اصطلاحات فلسفه ی اخلاق
برخی از اصطلاحات علم اخلاق
آزادی(1)
شرط مسئولیت اخلاقی آزادی عمل است. کسی که با زور و جبر وادار به کاری می شود مسئول نیست. اکنون سؤال این است که اگر رفتار انسان قابل تبیین علّی است آیا می تواند به مفهومی که مقتضای مسئولیت اخلاقی است آزاد باشد؟احکام ارزشی(2)
احکام اخلاقی نوع خاصی از احکام ارزشی هستند، همان طور که احکام جمال شناسی یا ذوقی نیز نوع دیگری از این احکام اند. می توانیم وجوه افتراق اخلاقی/تجربی و اخلاقی/ منطقی را در طرح کلی تری خلاصه کنیم و بگوییم قضایای تجربی، قضایای منطقی و احکام ارزشی به سه فضای متفاوت امر واقع، منطق و ارزش متعلّق اند.اخلاق(3)
گاهی آن را با فلسفه ی اخلاق مترادف می گیرند. بعضی آن را به اخلاق دستوری (در برابر فرااخلاق) اطلاق می کنند.اخلاق آرمانی
بخشی از اخلاق که خصوصی تر و بحث انگیزتر از اخلاق اجتماعی و متمایز از آن است.اخلاق گرایی(4)
بیان دیدگاههای اخلاقی مرتبه ی اول است و با فلسفه ی اخلاق فرق دارد، ولی این وجه تمایز دلیل کم اهمیت بودن آن نیست.استقلال اخلاق(5)
دیدگاه بعضی از معاصران است که می گویند نمی توان تعریفی توصیفی یا تجربی از اصطلاحات اخلاقی نظیر «خوب»، «درست» و «باید» ارائه نمود و همچنین یک حکم اخلاقی نمی تواند از مقدماتی که متضمّن حکم اخلاقی دیگری نیست استنتاج شود. طرفداران استقلال اخلاق بر این باورند که اخلاق قلمرو خاص خود را دارد و قابل تحویل به علم، دین یا آداب و رسوم اجتماعی نیست. از طرف دیگر، آنها منشأ عمل اخلاقی را اراده ی آزاد می دانند.اصالت سودمندی(6)
از این دیدگاه اساس اخلاق باید اصل سودمندی(7) باشد یعنی رفتار ما باید بیشترین لذت را برای بیشترین تعداد مردم تأمین کند.اصل تحقیق پذیری(8)
اصلی که پوزیتیویست های منطقی مطرح کردند و به موجب آن هر قضیه ی تألیفی فقط وقتی معنی دارد که قابل تحقیق تجربی باشد.امر مشروط اخلاقی(9)
در مقابل امر مطلق اجتماعی قرار دارد و به صورت کلی زیر است: «اگر x را می خواهی رفتار y را داشته باش.»، یعنی y وسیله رسیدن به هدف x است.امر مطلق اخلاقی(10)
قانون عام و مطلق کانت است که می گوید ما فقط باید به کاری دست بزنیم که بخواهیم دیگران نیز (در شرایط مشابه) همان کار را بکنند. معمولاً اصول کلی اخلاقی مانند «وفای به عهد» را امر مطلق می دانند زیرا به هیچ وجه مشروط به میل ما نیستند (رک. امر مشروط).باوجدانی(11)
آمادگی فرد برای رفتار بر طبق داوری اخلاقی خویش است. این رفتار باید بدون هیچ غرض و انگیزه ی پنهانی و فقط به مقتضای تکلیف صورت پذیرد.بداهت ذاتی(12)
متقدمان بعضی قضایای غیرتحلیلی مانند اصول هندسه را بدیهی و صدق آنها را عیان می دانستند. شهودگرایان اخلاقی نیز این مطلب را در مورد بعضی اصول و احکام اخلاقی ذکر می کردند. امروز تکامل فلسفه ی ریاضیات مفهوم «بداهت ذاتی» را به بایگانی تاریخ سپرده است.برائت و اعتذار(13)
اگر کسی را به زور وادار به کار خلافی کنند، نباید مجازات شود یعنی جبر مایه ی برائت است. شاید عواملی که برای برائت کافی نیستند عذری برای تخفیف جرم باشند، مثلاً به مخاطره افتادن سلامتی فرد ممکن است عذری برای این باشد که او به مسئولیت خود عمل نکند.بی طرفی اخلاقی(14)
از این دیدگاه اقتضای اخلاق این است که ما همان اندازه که ملاحظه ی رفاه دیگران را می کنیم به رفاه خود نیز بیندیشیم (رک. خودپرستی و غیرگرایی اخلاقی).پارادوکس سقراط(15)
این است که هیچ کس عالماً و عامداً مرتکب رفتاری که خود آن را بد می داند نمی شود.پوزیتیویسم اخلاقی(16)
اخلاق مجموعه ای از مقررات جاری اجتماعی است.تجربه گرایی اخلاقی(17)
از این دیدگاه احکام اخلاقی قضایایی تجربی درباره ی امر واقع اند. گاهی این اصطلاح را توسّعاً به معنی «شناخت گرایی اخلاقی» به کار می برند.تطوع(18)
فراروی از حدّ تکلیف است.تعبیر اخلاقی(19)
این اصطلاح را به معنایی اعمّ از احکام اخلاقی و قضایای تجربی به کار می بریم. از آنجا که بعضی از فلاسفه احکام اخلاقی را قضیه نمی دانند نمی توانیم واژه ی «خبر» یا «قضیه» را به جای آن استعمال کنیم.تعریف اقناعی(20)
تعریفی است متضمّن حکمی ارزشی. کسی که می گوید «آزادی» اطاعت از قانون است آگاهانه یا ناخودآگاه از نظر موافقی که ما به آزادی داریم استفاده و آن را به اطاعت از قانون منتقل می کند.تعمیم پذیری(21)
وقتی ما حکمی اخلاقی را می پذیریم که باید چنین و چنان کنیم، قبول می کنیم که هر کس در شرایطی مشابه ما باشد همان وظیفه را دارد. این ویژگیِ احکامِ اخلاقی را خاصیت تعمیم پذیری آنها می گویند.جبر(22)
کسی را مجبور می دانیم که شخص دیگری او را به زور به کاری وادار نماید. ما می توانیم این مطلب را تعمیم دهیم و تهدید شدید را نیز نوعی جبر به حساب آوریم. جبر روان شناختی(23) مانند جنون سرقت(24) نیز تعمیم دیگری از مفهوم جبر است. عملی که به اجبار صورت می گیرد فعلِ فاعل مختار نیست و بنابراین فاعل آن از نظر اخلاقی مسئولیتی ندارد (رک: مسئولیت).جبر علّی(25)
از این دیدگاه رفتار ما معلولِ سلسله ای از علل و اصولاً قابل پیش بینی و تبیین علمی(26) است. در اینجا، مسئله ی آزادی اراده(27) چنین مطرح می شود: اگر رفتار ما به اقتضای مجموعه ی علل خود قطعی، معیّن و تبیین پذیر(28) است چگونه می تواند ناشی از اراده ای آزاد باشد و با مسئولیت اخلاقی تلفیق گردد؟جهل(29)
مانند جبر، مایه ی برائت است یعنی کسی که از روی جهل دست به کار خطایی می زند مسئول نیست و از نظر اخلاقی مؤاخذه نمی شود.حکم اخلاقی(30)
بهتر است به جای «قضیه ی اخلاقی» اصطلاح «حکم اخلاقی» را به کار بریم. «احکام ارزشی» در مقابل قضایای تجربی و تحلیلی قرار می گیرند.خردگرایی اخلاقی(31)
پیروان این مکتب قضایای ریاضی را مدل احکام اخلاقی قرار می دهند و بعضی احکام اخلاقی را بدیهی می انگارند (رک. شهودگرایی).خردمندی(32)
ملاحظه ی رفاه خویشتن است.خودپرستی اخلاقی(33)
خودپرستی اخلاقی نباید با خودخواهی روان شناختی(34) اشتباه شود. روان شناس نمی گوید مردم باید چنین یا چنان کنند بلکه واقعیت موجود را گزارش می دهد و می گوید که مردم رفاه خود را به دیگران ترجیح می دهند.دستورگرایی(35)
از این دیدگاه احکام اخلاقی شبیه اوامر معمولی اند. دستورگرایان بر این باورند که بسیاری از تعبیراتی که در صورت دستوری نیستند در معنی دستوری اند و اصطلاحاتی چون «خوب» و «باید» دارای دو معنی دستوری و توصیفی اند که به ترتیب معانی اصلی و فرعی آنهاست.ذهن گرایی(36)
در مقابل عین گرایی است (رک: عین گرایی).شرط کافی(37)
به توضیح «شرط لازم» نگاه کنید.شرط لازم(38)
شرطی که بدون آن شیء موردنظر تحقق نمی یابد و در مقابل شرط کافی است که برای تحقق شیء کفایت می کند. مثلاً برای اینکه شکلی مربع باشد لازم است چهار ضلع داشته باشد ولی این شرط کافی نیست چون لوزی هم چهار ضلع دارد.شناخت گرایی(39) اخلاقی
دیدگاهی است که حکم اخلاقی را خبری از امر واقع و بنابراین صادق یا کاذب می داند.شناخت ناگرایی(40) اخلاقی
در مقابل شناخت گرایی است که به موجب آن حکم اخلاقی خبری از امر واقع نمی دهد و قضیه نیست بلکه دستور یا بروز احساسات و امثال آن است.شهودگرایی(41)
نوعی خردگرایی اخلاقی است که به موجب آن پایگاه منطقی احکام اخلاقی شبیه پایگاه قضایای ریاضی است. از این دیدگاه صدق بعضی اصول یا احکام اخلاقی «عیان» است، یعنی احکام مذکور بداهت ذاتی دارند (رک: بداهت ذاتی).عاطفه گرایی یا نظریه ی شور اخلاقی(42)
بنابراین نظریه، احکام اخلاقی فقط ابزاری زبان شناختی برای بروز عواطف و احساسات ما هستند.عین گرایی(43)
صبغه ای از شناخت گرایی که بر طبق آن حکم اخلاقی قضیه ای خبری است ولی حالت ذهنی گوینده را بیان نمی کند. شناخت گرایی اعمّ از عین گرایی است، یعنی بعضی شناخت گرایان عین گرا نیستند مانند ذهن گرایانی که حکم اخلاقی را بیان عواطف و گرایشهای گوینده می دانند. شناخت ناگرایی اخلاقی، از نظر مخالفان آن، ذهن گرایی است ولی از دیدگاه بعضی از طرفداران آن عین گرایی تلقی می شود. در فلسفه ی اخلاق طرح وجه افتراق «ذهنی»/«عینی» نه تنها مایه ی روشنگری نیست بلکه بر ابهام مسائل می افزاید.غیرگرایی اخلاقی(44)
از این دیدگاه اقتضای اخلاق این است که ما رفاه دیگران را بر آسایش خود مقدّم بداریم (رک. خودپرستی و بی طرفی اخلاقی).فضیلت(45)
منش یا ملکه ای نفسانی است که از نظر اخلاقی ستایش انگیز باشد.فلسفه ی اخلاق(46)
پژوهشی فلسفی درباره ی اخلاق است. فلسفه ی اخلاق از بررسی تجربی یا علمی اخلاق یعنی روان شناسی یا جامعه شناسی اخلاق متمایز است. از طرف دیگر نباید آن را با اخلاق گرایی یا دیدگاههای اخلاقی مرتبه ی اول اشتباه کرد.قضیه پسینی یا تجربی(47)
قضیه ای است که صدق و کذب آن فقط با مشاهده یا تجربه مشخص می شود. بنایراین قضیه ی پسینی تألیفی و ممکن است(رک. ممکن).قضیه ی پسینی(48)
قضیه ای است که پسینی یا تجربی نباشد.قضیه ی تألیفی(49)
در مقابل «قضیه ی تحلیلی» است. آن را قضیه ی تجربی، ممکن و پسینی نیز می خوانند. هنوز بعضی قبول ندارند که قضیه ی تألیفی نمی تواند پیشینی و ضروری باشد.قضیه ی تحلیلی(50)
قضیه ای است که نفی آن یک تناقض باشد. مثلاً قضیه ی «مثلث سه ضلع دارد» تحلیلی است چون اگر آن را انکار کنیم و بگوییم «مثلث سه ضلع ندارد» تناقض است. قضیه ی تحلیلی ضرورتاً صادق و به اصطلاح واجب است. صدق آن مبنای منطقی دارد، یعنی برای تشخیص آن لزومی ندارد به واقعیت عینی مراجعه کنیم. قضیه ی تحلیلی پیشینی است. قضیه ای که تحلیلی نباشد تألیفی است (رک. تألیفی).گرایش مخالف(51)
اصطلاحی است که برای تمام تمایلات ناموافق مانند انکار، نفرت و بیزاری وضع شده است.گرایش موافق(52)
اصطلاحی است در مقابل «گرایش مخالف» که خواستن و دوست داشتن و پسندیدن و امثال آن را در بر می گیرد.مجازات پذیری(53)
امکان ملامت یا مجازات را گویند. کسی را مجازات می کنند که خاطی و مسئول باشد یعنی منشأ رفتار او جبر یا جهل نباشد.مسئولیت(54)
هر کس مسئول رفتار خویش است مگر اینکه او را به زور وادار به انجام کاری کنند یا اینکه عالم و عامد نباشد. مسئولیت اخلاقی ذهنی است، زیرا ما عوامل ذهنی یعنی قصد و آگاهیِ شخص را از شرایط مسئولیت می دانیم. مسئولیت عینی(55) بدین معنی است که کسی را صرف نظر از قصد و آگاهی او مسئول بدانیم.مطلق گرایی(56)
از این دیدگاه اصول یا معیارهای اخلاقی عام و مطلق اند، مرجعیت آنها نامشروط است، هیچ استثنایی نمی پذیرند و مضمونشان به اقتضای موارد استعمالشان تغییر نمی کند (رک: نسبی گرایی).معنیِ ارزشی(57)
وجهی از معنی واژه است که متضمن گرایش یا ارزیابی مثبت یا منفی ماست. نباید آن را با معنی توصیفی یا واقعی واژه اشتباه کنیم. دستورگرایی و عاطفه گرایی تعبیرهای متفاوتی از این معنی هستند.معنی توصیفی یا عینی(58)
وجهی از معنی واژه است که به توصیف یا گزارش امر واقع می پردازد و در مقابل معانی وضعی و عاطفی قرار می گیرد و از گرایش ما مستقل است.معنی عاطفی(59)
این وجه معنی گرایش و احساس ما را ظاهر می سازد و خبری از امر واقع نمی دهد.مغالطه ی تجربه گرایی(60)
این است که بگوییم احکام اخلاقی قابل استنتاج از قضایای تجربی هستند و اصطلاحاتی چون «خوب»، «درست» و «باید» را می توان به کمک توصیف و تجربه تعریف کرد.مفهوم(61)
انسان توانایی درک مفاهیم کلی را دارد. برای اینکه بدانیم یک قضیه(62) (یا تعبیر) (63) تألیفی است یا تحلیلی، از قضیه ی دیگر مستقل است، با آن متناقض است یا از آن استنتاج می شود باید مفاهیم منطوی در این قضایا یا تعابیر را بررسی کنیم. از آنجا که فلسفه از معانی واژه ها و روابط منطقی قضایا بحث می کند معمولاً آن را پژوهش در مفاهیم(64) می خوانند و بدین ترتیب آن را از تحقیق در امر واقع یا تحقق احکام اخلاقی متمایز می گردانند.ممکن(65)
آنچه ضروری نیست. قضایای تجربی یا پسینی ممکن اند.منطق(66)
بررسی سیستماتیک قواعد استنتاج درست و مسائل وابسته بدان است. فضای منطق با دنیای امر واقع و ساحت اخلاق متفاوت است. اینکه می گوییم مربع چهارضلع دارد مسئله ای منطقی است، حکم به نادرستی تبعیض نژادی موضوعی اخلاقی و ترکیب اسید سولفوریک با سود مطلبی مربوط به امر واقع است.ناسازگاری اعتقادات و تعارض گرایشها(67)
اگر کسی قضیه ای مطرح کند و دیگری آن را انکار نماید آنها عقاید ناسازگاری دارند؛ اگر قضیه ی اول صادق باشد قضیه ی دیگر کاذب است. ممکن است دو نفر هیچ قضیه ای عنوان نکنند ولی گرایشهای متعارضی داشته باشند، یعنی یکی از آنها موافق چیزی باشد و دیگری مخالف آن. سؤال این است که موضع گیری های مخالف اخلاقی- مثلاً در مورد سقط جنین یا کشتن کسی که به بیماری علاج ناپذیر دردناکی مبتلاست- تخالف گرایشهاست یا ناسازگاری اعتقادات؟نسبی گرایی(68)
در مقابل مطلق گرایی است (رک. مطلق گرایی).وجدان(69)
بعضی این اصطلاح را به «ملکه ای اخلاقی»(70) اطلاق می کنند و در نتیجه، عباراتی که شامل این واژه است چنین تعبیر می کنند: «شخص باوجدان» کسی است که به احکام اخلاقی پایبند باشد، «بی وجدان» آن است که چنین قیدی ندارد. وقتی می گوییم «او با وجدان خود مشورت کرد» یعنی به داوری اخلاقی نشست.وظیفه اخلاقی(71)
کاری است که از نظر اخلاقی واجب باشد.
پی نوشت ها :
1- freedom.
2- value judgements.
3- ethics.
4-moralising.
5- autonomy of ethics.
6- utilitarianism.
7- the principle of utility.
8- verification principle.
9- hypothetical imperative.
10- categorical imperative.
11- conscientiousness.
12- self-evidence.
13- exculpation excuse.
14- ethical neutralism.
15- socratic paradox.
16- moral positivism.
17-ethical naturalism.
18- supererogation.
19- locution.
20- persuasive definition.
21- universalisability.
22- compulsion.
23- psychological compulsion.
24- kleptomania.
25- determinism.
26- scientific explanation.
27- free will problem.
28- explicable.
29- ignorance.
30- judgement.
31- ethical rationalism.
32- prudence.
33- ethical egoism.
34- psychological egoism.
35- prescriptivism.
36-subjectivism.
37- sufficient condition.
38- necessary condition.
39- cognitivism.
40- non-cognitivism.
41- intuitionism.
42- emotivism the emotive theory of ethics.
43- objectivism.
44- ethical altruism.
45- virtue.
46- moral philosophy.
47- a posteriori statement.
48- a priori statement.
49- synthetic statement .
50-analytic statement.
51-con-attitude.
52- pro-attitude.
53- culpability.
54- responsibility.
55- objective responsibility.
56- absolutism.
57- evaluative meaning.
58- descriptive (or factual) meaning.
59- emotive meaning.
60- naturalisticy fallacy.
61- concept.
62- statement.
63- locution.
64- conceptual enquiry.
65-contingent.
66- logic.
67- disagreement, in attitude and belief.
68- relativism.
69- conscience.
70- moral faculty.
71- moral duty.
آر. اف.، اتکینسون؛ (1391)، درآمدی به فلسفه ی اخلاق، مترجم: سهراب علوی نیا، تهران: هرمس، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}