامی در جامعه و جهان؛
2. استقلال فرهنگی و زوال مظاهر منحط و مبانی نادرست فرهنگ های بیگانه و پیراسته شدن جامعه از آداب و رسوم منحرف و خرافات؛
3. به کمال رسیدن قوای خلاقه و شایسته ی وجود آدمی در همه شئون و به فعالیت درآمدن استعدادهای خدادادی و استحصال دفینه های عقول و ذخایر وجودی انسان؛
4. آراسته شدن به فضائل اخلاقی و صفات خدایی در مسیر وصول به مقام انسان متعالی؛
5. تحقق کامل انقلاب فرهنگی در جهت استقرار ارزش های مورد نظر اسلام و انقلاب اسلامی در زندگی جمعی و فردی و پاسداری از آنها و استمرار حرکت فرهنگی برای رسیدن به جامعه مطلوب؛
6. درک مقتضیات و تحولات زمان و نقد و تنقیح دستاوردهای فرهنگی جوامع بشری و استفاده از نتایج غیرمغایر با اصول و ارزش های اسلامی.

ب-اهداف سیاست فرهنگی

1. تعیین و تدوین اصول راهنما و اولویت های لازم الرعایه در حرکت فرهنگی کشور و رسمیت دادن به آن، با الهام از آرمان ها و اعتقادات، با توجه به ظرفیت ها و واقعیت ها و با بهره گیری از تجربیات داخلی و جهانی و امکانات و ابزارهای مختلف و مناسب؛
2. ایجاد وحدت رویه و هماهنگی فرهنگی میان دستگاه های مختلف نظام جمهوری اسلامی و بسیج امکانات، تلاش ها و برنامه های فرهنگی در جهت پاسخگویی به نیازهای فرهنگی جامعه و هدایت تلاش ها و نیازهای موجود؛
3. تکیه و تأکید بر آرمان ها و ارزش های معنوی و فرهنگ اسلامی و حفظ و ترویج فرهنگ بسیجی و تقویت روحیه ایثار و فداکاری در راه ارزش های مقدس اسلامی با توجه به لزوم درک مقتضیات و تحولات زمان و همچنین تقویت نقاط قوّت و رفع نقاط ضعف و مهیا شدن برای مواجهه صحیح و همه جانبه با ضرورت ها و تحولات؛
4. تمهید و تدارک لازم در جهت همسویی و عدم مغایرت طرح ها و برنامه های اقتصادی، اجتماعی و غیرفرهنگی اما دارای نتایج فرهنگی، با سیاست فرهنگی کشور؛
5. تسهیل و تقویت امور برنامه ریزی، نظارت و ارزیابی فرهنگی در عین حمایت از تعدد، تنوع و آزادی فعالیت های فرهنگی مردمی، مبادله و مرابطه فرهنگی میان بخش های دولتی و غیردولتی در جهت افزایش تحرک، جهاد و اجتهاد فرهنگی، ارتقاء‌ دانش و آگاهی عمومی و اعتلای روحیه تتبع، تحقیق و ابتکار.

ج-اصول سیاست فرهنگی

اصول سیاست فرهنگی کشور که راهنمای عمل مسئولان، مدیران، برنامه ریزان و کارگزاران فعالیت های فرهنگی خواهد بود، بدین شرح قابل تبیین است:
1. بازشناسی و ارزیابی مواریث و سنن تاریخی و ملی در عرصه های مختلف دینی، علمی، ادبی، هنری، فرهنگ عمومی، نگاهبانی از مواریث اسلامی و ملی، حفظ و احیاء دستاوردهای مثبت و ارزشمند تمدن اسلام در ایران؛
2. شناخت جامع فرهنگ و مدنیت اسلام و ایران، ترویج اخلاق و معارف اسلامی و معرفی شخصیت ها و نقاط عطف تاریخ اسلام و ایران؛
3. ارتباط فعال با کشورها و ملت ها، تحکیم پیوند موّدت و تقویت همبستگی با مسلمانان و ملل دیگر جهان؛
4. شناخت فرهنگ و تجربه های بشری و استفاده از دستاوردهای علمی و فرهنگی جهانی با بهره گیری از کلیه روش ها و ابزارهای مفید و مناسب؛
5. تحکیم وحدت ملی و دینی با توجه به ویژگی های قومی و مذهبی و تلاش در جهت حذف موانع وحدت؛
6. تلاش مستمر در جهت رشد علمی، فرهنگی، و فنی جامعه و فراگیر شدن امر سواد و تعلیم و تربیت؛
7. اهتمام به امر زبان و ادبیات فارسی، تقویت، ترویج و گسترش آن؛
8. بسط زمینه های لازم برای شکوفایی استعدادها و خلاقیت ها و حمایت از ابتکارات و ابداعات؛
9. پاسداری از حریت و امنیت انسان در عرصه های گوناگون فرهنگی، سیاسی، قضایی و اقتصادی؛
10. فراهم ساختن شرایط و امکانات کافی برای مطالعه و تحقیق و بهره گیری از نتایج آن در همه زمینه ها؛
11. تقویت تفکر و تعقل و قدرت نقادی و انتخاب در عرصه تلاقی و تعارض افکار؛
12. مقابله با خرافات و موهومات، جمود و تحجر فکری، مقدس مآبی و ظاهرگرایی و مقابله با افراط در تجددطلبی و خودباختگی در برابر بیگانگان تحت شعار واقع گرایی؛
13. ترویج روحیه قیام به قسط و عدالت اجتماعی؛
14. ارزش دادن به کار و اهمیت بخشیدن به تلاش و کوشش در جهت استقلال و خوداتکایی در عین التزام به کفاف، قناعت و مبارزه با روحیه اتراف، اسراف و تبذیر؛
15. پرورش روح و جسم با اهتمام همه جانبه به امر ورزش و تربیت بدنی به عنوان یک ضرورت مهم اجتماعی؛
16. تقویت، احیاء‌ و معرفی هنر اصیل و سازنده، در تمامی عرصه ها و زمینه های سازگار با روح تعالیم اسلامی؛
17. اهتمام و اقدام همه جانبه به منظور شناخت نیروها و نیازها و مقتضیات جسمی و روحی نسل جوان کشور و فراهم آوردن زمینه های مناسب و مساعد برای تکامل و تعالی شخصیت علمی و عقیدتی جوانان و مسئولیت پذیری و حضور مستقیم و مشارکت هرچه بیشتر آنان در عرصه های مختلف حیات فردی و اجتماعی؛
18. تقویت شخصیت و جایگاه واقعی زن مسلمان به عنوان مادر و ترویج و فراهم آوردن زمینه های لازم برای ایفای نقش و رسالت اساسی وی به عنوان«مربی نسل آینده» و اهتمام به مشارکت فعال زنان در امور اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی و مبارزه با بینش ها و اعتقادات نادرست در این زمینه؛
19. گسترش زمینه مشارکت و مباشرت مردم در امور فرهنگی، هنری، علمی و اجتماعی و همچنین حمایت از فعالیت ها و اقدامات غیردولتی به منظور همگانی شدن فرهنگ و توسعه امور فرهنگی با نظارت دولت؛
20. اتخاذ سیاست های ایجابی و مثبت در امور فرهنگی، هنری، اجتماعی، ایجاد مصونیت برای افراد و جامعه، اهتمام به جاذبه و رحمت اسلامی، جامع نگری و دوراندیشی، شور و مشورت، پرهیز از خشونت، شتابزدگی، یک سونگری و استبداد رأی؛
21. آموزش و تشویق تقویت روحیه اجتماعی و مقدّم داشتن مصالح جمعی بر منافع فردی، احترام گذاشتن به قانون و نظم عمومی به عنوان یک عادت و سنت اجتماعی و پیشقدم بودن دولت در دفاع از حرمت قانون و حقوق اشخاص؛
22. تلاش برای شناخت و معرفی ارکان هویت اصیل دینی و ملی به منظور استقرار این هویت و همچنین استحکام و استمرار استقلال فرهنگی؛
23. گسترش روحیه نقد و انتقادپذیری و حمایت از حقوق فردی و اجتماعی برای دعوت به خیر و همگانی شدن امر به معروف و نهی از منکر بر مبنای حکمت، موعظه حسنه، شرح صدر و جدال به آنچه احسن است؛
24. توسعه و اعتلای تبلیغات فرهنگی و هنری به نحو مناسب به منظور ترویج و تحکیم فضائل اخلاقی؛
25. توجه به فرهنگ و هنر روستا به منظور بالا بردن سطح فرهنگی در روستاها و همچنین تقویت خلاقیت های اصیل و باارزش روستایی و عشایری.

پی نوشت ها :

1. این مقاله در شماره 47 مجله راهبرد، تابستان 1387 منتشر شده است.
2. نگاه کنید به: www.sorankurdistani.com
3. نگاه کنید به: «مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی؛ ماهیت، مبانی و مسائل»، ماهنامه زمانه، شماره 58، تیر 1386، ص4.
4. Culture
5. E. B. Tylor
6. Gustav Klem
7. نگاه کنید به: محمدرضا شاه حسینی، «مهندسی فرهنگی؛ بایدها و نبایدها»، مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگ، جلد اول، 1385.
8. Jane Safer
9. Janet D. Keller
10. Bronislaw Kasper Mailinowski
11. Robert Henry Lowie
12. Franz Boas
13. Ruth Benedict
14. Marshal Herskovitz
15. نگاه کنید به: نعمت الله اکبری، «نقش اندیشه ی دینی در فرایند توسعه»، نشریه علمی خبری دانشگاه شاهد، زمستان 1373، ص 35.
16. Dixon
17. Benedict
18. Hiller
19. Malinowski
20. Kely and Kluckohn
21. نگاه کنید به: محمد جواد ابوالقاسمی، «مفهوم شناسی فرهنگ، ضرورت مهندسی فرهنگ»، مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی، جلد اول، 1385.
22. Sapir
23. Boas
24. Mead
25. Radcliffe Brown
26. نگاه کنید به: رضا همایی، سیدعلی سیادت، «بررسی سطح ادراک دانشجویان از واژه های مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی و نقش دانشگاه در توسعه ی آن»، مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی، جلد اول، 1385.
27. نگاه کنید به: مهدی ناظمی اردکانی، «مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی و مدیریت کشور در نگاه مقام معظم رهبری»، سایت آفتاب، 11 دی 1385.
28. همان.
29. همان.
30. وایت لسلی الف، تکامل فرهنگ، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، دشتسان، 1379، ص 24.
31. مایکل پین، فرهنگ اندیشه انتقادی، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز، 1382، ص 95.
32. نگاه کنید به: مهدی ناظمی اردکانی، همان.
33. نگاه کنید به: محمدامیر شیخ نوری، «مهندسی فرهنگی؛ راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی»، ماهنامه زمانه، شماره 58، تیر 1386.
34. اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی.

منبع مقاله :
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.