نویسنده: عبدالله رستمی




 
آمریکا با شروع تحولات در جهان عرب، مواضع متناقضی را اتخاذ نموده است؛ در حالی در ابتدا از رژیم سابق مصر حمایت می‌نمود، با جدی شدن سناریوی سقوط مبارک، تغییر محسوسی در مواضع اولیه‌ی خود ایجاد نمود. در تحولات یمن نیز همسو با خواست ملت حرکت ننمود و در لیبی رویکرد نظامی در پیش گرفت. در حالی که تحولات بحرین در بایکوت خبری رسانه‌های غربی قرار داشت، آمریکا حمایت خود را از رژیم آل خلیفه پنهان نساخت. در سوریه نیز آمریکا بر خلاف رأی و خواست ملت سوریه، به طور صریح به دنبال سقوط بشار اسد است.
در همگی این مواضع، تناقضات آشکاری وجود دارد که آمریکا را بیش از پیش در منطقه منفور نموده است. سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه به طور آشکار در مقابل انتقادات داخلی و خارجی قرار دارد و همگان بر شکست این سیاست‌ها تأکید دارند. پیش کشیدن پیشنهاد برقراری رابطه با ایران در این برهه می‌تواند دولت اوباما را تا حدودی از فشارها برهاند. در برهه‌ی زمانی کنونی، برقراری رابطه با ایران امتیازات فراوانی را برای این کشور در بر دارد. رابطه‌ی ایران و آمریکا معمای پیچیده‌ای است که به عوامل گوناگون بستگی دارد و با واقع‌بینی باید به آن نگریست.

تحلیل‌های مختلف از برقراری رابطه‌ی ایران و آمریکا

علل مختلفی برای عدم برقراری رابطه‌ی جدی میان ایران و آمریکا وجود دارد و تحلیل‌‌های مختلفی از فواید و مضرات و همچنین عوامل تأثیرگذار بر این رابطه ارائه می‌‌شود. برخی تحلیل‌‌گران و حتی سیاسیون نسبت به پیشنهاد برقراری رابطه میان ایران و آمریکا بسیار خوش‌بین هستند و آن را در شرایط فعلی، برای ایران بسیار لازم قلمداد می‌‌کنند. در مقابل، گروهی دیگر نیز برقراری رابطه را تحت هر شرایطی نمی‌‌پذیرند و آن را مخالف آرمان‌‌های انقلاب می‌‌دانند. این مقاله با رد نگاه سیاه و سفید به رابطه‌ی ایران و آمریکا، در صدد است تا با اتکا به بیانات اخیر رهبری در این خصوص، بر واقعیت‌‌های موجود تکیه نماید.
از طرف دیگر، عده‌ی قابل توجهی از تحلیل‌‌گران، نفوذ کشورهای عربی همچون عربستان، اسرائیل را از جمله موانع، بهبود روابط دو کشور می‌‌دانند. عمده دلیلی که از سوی این دسته از تحلیل‌گران ذکر می‌‌شود این است که این کشورها معتقدند اگر روابط آمریکا با ایران بهبود یابد، قدرت سیاسی ایران در منطقه بالا می‌رود و ایران به موازات قدرت نظامی و زیرساخت‌های اقتصادی که دارد، قدرت برتر منطقه خواهد شد و این مسئله باعث خواهد شد توازن قوا در منطقه به نفع ایران و به ضرر اسرائیل و همچنین کشورهای عربی تغییر یابد.
اما باید گفت این تحلیل چندان نزدیک به واقعیت نیست و چیز تازه‌‌ای نمی‌‌گوید. در نظام بین‌‌الملل، کشورها اهداف و منافعی را دنبال می‌‌نمایند. در صدر این اهداف «امنیت» قرار دارد. برای کشورهای عربی و اسرائیل نیز امنیت در اولویت قرار دارد. سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا رابطه‌ی مناسب میان ایران و آمریکا بیشتر به امنیت آنان آسیب می‌‌زند یا رابطه‌ی خصمانه؟
پاسخ بسیار ساده و روشن است؛ دو بازیگری که در نظام بین‌‌الملل با یکدیگر خصومت دارند، نوع نگاهشان به یکدیگر بُعد امنیتی دارد. ایران و آمریکا به عنوان دو بازیگر نظام بین‌‌الملل نیز این‌چنین هستند. در یک محیط عقلانی، بی‌تردید رابطه‌ی ایران و آمریکا امنیت دو بازیگر را ارتقا می‌‌دهد و به همان نسبت، تهدیدهای امنیتی را از سایر بازیگران (به ویژه بازیگران نگران) رفع می‌‌نماید. بنابراین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی نه تنها باید از برقراری رابطه‌ی ایران و ایالات متحده استقبال نمایند، بلکه باید گام‌‌هایی را نیز برای برقراری سریع‌‌تر این روابط بردارند.
اما در برقراری رابطه میان ایران و آمریکا، حسن‌نیت دو بازیگر در برقراری رابطه‌ی مجدد شرط نخست است. در این زمینه، ایران گام‌‌ها و اقدامات مثبتی انجام داده، در حالی که ایالات متحده از موضع قدرت، سیاست‌‌های دوگانه و متناقض را در پیش گرفته است.

اشتباه استراتژیک مقامات آمریکایی

مقامات آمریکایی از درک شرایط حاکم بر حاکمیت قدرت در ایران عاجز هستند و پایبندی مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران را به شعائر انقلابی و اسلامی را به خوبی تجزیه‌و‌تحلیل نمی‌‌نمایند. استکبارستیزی، مقابله با بی‌عدالتی، ظلم‌ستیزی و دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان، از آرمان‌‌های اولیه‌ی‌ نظام جمهوری اسلامی ایران است و آمریکایی‌‌ها با عدم توجه به آن، ضمن اعمال تهدید و تحریم، خواستار مذاکرات نیز هستند. ایالات متحده در تجزیه‌وتحلیل خود، ایران را همچون کشورهایی چون لیبی، کوبا، کره‌ی شمالی و غیره تصور کرده است که این موضوع، ابتدایی‌‌ترین اشتباه آن‌هاست.

چرایی اصرار آمریکایی‌‌ها بر برقراری رابطه

پیشنهادات و صحبت‌‌های اخیر مقامات آمریکایی در خصوص رابطه با ایران، به هیچ عنوان بدین معنی نیست که آن‌ها از سیاست‌‌های قبلی خود در برابر ایران عقب‌نشینی کرده‌اند و در صدد تغییر این سیاست‌‌ها هستند. با این وجود، حال سؤال این است که چرا مقامات عالی‌رتبه‌ی آمریکایی، در چند وقت اخیر، اصرار به برقراری رابطه دارند؟
پاسخ به این سؤال را می‌‌توان در قالب دو گزاره‌ی کلی بیان کرد:

1) نیاز آمریکایی‌‌ها

سیاست‌‌های آمریکا در دهه‌‌های اخیر و به ویژه پس از فروپاشی نظام دوقطبی، نشان داده است که این کشور خود را رهبر جهان می‌‌داند و بنابراین با کشورهای دیگر آن گونه که خود تمایل دارد رابطه برقرار می‌کند. تهدید و اشغالگری وجه بارز تمام این سیاست‌‌ها بوده و تنها کشوری که توانسته است نظم این‌چنینی آمریکا را به چالش بکشد، جمهوری اسلامی ایران است. این موضوع تنها حاصل تحلیل ذهنی ایرانی‌‌ها نیست، بلکه بسیاری از سیاست‌مداران و تحلیل‌‌گران به آن اذعان کامل دارند.(1)
جمهوری اسلامی ایران نظم مستقر در جهان را ناعادلانه می‌‌داند و نظم شکل‌گرفته در خاورمیانه را نیز حاصل دخالت قدرت‌‌ها می‌‌داند. سیاست‌‌های آمریکا در خاورمیانه نیز برگرفته از ماهیت تهدید و اشغالگری آن است. این کشور که با شروع قرن جدید در هزاره‌ی سوم، دو جنگ بزرگ علیه افغانستان و عراق را آغاز نمود، اکنون پس از گذشت چندین سال از این جنگ‌ها، نتایج مورد نظر خود را در این کشورها به دست نیاورده است. افغانستان همچنان در ناامنی به سر می‌‌برد و طالبانیسم در افکار و سرشت بسیاری از افغان‌‌ها ریشه دوانده است و با خروج نظامیان غربی، بی‌شک قدرت حاکم در افغانستان را با تهدید روبه‌رو خواهد کرد. عراق نیز همچنان در کشمکش قومیت‌‌گرایی میان سنی‌‌ها، شیعیان و کردها قرار دارد. در این کشور نه تنها دمکراسی واقعی حاکم نگردید، بلکه دمکراسی تحمیلی آمریکایی‌‌ها، ناامنی را در این کشور دامن زده است.
آمریکایی‌ها همچنین در سایر کشورهای خاورمیانه نیز با مشکلاتی مواجه هستند. آمریکاستیزی در بسیاری از کشورهای مسلمان (حتی در کشورهایی که آمریکا با آن مناسبات خوبی دارد) روزبه‌روز بیشتر می‌‌شود و این کشور به عنوان یک اشغالگر و مخالف اسلام مطرح است. بهبود چهره‌ی آمریکا همواره از اهداف اصلی این کشور، پس از روی کار آمدن اوباما بوده است. اما عملیاتی نشدن وعده‌‌های «تغییر» وی در دوران نخست ریاست‌جمهوری و دخالت در موج تحولات اخیر در جهان عرب، بر زشتی چهره‌ی آمریکا افزود.
به موارد فوق باید تحولات اخیر سوریه را نیز افزود. سوریه موقعیت استراتژیکی دارد که آمریکایی‌‌ها به خوبی به آن واقف هستند. آمریکایی‌‌ها به طور جدی به دنبال سقوط اسد از چارچوب قدرت سوریه هستند. این کشور سیاست‌‌های خود را در این زمینه به صورت نیابتی دنبال می‌‌نماید؛ یعنی با تحریک و تشویق کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر و حتی برخی از کشورهای اروپایی به دنبال این است تا چارچوب قدرت در سوریه را بر هم بزند. اینکه چرا تا کنون آمریکا موفق به این مهم نشده، پرسشی جدی است.
آمریکایی‌‌ها به خوبی می‌‌دانند که یک طرف این ماجرا با ایران مرتبط است. اینکه ایران حاضر به از دست دادن سوریه نیست چیز عجیبی برای آمریکایی‌‌ها نیست، بلکه نکته‌ی تعجب‌‌آور برای آن‌ها، میزان قدرت و حمایت ایران از سوریه و محور مقاومت است.
موضوع هسته‌‌ای ایران نیز شکست دیگری برای سیاست‌‌های آمریکا در خاورمیانه محسوب می‌شود. مقامات کاخ سفید به خوبی می‌‌دانند تحریم‌‌های اقتصادی، سیاست‌‌های ایران را در این زمینه تغییر نداده و تنها بر هزینه‌‌های اقتصادی ایران افزوده است. بنابراین عدم دستیابی به نتیجه در این زمینه، برای آمریکا غیرقابل قبول است. ادامه‌ی روند کنونی تحریم‌‌ها و فشارها نیز بی‌تردید نتیجه‌ی دلخواه آمریکا را به همراه نخواهد داشت.

2) برداشت‌های تبلیغاتی

سیاست‌های ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به خوبی نشان می‌‌دهد که این کشور به دنبال بهره‌‌برداری تبلیغاتی از کوچک‌ترین مسائل است. بسیاری معتقدند پیشنهاد مذاکره از سوی آمریکا بسیار هوشمندانه و حساب‌شده بوده و در واقع بازی دو سر بُرد برای کاخ سفید است. بر اساس این تحلیل، ایران دو راه بیشتر نخواهد داشت؛ یا با مقامات آمریکایی بر سر میز مذاکره خواهد نشست و مقامات آمریکایی می‌‌توانند از فرصت استفاده کنند و شکست‌‌های خود در خاورمیانه و ایران را جبران نمایند؛ یا ایران پیشنهاد مذاکره را رد می‌‌‌کند که در این صورت دستاویزی برای اقناع افکار عمومی در خصوص سیاست‌‌های سخت‌‌گیرانه علیه ایران خواهد بود.
بنابراین اصرار آمریکایی‌‌ها برای مذاکره از یک طرف ریشه در مشکلات و شکست‌‌های سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه و در قبال ایران دارد و از طرف دیگر، برنامه‌‌ریزی دامنه‌‌داری برای بهره‌‌برداری تبلیغاتی از این پیشنهاد شده است. بایدن، به عنوان معاون رئیس‌جمهور آمریکا، صراحتاً در کنفرانس مونیخ پس از ارائه‌ی پیشنهاد مذاکره‌ی ایران و آمریکا اظهار داشت: «توپ در زمین حکومت ایران است.»(2)

الزامات ضروری برای برقراری رابطه میان ایران و آمریکا

شناخت فضای سیاسی حاکم:

فضای سیاسی حاکم بر آمریکا برای ایران شناخته شده است. میان دمکرات‌‌ها و جمهوری‌‌خواهان تفاوت تعیین‌کننده‌‌ای در خصوص روابط با ایران وجود ندارد. تغییر تاکتیک‌‌ها از سوی این دو حزب تا حدود زیادی به طبقه‌ی اجتماعی آنان مربوط می‌‌شود. در حالی که دمکرات‌‌ها به سایر بازیگران نظام بین‌‌الملل نگاه محترمانه‌‌تری دارند، جمهوری‌خواهان در برخورد با سایرین از عینک تکبر نگاه می‌‌کنند. تاریخ سیاسی ایران نیز نشان می‌‌دهد بسیاری از وقایع مؤثر در روابط ایران و آمریکا در دوره‌ی دمکرات‌‌ها رخ داده است. در طرف مقابل، آمریکایی‌‌ها نیز در سال‌‌های اخیر به این امر واقف شده‌‌اند که برقراری رابطه، جزء سیاست‌‌های کلی نظام قرار می‌‌گیرد که در مورد آن حساسیت فراوانی وجود دارد.

حسن‌نیت و انگیزه‌ی مشترک:

بیش از حسن‌نیت، سوء‌نیت آمریکایی‌‌ها در برابر ایران محرز است. اعمال شدیدترین تحریم‌‌ها علیه ملت ایران، حسن‌نیت آمریکایی‌ها را برای برقراری رابطه با تردید مواجه می‌‌سازد، در حالی که ایران به دنبال ایجاد رابطه در یک فرآیند قابل احترام دوجانبه است. سخنان بایدن در مونیخ نیز نشان داد که دغدغه‌ی اصلی آمریکا برای رابطه، منصرف کردن ایران از فعالیت‌‌های هسته‌‌ای خود است؛ در حالی که ایران همواره بر صلح‌‌آمیز بودن و حقوق مسلم ملت خود در این زمینه تأکید دارد. بنابراین نه تنها حسن‌نیت را نمی‌‌توان در پیشنهاد آمریکا یافت، بلکه انگیزه‌ی مشترک میان طرفین نیز برای شروع مذاکرات وجود ندارد.

اهداف مشترک:

در نظام بین‌‌الملل دو بازیگر برای رسیدن به اهدافی مشترک و تأمین منافع خود با یکدیگر رابطه برقرار می‌نمایند. اهداف و آرمان‌‌های ایران و آمریکا تا حدود زیادی با یکدیگر متفاوت است، گرچه نقاط مشترکی را نیز می‌‌توان یافت. ایران بر عدالت، دفاع از حقوق مظلومان و مسلمانان، احترام به حاکمیت و استقلال کشورها و مسائلی از این دست تأکید دارد؛ در حالی که نگاه آمریکا به بازیگران نظام بین‌‌الملل، نگاه از بالا به پایین است. به همین دلیل هم است موضوعاتی مانند حقوق فلسطینیان، احترام به مسلمانان، عدم حضور آمریکا در منطقه و غیره، جزء موانع اصلی برقراری رابطه است.

رفع موانع مؤثر:

موانع ذکرشده‌ در این نوشتار، موانع جدی در برقراری رابطه است. در واقع به همین دلیل هم برقراری رابطه‌ی ایران و آمریکا پیچیده می‌‌شود؛ یعنی ایران و آمریکا قبل از شروع رابطه نیازمند حل موانع هستند، در حالی که همچنان که اشاره شد، برخی از موانع مانند مسئله‌ی هسته‌‌ای ایران، حقوق فلسطینیان و عدم شرارت آمریکا در منطقه، از نظر ایران موضوع گفت‌وگو نیست و جزء حقوق اساسی ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران است.

نتیجه‌گیری

با توجه به موارد ذکرشده، ایالات متحده اکنون به خوبی می‌‌داند که سیاست‌‌هایش در خاورمیانه با محدودیت‌ها و شکست‌‌هایی مواجه است. رابطه با ایران به خروج از بن‌بست آمریکا بسیار کمک می‌‌کند. در حالی که بین ایران و آمریکا، اساساً اختلاف نگاه بنیادین وجود دارد؛ اعمال تحریم، فشار و ارائه‌ی پیش‌شرط برای مذاکرات، تماماً موضوعات پوسیده‌‌ای است که نظام جمهوری اسلامی ایران به خوبی با آن‌ها آشناست. برقراری رابطه نیازمند مقدماتی از سوی هر دو طرف است، اما ارائه‌ی پیش‌شرط از موضع قدرت، گزاره‌‌ای نیست که نظام جمهوری اسلامی ایران آن را بپذیرد. در زمان فعلی، با وجود تمامی تحریم‌‌ها و اعمال فشارهای اقتصادی علیه ایران، این آمریکاست که نیازمند مذاکره و برقراری رابطه با ایران است.

پی‌نوشت‌ها:

1) For example see:
- Rothkopf, David, (2012), "Chicken Little is full of pompous baloney", Available at: http://rothkopf.foreignpolicy.com/
- Nye, Joseph S., (winter, 2002-2003), "Limits of American Power", Political Science Quarterly, Vol. 117, No. 4, pp. 545-559.
2) Biden, Joe, (2013), "US Would Hold Direct Talks If Iran Serious", Available at: http://abcnews.go.com/International/wireStory/biden-time-iran-diplomacy-work-18384185

منبع مقاله :
برهان