نویسنده: رضا بیطرفان
منبع : راسخون




 

مقدمه:

عوامل بسیاری در تاریخ ایران، پای قدرت های بزرگ را به این سرزمین باز نموده است. جایگاه ویژۀ ایران در منطقه و منابع موجود در خاک آن که منافع سرشاری نصیب دولت های خارجی می کرد، از جملۀ این عوامل بود. در این میان، روابط ایران با روسیه و بعد از انقلاب اکتبر، شوروی، اهمیت و خصویات ویژه ای داشت. قرون 18تا 20 میلادی و می توان بهتر گفت تا جنگ دوم جهانی، روابط این دو کشور متأثر از بازی های سیاسی ایجاد شده بین قدرت های بزرگ آن روزگار بود. این بازی های سیاسی گاه دو کشور را به دشمنی خونین تبدیل می کرد و جنگ های مهمی را میانشان رقم می زد و گاه دست دوستی و اتحاد آنان به سوی هم دراز می شد و علیه دولت های دیگر هم پیمان می شدند. دوران حکومت پطر کبیر و سیاست های توسعه طلبانۀ او برای وارد کردن روسیه به صحنۀ بین المللی و تبدیل آن به قدرتی در تمامی عرصه ها، نیازمند گسترش مرزهای این کشور بود. این توسعه طلبی ارضی در سرزمین های مجاور از اواخر صفویه آغاز شده بود و اهمیت ایران به جهت موقعیت جغرافیایی و امتیازات بازرگانی خاصی که داشت، در وصیت پطر کبیر مورد تأکید قرار گرفته بود. پطر می خواست تا بر دریاهای آزاد دست پیدا کند و این نقشه را در چند نقطه دنبال کرد که برخی از آنها با شکست روبرو شد مانند دریای سیاه در آن زمان و برخی نیز مانند سواحل بالتیک به پیروزی او ختم گردید. در زمان کاترین دوم با دستیابی بر دریای سیاه و پیروزی بر عثمانی، روند سیاست های توسعه طلبانۀ روس ها ادامه یافت. در دوران حکومت الکساندر اول نیز جنگ های طولانی ایران و روسیه و جدایی بخشی از نواحی کشورمان در عهدنامه های گلستان و ترکمانچای اتفاق افتاد. جنگ های طولانی با روسیه زمانی رخ داد که ایران چیزی حدود یک قرن کشمکش داخلی و خارجی را بعد از فروپاشی صفویه تحمل کرده بود. اما با وجود شرایط سختی که ایران در آن قرار داشت، مقاومتی طولانی به ویژه در جنگ های دورۀ اول از خود نشان داد ولی احوال و اضاع آن روز سیاسی ایران، توانایی هایش را تقلیل داده بود و منابع مالی و انسانی ایران در این جنگ ها به تحلیل رفت و اوضاع اجتماعی ایران آشفته و پریشان گردید. هزینۀ سنگین این جنگ ها بیشتر بر دوش مردم آسیب دیده ای بود که چندین دهه ناامنی و درگیری را پشت سرگذاشتند. ایران در طول جنگ های دوره اول با روسیه، نزدیک به دویست هزار کشته داد و با ازدست دادن سرزمین های قفقاز، نزدیک به دومیلیون نفر از جمعیت ایران کم شد. پس از ده سال جنگ اول ایران و روسیه، کلیۀ میدان های جنگ منظره ای وحشتناک به خود گرفته بود و مردم مناطق جنگی تمام هستی خود را از دست داده بودند. سرزمین هایشان ویران شده بود و امکان فعالیت اقتصادی نداشتند(قوزانلو، 1315: 14-12). در طول جنگ های دوره اول سرحدات شمالی ایران دچار قتل و غارت های زیادی شد که تا حدودی می توان گفت که ویرانی و تلفات آن کمتر از مناطق جنگی نبود. دولت های خیوه و بخارا از وضعیت سیاسی ایران سوءاستفاده کردند و سواران ترکمن و ازبک را برای غارت و تخریب شمال شرق ایران تحریک نمودند. چندین هزار سوار غارتگر سال های طولانی خراسان را دچار قتل و غارت و ناامنی کردند. بیماری های زیادی نیز در مناطقی که جنگ در آنها رخ داد، شیوع یافت. از عوامل شکست های ایران برابر روسیه در این دو جنگ، سیاست های استعماری انگلستان بود که برای تأمین منافع خود تلاش می نمود و به صورت پنهانی با روس ها علیه ایران هم پیمان شده بود و در حالیکه به ایران قول حمایت در برابر دولت های متخاصم را داده بود، ایران را در برابر روسیه تنها گذاشت. همچنین زمانی که روسیه برای اجرای سیاست های توسعه طلبانۀ خود از سوی بالکان و بعد قفقازیه اقدام نمود، اگر میان ایران و دولت عثمانی اتحادی برقرار می شد، از نفوذ روسیه جلوگیری می شد اما کشمکش های مذهبی میان این دو دولت همسایۀ مسلمان، زمینه را برای دخالت و نفوذ دولت های استعماری انگلیس و روسیه فراهم کرد. ضعف نظامی و فساد دولتی در ایران نیز براین عوامل اضافه می شود و همگی دست روس ها را برای تسخیر خاک ایران باز کرد. حضور روس ها در ایران موجب نگرانی بریتانیا گردید و آنها به خاطر تهدیدی که متوجه هندوستان می شد به دنبال راه حل هایی بودند از جمله جدا ساختن افغانستان از ایران به عنوان منطقه ای امن میان دو کشور. روس ها نیز پس از قراردادهای ننگینی که با ایران بستند به تدریج نفوذ خود بر قفقاز را افزایش دادند و حتی به خراسان شمالی و نواحی خوارزم نیز دست اندازی هایی داشتند. دخالت هایی که روسیه در زمان محمدشاه در ایران می کرد و با صراحت خواستار استقلال کابل و قندهار از ایرن بود، نشان می داد که آنها به دنبال تضعیف حضور ایران در مناطق همسایه با هند بودند و همین موضوع، موجب دخالت های جدی و مستقیم انگلستان در خاک ایران شد. روس ها در زمان ناصرالدین شاه نیز به مرزهای ایران در شمال شرق تعرض می کرد و این کار به عنوان سرکوب راهزنان ترکمان صورت می گرفت. در همین زمان بود که ناصرالدین شاه در برابر امضای معاهدۀ پاریس، با جدایی بخش هایی از خاک ایران در شمال شرقی خراسان و سپردن آن به روس ها موافقت کرد. به این ترتیب دولت روسیۀ تزاری پا به پای بریتانیا تلاش می کرد تا در مقابل هر امتیازی که انگلیسی ها از ایران می گیرند، آنها نیز امتیاز متقابلی از ایران دریافت کنند و این رقابت تنها به ضرر منابع و منافع مردم ایران شکل می گرفت. تا جاییکه علاوه بر امتیازات تجاری، نیروی دفاعی ایران نیز با تشکیل بریگاد قزاق و رؤسای روس آن در زمان ناصرالدین شاه در اختیار آنها قرار گرفت. « ...و نیرویی که برای حفظ و صیانت کشور از تجاوز اجانب تشکیل شده بود، وسیله مؤثر تحکیم بنیان رژیم استبداد سلاطین و سرکوب افکار آزادی طلبان و مجری اوامر و دستورهای فرمانفرمای قفقازیه و دربار روسیۀ تزاری شد و بعضی از روسای بریگاد قزاق منجمله لیاخوف در اجرای سیاست ضد آزادی روسیه تزاری و مبارزه با آزادی خواهان ایران نقش بزرگی ایفا کردند»(شمیم، 1384: 257). روند اعطای امتیازات به دولت های روس و انگلیس در زمان مظفرالدین شاه نیز ادامه یافت. اوج صف آرایی ها و رقابت های دولت های روس و انگلیس در ایران را می توان قرارداد 1907میلادی دانست که در زمان امین السلطان در روسیه در یک مقدمه و پنج ماده به امضا رسید و ایران به سه منطقۀ تحت نفوذ روس ها در شمال، منطقۀ تحت نفوذ بریتانیا در جنوب و منطقۀ بی طرف در مرکز تقسیم شد.

روابط ایران و شوروی از انقلاب اکتبر 1917 میلادی تا انقلاب اسلامی 1357هجری شمسی

انقلاب 1917 روسیه دوره ای جدید از روابط میان دو کشور ایران و روسیه پدید آورد که تأثیرات فراوان فکری بر جامعۀ ایرانی داشت و همچنین موجب تبلیغات گستردۀ روس ها در ایران شد که با واکنش رقبای آنها مانند انگلیس همراه گردید. روسیه پس از انقلاب اکتبر به دنبال توسعه و تشویق انقلاب سوسیالیستی در سایر کشورها بود و لنین درصدد بود الگوی انقلابی کمونیستی را به سایر کشورهایی که عقب ماندگی اقتصادی و از هم گسیختگی اجتماعی، قدرت دولت را همانند امپراتوری تزارها در سال های پیش از انقلاب اکتبر تضعیف کرده بود، ارائه و آن را گسترش دهد. او به دنبال آن بود که زنجیری را که سرمایه داری به دور کرۀ زمین بسته است با شکستن حلقه های آن از میان ببرد. یکی از حلقه های سرمایه داری، ایران بود که روسیه پس از انقلاب به دنبال تقویت نیروهای ملی آن در برابر امپریالیسم انگلیس بود. تروپانوفسکی پس از انقلاب اکتبر در زمینۀ اهمیت ایران در تحقق اهداف سیاست خارجی روسیه می نویسد: موقعیت ایران در ایجاد انترناسیونالیسم شرق، بسیار شایان توجه است...قیام ایران، نشانه یک رشته انقلاب هایی خواهد بود که در سراسر آسیا و قسمتی از آفریقا منتشر خواهد شد. انقلاب ایران، مفتاح تمام شرق است...این مفتاح گرانبهای شرق، باید به هر قیمتی شده در دست بلشویسم باشد...ایران باید مال ما شود، ایران باید به انقلاب تعلق یابد(حافظ نیا، 1371: 135). اثر ابتدایی انقلاب روسیه در ایران مربوط به نیروهای نظامی این کشور در خاک ایران بود. در پی وقوع انقلاب روسیه، نیروهای این کشور از مناطق شمالی و شمال غربی ایران عقب نشینی کردند و به کشور خود برگشتند و همین موضوع باعث شد تا انگلستان از این فرصت بهره گیرد و به مناطق شمال ایران لشگرکشی کند. نیروهای انگلیس از جنوب غربی ایران به سمت آذربایجان، قفقازیه و خراسان حرکت کردند زیرا آنها به دنبال حمایت از روس های سفید که ضد انقلاب روسیه بودند، عمل می کردند و می خواستند به لحاظ مالی و نظامی به ایشان کمک کنند. این انقلاب در ایران اثرات غیرقابل انکاری گذاشت. عده ای از آن به معجزه ای سیاسی یاد کردند که ارتش روسیه را از چند کیلومتری پایتخت ایران، عقب نشاند و حکومت ایران را از فشار شدیدی که روسیۀ تزاری بر آن وارد می کرد، رها نمود( بهار، 1371: 25). ایدئولوژی جدید حاکم بر روسیه پس از انقلاب اکتبر با اندیشه های روسیۀ تزاری تفاوت داشت و آنها پس از انقلاب به دفاع از طبقات محروم و برقراری عدالت روی آورده بودند. در این زمان، هدف عمدۀ شوروی، جنگ بر ضد امپریالیسم و تغییر شکل دنیا بود(لنچافسکی، 1351: 157). به همین جهت بود که دولت شوروی، تمام امتیازاتی را که روسیۀ تزاری از ایران گرفته بود، به رسمیت نمی شناخت و آنها را باطل اعلام نمود. این اقدامات باعث محبوبیت تفکر جدید حاکم بر شوروی در ایران گردید و همه از روس ها با احترام یاد می کردند زیرا آنها را انقلابیونی می دانستند که در جهان مملو از منفعت طلبی و استعمار به دنبال تجدید عالم بر مبنای سیاست های عدالت گرایانه بودند. تعبیر ملک الشعرای بهار از ایران بعد از انقلاب شوروی جالب توجه است. « دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هرکدام یک سر ریسمان را گرفته می کشیدند و آن بدبخت در آن میانه تقلا می کرد. آنگاه یکی از آن دو خصم سر ریسمان را رها کرده و گفت ای بیچاره من با تو برادرم و مرد بدبخت نجات یافت. آن مرد که آن ریسمان را رها کرد لنین است»( بهار، 1371: 27). در هرصورت واژگونی حکومت تزاری در روسیه، شور و شعف زیادی در میان ایرانیان ایجاد کرد و بسیاری از جوانان را به سوی سوسیالیسم کشانید.
در 1918میلادی بود که تروتسکی طرح تخلیۀ ایران را از نیروهای روسی ارائه کرد و نیروهای این کشور، خاک ایران را ترک نمودند. حدود دوماه بعد بود که کابینۀ جنگ انگلیس تصمیم گرفت تا نیروهایی به شمال غرب ایران اعزام کند و بر همین اساس ژنرال تامسون در رأس نیروهایی موسوم به نیروهای شمال ایران وارد ایران گردیده و در شمال کشور مستقر شدند. هدف آنها جلوگیری از تهاجم احتمالی آلمانی ها و روس ها بود. به این صورت تا پایان سال 1918 میلادی، در هر یک از چهار گوشۀ خاک ایران، انگلیسی ها نفوذ و حضور داشتند. در این زمان، مستوفی الممالک به نخست وزیری رسید و خواستار لغو قرارداد1907م و خروج نیروهای انگلیسی از ایران شد. فشار انگلستان باعث سقوط کابینۀ وی شد و صمصام السلطنه به نخست وزیری رسید. او نیز سه ماه بیشتر دوام نیاورد و پس از او بود که وثوق الدوله در تابستان 1918میلادی روی کار آمد که برابر است با مرداد 1297ه ش. دولت ایران هنوز رژیم جدید شوروی را به رسمیت نشناخته بود که کارل براوین کنسول سابق رژیم تزاری به عنوان نمایندۀ شوروی به ایران آمد و اولین نمایندۀ شوروی در ایران گردید. مردم از هر صنف و مسلک و طبقه ای از او استقبال کردند و محافل اجتماعی و مطبوعاتی ژست هایی خوشایندی نسبت به ورود براوین در تهران منتشر کردند(معتضد، 1377: 257). سفیر روسیۀ تزاری در تهران خانۀ خود را به براوین نداد و او در خانه ای اجاره ای که دولت ایران برایش تهیه کرده بود، سکونت یافت و پرچمی سرخ بر فراز آن برافراشت. وی پس از مدتی که دولت ایران او را به رسمیت نشناخت، به افغانستان اعزام و در یک درگیری کشته شد(منشور گرگانی، 1326: 10). پس از او کلیمتسف از باکو به ایران اعزام شد اما دولت وثوق به جهت اینکه او از مسکو نیامده او را نپذیرفت و تبلیغات ضد انگلیسی سفیر جدید هم باعث حملۀ شبانه به او و فرارش به شمال کشور شد و در نهایت دستگیر و به ساری فرستاده شد که در آنجا توسط معاون قزاقخانه تیرباران شد. به هرترتیب دولت انگلوفیل وثوق الدوله سفیران شوروی را نمی پذیرفت و البته طبقۀ حاکم از اندیشه کمونیستی این سفیران ترس داشتند و نمی خواستند که این گونه تفکرات در میان مردم رواج یابد و این نکته را هم باید در نظر گرفت که دولت نوپای شوروی در آن زمان از استحکام بین المللی لازم برخوردار نبود و این بی ثباتی نگرانی دولت هایی را که می خواستند با آنها رابطه برقرار کنند، در پی داشت. در این میان بی نظمی ها و اغتشاشاتی نیز در شهرهای مرزی ایران به ویژه آستارا و حتی بندر انزلی رخ می داد که عامل بیشتر آنها بلشویک های قفقاز بودند و همین امر هم به بی اعتنایی ایران برای برقراری رابطۀ دوستانه با مسکو می افزود. روتشتین سومین سفیر شوروی به ایران بود که در 1921میلادی به ایران آمد. وی یک سال و نیم در ایران بود و نفوذ قابل توجهی در میان محافل اجتماعی برای خود به دست آورد. حضور او در ایران نگرانی های زیادی برای انگلیس به وجود آورده بود. روتشتین در ایران تبلیغات گسترده ای به راه انداخت. برای نمونه مدرسه ای تعطیل شده در ایران را که متعلق به روس ها بود، دوباره افتتاح کرد و چند معلم کمونیست برای آن قرار داد و یا اجازۀ انتشار مجدد روزنامه های کمونیستی توقیف شده مانند حقیقت، ستارۀ ایران و طوفان را به دست آورد. شومیاتسکی جانشین روتشتین شد و لرد کرزن وزیر امور خارجۀ انگلیس به دلیل اقدامات وی به مسکو اعتراض کرد و انگلیس با فرستادن اولتیماتومی ده روزه به روس ها، آنها را تهدید کرد که اگر فعالیت های ضد انگلیسی در ایران و هند و افغانستان را متوقف نکنند، روابط بازرگانی را با شوروی قطع می کند. سرانجام پس از انجام مذاکرات میان دو کشور، شوروی تبلغات کمونیستی را متوقف کرد. در جریان خروج نیروهای ارتش روسیه پس از انقلاب اکتبر، این ارتش جنایت های زیادی انجام داد و هنگامی که به گیلان رسیدند، میرازاکوچک خان با آنها درگیر شد. همانطور که گفته شد، ارتش بریتانیا نیز در 1918م وارد گیلان شد تا به روس های سفید که ضد انقلاب بودند کمک کند و جنگلی ها نیز با آنها در منجیل زد و خوردی انجام دادند که سرانجام انگلیسی ها راه خود را باز کردند. تلاش های پراکنده و حملات پارتیزانی جنگلی ها علیه این دو قدرت ادامه داشت تا اینکه در توافقی که بین آنها صورت پذیرفت، مقرر گردید که کمیتۀ اتحاد اسلام(جنگلی ها)، تمام گیلان را مثل سابق به وسیلۀ نمایندگان خود و شهرهای انزلی و رشت را به وسیلۀ حکامی که به رضایت طرفین انتخاب می شوند، اداره شود و لشگریان انگلیس از راه قزوین- رشت- انزلی عبور کرده و از بندر انزلی استفاده بکنند(یقکیان، 1363: 9). ارتش سرخ تمامی نیروهای ضد انقلاب را در قفقاز سرکوب کرد و تا انزلی نیز به پاکسازی آنان پرداخت. با توافق شوروی و انگلیس قرار شد که انگلیسی ها تمام گیلان را تخلیه کنند. در 1920میلادی نیز میرزا کوچک خان وارد رشت شد تا با روس ها مذاکره کند. احسان الله خان بود که میرزا را برای این مذاکره ترغیب کرد. بعد از آن بود که با حمایت شوروی در گیلان، جمهوری شوروی گیلان ایجاد شد. اقدامات این جمهوری که زیر نظر کمونیست ها بود باعث شد که میرزا از آنها جدا و به جنگل برود. از جملۀ این اقدامات می توان به اختصاص محصول کلیۀ املاک اجاره و غیر اجاره که متعلق به مالک است به جمهوری و یا سپردن عمارات و ابنیۀ بزرگ به جمهوری. میرزا که مردی دیندار بود نمی توانست این تندروی ها را تحمل کند و از کمونیست ها جدا شد. کمونیست ها نیز با صدور بیانیه ای او را از تمام مناصبش در جمهوری خلع نمودند و خودشان مستقیم حکومت گیلان را به دست گرفتند. احسان الله خان به اقدامات تندرویانۀ خود ادامه داد و کمیته ای به نام جوانان کمونیست ایران تشکیل داد. او مردم رشت را مجبور کرد که علامت داس و چکش روی سینۀ خود نصب کنند و اعیان را روزها می آوردند تا خیابان ها را جارو کنند(منشور گرگانی، 1326: 89-91). درگیری میرزا با کمونیست ها ادامه داشت و حتی نیروهای دولتی ایران رشت را تصرف کردند که با ورود ارتش سرخ یک بار دیگر کمونیست ها بر رشت مسلط شدند. در دورۀ نخست وزیری مشیرالدله بود که مذاکرات با کمونیست ها برای تخلیۀ شمال ایران آغاز شد. فرستاده ای به روسیه رفت و مقدمات قرارداد 1921میلادی آماده گردید و قرار شد که همزمان با خروج نیروهای انگلیس از ایران، ارتش سرخ نیز از شمال خارج شود و روس ها از کمونیست های شمال ایران حمایت نکنند. روتشتین در آن زمان نامه ای به میرزا نوشت و او را به پایان مبارزه ترغیب کرد و به این ترتیب روس ها از حمایت کمونیست ها وجنگلی ها دست برداشتند تا رضا خان در اکتبر 1921م رشت را تصرف و جنگلی ها و کمونیست ها متواری شدند. به نظر می رسد حمایت دولت شوروی از نهضت جنگل برای تبدیل آن به اهرم فشاری علیه دولت ایران بود تا نیروهای انگلیسی را وادار به خروج از ایران کنند. یکی دیگر از جنبه های روابط ایران و شوروی پس از انقلاب اکتبر 1917میلادی، اعتراض شدید روس ها به قرارداد 1919م بود. این قرارداد که زمینه های انعقاد آن توسط لرد کرزن فراهم شد، با مذاکرات سرپرسی کاکس وزیرمختار بریتانیا و وثوق الدوله نخست وزیر ایران انجام گرفت. طبق این قرارداد انگلیس متعهد شده بود که وامی به مبلغ دو میلیون پوند در اختیار ایران بگذارد و در ایجاد راه آهن، تجدید نظر در تعرفه ها و گردآوری غرامت جنگی از اشخاص ثالث به ایران کمک کند. در مقابل ایران نیز واگذاری امتیاز انحصاری تأمین سلاح، آموزش نظامیان و مشاوران اداری را به انگلیس وعده داد بود(آبراهامیان، 1384: 142). حفظ هند از مهمترین اهداف کرزن از انعقاد این قرارداد بود و نمی خواست با رها کردن ایران به حال خود زمینه را برای نفوذ بلشویک ها در شمال ایران فراهم کند. وثوق الدوله نیز در ایران به دنبال آن بود تا با این قرارداد جلوی کمونیسم را بگیرد و اتحادی را با انگلستان در همین راستا شکل دهد(مهدوی، 1379: 279). مخالفت های زیادی در ایران بر علیه این قرارداد شکل گرفت. واکنش دولت شوروی هم به آن تند و خشن بود و موضع مقامات مسکو با ایران متفاوت شد. شوروی از این موضوع نگران بود که ایران برای همیشه به پایگاهی ضد بلشویکی تبدیل شود و با قرار گرفتن ارتش ایران تحت نظارت انگلیسی ها، ایران محلی برای حملۀ انگلیس به باکو شود. پس از این قرارداد بود که تبلیغات کمونیست ها در ایران افزایش یافت و بیانیه های مختلف خطاب به توده های ایران صادر شد که همگی معتقد به فروش ایران به انگلیس توسط این قرارداد شدند. از این رو رژیم بلشویکی پس از فراغت از مسائل خود و به ویژه پس از سرکوبی جنبش های استقلال طلب یا خیزش های ضد انقلابی ماورای قفقاز و ماورای خزر و تصرف باکو برآن شد تا بقایای فعال ضد انقلاب را در بیرون مرزهای خود یعنی ایران سرکوب و خطر بالقوۀ نیروهای انگلیسی در خلیج فارس را دفع کند(ذوقی، 1368: 366-364). این قرارداد که موجب ایجاد جوی ضد انگلیسی در ایران گردید، خطر نفوذ کمونیست ها را افزایش داد و با مخالفت های داخلی و اعتراض شوروی به آن، به حالت نیمه تعلیق درآمد که در نهایت در زمان کابینۀ سید ضیاء به طور رسمی لغو گردید. در زمان نخست وزیری مشیرالدوله، ایران به دنبال برقراری روابط عادی با شوروی برآمد و به همین دلیل با فرستادن سفیرانی سعی در فراهم آوردن زمینۀ قرارداد مودتی با شوروی تلاش نمود. مشیرالدوله از مشاورالممالک(علیقلی خان انصاری) که سفیر ایران در اسلامبول بود به جهت شناخت او از روسیه، خواست عازم قفقاز شود و منتظر دستور بماند. مشاورالممالک در 1920م وارد مسکو شد و هیئت ایرانی که مرکب از مشاورالممالک به سمت سفیر فوق العاده، عبدالحمید سیاح(معاون سابق وزارت خارجه) به سمت نائب اول و چند تن دیگر بودند از سوی چیچرین کمیسر خارجه حکومت انقلابی در امارت کمیساریاری خارجه پذیرفته شدند. طی این سفر، عهدنامه ای 16ماده ای مورد توافق طرفین قرار گرفت و برای تصویب به تهران فرستاده شد. با رسیدن خبر سقوط مشیرالدوله و جانشینی سپهدار تنکابنی به مدت 15 روز مذاکرات با ایران متوقف شد. پس از مدتی موارد دیگری به عهدنامه اضافه شد و در ژانویۀ 1921میلادی قرارداد به دولت ایران مخابره شد و با جرح و تعدیل مختصر در یک عهدنامۀ 26ماده ای تنظیم گردید و آمادۀ امضا شد و در کابینۀ سپهدار تأیید شد و در کابینۀ سیدضیاء، چند روز پس از کودتای سوم اسفند امضا شد. تصویب این قرارداد در مجلس پس از یک سال صورت گرفت. در نهایت در مورد کودتای رضاخان و نقش آفرینی روس ها باید به این نکته اشاره کرد که در زمان دولت متزلزل و ناپایدار سپهدار، قرار شد که نیروهای انگلیسی از ایران خارج شوند و احتمال نفوذ بلشویک ها در این زمان بسیار افزایش یافته بود. مانع بزرگ برای کودتا نیروهای قزاق تحت رهبری افسران روس بود. برکناری استاروسلسکی فرماندۀ قزاق ها که ژنرال ادموند آیرونساید با دیدار او در قزوین برای اولین بار، ترتیب برکناری او را داد. سردار همایون افسر ایرانی فرماندهی نیروهای قزاق را برعهده گرفت. پس از برگشتن نظر آیرونساید از همایون و آشنایی او با رضاخان، او را به فرماندهی نیروهای قزاق منصوب کرد و پس از تحریک او به اشغال پایتخت، قرار کودتا گذاشته شد. کودتا در آن شرایط برای انگلیس بهترین گزینه بود تا ایران را از افتادن در دامن بلشویک ها نجات دهد و منافع خود را نیز حفظ کند. رضا شاه در دوران حکومتش به دنبال جذب همکاری تمامی دولت های خارجی بود و این سیاست در ابتدای حکومتش نیز مؤثر واقع شد. او همواره انگلیس و روسیه را به عنوان دو قدرت غیرقابل انکار در سیاست های ایران مورد نظر قرار می داد. پس از قدرت یابی رضاشاه در ایران، دو دیدگاه در شوروی وجود داشت. عده ای او را دست نشانده و ابزار سیاست های بریتانیا می دانستند و عده ای نیز او را نماینۀ تغییر و تحول اجتماعی در ایران دانسته که ایران را در مسیر حرکت به سوسیالیسم پیش می برد. در زمان به قدرت رسید استالین، توجهات در شوروی بیشتر بر مسائل داخلی کشور بود تا ترویج و تبلیغ مبانی کمونیستی مانند زمان لنین و به همین دلیل برای استالین، روابط مسالمت آمیز و به دور از تنش با همسایگان از جمله ایران در دستور کار قرار داد. این سیاست تا حدودی موجب انزوای شوروی گردید و در ایران نیز رضا شاه علیه هواداران شوروی سیاست توأم با تهاجم را انتخاب کرد که در نهایت به دستگیری گروه 53نفر در 1316ختم گردید. اتهام آنها تشکیل سازمان مخفی اشتراکی، انتشار بیانیۀ روز کارگر، سازماندهی اعتصابات دانشکدۀ فنی و کارخانۀ نساجی اصفهان و ترجمۀ کتاب های الحادی مانند کاپیتال مارکس و مانیفست کمونیست بود و برخی از افراد آزاد شدۀ این گروه بعدها هستۀ اولیۀ حزب توده را تشکیل دادند(آبراهامیان، 1384: 193). این اقدام رژیم رضاخان موجب تیرگی روابط شوروی با ایران و اخراج 3500 نفر از مهاجرین ایرانی مقیم قفقاز توسط این کشور شد. با شروع جنگ جهانی دوم، ایران اعلام بی طرفی کرد اما بار دیگر مورد نظر قدرت های استعماری قرار گرفت و در سوم شهریور 1320 از سوی روسیه و انگلیس مورد حمله واقع شد و طی حملات انگلیس و شوروی، ارتش ایران به سرعت عقب نشینی کرد. کمتر از یک ماه بعد از آن نیز، رضا شاه از سلطنت کنار رفت و پسرش به جای او نشست. حضور آمریکا در این دوران از فشار روس و انگلیس کم کرد، آمریکایی که به عنوان یکی از امضاکنندگان اعلامیۀ تهران در خلال جنگ دوم جهانی تعهد کرده بود که از استقلال و تمامیت ارضی ایران حمایت نماید. این موضع ایالات متحده، ایران را به دنباله روی از سیاست نیروی سوم در عرصۀ سیاست خارجی مصمم نمود. گسترش تدریجی روابط آمریکا و ایران موجب نارضایتی مسکو شده بود. این نارضایتی به ویژه به فعالیت های هیئت نظامی آمریکا و هیئت مشورتی میلسپو به عنوان مشاور دولت ایران در امور مالی اشاره می کردند. این موضوع باعث افزایش تبلیغات ضد غربی شوروی در ایران گردید. همچنین در سال 1323ش بود که دولت شوروی به دنبال کسب امتیاز استخراج نفت در پنج استان شمالی ایران، هیئتی را به ایران اعزام نمود. هدف دولت شوروی از این اقدام، تقویت قدرت خود در مناسبات سیاسی ایران بود تا بتواند با دیگر قدرت های بزرگ در ایران رقابت کند. شوروی با این اقدام می خواست تا به ایران نزدیک شود و از اعطای امتیاز به سایر دولت های غربی جلوگیری کند. دولت ایران نیز با توجه به شرایط پیش آمده تصمیم گرفت تا از اعطای هرگونه امتیاز نفتی به دولت های خارجی خودداری کند و دولت شوروی نیز با ناراحتی از این اتفاق، ایران را تهدید به قطع روابط سیاسی نمود. بحران ایجاد شده به استعفای ساعد مراغه ای نخست وزیر ایران انجامید. یکی دیگر از رویدادهای پیش آمده میان دو کشور ایران و شوروی به پایان جنگ دوم جهانی مربوط می شود که ایران خواستار تخلیۀ کشور از نیروهای روس و انگلیس شد. اما شوروی به دنبال گسترش و حمایت از جنبش های کمونیستی در منطقه بود و به همین دلیل با حمایت ها و دخالت های ارتش سرخ شوروی در ماجرا، آذربایجان به سوی استقلال حرکت کرد و برخی از فرماندهان ایرانی نیز به تهران آمدند و جعفر پیشه وری رهبر حزب دموکرات آذربایجان استقلال این منطقه را اعلام نمود و خودش نیز مسئول رسیدگی به امور مربوط به این ناحیه گردید. در کردستان نیز اتفاقی مشابه رخ داد و قاضی محمد استقلال کردستان را اعلام کرد. پافشاری مسکو بر ماندن نیروهایشان در ایران، زمینه را برای حل نشدن این بحران فراهم کرد و شکایت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز بی نتیجه ماند. مذکرات قوام با دولتمردان شوروی نیز نتیجۀ خوبی به همراه نداشت و علیرغم تخلۀ خاک ایران از قوای نیروهای آمریکایی و انگلیسی، روس ها هنوز در ایران بودند. حضور شوروی در ایران و بی اعتنایی آنها به هرگونه تهدید و تقاضا از سوی ایران و دولت های غربی، زمینه را برای شروع کشمکش جهانی تازه فراهم می کرد. سرانجام با قراری که میان قوام و سفیر شوروی در تهران بسته شد، روس ها در ازای تشکیل شرکتی نفتی برای استخراج نفت شمال ایران، حاضر به ترک ایران شدند. پس از خروج آنها، ارتش ایران، آذربایجان و کردستان را مورد حمله قرار داد و مسألۀ ایجاد شده در این دو منطقه به پایان رسید. مجلس ایران نیز قرار تشکیل شرکت نفتی را رد کرد و به همین دلیل روابط دو کشور به سردی گرایید. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق نیز بحث اصلی پیرامون ملی شدن صنعت نفت بود و سیاست دولت شوروی در این زمان بیشتر مدارا و صبر و انتظار بود و موضع گیری مشخصی در قبال سیاست های ضد استعماری و موازنۀ منفی دولت مصدق اتخاذ نشد. در هنگام کودتای 28مرداد 32 نیز دولت شوروی وارد ماجرا نشد و دخالتی از خود نشان نداد. به نظر می رسد شوروی نمی خواسته با درگیری در مسائل ایران در این زمان، منافع خود از همزیستی با غرب را به خطر بیندازد. البته آنها امید چندانی هم به دکتر مصدق نداشتند و مصدق برای آنها همان کسی بود که مانع رسیدن امتیاز نفت شمال به آنها شده بود و قانون منع اعطای امتیاز نفت به بیگانگان را پیشنهاد کرده بود و به این دلایل دولت خروشچف در این زمان وارد بحران نشد. پس از 28 مرداد و نزدیک شدن بیشتر ایران به غرب، روس ها به دنبال راهی بودند تا بدون ایجاد درگیری و به وجود آمدن شرایط قبلی، با ایران وارد روابط دوستانه بشوند و به توافقاتی با ایران دست یابند. حضور روس ها در ایران در این زمان بیشتر در مسائل اقتصادی بود و درمسائل سیاسی، ایران همچنان با غرب همکاری می کرد. قراردهای بازگانی گسترده ای در این برهه میان ایران و شوروی بسته شد. در آن سال ها شوروی به دنبال کمترین تنش در روابط با ابرقدرت های جهانن غرب بود. تحولات منطقه در دهۀ 60 و 70 میلادی در بهبود روابط دو کشور بی تأثیر نبود و مناسبات دوجانبه افزایش یافت. در جریان اصلاحات ارضی در زمان محمدرضا شاه، شوروی از او حمایت کرد و برنامه های شاه در این زمان را برای پیشرفت کشور لازم اعلام کرد و از آنها پشتیبانی می نمود. این حمایت ها از محمد رضا شاه باعث افزایش سطح مناسبات دو کشور شد که این مناسبات دوستانه تا انقلاب اسلامی در سال 1357 ادامه پیدا کرد. در مجموع می توان گفت که انقلاب روسیه موجب اتفاقاتی شد که ایران را دوباره صحنۀ رویارویی قدرت های بزرگ گردانید و این بار تبلیغ یک ایدئولوژی توسط حکومت شوروی و خطرهای زیادی که برای انگلیس ایجاد شده بود، شرایط جدیدی را رقم زد. انگلیسی ها نیز در این وضعیت منفعل نبوده و به اقدامات فراوانی برای خنثی کردن نیروی انقلابی صادر شده از شوروی دست زدند تا منافع خود در منطقه را حفظ کنند. حوادث این دوران از جمله قراردادها و امتیازات واگذار شده به هر دو دولت انگلیس و شوروی را باید در همین راستا و کشمکش های آنها مورد تحلیل قرار داد. قرارداد 1919 و کودتای 1299 از جمله واکنش های انگلیس به فعالیت روس ها در ایران بود. البته علاوه بر فعالیت دولت شوروی، ساختارهای اجتماعی و سیاسی ایران در این دوران نیز، زمینه را برای اقدامات دولت انگلیس فراهم می نمود. سیاست های دولت شوروی در فاصلۀ میان انقلاب اکتبر 1917میلادی تا انقلاب اسلامی 1357 شمسی مبتنی بر حفظ منافع این کشور در صحنۀ بازی های بین المللی در مقابل سایر قدرتهای جهان بود و از سویی تلاش برای گسترش ایدئولوژی حاکم بر این کشور پس از انقلاب اکتبر.
منابع و مآخذ
آبراهامیان، یرواند(1384)، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.
بهار، محمد تقی(1371)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، دورۀ دو جلدی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
حافظ نیا، محمدرضا(1371)، خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز، تهران: انتشارات سمت.
ذوقی، ایرج(1368)، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ(1925-1900)، تهران: انتشارات پاژنگ.
شمیم، علی اصغر(1384)، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، بی جا: مؤسسه انتشارات مدبر.
قوزانلو، جمیل(1315): جنگ ده ساله یا جنگ اول ایران با روس، تهران: کتابخانۀ ترقی.
معتضد، خسرو(1377)، تنش بزرگ، تهران: انتشارات پیکان.
منشور گرگانی، محمد علی(1326)، سیاست دولت شوروی در ایران، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطائی.
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ(1374)، سیاست خارجی ایران در دورۀ پهلوی(1357-1300)، تهران: انتشارات البرز.
لنچافسکی، ژرژ(1351)، سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران، ترجمۀ حورا یاوری، تهران: انتشارات ابن سینا.
یقیکیان،گریگور(1363)، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، تهران: انتشارات نوین.