نویسنده: دکتر محمد هادی همایون




 

تبیین رابطه معاد و مهدویت با توجه به موضوع مأموریت پیامبران

1. درک ما از معاد

موضوع معاد و قیامت و درک آن در این زندگی مادی از مواردی است که به رغم سهولت و لطافت بر انسان بسیار سخت و پیچیده می نماید. داستان ما و معاد داستان ماهی است و دریا. اگرچه دریای بیکران همه وجود ماهی را در برگرفته، اما وی از درک و توصیف آن عاجز است. از ابتدای تولدمان به مدد تعالیم و تعابیر دنیایی اطرافیانمان، تصویری کودکانه از خداوند و جریان آفرینش در ذهنمان شکل می گیرد. به دنبال این نوع نگاه به جریان آفرینش و بر اساس درکی که از موضوع مرگ در زندگی دنیوی برایمان حاصل می شود، نگاهی خطی به جریان آمد و شد انسان بر عقاید ما حاکم می گردد. بر اساس این نوع نگاه، ما در تاریخ و مکانی که نمی دانیم چرا این چنین انتخاب شده به این دنیا وارد می شویم. معمولاً پاسخ ما هم به این نحو ورود این است که چون مربوط به پیش از خلقت ما است به نوعی جبر محسوب می شود و ازآن گریزی نیست. به هر حال بر این خط و بُرداری که نقطه آغاز آن تولد است به سیر ادامه می دهیم.
البته به ما گفته می شود-به حق-که پیش از این دنیا در عالم دیگری که "عالم ذَرّ" می نامیم اش گونه ای از حضور را داشته ایم و در آنجا از ما پیمان هایی برای نحوه زندگی در دنیا گرفته اند که امروز آن را فراموش کرده و از آن غافل شده ایم. این برهه را نیز می توانیم بر این پاره خط زندگی بیفزاییم و در واقع شروع داستان را نه از تولد که از عالم ذر در نظر بگیریم.
سیر خود را بر خط زندگی ادامه می دهیم تا به آشناترین قسمت این جریان و در عین حال اسرارآمیزترین واقعه در زندگی بشر می رسیم: مرگ. اگر چه مرگ را تا زمان وقوع آن تجربه نمی کنیم، ولی بارها و بارها در میان اطرافیانمان شاهد آن می شویم و اساساً از همین رو است که آنچه برای ما نمود بیشتری دارد این روی سکه مرگ است که در دنیا اتفاق می افتد. در عین حال همانند تولد نمی دانیم که چرا در این زمان و مکان می میریم و آن را هم به علم الهی ارجاع می دهیم.
در ادامه عالم ذر، این بخش از نمودار یاد شده را که میان تولد تا مرگ قرار دارد "عالم دنیا" می نامیم و معتقدیم پس از مرگ به عالم دیگری به نام "برزخ" وارد می شویم که حد فاصل مرگ تا واقعه ای است که آن را "قیامت" نام می نهیم. از آنجا که معمولاً جسم مردگان را در میان خاک و در قبر می گذارند، تصور ابتدایی و کودکانه ای در ذهن ما شکل می گیرد که عالم برزخ در زیر پاهای ما در جریان است، در صورتی که با قدری تأمل تصدیق می کنیم که بطون زمین خاکی نیز متعلق به همین عالم مادی دنیا است و برزخ باید جای دیگری باشد که البته آن را هم نمی دانیم کجا است. همچنین از آن جا تصور روشنی از جریان معاد و تلاش انسان برای ملاقات پروردگار خویش نداریم،‌(1) همانگونه که دنیا و زندگی در آن را جریانی منفعلانه می پنداریم، از بدو تولد تا هنگام مرگ؛ زندگی در عالم برزخ را نیز-که حتی بر اساس این نگاه خطی بایستی اشرف از زندگی دنیوی باشد-تنها به مثابه ایستگاه انتظاری در نظر می گیریم که محل وقوف کسانی است که پیش از دیگران مرده اند و تا برپایی قیامت کبری در این منزلگاه باید به انتظار بنشینند. این که چرا باید منتظر رسیدن و الحاق دیگران به این کاروان باشیم، پاسخ روشنی برای آن نداریم. حتی به روشنی نمی دانیم که گذران ما در آن عالم چگونه اتفاق می افتد و مشغولیت ما در آن عالم چیست. تنها اجمالاً می دانیم که پس از پشت سر گذاشتن جریان سخت و هولناک شب اول قبر و داستان نکیر و منکر، خودِ قبر، بر اساس محاسبه برزخی اعمالمان، تبدیل به باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودالهای دوزخ می شود (2) و تا برپایی قیامت در آن به سر خواهیم برد.
به هر حال با ورود برخی به این عالم-بر اثر مرگ-و ادامه حیات برخی دیگر در عرصه دنیا، روزی می آید که ناگهان همه زمین و آسمان در هم پیچیده می شود و جهان خلقت به سوی نابودی سوق داده می شود. نفخه صور در مرتبه نخست همه را می میراند و در نفخه دوم همه زنده شده و سر از قبر برمی دارند و وارد عرصه "قیامت" می شوند. در اینجا منظور از قیامت عالمی است دیگر که پس از برزخ قرار دارد و در عین حال همنام واقعه ای است که بر روی زمین در عالم دنیا صورت گرفته است. این که چگونه واقعه ای در دنیا بر عالم برزخ تأثیر می گذارد و مردگان منتظر را نیز به عرصه قیامت می کشد برای ذهن خو گرفته به قواعد دنیوی ما نیز چندان معلوم نیست.
به هر حال با این اتفاقات وارد عالم قیامت به عنوان عالم نهایی می شویم که جای آن را نیز همان گونه که در مورد عالم برزخ جایی در این دنیا می پنداشتیم، و آن زیر این زمین بود، این بار در آسمانها می پنداریم و نخست تصور می کنیم که در پایان این قلمرو در جایی که ستارگان به پایان می رسند عالم قیامت آغاز می شود؛ هر چند که با اندکی تأمل تصدیق می کنیم که حتی اگر به چنین جایی برسیم، باز آنجا را باید عالم دنیا دانست و قواعد ماده را بر آن بار کرد؛ و سرانجام در مورد محل وقوع این عالم نهایی هم سکوت می کنیم، به هر صورت در آنجا پس از گذشتن از پل صراط و پشت سرگذاشتن مراحلی از قبیل میزان و نامه اعمال و شهادت اشهاد و حساب و جزا و شفاعت که البته زمانی بسیار طولانی را به خود اختصاص می دهد-در حالی که مختصر این جریان در عالم برزخ در طی یک مرحله به نام شب اول قبر و با سرعتی بسیار بیشتر اتفاق افتاده بود-وارد بهشت یا دوزخ می شویم و در آنجا اگر اهل بهشت باشیم وارد باغی می شویم که در آنجا همه نعماتی که در زمین می شناختیم و بدین شکل در دسترس ما نبود یکجا در اختیارمان قرار می گیرد و اگر اهل جهنم باشیم در آنجا بر اساس سنگینی گناهانمان به طور موقت یا جاودان در آتش خواهیم سوخت و در کنار آن به انواع عذابهای دیگر معذب خواهیم بود.
این خلاصه ای است از آن چه که کم و بیش در ذهن ما به عنوان انسان هایی که رونده اصلی این راهیم شکل گرفته و البته و متأسفانه در بررسی ای کمی تخصصی تر در کتب معاد نیز چندان افزوتر و روشن تر از این نمی یابیم.

2. حقیقت معاد و جایگاه زمان و مکان

در نگاه اول به این جریان و با کمی دقت متوجه یک نکته می شویم که می توان آن را منشأ تمام این ابهامات دانست و آن موضوع زمان و مکان است. در جای جای این توصیف به موارد بی شماری برخوردیم که سخن از حضور این دو عامل مهم در تبیین ما بود: قرار گرفتن عوامل پس از هم وقوع جریانات متعدد قبل و بعد از دیگری، محل وقوع برزخ و جای بهشت و جهنم و بسیاری از موارد دیگر که همگی در پیله ای از زمان و مکان تنیده شده است. در صورتی که می دانیم زمان و مکان همچون بسیاری از اعتباریات دیگر همانند نسبت های گوناگون زوجیت، اخوت، مالکیت و جز آن و عوارض ماده از قبیل حجم و اندازه و رنگ و غیره از مختصات ماده و عوارض عالم دنیا است. تنها در این زندگی دنیوی است که بشر به این امور نیاز دارد و بر اساس قاعده لطف و نظم احسن از سوی خداوند تعالی در نظام این عالم قرار داده شده است. در ورای این عالم و در نبود این امور اعتباری موضوع به شکل دیگری جریان دارد.
بر این اساس برای تحلیل داستان آفرینش و تأمل در مسأله معاد بایستی نگاه خطی را به این جریان که منادی اصالت مکان و به ویژه زمان است یکسره کنار گذشت و تلاش نمود تا به الگویی برای تحلیل واقعی تر این موضوع دست یافت، الگویی که به دور از وابستگی به این اعتباریات مادی و دنیوی بتواند تصویر روشن تری از این راز بزرگ را به ما ارائه دهد.
شاید با این نگاه بتوان نسبت این سه عالم را که در میان فلاسفه، عالم ماده، مثال و عقل نیز نامیده شده است، به جای سه بخش از یک نیم خط که ابتدای آن معلوم و انتهای آن نامحدود است، نسبت میان سه دایره متحد المرکز دانست که به دلیل اختلاف در اندازه شعاع، هر یک بر دیگری محیط است و هر کدام در درون دیگری قرار دارد. دایره کوچکتر عالم دنیا، دایره میانی عالم برزخ و دایره بزرگتر که بر هر دو محیط است نمادی است از عالم قیامت؛ که البته این الگو نیز با توجه به محدودیتهای ما دچار اشکالات و نقائص تبیینی فراوانی است، اما دست کم برای تقریب واقعیت به ذهن از الگوی خطی کارآمدتر است:

"نکته ای که در این جا باید بدان توجه کرد این است که همین (نابودی دنیا قبل از قیامت) به ما اجازه خواهد داد تا قیامت را"بعد از" دنیا بدانیم؛ همانگونه که "مرگ" به ما اجازه می دهد تا برزخ را "بعد از" دنیا بدانیم و الا همانطور که عالم مثال محیط بر عالم ماده یعنی دنیا است، "نشأه بعث" نیز طبق برهان، محیط بر دنیا و برزخ خواهد بود.
حتی با چشم پوشی از مسأله احاطه، خودِ در هم پیچیده شدن بساط زمان و از میان رفتن حرکات در فاصله بین دو نشأه مذکور، موجب باطل گشتن نسبت زمانی خواهد بود که با آن "بعد" و "قبل" نیز دیگر وجود نخواهد داشت.(3)
با این تحلیل یک نکته بر ما روشن می شود و آن این است که برخلاف تصور ابتدایی ما که هر چه در این عالم انجام می دهیم "صورتی" از آن را "بعداً" در عال دیگر می بینیم، واقعیت این است که این اعمال اگرچه به دلیل حضور ما در این عالم دنیا امکان وقوع دارد، اما واقعیت آن در عالم قیامت و در عرصه محشر و بهشت و دوزخ شکل می گیرد و تنها در این عالم صورتی ضعیف از آن و متناسب با احوالات این عالم بازتابانیده می شود. بر این اساس اگر به عنوان مثال شخصی در این عالم مرتکب کبیره ای همچون غیبت شود، بر مبنای اعتقادات ما و تصریح قرآن کریم مثل او مثل کسی است که گوشت برادر مؤمن خود را می خورد(4) و عذاب او در جهنم نیز به همین صورت تجسم یافته عمل خواهد بود. حال آنکه اتفاق واقعی همان است که شخص غیبت کننده گوشت برادر مؤمن خود را می خورد و در نشأه ضعیف تر دنیا این عمل به شکل کلام و آن هم کلامی که شیرین و دلچسب است با دیگر ویژگی های غیبت تجلی می یابد.
ما در دنیا به دلیل تعلقات دنیوی تنها ظاهر را می بینیم و از باطن آن غافلیم و البته آن باطن هم در عالمی دیگر ظاهر تلقی می شود و خود دارای باطنی دیگر است تا به سرچشمه معانی برسد.
"بطلان اسباب و زائل گشتن حجاب ها و آشکارشدن باطنی که محیط به ظاهر و مقوم آن است، همه شاهدند که "قیامت" محیط بر این نشأه است، محیط بر آنچه در آن موجود است و یا بدنبال آن خواهد آمد. باطن، ظاهر را داراست و ظاهر نزد او حاضر است و لکن عکس آن صحیح نیست. و این همان گفته خداست که: و یقولون متی هو قل عسی ان یکون قریباً..."(5)
پس در واقع ما همیشه در محضر خداوند و در عالم اصلی که همان قیامت باشد موجودیم و این ذهن ما است که به دلیل وابستگی به خاک و سابقه آفرینش از آن، به این عالم واقعی و اصیل حد می زند و زمانی نام آن را برزخ و زمانی دیگر با تنگ نظری بیشتر آن را عالم دنیا می نامد. اگر در همین عالم دنیا و میزان وابستگی انسان ها به اعتباریات آن هم دقت کنیم، متوجه این اختلاف می شویم. گروهی به تمام یا حجم عظیمی از اعتباریات دنیا از قبیل تعلق به مادیات، مالک دانستن خود نسبت به دارایی های مادی و حتی نسبت ها از قبیل فرزندان اصالت می دهند:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ‌ (6)

دوستىِ خواستنی ها [ى گوناگون] از : زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و کشتزار [ ها ] براى مردم آراسته شده، [لیکن] این جمله، مایه تمتّع زندگى دنیاست، و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست.
و گروهی دیگر همه این امور را از خداوند می بینند و تلاش می کنند تا آنچنان که خداوند در مورد آنان خواسته است عمل کنند. دنیازدگی گروه نخست و سختی و مضیقه زندگی در مورد آنان (7) و وارستگی و راحتی در زندگی گروه دوم حتی در میان ما اسیران خاک کاملاً مشهود است و جالب این است که بر اساس فطرت قلباً به سمت زندگی نوع دوم در وجودمان تمایلی جدی می یابیم، مگر این که کاملاً غرق در دنیا شده باشیم.

3. معاد و وظیفه انسان در دنیا

اینک و بر اساس این نوع نظامی که تبیین شد می گوییم وظیفه انسان این است که در زمان حیات این جهانی خود که امکان عمل را دارد تلاش کند تا یکی یکی عوالم را شکافته و به سوی قیامت شخصی خود حرکت کند. اساساً مهمترین فرق میان انسان با دیگر مخلوقات خداوند همین امکان حرکت است. حیوانات در پایین ترین سطح این آفرینش قرار گرفته اند و به هیچ روی نیز امکان رشد و تعالی را ندارند و به تعبیری در همین اول خط مسابقه مانده اند و به زندگی خود ادامه می دهند تا زمان مرگشان فرا رسد. در مقابل این گروه، فرشتگان و موجودات ملکوتی قرار دارند که با همان تعبیر از ابتدا در پایان مسیر مسابقه آفریده شده اند و فرض عصیان(8) در مورد آنان معنایی ندارد. تنها این انسان است که به تعبیر زیبای قرآن کریم در "احسن تقویم"(9) و با بهترین امکانات و استعدادها آفریده شده و سپس به "اسفل سافلین" (10) وارد شده تا از آن با سعی و تلاش به "اعلی علیین"(11) برسد.

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت*** عین آتش شد و از این غیرت و بر آدم زد

از همین رو است که این موجود دو بعدی بر اثر غفلت و عصیان خداوند می تواند از حیوانات هم پست تر (12) شود و با طاعت و عبادت می تواند از ملائک نیز برتر شود.(13) این سیر ادامه دارد تا انسان به مقام قرب الهی و آنچه در تخیل ما هم نمی تواند واقع شود راه پیدا کند.
چنانچه انسان بتواند با کاستن از تعلقات مادی و پرداختن به تزکیه نفس، خود را از سطح این عالم بالاتر بکشد و از دریچه عالمی واقعی تر به اعمال خود بنگرد، می تواند در این دنیا-که ارزش آن به امکان عمل است-با قواعد برزخی و قیامتی عمل نماید. در این صورت است که تنها به امری می پردازد که ارزش واقعی آن جهانی داشته باشد و خود را در قالب تنگ ضوابط حاکم بر این دنیا اسیر نمی کند. در این حالت است که اصطلاحاً می گوییم چشم برزخی او باز شده است. مرحوم علامه طباطبایی در این خصوص ضمن بیان این که:
"آنچه از مقامات و کرامات خداوند سبحان در آخرت به امتها وعده داده شده است، برای اولیاء در دنیا حاصل است، و در آن مقامات به پیشوای خویش می پیوندند... پس اولیاء به نحو وراثت از مقامات ائمه علیه السّلام برخوردار می شوند. پس بدان این را! و از مواهب خداوند نسبت به اولیاء، سیر ایشان است میان عوالمی که ما بین عالم دنیا و خداوند قرار دارد."(14)
داستان حارثه بن مالک بن نعمان انصاری را نقل می فرمایند که بر اساس آن حارثه در ملاقاتی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال ایشان از حال او، مشاهداتش را از عوالم بالاتر و بهشت و جهنم و حتی اهل آنها بیان می کند.(15) صرف نظر از جریان معراج خاص پیامبر اصولاً جریان معراج از جمله معراجی که در نماز مؤمن قابل حصول است از چنین تبیینی می تواند برخوردار باشد.(16)
اما اگر طی دوران توقف در دنیا به جای تلاش برای آنچه اصطلاحاً سیر و سلوک الی الله خوانده می شود، به دنیا و لوازم آن سرگرم شود و اعتباریات آن را اصیل بپندارد، زمانی می رسد که بر اساس قاعده لطف، حضور بیشتر او دنیا جز خسارت و تباهی برای وی در بر نخواهد داشت. عمر هر انسانی، به تعبیر قرآن کریم (17) به اندازه ای است که در آن بری هر کسی که اهل ذکر است تذکر حاصل شود. در این زمان خاص است که-بر اساس نوع اعمال انسان و نه صرفاً یک زمان تصادفی-هنگام مرگ فرا می رسد. ملائکه مأمور خداوند تلاش می کنند تا این انسان را از جسم خویش و بقیه تعلقات دنیوی که آن ها را اصیل می پنداشت خلع کنند و واقعیت عالم را به او نشان دهند (18) او در مقابل با همه وجود خود را به زمین و دنیا می چسباند و تلاش می کند تا همچنان مالکیت خود را بر امور اعتباری ادامه دهد و این چنین است که داستان "نزع" و به اصطلاح ما جان کندن پیش می آید.(19) سرانجام با انجا مأموریت ملائکه مأمور قبض روح و با جدا شدن جسم مادی از روح مجرد، چشم برزخی شخص باز می شود و واقعیت را می بیند،‌ (20) اما زمانی دیگر دیر شده و فرصت عمل برای وی وجود ندارد. اینجا است که با دیدن حقایق عالم آرزوی بازگشت به دنیا می کند و حتماً پاسخ وی همان است که خداوند می فرماید (21) چرا که با بازگشت به دنیا با سلوکی که وی داشته دوباره در چنبره وابستگی به اعتباریات آن گرفتار خواهد شد و همان گونه عمل خواهد کرد که او را بدینجا رسانده است.
اما داستان مرگ انسان های نیک این چنین نیست و به تعبیر روایات همچون بو کردن یک گل است و به راحتی در موعد مقرر خود-که نقطه اوج بهره گیری از زندگی دنیوی برای آبادی آخرت است-و باز در زمانی مشخص بر اساس اعمال فرد به وقوع می پیوندد.

4. سرنوشت انسان در دیگر عوالم

از این مرحله به بعد و با ادامه واقعی تر مسیر، حوادث عالم برزخ و صحنه قیامت به دور از حاکمیت زمان و مکان شکل می گیرد و انسان خود را در این عوالم می یابد و حقایقی که تاکنون از چشم وی پوشیده بود برای او منکشف می شود. عالم برزخ با شباهت بیشتری به عالم دنیا و قواعد حاکم بر آن مجرایی می شود برای سوق دادن وی به سمت عالم قیامت و ورود به مراحل گوناگون آن. در این تعبیر "پل صراط" باطن و واقعیت همین مسیری است که در دنیا و در طول آنچه عمرش خواندیم طی شد. لغزش بر آن ما را به جهنم در خواهد انداخت که باطن تعلق به دنیا و عمل بر اساس قواعد آن است و گذشتن از آن طبیعتاً نتیجه ای در آن سوی پول جز بهشت رضا و لقای خداوندی نخواهد داشت.
با این تعبیر از جهنم راز این که همه انسان ها در ابتدا وارد جهنم می شوند و سپس از آنجا به سمت بهشت حرکت می کنند روشن می شود.(22) اساساً سازوکار رشد انسان ها این گونه است که کار را باید از عالم خاک آغاز کنند و در طول زندگی خود تلاش کنند تا از خاک برآمده به افلاک برسند. نمادی به نام گیاه و درخت با همین سیر ظاهری، از همین رو، در زندگی زمینی ما در پیش چشمانمان گذاشته شده است تا آیه ای باشد از جانب خداوند برای یادآوری این واقعیت، همچنان که تمامی آنچه در زمین با آن سر و کار داریم از اجسام و مفاهیم و نسبت ها هر کدم به عنوان آیه ای بیانگر واقعیتی از امور اصیل عالم ملکوت است، برخلاف تصور ابتدایی ما که می اندیشیم این امور تنها از آنجا آیه و نشانه اند که به ما می فهمانند خالقی دارند و آن خداوند حکیم است. زمین و زندگی دنیوی نه تنها نشانه که سایه ای است از آنچه در عوالم بالا وجود دارد و نهایتاً با ذات اقدس الهی پیوند می خورد:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی***صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

هماهنگی و معنی دار بودن این جهان برگرفته از هماهنگی و انسجامی است که در عوالم بالا از ذات خداوندی نشأت می گیرد. از این رو است که معتقدیم عالم خلقت نظام احسن است و:

جهان چون چشم و خد و خال و ابرو است***که هر چیزی به جای خویش نیکو است

و اگر جز این تعبیر باشد، هیچگاه با رویکردی استقرایی و شمارشی نمی توان به این واقعیت رسید و در عین حال آن را اثبات نمود که نظام خلقت نظام احسن است و بهتر از آن امکان ندارد و الا خداوند همان را می آفریند. و این بهترین راه توجیه آن چیزی است که در این عالم و با نگاه دنیوی ما "شُرور" نامیده می شود. با این نگاه نه تنها شری در عالم وجود ندارد که همه لطف است و در جهت رساندن ما از اسفل سافلین خاک به اعلی علیین افلاک.
در این راستا هبوط آدم علیه السّلام تنها مخصوص او و همسرش حوا نبود. همه ما در زندگی دچار این هبوط و آغاز از جهنم می شویم. خوبان ما از همین مرحله شروع می کنند و به آنجا می رسند که رسیدند و بدان انسان ها نیز در همین مرحله می مانند تا با دیدن واقعیت چیزی جز حسرت نصیبشان نشود.
با این توجیه عالم ذر نیز جایگاه خود را پیدا می کند. اگر موضوع زمان در کار نباشد و همه چیز در محضر خداوند باشد، همین نوع زندگی و اعمال و رفتار ما است که در عالمی دیگر سبب شده است تا این گونه باشیم که هستیم. این که کی و کجا به دنیا بیاییم باز بر اساس قاعده لطف دائرمدار این است که می خواهیم چگونه زندگی کنیم. نحوه ورود ما به عالم و زمان و مکان آن در بهترین حالتی است که امکان دارد و این می تواند اشاره ای باشد به گوشه ای از احسن تقویم بودن آفرینش انسان. این تقوم احسن تنها ناظر به توانایی ها و ویژگی های جسمی و مادی یا خلقیات و روحیات نیست، که البته آن هم در تعیین نوع رفتار و سلوک ما مهم است، بلکه اموری این چنین از قبیل خانواده و شرایط محیطی و اجتماعی زمان تولد نیز بی شک بر عملکرد ما در دنیا تأثیر دارد؛ و اگر این بخش از شرایط تابع اعمال ما نباشد با خلأ بزرگی در توجیه احسن بودن این نظام و مسأله اصالت اختیار و تکلیف مواجه می شویم.
در واقع با این نگاه باید گفت که ما به طور کلی تنها از یک عالم-که عالم واقعی است-سخن می گوییم. این عالم از آن حیث که انتخاب های ما در آن اتفاق می افتد، عالم ذر؛ و از آن حیث که اعمال ما در آن انجام می شود، عالم دنیا؛ و از آن حیث که پاداش خوبی و بدی خود را می بینیم. عالم قیامت نامیده می شود. فلاسفه، حکما و عرفا نام های دیگری را نیز بر این عوالم گذاشته اند:
"مرحله نخست را به لحاظ این که مخزن همه اشیایی است که از آن نازل می شوند، "خزائن" می نامند، و به اعتبار این که نقائص و کاستی های دیگر مراتب از آن جبران می شود، "جبروت" نیز خوانده اند، زیرا جبروت به معنای بسیار جبران کننده است. همچنین به جهت این که از تبدیل و تغییر مصون بوده و حقیقت همه امور در آن محفوظ است، "لوح محفوظ" نیز نامیده می شود. این عالم به اعتباراتی دیگر، عالم قضاء، عالم عقول، عالم مثل و مجردات تامه نیز خوانده می شود. افزون بر این نام ها، قیامت کبری نیز نامی است که به لحاظ قوس صعود بر این عالم گذارده شده است.
مرحله دوم که واسطه بین دو مرتبه دیگر است، به دلیل واسطه بودن، عالم "برزخ" نامیده می شود و از این جهت که به رغم مادی نبودن، قدر و اندازه دارد، عالم "قدر" نیز خوانده می شود. این عالم را به لحاظ احاطه ای که بر عالم ملک و طبیعت دارد، "ملکوت" نیز گفته اند. مثال، خیال متصل، خیال منفصل، لوح محو و اثبات، و همچنین قیامت صغری نام های دیگری است که بر این مرتبه یا بر بخش هایی از آن به لحاظ های مختلف اطلاق می شود. سومین مرحله، عالم "طبیعت" است که ماده، ملک، دنیا، شهادت و... خوانده می شود.
چون هر مرتبه و مرحله نسبت به مراحل فراتر از خود، شهادت و نبت به مراحل مادون خود، غیبت است، هر مرحله ای که در وسط باشد نیز نسبت به مرحله پایین تر از خود غیب، و نسبت به فراتر از خود شهادت است. با این بیان، عالم طبیعت، شهادت مطلق است و ذات الهی که فراتر از همه مراتب و محیط بر همه است، باطن و غیب محض می باشد. ناگفته نماند که عوالم میانی و حتی عالم خزائن و جبروت نیز به اعتبارهای مختلف غیب و شهادت هستند."(23)
البته برخی (24) میان طبیعت و دنیا فرق گذاشته و طبیعت را تنها متعلق به دنیا نمی دانند. از آن جا که در قیامت همین طبیعت است که تغییر شکل می دهد (25) این تفکیک معقول می نماید. برخی (26) نیز ضمن "ناسوت" خواندن عالم دنیا، دو عالم دیگر "لاهوت"، که عالم اسماء و صفات الهی و مقام معصومین است، و عالم "هاهوت"، که مقام ذات الهی است را بر این عوالم افزوده اند.

5. قیامت کبری

تا اینجا سخن از سلوک شخصی انسان ها و ورود آنان به عرصه قیامت خویش بود، اما می دانیم که ما به عنوان شیعه معتقد به موضوعی به نام "قیامت کبری" هستیم که در آن با پایان یافتن زندگی زمینی انسان ها همگی وارد عرصه محشر می شوند. در تبیین این مرحله بسیار مهم باید گفت همان گونه که آمد انسان ها با طی مراحل تزکیه نفس و سلوک الی الله می توانند در حالی که هنوز حیات دنیوی دارند حجابها را یکی پس از دیگری از میان برداشته و عوالم را از منظری بالاتر به نظاره بنشینند و این منتهای سعادت هر کسی در دوران زندگی او است. در این حالت است که متوجه می شویم زندگی دنیوی او و لوازم آن هیچ نبوده و تنها بر اثر حد زدن او به عالم واقعی پدید آمده است. در این حال وی خود را در محضر خدا می یابد و آنچنان شوق الهی سراپای وجودش را فرا می گیرد که جز کسب رضای خداوند اندیشه ای را به خود راه نمی دهد و تنها بر اساس آن عمل می کند.
اینک و بر این اساس می گوییم که بر اثر مساعد بودن شرایط تعداد کسانی که به این مرحله می رسند و عملاً خود را بر دوزخ و صحنه قیامت می یابند رو به فزونی گذارد و یکی پس از دیگری حجاب ها را بردریده و بر هیچ بودن دنیا و لوازم آن گواهی دهند، بساط دنیا و ما فیها با ورود آخرین نفر به این عرصه برچیده شده و عملاً دنیا جای خود را به آخرت خواهد داد. بلکه باید گفت پرده دنیا از پیش آخرت کنار رفته و عالم ملکوت خود را به تمامی جلوه گر خواهد ساخت. و این شرایط مساعد بر اساس آیات و روایات بی شمار همان جریانی است که با ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف رخ خواهد داد.
ظاهراً سازوکار این حرکت عظیم آنچنان که از آیات قرآن کریم برمی آید، چنین است که ابتدا انسانها تحت ولایت معصوم و به رهبری ایشان به عمران و آبادانی زمین آنچنان که خداوند خواسته است می پردازند (27) و نازله ای از بهشت موعود را در آن ایجاد می نمایند(28) در این حالت زمین به اوج آبادانی خود و مساعد بودن شرایط برای رشد مادی و معنوی انسان ها می رسد. در این مرحله است که همان گونه که در مورد یکایک انسان ها رسیدن به نقطه اوج بلوغ، آغاز حرکت به سمت نقصان در مادیات و کسب مقدمات ورود به جهان آخرت است، تحولاتی این چنین اصالتاً در بینش انسان ها و تبعاً در زمین آغاز می شود تا زمین و انسان به طور کلی عالم ماده را به عالم ملکوت پیوند زند(29) در این تبیین، ارزش محوری اعمال انسان ها آنقدر زیاد و تعیین کننده است که بر عالم ماده و جمادات نیز تأثیر می گذارد و آن را به سوی ملکوت سوق می دهد. بر این اساس دوران تاریک و سرد ما که دوران غیبت و پیش از ظهور می نامندش دوران جنینی این عالم بایستی تلقی شود و جریان ظهور را باید سرآغاز زندگی واقعی بشر بر روی زمین و نه آخرالزمان که اول الزمان نامید.
از آنجا که همه این اتفاقات و تحولات با جریان مبارک قیام و ظهور آغاز می شود در ادبیات قرآنی میان قیام و قیامت رابطه ای لطیف برقرار است و سرّ تأویل آیات به ظاهر مربوط به قیامت در کلام اهل بیت علیهم السّلام به دوران قیام و ظهور و حتی در برخی آیات منحصر دانستن آن به دوران ظهور و متعلقات آن می تواند همین تعلیل باشد.(30) در تناسب با سه عالم دنیا، برزخ و قیامت؛ و نسبت آنان با یکدیگر، ظهور نیز نزاله ای از رجعت، و رجعت نازله ای از قیامت است. قیامت، باطن رجعت، و رجعت نیز باطن ظهور است.
حافظ رحمه الله در بیانی ظریف و در توصیف اوضاع آشفته پیش از ظهور و در دوران غیبت و هجران از امام عج الله تعالی فرجه الشریف چنین می سراید:

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر***کنایتی است که از روزگار هجران گفت

6. معاد و حکومت جهانی اسلام

اینک با تبیین مختص مسأله معاد تا حدی که مورد نیاز این نوشتار بود، زمان آن رسیده است که با توجه به موضوع مأموریت پیامبران به تبیین رابطه معاد و مهدویت بپردازیم. به طور کلی در مورد فلسفه بعثت پیامبران به دو اصل اساسی در قرآن کریم و متون اسلامی اشاره شده است. هدف نخست و اساسی بعثت پیامبران چیزی نیست جز دستگیری از انسان دو بعدی و رساندن او از مرتبه اسفل سافلین به اعلی علیین که از آن به توحید و تزکیه تعبیر می نماییم. انسان با زندگی بر روی همین کره خاکی و با راهنمایی و راهبری انبیاء علیهم السّلام باید به مقام خلیفه اللهی که ویژه او است دست یابد. قرآن کریم در مورد این رسالت چنین می فرماید:
لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.(31)
بی شک خداوند بر ایمان آورندگان منت گذاشت که در میانشان پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و ایشان را تزکیه کند و کتاب حکمت را بدیشان بیاموزد، اگرچه از پیش درگمراهی آشکاری بودند.
امام خمینی رحمه الله علیه نیز با بیانی زیبا در این خصوص چنین می فرمایند:
"آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال می کنید و برای آن جان و مال نثار کرده و می کنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنی وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و درجات و مراتب غیب و شهود است و آن در مکتب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلی شده و کوشش تمام انبیاء عظام علیهم السّلام و اولیاء معظم علیهم السّلام برای تحقق آن بوده و راهیابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل می شود برای هیچ موجودی در سراسر خلقت در سر و علن حاصل نشود."(32)
نکته ای که در اینجا شایان توجه می باشد این است که در جریان زندگی هر فرد بر روی زمین این سیر از خاک تا افلاک برای هر سالکی به طور جداگانه امکان دارد و شرایط پیرامونی اجتماعی و حکومتی تأثیری در اصل حرکت فردی ندارد. از همین رو است که بر این باوریم که شیعه امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بودن و از صحابه و یاران ایشان به شمار رفتن منوط به دوران ظهور نیست و حتی در صورت قابلیت می توان به محضر پرفیض امام در زمان غیبت رسید و بالاتر از آن، مأموریت هایی را نیز از آن وجود مقدس تلقی نمود. لذا از جهت امکان رشد فردی هیچ ستمی بر منتظران و کسانی که در دوران غیبت روزگار می گذرانند نرفته است و میان آنان و کسانی که حضور معصوم را در زمان حیات ایشان درک نموده اند هیچ تفاوتی نیست، بلکه چه بسیار کسانی که درک حضور معصوم برای آنان جز شقاوت به دنبال نداشت و چه بسیار کسانی که در زمان غیبت مقامی همانند مجاهدان در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند.(33)
اما اگر ظهور امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف را مقدمه حرکت جمعی انسان ها و رساندن آفرینش به روز قیامت بدانیم و این روز را نه روز آشفتگی جهانی که روز رسیدن انسانیت و انسان ها در کلیتشان به سرمنزل مقصود تعریف نماییم، لازمه این سلوک جمعی حکومتی فراگیر و جهانی و مبتنی بر عدل و قسط است که از ابتدای تاریخ همه تلاش های انبیاء در کنار هدایت انسان ها بر آن متمرکز بوده است و این همان اتفاقی است که در باور شیعی ما در آخرالزمان و به دست مبارک حضرت بقیه الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف به وقوع می پیوندد: حکومت جهانی اسلام. این چنین است که موضوع مهدویت و قیام آخرالزمان نه به عنوان یک اعتقاد کلامی و تاریخی شیعی، که به عنوان موضوع اصلی تاریخ بشر در مرکز دعوت پیامبران الهی قرار داده شده است. انبیاء آمده اند تا ضمن توجه دادن انسان ها به مراتب عالی سیر و سلوک و مکارم اخلاق، زمینه حکومت جهانی اسلام را در آخرالزمان فراهم نمایند.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ.(34)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند که چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببیند؛ خداوند قویّ و شکست ناپذیر است!
امام خمینی رحمه الله علیه و به عنوان یکی از مهمترین حلقه های این زنجیر به هم پیوسته که با انقلاب بزرگ خویش مفهوم حکومت جهانی اسلام را در پیش روی ما قرار داد، در خصوص این دو مأموریت پیامبران الهی علیهم السّلام چنین می فرماید:
"انبیاء هم که مبعوث شدند برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به این که چیزی نیستیم و علاوه بر آن مردم را، ضعفاء را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیاء این دو شغل را داشته اند. شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج می کنند، از اسارت خودش خارج کنند (که شیطان بزرگ است) و مردم و ضعفاء را از گیر ستمگران نجات بدهند... این دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت و در عمل خود رسول الله می بینیم. دعوت به معنویات الی حدی که بشر می تواند به او برسد و فوق او و بعد هم اقامه عدل."(35)

7.مُلک عظیم آخرالزمان

این موضوع از خلال بررسی تاریخ زندگی و دعوت پیامبران به ویژه پیامبران اولوالعزم علیهم السّلام نیز به روشنی قابل برداشت است. در روایت است که عزم این بزرگواران مربوط به اقرار به اهل بیت علیهم السّلام تا مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است.(36) در این صورت بایستی عزم و همت آنان را تلاش برای تهیه مقدمات حکومت جهانی اسلام تلقی نمود. از همین رو است که می بینیم در دوره هر کدام از این پیامبران اولوالعزم مرتبه ای از این حکومت محقق می شود. پس از پایان توفان و هبوط نوح علیهم السّلام، در روایت ذکری از "دولت نوحی" به میان آمده است.(37) همچنین در پایان دوره انبیاء منسوب به ابراهیم خلیل، یوسف پیامبر علیه السّلام به حکومت می رسد. خداوند در قرآن کریم (38) این حکومت را "تمکّن در زمین" نام نهاده که به نظر می رسد سطح آن بایستی از "دولت" که در زمان نوح نبی علیه السّلام محقق شد بالاتر باشد. همچنین قرآن کریم از زبان یوسف پیامبر علیه السّلام، این تمکن را بخشی از "مُلک" دانسته، که نشان می دهد (39) در آن تاریخ هنوز ملکی به طور کامل محقق نشده بوده است.
تحقق ملک در تاریخ انبیا مربوط می شود به پایان دوره موسوی که به موسای کلیم علیه السّلام به عنوان اولوالعزم سوم منسوب است و در ملک سلیمان نبی علیه السّلام، این برترین نوع حکومتی است که به تصریح قرآن کریم و درخواست سلیمان علیه السّلام(40) در پی تعلیم الهی در زمین تا پیش از ملک نهایی آخرالزمان واقع شده است. سرنوشت خاص عیسی علیه السّلام به عنوان اولوالعزم چهارم سبب شده است که پس از او نتوانیم انبیایی را به او نسبت دهیم، ضمن این که پیامبر بزرگ همچنان در قید حیات بوده و از جمله کسانی خواهد بود که در آخرالزمان باز خواهند گشت. سرانجام، پیامبران اولوالعزم به گل سرسبد خلقت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ختم می شوند، که ملک منسوب به ایشان مُلک آخرالزمان خواهد بود. واژه "مُلک" کمترین واژه ای است که می توان بر این حکومت عظیم اطلاق نمود. این واژه می تواند بیانگر حکومتی در زمین باشد که ضمن آبادسازی ظاهری زمین و دنیا، آن را برای اتصال به ملکوت آماده می کند. این ملک که در عالم ملکوت نیز استمرار خواهد داشت، دربرگیرنده دیگر واژه ها از جمله دولت، حکومت و تمدن می باشد. از این رو است که می توان با توجه به خاستگاه قرآنی آن، این واژه را مناسب ترین واژه برای بیان حکومت آخرالزمان دانست.
البته باید توجه داشت که استفاده از واژه ملک در قرآن کریم منحصر به حکومت انبیا نیست. نمرود در محاجه با ابراهیم علیه السّلام(41) و فرعون در محاجه با موسی علیه السّلام (42) در برابر مردم، خود را صاحب ملک دانسته اند. همچنین پادشاه مصر در زمان یوسف پیامبر علیه السّلام "مَلِک" خوانده شده است.(43) در برابر این گروه، در قرآن کریم، یوسف علیه السّلام‌(44)، طالوت علیه السّلام(45)، داود علیه السّلام (46)، سلیمان علیه السّلام(47)، و امت موسی علیه السّلام (48) دارای ملک معرفی شده اند که همگی مربوط به بنی اسرائیل هستند. در مورد حکومت داوود پیامبر علیه السّلام نیز دو تعبیر شدّ و استحکام بخشیدن به ملک (49) و خلافت در زمین (50) را علاوه بر این داریم. در یک مورد نیز تعبیر ملک عظیم (51) برای آل ابراهیم علیه السّلام بیان شده که به نظر می رسد تحقق کامل آن در آخرالزمان باشد.
از این رو در یک جمع بندی از موارد ورود این واژه در قرآن کریم می توان گفت استفاده از آن در مورد طواغیت و غیر پیامبران بر اساس ادعای ایشان یا مردم است، اما تثبیت و تأیید آن از طرف خداوند مربوط به حکومت انبیا علیهم السّلام و اولیای الهی است که در میان بنی اسرائیل محقق شده است. این ملک در میان بین اسرائیل از ملک ضعیف یوسف پیامبر علیه السّلام آغاز شده و در زمان طالوت کامل می شود. در زمان داوود پیامبر علیه السّلام، پدیده تشدید ملک را داریم که معنای دیگر خلیفه اللهی است. این ملک در زمان سلیمان پیامبر علیه السّلام به حدی می رسد که پس از او تا آخرالزمان برای هیچ کس سزاوار نیست. سرانجام ملک عظیم پیامبران علیهم السّلام، به دلیل تعمیم آن به آل ابراهیم و نه تنها آل اسحاق یا آل یعقوب، تعبیری است قرآنی از حکومت جهانی اسلام در آخرالزمان. این ملک که نمونه هایی از آن در زمان انبیای پیشین محقق شده است، بنابر آیات متعدد قرآن کریم مستند است به ملک الهی که محدوده آن آسمانها و زمین است.(52) و این همان معنای اتصال ملک به ملکوت در آخرالزمان است که پیشتر بیان شد. در قیامت کبری نیز در آن هنگام که همه در برابر خداوند قرار می گیرند سخن از ملک است.(53)

8. مأموریت شیطان

اینک، با توجه به تقابل دو جریان حق و باطل و سرپرستی جریان باطل از سوی شیطان، طبیعی است که شیطان نیز بر اساس تبعیت باطل از حق، مأموریت و رسالت خویش را در مقابله با این دو مأموریت انبیا تعریف نماید. به نظر می رسد تاکنون در مورد مأموریت نخست شیطان یعنی گمراه نمودن انسان ها و دچار نمودن آنها به اسفل سافلین و زندگی خاکی تأمل قابل توجهی صورت گرفته باشد، اما باید بدانیم که شیطان رجیم، جنود و حزب را تنها برای این مأموریت نمی خواهد. او مأموریت دیگری نیز دارد که عبارت است از مقابله با تشکیل ملک عظیم آخرالزمان که البته یکی از راه های آن تلاش برای مستقر ساختن حکومتی جهانی و فراگیر از سوی حزب او است که از آن می توان به جهانی سازی شیطانی یا به بیان این نوشتار تمدن شیطانی تعبیر نمود. موضوع جهانی سازی در دوران معاصر در این چارچوب قابل تحلیل است.
در میان قسم هایی که شیطان برای مقابله با جریان حزب الله و هدایت انسان یاد کرده است قسمتی وجود دارد که می تواند برای اثبات بیشتر این مدعا مفید افتد:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ‌.(54)

شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سرراه راست تو می نشینم.
شیطان قسم خورد که در برابر صراط مستقیم می ایستد. این اصطلاح در سوره حمد به راه کسانی اطلاق می شود که خداوند به آنان نعمت داده ولی بر آنان غضب نکرده است. در مقابل این گروه کسانی هستند که خداوند به آنان نعمت داد، اما به دلیل ناسپاسی مورد غضب خداوند واقع شدند. تنها قومی که در قرآن کریم از آنها به این ویژگی یاد شده قوم بنی اسرائیلند که مأموریت داشتند تا دین خدا را جهانی سازند، اما به دام شیطان افتادند و به حزب او پیوستند. آیات دیگری در قرآن کریم این قوم وابستگان به آنان را به عنوان مصداق روشن حزب شیطان معرفی می کند. (55) روایاتی (56) نیز در تأیید این نکته ذیل سوره حمد در تفاسیر گوناگون وارد شده است. همچنین روایاتی که صراط مستقیم را ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام معرفی می نماید(57)، می توان دال بر همین معنی باشد.
نکته ای که در خصوص این دو مأموریت شیطان شایان توجه می نماید این است که به نظر می رسد فلسفه خلقت این موجود لعین با مأموریت دوم سازگاری بیشتری داشته باشد، اگرچه در خصوص انبیاء علیهم السّلام این مأموریت بسترساز مأموریت نخست پیامبران علیهم السّلام به شمار می رود. مؤید این مطلب روایاتی است که ذیل آیات مربوط به مهلت خواستن ابلیس آمده است:

قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ‌ اِلی یَوْم الْوَقْتِ المَعلُومِ.(58)

ابلیس گفت ای پروردگارم! پس مرا تا روزی که مردم برانگیخته می شوند مهلت بده. خداوند فرمود: یقیناً تو از مهلت داده شدگانی تا یک وقت و روز معلوم.
شیطان از خداوند مهلتی تا روز قیامت خواست، اما خداوند او را تا روز وقت معلوم مهلت داد. این روز در روایات، روز قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دانسته شده است. امام صادق علیه السّلام نقل شده است که در مورد این روز فرمودند:
"روز قیام قائم ما است. وقتی خداوند او را برانگیخته می کند در مسجد کوفه است. در آن وقت شیطان در حالی که با زانوهای خود راه می رود به آنجا می آید و می گوید: ای وای از خطر امروز! قائم پیشانی او را گرفته و گردنش را می زند. آن موقع روز وقت معلوم است که مدت او به آخر می رسد."(59)
بر اساس این گروه آیات و روایات فلسفه وجودی شیطان با مستقر شدن ملک آخرالزمان به پایان می رسد و دیگر نیازی به حضور این موجود خبیث برای معنی دار شدن آفرینش نیست. اگر کارکرد شیطان تنها وسوسه برای مقابله با رشد و تعالی انسان بود، و برای او مهم نبود که این انسان ها در آخرالزمان در زمین حکومتی جهانی تشکیل دهند یا نه، پس از استقرار این حکومت نیز می بایست به کارشکنی های خود ادامه دهد. اما با از میان رفتن شیطان در روز وقت معلوم در می یابیم که از لحاظ نظام آفرینش کارکرد او تا این روز به پایان می رسد. توجه به این مأموریت شیطان می تواند تحول قابل ملاحظه ای در مطالعات مربوط به دوران معاصر ایجاد نماید.
البته در این جا یک نکته شایسته تذکر و تأمل بیشتر می نماید و آن این که این دو هدف و مأموریت چه در مورد انبیا علیهم السّلام و چه در مورد شیطان، دو مفهومی نیستند که در عرض یکدیگر مطرح شوند. همان گونه که گذشت، هدف دوم به عنوان بستری برای تحقق هدف نخست مطرح شده است و به هر حال مأموریت اصلی هر دو گروه در نهایت محقق ساختن یا مقابله با هدف نخست یعنی رساندن انسان به اعلی علیین است. در خصوص اهمیت مأموریت دوم شیطان این گونه است که شیطان نقش زمینه سازی این مأموریت را به خوبی می داند و در واقع تمام تلاش خود را به کار می بندد تا این مقدمه مهم و سرنوشت ساز شکل نگیرد. اما با محقق شدن، آن، تمام امیدها و تلاشهای شیطان یکسره نقش بر آب می شود. و از همین رو است که در این روز فریاد "وای خط امروز" سر می دهد. این موضوع اهمیت و نقش تشکیل ملک جهانی اسلام را در فرایند تعالی انسان و جریان معاد گوشزد می کند.

پی نوشت ها :

1- سوره انشقاق، آیه 6: أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ‌
اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.
2- اِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَهٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّهِ اَوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ الْنِّیِرانِ. إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص 75 بدرستی که قبر باغی است از باغهای بهشت (برای مؤمنان) و یا گودالی است از گودالهای جهنم (برای کافران)
3- طباطبایی، سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، مترجم: صادق لاریجانی، ص 98.
4-سوره حجرات، آیه 12: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‌
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏اى از گمانها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [ پس ] از خدا بترسید، که خدا توبه‏پذیر مهربان است.
5- طباطبایی، سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، مترجم: صادق لاریجانی، ص 107-106.
6- سوره آل عمران، آیه 14.
7- سوره طه، آیه 124: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى‌
و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى ] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم.
8- سوره تحریم، آیه 6: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ کنید: بر آن [ آتش ] فرشتگانى خشن [ و ] سختگیر [ گمارده شده ] اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى‏کنند و آنچه را که مأمورند انجام مى‏دهند.
9- لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‌ (سوره تین، آیه 4) :[که]براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
10-ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ‌ (سوره تین، آیه 5): سپس او را به پست‏ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم.
11- کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ‌ (سوره مطففین آیه18): نه چنین است، در حقیقت، کتاب نیکان در «علّیّون» است.
وَ قَالَ النَّبِیُّ ص اِنَّ البُیوتَ الَّتِی یُصَلِّی فِیهَا بِالَّلیْلِ وَ یُتْلَی فِیهَا الْقُرْآنُ تُضِیءُ لِاَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الْکَواکِبُ الدُّرِّیُّ لِاَهْلِ الْاَرْضِ وَ اعلموا علما یقینا أنه ما تقرب المؤمن بقربات أعظم عند الله سبحانه أفضل من صلاة اللیل و التسیح و التهلیل بعدها و مناجاة ربه العزیز الحمید و الاستغفار من ذنوبه و أدعیه صلاة اللیل ببکاء و خشوع ثم قراءة القرآن الی طلوع الفجر و إیصال صلاة اللیل بصلاة النهار فإنی أیسره بالرزق الواسع فی الدنیا من غیر کد و لا تعب و لا نصب و بعافیة شاملة فی جسده و أبشره إذا مات بالنعیم فی قبره من الجنة و ضیاء قبره بنور صلاته تلک الی یوم محشره و أبشره بأن الله تعالی لا یحاسبه و أنه یأمر الملائکة أن تدخله الجنة فی أعلی علیین فی جوار محمد و أهل بیته الطاهرین صلوات الله علیهم أجمعین فیا لها من فرصة ما أحسن عاقبتها اذا سلمت من الریاء و العجب (إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص 92).
حضرت نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: همانا خانه هائی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود آسمان را روشن می کنند همان طوری که ستارگان درّی زمین را روشن می نمایند و بدانید دانستنی یقینی که هیچ چیز مؤمن را بخدا از نماز شب و تسبیح لا اله الا الله گفتن و مناجات و نیایش پروردگار عزیز حمید و استغفار از گناه و دعاها و نماز شب با حالت گریه و خشوع نزدیکتر نمی کند پس آنها خواندن قرآن تا طلوع صبح و متصل کردن نماز شب را به نماز صبح پس من مژده می دهم آن بنده را بگشایش روزی در دنیا بدون زحمت و رنج و بسلامتی بدن. و نیز او را مژده می دهم که هرگاه بمیرد با نعمت و روشنی بهشتی در قبرش قرار گیرد بنور این نماز شب تا روز رستاخیزش و نیز او را مژده دهم که خدای تعالی از او حسابی نخواهد و فرشتگان را فرمان دهم که او را در بلندترین درجات بهشت واردش کنند در همسایگی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت پاکش که درود خدا بر محمّد و آلش تمامی باد پس قدر این فرصت را بدانید که چه عاقبت خوبی است زمانی که از عجب و ریا سالم بماند.
عنْ اَبِی جَعْفَرِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدٍ بْنِ عَلِیِّ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ اِسْلامُهُ وَ أعِینَ عَلی ایِمانِهِ وَ مُحِّصَت عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ-وَ لَوْ کانَ فِیمَا فِیهِ قَرْنِهِ اِلَی قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّهَا اللهُ عَنْهُ وَ هِیَ الْوَفَاءِ بِمَا یَجْعَلُ للهِ عَلَی نَفْسِهِ وَ صِدْقُ الِّلسانِ مَعَ النِّاسِ وَ الْحَیاءٌ مِمَّا یَقْبُحُ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَالنَّاسِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ مَعَ الْاهْلِ وَ النَّاسِ-وَ اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ مِنَ الْمُؤْمِنیِنَ اَسْکَنَهُ اللهُ فِی اَعْلَی عِلِیِّینَ فِی غُرَفٍ فَوْقَ غُرَفٍ فِی مَحَلِّ الشَّرَفِ کُلِّ الْشَّرَفِ مَنْ آوَی الْیَتِیمَ وَ نَظَرَ لَهُ فَکانَ لَهُ ابَاًَ رَحِیماً وَ مَنْ رَحِمَ الضَّعِیفَ وَ اَعَانَهُ وَ کََفَاهُ وَ مَنْ اَنْفَقَ عَلَی وَالِدَیْهِ وَ رَفَقَ بِهِمَا وَ بَرَّهُمَا وَ لَمْ یَحْزُنْهُمَا وَ مَنْ لَمْ یَخْرِقْ بِمَمْلُوکِهِ وَ اعَانَهُ عَلَی مَا یُکَلِّفهُ-وَ لَمْ یَسْتَسْعِهِ فِیمَا لَا یُطِیق (آمالی المفید، ص 167)
ابوحمزه ثمالی رحمه الله علیه گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد اسلام او کامل است، و بر ایمانش یاری می شود، و گناهانش از وی پاک می گردد، و به دیدار خداوند رود در حالی که از او خرسند است، و اگر سراپایش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن ها را بریزد. و آن چهار چیز عبارتند از: وفا به عهدی که انسان با خدا می بندد، و راستگوئی با مردم، و شرم و حیا از آنچه که نزد خدا و مردم زشت می نماید، و خوش خلقی با خانواده و سایر مردم. و چهار چیز است که در هر یک از مؤمنین باشد خداوند او را در برترین درجات بهشت در غرفه ای فوق غرفه دیگر در جایگاه شرف بتمام معنی جای دهد: آن کس که یتیمی را پناه دهد و بخوبی از وی پذیرائی کند و چون پدری مهربان برای او باشد، و آن کس که به ناتوانی رحم کند و او را یاری دهد و کفایت نماید، و آن کس که هزینه زندگی پدر و مادرش را بپردازد و با آنان به نرمی و نیکی رفتار کند و اندوهگینشان نسازد، و آن کس که با غلام خود بدخلقی و ناسازگاری نکند و او را در کارهایش کمک نماید و نسبت به بازخرید خود اگر طاقت ندارد مجبورش نسازد.
12- سوره اعراف آیه 179: وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌
و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم .[چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‏کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‏بینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند.
سوره فرقان، آیه 44: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً
یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند.
13- اشاره به آیات نخستین سوره نجم:
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى‌ (8)فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى‌ (9) فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‌ (10) مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى‌ (11)أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى‌ (12)وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى‌ (13) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى‌ (14)عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى‌ (15)مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى‌ (17) لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى‌ (18)
سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد،(8)تا [ فاصله‏اش ] به قدرِ [ طول ] دو [ انتهاى ] کمان یا نزدیکتر شد (9)آن گاه به بنده‏اش آنچه را باید وحى کند، وحى فرمود.(10) آنچه را دل دید انکار [ش] نکرد.(11)آیا در آنچه دیده است با او جدال مى‏کنید ؟(12) و قطعاً بار دیگرى هم او را دیده است،(13) نزدیک سدرة المنتهى (14) در همان جا که جنّة المأوى است (15)آن گاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود.(16) دیده [اش] منحرف نگشت و [از حدّ] درنگذشت.( 17) به راستى که [برخى] از آیات بزرگِ پروردگار خود را بدید.( 18)
14- طباطبایی، سید محمدحسین، ولایت نامه (رساله الولایه)، ترجم: همایون همتی، 115-111.
15- حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآاله و سلم روزی حارثه بن مالک را دید، فرمود حالت چگونه است ای حارث؟ عرض کرد دارای ایمان حقیقی هستم حضرت فرمود: هر چیزی حقیقت و نشانه ای دارد و اثر و نشانه یقین تو چست؟ عرض کرد دلم از دنیا کنده و به آن بی میل است و شبهایم به بیداری و روزهای گرم با گرسنگی و روزه داری سپری می شود و گویا می بینم که عرش پروردگار را که برای حساب و بررسی اعمال آماده شده و گویا می بینم بهشتیان را که بدیدار یکدیگر می روند و ضجه و ناله دوزخیان در آتش در گوشم منعکس است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنده ای است که دلش با تابش نور ایمان روشن گشته. این حالت ارزنده را درست مراقب باشم. عرض کرد یا رسول الله! دعا کن خداوند نعمت شهادت را به من عنایت فرماید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت خدایا نعمت شهادت را روزی حارثه فرما! چند روزی طول نکشید که رسول خدا صلی لله علیه و آله وسلم گروهی به جنگ اعزام نمود که حارثه همراه آنان بود. هفت یا هشت نفر شهید شده بود که حارثه نهمی آنها بود.(الکافی، ج2، ص 54)
16. ر.ک: بحارالانوار ج79، ص 303.
17- سوره فاطر، آیه 37: وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ؛
و آنان در آنجا فریاد برمى‏آورند: «پروردگارا، ما را بیرون بیاور، تا غیر از آنچه مى‏کردیم، کار شایسته کنیم. » مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد، عبرت مى‏گرفت و [آیا] براى شما هشداردهنده نیامد؟ پس بچشید که براى ستمگران یاورى نیست.
18- سوره سجده، آیه 11:قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ‌
بگو : « فرشته مرگى که بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستاند، آن گاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مى‏شوید. »
سوره اعراف، آیه 37: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُولئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ‌
پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد یا آیات او را تکذیب کند؟ اینان کسانى هستند که نصیبشان از آنچه مقرّر شده به ایشان خواهد رسید، تا آن گاه که فرشتگان ما به سراغشان بیایند که جانشان بستانند، مى‏گویند : « آنچه غیر از خدا مى‏خواندید کجاست ؟ » مى‏گویند : « از [ چشم ] ما ناپدید شدند » و علیه خود گواهى مى‏دهند که آنان کافر بودند.
19- سوره نازعات، آیه 1: وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً
سوگند به فرشتگانى که [ از کافران ] به سختى جان ستانند.
20- سوره ق، آیه 22:لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ
[به او مى‏گویند :] «واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودى. و [ لى ] ما پرده‏ات را [ از جلوى چشمانت ] برداشتیم و دیده‏ات امروز تیز است. »
21- سوره مومنون، آیه 99-100: حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ‌ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌
تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مى‏گوید : «پروردگارا ، مرا بازگردانید،(99) شاید من در آنچه وانهاده‏ام کار نیکى انجام دهم. نه چنین است، این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد.(100)
22- سوره مریم، آیه 71-72: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً (71) ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً (72)
و هیچ کس از شما نیست مگر [ اینکه ] در آن وارد مى‏گردد. این [ امر ] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است.( 71) آن گاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏اند مى‏رهانیم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [ دوزخ ] رها مى‏کنیم.(72)
23- پارسانیا، حمید، هستی و هبوط انسان در اسلام، ص 33.
24- جوادی آملی، عبدالله، معاد در قرآن، ص 58.
25- سوره ابراهیم، آیه 48: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ
روزى که زمین به غیر این زمین، و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل گردد، و [ مردم ] در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند.
26- نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ص 81.
27- سوره هود، آیه 61: وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ‌
و به سوى قوم «ثمود»، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: « اى قوم من ! خدا را پرستش کنید، که معبودى جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم(به بندگان خود) نزدیک، و اجابت کننده(خواسته های آنها) است!»
28- سوره آل عمران، آیه 133: وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‌ (133)
و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود، و بهشتى که پهنایش [ به قدر ] آسمانها و زمین است [ و ] براى پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید.
سوره حدید، آیه 21: سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‌
به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده اند؛ آماده شده است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد می دهد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است.
29- سوره زمر، آیه 67:وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ‌
و خدا را آن چنان که باید به بزرگى نشناخته‏اند، و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [ قدرت ] اوست، و آسمانها درپیچیده به دست اوست او منزّه است و برتر است از آنچه [ با وى ] شریک مى‏گردانند.
سوره ابراهیم، آیه 48: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ
روزى که زمین به غیر این زمین، و آسمانها [ به غیر این آسمانها ] مبدل گردد، و [ مردم ] در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند.
30- برای نمونه می توان متذکر این احادیث شد:
قال ابوعبدالله جعفر بن محمد علیه السّلام، اللّیل إثنا عشر ساعة، و النهّار إثنا عشر ساعة، و الشّهور إثنا عشر شهرا، و الأئمة إثنا عشر إماما، و النّقباء إثنا عشر نقیبا، و إنّ علیّا ساعة من إثنی عشر ساعة و هو قول الله عز و جلّ: بَل کذَّبُوا بِالسَّاعةِ وَ اعْتَدْنَا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرا (الإنصاف فی النص عی الإئمة ع با ترجمه رسولی محلاتی، متن عربی، ص 114)
نعمانی در کتاب غیبت از ابی صامت از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: شب دوازده ساعت است، و روز دوازده ساعت، و ماه ها دوازده ماه، و امامان دوازده امام، و نقیبان (زمامداران بنی اسرائیل) دوازده نقیبند، و به درستی که علی علیه السّلام ساعتی است از دوازده ساعت، و این است گفتار خدای تعالی: «بلکه تکذیب کردند ساعت را و آماده کردیم برای آنکه تکذیب کند ساعت را آتشی سوزان».
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرِ قَالَ سَاَلْتُ سَیِّدِی الْصَّادِقَ ع هَلْ لِلْمَامُوُرِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ ع مِنْ وَقْتٍ مُوَقَتٍ یِعْلَمُهُ النَّاسُ فَقَالَ حَاشَ للهِ اَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ یَا سَیِّدی وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ لِاَنَّهُ هَوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللهُ تَعَالَی یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ اِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبَّی لَا یُجَلِِّیهَا لِوَقْتِها اِلَّا هَُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ الْاَیَةَ وَ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللهُ تَعَالَی یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا وَ قَالَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ لَمْ یَقُلْ اِنَّها عِنْدَ اَحَدٍ وَ قَالَ فَهَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا السَّاعَةِ اَنْ تَاتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جَاءَ اشْراطُِها الْایَةَ وَ قَالَ اقْتَربَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرَُ وَ قَالَ مَا یُدرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً-یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لَا یُوْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَ یَعْلَموُنَ اِنَّهَا الْحَقَُّ الا اِنَّ الَّذِیِنَ یُمَارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ قُلْتُ فَمَا مَعْنِی یُمَارُونَ قَالَ یَقُولُونَ مَتَی وُلِدَ وَ مَنْ رَایَ وَ اَیْنَ یَکُونُ وَ مَتَی یَظْهَرُ وَ کُلُّ ذَلِکَ اسْتِعْجَالاً لِاَمْرِ اللهِ وَ شَکَّاً فِی قَضَائِهِ وَ دُخُولَاً فِی قُدْرَتِهِ اوُلئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوالدُّنْیَا وَ اِنَّ لِلْکَافِرینَ لِشَرِّ مَآبٍ قُلْتُ اَفَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٍ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ لا اُوَقِّتُ لَهُ وَقْتَاً وَ لَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ اِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتَاً فَقَدْ شَارِکَ اللهَ تَعَالَی فِی عِلْمِهِ وَ ادَّعَی انَّهُ ظَهَرَ عَلَی سِرِّهِ وَ مَا للهُ مِنْ سِرِّ اِلَّا وَ قَْد وَقَعَ اِلَی هَذاالْخَلْقِ الْمَعْکُوُسِ الضِّالِّ عَنِ اللهِ الرَّاغِبِ عَنْ اَوْلِیَاءِ اللهِ وَ مَا لِلهِ مِنْ خَبَرٍ اِلَّا وَ هُمْ اَخَصُّ بِهِ لِسِرِّهِ وَ هُوَ عِنْدَهُمْ وَ اِنَّمَا الْقَیَ اللهُ الَیْهِمْ لِیَکُونَ حُجَّهً عَلَیْهِمْ قَالَ الْمُفَضَّلُ یَا مَوْلَایَ فَکَیْفَ بَدْءُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ ع وَ اِلَیْهِ التَّسْلِیِمُ قَالَ ع یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ ِفِی شُبْهَهِ لِیَسْتَبِینَ فَیَعْلُوَ ذِکْرُهُ وَ یَظْهَرُ اَمْرُهُ وَ یُنَادَی بِاِسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ یَکْثُرُ ذَلِکَ عَلَی اَفْوَاهِ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلینَ وَ الْمُوَافِقِینَ وَ الْمُخَالِفین (بحارالانوار الجامعة لدرر أخبارالائمة الاطهار، ج53، ص 2-3)
از مفضل بن عمر روایت شده است که گفت: از آقایم حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا مأموریت مهدی منتظر وقت معینی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود؟ فرمود: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معین کند که شیعیان ما آن را بدانند. عرض کردم: آقا برای چه؟ فرمود: زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می فرماید:
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا؛ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً و نیز این همان ساعتی است که خداوند فرمود: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا و هم فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ یعنی: علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آیه دیگر فرمود: فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا و نیز فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و هم فرمود: مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ‌ یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلاَ إِنَّ الَّذِینَ یُمَارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ. عرض کردم: معنی «یمارون» چیست؟ فرمود: یعنی مردم می گویند قائم کی متولد شده و کی او را دیده، و حالا کجاست و چه وقت آشکار می شود؟ اینها همه عجله در امر خدا و شک در قضای الهی و دخالت در قدرت اوست اینان کسانی هستند که دردنیا زیان می برند و پایان بد از آن کافران است.
عرض کردم: آیا وقتی برای آن تعیین نشده؟ فرمود: ای مفضل! نه من وقتی بر آن معین می کنم و نه وقتی برای آن تعیین شده است! هر کس برای ظهور هدی ما وقت تعیین کند، خود را در علم خداوند شریک دانسته (و بناحق) ادعا کرده که توانسته است بر اسرار خدا آگاهی یابد! در صورتی که خداوند هر سری دارد برای این مخلوق که از خدا و اولیاء خدا برگشته اند واقع شده است، هر خیری خدا داشته باشد اختصاص به بندگانش دارد که باید به آن برسند. زیرا که خداوند همه وقت با بندگانش است. آن اسرار که به آنها می دهد برای این است که بر آن ها حجت باشد.
مفضل گفت: در وقت ظهورش چگونه است؟ فرمود: ای مفضل! او در وضع شبهه ناکی آشکار می شود، تا اینکه امرش روشن شود و «نامش بالا رود و کارش آشکار گردد، و نام و کنیه و نسبش برده شود، و آوازه او در زبان پیروان حق و باطل و موافقین و مخالفین زیاد برده می شود؛ تا اینکه به واسطه شناختن او حجت بر مردم تمام شود. به علاوه ما داستان ظهور او را برای مردم نقل کرده ایم و نشان داده ایم و نام و نسب و کنیه او را برده و گفته ایم که: او همنام جدش پیغمبر خدا و هم کنیه اوست تا مبادا مردم بگویند که اسم و کنیه و نسب او را نشناختیم، به خدا سوگند کار او بواسطه روشن شدن نام و نسب و کنیه اش که بر زبان های مردم بالا گرفته، متحقق می شود. بطوری که آنها را برای یکدیگر بازگو می کنند. همه اینها برای اتمام حجت بر آنهاست. آنگاه همان طور که جدش وعده داده، خداوند او را ظاهر می گرداند قوله تعالی: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌ یعنی: خداوند نماینده خود را با هدایت و دین حق می فرستد تا او را بر تمام ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان نخواهند. دین مهدی دین اسلام است. مفضل گفت: آقا تأویل «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌» چیست؟ (یعنی چگونه امام زمان بر همه ادیان غالب می شود) حضرت فرمود: تأویل آن این آیه است: وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلِّهُ لِلَّهِ : یعنی چندان از مشرکان بکشید که دیگر فتنه ای در میان نباشد و همه دین برای خدا باشد. ای مفضل بخدا قسم! اختلاف را میان ملل و ادیان برمی دارد و همه دینها یکی می شود چنان که خدا فرموده: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ و هم فرموده: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ‌ یعنی هر کس دینی جز دین اسلام را بپذیرد هرگز از وی پذیرفته نمی شود و او در عالم آخرت از زیانکاران خواهد بود...
قال الله تعالی فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا و قال سبحانه السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهَى وَ أَمَرُّ و قال الله تعالی أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا وَ خَطَبَ رَسُولُ اللهِ ص فَقَالَ اَصْدَقُ الْحَدِیثِ کِتَابُ اللهِ وَ اَفْضَلُ الْهَدْیِ هَدْیُ اللهِ وَ شَرُّ الْاُمُوُرِ مُحْدَثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَةُ فَقَامَ اِلَیْهِ رَجُلٌ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللهِ مَتَی السَّاعَةُ فَقَالَ مَا الْمَسْئُولُ بِاَعْلَمِ بِهَا مِنَ السَّائِلِ لَا تَاتِیَکُمْ اِلَّا بَغْتَهً فَقَالَ فَاعْلِمْنَا اَشْرَاطَهَا فَقَالَ لَا تَقُومُ السَّاعَهَ حَتَّی یُقْبِضَ الْعِلْمُ وَ تَکْثُرَ الزَّلازِلُ وَ تَکْثُرَ الْفِتَنِ وَ یَظْهَرَ الْهَرْجُ وَ الْمَرْجُ وَ تَکْثُرَ فِیکُمُ الْاَهْوَاءُ وَ یُخَرِّبُ الْعَامِرُ وَ یُعْمَرَ الْخرَابُ وَ یَکوُنَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ تَطْلُعَ الشَّمسَ مِنْ مَغْرِبَها وَ تَخْرُجَ الدَّابَهِ وَ یَظْهَرُ الدَّجَالِ وَ یَنْتَِشَر یَاجوُجِ وَ مَاْجُوجُ وَ یَْْنْزِلَ عِیسیَ ابْنُ مَریَمَ فَهُنَاکَ تَاتِی رِیِحُ مِنْ جِهَةِ ِالْیَمَنِ اَلْیَنُ مِنْ الْحَرِیرِ فَلَا تَدَعُ اَحَدَاً فِیهِ مِثْقالُ ذَرَّهٍ مِنَ الِایمانِ اِلَّا قَبْضَْتهُ وَ اِنَّهُ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ عَلَی الْاَشْرارِ ثُمَّ تَاتِی نَارٌ مِنْ قَبْلِ عَدْنٍ تَسُوقُ سَائِرَ مَنْ عَلَی الْارْضِ تَحْشُرُهُمْ قَالُوُا فَمَتَی یَکوُنُ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ اِذَا دَاهَنَ قُرَّاوُکُمْ اَمَرَاءَکُمْ وَ عَظَّمْتُمْ اَغْنِیَاءُکُمْ وَ اهَنْتُمْ فُقَراءکُمْ وَ ظَهَرَ فِیکُمُ الْغِنَاءُ وَ فَشَا الزِّنَاءُ و عَلَا الْبِنَاءُ وَ تَغَنَّیْتُمْ بِالْقُرْانِ وَ ظَهَرَ اَهْلُ الْبَاطِلِ عَلَی اَهْلِ الْحَقِّ وَ قُلِ الْاَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اُضِیَعَتِ الصَّلَواتُ وَ اتُّبِعَتِ الشَّهَواتُ وَ مِیلَ مَعَ الْهوَی وَ قُدِّمَ اُمَراءُ الْجَوْرِ فَکانُوا خَوَنَةَ وَ الْوُزَراءُ فَسَقَهً وَ ظَهَرَ الْحِرْصُ فِی الْقُرَّاءِ وِ النِّفَاقُ فِی الْعُلَمَاءِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَنْزِلُ بِهِمُ الْبَلاءُ مَعَ اَنَّهُ مَا تَقَدَّسَتْ اُمَّهٌ لَا یَنْتَصِرُ لِضِعیفِهَا مِن قَوِیِّهَا تُزَخْرَفُ الْمَسَاجِدُ وَ تُذْهَبُ بِالْمَصَاحِفِ وَ تُعْلَی الْمَنَابِرُ وَ تَکْثُرُ الصُّفُوفُ وَ تَرْتَفِعُ الضَّجَّاتُ فِی الْمَسَاجِد وَ تَجْتَمِعُ الْاَجْسَادُ وَ الْاَلْسُنُ مُخْتَلِفَةُ وَ دِیْنُ اَحَدِهِمْ لُعْقَهٌ عَلَی لِسَانِهِ اِنْ اَُعْطِیَ شَکَرَ وَ اِنْ مُنِعَ کَفَرَ لَا یَرْحَمُونَ صَغیِراً وَ لَا یُوَقِّرُونَ کَبِیراً یَسْتَاثِرُونَ اَنْفُسَهُمْ تُوطَا حَریمُهُمْ وَ یَجُوروُنَ فِی حُکْمِهِمْ یَحْکُمُ عَلَیْهِمْ الْعَبیِد َوَ تَمْلِکُهُمُ الصَّبِیان ِوَ تُدَّبَرُ اُمُورَهُمُ النَّساءُ تَتَحَلَّی الذُّکُورِ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ یَلْبَسُونَ الْحَریِرَ وَ الدِّیبَاجَ وَ یَسْبُونَ الْجَوارِیَ وَ یَقْطَعُونَ الْارْحَامَ وَ یُخَیِفوُن َالسَّبیلَ وَ یَنْصِبوُنَ الْعَشَّارِینَ وَ یُجَاهِدُونَ الْمُسْلِمینَ وَ یُسْالِمُون الْکافِرینَ فَهُناکَ یَکْثُرُ الْمَطَرُ وَ یَقِلُّ النََّباتُ وَ تَکْثُرُ الْهَزَّاتُ وَ یَقِلُّ العُلَمَاءُ وَ یَکْثُرُ الْاُمَراءُ وَ یَقِلُّ الْاُمَناءُ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَنْحَسِرُ الْفُراتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ فَیَقْتَتِلُ النَّاسُ عَلَیْهِ فَیُقْتَلُ مِنْ المِائَهِ تِسْعَهٌ وَ تِسْعُْوُنَ وَ یَسْلَمُ وَاحِدٌوَ قَالَ رَجُلٌ صَلِّی بِنَا رَسُولُ اللهِ ص مَنْ غَلَسٍ فَنَادَی رَجُلٌ مَتَی السَّاعَة یَا رَسُولَ اللهِ فَزَجَرَهُ حَتَّی اِذَا اَسْفَرْنَا رَفَعَ طَرْفَهُ اِلَی السَّماءِ فَقَالَ تَبَارَکَ خَالِقُهَا وَ وَاضِعُهَا وَ مُمَهِّدَهَا وَ مُحَلِّیهَا بِالنَّبَاتِ ثُمَّ قَالَ ایُّهَا السَّائِلُ عَنِ السَّاعَهِ تَکُونُ عِنْدَ خُبْثِ الْاُمَرَاءِ وَ مُدَاهَنَهِ الْقُرَّاءِ وَ نِفَاقَ الْعُلَمَاءِ وَ اَذَا صَدَّقَتْ اُمَّتِی بِالنُّجُومِ وَ کُذِّبَتْ بِالْقَدَرِ ذَلِکَ حِینَ یَتَّخذُونَ الاَمَانَهَ مَغْنَمَاً وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَماً وَ الْفَاحِشَهِ اَبْاحَةً وَ الْعِبَادَةَ تَکَبُّرَاً وَ اِسْتِطَالَهِ عَلَی الَّناسِوَ قَالَ ص وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتِّی یَکُونَ عَلَیْکُمْ اُمَرَاءُ فَجَرَُهٌ وَ وُزَرَاءُ خَوَنَهٌ وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَهٌ وَ قُرَّاءُ فَسَدةَُ وَ عُبَّادٌ جُهَّالٌ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیهِمْ فَتْنَهٌ غَبْراءَ مُظْلِمَهً فَیَتیهُونَ فِیهَا کَما تَاهَتِ الْیَهُودُ فَحِینَئذٍ یُنْقَضُ الاِسلامُ عُرْوَهً عُرْوَهً یُقالُ اللهُ الله (إرشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص 67-68)
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطبه ای بیان فرمود، در ضمن آن خطبه فرمود: بدرستی که نیکوترین گفتار کتاب خدا قرآن است و بهترین هدایت هدایت و راهنمائی خداوند است، بدترین چیزها بدعتی است که در دین پیدا شود و هر بدعتی هم ضلالت و گمراهی است، پس مردی عرض کرد یا رسول الله چه وقت است ساعت قیامت؟ فرمود: سؤال شونده در این خصوص آگاه تر از سؤال کننده نیست. نمی آید شما را مگر ناگهان و بپا نمی شود قیامت مگر آن زمانی که عمل نکنند مردم باحکام دین، و لغزش های مردم زیاد گردد، و فتنه ها و آشوب زیاد شود، و ناامنی پیدا شود، و خراب کنند مردم آنچه را که باید آباد نمایند (و آن دین و آخرت است) و آباد کنند آنچه را که باید خراب نمایند (و آن بدعت و دنیا است)، و در آن وقت خسوفی در مشرق و خسوفی در مغرب واقع می شود، و طلوع می کند آفتاب از مغرب و پیدا می شود دابّة الارض، و خروج می کند دجّال، و پراکنده می شوند بعالم یأجوج و مأجوج، و نازل می شود عیسی بن مریم (از آسمان چهارم) پس باد تندی (فتنه و آشوب) از یمن می وزد که باقی نمی گذارد برای کسی ذرّه ئی از ایمان، بدرستی که بپا نمی شود ساعت قیامت مگر بر مردمان و شرور، پس آتشی در عدن پیدا شود که تمام بلاد را فرا گیرد. عرض کردند چه وقت است آن؟ فرمود: زمانی که برخلاف دستور الهی عمل نمودند امراء و حکام شما، و بزرگ شمردید اغنیاء را برای ثروت آنها تعظیم نمودید آنها راه، و اهانت کردید بفقراء و ظاهر و آشکارا شد بین شما غنا و آوازه خوانی، و شایع شد زنا کردن، و بالا بردید عمارات را (که چندین طبقه بر روی هم ساختید) و قرآن را به آواز غنا خواندید، و تظاهر و خودنمائی کردند اهل باطل بر اهل حق، و کم شد أمر به معروف و نهی از منکر، و ضایع کردید نماز را، و پیرو هوای نفس و شهوات شدید، و پیش قدم شدند امراء جور، و خیانت کردند بر مردم، و وزراء فاسق شدند، و ظاهر شد حرص و طمع در آبادیها، و آشکار گردید نفاق بین دانشمندان، و مساجد خود را زینت کردید و به طلا نقش ها کشیدند و در آن اطفال و بی سوادان بر منبر رفتند، و زبان های مختلف بهم مخلوط شد، و ترحم بر اطفال صغیر ننمودند، و احترام به پیرمردان نگذاردند، و در حکم ظلم و جور نمودند، و کارها را زنان بدست گرفتند، و مردان لباس های ابریشمی و دیباج و طلا بافت پوشیدند، و قطع رحم کردند، و راهها را ناامن ساختند، و باجگیران را منصوب نمودند، و با مسلمانان جنگیدند و آنها را تسلیم کفّار نمودند، پس در این هنگام است که بلا بر آنان نازل می شود و باران بسیار می بارد و لیکن کم می شود نباتات و میوه جات، و زیاد می گردند جاهلان و کم می شوند علماء و بسیار می گردند امراء ظالم و کم می شوند امناء(أمین مردم) پس در این زمان است که پیدا می شود نزدیکی فرات معدنی که بواسطه آن مردم بسیار کشته می شوند که حتی از هر صد نفر نود و نه نفر کشته می شود و یک نفر سالم می ماند...
31- سوره آل عمران، آیه 164.
32- صحیفه امام، ج21، ص 449؛ وصیتنامه، متن، ص 88؛ جهاد اکبر، ص 6.
33- عنْ ابیِ حَمْزَهَ الثُّمَالِیَّ عَنْ ابِی خَالِدٍ الْکابُلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قالَ تَمْتَدُّ الْغَیْبةُ بِوَلِیِّ اللهِ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ اوْصیاءِ رَسُولِ اللهِ ص و الاَئِمَّهِ بَعْدَهٌ یا أبَا خَالِدٍ اِنَّ اهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِِهِ الْقائِلُونَ بِاِمَامَتِهِ المُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ اَفْضَلُ اَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِاَنَّ اللهَ تَعَالَی ذِکْرُهُ اَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ و الاَفْهَامِ و المْعْرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَهُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَهِ المُشاهدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ المُجاهدینَ بَیْنَ یَدیْ رَسُولِ اللهِ ص بالسَّیفِ اُولئکَ المُخْلِصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنا صِدْقاً وَ الدُّعاةُ الِی دینِ اللهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قالَ ع اِنْتِظارُ الفَرَجِ مِنْ اعظَمِ الفَرَجَ (الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 318؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج52، ص 122)
امام زین العابدین علیه السلام فرمود: غیبت به وسیله دوازدهمی از جانشینان رسول خدا و امامان بعد از او ممتد می شود. ای ابوخالد مردم زمان او که معتقد به امامت وی می باشند و منتظر ظهور او هستند، از مردم تمام زمان ها بهترند، زیرا خداوند عقل و فهمی به آنها داده که غیبت در نزد آنها حکم مشاهده را دارد! خداوند آنها را در آن زمان مثل کسی می داند که با شمشیر در پیش روی پیغمبر (علیه دشمنان دین) پیکار کرده اند، آنها مخلصان حقیقی و شیعیان راستگوی ما هستند که مردم را بطور آشکار و نهان بدین خدا می خوانند. و هم فرمود: انتظار فرج بزرگترین فرج است.
34- سوره حدید، آیه 25.
35- صحیفه امام، ج17، ص 527.
36- روی الثقة علی بن ابراهیم بإسناده إلی أبی جعفر ع فی قول الله وَ لَقَد عَهِدْنا الَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال عهد إلیه فی محمد و الأئمه من بعده ص فترک و لم یکن له عزم فیهم أنهم هکذا و إنما سموا اولوالعزم لأنه عهد إلیهم فی محمد و أوصیائه من بعده و القائم ع و سیرته فأجمع عزمهم أن کذلک و الإقرار به (علل الشرایع، ج1، ص 122)
از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب در ذیل فرموده خداوند: وَ لَقَد عَهِدْنا الَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (ما با آدم عهدی بستیم و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم) فرمودند: خداوند متعال با آدم علیه السّلام راجع به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه بعد از آن حضرت علیه السّلام عهدی بست ولی آدم آن عهد را ترک نمود و عزمی از خود نشان نداد که دلالت کند بر این که اقرار دارد محمّد و آل محمّد آن طوری که هستند می باشند و اساساً اولوالعزم به کسانی گفته می شود که راجع به مقام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیاء آن حضرت علیه السّلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و سیره آن جناب و این که این حضرت اولیاء مطلق حقّ تعالی هستند با آنها عهد بسته شده و التزام داده اند که به این مقام اقرار کرده و عزمشان را استوار نمایند.
37- امام صادق علیه السّلام فرمود: اِنَّ فِی صاَحِبِ هَذَا الْامْرِ سُنَناً مِنَ الاَنْبیَاءِ عَلَی نَبِیِّنَا وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ سُنَّهُ مِنْ نُوحٍ وَ هُوَ طُولُ عُمُرِهِ وَ ظُهُورُ دَوْلَتِهِ وَ بَسْطُ یَدِهِ فِی هَلَاکِ اعْدائِهِ(الخرائج و الجرائح، ج2، ص 936)
در صاحب امر-علیه السّلام-سنّتهایی است از پیامبران، سنّتی از «نوح» است و آن طول عمرش و ظهور دولتش و بازبودن دستش در از بین بردن دشمنانش می باشد.
38- سوره یوسف، آیه 21: وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ‌
و آن کس که او را از مصر خریده بود به همسرش گفت : «نیکش بدار، شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار کنیم. » و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خوابها را بیاموزیم، و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
آیه 56:وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَ لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ‌
و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم، که در آن، هر جا که مى خواست سکونت مى‏کرد. هر که را بخواهیم به رحمت خود مى‏رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمى‏سازیم.
39- سوره یوسف، آیه 101: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‌
«پروردگارا، تو به من بهره ای از ملک دادی و از تعبیر خوابها به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمانها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولاى منى مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما. »
40- سوره ص، آیه 35: قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لاَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌
گفت : «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده‏اى. »
41- سوره بقره، آیه 258: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‌
آیا از [حالِ] آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود [و بدان مى‏نازید، و ] با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه [ مى ] کرد، خبر نیافتى؟ آن گاه که ابراهیم گفت: « پروردگار من همان کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند.» گفت: « من [ هم ] زنده مى‏کنم و [ هم ] مى‏میرانم.» ابراهیم گفت: « خدا [ ىِ من ] خورشید را از خاور برمى‏آورد، تو آن را از باختر برآور. » پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمى‏کند.
42- سوره زخرف، آیه 51: وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌
و فرعون در [میان] قوم خود ندا درداد [و] گفت : « اى مردم [کشور ] من، آیا پادشاهى مصر و این نهرها که از زیر [ کاخ هاى ] من روان است از آنِ من نیست ؟ پس مگر نمى‏بینید ؟
43- سوره یوسف، آیه 43: وَ قَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ‌
و پادشاه [مصر] گفت : «من [در خواب] دیدم هفت گاو فربه است که هفت [ گاو ] لاغر آنها را مى‏خورند، و هفت خوشه سبز و [ هفت خوشه ] خشکیده دیگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبیر مى‏کنید، درباره خواب من، به من نظر دهید. »
44- سوره یوسف آیه 101:رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‌
«پروردگارا، تو به من بهره ای از ملک دادى و از تعبیر خوابها به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمانها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولاى منى مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.
45- سوره بقره آیه 246-248: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌ (246)وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ‌ (247)وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلاَئِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ (248)
آیا از [حال]سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: « پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم»، [ آن پیامبر ] گفت : « اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید. » گفتند : « چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [ نزد ] فرزندانمان بیرون رانده شده‏ایم. پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، [ همگى ] پشت کردند، و خداوند به [حالِ] ستمکاران داناست.(246) و پیامبرشان به آنان گفت : « در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است. » گفتند : « چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنکه ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشى داده نشده است؟» پیامبرشان گفت :«در حقیقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نیروى] بدن بر شما برترى بخشیده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مى‏دهد، و خدا گشایشگر داناست.( 247) و پیامبرشان بدیشان گفت: «در حقیقت، نشانه پادشاهى او این است که آن صندوقِ [عهد ] که در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان، و بازمانده‏اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهاده‏اند در حالى که فرشتگان آن را حمل مى‏کنند به سوى شما خواهد آمد. مسلماً اگر مؤمن باشید، براى شما در این [رویداد] نشانه‏اى است.
46- سوره بقره، آیه 251: فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ
پس آنان را به اذن خدا شکست دادند، و داوود، جالوت را کشت، و خداوند به او پادشاهى و حکمت ارزانى داشت، و از آنچه مى‏خواست به او آموخت. و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى‏کرد، قطعاً زمین تباه مى‏گردید. ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضّل دارد.
47- سوره بقره، آیه 102: َ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَ لکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
و آنچه را که شیطان ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته ] بودند، پیروى کردند. و سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى‏آموختند. و [ نیز از ] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابِل فرو فرستاده شده بود [ پیروى کردند ]، با اینکه آن دو [ فرشته ] هیچ کس را تعلیم [ سحر ] نمى‏کردند مگر آنکه [ قبلاً به او ] مى‏گفتند: « ما [ وسیله ] آزمایشى [ براى شما ] هستیم، پس زنهار کافر نشوى. » و [ لى ] آنها از آن دو [ فرشته ] چیزهایى مى‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند. هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند. و [ خلاصه ] چیزى مى‏آموختند که برایشان زیان داشت، و سودى بدیشان نمى‏رسانید. و قطعاً [ یهودیان ] دریافته بودند که هر کس خریدار این [ متاع ] باشد، در آخرت بهره‏اى ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند- اگر مى‏دانستند.
سوره ص، آیه 35: قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لاَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌
گفت : «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده‏اى. »
48-سوره مائده، آیه 20: وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ‌
و [یاد کن] زمانى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که در میان شما پیامبرانى قرار داد، و شما را پادشاهانى ساخت، و آنچه را که به هیچ کس از جهانیان نداده بود، به شما داد. »
49-سوره ص، آیه 20: وَ شَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ‌
و پادشاهیش را استوار کردیم و او را حکمت و کلامِ فیصله‏دهنده عطا کردیم.
50- سوره ص، آیه 26: یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَاب
اى داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حقّ داورى کن، و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به درکند. در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مى‏روند، به [ سزاى ] آنکه روز حساب را فراموش کرده‏اند عذابى سخت خواهند داشت.
51-نساء، آیه 54: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً
بلکه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک مى‏ورزند در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکى بزرگ بخشیدیم.
52- این تعبیر در 20 آیه از قرآن به کار رفته است، برای نمونه ر.ک: سوره بقره، آیه 107؛ آل عمران، آیه 189؛ مائده، آیه 17 و 18و...
53- سوره غافر، آیه 16: یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لاَ یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‌ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ
آن روز که آنان ظاهر گردند، چیزى از آنها بر خدا پوشیده نمى‏ماند. امروز فرمانروایى از آنِ کیست؟ از آنِ خداوند یکتاى قهّار است.
54- سوره اعراف، آیه 16.
55- سوره مجادله، آیه 19: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ‌
56-امَّا قَولُهُ اِهْدنَا الصِّراطَ المُسْتَقیمَ فَذَلِکَ الطَّریقُ الوَاضَحُ مَنْ عَمِلَ فِی الدُّنیاً صَالِحاً فَانَّهُ یَسْلُکُ عَلَی الصِّرَاطِ الَی الجَنَّهِ وَ امَّا قَوْلُهُ صِراطَ الَّذینَ انْعَمْتَ عَلَیْهِم فَتِلْکَ النِّعْمَةُ الَّتِی انْعَمَهَا اللهُ عَزَّ وَ جلَّ عَلَی مَنْ کانَ قَبْلَنا مِنَ النَّبییَّنَ وَ الصِّدیقینَ فَنَسألُ رَبَّنَا اَنْ یُنْعِمَ عَلَیْنا وَ امَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَیرِ المَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ فَاولئکَ الْیَهُود بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْرَا فَغَضِبَ عَلَیْهِمْ فَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ فَنَسألُ اللهُ تَعالیَ ان لا یَغْضَبَ عَلَیْنَا کَمَا غَضِبَ عَلَیْهِمْ (إرشاد القلوب الی الصواب، ج2، ص 266)
حضرت علی علیه السّلام فرمودند: اهدنا الصِّراطَ المُستَقِیمَ یعنی: این است راه روشن و کسی که در دنیا عمل شایسته کند، بر راه راست قرار گرفته است و صِراطَ الَّذِینَ انعَمتَ عَلَیهِم یعنی: نعمتی که پیش از ما به انبیاء و صدیقین داد. و ما با این جمله از او می خواهیم که به ما هم بدهد و غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم یعنی: نه راه کسانی که به جای شکر کفران نعمت خدا کردند و لذا برخی به میمون تبدیل شدند و برخی به خوک، و اینک از خدا می خواهیم که چون آنان بر ما خشم نورزد و اما وَلا الضَّالَّینَ یعنی: تو و امثالت ای پرستنده صلیب، پس از عیسی گمراه شده اید، ما از خدا می خواهیم که چون شما گمراه نگردیم.
عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَیْدٍ بْنِ اَسْلَمَ، عَنْ ابیهِ فِی قَوْلٍ اللهِ تَعَالَی صِراطَ الَّذینَ انْعمْتَ عَلَیهِمْ قالَ: النَّبیُّ وَ مَنْ مَعَهُ وَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالبٍ وَ شِیعتُهُ.(شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص 85)
پدرم گفت: آن صراط نبی صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش و همچنین صراط علی علیه السّلام و شیعیانش است که خدای منّان به آنان نعمت هدایت را عنایت فرمود.
57-عِیسَی عَن اَبی عَبْدِ اللهِ فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ قالَ هُوَ امِیرُ الْمُوْمِنینَ ع وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلیِلُ عَلی انَّ امیرُ المُوْمِنینَ ع قَولُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ انَّهُ فِی اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلیُّ حَکیمٌ وَ هُوَ امیرُالمُومِنینَ ع فی امِّ الکِتابِ فی قَولِهِ اهْدناَ اصِّراطَ المُسْتَقیمِ (بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج24، ص 12)
فرمود منظور امیرالمؤمنین و معرفت اوست دلیل بر اینکه مراد امیرالمؤمنین است این آیه است: وَ اِنَّهُ فِی اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیِّ حَکیمٌ که امیرالمؤمنین علیه السّلام در ام الکتاب (فاتحه الکتاب) ذکر شده یعنی همان اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ.
عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَیْدٍ بْنِ اَسْلَمَ، عَنْ ابیهِ فِی قَوْلٍ اللهِ تَعَالَی صِراطَ الَّذینَ انْعمْتَ عَلَیهِمْ قالَ: النَّبیُّ وَ مَنْ مَعَهُ وَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالبٍ وَ شِیعتُهُ(شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص 85)
پدرم گفت: آن صراط نبی صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش و همچنین صراط علی علیه السّلام و شیعیانش است که خدای منّان به آنان نعمت هدایت را عنایت فرمود.
58- سوره حجر، آیه 38-36.
59- اِسحَاقَ بْنِ عَمَّارِ قالَ سَالتُهُ عَنْ اِنظَارِ اللهِ تَعَالِی اِبْلیسَ وَقْتاً مَعْلُوماً ذَکَرَهُ فِی کِتابِهِ فَقالَ فَانَّکَ مِنَ المُنْظَرینَ اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ-قالَ الْوَقْتُ المَعْلُومُ یَوْمُ قِیامِ الْقَائِمِ فَاذاً بَعَثَهُ اللهُ کانَ فِی مَسْجِدِالْکُوفَهِ وَ جَاءَ اِبْلیسُ حَتَّی یَجْثُوَ عَلی رَکْبَتیْهِ فَیَقُولُ یاَ وَیْلَاهُ مِنْ هَذاَ الْیَوْمِ فَیَاخُذُ بِنَاصِیَتِهِ فَیَضْرِبُ عُنُقَهُ فَذلِکَ یَوْمُ الْوَقْتِ المَعْلُومِ مُنْتَهَی أجَلِهِ (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 377).

منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390