شهید مدرس، اسوه ی جاودان (2)
اصول روابط علمی و فرهنگی با غرب
در عین حال که مرحوم مدرس در برابر دخالت بیگانگان، استعمار و قراردادهای استعماری به طور قاطع ایستادگی و مقابله می کرد و استقلال کشور برای او بسیار مهم بود، اما در عین حال، وی کسی نبود که رشد و توسعه کشور و آبادانی ایران مدّنظرش نباشد. (1) وی در بیانات متعددی به کسب علم و دانش و تجربه مفید از غرب تأکید دارد و می گوید باید این علوم را از خارج بیاموزیم، اساتید را از خارج بیاوریم و از آنها در اینجا استفاده کنیم. حتی توضیح می دهد که اگر دانشجو را به خارج نفرستیم و اساتید خارجی را به کشور دعوت کنیم، بهتر است. وی می گوید:«عرض می کنم که اولاً این عرض را که می خواهم بکنم شبهه نشود که از حیث حکم شرع آن باشد، که اگر ده هزار نفر شاگرد هم از ایران به اروپا برود هیچ مانعی ندارد. بلکه این عرض بنده از حیث امر سیاسی است و آن این است که: اول، مملکت خودمان را تجربه کرده ایم و در این مدت عمری که داشته ایم، خیلی شاگردها رفتند به اروپا، و خیلی از پول های این مملکت را در آنجا خرج کرده اند، لکن نقص مملکت ما کم نشده است. باید نحوی کرد که امروز که محتاج به علوم اروپا هستیم، علم را به مملکت خودمان بیاوریم. تجربیاتی که حکمای قدیم کرده اند، این است که هر مطلبی که محتاج به تحصیلات است، عُشر نتیجه می بخشد. چنانچه از اخبار اهل بیت هم همین مطلب درمی آید. یعنی ده یک از شاگردهایی که برای تحصیل می روند، عالِم برمی گردند.
لذا رأی بنده هم موافق است با رأی آقای حاج سید ابراهیم که اولاً باید معلم از خارج بیاوریم، ولو اینکه سالی یک کرور مخارج او باشد. ثانیاً اگر ممکن نشود که معلم بیاوریم، باید شاگرد برای معلمی فرستاد. والا ده نفر بر فرض فرستادید برای تحصیلات نظام، از اینها چند نفرشان می میرند، چند نفرشان منع برای ایشان پیدا می شود و بالاخره آیا یک نتیجه از آن حاصل بشود یا نشود، فایده از آنها ببریم یا نبریم؟»(2)
حتی وی در زمینه مسئله ترجمه کتب خارجی و غربی می گوید وزارت معارف ما باید دارالترجمه تأسیس کند تا کتاب های مفید به زبان فارسی ترجمه شود. واقعاً فردِ جامعِ این چنینی، در تاریخ کم سراغ داریم. می بینید گاهی بعضی از افراد هوس زده و خودباخته و غربزده، مرعوب غرب می شوند؛ گروهی دیگر هم از آن طرف آن چنان پر حرارت و شعاری می شوند که گویی هرچه در غرب است، بد و نفرت انگیز است. شهید مدرس این چنین نیست، ضمن ایستادگی، شجاعت و مبارزه اش با استعمار و اهمیت فوق العاده اش به مسئله استقلال، در عین حال به همه نیازمندی های کشور هم توجه دارد، برای مثال در یکی از بیاناتش در همان سال 1302 می گوید:
«یکی از مطالبی که ظاهراً خیلی لازم باشد و از اصول است و در مقدمه پروگرام هم اشاره فرموده اند که اصول ذکر می شود نه جزئیات؛ مسئله ای است که در عرض اصول است و در اینجا ذکر نشده است و آن متعلق به وزارتخانه معارف است که در آن دارالترجمه باشد. مکرر بنده این مطلب را عرض کردم و تمام علوم و فنونی که به سوی مملکت جلب می شود، باید به لسان اهل آن مملکت ترجمه شود تا عمومیت پیدا کند و این مملکت تا دارالترجمه پیدا نکند و دارالترجمه در آن تأسیس نشود، مثل قرن سوم و چهارم، که علوم و فنون را از سایر السنه به لسان عربی ترجمه می کردند، و تا علوم و صنایعی که محل احتیاج مملکت است (یعنی احتیاج دنیوی) به لسان اهل مملکت ترجمه نشود، رفع احتیاج ما نمی شود. بلکه مالیه مملکت می رود، اخلاق مملکت می رود، ادبیات مملکت می رود، و عاقبت هم چیزی به دست نمی آید.» (3)
بنابراین، خیلی با صراحت، ضرورتِ تأسیس دارالترجمه را در وزارت معارف مطرح می کند تا مردم و دانش پژوهان با پیشرفت های علوم تجربی غرب آشنا شوند و کتب علمی به فارسی ترجمه و منتشر شود. راجع به استخدام مستشار خارجی هم مرحوم مدرس می گوید: من مخالف با مستشارِ صاحب اختیار هستم. من می گویم دولت برای فواید عامه، مالیه و امور نظامی معلم استخدام کند. بیان مدرس در این زمینه چنین است:
« من مخالف با مستشار صاحب اختیار هستم. من می گویم دولت استخدام معلم بکند، هم از برای فوائد عامه، هم از برای مالیه و هم از برای نظام. معلم یا نوکر که تعلیم بدهد، آن هم نه مانند مستشاران و معلمین که ده سال، پنج سال آنها را استخدام بکنند و در یک اداره بیایند خدمت بکنند و وقتی که می خواهند بروند آن اداره مثل اول است، و یک نفر را تربیت نکرده.
ملخّص عرض بنده این است که با اختیار دادن به مستخدمین خارجه من مخالف هستم. فقط با معلمین متخصص، آن کسی که صاحب صنعت فنی باشد، موافقم. که آن را به این ترتیب استخدام کنند که دولت کنتراتش را به مجلس بیاورد و آن معلم وقتی بیاید، بفهمد که آمده دو یا سه، چهار سال یک اشخاصی را تعلیم و تربیت کند.» (4)
مدرس با دقت و هوشیاری کامل مسئله بهره برداری از علوم و دانش غرب در عینِ مراقبت کامل از عدم مداخله آنها را مطرح می کند. به همان اندازه که مدرس به مسئله استقلال و عزّت مردم توجه دارد، به مسئله رشد و توسعه هم توجه دارد. اساساً توسعه و آبادانی کشور برای مدرس یک اصل است. وی در مجلس ششم در بحث مالیات می گوید:
«عقیده من این است که ما هر خدمتی که در نظر داشته باشیم به این مملکت بکنیم، چه برای اقتصاد، چه برای سیاست، چه برای دیانت، باید یک کاری بکنیم که این مملکت رو به آبادی برود. »(5)
ایرانِ بزرگ
حتی آن زمان که در مجلس راجع به پالایش لغات غیرفارسی در متون قانونی بحث می شود، مرحوم مدرس نطق شیوا و شیرینی دارد که بسیار باارزش است. او می گوید: این افرادی که پیشنهاد می کنند که زبان فارسی باید پالایش شود، اول باید از آنها بپرسیم که اصلاً جغرافیا و یا تاریخ ایران را می دانند؟ این نطق مربوط به سال 1303 است. مدرس سخنان خود را چنین آغاز می کند:«دو چیز تیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن، گفتن به وقت خاموشی. در جلسه سابق و بعضی جلسات دیده می شود که از طرف بعضی از آقایان نمایندگان نسبت به بعضی از الفاظ که در قوانین هست و فارسی نیست پیشنهاد می شود که آن الفاظ تبدیل فارسی بشود. در این مسئله محتمل است دو نظر باشد. یکی نظر ادبی است، البته اگر یک جمله تمام کلماتش از یک لغت باشد، شاید در ادبیات مرغوب تر باشد تا اینکه هر کلمه اش از یک لغت و یک زبان باشد.
لکن اگر بنا باشد این پیشنهادات در نظریات یک نکات سیاسی درش باشد که برگشت این نکات سیاسی در حقیقت به وطن خواهی باشد، این مسئله به عقیده من در پاره ای پیشنهادات برعکس است. مسئله وطن خواهی نیست، بلکه در بعضی پیشنهادات بر ضد وطن خواهی است.» (6)
وی در ادامه می گوید تا کسی نداند ایران تا کجا بوده و تاریخ آن چگونه بوده، نمی تواند راجع به این مسائل قضاوت کند. سپس می گوید گفته می شود ما تاریخ 8 هزار ساله داشته ایم، دولت 8 هزار ساله داشتیم؛ شما می دانید در 8 هزار سال قبل، طول و عرض جغرافیایی این کشور تا کجا بوده است؟ عین بیانات مدرس چنین است:
«... حالا من می خواهم تشخیص وطن را بدهم. بدبختانه جهل من تقریباً با علم حق مساوی هست و نسبت به بعضی چیزها خیلی جاهلم. یکی سجل احوال سطح ارضی است که عبارت از جغرافیا باشد. یکی سجل احوال اقوام دنیا که عبارت از تاریخ باشد. یکی هم سجل احوال اشخاص.
... اینجا می گوییم دولت هشت هزار ساله ایم. خیلی خوب، دولت هشت هزار ساله باید زمین هشت هزار سال سابقش را وطن خود بداند و اقوام هشت هزار سال سابق تا حال را هموطنان خودش بداند، والا غلط می کند که می گوید من دولت هشت هزار ساله هستم.» (7)
بعد می گوید حضرت ابراهیم ایرانی بوده است. مگر شک دارید که حضرت ابراهیم و اسماعیل ایرانی بوده اند و استدلال می کند که کلمه ابراهیم و اسماعیل غیرمنصرف اند بنابراین واژه عربی نیستند، بلکه این اسامی از لغات ایرانی است. بیان مدرس چنین است:
«عرض کردم چون از تاریخ اطلاع ندارم می گویم هشت هزار سال خیلی زیاد است. حضرت ابراهیم(ع) ایرانی بود، در اینکه هیچ گفت و گویی نیست؛ هیچ کس هم مدعی نشده است که حضرت ابراهیم از قوم دیگر است این بلا معارض است. هر کس هم از علم ادبیات سررشته دارد می داند که ابراهیم غیرمنصرف است. غیرمنصرف یعنی جرّ و تنوین داخلش نمی شود. جرّ و تنوین از خواص لغت عربی است. اگر خانه اش را هم بخواهید بابل است، پهلوی کرمانشاه خودمان- همین جا- همین بالا. آنجایی هم که در آتشش انداختند، آن هم نزدیک است. هر کس به کربلا و نجف برود می بیند. پسر این حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل بود این را هم گمان نمی کنم در تاریخ اشتباهی داشته باشد. اسحاق هم یک پسرش بود که جد پسر عموها و یهودی هاست. اسماعیل هم مال ما سادات است، پس اسماعیل که جد ماست، پدرش ایرانی بود.» (8)
سپس می گوید از 8 هزار سال، صرف نظر کردیم؛ حالا بیایید 1400سال قبل را بحث کنیم، آن زمانی که پیامبر ما مبعوث شد، آیا شما می دانید مرزهای ایران کجا بوده است؟ بعد می گوید: شبه جزیره عربستان، یمن و بسیاری از کشورهای عربی امروز، آن زمان جزو کشور ایران بوده است و استدلال می کند به آن روایت پیامبر که فرمود:«ولدت فی زمن الملک العادل». بیان مرحوم مدرس چنین است:
«زمان ابراهیم را هم بخشیدیم و از هزار و چهارصد سال قبل شروع کردیم. هزار و چهارصد سال قبل می دانید چه وقت است؟ الان هزار و سیصد و چهل سال از هجرت گذشته است. شصت سال قبل از هجرت را می گیریم که تقریباً ولادت پیغمبر اکرم است. پیغمبر ما حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله که جد ماست می فرماید: ولدت فی زمن السلطان العادل، می فرماید من فخر می کنم که زاییده شدم در زمان پادشاه عادل یعنی انوشیروان عادل. حالا این یعنی، پادشاه عادل خودم یا پادشاه عادل کس دیگر؟! یعنی پادشاه عدل خودم، پیغمبر ما رعیت دنیوی پادشاه عدل انوشیروان بوده است. انوشیروان پادشاه ایران بود یا روم یا چین؟ پادشاه ایران بوده است. اراضی ایران هم، کردنشین بود، لرنشین بود، عرب نشین بود. جزیرة العرب هیچ وقت سلطانی غیر از سلطان ایران نداشت. منتهی طرز حکومت آن روز غیر از طرز حکومت امروز بوده است.» (9)
می بینید مرحوم مدرس بر این مسئله استدلال تاریخی، جغرافیایی و دینی می کند و می گوید چگونه می خواهید لغات غیرایرانی را پالایش کنید؟ در واقع مدرس می گوید لغات عربی هم ایرانی است، چون بخشی از کشورهای عربی جزو ایران بوده است. بعد می گوید اگر بخواهید مرا به فارسی صدا بزنید، باید چه بگویید؟ بیان مرحوم مدرس این است:
«مثلاً من را اگر بخواهند به فارسی صدا بزنند باید بگویند بزرگ خوب یاد دهنده، سید حسن مدرس، فارسی اش بزرگ خوب یاددهنده است (خنده نمایندگان) یا آقایان رئیس را بخواهند فارسی صدا کنند: آقای بزرگ. خوب چی باید بگویند؟ (خنده نمایندگان).» (10).
مدرس دارای اطلاعات بسیار وسیعی در تاریخ، جغرافیا، سیاست، اقتصاد، امور نظامی و سایر مسائل اجتماعی، و واقعاً یک فرد صاحب نظر در مسائل مختلف اجتماعی بوده است. در علوم اسلامی که نیاز به بحث ندارد که از شخصیت های بزرگ و از علمای طراز اول بوده است. مدرس جزو 20 نفر علمایی بوده است که مراجع نجف یعنی مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم حاج شیخ عبدالله مازندرانی (رحمة الله علیهما) آنها را به عنوان علمای طراز اول معرفی کردند. در آن فهرست 20 نفره در کنار مدرس نام مرحوم آیة الله نائینی، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی دیده می شود که همه اینها بعدها جزو مراجع بزرگ شیعه شدند. بنابراین مدرس یک شخصیت فوق العاده ای بوده است.
ماهیت کار قضاوت
یکی از ویژگی های مدرس این بود که ضمن دقت و احاطه بر مسائل فقهی، وظایف دینی را روشن و به صورتی سهل و آسان و قابل اجرا مطرح می کند. برای مثال همین الان ما روی مسئله قضا بحث زیادی داریم که آیا قاضی باید مجتهد باشد یا نه، اگر مجتهد نبود، آیا باید مأذون از طرف مجتهد باشد یا نه؟ مرحوم مدرس این مسئله را به صورت خیلی ساده مطرح می کند و می گوید اساساً دادرسان دادگاه ها لازم نیست مجتهد باشند و بر این مسئله استدلال زیبایی دارد. او می گوید ما در مجلس، قانون وضع می کنیم و دادرس باید طبق قانون مصوّب مجلس عمل کند. در واقع، کاری که قاضی انجام می دهد، اصلاً قضاوت به مفهوم مصطلح فقهی نیست، بلکه امر به معروف و نهی از منکر است. آن قضاوتی که باید قاضی آن مجتهد باشد، قضاوتی است که قاضی بر مبنای نظریات فقهی خودش بخواهد حکم صادر کند. آنچه امروز در دادگاه ها صادر می شود، نظر قاضی نیست. آیا الان قاضی انشای حکم می کند؟ یا در واقع این مجلس قانون گذاری است که احکام را مشخص کرده است. مرحوم مدرس می گوید اینها امر به معروف و نهی از منکر است. قاضی چه چیزی را می خواهد انشاء کند؟ قاضی فقط تطبیق مورد با موادّ قانونی بر عهده اش می باشد. حقیقتاً قضاوت امروز فقط انطباق مصادیق با موادّ قانونی است. می بینید که وی چقدر مسئله را سهل کرده است. مسائلی که همین امروز هم ما گرفتار برخی از آنها هستیم. البته اگر مجتهد به اندازه کافی برای امر قضا داشته باشیم، مسلماً بهتر است که امر قضا به مجتهدین واجد شرایط واگذار شود، ولی روشن است که فاصله زیادی وجود دارد. مرحوم مدرس راه حل مناسبی را پیدا کرده است. بیان وی در این زمینه چنین است:«لیکن عدلیه، مایه و حقیقتش علم است. باید احکام شرعی و حقوقی را بداند تا در عدلیه بنشیند. بنده نمی گویم مجتهد باشد، زیرا که مثلاً قضاوت در کار نیست. عمل کردن به علم است از باب امر به معروف و نهی از منکر هستند. عدلیه ما اقرار است و علم. سابق بر این یک حاکمی که یک سندی پیش او می بردند و می گفتند از فلان شخص طلب دارم، می فرستاد طرف را می آورد، به چوب می بست که فلان مبلغ را مطابق این سند باید بدهی. بعد که مشروطه شد، آمدیم این مسئله را اداری کردیم، گفتیم یک محکمه ابتدایی و یک محکمه استینافی و یک محکمه تمیز باشد که هفت نفر علم پیدا کنند که این شخص مدیون است و مثل سابق نباشد که به زور و قوت از او بگیرند. »(11)
بنابراین، شهید مدرس مسئله را از باب امر به معروف و نهی از منکر حل می کند. البته ایشان مسئله قضاوت شرعی را هم توضیح می دهد و می گوید:
«مسئله قضاوت هم پیش بینی شده است که چه اشخاصی باشند. پیغمبر، یا امام، یا مؤمن (امتحن الله قلبه للایمان) غیر از این سه نفر کس دیگر قابل نیست که قاضی باشد. ولی کدخدای یک ده وقتی شخصی نزد او می رود و می گوید فلان کس صد تومان من را برده است، از باب امر به معروف و نهی از منکر می گیرد و می دهد. این دخلی به قضاوت ندارد. قضاوت محتاج به شاهد است، و وظیفه پیغمبر و امام و مؤمن (امتحن الله) عمل به علم است و باید معلومات داشته باشد که هر مسئله را بداند یا اگر نداند کتب فقه را باز کرده و بفهمد که این مسئله حکمش چیست.» (12).
بنابراین، مسئله قضاوت را که هم اکنون نیز در جمهوری اسلامی ایران مورد بحث است، از قبیل اینکه قاضی باید دارای چه شرایطی باشد، اگر مجتهد نبود، آیا می تواند متصدی امر قضاء باشد یا نه، مرحوم مدرس برای این موارد در آن زمان راه حل مناسب ارائه کرده است.
ویژگی های شخصیت مدرس
مسئله دوم در این بحث که به صورت مختصر به آن اشاره می کنم ویژگی های شخصیت مدرس است. ما عالم و فقیه زیادی داشته ایم، افراد با استعداد در کشور ما زیاد بوده است، اما کمتر شخصیتی مانند مدرس در تاریخمان سراغ داریم، زیرا شهید مدرس دارای ویژگی های استثنایی بوده است. ویژگی های شخصیت وی فراوان است. من فقط به چند نکته در این مورد بسنده می کنم. مرحوم مدرس در یکی از بیاناتش می گوید:«من ده رئیس الوزراء و چهل، پنجاه وزیر را دیدم و رد کردم، اگر هر کدام از اینها در این مجلس مدعی شد که مدرس یک توقعاتی از من کرده است، آن شخص خیلی مرد است. یک کاغذ در هیچ کابینه ندارم. هیچ تقاضایی از کسی نکرده ام. »(13)
یکی از دلایلی که مدرس آن قدر با شهامت و قاطع می توانست در مجلس حرف بزند، همین است. او می گوید زندگی 10 نفر به عنوان رئیس الوزراء یا نخست وزیر و 40، 50 وزیر را من در اینجا مورد بحث قرار داده و آنها را رد کرده ام، یک نفر بیاید و بگوید که من یک توقعی از او داشته ام. وقتی یک نماینده خودش را از همه قیدوبندهای مادی آزاد کرد، آن وقت می تواند آزاد باشد و آزاد سخن بگوید. به تعبیر حضرت امام(ره)، مدرس نه به مقام اعتنا می کرد و نه به دارایی و امثال ذلک. (14)
یک بار که جلسه مجلس بسیار طولانی می شود، شهید مدرس از رئیس مجلس می خواهد که جلسه را ختم کند، ولی نمایندگان مخالفت می کنند و می گویند بهتر است بحث ادامه یابد. مدرس می گوید اگر بناست جلسه ادامه یابد، من ناچارم جلسه را ترک کنم. به رئیس مجلس می گوید من قصد اهانتی ندارم، آقایان گوش می دهند، ولی من باید فکر کنم. در صورت مذاکرات مجلس چنین آمده است:
«مدرس: اگر صلاح می دانید امشب جلسه ختم شود...
رئیس: آقایانی که پیشنهاد آقای مدرس را تصویب می کنند، قیام نمایند.
رئیس: تصویب نشد.
مدرس: حالا که آقایان تصویب نمی کنند، من خسته شدم، آقایان گوش می دهند، من باید فکر کنم (در این موقع آقای مدرس برای خارج شدن از مجلس حرکت کردند).» (15)
مرحوم مدرس این چنین بود، هیچ گاه حضوری ظاهری در مجلس نداشت که در مجلس بنشیند، ولی حواسش به بحث نباشد و دقت لازم به جریان بحث نداشته باشد. آنچه در مجلس می گذشت، با حضور مدرس سندیت پیدا می کرد. گویی مدرس احساس می کرد که با حضور او اگر کار ناصوابی صورت بگیرد، یک نوع تقریر و موافقتی از طرف او محسوب می شود و در تاریخ ثبت می شود که با حضور مدرس این مصوبات انجام شده است و لذا همواره در مجلس با دقت به همه مباحث توجه داشت و در موارد لازم سخن می گفت.
ساده زیستی مدرس
در بحث مالیات وقتی مسئله مالیات اغنام و احشام در مجلس مطرح می شود، مدرس نکته ای را متذکر می شود که جالب توجه است. وی می گوید:«خواهش می کنم آقایان قدری التفات بفرمایند. آقای وزیر مالیه هم التفات بفرمایند. اولاً این را عرض کنم که اگر صد هزار برابر مالیات فعلی بر اغنام و احشام مالیات ببندند، دیناری به بنده مالیات تعلق نمی گیرد. فقط امسال بنده از باب اتفاق مالیات بده شده ام چون خوراک من غالباً دوغ و ماست است و برای اینکه دوغ و ماست تهران هم لباس تجدد پوشیده، بنده مجبور شدم امسال دو تا ماده گاو بخرم و از این جهت مالیات بده شدم.» (16)
این زندگی مدرس است؛ مقداری دوغ و ماست. سرمایه زندگی مادی او هم دو رأس ماده گاو است که از شیر و ماست آنها استفاده می کند. وقتی یک شخصیتی این قدر ساده زیست شد و به زرق و برق مادی دنیا اعتنایی نداشت، آن وقت می تواند با چنان شهامت و صلابت و قدرتی در مجلس راجع به قلدر و مستبد زمان یعنی رضاخان سخن بگوید. وی می گوید:
«ما که از رضاخان ترسی نداریم. چرا حرف خودمان را در پرده بگوییم؟ باید بدون ترس و بی پرده گفت. ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم، قدرت داریم رئیس الوزراء را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر می دهیم، کاری ندارد. وقتی تصمیم بگیریم و بنا شود همچو قطعه قطعه اش می کنیم که کانّه از مادر متولد نشده باشد. هر وقت تصمیم بگیریم، هر کاری بخواهیم می توانیم بکنیم.
همین الان تصمیم بگیرید. رئیس الوزراء را بخواهید، استیضاح کنید، عزلش کنید برود پی کارش. رضاخان هم همین طور برود توی خانه اش بنشیند. دیگر چرا در پرده می گویید حکومت نظامی و چه و چه، اینها اهمیت ندارد، فوری عزلشان می کنیم. چرا وکلای این دوره سست عنصر هستند! آقایان! در مقابل قدرتی که مجلس شورای ملی دارد، هیچ چیز نمی تواند ایستادگی و مقاومت کند.» (17)
اصولاً وقتی فردی، ساده زیستی را برگزید و به هیچ قدرت و مقامی توجهی نداشت و تعلقی به دنیا پیدا نکرد، می تواند با این صلابت و قدرت در برابر قلدر و مستبد وقت بایستد، سخن بگوید و در برابر استبداد، مبارزه و ایستادگی کند.
مدرس از دیدگاه وکلای مجلس شورای ملی
در آبان 1305 وقتی که مرحوم مدرس در پشت همین مدرسه سپهسالار، مورد هجوم مزدوران رضاخان قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد، بحث هایی در مجلس مطرح می شود که حائز اهمیت است و صورت مذاکرات مجلس در این ایام خواندنی است. در این اظهارات، مقام و عظمت مدرس از زبان نمایندگان مجلس تبیین شده است. یکی از نمایندگان مجلس با اظهار تأسف از حادثه سوء قصد به جان مرحوم مدرس چنین می گوید:«آقای مدرس قطع نظر از مقام روحانیت و اجتهاد و اینکه از طراز اول علمای ما بودند، در مسائل مهمه مملکتی ایشان یک قدم های برجسته برداشته اند و هر وقت یک قضایایی پیشامد می کرده که تصور می رفته است مصادمه با حیات سیاسی این مملکت داشته باشد، ایشان برای وقوع خودشان در هرگونه مخاطره حاضر بوده اند. زحمات و مشقاتی که در راه تثبیت اصول حکومت ملی کشیده و متحمل شده اند، قابل تردید نیست و ماها هر یک به نوبه خود فوق العاده متأثر هستیم.»(18)
یکی دیگر از نمایندگان مجلس، تأثر مردم و اجتماع اصناف مختلف مردم را در پشت درب بیمارستانی که مدرس در آنجا بستری بوده است، تشبیه به تأثر مردم در روز عاشورا می کند:
«آقای مدرس یک پیرمردی است از طراز اول علماء و مقام اجتهاد را دارد. تمام ماها دارای مذهب جعفری هستیم. مذهب ما این است «فاما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا» مدرس را این طور تشخیص دادیم که در مواقع سخت به ایشان رجوع کنیم. این عقیده مذهبی ماست. وزرای ما هم که مسلمان هستند، بنابراین این عقیده مذهبی شان است. مجلس خواست به دولت بگوید که ما آیینه انعکاس احساسات ملت تهرانیم. بنده خودم در شمیران بودم، وقتی آمد، رفتم به مریضخانه دیدم فوج فوج، دسته دسته، چه از طبقات علماء و چه از طبقات خودمان، چه از طبقات دیگر با یک حال انکسار و تضرع و قلب شکسته به قدری این مسئله را به نحو نفرت نگاه می کردند که می خواهم بگویم مثل روز عاشورا برای ملت تهران بود. یک ملتی که برای حفظ مقامات و قوه تقنینیه خودش این طور فداکاری می کند. البته باید تصدیق کرد که ملت ایران ملت چیزفهم حساسی است و در یک جاهایی که به حیثیت او برمی خورد، از پا نمی نشیند تا به مقصد خودش برسد»(19).
بنابراین، وقتی فردی فدایی مردم شد و برای خدا به صحنه آمد و فداکاری کرد، این چنین محبوب می شود که وقتی وکیل تهران مورد اصابت چند گلوله قرار می گیرد و مجروح می شود و به بیمارستان منتقل می گردد، تهران به یک عاشورا تبدیل می شود.
این ویژگی ها، این فداکاری، زهد و بی اعتنایی به دنیا و اخلاص بود که مرحوم مدرس را به این مقام و عظمت رساند و او را به تعبیر امام(ره) جاودانه تاریخ کرد. مدرس نمرده است، مدرس زنده و جاودان است. افکارش و نظراتش همین امروز هم بهترین راهنما و وسیله هدایت برای مردم ما به ویژه برای نمایندگان مجلس شورای اسلامی است. به اعتقاد من یکی از بهترین متون، مطالب مدرس در صورت مذاکرات مجلس شورای ملی است. در آن ادواری که مرحوم مدرس در مجلس بود- یعنی دوره دوم تا ششم- مجلس زنده، با نشاط، مردمی و اسلامی بود. لذا از مجلس هفتم (یعنی همان دوره ای که مدرس در تهران داوطلب شد و گفتند مدرس یک رأی هم نیاورده است و مدرس گفت آن یک رأی که من خودم دادم، کجاست؟) و دوره های بعد، دیگر مجلس کاملاً از مسیر خود منحرف شد و به جای اینکه مجلس، پایگاه مردم باشد، به پایگاه رضاخانی، پایگاه سلطنت و استبداد تبدیل شد. در ادواری که مجلس، مجلس واقعی بود، مدرس روح واقعی مجلس بود.
پی نوشت ها :
1. سالروز شهادت آیة الله مدرس (ره)، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و میهمانان مدعو، ساختمان مجلس شورای ملی (سابق)، 1377/9/10.
2. نطق مدرس در جلسه 217، یکشنبه 26 صفر 1329ه. ق.
3. نطق مدرس در استیضاح دولت مستوفی الممالک، 25 شوال 1341ه. ق(1302).
4. همان.
5. جلسه 228، 6 خرداد 1307 برابر با 7 ذیحجه 1346ه. ق مذاکرات مجلس شورای ملی.
6. نطق مدرس در جلسه 110، یوم سه شنبه 23 برج جدی 1303 برابر با 17 جمادی الثانیه 1343ه. ق.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. نطق مدرس در جلسه 72، تاریخ شنبه 6 حوت 1300 برابر با 27جمادی الثانی 1340ه. ق.
12. همان.
13. نطق مدرس در استیضاح مستوفی الممالک، شوال 1341ه. ق(1302).
14. صحیفه نور، ج16، ص 269.
15. جلسه 20، دوشنبه 12 جمادی الاولی 1333ه. ق. مذاکرات مجلس شورای ملی.
16. جلسه 275، یکشنبه 21 مرداد 1307 برابر با 25 صفر 1347ه. ق. مذاکرات مجلس شورای ملی.
17. جلسه 148، پنجشنبه 12 میزان 1301 برابر با 13 صفر 1341ه. ق. مذاکرات مجلس شورای ملی.
18. جلسه 24، یکشنبه 18 آبان 1305 برابر با 23 ربیع الثانی 1345ه. ق. مذاکرات مجلس شورای ملی.
19. همان.
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}