روابط اتابکان لر بزرگ با ایلخانان مغول (656-736 ه ق)
جعفر نوری (1)
) دکتر عزت الله نورزی (2)
چکیده:
فرمانروایی دودمان اتابکان لر بزرگ، در نیمهی دوم قرن ششم توسط ابوطاهر پایه گذاری شد و تا سال (827 ه.ق.)؛ حدود سه قرن تداوم داشت.این سلسله در طول حیات سیاسی خود با حکومتهای سلجوقیان، ایلخانان و تیموریان همعصر بود. اهمییت ویژه قلمرو حکومتی اتابکان لر (نواحی مرکزی ایران ) سبب میشد تا حکومتهای ایرانی همعصر آنها همواره توجه ویژه ای به این کانون قدرت داشته باشند. تهاجم اوّلیه مغولان (619-616 ه. ق) و پس از آن لشکرکشی هولاکوخان مغول منجر به فروپاشی خوارزمشاهیان و خلافت عباسی و حذف آنان از عرصه سیاسی شد. با حذف این دو قدرت از عرصه سیاسی جهان اسلام روابط و مناسبات اتابکان لر بزرگ با حکومت تازه تاسیس ایلخانان وارد عرصه ای پیچیده ای شدکه افزون بر جنبهی عملی آن -که معطوف به حفظ موجودیت و گذار از این دوران بحرانی بود- از جنبه نظری نیز با توّجه به مبانی مشروعیت این حکومت در چارچوب نظریه سلطنت و خلافت اسلامی قابل تأمل است.این پژوهش درصدد است تا با بررسی منابع اصلی پیرامون مناسبات ایلخانان مغول با اتابکان لر بزرگ به پرسشهایی اساسی زیر پاسخ دهد:
1) مناسبات و روابط اتابکان لر بزرگ با ایلخانان از آغاز شکل گیری حکومت ایلخانان در ایران تا فرجام آنان دچار چه تغییر و تحولاتی گردیده است؟
2) اتابکان لر بزرگ چگونه موفق به حفظ موجودیت خود در این دوره پر فراز و نشیب شدند؟
3) شاخصها ومعیارهای مهم و تاثیر گذار بر این روابط کداماند؟
این مقاله با روشی توصیفی و تحلیلی بر پایهی منابع کتابخانه ای انجام گرفته است.
واژههای کلیدی
اتابکان لر به زر گ، ایلخانان مغول، مناسبات،مشروعیت قدرت،مال امیرمقدّمه
هجوم مغول در سال (616 ه.ق.) وفروپاشی سلطنت خوارزمشاهیان به یکپارچگی و وحدت سیاسی ایران پایان داد و ایران زمین عرصه ظهور و نفوذ حکومتهای محلّی مختلفی شد که پاره ای بازمانده از دوره سلجوقی بودند و برخی توسط امرای مقتدر خوارزمشاهی شکل گرفته بودند. حکومت دومانی اتابکان لر بزرگ -که در اواخر دوران سلجوقیان درسال (550 ه.) شکل گرفته بود- از جمله این حکومتها است که بر پایهی نظم سیاسی معمول، مشروعیت قدرت وحاکمیت آنها به تأیید نهاد سلطنت در چارچوب روابط با عباسیان در نظریه خلافت اسلامی بستگی داشت.با فروپاشی نهاد سلطنت (خوارزمشاهیان) در هجوم اوّلیه مغولان وسقوط خلافت عباسی در اردوکشی هولاکوخان، موجودیت و مشروعیت سیاسی اتابکان به عنوان یک حکومت محلّی با مشکل موّاجه شد، این حکومت محلّی که از طرفی میخواست به حیات سیاسی خود ادامه دهد و ازطرف دیگر از اقتدار لازم برای مقابلهی با مغولان برخوردار نبود، لذا برای حفظ موجودیت خود ناگزیر شیوه ای برگزید که اساس آن تسامح ومدارا با ایلخانان مغول بود. اتّخاذ این سیاست پیامدهای مثبتی برای آنان در پی داشت و باعث شد که قلمرو حکومتی اتابکان نسبت به دیگرمناطق ازگزند هجوم مغولان آسیب کمتری ببیند وحکومت آنان دردورهی ایلخانان تا فروپاشی آنان هم چنان تداوم یابد.اگرچه برخی از امیران اتابک مانند اتابک تکله واتابک افراسیاب فرزند یوسف شاه نسبت به ایلخانان رویکردی عصیانی در پیش گرفتند، امّا این شیوهی عصیانگری جز شکست و ویرانی برای اتابکان لرستان نتیجه ای در بر نداشت بلکه جانشینان آنها را متقاعد کرد که به همان سیاست تسامح و مدارا با ایلخانان روی آورند، وهم چون اسلاف خود مطیع ومنقاد آنان باشند و در نبود نهاد سلطنت وسقوط خلافت با اتکاء به ایلخانان به عنوان مبنای برای حاکمیت، به حیات سیاسی خود ادامه دهند.
در خصوص پیشینهی تحقیق مناسبات اتابکان با ایلخانان،گرچه در برخی منابع دورهی ایلخانی به خامه موّرخان مطالبی نگاشته شده است، لیکن در تحقیقات جدید در حد تتبع،به طور مستقل پژوهشی منسجم که مبتنی بر ریشه یابی شناخت عوامل وپیامدهای حاکم بر این مناسبات باشد، انجام نشده است. هر چند باید از دو کتاب «تاریخ مغول» عباس اقبال آشتیانی و کتاب «تاریخ مغولان در ایران» اثر اشپولر یاد کرد که به بیان مطالب کوتاهی دربارهی رویدادهای سیاسی اتابکان لر بزرگ در حد چندین صحفه پرداختهاند.
بنابراین،دغدغه اصلی این پژوهش با عنوان «بررسی تحلیلی مناسبات اتابکان لر بزرگ با ایلخانان» بررسی وتحلیل روند تکاپوهای سیاسی اتابکان لر در شرایط جدید (حمله مغولان به ایران و استقرار حکومت ایلخانی) ومناسبات پیچیده آنان با ایلخانان برای حفظ موجودیت وتداوم حیات سیاسی آنان است.مقاله حاضر را میتوان پژوهشی مستقل وتحلیلی در بارهی این مناسبات محسوب کرد که با هدف تبیین وتحلیل رویکردهای حاکم بر مناسبات اتابکان با ایلخانان و پیامدهای حاصل از این روابط و مناسبات سازمان یافته است.
تهاجم اوّلیه مغولان و استراتژیهای اتابکان در برخورد با آنان
در آستانه حمله مغولان به جهان اسلام اندیشه اتحاد از جهان اسلام رخت بربسته بود. جهان اسلام در این دوران متشکل بود از امیران مستقلی که در نقاط مختلف جهان اسلام بساط حکمرانی گسترانده بودند و با اتخاذ روبکردی خصمانه نسبت به همدیگر در صدد توسعه طلبی بودند. این چنین شرایطی پیشروی مغولان در خاک جهان اسلام را سرعت میبخشید. اتابکان لرستان نیز همچون سایر قدرتهای محلی همزمان با حمله مغولان با اتابکان سلغوری فارس در منازعه بودند و بدلیل بعد مسافت هنوز خطر حمله مغولان را از نزدیک حس نکرده بودند و فکر میکردند خطر مغولان متوجه آنها نخواهد شد. لذا در ابتداء ترجیح دادند منتظر بمانند و تماشاگر نزاع باشند.تهاجم اوّلیهی مغولان (619- 616 ه.) مصادف است با زمامداری اتابک نصرت الدّین هزار اسب (626-600 ه.ق.) دومین اتابک، از اتابکان لرستان که پس از مرگ پدر بنابر وصیت ایشان به اتفاق برادران حاکم لرستان گردیده بود. اتابک هزار اسب در درگیرهای اولیه که بین سپاهیان چنگیز و خوارزمشاهیان اتفّاق افتاد، تمایل به حمایت از خوارزمشاهیان داشت. این اعلام حمایت اتابک از خوارزمشاه در واقع انعکاس شرایط موجود بود چرا که اتابک هنوز خطر حمله مغول و همچنین هیبت این دشمن را درک نکرده بود و بر این باور بود که ارتش خوارزمشاهی بر مغولان غلبه خواهد کرد، از سوی دیگر اتابک با این اعلام حمایت، برآن بود تا در پناه خوارزمشاه از گزند ایلغار مغول در امان بماند. اما با تسلط و غلبه مغولان بر مناطق شرقی ایران و مغلوب شدن ارتش خوارزمشاهی اتابک لر خطر را کاملا حس کرده و به این نتیجه رسیده بود که هجوم سیل آسای مغولان دیر یا زود او را از بین خواهد برد. لذا در صدد یارگیری و تشکیل جبهه برای مقابله با مغولان برآمد و زمانی که سلطان محمّد خوارزمشاه، متوّجه قلعهی فَرَّزین (3) شد، رسولی به حضور نصرت الدّین هزار اسب فرستاد اتابک پیشنهاد سلطان خوارزمشاهی مبنی بر همکاری جهت دفع مغولان را پذیرفته و به سلطان خوارزمشاهی توصیه نمود تا تهّیهی لشکر و جنگ با سپاهیان مغول را در تنگ تکو (4) باشد وگفت: «صلاح آن است که هم دراین ساعت بی تفکّر و رویتی کوچ کنیم و کوهی هست میان فارس و لور که آن را تنگ تکو گویند، از معاقل آن چون بگذرند ولایت پر نعمت و خصب باشد. آنجا رویم و آن را پناه جای سازیم» (جوینی، 1370: ج 2، 114) ظاهرا اتابک با توجه به آگاهی از جغرافیای منطقه و نقاط استراتژیک آن این مکان را برای جنگ با مغولان پیشنهاد کرده بود. سلطان محمد خوارزمشاه به علّت بد گویی و سعایت امراء دربار این پیشنهاد را نپذیرفت و تصور کرد که اتابک نصرت الدین هزار اسب خیال دارد از پیش آمد حمله مغول استفاده کرده و اتابک فارس رقیب خود را از میان بردارد و اظهار نمود «غرض او ار این رای کفایت مکاشفت اتابک فارس است ودفع استبدادی او»(جوینی، همان: ج 2، 114) با وجود مخالفت خوارزمشاه با پیشنهاد اتابک، اتابک همچنان به حمایت خود از خوارزمشاه ادامه داد.نکته حائز اهمییت دیگر آن که گر چه هزار اسب اتابک لر مورد حمایت و مرحمت خلیفه الناصر قرار داشت و مشروعیت حکومت خود را از او میگرفت اما اتابک هزار اسب با وجود اطلاع از اختلافات خوارزمشاه و خلیفه الناصر و عدم اتحاد آنها برای دفع مغولان بدلیل خطر حمله مغولان با دشمن خلیفه یعنی محمد خوارزمشاه اتحاد حاصل کرد تا شاید از این طریق بتواند خود را از حملات برق آسای مغولان نجات دهد.
سیاست جانبداری و حمایت از خوارزمشاهیان در مقابله با مغولان در زمان اتابک عماد الدّین پهلوان (646-626 ه.ق.) که جانشین اتابک نصرت الدین هزار اسب شده بود نیز ادامه داشت. عماد الدین پهلوان سلطان جلال الدین خوارزمشاه را نه تنها بر مغولان حتی بر خلیفه عباسی نیز ترجیح میداد، هنگامی که سلطان جلال الدین بنابر درخواست خلیفه عباسی مستنصر در سال 627 ه حکومت لر بزرگ را در زمرهی اتباع خلیفه شمرد، اتابک از این مسئله اظهار ناخشنودی نمود و از سلطان خواست که هم چون گذشته رعیت سلطان جلال الدین خوارزمشاه باشد. (جوینی، 1370: ج 3: 455،456) شاید بتوان گفت که این موضع گیری عمادالدین به این دلیل بود که در این زمان هنوز خطر حمله مغولان وجود داشت و خلیفه در مقابل حملات آنها کاملا منفعل بود وجلالدین خوارزمشاه تنها دشمن قدرتمند مغولان محسوب میشد بود که میتوان به آن اتکا کرد.
بنابراین میتوان گفت اتابکان نخستین با سیاستی مبتنی بر واقع بینی با ایلغار مغول برخوردکردند. بدین صورت که آنها با وجود آنکه مشروعیت خود را از خلیفه عباسی دریافت میکردند اما با توجه به دشمنی میان نهاد خلافت با خوارزمشاهیان و انفعال و یا شاید بتوان گفت همدستی و همراهی نهاد خلافت با مغولان اتابکان به خوارزمشاهیان گرایش پیدا کردند. چرا که در درجه نخست نهاد خلافت با مغولان همراه گردیده بود و ثانیا در صورت مخالفت هم نهاد خلافت توان مقابله با مغولان را نداشت در مقابل ارتش خوارزمشاهی حداقل در عرصه نظر توان مقابله با مغولان را داشت.
اتابک تَکَلِه (656- 649 ه)و هولاکوخان: آغاز مرحله مدارا با ایلخانان
مناسبات اتابکان با مغولان از زمان اتابک تکله چرخش پیدا کرده و وارد عرصه جدیدی شد که این چرخش متاثر از شرایط آن روز جهان اسلام بود. در واقع در این مقطع زمانی که خوارزمشاهیان و اسماعلیان دو قدرت بزرگ جهان اسلام به توسط هلاکو خان مغول از عرصه قدرت حذف شدند و ایلخانان در صحنه سیاسی ایران حاضر شدند، اتابکان نیز ناچاراً با مغولان همراه شدند و برآن شدند تا تحت سیطرهی ایلخانان مغول به حیات خود ادامه دادند.در سال (655 ه.ق.) هولاکو خان بعد از خاتمه دادن به اقتدار خوارزمشاهیان و اسماعیلیان عازم تسخیر بغداد آخرین پایگاه قدرت در جهان اسلام شد. هلاکو قبل از حرکت به سوی بغداد به منظور سرکوب قدرت امیر نشینان محلی و آسودگی خیال از پشت سر خود و همچنین جمع آوری سپاه از این امیر نشینها برای فتح بغداد به قلمرو اتابکان نزدیک شد. اتابک تکله با سپاهی فراوان به اردوی او پیوست و به قول شبانکاره ای: «امیر تکله با وی به بغداد رفت» (شبانکاره ای، 1363: 208)
پیوستن اتابک تکله به لشکریان هولاکوخان و همراهی او در جریان فتح بغداد دلایل متعددی داشت که به ذکر و تحلیل آنها پرداخته میشود:
اختلاف اتابک با خلیفه عباسی
اتابک تکله به دلیل لشکر کشی گماشتگان خلیفه به قلمرو اتابکان از خلافت دلخوشی نداشت و رنجیده خاطر بود. زیرا هنگام درگیری اتابک با حاکم لر کوچک،گماشتگان خلیفه بهاء الدّین گرشاسف و عمادالدّین یونس حاکمان خوزستان، از فرصت استفاده نمودند و با لشکر زیادی به قلمرو اتابکان هجوم بردند ودر غیاب تکله خرابی و صدمه فراوان به منطقه وارد نمودند و «قزل» برادر تکله را اسیرکردند وبا خود بردند ودر قلعه لاموج (لاهوج) محبوس کردند (مستوفی قزوینی، 1364: 543)ترس اتابک از هلاکو و مغولان
اتابک تکله مقهور پیروزیهای مغولان و لشکریان هولاکو شده بود. در واقع اتابک از طرفی از ترس حمله مغولان به قلمرو لر بزرگ سعی کرد با پیوستن به مغولان از هجوم آنان به سرزمین لر بزرگ جلوگیری نماید. از طرفی دیگر تکله از روی ترس و ناچاری به اردوی هولاکو پیوست آن چنانکه که منابع نیز گزارش دادهاند: «تکله بر سبیل مطاوعت به خدمت پیوست»(مستوفی قزوینی، 1364: 543) یا:«اتابک تکله مطیعانه با لشکری تمام به اردو پیوست»(نطنزی، 1336: 42) منابع دیگر نیز عباراتی نزدیک به این مطالب آوردهاند. (خواند میر، 1362: ج 3، 42)مسئله اتابکان سلغوری
مؤلف تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار عقیده دارد که اتابک تکله از ترس اتابک سعد بن زنگی سُلغری به هولاکوخان پناهنده شد. (وصاف، 1364: ج 2، 25 و 252) که دیدگاه وی را با توجه به گفتههای دیگر مورخان باید با احتیاط پذیرفت، زیرا سُلغریان سه بار با اتابک تکله جنگیدند «و هر سه بار مقهورو مغلوب بازگشتند»(مستوفی قزوینی، 1364: 543) این که اتابک تکله از ترس سُلغریان به هولاکوخان پیوسته باشد دور ازذهن مینماید.پس از پیوستن اتابک تکله به اردوی هولاکو، ایلخان مغول، او را در لشکر کیتبوقا نویان جای داد و اتابک هم به امر هولاکو در محاصرهی بغداد شرکت جست ودر سقوط بغداد سهیم گشت و پس از فتح بغداد بدون اجازه هولاکو به لرستان بازگشت. (میر خواند، 1373: ج 4، 782)
در باب مراجعت و بازگشت اتابک به لرستان بدون اجازهی هولاکو خان مورخان گزارشهای متفاوتی ارائه کرده اندکه در ذیل بدانها پرداخته میشود.
الف: اتابک پس از فتح بغداد به وسیلهی لشکریان هولاکو و مشاهدهی وحشیگریهای مغولان در آن واقعه و شکست مسلمانان متأثرشد و به سبب انزجاری که از قتل المستعصم بالله خلیفه عباسی به وی دست داد، لشکر مغولان را ترک گفت، و بدون اجازهی هلاکو به لرستان بازگشت. بر اساس گزارش بدلیسی: «تکله بر قتل خلیفه و شکست اهل اسلام تأسّف و تحّسر می خورد.»(بدلیسی، 1343: 49)
ب: چون سپاهیان لر، با شیوهی جنگ قلعه داری آشنا نبودند و این کار از آنها بر نمیآمد و کیتبوقا نویان تکله را بر سر این کار سر زنش کرد تکله نیز به این دلیل به لرستان بازگشت. (لبمتن، 1372: 98)
ج: به دلیل اینکه هولاکو از پشیمانی تکله مطلّع شد، تصمیم به از بین بردن او گرفت. بر اساس گزارش صاحب کتاب حبیب السیر: «هولاکو از این ناراحت شد و قصد تکله کرد چون از این فکر هولاکو خان با خبر گردید به لرستان فرار کرد.» (خواند میر، 1362: ج 3، 326)
هولاکو پس از مطلّع شدن از فرار اتابک تکله به لرستان کیتبوقانویان را باز خواست نمود و او را با سرتاق نویان و لشکر فراوان به لرستان فرستاد تا اتابک تکله را دستگیر نمایند و به در گاه او ببرند. در این موقع که تکله از این موضوع متحّیر شده بود،برادر او شمس الدّین آلب ارغون به اتابک تکله پیشنهاد کرد که: «مصلحت در آن است که مرا پیش پادشاه فرستی تا باشد که رضا جویی کنم و این دغدغه مرتفع شود»(مشکوتی، 1336: 43)تکله پیشنهاد برادر را پذیرفت و شمس الدّین آلب ارغون عازم پیوستن به سپاهیان هولاکو شد. وقتی که آلب ارغون به سر حد لرستان رسید با سپاهیان مغول برخورد کرد و باآن ها مذاکره نمود. امّا آنان شمس الدّین آلب ارغون را اسیر کردند و وارد سرزمین لرستان شدند.
با ورود سپاهیان هولاکو اتابک تکله به قلعهی مُنگشت (5) پناه برد و به وعده و وعید امراء توّجه ای نکرد تا اینکه هولاکو خان انگشتر خود را برای او امّان فرستاد، تکله به آن اعتماد و از قلعه بیرون آمد. امراء او را در تبریز به خدمت هولاکو بردند و در سال (656 ه.ق.) علیرغم امّان دادن، او را به قتل رساند. (اقبال آشتیانی، 1365: 445) بیشتر منابع دوره ایلخانان، کشته شدن تکله را به دستور هولاکو پس از امّان دادن او در سال (656 ه.ق.) میدانند.
بر اساس گزارش کتاب منتخب التواریخ: «بعد از آن تکله به تبریز رفت چون یارغوی (6) او داشتند ناگاه ظاهر شد که او را در خفیه مفاوضهی در میان بوده،و این تخلّف به واسطهی آن کرده. بعد از ثبوت این گناه اتابک تکله به سیاست (7) رسید. (نطنزی، 1336: 43) گزارش تاریخ گزیده از قتل اتابک تکله با منتخب التواریخ تفاوتی ندارد. (مستوفی قزوینی، 1364: 544) امّا مؤلف مجمع الانساب نظر دیگری دارد و به کشته شدن او در جنگ اشاره نموده است: «چون هولاکو خان به عراق برگشت امیر تکله با وی به بغداد رفت و در حرب به قتل رسید. «(شبانکاره ای، 1363: 208)
در تحلیل روند مناسبات اتابک تکله با هولاکو خان مغول فراز و نشیبهای فراوانی وجود دارد. چرا که اسلاف اتابک تکله مشروعیت سیاسی خود را مدیون خلفای عباسی و تأیید سلطنت مرکزی میدانستند با فروپاشی خوارزمشاهیان تنها تکیه گاه مشروعیت اتابکان خلافت بغداد بود که امرای اسلاف اتابک تکله از آنان لوا و منشور حکومت دریافت مینمودند. با سقوط خلافت عباسی این پایگاه نیز از بین رفت و مغولان بر تمام منطقه استیلا یافتند و اتابک تکله برای تداوم حیات سیاسی حکومت خود ناچار به پذیرش سلطه ایلخانان و اطاعت از آنها شد که این انقیاد و فرمانبرداری نه از روی طبع و میل، بلکه از سر اجبار و زور بود. چنانکه این اتابک در تصرّف بغداد وقتی با خشونت مغولان و وحشی گری آنها مواجه شد. بدون اجازه هولاکو عزم لرستان کرد و قصد مقابله با آنان نمودکه این توان را نداشت و نهایتاً به همین دلیل نیز به حکم یارغو به سیاست رسید
نکته دیگری که در این خصوص بایدبه آن اذعان نمود، اتّخاذ سیاست تسامح و مدارای اطرافیان اتابک است که برای تداوم حیات سیاسی حکومت اتابکان، تکله را وادار به پذیرش این سیاست مینمایند که این مساله در پیشنهاد شمس الدّین آلب ارغون به تکله، در ارتباط با پیوستن او به هلاکو مشهود است.
بعد از اینکه اتابک تکله به حکم یارغو به سیاست رسید، شمس الدّین آلب ارغون برادر تکله و فرزند هزار اسب به امر هلاکو به عنوان حاکم لربزرگ منصوب شد. او در واقع نخستین اتابکی بود که مشروعیت سیاسی خود را از فرمان ایلخان مغول به دست میآورد. به همین دلیل حکومت اتابکان تابع حکومت ایلخانان شد.و آن گونه که انتظار میرفت مناسبات میان شمس الدین آلب ارغون و هلاکو به مثابه مناسبات میان یک فرامانروا با امیری محلی شد. در دوره شمس الدین قوانین مغول در سرتاسر قلمرو لر بزرگ اجرا گردید و بعضی از شیوههای زندگی و رسوم اجتماعی مغولی از جمله ییلاق و قشلاق در لرستان متداوّل گردید و اتابک شمس الدّین آلب ارغون همانند مغولان اردوگاه تابستانی و زمستانی داشته است.(اشپولر، 1365: 336)
از آنجا که قلمرو حکومت اتابک شمس الدّین بر اثر لشکر کشی هولاکو خان برای دستگیری تکله آسیب فراوان دیده بود،ناامنی و قحطی سراسر این منطقه را فرا گرفته بود و ولایات بسیاری خراب شده و صدمه دیده بودند.. اتابک به زحمت کوشید تا زخمهایی که بر پیکر قلمروش وارد آمده بود التیام بخشد و به حسن تدبیر عمران خرابیها را بر عهده گرفت و به ساختن بناها و رونق کشاورزی پرداخت و کسانی که از ترس مغولان فرار کرده بودند جمع کرد و مورد نوازش و تفّقد خود قرار داد و در آبادانی مرکز حکومت خود- مال امیر- چنان کوشید که «رشک خلد و جنان شد.» (مستوفی قزوینی، 1364: 544)
به نظر میرسد درمناسبات ایلخانان با اتابکان در دوره زمامداری اتابک شمس الدّین آلب فضای آرام و یکنواختی در تنظیم مناسبات حاکم بوده است که از یک طرف ریشه در نیاز اتابک به کسب مشروعیت و ادامه حیات سیاسی خود دارد و از طرف دیگر این یکنواختی و آرامش در مناسبات را باید در اتّخاذ سیاست تسامح و مدارای شمس الدّین آلب ارغون جستجو نمود،که در مقابل هولاکوخان مغول اظهار ایلی میکرد ومطیع مغولان بود. باید اذعان نمود که شیوه دیگری بهتر از این نمیتوانست وجود داشته باشد زیرا اتابک از نظر نظامی توان مقابله با سپاهیان ایلخان مغول را نداشت و هرگونه حرکت نظامی علیه ایلخان سبب سرنگونی او و ویرانی سرزمین لر بزرگ میشد. در مقابل اتّخاذسیاست تسامح و اظهار ایلی توسط اتابک پیامدهای سودمندی برای اتابکان و مردمان قلمرو آنان داشت، که میتوان به عمران خرابیها،ساختن بناها، رونق کشاورزی و دامپروری،آبادانی مال امیر، استفاده بهینه از منابع طبیعی و توسعه اراضی محدودهی خود، بر اثر کوچ نشینی اشاره نمود.
اتابک یوسف شاه (688- 672 ه) و زمامداری اباقاخان
حضور اتابکان در صحنه سیاسی ایلخانان
اباقاخان،اتابک یوسف شاه فرزند شمس الدّین آلب ارغون که همواره «ملازم درگاه اباقا خان بود» (مستوفی قزوینی، 1364: 544) به حکومت لر بزرگ منسوب کرد، او همواره با دویست نفر همراه و ملازم ایلخان در پایتخت بود و از طریق نُوّاب و جانشینان خود بر لرستان حکومت میکرد. نقش و کارکرد اتابک یوسف شاه در دوره زمامداری اباقاخان و جانشینان او بیشتر نظامی گری بود و به دلیل همین کار کرد نظامی اوبود، که از طرف اباقاخان به لقب بهادر ملقب گردید. (غفاری قزوینی،1343: 171)هنگامی که اباقاخان متوّجه فتح گیلان و دیلمان گردید، اتابک یوسف شاه با لشکری از لر بزرگ به یاری اباقاخان شتافت و دلاوری و شجاعت زیادی از خود نشان داد و آن هنگام که اباقاخان درگیر جنگ و دره تنگی گرفتار شد و نزدیک بود اسیر شود، اتابک از اسب پیاده گردید و به جنگ دیلمیان پرداخت، و ایلخان را نجات داد. اباقاخان به پاس خدمات اتابک یوسف شاه نواحی خوزستان،کهگیلویه، گلپایگان و شهر فیروزان- فلاورجان کنونی نزدیکی اصفهان - را ضمیمه قلمرو او نمود. (نطنزی، 1336: 44 و 45)
اباقاخان پس از پیروزی بر دیلمیان -که با کمک یوسف شاه صورت گرفته بود- به جانب آذربایجان برگشت. امّا زمانی که از نزدیکی قزوین عبور میکرد مورد حمله جمعی از دیلمیان قرار گرفت که این بار نیز اتابک یوسف شاه به مدد وی شتافت و ارباب بزرگش را از خطر نجات داد و به دلیل همین رشادتها از طرف اباقاخان به لقب بهادر ملقب گردید. لذا میتوان گفت که مناسبات یوسف شاه با آباقا دوستانه و تابع و متبوع بود.
با مرگ اباقا احمد تکودار برادر اباقا بر تخت سلطنت ایلخانی جلوس کرد. احمد تکودار از همان آغاز سلطنت با مدعی دیگر سلطنت یعنی ارغون فرزند اباقا و برادرزاده خود روبه رو بود. منازعات میان این دو سبب شد تا اشراف و سران مغولی و ایرانی وارد این منازعات و جبهه بندی شوند، اتابک یوسف شاه که اکنون به عنوان یک قدرت حائز اهمّیّت مطرح بود وارد این منازعات جانشینی شد.او بنا به درخواست احمدتکودار، از تکودار حمایت کرد. در واقع میتوان گفت که اتابک یوسف شاه به دلیل آنکه عنصر ایرانی و در راس آنها خاندان جوینی از تکودار حمایت میکردند و دیگر آنکه تکودار مسلمان و همکیش اتابک بود، همچنین تکودار بر تخت ایلخانی جلوس کرده بود و ایلخان وقت بود و از اتابک درخواست کمک کرده بود اتابک توانایی مخالفت با درخواست و یا دستور ایلخان وقت را در خود نمیدید. به همین دلیل حمایت از تکودار را بر حمایت از ارغون شاهزاده متعصب مغولی و غیر مسلمان ترجیح داد و با دو هزار سوار و ده هزار پیاده به کمک احمد شتافت که سلطان احمد تکودار در سال (683 ه.) در جنگی که در خراسان روی داد، شکست خورد و سپاهیان یوسف شاه از راه بیابان طبس قصد نطنز کردند تا به لرستان برگردند امّا در بیابان طبس تشنگی شدیدی بر سپاه لُر غالب شد و عده زیادی از آنها هلاک شدند. (مستوفی قزوینی، 1364: 545 و 546)
پس از شکست سلطان احمد تکودار و در دورهی زمامداری ارغون، یوسف شاه از در عذرخواهی در آمد، ارغون هم او را بخشید. در واقع ارغون قصد داشت تا اتابک را با خود همراه سازد تا اینکه حس دشمنی او را برانگیزد و یوسف شاه نیز که مغلوب و مقهور و فاقد قدرت بود به تابعیت ارغون گردن نهاد. بنابر گزارش مؤلف حبیب السیر؛ ارغون، یوسف شاه را به اصفهان روانه کرد (خواند میر، 1362: ج 3، 45) امّا مؤلف تاریخ گزیده عقیده داردکه او را، به لرستان فرستاد. (مستوفی قزوینی، 1364: 546) تا خواجه شمس الدّین محمّد صاحب دیوان را به اردوی ایلخان بیاورد که یوسف شاه اظهار اطاعت نمود، و شمس الدّین محمّد را درقم یافت. (نطنزی، 1336: 45) چون خواجه راضی نبود به خدمت ارغون برود، یوسف شاه او را راضی کرد و یا با اکراه و اجبار او را به درگاه ارغون برد و خواجه دختر خود «دولت خاتون» را به عقد یوسف شاه در آورد. (مستوفی قزوینی، 1364: 546)
گزارش مؤلف مختصر الدّول، در رابطه با مأموریت اتابک یوسف شاه در خصوص آوردن صاحب دیوان به دربار ارغون، با منابع دیگر تا حدودی متفاوت است.وی معتقد است:که خواجه شمس الدّین صاحب دیوان به کوههای اهواز فرار کرد و درآنجا به گروهی از کردها به نام «لر» پناهنده شد و تحت حمایت آنان قرار گرفت و رئیس این طایفه شخصی به نام یوسف شاه بود. چون او تحت فرمان ارغون درآمد پذیرفت که صاحب دیوان را به حضور ارغون بیاورد. (ابن عبری،1364: 392)
در واکاوی مناسبات اتابکان با ایلخانان مغول در دوره زمامداری اتابک یوسف شاه اوّل، آنچه بااهمّیّت به نظر میرسد، دخالت و حضور اتابک در منازعات جانشینی پس از اباقاخان است که اتابک در ابتدا به حمایت از احمد تکودار بر خاست و پس از شکست تکودار نسبت به ارغون اظهار اطاعت کرد. در واقع اتابکان بعد از یک دوره سکوت و انفعال د ر صحنه سیاسی کشور از دوره اتابک یوسف به صحنه آمدند و به عنوان یک عنصر تاثیر گذاردر تحولات شرکت کردند. در واقع اتابک یوسف شاه در ابتداء
و در عصر ابا قاخان نقش یک سردار نظامی را برای ایلخان ایفا نمود،همواره با سواران خود ملازم و همراه ایلخان بود، تا جائی که از سوی او لقب بهادر گرفت. گر چه او ابتداء از تکودار جانشین اباقا حمایت کرد اما بعدا در تنظیم مناسبات با ارغون سیاست جدیدی در پیش گرفت و آن حمایت از طرف پیروز در منازعات جانشینی، به دلیل حفظ موجودیت اتابکان است.
مناسبات اتابک افراسیاب (695-688 ه) با ایلخانان
بحران در حکومت ایلخانی و بهره گیری اتابکان از این بحران
بعد از مرگ یوسف شاه (688 ه.) فرزندش افراسیاب به دلیل خدمات پسندیده ای که انجام داده بود، نظر و عنایت ارغون خان و عدّه ای از امرای مغول را به خود جلب کرد، و به موجب یرلیغ (8) ایلخان حاکم لرستان شد و برادر خود احمد را در اردوی ایلخان به ملازمت و همراهی گذاشت و خود به لرستان رفت و امور لرستان را عهده دار شد. (نطنزی، 1336: 45)افراسیاب بعد از تثبیت پایههای قدرت خود دست تعدّی به جان و مال مردم دراز کرد و عده ای از رجال و بزرگان قوم و وزاری پدر خود را به قتل رساند (مستوفی قزوینی، 1346: 546) و اموال زیادی را مصادره کرد. (ابن عبری، 1373: ج 4، 783) این وزیران و «پولاد جنکسانک (9)» که امیرالامرای ارغون خان بود در به قدرت رسیدن افراسیاب سعی و کوشش فراوان نموده بودند. با مرگ ارغون حکومت ایلخانی دچار ضعف و بحران شد. این ضعف و بحران که سرجنبانان محلی در گوشه و کنار کشور را تشویق به استقلال میکرد. افراسیاب را نیز که بر اوضاع داخلی حکومت خود مسلط شده بود همچون سایر امرای محلی برآن داشت تا از فرصت بدست آمده استفاده کرده و در صدد توسعه قلمرو خود برآید. وقتی در سال (690 ه.ق.) ارغون وفات یافت، قزل از فرصت استفاده کرد و به دستیاری سُلغرشاه و پسران حسام الدّین عمر ایلواکوش (10) در اصفهان، علیه مغولان طغیان نمودند و به امر قزل، مغولانی را که در اصفهان بودند، کشت و حاکم مغولی اصفهان که بایدو نام داشت نیز به قتل رسید واعلام استقلال نمودند و خطبه به نام افراسیاب خواندند. (بدلیسی، 1343: 53) افراسیاب به تسخیر همدان،فارس و تبریز کمربست، حتّی همدان و خلیج فارس را تصرف کرد و از طرف خود، حکّامی بر آنجا گماشت و بنا بر گزارش نطنزی در منتخب التواریخ «پسر خود جلال الدّین را بقراولی به دربند کوه رود فرستاد.» (مستوفی قزوینی، 1336: 46) گرچه برخی از منابع جلال الدّین را پسر اتابک تکله ذکر نمودهاند. (بدلیسی، 1343: 30) (13/1364: 547)
اتابک افراسیاب درقُهرود کاشان بریکی از سرداران مغول غلبه کرد و غنایم بسیار گرفت و با اسرای مغول و امرای مغول که به اسارت در آمده بودند، رفتاری وحشیانه داشت. جلال الدّین نیز در بنده کوه رود مغولان را شکست داد و از آنها غنیمت فراوان گرفت و به قول نطنزی: «در خانه های ایشان از خرابی و غارت آنچه ممکن بود کرد.»(نطنزی، 1336: 46)
ایلخان جدید، گیخاتو-که پس از مرگ ارغون جانشین او شده بود- پس از اطلاع از طغیان اتابک افراسیاب درصد سرکوب او برآمد،سپاهی ده هزار نفری به فرماندهی امیر تولدای ایداجی 9 را به جنگ افراسیاب فرستاد و از حکّام لر کوچک نیز خواست که به همراهی تولدای به جنگ اتابک بروند. (مستوفی قزوینی، 1364: 547) و (نطنزی، 1336: 46)
تعداد سپاهیان ایلخان و درخواست کمک از حکام لر کوچک بیانگر این نکته است، که اتابک افراسیاب از قدرت نظامی زیادی برخوردار بوده است، وبه راحتی قابل شکست نبوده است در زمان قیام اتابک افراسیاب علیه مغولان، امیر شرف الدّین از امرای آل مظفر به دلیل همجواری با لرستان و سوابق آشنایی با اتابکان لر از گیخاتو تقاضا نمود که به او اجازه دهد تا با روش مسالمت آمیز مسله را حل و اتابک افراسیاب را متقاعد سازد. ایلخان پذیرفت و او را نزد اتابک افراسیاب فرستاد چون به لرستان رسید، اتابک افراسیاب از پیشنهاد او استقبال نمود و امیر مظفر آنچه مصلحت اتابک و صلاح رعایای آن دیار بود به او گفت و اتابک به سخنان اواعتماد کرد، وبه همراه امیر شرف الدّین مظّفر به اردوی گیخاتو رفت،مورد عفو واقع شد وبرادر خود احمد را در اردوی ایلخان گذاشت و به لرستان برگشت، بدین طریق قیام لرستان با میانجیگری امیر مظفر خاتمه یافت. (کتبی، 364: 32)
منابع دیگر گزارش دادهاند؛ که لشکریان تولدای ایداجی به همراهی افرادی از لر کوچک در محل «جوی سرد» به سپاهیان اتابک افراسیاب برخورد کردند، افراسباب که توانایی مقاومت در مقابل سپاهیان مغول را نداشت به قلعه مُنگشت در شرق مال امیر پناه برد. (مستوفی قزوینی، 1364: 547) امّا لشکریان اتابک مورد هجوم مغولان قرار گرفتند و عدّه زیادی از آنها به قتل رسیدند و پس از شکست سپاهیان لر،مغولان به محاصره قلعه مُنگشت پرداختند، این محاصره مدّتی طول کشید تا جائی که اتابک افراسیاب مرگ را بهتر از ماندن در قلعه دانست ازقلعه خارج شد و امیر تولدای او را اسیر کرد و به اردوی ایلخان برد و مورد عفو و بخشش گیخاتو قرار گرفت. (رضایی، 1357: ج 3، 239 و 240)
در واقع بخشش و عفو اتابک افراسیاب- که مدّتها علیه ایلخان قیام کرده بود و صدمات زیادی به سپاهیان مغول وارد کرده بود- از سوی گیخاتو به دلیل شرایط حاکم بر اوضاع سیاسی جامعه ایلخانی در زمان گیخاتو بود. از طرفی روند تحولات سیاسی دوران زمامداری گیخاتو و منازعات امرای مغول از جمله بایدو بر سر جانشینی باعث شد که گیخاتو هر چه زودتر به غائله شورش افرسیاب (بدون درگیری و جنگ) پایان دهد و به مقابله با مخالفین اصلی خود بپردازد. از جمله مخالفان اصلی ایلخان طغاجار وطوغان بودندکه درصدد برآمدند تا بایدو را به سمت ایلخانی برسانند، اگر چه او دعوت آنها را نپذیرفت. (اقبال آشتیانی، 1365: 245) و از سوی دیگر شورش ترکمانان ویونانیان بلاد روم بر لشکریان مغول مقیم آنجا لزوم لشکرکشی ایلخان به آن سرزمین را باعث میشد. این لشکرکشی در سال 690 هجری صورت گرفت. و نیاز به اعزام لشکریان به روم و حفظ آرامش در دورن قلمرو ایلخانان، باعث شد که ایلخان، اتابک افراسیاب را عفو نماید. (آقبال آشتیانی 1365: 246)
اتابک افراسیاب پس از اینکه مورد عفو گیخاتو قرار گرفت، برادرش احمد و قزل و سُلغر شاه و اکثر نزدیکان و جمعی از بزرگان لرستان را با کوچ و بنه عازم اردو ایلخان کرد تا ملازم و همراه اردو باشند و خود او به لرستان بازگشت. بعد از گیخاتو، بایدو مدت کوتاهی بر تخت سلطنت ایلخانان جلوس کرد و پس از او غازان خان به حکومت رسید، غازان خان امیری لُر بزرگ را به اتابک افراسیاب تفویض نمود اتابک مورد عنایت ایلخان واقع شد. غازان خان در سال (695 ه.) عازم بغداد شد، در نزدیکی همدان اتابک افراسیاب به استقبال او رفت و مراتب اطاعت و فرمانبرداری خود را به ایلخان اعلام نمود و مورد التفات و عنایت ایلخان قرار گرفت، پس از رخصت به طرف لرستان بازگشت، امّا دربین راه امیر هور قداق- شحنه فارس - که از فارس برگشته بود با او برخورد نمود، و او را بازگردانید، بعد از رسیدن به بارگاه غازان به بدگویی و سعایت از او پرداخت و در این باب آن قدر مبالغه نمود که غازان خان دستور قتل اتابک افراسیاب را صادر نمود و در روز جمعه بیستم ذی الحجه سال (695 ه.ق.) در نزدیکی قریه نهاوند به قتل رسید. (غفاری قزوینی، 1343: 171) و (بویل، 1371: ج 5، 359) به نظر میرسد که اتابک افراسیاب درصدد توطئه علیه غازان بوده است.
اگر چه اتابک افراسیاب با عنایت و توّجهی امرای مغول خصوصاً پولاد جنکسانک امیرالامرای ارغون به مقام اتابکی رسید، امّا بعد از مدتی علیه مغولان قیام کرد. انگیزه او از قیام، علیه مغولان چه بوده است؟ چرا وی سیاست تسامح و مدارای اسلاف خود نسبت به مغولان را پیشه نکرد؟ ریشه یابی این مسائل ما را به این نکته رهنمون میسازد که به تحلیل علل قیام او بپردازیم:
1. شرایط سیاسی جامعه ایلخانی: منازعات جانشینی در بین امرا مغول پس از فوت ارغون، شورش ترکمانان و یونانیان سرزمین روم علیه مغولان و پریشانی اوضاع دربار ایلخانی باعث شد که افراسیاب موقع را برای قیام و طغیان علیه مغول مناسب ببیند.
2. اعلان استقلال و بیگانه ستیزی: انگیزهی اتابک از قیام، مبارزه با سلطه مغولان بر ایران و نجات ایران بوده است، بنابر گزارش نطنزی: «اتابک افراسیاب آن معنی را مقدّمه ی دولت خود دانست و در خاطر مخمّر کرد که مملکت ایران را از دست مغول بالکلی متخلّص گرداند.»(مستوفی قزوینی، 1336: 47) میر خواند، 1373: ج 4،783)
3. توسعه طلبی سرزمینی: اتابک افراسیاب، چون خواستار گسترش قلمرو حکومتش بود با مغولان درگیر شد. او میخواست، کهگیلویه وچندین شهر دیگر را ازفارس جدا و ضمیمه قلمروخود کند تا بدین وسیله وضع مالی دولتش را بهبود بخشد. در آغاز ایلخان؛ طی فرمانی این مناطق را به وی داد، امّا چون امرای مغولی فارس به علل مالی و نظامی- خطر حمله لرها- با تجزیه این مناطق مخالفت کردند لذا دست به قیام علیه مغولان زد.(آقبال آشتیانی، 1365: 167)
4. تحریک پادشاه شابانکاره: اتابک افراسیاب به تحریک پادشاه شبانکاره به قیام علیه مغولان دست زد که مؤلف مجمع الانساب این عقیده را دارد، و در این زمینه توضیح بیشتری نداده است. «افراسیاب در عهد ارغون به سخن ملک شبانکاره یاغی شد و به یاسای پادشاه رسید.» (شبانکاره ای، 1363: 208)
5. عدم ارسال مالیات به مرکز از جانب اتابک: هجوم اتابک افراسیاب به قلمرو اتابک فارس و سستی ایشان از ارسال خراج به ایلخان پس از مرگ ارغون سبب درگیری او با مغولان شد، وی که همواره در طول استقرار مغولان خیال استقلال در سر میپرورانید، در این گیرودار سکوت را جایز ندانسته، مأمور وصول مالیات را که از مرکز فرستاده شده بود،کشت و از اطاعت مرکز سر باز زد، بنا بر گزارش اشپولر:«لرستان بزرگ 000/91هزار دینار در سال( 736 ه.) خراج به دربار ایلخانان پرداخت می گرد.» (اشپولر، 1365: 249)
منا سبات اتابک نصرت الدّین احمد و ایلخانان: از سر گیری صلح و دوستی
روند تحوّلات سیاسی دوران اتابک افراسیاب -که آمیخته با شورش و طغیان، استقلال خواهی و بیگانه ستیزی بود- در دوران برادرش اتابک نصرت الدّین احمد تداوم نداشت. وی که به حکم غازان خان به مقام اتابکی رسیده بود، سیاستی مبتنی بر سازش و مدارا را جایگزین درگیری و منازعه با ایلخانان نمود. اتابک نصرت الدّین احمد، که در دوران زمامداری برادرش – اتابک افراسیاب - در اردوی ایلخانان همراه آنها بود، پس از به قدرت رسیدن،برخلاف رویه برادر به اطاعت مغولان گردن نهاد و به قول شبانکاره ای:«مطیع و منقاد آن ها گردید.» (شبانکاره ای، 1363: 209) و به واسطهی سیرت پسندیده و اخلاق حمیده مخصوص عنایت سلطان غازان شده و محل اعتماد گشته بود.این اتابک با ایلخانان مغول رابطهی حسنه ای داشت و سعی در ترویج و اجرای آداب و قوانین مغول در قلمرو خود نمود. درموقع کمک خواستن مغولان از اتابک به مدّد آنها میشتافت،زمانی که قاضی فخر الدّین عبدالله در سال (699 ه.) حاکم کرمان گردید و محمود شاه پسر سلطان حجاج -قبلاً حاکم کرمان بود- عصیان نمود ایلخان از اتابک احمد برای سرکوبی محمود شاه کمک خواست اتابک با لشکری عازم کرمان شد، پس از محاصره کرمان با همکاری سپاهیان پادشاه شبانکاره محمود شاه ناچار به تسلیم گردید. (آقبال آشتیانی، 1365: 409)
اتابک نصرت الدّین احمد که سیاست تسامح و سازش با ایلخان را پیشه خود ساخته بود، پیامد اتّخاذ این سیاست توسط او، آبادانی مملکت را به دنبال داشت.
روابط اتابکان لر بزرگ با ایلخانان در دوره زمامداری اتابک یوسف شاه (740-733 ه.ق.) فرزند نصرت الدّین احمد همچنان دوستانه بود. مناسبات این اتابک که از جانب سلطان ابوسعید آخرین ایلخان مغول، حکم ولایت بر لر بزرگ را دریافت کرده بود روابط حسنه ای با ایلخانان داشت این اتابک برای مغولان هدایای میفرستاد و به حضور آنها میرسید. با مرگ سلطان ابوسعید و فروپاشی دولت ایلخان این مناسبات نیز به پایان رسید.
نتیجه
عوامل متعددی بر روند روابط و مناسبات اتابکان لر بزرگ با ایلخانان مغول تاثیر گذار بود. عواملی که سبب میشد تا اتابکان با اتکاء به آنها روابط خود را با ایلخانان تنظیم کنند عبارت بودند از:1. اتّکاء به یک قدرت برتر برای حفظ موجودیت خود، در نبود نهاد سلطنت و دستگاه خلافت، اتابکان نمیتوانستند مستقلاً به حیات خود ادامه دهند. مبانی مشروعیت حکومت آنان که ناشی از تأیید نهاد سلطنت و لوا و منشور خلافت بود با خدشه مواجه شد، لذا با ظهور مغولان در صحنه سیاسی ایران برای جبران این نقیصه ناچاراً به مغولان روی آوردند تا این خلا مشروعیت را پرنمایند.
2. حکومت دودمانی اتابکان لر بزرگ که توان مقابله با مغولان را نداشتند، ناچاراً سیاست اظهار انقیاد و اطاعت از مغولان را پیشه خودساخته تا از ویرانی قلمرو خود جلوگیری نمایند و به صورت نیمه مستقل به حیات سیاسی خود ادامه دهند.
3. عامل دیگری که در تنظیم روند مناسبات اتابکان با ایلخانان و اتّخاذ سیاست تسامح و مدارای آنان نسبت به مغولان تاثبر فراوان داشت، مقابله با تجاوزات حکومتهای همجوار نظیر آل مظّفر و لر کوچک و دیگر حکومتهای محلّی بود که اتابکان را ناچار میکرد، برای جلوگیری از تجاوزات آنان به حکومتی قدرتمند وابسته و اتکا داشته باشند.
و بر عکس عواملی که سبب میشد تا ایلخانان در مناسابات خود با اتابکان به آن توجه داشته باشند عبارت بودند از:
الف: کارکرد نظامی اتابکان به عنوان نیروی حامی ایلخانان در سرکوب شورشها و قیامهای که ضد ایلخانان صورت میگرفت.حضور اتابک تکله و سپاهیان او در لشکرکشی هولاکو به بغداد، کارکرد و نقش نظامی اتابک یوسف شاه فرزند شمس الدّین آلب ارغون در لشکرکشیهای اباقاخان به گیلان و دیلمان از این جمله هستند.
ب: استفاده ایلخانان از نیروی نظامی و سپاهی اتابکان در منازعات جانشینی،نظیر حمایت اتابک یوسف شاه از سلطان احمد در منازعاتی که برسر جانشینی ابا قا خان با امیر ارغون داشته است.
ج: اظهار ایلی و اطاعت اتابکان لر بزرگ از ایلخانان که سبب رضایت و خشنودی ایلخانان میشد، و مالیات و باج و خراج و هدایای که به دربار ایلخان میفرستادند از نظر اقتصادی میتوانست در تنظیم این مناسبت نقش حائز اهمّیّتی ایفا نماید. بنا بر گزارش اشپولر:«لرستان بزرگ 000/91هزار دینار در سال( 736 ه.) خراج به دربار ایلخانان پرداخت می گرد.»
مناسبات اتابکان با ایلخانان از آغاز تا انجام همواره بر اساس اظهار ایلی و انقیاد اتابکان نسبت به ایلخانان بود که بر اساس همان سیاست تسامح و مدارای آنان جهت حفظ موجودیت سیاسی،و جلوگیری از ویرانی قلمروشان صورت میگرفت که پیامدهای سود مندی برای اتابکان نیز در بر داشت، این روش در تمام دوران به جزء دورهی زمامداری اتابک افراسیاب فرزند یوسف شاه که به قیام علیه مغولان پرداخت برتنظیم مناسبات سایه افکنده بود.
پینوشتها:
1- پژوهشگر و دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان
2- پژوهشگر و دکتری تاریخ
3-قلعه فَرزَّین، قلعه ای بوده است بر در کرج وکرج شهری بوده است بر سی فرسخی همدان در طرف جنوب، مایل به مشرق بر سر راه همدان و اصفهان در نزدیکی سلطان آباد حالّیه (6/1370: ج 2، 112)
4- تنگ تکو Tang Tako، تنگی بر کران لرستان و فارس و احتمالاً مرسوم به شعب به وان، که به یکی از چهار بهشت خاکی شهرت دارد و یکی از معابر تنگ جبال بین فارس و لرستان است. (3/1365: 39)
5- مُنگشت Mongasht، سلسله جبال عظیمی است که از ارتفاعات متعددی تشکیل شده و دنباله کوههای زاگرس است که در شرق شهرستان ایذه کنونی قرار دارد و بر فراز آن دژی قرار دارد که در زمانهای گذشته به علت صعب العبور بودن از اهمیت نظامی بالای برخوردار بوده است.
6- یارغو، محکمه قضایی دورهی ایلخان مغول بود که افراد خاطی و گناهکار را درآن محکمه، محاکمه میکردند ودر خصوص جرم آنها حکم صادر مینمودند، احکام این محکمه بر اساس قوانین مغولی صادر میشد و کم وبیش از یاسا مایه میگرفت، همه مغولان تابع آن بودند ودر نواحی مختلف امپراتوری از جمله ایلخانان تشکیل میشده است، این مجلس به وسیله امرای یارغو برپا میشد و خود خان بزرگ در آن به قضاوت مینشست. (12/1372: 94-93)
7- به سیاست رسیدن، کنایه از کشتن وبه قتل رساندن است، تنبیه، مجازات.
8- یرلیغ، کلمه ای ترکی، مغولی واز اصطلاحات دیوانی دورهی ایلخان بود وبه کلیه فرمانها اطلاق میشده است.
9-پولاد جنکسانک،Poolad janksang
10-حسام الدّین عمر ایلوا کوش،Hasamoldin Omar Eilvakosh
11- تولدای ایداجی Tooldai – Eilaji از جمله سرداران گیخاتو مغول بود که در قیام افراسیاب اوّل فرزند یوسف شاه علیه مغولان، اتابک را سرکوب و او را دستگیر نمود. نطنزی مؤلف منتخب التواریخ ازاین سردار نظامی مغول به صورت «دولادای اوداجی» یاد مینماید. (17/1336: 46)
منابع ومآخذ:
1- ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، (1364)، تاریخ مختصر الدول،ترجمه محمد علی تاج پور وحشمت الله ریاضی، تهران، انتشارات اطلاعات.
2- اشپولر، برتولد، (1365)، تاریخ مغول درایران،ترجمه محمد میرآفتاب، تهران،،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، چاپ دوم.
3- اقبال آشتیانی،عباس،(1365)، تاریخ مغول، تهران، امیر کبیر،چاپ ششم.
4- بدلیسی، امیرشرف خان (میرشرف)، (1343)، شرفنامه یا تاریخ مفصل کردستان،با مقدّمه وتعلیقات محمد عباسی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.
5- بویل،جی.آ، (1371)، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیا ن تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمه حسن انوشه،تهران، امیرکبیر.
6- جوینی،. عطاملک،(1370)، تاریخ جهانگشا، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.
7- خواندمیر، غیاث الدین،(1362)، تاریخ حبیب السیر فی حقایق الاخبار البشر،زیر نظر دکتر محمد سیاقی، تهران، کتابفروشی خیام.
8- رضایی، عبدالعظیم، (1357)، تاریخ ده هزارساله ایران، تهران،انتشارات اقبال، چاپ هفتم.
9- شبانکاره ای،محمد،(1363)، مجمع الانساب،به تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر.
10- غفاری قزوینی، قاضی احمد، (1343)، تاریخ جهان آرا،به همت وسعی مجتبی مینوی، تهران، کتابفروشی حافظ.
11- کتبی، محمود، (1364)، تاریخ آل مظفر،به اهتمام وتحشیة عبدالحسین نوائی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
12-لمبتن،آن، (1372)، تداوم وتحول در تاریخ میانه، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشرنی.
13- مستوفی قزوینی، حمدالله،(1364)، تاریخ گزیده،به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
14- مشکوتی،نصرت الله، (1343)، از سلاجقه تا صفویه،تهران، کتابخانه ابن سینا.
15- منشی کرمانی،ناصرالدّین،(1362)، سِمط العُلی لِلحَضره الُعلیا،به تصحیح واهتمام عباس اقبال، تهران،اساطیر.
16- میرخواند،سید برهان الدّین محمّد، (1373)، تاریخ روضة الصفاء فی سیرت الانبیاء و الملوک والخلفا ء، تصحیح عباس زریاب، تهران، انتشارات علمی.
17- نطنزی، معین الدین،(1336)، منتخب التواریخ،به تصحیح ژان اوبن، تهران، کتابفروشی خیام.
18- وصاف الحضرة،فضل الله بن عبدالله شیرازی، (1346)، تجزیه الامصار وتزجیه الاعصار (تحریر تاریخ وصاف)، تحریرعبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}