تفاوت طول عمر زنان و مردان
مردان عموماً سالمتر از زنان هستند، اما زودتر میمیرند. میگویید این طور نیست؟ پس به مطالب زیر دقت کنید تا بفهمید واقعیت همین است.
ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
مردان عموماً سالمتر از زنان هستند، اما زودتر میمیرند. میگویید این طور نیست؟ پس به مطالب زیر دقت کنید تا بفهمید واقعیت همین است.
در امریکا زنان به طور متوسط هفت و نیم سال بیش از مردان عمر میکنند گرچه آمار نشان میدهد که بیشتر بیمار میشوند، روزهای بیشتری را در مریضی به سر میبرند، و دفعات بیشتری از خدمات بهداشتی استفاده میکنند. دانشمندان دلایل بیولوژیک چندی را برای توجیه میزان پایینتر مرگ طبیعی زنان مطرح کردهاند؛ مثلاً این که کروموزوم Y به نحوی در کوتاهی عمر مردان نقش دارد. اما هیچ کدام از این دلایل نمیتواند وارونگی را در میزان ابتلا به بیماری در این دو جنس توجیه کند.
به عقیدهی اودونووان، یکی از روان شناسان امریکایی، «فمیفویی» (ترس از زنانگی) که نوعی هراس غیر منطقی و ریشهدار در مردان از «زن شدن» است عامل این مسأله است. این ترس مانع از بهرهگیری از امکانات پزشکی توسط مردان میشود، و در طولانی مدت موجبات رنجوری جسم را فراهم میآورد. این استدلال اندکی عجیب به نظر میآید، اما در عین حال، جالب است.
اودونووان میگوید: «ترس از زنانگی باعث میشود مردان از انجام آنچه زنانه به حساب میآید پرهیز کنند. هنگامی فردی مریض به حساب میآید که کارهای «زنانه» از او سر بزند: از درد شکایت کند و تقاضای کمک نماید. اما مردان خود را درگیر چنین رفتارهایی نمیسازند، و به همین ترتیب ممکن است زودتر بمیرند.» به نظر وی چنین مینماید که زنان چه از لحاظ جسمانی و چه از لحاظ روانی بیشتر از مردان مریض میشوند، ولی حقیقت این است که آنها بیماریشان را اظهار میکنند. از سوی دیگر، مردان کمتر در بارهی سلامتی خود شکایت میکنند و بنابراین از توجهات پزشکی کمتری هم برخوردار میشوند، به تدریج بیمارتر شده و سرانجام مرگ به سراغشان میآید.
برای نشان دادن «فمیفوبی»، اودونووان به اتفاقی که معمولاً پس از جدایی یک زوج رخ میدهد اشاره میکند: پس از جدایی، احتمال این که زن دچار افسردگی شود وجود دارد. دو برابر همین احتمال در مردان وجود دارد. این مسأله میزان بیماری را در زنان افزایش میدهد؛ مرد، در عوض بیشتر در معرض این خطر قرار دارد که به الکل رو آورد و در سانحهی رانندگی به زندگیاش خاتمه دهد، و این امر میزان مرگ و میر در مردان را افزایش میدهد. او میگوید: «میتوان حتی چنین تصور کرد که مؤثرترین راه پیشگیری از افسردگی در مردان مرگ است!»
مردان فمیفوب، زندگی را با اضطراب و نگرانی بیشتری سپری میکنند. برای مثال احساس ترحم و نیز اظهار محبت نسبت به کسانی که مورد علاقهاند سبب نگرانی فرد را فراهم میآورد. چنین فردی هرگاه به احساسش رو آورد دچار نگرانی میشود و چنین اضطراب و نگرانی دائمیای میتواند بر طول عمر تأثیر منفی بگذارد.
برای کشف رابطهی فمیفوبی و سلامتی، سی و دو مرد و زن را به دستگاه پولی گراف اتصال دادند. این دستگاه، علائم اضطراب و تنش، عرق کردن کف دست، تند شدن تنفس، بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب را ثبت میکند. سپس آزمایش شوندگان به تعدادی سؤال پاسخ گفتند: برخی از این سؤالات خنثی و بدون جهتگیری خاصی بود (مثل این که «آیا اکنون ماه اردیبهشت است؟»). برخی دارای جهتگیری جنسی متناسب با جنس فرد پرسش شونده بود (مثل این که «آیا میتوان شما را به سادگی به گریه انداخت؟» برای زنان، و «آیا میتوان شما را به سادگی به دعوا واداشت؟» برای مردان). و برخی از سؤالات نیز با هویت جنسی فرد سؤال شونده در تقابل بودند (مثل این که «آیا ترجیح نمیدهید زن بودید؟» برای مردان، و عکس آن برای زنان). زمانی که مردان با پرسشهای متناسب با جنس خود، و سپس با سؤالهایی در تضاد با جنس خود مورد پرسش قرار گرفتند، میزان هیجان آنها به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت، اما زنان در وضعیت مشابه، هیچ گونه افزایشی در میزان هیجانات نشان نمیدادند.
اودونووان این را میپذیرد که تمام مردان دچار «ترس از زنانگی» نیستند. مردان بر اساس میزانی که در آن تعصب در دیدگاهشان به زنان سنجیده میشود به مساواتگرایان و غیر مساواتگرایان دستهبندی میشوند. مساواتگرایان – مردانِ اعضای سازمان ملی زنان بدون شک در این طبقه دستهبندی میشوند – زمانی که با پرسشی در تقابل با نقش سنتی جنس مذکر مواجه شدند، اضطرابی از خود نشان ندادند. مردانِ غیر مساواتگرا – افراطیها – در سنجش با دستگاه پولی گراف، بسیار مضطرب شدند.
بنابراین چنین به نظر میرسد که تغییرات در نگرش بسیاری از مردان نسبت به زنان، که از اواخر دههی 1960 و اوایل دههی 1970 میلادی، با سرعت گرفتن جنبش آزادیخواهی زنان شروع شد، میتواند منافع پزشکی و اجتماعی به دنبال داشته باشد. این تغییرات، ابتلای به فمیفوبی را، چنان که در آمارهای بهداشتی قابل مشاهده است، کاهش داده است. اودونووان میگوید: «مردان امروز در حالی که کمتر دچار فمیفوبی هستند، لاجرم باید بیشتر هم عمر کنند. در حقیقت، شکاف میان طول عمر زن و مرد که از ابتدای قرن بیستم رو به افزایش نهاده بود، در اواخر این قرن به سوی کاهش پیش رفت.»
با این همه، آن دسته از افرادی که هنوز در صحت تئوریهای اودونووان شک دارند توضیح سادهتری برای پارادوکس (یا باطلنمای) بیماری/مرگ، ارائه میکنند. خانم لویس وربروگ، پزشک جامعه شناس، بیان داشت: «اگر شما با دقت بیشتری به آمار نگاه کنید، خواهید دید که درواقع، هیچ پارادوکسی وجود ندارد. درست است که زنان بیشتر بیمار میشوند، اما آنها غالباً دچار امراضی میشوند که به هیچ وجه کشنده نیستند. از سوی دیگر مردان به میزان بالاتری دچار بیماریهای کشنده میشوند، و این مسأله نه به خاطر هراس آنان از زنانگی، که بیشتر به عادات شغلی و تفریحی مردان و تفاوت آن با زنان مربوط میشود.»
بر اساس بررسی ادارهی ملی بهداشت امریکا در یکی از سالهای انتهایی قرن گذشته، مردان، سی و نُه درصد بیشتر از زنان دچار جراحت میشوند. وربروگ گفت که این معلول مواجههی بیشتر مردان با خطر، در مقایسه با زنان، به خاطر شغل، مسافرت، و ورزش است. همچنین برخی از مطالعات بهداشت ملی به این نتیجه رسیده است که هرچند زنان، دارای میزان بالاتری از بیماریهای مزمن، در مقایسه با مردان، هستند، اما کمتر دچار بیماریهای کشنده میشوند. برای مثال، زنان بیشتر از مردان به میگرن و آماس مفاصل مبتلا میشوند. اما مردان، که ما آنها را جنس قویتر مینامیم، بیشتر به بیماریهای کرنر قلب، آمفی زم، و سکتهی مغزی – که همگی از مهمترین بیماریهای کشنده هستند – مبتلا میشوند.
وربروگ اظهار داشت: «سؤال نباید این گونه مطرح شود که چرا زنان بیمارتر از مردان هستند. بلکه باید این باشد که چه عوامل اجتماعی، احساسی، و زیستی، باعث شده است که زنان بیشتر دچار بیماریهای مزمن، اما غیر کشنده، شوند، در حالی که مردان اغلب در معرض بیماریهای کشنده قرار میگیرند.»
اودونووال عقیده دارد که فمیفوبی، حداقل تا آن جا که به مردان مربوط میشود، یکی از این عوامل احساسی است. اما وربروگ چندان مطمئن نبود. او میپذیرفت که تفاوت میزان مرگ و میر مردان و زنان در طول یک دهه کاهش یافت، لیکن او این را به روی آوردن زنان به سیگار و تغییرات دیگر در شیوهی زندگی که در دههی 1950 و اوایل دههی 1960 رخ داد مربوط میدانست. او اعتقاد داشت که هنوز زود است نتیجهی تغییری که در آمارهای بهداشتی در نتیجهی رخدادهای چند دههی پیش حاصل شد را مشاهده کرد. به علاوه، هر تغییری به سادگی میتواند نتیجهی اشتغال بیشتر زنان در مشاغل مخاطرهآمیز باشد تا نتیجهی وجود مردانی با فمیفوبی کمتر. جالب خواهد بود که ببینیم آیا اختلافات در میزان مرگ و سلامتی میان دو جنس در آینده هم چنان کاهش خواهد یافت یا خیر که شاید تا حدودی به تمایل مردان برای شکستن نقش سنتی مرد بازگردد، که البته خود میتواند منجر به انسداد شریانهایشان گردد!
در امریکا زنان به طور متوسط هفت و نیم سال بیش از مردان عمر میکنند گرچه آمار نشان میدهد که بیشتر بیمار میشوند، روزهای بیشتری را در مریضی به سر میبرند، و دفعات بیشتری از خدمات بهداشتی استفاده میکنند. دانشمندان دلایل بیولوژیک چندی را برای توجیه میزان پایینتر مرگ طبیعی زنان مطرح کردهاند؛ مثلاً این که کروموزوم Y به نحوی در کوتاهی عمر مردان نقش دارد. اما هیچ کدام از این دلایل نمیتواند وارونگی را در میزان ابتلا به بیماری در این دو جنس توجیه کند.
به عقیدهی اودونووان، یکی از روان شناسان امریکایی، «فمیفویی» (ترس از زنانگی) که نوعی هراس غیر منطقی و ریشهدار در مردان از «زن شدن» است عامل این مسأله است. این ترس مانع از بهرهگیری از امکانات پزشکی توسط مردان میشود، و در طولانی مدت موجبات رنجوری جسم را فراهم میآورد. این استدلال اندکی عجیب به نظر میآید، اما در عین حال، جالب است.
برای نشان دادن «فمیفوبی»، اودونووان به اتفاقی که معمولاً پس از جدایی یک زوج رخ میدهد اشاره میکند: پس از جدایی، احتمال این که زن دچار افسردگی شود وجود دارد. دو برابر همین احتمال در مردان وجود دارد. این مسأله میزان بیماری را در زنان افزایش میدهد؛ مرد، در عوض بیشتر در معرض این خطر قرار دارد که به الکل رو آورد و در سانحهی رانندگی به زندگیاش خاتمه دهد، و این امر میزان مرگ و میر در مردان را افزایش میدهد. او میگوید: «میتوان حتی چنین تصور کرد که مؤثرترین راه پیشگیری از افسردگی در مردان مرگ است!»
مردان فمیفوب، زندگی را با اضطراب و نگرانی بیشتری سپری میکنند. برای مثال احساس ترحم و نیز اظهار محبت نسبت به کسانی که مورد علاقهاند سبب نگرانی فرد را فراهم میآورد. چنین فردی هرگاه به احساسش رو آورد دچار نگرانی میشود و چنین اضطراب و نگرانی دائمیای میتواند بر طول عمر تأثیر منفی بگذارد.
برای کشف رابطهی فمیفوبی و سلامتی، سی و دو مرد و زن را به دستگاه پولی گراف اتصال دادند. این دستگاه، علائم اضطراب و تنش، عرق کردن کف دست، تند شدن تنفس، بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب را ثبت میکند. سپس آزمایش شوندگان به تعدادی سؤال پاسخ گفتند: برخی از این سؤالات خنثی و بدون جهتگیری خاصی بود (مثل این که «آیا اکنون ماه اردیبهشت است؟»). برخی دارای جهتگیری جنسی متناسب با جنس فرد پرسش شونده بود (مثل این که «آیا میتوان شما را به سادگی به گریه انداخت؟» برای زنان، و «آیا میتوان شما را به سادگی به دعوا واداشت؟» برای مردان). و برخی از سؤالات نیز با هویت جنسی فرد سؤال شونده در تقابل بودند (مثل این که «آیا ترجیح نمیدهید زن بودید؟» برای مردان، و عکس آن برای زنان). زمانی که مردان با پرسشهای متناسب با جنس خود، و سپس با سؤالهایی در تضاد با جنس خود مورد پرسش قرار گرفتند، میزان هیجان آنها به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت، اما زنان در وضعیت مشابه، هیچ گونه افزایشی در میزان هیجانات نشان نمیدادند.
بنابراین چنین به نظر میرسد که تغییرات در نگرش بسیاری از مردان نسبت به زنان، که از اواخر دههی 1960 و اوایل دههی 1970 میلادی، با سرعت گرفتن جنبش آزادیخواهی زنان شروع شد، میتواند منافع پزشکی و اجتماعی به دنبال داشته باشد. این تغییرات، ابتلای به فمیفوبی را، چنان که در آمارهای بهداشتی قابل مشاهده است، کاهش داده است. اودونووان میگوید: «مردان امروز در حالی که کمتر دچار فمیفوبی هستند، لاجرم باید بیشتر هم عمر کنند. در حقیقت، شکاف میان طول عمر زن و مرد که از ابتدای قرن بیستم رو به افزایش نهاده بود، در اواخر این قرن به سوی کاهش پیش رفت.»
با این همه، آن دسته از افرادی که هنوز در صحت تئوریهای اودونووان شک دارند توضیح سادهتری برای پارادوکس (یا باطلنمای) بیماری/مرگ، ارائه میکنند. خانم لویس وربروگ، پزشک جامعه شناس، بیان داشت: «اگر شما با دقت بیشتری به آمار نگاه کنید، خواهید دید که درواقع، هیچ پارادوکسی وجود ندارد. درست است که زنان بیشتر بیمار میشوند، اما آنها غالباً دچار امراضی میشوند که به هیچ وجه کشنده نیستند. از سوی دیگر مردان به میزان بالاتری دچار بیماریهای کشنده میشوند، و این مسأله نه به خاطر هراس آنان از زنانگی، که بیشتر به عادات شغلی و تفریحی مردان و تفاوت آن با زنان مربوط میشود.»
بر اساس بررسی ادارهی ملی بهداشت امریکا در یکی از سالهای انتهایی قرن گذشته، مردان، سی و نُه درصد بیشتر از زنان دچار جراحت میشوند. وربروگ گفت که این معلول مواجههی بیشتر مردان با خطر، در مقایسه با زنان، به خاطر شغل، مسافرت، و ورزش است. همچنین برخی از مطالعات بهداشت ملی به این نتیجه رسیده است که هرچند زنان، دارای میزان بالاتری از بیماریهای مزمن، در مقایسه با مردان، هستند، اما کمتر دچار بیماریهای کشنده میشوند. برای مثال، زنان بیشتر از مردان به میگرن و آماس مفاصل مبتلا میشوند. اما مردان، که ما آنها را جنس قویتر مینامیم، بیشتر به بیماریهای کرنر قلب، آمفی زم، و سکتهی مغزی – که همگی از مهمترین بیماریهای کشنده هستند – مبتلا میشوند.
وربروگ اظهار داشت: «سؤال نباید این گونه مطرح شود که چرا زنان بیمارتر از مردان هستند. بلکه باید این باشد که چه عوامل اجتماعی، احساسی، و زیستی، باعث شده است که زنان بیشتر دچار بیماریهای مزمن، اما غیر کشنده، شوند، در حالی که مردان اغلب در معرض بیماریهای کشنده قرار میگیرند.»
اودونووال عقیده دارد که فمیفوبی، حداقل تا آن جا که به مردان مربوط میشود، یکی از این عوامل احساسی است. اما وربروگ چندان مطمئن نبود. او میپذیرفت که تفاوت میزان مرگ و میر مردان و زنان در طول یک دهه کاهش یافت، لیکن او این را به روی آوردن زنان به سیگار و تغییرات دیگر در شیوهی زندگی که در دههی 1950 و اوایل دههی 1960 رخ داد مربوط میدانست. او اعتقاد داشت که هنوز زود است نتیجهی تغییری که در آمارهای بهداشتی در نتیجهی رخدادهای چند دههی پیش حاصل شد را مشاهده کرد. به علاوه، هر تغییری به سادگی میتواند نتیجهی اشتغال بیشتر زنان در مشاغل مخاطرهآمیز باشد تا نتیجهی وجود مردانی با فمیفوبی کمتر. جالب خواهد بود که ببینیم آیا اختلافات در میزان مرگ و سلامتی میان دو جنس در آینده هم چنان کاهش خواهد یافت یا خیر که شاید تا حدودی به تمایل مردان برای شکستن نقش سنتی مرد بازگردد، که البته خود میتواند منجر به انسداد شریانهایشان گردد!
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}