نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

افکار عمومی عبارت از مجموعه گرایش های ذهنی افراد یک واحد اجتماعی نسبت به موضوعات مطروحه است. بهترین نوع افکار عمومی را افکار عمومی صمیمی و دیرپا دانسته اند، زیرا از تعادل، ثبات و دوام بیشتری برخوردار است. (1)
افکار عمومی زیربنای تبلیغات به شمار می رود. به بیان دیگر همه سعی و تلاش تبلیغات اعم از سیاسی، تجاری یا فرهنگی در جذب یا همسویی افکار عمومی است. امروزه در اغلب کشورها افکار عمومی یک قدرت واقعی است و اهمیت آن بستگی به رشد سیاسی مردم دارد و دولت و مسئولان کشور (حتی در نظام های سیاسی خودکامه و استبدادی) ناچارند به آن توجه کنند. مؤثرترین نوع تبلیغ، فرایندی است که مردم را بی اراده وادار به دیدن و شنیدن کند، به عبارتی اراده تفکر را از آنها سلب نماید. در این میان تبلیغات دیداری-شنیداری یعنی همان استفاده از رادیو و تلویزیون، مؤثرترین نقش را بازی می کند. تردیدی نیست که رسانه ها نقش زیادی در شکل دهی افکار عمومی دارند، با این حال از آنجا که افکار عمومی در پاره ای موارد بازتاب خواست های بی آلایش فطرت انسانی هستند، چه بسا شاهد پدیده های معکوس هستیم. بدین معنی که افکار عمومی درست نقطه مقابل رویه رسانه های گروهی رفتار می نمایند و آنها را تحت تأثیر خود ناگزیر به اصلاح روش می سازند. این پدیده را ما در جریان انقلاب اسلامی شاهد بودیم. بنابراین نباید نسبت به کارکرد رسانه ها در افکار عمومی، به صورت یک سویه قضاوت کرد.
در دوران فعلی، رابطه تنگاتنگی را می توان میان تبلیغات سیاسی، آگهی های تجاری، اخبار و حتی آموزش و پرورش مشاهده کرد. بسیاری از اقتصاددانان، جامعه شناسان یا فلاسفه، خصوصاً در جوامع غربی، بر نقش فزاینده تلویزیون در عملکرد دموکراسی های جدید تأکید کرده اند.
رسانه ها همچنین با نمایش زندگی عده ای از شخصیت های فرهنگی به شهروندان منزوی، آنها را در زندگی جمعی تازه ای مشارکت می دهند. هنرمندان و سیاستمداران به تدریج چهره های آشنا می گردند و موضوع گفت و گو واقع می شوند. افراد با سیاستمداران نظرات و هویت مشترکی پیدا می کنند و علاقه یا نفرت مشترک خود را نسبت به سیاستمداران خاصی کشف می نمایند و این خود باعث تقویت انسجام گروهی در آنها می شود. سریال های تلویزیونی نیز همین نقش را ایفا می کنند. آنها در واقع الگوهای رفتاری عرضه می نمایند.
البته افکار عمومی پدیده ای تازه نیست، بلکه در گذشته نیز این پدیده برای متفکران و سیاستمداران مطرح بوده است. ارسطو و دیگر متفکران یونان و روم باستان به نقش افکار عمومی (به عنوان حامی قدرت حاکم یا عاملی برای سرنگونی) اشاره کرده اند. در زمانی که با نوزایش ایتالیایی زمینه برای شناخت واقعی دولت و حکومت شکل می گرفت، ماکیاولی (2) در کتاب شهریار (3) نوشت:« این ملت است که سزاوار توجه است، زیرا که از همه قوی تر و نیرومندتر است». از نظر هابز (4) نیز جهان تحت سیطره افکار عمومی است و پاسکال نیز افکار عمومی را ملکه جهان و قدرت را پادشاه ستمگر آن دانست. ویلیام تمپل (5) نظریه افکار عمومی را به مثابه منشأ قدرت طرح ریزی می کند و می نویسد:« افکار عمومی، بنیاد و اساس هر حکومتی را تشکیل می دهد. در واقع، می توان گفت هر حکومتی به نسبتی که افکار عمومی از آن حمایت می کند، قوی یا ضعیف می شود. » (6)
روسو تفکر دیگری را مطرح نمود و آینده را در فرمول مشهور خود «قرارداد اجتماعی» ترسیم کرد، که شعار کشورهای دموکراتیک شد و باقی ماند:« تنها اراده عمومی است که می تواند دولت را هدایت کند. »
امروزه حکومت و دولت، موضوع افکار عمومی شده است و صاحبان قدرت در معرض داوری همگان قرار گرفته اند. صاحبان نفوذ دیگر نمی توانند قدرت را به دست بگیرند و یا آن را حفظ کنند، مگر با موافقت ضمنی یا آشکار نیروی ناپیدایی به نام افکار عمومی (7) .
درست در همین نقطه، نقش رسانه ها باز می گردد: رسانه های همگانی در زمره عوامل اساسی شکل دادن افکار عمومی در جهان امروز هستند. یعنی رسانه های عمومی می توانند به جای ارتقاء سطح آگاهی و فرهنگ، به تحمیق مردم دست یازند و رهبران و مدیران لایق را نالایق و برعکس مقامات نالایق را توانا نشان دهند.
در کتاب مدیران مغزها نوشته شیلر (8) چنین آمده است:« گردانندگان رسانه های جمعی در امریکا تصاویر و اطلاعات خاصی را می آفرینند، مرحله به مرحله کامل می کنند، پالایش و منتشر می سازند تا به وسیله آن باورها و گرایش ها و سرانجام رفتار ما را تعیین کنند. هنگامی که این گردانندگان، ماهرانه پیام هایی را خلق می نمایند که با واقعیت های زندگی اجتماعی مطابقت ندارد، اداره کننده مغزها لقب می گیرند». به خصوص، بعد از موفقیت های چشمگیری که از تبلیغات دکتر گوبلز در آلمان نازی به دست آمد، این عقیده حاصل شد که وسایل ارتباط جمعی بر عقاید و افکار عمومی اثر می گذارند. بعد از آن، این اندیشه در نظر مردم عادی و تحصیل کرده رواج یافت که وسایل ارتباط جمعی قدرتی مافوق تصور دارند و می توانند افکار فلسفی و سیاسی را منقلب نمایند، شکل تازه ای بخشند و تمامی رفتارها را آن گونه که می خواهند هدایت کنند. بر اساس همین اصل، این عقیده رواج یافت که مبارزات انتخاباتی از طریق تلویزیون، موجبات القاء بر انتخاب کنندگان را فراهم می آورد، زیرا حزبی که بیش از همه از تلویزیون استفاده می کند، لزوماً از انتخابات پیروز بیرون خواهد آمد. لازارسفلد (9) و پس از او دانشمندان دیگری مانند کاتز (10) ، کورت، لانگ و پول تحقیقاتی در زمینه مطالعه اثرات وسایل ارتباط جمعی بر عقاید جمعی انجام داده اند. (11)

تبلیغات بین المللی و امپریالیسم فرهنگی

تبلیغات بین المللی صرف نظر از ملیت افرادی که کارهای تبلیغاتی می کنند، مرزهای جهانی را درمی نوردد، یعنی مؤسسات و افرادی از یک دولت معیّن به انتقال تبلیغات برای ساکنین یک کشور اقدام می کنند. (12) تبلیغات بین المللی دارای یک جنبه فرهنگی است که آن را «تبلیغات فرهنگی بین المللی» (13) می خوانند. برخی آن را «امپریالیسم فرهنگی» توصیف کرده اند. در چارچوب تبلیغات فرهنگی بین المللی، هنر، آموزش، وسایل سرگرمی و تفریحی، ورزش و غیره که در جوامع دیگر مؤثر است، به کار گرفته می شود و امپریالیسم فرهنگی پدیده ای است که همسنگ و همزاد تکنولوژی ارتباطات است.
مک لوهان (14) در سال 1960 درباره «دهکده جهانی» سخن گفت و اکنون می بینیم که دنیا به صورت یک دهکده درآمده است. ولی متأسفانه در حالی دنیا به صورت یک دهکده جهانی درآمده است که صاحبان تکنولوژی ارتباطات به علت تسلطی که بر آن دارند، جوامع انسانی و مسیر افکار عمومی را در جهت دلخواه خود سوق می دهند. برای مثال امریکا با داشتن تکنولوژی پیشرفته نقش بسیار تعیین کننده ای یافته و در تلاش است تا جهان را به سمت امریکایی شدن پیش ببرد.
با نگاهی به آمار مربوط به میزان بهره وری وسایل ارتباط همگانی در نقاط مختلف جهان مشاهده می شود این امر بیشتر از آنکه یک عامل فرهنگی باشد، یک عامل سیاسی است، چرا که تسلط بر شبکه های ارتباطی در واقع تسلط بر فرهنگ، دانسته ها، مصرف ها و حتی تصمیم گیری های جهانیان است و در حقیقت فقر اطلاعات (همانند دیگر صور فقر) از سوی قدرتمندان دنیا به کشورهای محروم جهان تحمیل می شود. (15) قدرت های بزرگ از طریق پیام در جهان (همچون زمینه های دیگر تسلط و نفوذ) مصری ها یا آرژانتینی ها یا سوئدی ها را وادار می کنند بی آنکه خود بدانند، از دریچه چشم امریکایی، انگلیسی یا فرانسوی به جهان بنگرند. این تسلط و نفوذ در درجه اول از طریق خبرگزاری های بزرگ اعمال می شود. چهار خبرگزاری غربی یعنی «یونایتدپرس»، «آسوشیتدپرس»، «رویتر» و «خبرگزاری فرانسه» هستند که با شبکه بین المللی و خبرنگاران پراکنده در سطح جهانی فعالیت گسترده دارند. از آنجا که روزنامه های جهان نوعاً اخبار خارجی خود را از این چهار خبرگزاری کسب می کنند، عملاً زمینه انحصار خبری و تک صدایی را در جهان پدید آورده اند. این وضعیت تا بدانجا رسیده که حتی برخی آن را با عنوان امپریالیسم اطلاعات محکوم نموده اند. (16)
سازمان های تلویزیونی کلیه کشورهای جهان قراردادهایی با مؤسسات تلویزیونی امریکا، ‌یا BBC و یا سازمان رادیو و تلویزیون فرانسه منعقد کرده اند و بنابراین قراردادها می توانند از فیلمهای مستند آنها که اغلب از طریق شبکه ماهواره ای مخابراتی امریکایی پخش می شود، استفاده کنند. کشورهای بزرگ بی آنکه به کوچک ترین فشار دیپلماتیک یا صرف کوچک ترین هزینه نظامی نیاز باشد، می توانند در سطح تحلیل ها و نفوذ بر افکار عمومی بر باقی دنیا اثر بگذارند. تعدادی از روزنامه های آنان به عنوان منشأ و منبع افکار و اخبار، مورد استفاده دیگر روزنامه ها قرار می گیرند که از آن جمله است «نیویورک تایمز» در ایالات متحده و «اکونومیست » در انگلستان و «لوموند» در فرانسه. این سه نشریه را همیشه می توان روی میز کار سرمقاله نویسان جراید جهان دید. اینان پیش از آنکه شروع به نوشتن بحث ها و تحلیل های خود کنند، ترجیح می دهند نظر کسانی را که در مقام استادکار می شناسند، در خصوص موضوع مورد نظر بدانند. (17)
هربرت شیلر، استاد ممتاز دانشگاه کالیفرنیا، برای امپریالیسم فرهنگی چنین مشخصاتی را ارائه کرده است:
«واژه امپریالیسم فرهنگی نشان دهنده نوعی نفوذ اجتماعی است که از طریق آن کشوری اساس تصورها، ارزش ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل می کند. امپریالیسم فرهنگی از طریق ارتباطات، پدیده ای اتفاقی و اضطراری نیست، بلکه برای کشورهای امپریالیستی که تلاش می کنند بدین وسیله تسلط اقتصادی و برتری سیاسی خود را بر ممالک دیگر برقرار و حفظ کنند، امری حیاتی است».
وی در دنباله نظریه خویش درباره سلطه فرهنگی راجع به مفهوم امپریالیسم فرهنگی و نقش خاص وسایل ارتباطی در فرایند عملکرد آن نیز می نویسد:
«وسایل ارتباط عمومی، بهترین نمونه بنگاه های عامل هستند که در فرایند رسوخ به کار گرفته می شوند. برای رسوخ کردن در سطح فراگیر، وسایل ارتباطی خود نیز، باید به وسیله قدرت سلطه گر رسوخ جو، قبضه شوند. این امر به طور گسترده، از طریق تجاری شدن رادیو- تلویزیون صورت می پذیرد. » (18)
به عقیده وی از همان سال های پس از جنگ جهانی دوم که ایالات متحده با کمک نظامی به انگلستان و فرانسه برای غلبه بر آلمان هیتلری و کسب رهبری جهان تلاش می کرد، برنامه ها و سیاست هایی نیز در جهت استیلای فرهنگی و ارتباطی بر دنیا تدارک می دید.
شاهد بودیم که در جریان جنگ خلیج فارس در سال های 1990 و 1991، بُعد تازه ای از انحصار و کنترل اطلاعات به نمایش درآمد. پیام ها و تصویرهایی که در سراسر کشور امریکا و جهان به گردش درمی آمدند، همگی از یک شبکه ارسال می شد و شبکه خبری کابلی CNN نیز به نوبه خود، مطالب را از دو منبع پنتاگون و کاخ سفید به دست می آورد. در نتیجه بیشترین فهم جهان از آ‌نچه در خلیج فارس می گذشت، عملاً از یک منبع امریکایی کسب می شد. (19)
اکنون آشکار است که استعمار فرهنگی و امپریالیسم تبلیغی، تغییر و تحول در نظام ارزشی جوامع را هدف گرفته و برای تجزیه اراده ملی و نابود کردن قدرت مقاومت ملت ها به ایجاد تغییرات مناسب در نظام ارزشی جوامع می پردازد.

امپریالیسم فرهنگی و نابودی فرهنگ های ملی

بخش مهمی از روابط بین الملل، از روابط فرهنگی و ارتباطی تشکیل می شود. برخی از محققان انتقادی معتقدند فرهنگ های ملی کشورهای در حال توسعه، در نتیجه امپریالیسم فرهنگی کشورهای غربی- به ویژه ایالات متحده- عملاً رو به نابودی است و در این زمینه نقش مخرب رسانه ها از همه شدیدتر است.
دنیای کنونی را می توان به یک معنی، دنیای«ورای امپریالیسم» (20) دانست. بخش اعظم تاریخ جهان، به ویژه از سال 1945 به بعد، مربوط به منازعات مردم زیرسلطه برای رهایی خود از امپراتوری های اروپایی قرن نوزده و ایجاد کشورهای مستقل جدید در افریقا، خاورمیانه و آسیاست. اما سلطه اقتصادی غرب بدین معنا بود که بسیاری از کشورهای جهان سوم به رغم استقلال سیاسی، همچنان به شیوه های کاملاً پیچیده ای خود را وابسته به تحولات جوامع صنعتی غربی می بینند. بدین ترتیب، کشورهای جهان سوم دنبال کردن تعاریف و راه های توسعه مستقل خاص خود را بسیار دشوار می یابند. روابط جدید، با روابط قدیمی امپریالیسم متفاوت است. این روابط جدید، ‌که غالباً وابستگی و «امپریالیسم فرهنگی» خوانده می شوند، به عنوان شکل عمده ای از وابستگی مورد تحلیل واقع شده اند. (21) جریان کسب استقلال سیاسی را شاید بتوان پایان ماجرا در نظر گرفت. اما درست تر این است که این فرایندها را در واقع باید آغاز یک تحول نوین پنداشت که شاید بتوان آن را امپریالیسم فرهنگی و یا وابستگی فرهنگی نامید. آگاهی یافتن از اینکه استمرار سلطه غرب بر کشورهای جهان سوم (حتی پس از استقلال رسمی) تا اندازه ای مبتنی بر تکنولوژی ارتباطات است، چندان دشوار نیست. اما این استقلال از یک نقطه ضربه پذیر بود و آن اینکه بر یک ایدئولوژی استوار بود که در بسیاری از مناطق جهان سوم پذیرفته شد و بر اساس آن، تنها یک راه برای توسعه اقتصادی پیش بینی می شود و آن تقلید فرایند توسعه جوامع سرمایه داری صنعتی غرب است. (22)
اخبار کشورهای در حال توسعه از سوی رسانه های امپریالیستی تحریف می شود و این امر، از دو جنبه می تواند خطرناک باشد. یکی اینکه رسانه های غربی، آگاهانه، تصویر کشورهای در حال توسعه را در گزارش های خبری خود با تمرکز روی اخبار«داغ» (ناآرامی های سیاسی، کودتاها و بلایا و حوادث) غیر از آنچه هست، نشان می دهند، دیگر اینکه درباره تلاش هایی که برای عمران در این کشورها صورت می گیرد (هرچند چندان هیجان آور نیست، اما در حقیقت زندگی میلیون ها نفر را تغییر می دهد) گزارش هایی اندک ارائه می نمایند. افزون بر آن، چون بیشتر خبرهایی که به مخاطبان جهان عقب مانده می رسد، توسط رسانه های بزرگ خبری تهیه می شود، ‌مردم کشورهای جهان سوم، همان تصاویر تحریف شده را دریافت می کنند و این غرور ملی آنان را جریحه دار می کند و به احساس هویت فرهنگی شان آسیب وارد می آورد. (23)
در حوزه بایکوت کردن رسانه های اطلاعاتی جهان سوم، کنش های امریکایی قابل توجه است. هدف مبارزه امریکا علیه جهان سوم این بود که افکار عمومی را متقاعد سازد تقاضای ملت های غیرمتعهد برای ایجاد برابری اطلاعاتی و حفاظت از استقلال ملی و فرهنگی خود در برابر فرآورده های رسانه های تجاری، از برنامه های توتالیتاریستی تمایزناپذیر است. به عبارت دیگر تلاش این دولت ها برای توسعه سینما، تلویزیون و صنایع انتشاراتی ملی به عنوان اقدام های سانسورگرایانه وانمود شده اند. بنابر تفسیر غربی، حمایت دولت های جهان سوم از فرهنگی و اطلاعاتی، نفی آزادی بوده است. بر این اساس پایه مطبوعات آزاد باید بر مالکیت خصوصی استوار باشد و استدلال در این زمینه هم این گونه بسط یافته بود که بدون مالکیت خصوصی روزنامه، ‌ایستگاه رادیو، ‌تلویزیون یا سایر رسانه ها، آزادی مطبوعات وجود ندارد. (24)

تلاش برای فرهنگ واحد جهانی

سیاست گزاری و اقدام عملی ایالات متحده در زمینه جریان آزاد اطلاعات از اواخر جنگ جهانی دوم به شکل قابل ملاحظه ای موفقیت آمیز بوده است. این سیاست نظری و عملی، به استثنای دوره کوتاهی در اواخر سال های 1960 و 1970 همواره مسلط بوده است. به این ترتیب دروازه های جهان در برابر جریان نیرومند تصویرها و پیام های ساخت امریکا گشوده بوده و فرهنگ عامه امریکایی، جوانان را در سراسر کره زمین تحت تأثیر قرار داده است.
نیم قرن پیش، هنری لوس (25) در سرمقاله لایف، خطاب به امریکایی ها مصرّانه ابراز داشت:« باید از صمیم قلب وظیفه و موقعیت خود را به عنوان نیرومندترین و مهم ترین ملت در جهان بپذیریم و در نتیجه، نفوذمان را برای مقاصدی که مناسب می بینیم با استفاده از وسایلی که مناسب می دانیم، در دنیا اعمال کنیم.» او افزود:« اکنون زمان آن فرارسیده است که در حکم نیروگاهی باشیم که از آن آرمان ها به سراسر جهان منتشر می شوند». در واقع فرارسیدن عصر امریکایی می بایست از سوی نیرومندترین مجموعه های ارتباطات در ایالات متحده امریکا اعلام می شد. لوس به عنوان مدیر این مجتمع، پیش از دیگران دریافته بود که ترکیب نیروی اقتصادی و کنترل اطلاعاتی یا تصویرسازی، شکل دهی افکار عمومی (و یا هر نام دیگری که شما برای این مفهوم قائل شوید)، جوهر نوین قدرت در سطح بین المللی و داخلی است.
در 16 فوریه 1962، کندی رئیس جمهور امریکا با صدور یک حکم اجرایی، پست مدیریت ارتباطات راه دور را در اداره برنامه ریزی اضطراری ایجاد کرد. حکم رئیس جمهوری با این عبارت آغاز شد: «ارتباطات راه دور برای امنیت و رفاه این ملت و رهبری امور خارجی حیاتی است» (26) .
معاون وزیر کشور امریکا در سال 1962 اظهار داشت: «مسئله ما توسعه ارتباطات اصلاح شده با بسیاری پست های جدیدتر در سراسر جهان، به ویژه افریقا، آسیا و امریکای لاتین است. استعداد ایجاد ارتباط سریع با این مناطق عنصر لازم در مدیریت روابط بین الملل ماست. امروزه برقراری سریع ارتباط در سراسر این مناطق (افریقا و جهان سوم) برای منافع ما حیاتی به شمار می آید.» (27)
رضایت از جاسوسی ماهواره فضایی جانسون، رئیس جمهور وقت امریکا را واداشت تا آشکارا اعلام کند با وجودی که هزینه های تمامی برنامه فضایی در سال 1967 حدود 40 میلیارد دلار است، «هزینه ای بیشتر از ده برابر این رقم نیز قابل توجیه است».
اکنون بسیاری از کانادایی ها احساس می کنند که بیشتر برنامه های در حال پخشی را که می بینند و می شنوند، به نیازهای یک کانادایی پاسخ نمی گوید. یک کانادایی دیگر به نام هنری کامور (28) در سمپوزیومی با عنوان «تلویزیون امریکایی با ما چه کرده است؟» بر همین مسئله بیشتر تأکید می کند. او می نویسد:« کانادا در امتداد یک مرز بزرگ و بی دفاع در تماس با ایالات متحده است و فرایند امریکای آزمزی (29) (تأثیرگذار) نه تنها تلویزیون ما، بلکه ارزش ها و تمامی جنبه های فرهنگ ما را نابود می کند. تلویزیون امریکایی توسعه هویت فرهنگی کانادایی را تقریباً غیرممکن ساخته است. تلویزیون امریکایی، تلویزیون را به عنوان یک هنر نابود کرده است. اغلب، به کانادایی ها گفته می شود که دشمنان بالقوه آنان، شوروی و چین هستند. به نظر من ایالات متحده دشمن بسیار خطرناک تری است. » (30)
وزارت دفاع امریکا در سراسر جهان، یک شبکه پخش دارد که دارای 38 فرستنده تلویزیونی و 20 فرستنده رادیویی است. صدای امریکا، برای پیام گیر خارجی با وسعتی ناشناخته، در حدود 845ساعت در هفته و به 38 زبان پیام می فرستد. برآورد می شود بیشتر از 5000 ایستگاه وابسته به این آژانس، در هفته حدود 15000 ساعت برنامه پخش می کنند. (31)
در حال حاضر چنین به نظر می رسد که یک قانون گرشام (32) فرهنگی در سطح بین المللی شکل می گیرد که بر اساس آن، کم ارزش ترین فرآورده های اجتماعی بیشترین میزان گردش را دارند. سیاست ناو جنگی، در حال حاضر ابزاری است که در قفسه اشیاء عتیقه نگهداری می شود، اما سیاست ارتباطات، حرفه پُررونق امروزی است.
خطاها و شکست ها در کشاورزی و صنعت حتی اگر گاهی فاجعه آمیز باشند، باز جبران پذیرند؛ اما الگوهای فرهنگی، وقتی مستقر شدند، به شکل پایان ناپذیری پایدار می مانند. همانندسازی فرهنگی که سال هاست در ایالات متحده اجرا می شود، اکنون سراسر جهان را تهدید می کند، فرهنگ های محلی به دلیل سرریز کردن های تولید انبوه و پخش تجارتی، در حال غرق شدن است.
اکنون این کشورهای فقیر و دولت های جوان هستند که برای دفاع از خود در برابر ارتباطات جدید، توانایی کمتری دارند. آنها به شکل فزاینده ای برای نصب تجهیزات و تهیه برنامه به سرمایه هایی تکیه دارند که ساختارهای پخش را در این کشورها، به سرعت به مینیاتوری از نظام های غربی تبدیل می کند. در این حالت، پخش برنامه با خواست های ملتِ واردکننده موردنظر هماهنگی ندارد و اگر چیزی عرضه شود، تصویرها و سبک هایی از زندگی است که با مشکلات و نیازهای بیشتر کشورهای«ندار» بی ارتباط است.
تصورات آرمانی دولت های «ندار» به شکل فزاینده ای در بند وسایل اطلاعاتی امریکایی قرار می گیرند. اقتدار ملی برای خلق نگرش و شکل دهی به عقاید شهروندان جهانِ در حال توسعه تضعیف و به شکل روزافزونی به نیروهای خارجی قدرتمند واگذار می شود. (33)
تبلیغات بین المللی کشورهای در حال توسعه از کمبود میزان بازدهی رنج می برد؛‌ و به رغم اختلاف نظام های سیاسی و درجات رشد اقتصادی، به تدریج نقش جهانی وسایل تبلیغات بین المللی افزایش می یابد. همچنین از آنجا که وسایل تبلیغاتی یکی از منابع قدرت می باشد، نوعی نابرابری در توزیع وجود دارد. این نابرابری در وجود اقلیتی پدیدار می شود که متولی فرستادن پیام می باشند، اما در مقابل اکثریتی هستند که دریافت کننده ی این پیام هستند.
می توان گفت از نظر پیام، کشورهای جهان به دو دسته فقیر و غنی تقسیم می شوند: کشورهای ثروتمند کشورهایی هستند که به شکل اساسی متولی حاکمیت در کار فرستادن پیام می باشند. اما کشورهای فقیر، کشورهایی هستند که معمولاً دریافت کننده پیام می باشند. در پیشرفت اقتصادی و تقدم تکنولوژی، تکامل وسایل ارتباط جهانی را پدید آورد. بدین ترتیب تهیه، وارد کردن و یا ساختن آن محتاج به سرمایه زیاد، کارشناسان و تکنولوژی پیشرفته گردید و پیشرفت اقتصادی در ارتباطات بین المللی تأثیرگذار شد و کشورهای پیشرفته حاکم بر منابع اساسی خبر در جهان شدند. (34)
این در حالی است که کشورهای عقب مانده در اغلب اوقات مالک خبرگزاری های محلی هستند و یا اصلاً خبرگزاری ندارند و کاملاً از لحاظ امکانات، کادرهای اداری، تکنولوژی و تأثیرگذاری ضعیف می باشند. این ضعف و ناتوانی در مورد رادیوها و روزنامه های این کشورها نیز وجود دارد. حتی کار به جایی می رسد که این کشورها لاجرم به خبرگزاری های بین المللی تکیه می کنند که ابداً راهگشا نیست.
اگر بخواهیم نمونه ای از انحصار و تمرکز در ارتباطات بین المللی را نشان دهیم، باید بگوییم: از نظر تاریخی، بیش از یک قرن پیش خبرگزاری های «هاواس» (35) فرانسوی، «رویتر» (36) انگلیسی و «ولف» (37) آلمانی جهان اخبار را به مناطق نفوذ خود تقسیم کردند. این عمل در اوضاع و احوال حاکمیت استعمار غربی به منظور تسلط بر مناطق مختلف جهان و تقسیم آن در شکل مناطق تحت نفوذی که با احتیاجات فرانسه، پروس (آلمان فعلی) و انگلستان سازگار باشد، انجام شد. (38)
در سال 1856، خبرگزاری های سه گانه (هاواس، رویتر و ولف) برای هماهنگی فعالیت های خود و به منظور اجتناب از رقابت و کسب سودهای کلان با هم به توافق رسیدند. پس از امضای معاهده اخبار در سال 1870، انحصار بین المللی اخبار افزایش یافت، زیرا آنان جهان را به چند منطقه تقسیم کردند. بر اساس این معاهده، به خبرگزاری ولف اجازه انتقال اخبار در آلمان، اتریش، هلند، ‌کشورهای اسکاندیناوی، روسیه و بالکان داده شد و خبرگزاری وین تحت نفوذ این خبرگزاری قرار گرفت. مناطق ایتالیا، سوئیس، ‌اسپانیا، پرتغال و امریکای مرکزی و جنوبی به خبرگزاری هاواس واگذار شد؛ و مصر نیز در منطقه مشترک خبرگزاری هاواس و رویتر قرار گرفت. (39)
از دیگر سو خبرگزاری رویتر به شرق دور، امپراتوری بریتانیا و ترکیه دسترسی پیدا کرد. اما خبرگزاری امریکا (The New York Associated Press) که عضو کوچک این انحصار به شمار می آمد، فقط ایالات متحده امریکا را تحت پوشش قرار داد و خبرگزاری روسیه (The Russian Telegraph Agency) ناگزیر به خبرگزاری ولف آلمان تکیه کرد. (40)
از آنچه گذشت معلوم می شود علاوه بر انحصار و تمرکز در ارتباطات بین المللی، وسایل تبلیغات بین المللی، اخبار، حواشی و تحلیل ها را از طریق مصالحی که در چارچوب آن حرکت می کنند، انتقال می دهند. با توجه به مسائل سیاسی و اقتصادی ویژه خبرگزاری ها، این یکی از مشکلات کشورهای در حال رشد است که هیچ خبرگزاری قدرتمندی را مالک نیستند و به همین دلیل مجبورند به این خبرگزاری ها اعتماد کنند و از مواضع آنها متأثر شوند.
نکته دیگر در همین زمینه به کارکرد رادیوها بازمی گردد. تجربه به ما می گوید که معمولاً زمانی شنوندگان به رادیوهای خارجی گوش می دهند که مطالبی را که از این رادیوها به دست می آورند، نمی توانند از رادیوهای داخلی بشنوند و یا به خبرهای داخلی اعتماد ندارند و یا میل دارند از نقطه نظرات دیگران آگاهی داشته باشند و یا دستگاه های تبلیغاتی داخل، امکاناتی که بتواند برنامه های همطراز با استانداردهای بین المللی را ارائه دهند، ‌در اختیار ندارند.

رسانه های گروهی جهانی و فرهنگ توده یا تجاری شدن فرهنگ

برخی از صاحب نظران، دوره جدیدی در موفقیت رسانه ها تحت عنوان «عصر ماهواره» را مطرح نموده اند. این عده عموماً معتقدند جامعه جدیدی در حال شکل گیری است که خصوصیت عمده ی آن حاکمیت تکنولوژی ماهواره ای است. جامعه جدید که با تعبیری چون جامعه اطلاعاتی (41) نیز تعریف شده است، عمر کوتاهی دارد. واقعیت حکایت از این دارد که فرهنگ ها تنها تحت تأثیر عوامل درونی خود تغییر نمی پذیرند، بلکه عوامل خارجی نیز در این تغییرپذیری جدید مؤثرند. رابطه فرهنگ ها با یکدیگر، اثرگذاری شرایط سیاسی و اجتماعی و نقش تکنولوژی های جدید در تحول فرهنگ با اهمیت می باشد. در دوره جدید، پدیده ماهواره به طور جدی تر و همه جانبه مطرح شده و سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ایدئولوژی، علایق، روحیات و رفتار آدمیان را در اقصی نقاط جهان تحت تأثیر قرار داده است. طراحان و اشاعه دهندگان تکنولوژی ماهواره ای در مقابل این سؤال که با گسترش و فراگیری ماهواره ای جهان، در آینده از گوناگونی فرهنگی خبری نخواهد بود و فرهنگ های ملی و بومی آسیب پذیر خواهند شد، معتقدند اگر فرهنگ بومی و محلی توان حضور و مبادله فرهنگی با فرهنگ ارائه شده توسط ماهواره را ندارد، بهتر است بمیرد. از نظر سازندگان و صاحبان تکنولوژی ماهواره ای، جهان باید به سوی یکسانی برود و از سوی مخالفین، اصل بر عدم پذیرش و برخورد و مقابله است. در عصر ماهواره رابطه فرهنگ ها در حالت اعتدالی و برابر، به مشارکت نخواهند پرداخت، بلکه نوعی تقابل فرهنگی صورت خواهد گرفت. (42)
در مطالعات انتقادی نوین که به ویژه در مکتب فرانکفورت سامان گرفت، صنایع فرهنگی از دیدگاه کسانی چون تئودور آدورنو (43) و ماکس هورکهایمر (44) شامل بخش جدیدی از مؤسسات اطلاع رسانی مانند رادیو، تلویزیون، مطبوعات و سینما بود که برای به ثمر رسانیدن خواست سودجویانه صاحبان صنایع به کار افتاد و نتیجه آن تولید تخدیرکننده محصولات فرهنگی، ایجاد بازارهای وسیع تر تجاری و سازگاری سیاسی بود. حاصل این صنعت فرهنگی«فرهنگ توده» نام گرفت که فرهنگی منفعل کننده و اسیرکننده است و «از جهان اداره شده» تراوش می کند. نظریه «صنایع فرهنگی» بیش از آنکه تحقیقات روشنگرانه ای را در ارائه مقوله ارتباطات نوین و فرهنگ به سامان رساند، جوهره نظام صنعتی جدید را مورد انتقاد قرار می دهد. در حقیقت اساس نقد ‌آدورنو و هورکهایمر این است که در شبکه پیوندها و ارتباط های رهبری شده، آگاهی انسان یکپارچه می شود، فردیت زوال می یابد و پدیده «ناتوانی من» در روند اجتماعی کردن یکپارچه انسان بروز پیدا می کند. (45)
به موجب نظریات اولیه اصحاب مکتب فرانکفورت، کارکردهای پنهان ارتباطات نوین و نقش سلطه گرایانه فرهنگ صنعتی در خلق افکار عمومی بیشتر در ساختار تکنولوژیک فرهنگ جوامع صنعتی نهفته است، ‌اما آنچه کسانی مانند هربرت مارکوزه (46) تحت عنوان« فرهنگ بسته بندی شده» یا «تک ساحتی شدن انسان در جامعه صنعتی» مطرح می کنند، ناظر بر نوع جدیدی از آگاهی است که به وسیله نظام اجتماعی، شکل و رنگ می گیرد. از بین رفتن نظام مستقل نیازمندی های انسان در برابر شرایط و مناسبات اجتماعی، دستکاری تردستانه آنها و هضم شیوه های اندیشیدن و سخن گفتن در نوعی یکپارچگی سرکوب کننده موجب می شود که نه تنها آگاهی فردی بلکه تمامی میراث ها و فرآورده های فرهنگی و معنوی انسان، خصلت یک گونگی می یابند. به اعتقاد مارکوزه همه جوامع صنعتی پیشرفته اعم از سرمایه داری و سوسیالیستی دارای همین خصیصه هستند. (47)
یکسان سازی و همانند شدن خطوط کلی تمدن صنعتی اخیر نشان می دهد تمرکز و تنظیم، جایگزین استقلال فردی می شود و رقابت سازمان یافته عقلانی به گونه ای از تسلط مشترک اقتصادی و بوروکراسی سیاسی را به وجود می آورد و دستگاه های ارتباط جمعی و صنعتِ سرگرم کنندگی و وقت گذرانی و آموزش و پرورش در تلاش ساختن جامعه ای یکنواخت هستند.
آلتوسر (48)، رسانه های ارتباط جمعی را به عنوان بخشی از «دستگاه های ایدئولوژیک» از ابزارهای اساسی قدرت حاکم می داند که می توانند با ارائه تصویرهای مطلوب نظام جهانی یا اجتماعی، اندیشه مناسب را «بازتولید» کنند. نقشی که رسانه های جمعی در برآوردن نیاز «همانندجویی» و «فرافکنی» افراد دارند، (به نظر گروهی از صاحب نظران در مطالعات مکتب فرهنگ توده مانند ادگار مورن) (49) به تدریج فاقد جنبه های خلاقانه می شود، به سویی کالایی شدن و تجاری کردن فرهنگ سوق پیدا می کند. در حقیقت هدف های تجاری صنایع فرهنگی موجب می شود رؤیای خوشبختی در این فضای زیست فرهنگی، به کابوسی از تقلید، خشونت و آگاهی کاذب تبدیل گردد.
نهایت آنکه« تکنوپولی» نظامی است که در آن تکنولوژی به ویژه تکنولوژی های ارتباطی جای هر باور، قدرت، ارزش و اخلاقی را می گیرد و جامعه را به قربانگاه معنویت و اخلاق می برد. (50) انتقاد دیگری که در حوزه فرهنگی بر وسایل ارتباط جمعی وارد است، عبارت از جنبه عوام فریبی همزاد با پدیده صنعتی شدن و رشد مصرف است. غالباً پیش می آید که برای رضایت خاطر مصرف کننده از هیچ کاری فروگذار نشود و سعی می شود توجه او جلب گردد.
فرهنگ جمعی به اعتقاد ادگار مورن از نظر تاریخی مربوط به «صنعتی شدن ثانوی» است، یعنی صنعتی شدن روح. این حالت «بر حسب هنجارهای جمعی تولید صنعتی که از طریق تکنیک های انتشار جمعی اشاعه پیدا کرده، ایجاد شد و ناظر به یک توده اجتماعی است». فرهنگ جمعی، ارزش های مصرفی را به مردم ارائه می کند؛ همان ارزش هایی که ویژه این فرهنگ است و نمایشگر فردی متوسط و عامی است. ادگار مورن معتقد است فرهنگ جمعی «فرآورده دیالکتیکی تولید- مصرف در بطن دیالکتیک کلی جامعه در تمامیت آن است.» (51)
با توجه به مراتب فوق و در عین سرعت غلبه «تکنوپولی» می توان گفت فرهنگ های ملی در صورت مولد و زایا بودن و هماهنگ شدن اخلاق و نظریه های دینی آنها با مقتضیات جدید می تواند به حیات خویش ادامه دهد و در تلاقی با فرهنگ های جهانی و منطقه ای بر عمر خویش بیفزاید. ولی اگر یک فرهنگ ملی در حال رکود و رخوت باشد، فرهنگ جهانی صرفاً باعث نمودار شدن این رکود و رخوت می شود و نه بیشتر. گناه انحطاط یک فرهنگ را نمی توان صرفاً بر عهده فرهنگ های دیگر نهاد.

فرجام

1. امنیت ملی کشورها مهم ترین عامل در حیات اجتماعی و بین المللی آنان می باشد. در دنیای امروزی ایجاد، حفظ و استمرار امنیت ملی صرفاً از طریق به کارگیری روش های سخت افزاری میسر نیست. به همین دلیل در نظریه های جدید، تعریف امنیت ملی با گزینه های کیفی دیگری مانند توسعه و فرهنگ تکمیل می شود.
2. در عصر ارتباطات و اطلاعات یکی از مهم ترین ابزارهای فرهنگ ساز که در جهت توسعه به کار گرفته می شود، وسایل ارتباط جمعی است. از این نظر استفاده مثبت از رسانه های گروهی کشورها می تواند نقشی مهم و اساسی در ایجاد و استمرار امنیت داشته باشد، اما همین رسانه ها به سهولت می توانند امنیت ملی کشورها را تضعیف نمایند.
3. بحران هویت در تعامل دوسویه با بحران مشارکت می تواند اقتدار ملی را بکاهد و امنیت ملی را تهدید نماید. تکنولوژی ارتباطی امروزه با پیوند یافتن با منابع قدرت های بزرگ غربی، وارد این حوزه و چنین تأثیری گردیده است.
4. کارویژه مثبت رسانه های گروهی در عصر ما بسیار گسترده است:
• مردم را در پیوند سالم سیاسی قرار می دهد؛
• وفاق و گفت و شنود جامعه را ژرفا می بخشد؛
• به وحدت گفتمانی نخبگان و مردم کمک می کند؛
• پرسشگری مردم و پاسخگویی حکومت را نهادینه می سازد؛
• روند رو به بهبود ارتقاء قوانین و مقررات را تسریع می نماید؛
• تأخیر فاز طولانی مسئله - راه حل را به حداقل می رساند؛
• فرهنگ کار جمعی را تقویت می نماید؛
• خرافه زدایی می کند؛
• در فرایند نخبه پروری، ایفای نقش می کند؛
• تعصبات کهنه ی قومی- نژادی را پاک می کند؛
• به پویایی و مصونیت فرهنگی جامعه کمک می کند؛ و
• جامعه پذیری اجتماعی و سیاسی را بالاتر می برد.
5. از منظر کارکردی، شاید بتوان دو مؤلفه زیر را برترین کارویژه مثبت رسانه های گروهی عصر حاضر دانست:
• اتحاد مردم؛
• مشارکت آنان در توسعه ملی.
6. افکار عمومی، پدیدار نوینی است که در دو قرن اخیر شاهد تأثیرگذاری جدی آن بر حوزه های گوناگون هستیم. اکنون حتی قدرت های خودکامه ناگزیرند این عنصر مهم را در محاسبات خود ملحوظ دارند و از آزردگی یا لطمه به آن خودداری کنند. افکار عمومی در مقاطعی بازتاب خواست بی آلایش فطرت انسان ها در مخالفت با ستمگران بوده است. انقلاب اسلامی ما، یک نمونه از بیداری اسلامی افکار عمومی ملت در متن و بطن تبلیغات سیاسی و فرهنگ غربی مآب رژیم پهلوی بود، البته افکار عمومی که از معنویت تأثیر پذیرفته باشد، از سایر تأثیرات (از جمله تأثیرات رسانه های گروهی) عبور می کند و ‌آنان را ناگزیر به قبول کارویژه مثبت می نماید. با این همه، باید پذیرفت رسانه های گروهی- به ویژه در غرب- توان آن را یافته اند که افکار عمومی مردم خود را کاملاً تحت تأثیر قرار دهند. آقای شیلر در این خصوص از جامعه امریکایی مثال می آورد و از اداره کنندگان مغزها در خلق پیام هایی نام می برد که با واقعیت های زندگی اجتماعی انسان امریکایی مطابقت ندارند، اما سرانجام رفتار او را تعیین می کنند.
7. در عرصه بین الملل نیز ما شاهد اتفاقات تازه ای هستیم. امپریالیسم میلیتاریستی که با خیزش کشورها در پایان دو جنگ جهانی و دستیابی این کشورها به استقلال سیاسی عقب نشسته بود، اکنون با ابزار رسانه های گروهی، سلطه نوین خود را در ساختاری جدید (که محققان از آن با عنوان«امپریالیسم فرهنگی» یاد می کنند) رقم زده است. امپریالیسم فرهنگی اشاره به نوعی نفوذ در حوزه اجتماعی است که از طریق آن، کشوری اساس تصورها، ارزش ها، و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل می نماید. کوشش برای شناخت بهتر ماهیت امپریالیسم فرهنگی و دستیابی به نظریه های راهگشا دیری است که در کانون توجهات پژوهندگان و محافل علمی- سیاسی جهان قرار گرفته است.
8. دهکده جهانی مک لوهان، اگرچه فرصتی برای بشر معاصر است، اما در عین حال از گزند تهدید امپریالیسم فرهنگی عاری نیست. اکنون، تجاری شدن فرهنگ و شکاف رسانه ای و خبری شمال- جنوب باعث شده است تا کشورهای در حال توسعه، تحت فشارهای زیادی قرار بگیرند. وجود چهار سازمان خبری قوی بین المللی غربی و هژمون آنها در تمام سطوح خبر و تحلیل، یکه تازی خبری غرب از یک سو و زمین گیر بودن کشورهای در حال توسعه را از سوی دیگر، عیان ساخته است.
9. یک نقد مهم از سوی متفکران یکی از مکاتب سرشناس غرب نسبت به رسانه های غربی شده، تهدیدات آنها را برای انسان غربی عیان ساخته است. آنان از «فرهنگ بسته بندی شده» و «تک ساحتی شدن انسان در جامعه صنعتی» سخن می گویند. از دیدگاه آنان، رسانه های گروهی به عنوان بخشی از «دستگاه های ایدئولوژیک» به تدریج فاقد جنبه های خلاقانه می شود، به سوی کالایی شدن فرهنگ، سوق پیدا می کند و موجب می شود که رؤیای خوشبختی در این زیست بوم فرهنگی به کابوسی از تقلید، خشونت و آگاهی کاذب تبدیل گردد.
10. فرهنگ های ملی در برابر چنین التهاباتی، ‌چه رویکردی را باید برگزینند؟ فرهنگ های ملی در صورت مولد و زایا بودن و هماهنگ شدن اخلاق و دیدگاه های دینی و معنوی آنها با مقتضیات جدید، می توانند به حیات خویش ادامه دهند و در تلاقی با فرهنگ های جهانی و منطقه ای، گونه ای زندگی فرهنگی بالنده را تجربه نمایند. اما اگر یک فرهنگ ملی در حال رکود و رخوت باشد، فرهنگ جهانی به زودی، این رکود و رخوت را عیان می سازد. گناه انحطاط یک فرهنگ را نمی توان صرفاً بر عهده فرهنگ های دیگر نهاد.

پی نوشت ها :

1. این مقاله در شماره 46 مجله راهبرد، زمستان 1386 منتشر شده است.
2. Niccolo Machiavelli
3. The Prince
4. Thomas Hobbes
5. William Temple
6. نگاه کنید به: علی اسدی، افکار عمومی و ارتباطات، تهران: سروش، 1371، ص41.
7. همان، صص 41-43.
8. Friedrich Schiller
9. Paul Lazarsfeld
10. Mark N. Katz
11. نگاه کنید به: ابراهیم رشیدپور، پیشین، ‌ص 33.
12. محمدعلی العوینی، امپریالیسم تبلیغی یا تبلیغات بین المللی، ترجمه محمد سپهری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 18.
13. International Cultural Propaganda
14. Marshal McLuhan
15. نگاه کنید به: مهرانگیز پیوسته گر، «تهاجم فرهنگی و رسانه های گروهی»، دانشگاه آزاد اسلامی، فصلنامه علمی- پژوهشی، سال اول، ‌شماره 3، صص 66-65.
16. ژان لوئی شرایپر، نیروی پیام، ‌ترجمه سروش حبیبی، تهران: ‌سروش، 1355، صص 219-220.
17. همان، ص 220.
18. هربرت شیلر، وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری امریکا، ترجمه احمد میرعابدینی، ‌تهران: سروش، ‌1377، ص 20.
19. همان، صص 32 و 51.
20. Post Imperialism
21. نگاه کنید به: محمد سعید ذکایی، «امپریالیسم فرهنگی»، فصلنامه رسانه، سال دوم شماره 8، 1370، ص 5.
22. همان، صص 6-7.
23. شن مک براید، یک جهان، چندین صدا، ترجمه ایرچ پاد، تهران: سروش، 1369، صص 72-73.
24. شیلر، همان، صص 81-82.
25. Henry Luse
26. همان، صص 164-165.
27. همان، صص 199-200.
28. Henry Comor
29. Osmosis America
30. همان، صص 215-216.
31. همان، ص 217.
32. قانون گرشام (Cresham`s Law) توسط سر تامس گرشام (1579-1519) تاجر انگلیسی بیان شد که مشعر است بر اینکه پول بد، با قرارگرفتن در گردش پولی، پول خوب را از گردش خارج می کند.
33. همان، صص 281-282.
34. العوینی، همان، ‌صص 54 و 57.
35. Havas
36. Reuter
37. Wolff
38. همان، ص 63.
39. همان، ص 64.
40. همان.
41. International Society
42. نگاه کنید به: تقی آزاد، « تبادل و تقابل فرهنگی در عصر ماهواره»، رسانه ها و فرهنگ (مجموعه مقالات) ، تهران: سروش، 1376، ص 1.
43. Theodor W. Adorno
44. Max Horkheimer
45. تئودور آدورنو، و ماکس هورکهایمر، دیالکتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: گام نو، 1384.
46. Herbert Marcuse
47. Marcuse H. Soviet Marxism, New York: Colombia University Press, 1985; Stephan Philip Caben, The Security of South Asian, New Delhi: Ristru Publication, 1987.
48. Luyis Altoser
49. Edgar Morin
50. نگاه کنید به: هادی خانیکی، «فرهنگ جمعی و رسانه های نو»، رسانه ها و فرهنگ (مجموعه مقالات)، تهران: سروش، 1376.
51. ابراهیم رشیدپور، همان، صص 198-199.

منبع مقاله :
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.